از آن جا که حقوق مهمانان غیرمسلمان در کشورهاى اسلامى از فروع مسأله مشروع بودنِ اصل روابط مسلمانان با غیرمسلمانان است, شایسته و بایسته مى نماد نخست اصل پیوندها و روابط را به گونه فشرده به عنوان مقدمه بپردازیم آن گاه شرائط و احکام پیوستگیها و بستگیها و وظائف و حقوق ناشى از ایجاد پیوندها را روشن کنیم.
ضرورت توجه به بحث ارتباطات
ازآن جایى که اسلام به عنوان یک دین جهانى جامع و جاودانه و جهانى, همه انسانها را در عرصه بین المللى از هر نژاد و قومى و با هر زبان و فرهنگى, جزء عائله و اعضاى خانواده بزرگ و جهانى خویش مى داند و همه ملتها را مخاطب دستورها و آیینهاى خود به شمار مى آورد, و اصل پیوند و ارتباط بین همه انسانها را براساس خیرخواهى و احسان و نیکى امرى پسندیده و شایسته مى شمرد.و همه انسانها را به صلح و همزیستى مسالمت آمیز و دورى از هرگونه سلطه جویى و تجاوزگرى فرا مى خواند.
و با نظر به یک سلسله واقعیتها, بویژه پاره اى دگرگونیهاى چشم گیر و پیشرفتهاى بزرگ در عرصه صنعت و تکنولوژى و توسعه ارتباطات جمعى, بسیار بجاست که احکام و آیینهاى مترقى, علوم و معارف بلند اسلامى و سیاستهاى واقع بینانه قرآنى در باب روابط و مناسبات بین ملتها و دولتها, که با نظمى سازوار با نیازهاى زمان, یک جا گردآورى شود و با نام و عنوان مناسبى, در مثل فقه ارتباطات, به جامعه جهانى عرضه و در معرض افکار و اندیشه ها قرار گیرد.
بسیارى از مباحث ظریف روابط بین ملتها و دولتها و مسائل مربوط به حقوق بین الملل عمومى و خصوصى در ضمن مباحث جهاد مطرح شده است, در حالى که به نظر مى رسد اگر عنوانى جامع برگزیده شود, به نام: فقه الارتباطات و فقه الجهاد, که خود نوعى ارتباط با غیرمسلمانان است و از قانونها و آیینهاى مترقى و انسانى اسلام, در ضمن بحث از فقه الارتباطات, به تحقیق و بررسى گذاشته شود, شاید با واقع و روح و مذاق شریعت سازگار ترباشد.
نخست بحثِ گفت وگو و ارتباط و همزیستى مسالمت آمیز در فضاى آکنده از صلح و سلم براى تبادل اندیشه ها و روشنگرى و آگاهى مطرح باشد. و آن گاه بحث جنگ و جهاد, در پى تیره شدن روابط و سلسله جویى تجاوزگرى و دشمنى با حقیقت و ارزشها به عنوان یک ضرورت مطرح شود.
غیرمسلمانان درکتابهاى فقهى از جهتى به چهار گروه تقسیم شده اند.
1 . ذمّى.
2 . مُستأمن.
3 . مُعاهَد.
4 . حربى.
ذمّى: آن گروه از غیرمسلمانانى که کافر کتابى باشند; یعنى یهود, نصارا و مجوس. در صورتى که بخواهند به عنوان اقلیتهاى مذهبى و شهروند, تابعیت کشور اسلامى را بپذیرند و جزء متحدان امت مسلمان باشند و قرار داد ذمّه را با حکومت اسلامى امضاء کنند و به پیمان ذمّه پایبند بمانند و به شرایط ذمّه, مانند پرداخت جزیه متعهد شوند, کافر ذمّى شناخته مى شود.
بستن قرارداد ذمّه بین اهل کتاب و حکومت اسلامى, شرایطى دارد و در نتیجه یک سلسله حقوقى را بین اهل ذمّه و حکومت و ملت اسلامى پدید مى آورد.
کافر ذمّى, از شهروندان کشور اسلامى به شمار مى رود مانند یک شهروند مسلمان از مزایا و امکانات دولت و کشور اسلامى استفاده مى کند و مانند افراد مسلمان در تحت حمایت دولت اسلامى زندگى مى کند و جان و مال و ناموس و شغل و کار و موقعیت وى, مورد احترام و رعایت جامعه قرار مى گیرد و در برابر, وظیفه دارد به نگهداشت آیینها و احترام به قانون رسمى جامعه اسلامى و در رابطه با احوال شخصیه و زندگى خانوادگى, مانند, ازدواج, طلاق, ارث با نگهداشت یک سلسله معیارها و ترازها که در متن قرارداد آمده و به توافق و امضاء دو سوى قرارداد رسیده است, براساس آئین و مرام خودشان عمل مى کنند.
درمورد اهل ذمّه, بحثها و سخنهاى بسیارى است که به پاره اى از آنها در ضمن بحث از فرق بین ذمّى و مستأمن اشاره خواهد شد.
معاهد: معاهدبه غیرمسلمانان گفته مى شود که با دولت اسلامى پیمان عدم تعرض و قرارداد ترک جنگ و دشمنى را امضا کرده باشند و در سرزمینى و داخل کشور خودشان زندگى مى کنند.
امضاى قرارداد و معاهده سبب مى شود که جان و مال و ناموس و سرزمین آنان حرمت و مصونیت پیدا کند و اگر مصالح سیاسى و اجتماعى مسلمانان ایجاب کند, دولت اسلامى مى تواند برابر آیینها و قانونها, با صدور ویزا به آنها اجازه ورود و اقامت در کشور اسلامى بدهد و به مدتى, که برابر مصالح و منافع مسلمانان در متن قرارداد به آنها اجازه اقامت داده شده است, به عنوان بازرگان, جهان گرد و یا به عنوان دانشجو و یا سفیر و کاروان و رایزن و دیگر عناوین معمول و رسمى به کشور اسلامى مسافرت کند.
مستأمن: کافرى است که براى تحقیق و مطالعه درباره اسلام و عقائد اسلامى و فرهنگ مسلمانان و آشنایى با احکام و معارف دین, یا به انگیزه هاى صحیح دیگر از ملت و یا دولت اسلامى خواستار أمان و پناهندگى و ورود به کشور اسلامى شده است.
هر یک از سه گروه غیرمسلمان: ذمّى, معاهد و مستأمن, حقوقى دارند که در بخش مستقلى به بحث و بررسى آن خواهیم پرداخت.
حربى: حربى بر آن دسته از غیرمسلمانان گفته مى شود که از هیچ یک از سه گروه یاد شده نباشند, یعنى هیچ یک از قرارداد و تعهد ذمّه و امان و معاهده را با مسلمانان امضا نکرده باشند.
حربى, کافرى است که از قانون خدا سرپیچیده و تحت قرارداد ذمّه و امان و معاهده در نیامده است, از این روى از نظر اسلام جان و مال و ناموس وى, هیچ گونه حرمت و مصونیتى ندارد و مسلمانان مى توانند, پس از دعوت و دادن آگاهى لازم و اتمام حجت, با او وارد جنگ شوند, خواه او در حال جنگ و یا توطئه علیه مسلمانان باشد یا نباشد, به شرط این که اعلام بى طرفى و عدم مداخله و ستیزه جویى نکرده باشد.
کافرحربى, حق ورود و سکنى در کشور اسلامى را ندارد و اگر وارد سرزمین اسلام شد, هیچ گونه مصونیتى نخواهد داشت, مگر آن که اشتباهى رخ داده باشد و به باور این که اگر به عنوان بازرگان و یا جهان گرد وارد کشور اسلامى شود, مصونیت دارد. در این فرض, به کشورش برگردانده مى شود, مگر آن که ثابت شود به عنوان جاسوسى وارد کشور اسلامى شده است که با او برخورد مناسب خواهد شد.
وضعیت کنونى جهان کفر
با توجه به آنچه در فقه اسلامى ثابت شده, در فرض مصلحت, برابر با تشخیص حاکم اسلامى و دست اندرکارانِ سیاست خارجى, با همه گروههاى غیرمسلمان مى توان قرارداد و پیمان صلح بست و همان گونه که از قرآن کریم و روایات و فتاوا استفاده مى شود, اگر کافران حربى به صلح گرایش داشته باشند و قصد توطئه و فتنه انگیزى علیه مسلمانان را نداشته باشند و پذیرفتن پیشنهاد صلح با آنان به صلاح و سود مسلمانان باشد, حال آن مصلحت فائده فرهنگى باشد یا اقتصادى و نظامى, اعلام موافقت و پذیرش صلح با آنان با بستن قرارداد رسمى بى اشکال خواهد بود. از این گونه مطالب به روشنى استفاده مى شود که در چنین شرایطى و با بستن چنین پیمانى, دیگر آن کافران حربى به شمار نمى آیند. در نتیجه, در شرایط کنونى جهان معاصر که بین دولتها و ملتها قراردادهاى دو یا چند جانبه سیاسى, اقتصادى, فرهنگى بسته شده است و روابط و آمد ورفتها براساس توافق نامه ها و ضوابط و آیینها و قانونهاى پذیرفته شده بین المللى است, دیگر کافر حربى به معناى خاص فقهى که جان و مال و شغل و کار و موقعیت اجتماعى وى احترام و مصونیت نداشته باشد, وجود ندارد.
روشن است که این حکم, دولتها و ملتهاى غیرمسلمانى که پیشینه جنگ با مسلمانان را داشته اند نیز, در بر مى گیرد; زیرا فرض بر این است که اگر برابر صلاح دید حاکم و مسؤولان کشور اسلامى مصالحه با این گونه دولتها به مصلحت مسلمانان باشد, مى توانند قرارداد صلح را امضا کنند و پس از سازگارى و هماهنگى دوسویه اى و امضاء قرارداد صلح, دیگر آن دولت و ملت حربیِ به اصطلاح فقهى که داراى احکام و آثارى است, به شمار نخواهند آمد. تا زمانى که مدّت قرارداد به پایان نرسید ه و یا مادامى که از سوى آنان اقدام به شکستن پیمان و زیر پاگذاشت قرارداد نشده باشد و یا احساس دگرگونیها مشکوک علیه اسلام و مسلمانان نشود, حربى شناخته نمى شوند, بلکه معاهد و مستأمن, به شمار مى آیند که جان و مال و حیثیت آنان از هرگونه تعرضى از سوى مسلمانان در امان است.
اصول حاکم بر روابط
در استوارسازى و ژرفابخشى به مناسبات همه سویه مسلمانان با غیرمسلمانان, خواه در بیرون از کشور و جامعه اسلامى, یا درون کشور و جامعه اسلامى یک سلسله اصول و آیینهایى حاکم است که با نگهداشت و پایبندى سویهاى قرارداد و معاهد, هیچ گونه خلل و خطرى دامنگیر جامعه جهانى و روابط بین المللى نمى شود و بدون نگهداشت اصول و پایبندى به آنها, هیچ گاه اطمینان به تحقق روابط دوستانه و همزیستى مسالمت آمیز براى هیچ یک از سویهاى قرارداد حاصل نمى شود.
اینک به پاره اى از این اصول اشاره مى شود.
1 . اصل اعتقاد به کرامت ذاتى انسان: هر انسانى از هر نژاد و رنگى و از هر سرزمین و آب و خاکى و با هر عقیده و فرهنگى, کرامت ذاتى و احترام انسانى دارد و تک تک انسانها, از آن روى که انسانند در ذات خود, ارزشهاى صلاحیتهایى را دارند, مورد احترام هستند.1
از این روى آیین پاک آسمانى اسلام, انسانهاى داراى فطرت توحیدى و درخور اصلاح و تربیت مى داند و براى همه انسانها از جهت انسانى ارزش و اعتبار قائل است.
از این روى, سعادت و خوشبختى همه سویه انسانها درگستره گیتى از آرمانهاى بلند مکتب اسلام و امت مسلمان است.
و براساس همین ایده و باور است که اسلام, خواهان جهانى همراه با صلح و سلم و صفا و آرامش و داشتن پیوندهاى دوستانه با همه ملتهاى جهان است.2
2 . اصل نفى سلطه: اسلام تجاوزگرى و ستم پیشگى و خوى سلطه جویى از هر قوم و ملتى را, رفتار زشت و عملى خلاف خرد. و ضدانسانى مى داند. اسلام نه تنها بازورگویى و ستمگرى دیگران مخالف است که خود نیز, به پیروانش اجازه ستم و تجاوز نمى دهد.3
از این روى, اسلام خواهان ایجاد و گسترش روابط صلح جویانه و مناسبات خیرخواهانه و بشر دوستانه با همه ملتها و دولتهایى است که علاقه مند گسترش صلح و آرامش در جهان باشند و با ایجاد رابطه با ملت و یا دولت سلطه جو و تجاوزگر, به شدت مخالف است.
3 . اصل پایبندى به پیمانها: از اساسى ترین اصول بنیادین و مترقى ترین قانون بین المللى از نظر اسلام, اصل وفاى به عهد و پایبندى به پیمانهایى که بسیار مورد تأکید و سفارش اسلام قرار گرفته است.
در آیات قرآنى, روایات دینى و فقه اسلامى, وفاى به عهدها و عملِ به تعهدات و پایبندى به قراردادها, از مهم ترین واجبهاى اجتماعى و جهانى و عهد شکنى از زشت ترین گونه هاى ستم و تجاوزِ اجتماعى وبین المللى شمرده شده است.
به حکم روشن آیات و روایات, شکستن پیمانها, ستم و بى عدالتى شمرده شده است و وفادارى به تعهدها, هر چند به زیان و ضرر باشد, واجب و الزامى است. آگاهى و آزادى انسانها و رشد و توسعه اقتصادى و فرهنگى جامعه هاى انسانى و دست یابى بشر به صلاح و سعادت و خوشبختى همه جانبه, در گرو همکارى ملتها و دولتها و در سایه حاکمیت امنیت و آرامش بر جهان است و بستن پیمان همکارى و ایجاد روابط دوستانه و خیرخواهانه و صلح جویانه مورد تأکید و سفارش اسلام است.
از آن روى که عمل به قراردادها و پایبندى در برابر پیمانها, از اساسى ترین عناصر حسّ اعتماد و اطمینان و حفظ امنیت و آرامش است, اسلام به عنوان آیینى که داعیه جهانى و انسانى دارد, کمال اهمیّت به رعایت قراردادها و عمل به تعهدها داده است و عهد و پیمان شکنى را از بزرگ ترین جنایتها و زشت ترین خیانتهاى بشرى به شمار آورده است.
و در هیچ شرائطى اجازه پیمان شکنى نداده است, مگر در برابر کسانى که اقدام به پیمان شکنى کنند که در این صورت, دیگر پیمانى باقى نمى ماند و با این همه در کمال احتیاط دستور به مقابله به مثل را داده است.4
با توجّه به اساس و محورى بودن اصل وفادارى در برابر قراردادها که ضامن برقرارى و پایدارى روابط اجتماعى و تفاهم بین المللى است, اینک به عنوان نمونه به چند آیه و روایت و در پایان به پاره اى از سخنان فقیهان اشاره مى کنیم:
* (یا ایها الذّین آمنوا أوفوا بالعقود.)5
اى کسانى که ایمان آورده اید, به قراردادها وفادار باشید.
عقود که جمع عَقد است به معناى هرگونه پیمان و قرارداد دو, یا چند جانبه است که بین افراد یا گروهها و ملتها یا دولتها, بسته مى شود.
* (وأوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولاً.)6
به پیمانى که بسته اید پایبند باشید چه اینکه نسبت به آن بازخواست خواهد شد.
(والّذین یَنقضون عهد اللّه من بعد میثاقه ویقطعون ما امَرَ اللّه به ان یوصل و یُفسدون فى الارض اولئک لهم اللّعنة ولهم سوءُ الدّار.)7
کسانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مى شکنند و آنچه را خدا فرمان وصل آن داده است قطع مى کنند و در زمین فساد و تباهى مى آورند, بر آنان است لعنت و نفرین و براى آنان است سرانجام و جایگاه بد.
* (الاّ الّذین عاهدتم مِن المشرکین ثم لم ینقضُوکُم شیئاً ولم یُظاهروا علیکم احداً. فَاَتِمُّوا الیهم عَهدَهُمْ الى مُدَّتِهم ان اللّه یحبُّ المتّقین.)8
اعلان بیزارى از جانب خداوند و پیامبر نسبت به مشرکان شده است, مگر آن مشرکانى که با آن عهد و پیمانى بسته باشید, آن گاه آنان علیه شما عهد شکنى نکرده باشند و از روى فتنه گرى, هیچ کس را علیه شما کمک و پشتیبانى نکرده باشند. پس با آنان تا زمان قرارداد و پیمانى که بسته اید, وفادار بمانید که خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
* (الاّ الذین عاهدتُم عند المسجد الحرام. فَما اسْتقامُوا لکم فاستقیموا لهم انّ اللّه یحبّ المتّقین.)9
کسانى را که با آنان در مسجد الحرام پیمان بسته اید, تا به عهد و پیمان خود وفادار و پایدار هستند, شما نیز پایبند و پایدار باشید. خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
در این آیات, پایبندى و پایدارى بر پیمانها واجب و عمل به آن نشانه تقوا شمرده شده است.
(الّذین عاهَدْتَ مِنهم یَنقُضُون عَهدَهُمْ فى کلّ مَرَّةٍ وهم لایَتّقُون.
فَاِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فى الحَربِ فَشَرِّد بِهم مَن خَلْفَهُمْ لَعلّهم یَذّکّرون وَإمّا تَخافَنَّ مِن قومٍ خیانَةً فانبذ الیهم على سواءٍ ان اللّه لایحبّ الخائنین.)10
آن دسته از مشرکانى که با آنان پیمان بسته اید, پس اگر چند بار بى تقوایى کردند و عهد شکنى, پس اگر در میدان جنگ به آنان دست یافتى آنان را تار و مار کن, باشد که به خود آیند.
و اگر از گروهى که با آنان پیمان بسته اى, مى ترسى که با پیمان شکنى در حق شما خیانت ورزند, پس به آنان اعلام کن که دیگر عهد و پیمانى میان شما وجود ندارد و همانند آنان عملى کنید; زیرا خداوند خیانت پیشگان را دوست ندارد.
از این گونه آیات استفاده مى شود که حرمت نهادن به تعهدها و احترام به قراردادها و پایبندى و پایدارى بر پیمانها, نشانه تقواپیشگان و پرهیزکاران است و در برابر بى احترامى به قراردادها و پیمان شکنى از بزرگ ترین خیانتهاى اجتماعى در حق بشر است.
مادامى که طرف قرارداد بر پیمانش استوار باشد, بر هم زدن یک سویه پیمانها از نظر اسلام در هیچ شرائطى جایز نیست خواه به سود یا زیان باشد.
و در فرضى که طرف قرارداد اقدام به بر هم زدن یک سویه نماید و یا احتمال اقدام به بر هم زدن پیمان داده شود, سوى دیگر اگر بخواهد پیمان بشکند به عنوان مقابله به مثل و یا به جهت پیشگیرى از خطر و خیانت احتمالى, وظیفه دارد طرف قرارداد خود را در جریان بگذارد و حق غافل گیر کردن طرف قرارداد را ندارد.
علامه طباطبائى, در این باره مى نویسد:
(قسم به جان خودم این تأکید فراوان قرآن بر نگهداشت قراردادها و عمل به عهد ها و پیمانها, در هر حال و در هر شرائطى, به منظور حفظ و حاکمیت عدالت اجتماعى که سنگ زیرین روابط و مناسبات اجتماعى و بین المللى است, یکى از آموزه هاى بلند دین مقدس اسلام است که در هیچ یک از نظامهاى اجتماعى و متمدن امروز دنیا مانند آن را نمى یابى.)11
سخن حضرت امیر(ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر, بهترین و رساترین تفسیر این دسته از آیات است:
(وَاِنْ عَقَدْتَ بینک وبین عَدُوِّک عُقدَةً اَوْ اَلْبَستَهُ مِنک ذِمَّةً فحُط عَهْدَک بالوفاء وارْعَ ذِمَّتَک بالامانةِ واجعل نفسک جُنَةً دونَ ما اَعْطَیتَ.
فانه لیس مِن فرائض اللّه شئ الناسُ اَشَدُ علیه اجتماعاً مع تَفَرُّقِ أهوائهم وتَشَتُّتِ آرائِهم من تعظیمِ الوفاءِ بالعهود.)12
و اگر با دشمنت قراردادى بستى, یا به او پناه و امان دادى به عهده خود وفا کن و به قولى که داده اى, به عنوان امانت, آن را نگهدار و خود نگهدار قرارداد و امانى که پذیرفته اى باش; زیرا در میان همه واجبهاى الهى, چیزى که همه مردم با هر عقیده و نظرى آن را پذیرفته باشند و مهم و بزرگ بشمرند, از وفاى به پیمان چیزى دیگر نیست. مهم ترین چیزى که همه مردم با همه اختلافهایى که دارند آن را پذیرفته اند و بزرگ مى شمرند, همان وفاى به عهد و پایبندى به پیمانهاست.
در دنباله سخن, حضرت مى فرماید:
(وفادارى به عهد و پیمانها, به قدرت الهى در فطرت همه انسانها قرارداده شده است. مشرکان که اعتقادى به بسیارى از ارزشهاى اسلامى ندارند, براى قراردادها و پیمانها ارزش و احترام قائل هستند.
همه از پیامدهاى ناگوار و خطرناک پیمان شکنى مى ترسند. پیمان شکنى, رفتار افراد نادان و بدبخت است.
وفاى به عهد و پیمانها, ضامن آرامش و آسایش جامعه هاى انسانى است. بدون پایبندى به پیمانها, هیچ گاه بشر, اطمینان به صلح و آرامش, پیدا نمى کند و بدون صلح و آرامش, هیچ گونه ترقى و رشد و پیشرفتى بهره بشر نمى شود.)13
همه فقیهان اسلام, بویژه شیعه, وفاى به عهد و پیمانهایى که میان دو نفر یا بیش تر یا میان گروهها و ملتها و دولتها بسته مى شود در صورتى که اصل مشروع بودن آنها, مسلم باشد, واجب است و سرپیچى از عهدنامه ها و برهم زدن یک جانبه قراردادها به عنوان یکى از زشت ترین گناهان بشرى به شمار آمده است.
اینک به چند نمونه از کلمات بزرگان فقه اشاره مى شود.
شیخ طوسى مى نویسد:
(من اذمّ مشرکاً او غیر مشرک ثم حصره هو نقض ذِمامَه کان غادراً آثماً.)14
هرکس به مشرک و یا غیر مشرکى پناه دهد آن گاه او را محاصره کند و قول و جوازش را بشکند, خیانت پیشه و گناهکار است.
همو در جاى دیگر مى نویسد:
(اذا عقد الامام لعدّة من المشرکین عقد الهدنة الى مدّة فعلیه الوفاء بموجب ذلک الى القضاء المدّة لقوله تعالى اوفوا بالعقود. وعلیهم ایضاً الوفاء بذلک فان خالف جمیعهُم فى ذلک انتقضت الهدنة فى حق الجمیع.)15
هرگاه امام [حاکم اسلامى] با گروهى از مشرکان پیمان صلح ببندد, بر او واجب است به حکم آیه قرآن: (اوفوا بالعقود) به مفاد قرارداد پایبند باشد و پایبندى به پیمان بر مشرکان نیز الزامى است و هرگاه مشرکان, باسناد پیمان به مخالفت برخیزند, پیمان صلح درحق آنان خود به خود, شکسته مى شود.
علامه حلّى مى نویسد:
(اذا انعقد الامان وجب الوفاء به على حسب ما شرط فیه.)16
و در جاى دیگر مى نویسد:
(قد بینّا ان مَن عقد اماناً لکافر وجب علیه الوفاء به ولایجوز الغدر.)17
ونیز مى نویسد:
(من عقد أماناً لکافر وجب علیه الوفاء به ولایجوز له الغدر فان نَقَضه کان غادراً آثماً. ویجب على الامام منعه عن النقضِ اذا ثبت هذا فلو عقد الحربى الامان لیکن فى دارالاسلام وجب الوفاء له ویدخل ماله تبعاً فى الامان.)18
هر کس با غیرمسلمانى پیمان امان ببندد, پایبندى به آن پیمان بر او واجب است و خیانت در پیمانها روا نیست. و اگر چنانچه کسى پیمان بشکند خائن و جانى شمرده مى شود و بر پیشواى مسلمانان است که از هرگونه پیمان شکنى جلوگیرى کند بنابراین, اگر کافر حربى, پیمان امان بست, که در کشور اسلامى سکنى گزیند, واجب است بر قرارداد امان عمل شود و در نتیجه جان و مال او در امان خواهد بود.
علامه حلّى در مواردى از کتابهاى فقهى خود, به فلسفه تأکید اسلام به احترام و نگهداشت قراردادها چنین مى نویسد:
(ولانه اذا لم یَفِ بها لم یسکن الى وعده وقد یقع الحاجة الى عقد الهدنة لمصلحة المسلمین فلو لم یجب الوفاء به لم تندفع الحاجة.)19
این که اسلام بر نگهداشت و عمل به قراردادها تأکید مى کند, این است که اگر وفاى به قراردادها واجب و الزامى نباشد, هیچ گاه اعتماد و اطمینان حاصل نمى شود, در حالى که جزء نیازهاى زندگى اجتماعى بشر است که با همنوعان خود رابطه و پیمان داشته باشد.
صاحب جواهر, پس از بیان اصل مشروع بودن بستن قرارداد صلح با مشرکان, در صورتى که مصلحت داشته باشد, مى نویسد:
(ویجب الوفاء لهم بالمدّة ماداموا هم کذلک بلاخلاف ولااشکال بعد قوله تعالى: وأتموا الیهم عهدهم فى مدتّهم وقوله تعالى: فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم.)20
مادامى که مشرکان به عهد و پیمانى که بسته اند وفادار باشند, بر مسلمانان واجب است که به قرارداد صلح وفادار و پایبند باشند و در این حکم, هیچ مخالف و اشکالى وجود ندارد, به دلیل آیات شریفه…
4 . پرهیز از خیانت: هر اقدامى علیه غیرمسلمانان که خیانت و تجاوز بشمار آید, از نظر اسلام محکوم و زشت شمرده شده است بر این اساس, پیمان شکنى ممنوع و جرمى بزرگ اعلام شده و انجام هر عملى که غافل گیرانه و خیانت شمرده شود, حرام دانسته شده است.
بر هم زدن یک جانبه قراردادها و گردن ننهادن به پیمانها, به گمان خطر و خیانت دشمن, بدون اعلام قبلى, غدر و خیانت است و حرام.
از این روى, فقها و علماى اسلام به استناد آیه قرآن, تصریح کرده اند که اگر حاکم اسلامى و یا مسلمانان از ناحیه دشمنان هم پیمان خود, احساس خطر و احتمال خیانت بدهند, تنها با احتمال, حق شکستن پیمان و عمل بر خلاف قرارداد را ندارند, مگر آن که نخست به دشمنان اعلام کنند که از این تاریخ به بعد, ما با شما پیمان و تعهدى نداریم.
و یا این که اگر کافر حربى, بدون اجازه و دریافت روادید, وارد کشور اسلامى شد و بر این گمان بود که صرف سفر به کشور اسلامى براى تجارت یا گردش, سبب مصونیت است, مسلمانان حق ندارند براى او مزاحمت فراهم سازند, بلکه باید وى را به کشورش برگردانند و اعلام کنند که شما از دید ما چون حربى هستید, مصونیت ندارید, آن گاه برابر قانون کافر حربى با او معامله کنند.
کوتاه سخن این که هر حرکت و اقدامى از سوى مسلمانان علیه غیرمسلمانان که در عرف بین المللى خیانت, سرقت و تجاوز شمرده مى شود و با انجام آن, مسلمانان به عنوان ملتى خائن و یا دزد و… معرفى مى شوند, باید از آن پرهیز شود:21
(لایجوز الغَدر بهم بان یقتلوا بعد الأمان ـ والغَدر ترکَ الوفاء ونقض العهد ـ بلاخلاف اجده فیه للنهى عنه ایضاً فى النصوص مضافاً الى قبحه فى نفسه و تنفیر الناس عن الاسلام.)22
جایز نیست خیانت به کافران به این که بعد از امان کشته شوند. ـ خیانت یعنى پیمان شکنى و ترک عهد ـ بدون هیچ گونه قول مخالفى, و روایات از خیانت بازداشته اند.افزون بر اجماع و روایات, خیانت به خودى خود, پدیده اى زشت است که انجام آن سبب نفرت مردم از اسلام مى شود.
اعتبار قراردادها تا پایان مدت
اگر حاکم اسلامى با گروهى از غیرمسلمانان قرارداد و پیمانى بست و پیش از به پایان رسیدن مدت قرارداد, فوت کرد, یا امر دیگرى پیش آمد, حاکم بعد از او, تا پایان مدت, وظیفه دارد به قرار پایبند باشد.23
فرق خُدعه و غَدْر
در مورد برخورد با غیرمسلمانان در روایات و سخنان فقیهان, واژگانى مطرح شده, مانند: (غُلُول), (غَدْر), (غِیلة), (غش) و (خیانة) با مراجعه به لغت و دقت در موارد کاربرد این مفاهیم به خوبى معلوم مى شود که تمامى این واژگان به معناى خیانت به کار رفته اند.
و از آن جایى که زشتى خیانت امرى پذیرفته شده نزد همه ملتهاست, آیات, روایات و عبارات فقهاء و دلالت بر ممنوعیت و حرام بودن آن دارد و اجازه انجام خیانت که ستم و تجاوز است, به هیچ کس علیه هیچ کس داده نشده است. در برابر واژگان یاد شده, کلماتى است مانند خُدعة, مکر و حیله که معناى همه آنها بر اساس نظر اهل لغت و دقت در موارد کاربرد, عبارت است از تدبیر و چاره اندیشى.
و بر این اساس, در روایات اسلامى آمده است: الحرب خُدعة. بر همین اساس در فقه, پس از حکم به حرام بودن غدر و خیانت, فتواى خدعه و حیله در جنگ داده شده است.
بنابراین, روشن شد که چرا غَدْر با کافران ناروا, لکن خدعه در جنگ رواشناخته شده است.24
فرق کافران هم پیمان با کافران حربى
افزون بر فرقى که از نظر ماهوى و لغوى بین غدر و خدعه وجود دارد, چنانکه روشن شد, نکته درخور توجه دیگرى در این جا وجود دارد که لازم است مطرح شود و آن این که شرایط غیرمسلمانانى که در حال صلح و سلم با مسلمانان به سر مى برند و از هم پیمانان مسلمان به شمار مى آیند, با شرایط آن دسته از کافرانى که در حال ستیز و جنگ با مسلمانان هستند, فرق دارد. در حال صلح و سلم هدف ارائه ارزشهاى انسانى اسلام و نمایش رفتار و کردار اخلاقى, انسانى است براى جذب دلها و علاقه مندى غیرمسلمانان به دین مقدس اسلام; از این روى, خیانت و دزدى ناکام گذاشتن این هدف مهم است. اما در حال جنگ, هدف از پا درآوردن دشمن و دور کردن آنان از ساحت قدس دین و از حریم مسلمانان است. بنابراین, استفاده از هر روش مؤثر براى کسب پیروزى چنانکه دشمن در صدد آن است, کارى است سازوار با جنگ و مبارزه, هر چند در این حالت نیز, اسلام یک سلسله دستورالعملهاى بلند اخلاقى, تربیتى و انسانى دارد که در کتاب جهاد مطرح شده است.25
پیشینه جهانگردى
از مسائلى که در طول تاریخ همواره مورد توجّه و اهتمام بشر بوده, سیاحت و جهانگردى است. جهان گردان و سیاحان که امروزه نام (توریست) به خود گرفته اند, به هدفهاى گوناگون اجتماعى, فرهنگى سیاسى, اقتصادى و… از دیرباز, با همه دشواریها و بازدارنده هایى که بر سر راه جهان گردى وجود داشته, تا آن جا که ممکن بوده, به دور دست ترین نقاط کره زمین و سرزمینها و شهرها سفر مى کردند.
و حاصل پژوهشهاى علمى و دیدنیها و شنیدنیهاى خود را گزاره هاى گوناگون: آداب و رسوم و فرهنگ ملتها و تمدنهاى بزرگ تاریخ و عقاد و آراى کلامى, فلسفى, نجومى و… در مجموعه هایى به نام رحله, سفرنامه و یا سیاحت نامه به رشته تحریر مى کشیدند و به این آداب و رسوم و فرهنگ و عقائد و تجربه ها ملتها را به دیگر سرزمینها انتقال مى دادند و در نتیجه, زمینه آگاهیهاى بیش تر و رشد و ترقى جامعه هاى انسانى را فراهم مى ساختند.
از آن جایى که علاقه به سیرو سفر و آگاهى نسبت به سرزمینها, ملتها و فرهنگها از نیازهاى وجود انسان و مایه تعالى و ترقى جوامع انسانى است و منشأ یک سلسله آثار مثبت و سازنده در زندگى بشر است. اسلام نیز آن را مورد حمایت قرارداده و در آیات و روایات, باب سیر و سفر به جاهاى دور دست کره زمین, بلکه فراتر از آن را بر روى مسلمانان باز اعلام کرده است.
بنا به حکم فطرت و کشش درونى بشر, مبنى برکاوش و تحقیق درباره سرگذشت و آداب و رسوم ملتها, فرهنگ و تمدنها و به دنبال تشویق اسلام به سیاحت و جهان گردى, رحّالان و سیّاحان بنام و معروفى در تاریخ اسلام, اقدام به جهان گردى کرده اند و از این راه آثار ارزنده اى از خود به یادگار گذاشتند.
از این گروه است ابوریحان بیرونى که به سرزمین هند سفر کرد و حدود چهل سال درباره مسائل و آداب و رسوم و فرهنگ و عقائد سرزمین هند, به پژوهش پرداخت.
و ابن جبیر که از اندلس تا شرق اوسط و یاقوت حموى از روم تا مرو و ابن بطوطه از طنجه تا چین و ابن خلدون که از اندلس تا سمرقند را به عنوان توریست سیروسفرر کردند.26 در جهان معاصر, ابزار و وسائل سیروسفر به دور دست ترین نقاط کره زمین براى بشر فراهم است و توسط فیلمها, بویژه ماهواره گزارشها و اطلاعات جالبى از دیدنى ترین سرزمینها و فرهنگها در اختیار بشر قرار مى گیرد. با این همه, سیاحت و جهان گردى همچنان به عنوان موضوع با اهمیتى مورد توجه است, آن جا که امروزه صنعت توریست از گزاره هاى با اهمیت شمرده مى شود و از زاویه هاى گوناگون, از جمله درآمد زایى آن درخور توجّه و مطالعه است.
نگاهى فقهى به موضوع جذب جهان گردان
درصورتى که بستن قرارداد صلح با غیرمسلمانان و دادن پناهندگى و اجازه ورود آنان به کشور اسلامى, داراى مصلحت و فایده اى براى اسلام و مسلمانان باشد, حاکم اسلامى مى تواند به آنان اجازه ورود به کشور اسلامى بدهد. دراین حکم, همه غیرمسلمانان برابرند; چه کتابى و چه غیر کتابى, چه حربى و چه غیرحربى. قرآن کریم در این باره مى فرماید:
(وان احد من المشرکین استجارک فاجره حتى یسمع کلام اللّه ثم أبلغه مأمنه ذلک بانّهم قوم لایعلمون.)27
اگر فردى از مشرکان [حربى که وظیفه دارید, به جنگ با آنان] از شما پناهندگى بخواهد, به او پناه دهید, تا این که کلام خدا را بشنود. آن گاه اگر اسلام را پذیرفت که غرض حاصل است و اگر نپذیرفت آن را به وطن و سرزمین خود برسانید. این حکم مهلت و پناهندگى دادن بخاطر آن است که اینان مردمى نادانند.
اگر چه در آیه کریمه, دادن پناهندگى به حربى براى شنیدن آیات قرآن و تحقیق درباره اسلام است, لکن آنچه در آیه یاد شده از جمله مصالحى است که سبب پناهنده دادن و قرارداد امان و صلح را امضا کردن است. بنابراین, اگر غیر از تحقیق درباره اسلام, مصالح دیگرى نیز مطرح بود, برابر صلاح دید حاکم اسلامى, بستن قرارداد صلح و أمان مشروع و اجازه ورود کافر حربى برابر مقررات و شرائط به داخل کشور اسلامى, جایز خواهد بود.
شیخ طوسى, در مبسوط28, علامه حلى در منتهى29 و تذکره30 و بسیارى از فقها در مسأله بستن قرارداد صلح و دادن پناهندگى و اجازه به کافران براى ورود به کشور اسلامى, تصریح کرده اند که اگر مصالح امت اسلامى, برابر صلاح دید حاکم و دولت اسلامى ایجاب کند که با غیرمسلمانان پیمان صلح بسته شود و براى کارهاى تحقیقى, فرهنگى وارد کشور اسلامى شوند, بستن چنین پیمانى بى اشکال است.
علامه مى نویسد:
(و انما یجوز عقد الامان مع اعتبار المصلحة… فانه جایز مع المصلحة ولانعلم فیه خلافاً.
ومن طلب الامان لیسمع کلام اللّه ویعرف شرائع الاسلام وجب ان یعطى اماناً ثم یرد الى مأمنه ولانعلم خلافاً لقوله تعالى:
وان احد من المشرکین استجارک فأجره. الآیة…
ییجوز للامام عقد الصلح اجماعاً امور الحرب موکول الیه… فیجوز ان یعتد اماناً… فان عقد الامان منوط بنظره فان رأى من المصلحة عقد الامان.)31
در صورتى که مصلحت باشد, بستن پیمان امان و صلح با غیرمسلمانان, جایز است و اگر فردى از غیرمسلمانان در خواست امان کرد, تا به کشور و میان جامعه اسلامى مسافرت کند و درباره احکام قرآنى و معارف اسلامى به بررسى بپردازد, امان و اجازه ورود دادن به او, براساس آیه قرآن واجب است. بستن پیمان صلح و امان با کافران در حوزه مسؤولیت حاکم اسلامى است, همان گونه که امر جنگ و صلح, بستگى به نظر او دارد. بنابراین, اگر صلاح دید که پیمان صلح ببندد و به کافران اجازه ورود به کشور اسلامى بدهد, براى او چنین حقى ثابت است.
همو در جاى دیگر مى نویسد:
(اذا استئذن الحربى فى دخول دار الاسلام اذن له الامام ان کان یدخل للرسالة او حمل میرة او متاع تشتد حاجة المسلمین الیه.)32
هرگاه کافر حربى از حاکم اسلامى اجازه ورود به کشور اسلامى را درخواست کند, امام به او اجازه مى دهد.
خواه شخص حربى براى ورود به کشور اسلامى, انگیزه سیاسى داشته باشد, مثل این که حامل پیامى باشد, یاهدف فرهنگى داشته باشد, مثل این که بخواهد درباره اسلام و معارف و احکام اسلامى تحقیق کند, و یا آن که منظور اقتصادى داشته باشد, مثل این که کالاى تجارى به داخل کشور اسلامى حمل کند و یا آن که هدفهاى روا و مشروع دیگرى داشته باشد.
شیخ جعفر کبیر کاشف الغطا مى نویسد:
(انّما یجوز او یستحب ـ الامان ـ مع اعتبار المصلحة للمسلمین وقد یجب اذا ترتّب على ترکه فساد علیهم. ویجوز للواحد المتعددین من المشرکین و یجب لمن اراد ان یسمع کلام اللّه منهم و لمن کان رسولاً منهم.)33
در صورتى که صلح و امان داراى مصلحت و به سود مسلمانان باشد, بستن پیمان آن جایز و بلکه بهتر است واما اگر ترک پیمان صلح با غیرمسلمانان براى مسلمانان مایه فساد و زیان باشد و یا اگر درخواست امان براى شنیدن آیات قرآن و کندوکاو درباره معارف اسلامى باشد و یا از سوى نمایندگان سیاسى دولتهاى غیرمسلمان باشد, پذیرفتن درخواست امان واجب است.
همان گونه که مى شود به یک فرد حربى امان داد, مى شود به یک گروه حربى نیز امان داد.
کوتاه سخن این که بستن پیمان صلح و امان با کافران و دادن اجازه به غیرمسلمانان براى وارد شدن به کشور اسلامى و جامعه مسلمانان, با نگهداشت شرایط و اعلامِ یک سلسله محدودیتها و مقررات, در صورتى که براى مسلمان مصلحت و سود داشته باشد, از وظائف حاکم و در حوزه مسؤولیت حکومت اسلامى است.
گروههایى که تقاضا و درخواست سفر به کشور اسلامى و ویزا و امان نامه دارند, شاید نماینده سیاسى, بازرگان, خبرنگار, جهان گرد و… باشند,درمواردى قبول درخواست آنان واجب در مواردى جایز و در مواردى هم مانند جاسوسان و افراد اخلال گر و فتنه انگیر, حرام است.
مدّت اقامت, مناطق آزاد, و مناطق ممنوعه را قانون و نظر دولت و مسؤولان کشور اسلامى تعیین مى کند.34
وظیفه غیرمسلمانان در کشور اسلامى
غیرمسلمانان در کشور و جامعه اسلامى, خواه به عنوان اقلیتهاى مذهبى و شهروند یا به عنوان بازرگان, کاردار, سفیر و جهان گرد, در برابر امت و جامعه اسلامى یک سلسله محدودیتها و وظیفه هایى دارند که ملزم به رعایت آنهایند و حق اقامت و مصونیت همه جانبه آنان, مشروط به نگهداشت این آیینها و وظیفه هاست و در صورت سرپیچى برابر قانون مورد بازخواست قرار مى گیرند.
1 . حق هیچ گونه جاسوسى و توطئه و فتنه انگیزى ندارند.
2 . حق هیچ گونه تعرض و مزاحمت نسبت به جان و فرزندان و مال مسلمانان را ندارند.
3. ضمن برخوردارى از آزادى در احوال شخصى و برگزارى مراسم مذهبى, مانند: ازدواج, طلاق, ارث, عبادت و دیگر اعمالى که در مذهب و آیین آنها روا و جایز شناخته شده, باید حرمت حریم جامعه اسلامى را نگهدارند و در هیچ شرایطى مجاز نیستند کارهایى را که در آیین آنها جایز, ولى در شریعت اسلام ممنوع و حرام است آشکارا انجام دهند و در صورت تظاهر به این گونه رفتارهاى ناهنجار اجتماعى, برابر قانون با آنها برخورد خواهد شد.
و بر مسؤولان نظام اسلامى است که با دقت و خردورزى کامل, آنچه را که به صلاح و سود جامعه و امت اسلامى است, بدون این که درحق غیرمسلمانان ظلم و اجحاف باشد, در متن قانون و قرارداد قید و شرط کنند که بى گمان به حکم لزوم وفاى به شرط, نگهداشت آن مواد لازم و سرپیچى از آنها ممنوع خواهد بود.35
حقوق غیرمسلمانان در کشور اسلامى
گروههاى غیرمسلمانى که براساس شرایط و آیینها و معیارهاى پیمانى که با دولت اسلامى بسته اند وارد کشور اسلامى شوند و به تمام موارد درج شده در متن قرارداد که مورد توافق قرار گرفته است, باید پایبند باشند, تا زمانى که به عنوان شهروند و یا میهمان, چه بازرگان و یا جهان گرد, در کشور اسلامى به سر مى برند و مادامى که پیمان خود را نشکسته اند و مدت قرارداد و اقامت آنان به پایان نرسیده است, در جامعه اسلامى حقوقى دارند که رعایت حقوق آنان بر دولت وشهروندان واجب است. از جمله:
1 . مصونیت و امنیت همه جانبه جانى, مالى, حیثیتى و شغلى.
هیچ کس حق تعرض و مزاحمت نسبت به آنان را ندارد. اگر تعرض نسبت به آنان انجام پذیرد دولت اسلامى موظف به حفاظت از حقوق و حمایت از آنان است. دزدیدن مال آنان حرام و سبب ضمان است که باید توسط مراجع ذى صلاح قانونى حق و اموال آنان برگردانیده شود.
وسائل و ابزار کار و محل فعالیتهاى اقتصادى, تحقیقاتى آنها که براساس قانون اجازه کار و تلاش گرفته اند, باید از هرگونه تعرض در امان باشد.
2 . برخوردارى از آزادى در انجام وظائف مذهبى و برگزارى مراسم ملى و دینى, حضور درمعابد و مراکز مذهبى, که وجود و بقاى آنها از نظر قانون رسمیت دارد, مانند کنیسه و انجام فرائض و مراسم مذهبى آزاد است. البته به شرط حفظ حرمت حریم جامعه اسلامى.
3 . آزادى در انجام احکام و اعمال شخصى برابر آیینى که دارند, مانند: نوشیدن شراب, خوردن گوشت خوک و… به شرط این که پنهانى و در محیطهاى بسته ویژه به خودشان باشد و اما اگر آشکارا به این گونه رفتارهاى ناهنجار دست زدند و در جامعه و حضور مردم مسلمان انجام دادند, برابر مقررات اسلامى با آنها برخورد مى شود.
4 . در دادوستد با مسلمانان و حضور در بازار تجارت و کسب آزادند و هرگونه غش و خیانت در معامله نسبت به آنان حرام و ممنوع است.
5 . توهین به آنان و دشنام و ناسزاگویى به مقدسات آنان ممنوع است البته احترام به آنها به گونه اى که موجب اذیّت و تحقیر مسلمانان باشد نارواست.
6 . در اختلافها, نزاعها, کشمکشها و شکایتها, در محاکم قضائى اسلام, برابر عدالت با آنان رفتار مى شود.
ییک سلسله مطالب است که در حوزه صلاح دید مسؤولیت حکومت اسلامى است, در مثل خرید و فروش زمین و یا سرمایه گذارى و تأسیس شرکتهاى زراعى و صنعتى و ساختمان سازى و… بستگى به صلاح دید حکومت اسلامى دارد و اصل حاکم بر همه این گونه کارها و تلاشها, پاسدارى از اصل بلند و والاى عزت اسلامى ومصلحت مسلمانان است.
درباره پاره اى از مسائل, در کتابهاى فقهى بحثهایى مطرح است که آیا غیرمسلمانان مى توانند قرآن کریم و کتابهاى دینى, مانند: کتابهاى روائى, دعا و مناجات و… را خریدارى کند و آیا مى توانند پس از خرید قرآن کریم و کتابهاى مذهبى, مانند حدیث, دعا و… آنها را به خارج از کشور ببرند؟ و از این گونه است, مسأله ازدواج مسلمانان با زنان غیرمسلمان که در کشور اسلامى به عنوان شهروند و یا میهمان به سر مى برند ازدواج دائم یا موقت که پژوهش و بررسى گسترده فقهى در این باره, نیاز به فرصت و مجال بیش ترى دارد.
در این جا, از باب بیان اهمیت دادن اسلام به حقوق غیرمسلمانان در جامعه و کشور اسلامى,به پاره اى از فروع نیز اشاره مى شود:
الف. اگر مسلمانى مالى را از کافرى که در پناه کشور اسلامى زندگى مى کند, از بین ببرد, ضامن است, در مثل, خوک یک ذمّى را بکشد و یا شراب ذمّى را بریزد, با فرض این که به گونه آشکار, شراب نمى نوشیده و گوشت خوک نمى خورده است.
اگر مالى را از کافر ذمى یا کافرى که در امان دولت اسلامى به سر مى برد, غصب کند, ضامن است و باید آن را به صاحبش برگرداند.
شیخ جعفر کاشف الغطاء مى نویسد:
(ولو قتل ممن یستحل الخنزیر خنزیراً او اراق خمراً مع تسترهم ضمن قیمته عندهم ولا شیئ مع التظاهر ولو غصبهم وجب ردّه.)36
اگر فردى شراب و خوک کافرى را که خوردن و نوشیدن آن برابر آیین خود, حلال مى داند و براى شراب و خوک ارزش قائل است, از بین ببرد ضامن است و باید قیمت خوک و شراب را برابر نرخ گذارى آنان پرداخت کند. اما اگر تظاهر کرده باشد, ضامن نیست و نیز اگر مالى را از کافر غصب کند, پس دادن آن واجب است.
ب . (من دخل داراً بامانٍ او مهادنةٍ فلایُغتال وان انتقض عهده بل یبلغ المأمن.)37
هرگاه کافرى به استناد پیمان امان یا صلح وارد کشور اسلامى شد, مصونیت دارد و هیچ کس حق ندارد او را غافل گیر کند و به جانش آسیب برساند, هر چند که پیمانش را شکسته باشد, بلکه باید او را صحیح و سالم به کشورش برگردانند.
ج . (لوعقدالامان لیکن فى دارالاسلام صحّ فلو عاد الى دارالحرب فان کان لتجارة او رسالة او تنزه و فى نیتَه العود فالامان باقٍ وان کان للاستیطان بدار الحرب بطل الامان فى نفسه دون ما له… ولو طلبه بعث به الیه.)38
اگر غیرمسلمانى [کافر حربى] با مسلمانان, یا دولت اسلامى پیمان ببندد که در کشور و سرزمین اسلام اقامت گزیند, این پیمان و قرارداد صحیح و معتبر است. اگر کافرى,پس از پیمان و مدتى اقامت درکشور اسلامى, به کشور خود برگردد, اگر براى تجارت یا ابلاغ پیامى و یا تفریح و تفرج باشد و قصد داشته باشد که دوباره به کشور اسلامى بازگردد, آن پیمان و قرارداد صلح و امان به قوت و اعتبار خود باقى است و هر وقت خواست بازگردد, درامان است و اما اگر به قصد زندگى در کشور کفر برگشته است, پیمان امان نسبت به خود او باطل و بى اعتبار است و اما اگر مالى و ثروتى در کشور اسلامى از خود به جاى گذاشته است, مال و ثروت او در امان خواهد بود و چنانکه توسط پیام درخواست برگردانیدن اموال خود را کند, باید اموال او, برگردانده شود.
وظیفه مسلمانان در کشورهاى غیر اسلامى :
آنچه بازگو شد, مربوط به احکام غیرمسلمانا در کشور اسلامى بود. حال اگر فردى یا گروهى از مسلمانان به عنوان بازرگان, دانشجو و یا جهان گرد به کشورهاى غیر اسلامى سفر کنند و برابر قانون رسمى کشور کفر در آن جا بسر مى برد, همان گونه که آن کشور و دولت وظیفه دارد حقوق مسلمانان شهروند و یا مهمان را رعایت کند, مسلمانان نیز وظیفه دارند برابر قانون رسمى آن کشور رفتار کنند و از هرگونه سرپیچى بپرهیزند. اینک نظر خوانندگان محترم را به ذکر چند نمونه فقهى در این باره جلب مى کنیم:
1 . مسلمانانى که با اجازه نامه قانونى و دریافت ویزا وارد یک کشور غیراسلامى شوند, وظیفه دارند براى مال و ثروت آن دولت و ملت احترام قائل شوند و هر نوع استفاده غیر قانونى مانند سرقت اموال و یا نپرداختن اجاره و… حرام است:
(ولو دخل المسلم دارَ الحربِ مستأمناً فَسَرَق وجب اعادتُه سواء کان صاحبه فى دارالاسلام او دار الحرب.)39
هرگاه مسلمانى بر اساس توافق و امضاى قرارداد وارد کشور غیراسلامى شود و از غیرمسلمانان مالى را بدزدد, واجب است آن مال را به صاحبش برگرداند, خواه صاحب مال ساکن کشور اسلامى باشد, یا ساکن کشورغیر اسلامى.
بنابراین بازرگانان, دانشجویان و یا جهان گردان مسلمان که برابر قانونهاى شناخته شده بین المللى و بین الدولى وارد کشورها غیراسلامى مى شوند, به هیج روى, حق سوء استفاده از اموال آنان را ندارند و هرگونه دزدى و خیانتى حرام و موجب ضمانت است.
ییا از باب این که پذیرفتن ویزاى اقامت در یک کشور در حکم تعهد به نگهداشت قانون و سرپیچى و خیانت نکردن از مقررات آن کشور است. بنابراین, خلاف تعهد عمل کردن خیانت و حرام است, یا از باب این که این گونه رفتارهاى ناهنجار اجتماعى, غُلول و غَدر به شمار مى آیند که انجام آن از هیچ فردى در هیچ شرائطى پذیرفته نیست.40
در میان بعضى از مراجع تقلید معاصر, در مسأله یاد شده اختلاف نظر است.41
2 . (ولو دخل المسلمُ دارالحرب بامان فاقترض مالاً من حربى و عاد الینا ودخل صاحب المال بامان ففى المنتهى کان علیه ردّه الیه لان مقتضى الامان الکفّ عن اموالهم, قلت هو کذلک و ان لم یدخل المقرض الینا.)42
اگر مسلمانى براساس پیمان امان وارد کشور غیر اسلامى شود و از کافر حربى, مالى را وام بگیرد و به کشور اسلامى بازگردد و آن کافر حربى نیز, به حکم پیمان امان به کشور اسلامى سفر کند, علامه در منتهى حکم کرده است: باید آن مسلمان بدهى کافر را به او بپردازد زیرا مقتضاى پیمان امان, احترام به اموال کافران است.
صاحب جواهر مى گوید: که اگر کافر به کشور اسلامى نیاید و از کشور خود طلب خود را درخواست کند, باید مسلمان قرض او را بپردازد.
شیخ طوسى در مبسوط43 و علامه حلّى در منتهى44 این فرع را مطرح کرده و حکم به لزوم اداى بدهى کرده اند! از این گونه دیدگاههاى فقهى استفاده مى شود که اگر مسلمانى به عنوان بازرگان, دانشجو و یا جهان گرد با دریافت ویزا و برابر قانون وارد کشور غیر اسلامى شود, خود دریافت گذرنامه و روادید, به منزله پذیرفتن پیمان و تعهد به مواد درج شده درگذرنامه و پایبندى به رعایت قانونهاى آن کشور به شمار مى آید و از جمله وظیفه دارد احترام اموال آنان را نگهدارد و این یک حکم شرعى است, نه تنها به خاطر پرهیز از متهم نشدن مسلمانان به خیانت و دزدى, که اگر ممکن باشد مال آنها را بردارد بدون این که کسى متوجه شود و تهمت خیانت و دزدى بزند, مال آنان احترام نداشته باشد.
آداب معاشرت و همزیستى با غیرمسلمانان
آیین مقدس اسلام, درتمامى آموزه ها و برنامه هاى عبادى, سیاسى, فردى و اجتماعى و جهانى خود, آگاهى بخشى آزادى, سعادت و خوشبختى همه جانبه انسانها را در گستره گیتى آرزو و دنبال مى کند.
در بخش سیاست خارجى و روابط و مناسبات بین المللى و بازگذارى باب گفت وگو بین ملتها, دولتها و تمدنها نیز در حقیقت دنبال عینیت بخشیدن به این آرمان بزرگ است.
جهت گیرى و سمت و سوى برنامه هاى قرآنى, فراهم سازى زمینه بلوغ و رشد عقلانى بشر و بازگشت به فطرت توحید و تواضع در برابر حقیقت هستى است.
از این روى, در روابط بین المللى, افزون بر تأکید بلیغ نسبت به پایبندى و پایدارى در برابر پیمانها و بایستگى نگهداشت حقوق همه انسانها و حاکمیت عدالت اجتماعى و پرهیز از هرگونه تجاوز و خیانت, پیروانش را در ارتباط با دیگر ملتها, به یک سلسله برخوردهاى اخلاقى اجتماعى و تربیتى سفارش کرده است.
به حکم تجربه و شواهد بسیار تاریخى, بر اثر این گونه رفتارهاى انسان دوستانه و أخلاقى اسلام, چه بسیار انسانهاى حقیقت جویى که از ژرفاى جانشان آیین پاک اسلام و معارف حیات بخش قرآن را با کمال علاقه و نهایت اخلاص, بدون دخالت هیچ گونه عنصر جبرى پذیرفتند و تا پایان زندگانى در برابر حقیقت هستى و آیین مقدس اسلام تواضع و فروتنى نشان دادند.
اینک در بخش پایانى این نوشتار, به گونه فشرده به پاره اى از دستورهاى اخلاقى و برنامه هاى تربیتى اسلام در ارتباط و برخورد با غیرمسلمانان اشاره مى کنیم, هرچند به نظر ما این بخش از معارف بلند اسلامى, تحت عنوان آداب معاشرت با غیرمسلمانان, خود نیازمند نوشتار مستقلى است.
روابط انسان دوستانه با غیرمسلمانان
1 . احسان و نیکى: اسلام دین رحمت و محبّت و نیکى و عدالت است. غیرمسلمانان نیز در صورتى که اهل ظلم و تجاوز علیه دیگر افراد بشر نباشند و به نظم و امنیت جامعه انسانى اخلال نرسانند و با ضدیت با اسلام و مسلمانان, به فتنه انگیزى وتوطئه نپردازند, از آن جهت که انسانند, مشمول رحمت و عدالت قرار دارند و مى توانندمانند یک انسان از مزایاى اخلاق و محبّت و نیکى اسلامى بهره مند شوند.
(لاینهاکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین ولم یخرجوکم من دیارکم . أن تبرّوهم وتقسطوا الیهم ان اللّه یحب المقسطین.)45
خداوند شما را باز نمى دارد نسبت به غیرمسلمانانى که در دین با شما نمى جنگند و شما را از دیارتان بیرون نرانده اند, از این که در حق آنان نیکى بورزید و با عدالت و قسط با آنان رفتار کنید.
حضرت امیر علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر چنین سفارش مى کند.
وأشعر قلبک الرّحمة للرعیّة والمحجّة لهم واللُطف بهم. ولاتکونَنَّ علیهم سَبُعاً ضاریاً تَغتنِم اکلهم فانّهم صنفان.
إمّا أخ لک فى الدین
أو نظیرُ لک فى الخلق.)46
رحمت, محبّت و لطف در حق مردم را که به عنوان رعیت در حوزه حکومت تو زندگى مى کنند, به قلب و جانت بپوشان و چنین مباش که از فرصت قدرت حکومت براى تباه کردن حقوق مردم سودبرى [رحمت و محبت را در حق همه مردم رعایت کن] زیرا مردم دو گروهند: یا مسلمان و برادران دینى تو هستند و یا غیرمسلمانند که همانند شما انسان هستند [و داراى حقوق] .
آرى این گونه دستورهاى رفتارى اسلام, با همه انسانها حتى غیرمسلمانان, جزء مثل علیا و نمونه هاى بلند منحصر به فرد آیین پاک اسلام هستند.
گفتار و رفتار پسندیده: در ارتباط و معاشرت با انسانها, حتى غیرمسلمانان, گفتار و رفتار پسندیده و انسانى براساس احترام به شخصیت انسانها, جزء برنامه هاى تربیتى اسلام است.
(قولوا للناس حسنا.)47
بامردم گفتار نیکو داشته باشید.
این یک قاعده و قانون اخلاقى و اجتماعى است. در گفت و گوهاى علمى, اعتقادى و در سلوک اجتماعى درخرید و فروش و سؤال و جواب, در همه زمینه ها, با همه افراد از جمله غیرمسلمانان ساکن در جامعه اسلامى, به عنوان شهروند یا میهمان و یا در خارج از جامعه اسلامى, باید نیکو سخن گفت و ادب در گفتار را نگهداشت.
ان جالسک یهودى فأحسن مجالستَهُ.)48
اگر فرد یهودى با تو همنشین شد, همنشینى او را نیکو بدار و حق همنشینى را نگهدار.
دوستى با غیرمسلمان:
علامه مجلسى در بحار از کتاب توحید شیخ صدوق چنین نقل کرده است:
(کان لرسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم: صَدیقان یهودیان قد آمنا بموسى رسول اللّه(ع) و اَتیا محمّداً رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله. و سمعا منه وقدکانا قَرا التوراة و صحف ابراهیم(ع) و علما علم الکتب الاولى فلما قبض اللّه تبارک و تعالى رسوله أقبلا یسألان عن صاحب الأمر بعده.)49
رسول خدا دو دوست یهودى داشت که به خدمت ایشان مى آمدند و درباره تورات و دیگر کتابهاى آسمانى از وى مطالب مى آموختند. پس از رحلت رسول خدا, از جانشین او مى پرسیدند و سراغ او را مى گرفتند.
(حضرت امیر(ع) روزى در حال سفر, با یک غیرمسلمانى که [به عنوان ذمّى] در کشور اسلامى زندگى مى کرد, همسفر شد. ذمّى پرسید: مقصد شما کجاست؟
امام فرمود کوفه مى روم. مقدارى از راه مشترک ر ا با هم پیمودند. سر دو راهى شخص ذمّى به مسیر اصلى خود ادامه داد. در این هنگام دید رفیق و همراهش نیز, همراه او مى آید.
ذمّى, با کمال تعجب پرسید: مگر نگفتى که مى خواهى کوفه بروى؟ حضرت جواد داد چرا.
ذمّى پرسید: پس چرا به این سوى مى آیى؟ راه کوفه از آن طرف است.
امام فرمود: راه کوفه را بلدم و لکن مى خواهم حق دوستى و همسفرى با تو را ادا کنم. پیامبر ما مسلمانان را چنین تربیت کرده است که هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر همسفر شدند, هنگام جدایى, او را همراهى کنیم.
ذمّى گفت: عجب این دستور پیامبر شماست؟ آرى. این است رمز نفوذ و قدرت معنوى پیامبر شما در میان مردم که این چنین مردم را علاقه مند به خودش کردهاست.
اعجاب و تحسین آن غیرمسلمان وقتى به اوج رسید که برایش معلوم شد این رفیق مسلمانش, خلیفه وقت, اولین شخصیت بزرگ جهان اسلام, على بن ابى طالب بوده است, وقتى آن غیرمسلمان چنین اخلاق پسندیده و رفتار انسانى و شایسته اى را از یک مسلمان, مشاهده کرد, با کمال افتخار و علاقه اسلام آورد.)50
آرى این گونه رفتارهاى پسندیده و کریمانه رسول خدا و اولیاى دین و مسلمانان در برخورد و معاشرت با غیرمسلمانان بوده که قلبها و روحها را شیفته و شیداى اسلام عزیز کرده است.
خوددارى از برخوردهاى توهین آمیز:
(عبدالله بن سنان مى گوید: در محضر امام صادق(ع) بودیم کسى به یک نفر مجوسى نسبت ناروا داد. امام(ع) او را نهى کرد و فرمود: ساکت باش.
وى, براى توجیه کار خود و عذرتراشى گفت: این مجوس کسى است که با مادر و خواهرش رابطه جنسى دارد.
امام فرمود: این عمل در دین آنان ازدواج و امرى قانونى شمرده مى شود.)51
(ابوالحسن حذاء مى گوید: خدمت امام صادق(ع) بودم کسى از من پرسید: راستى بدهکار شما چه کرد؟ [آیا بدهى شما را پرداخت کرد یا نه]
من در جواب گفتم: او فرزند زن بدکاره اى است.
امام صادق(ع) به من نگاه بسیارخشمگینانه اى کرد.
عرض کردم: فدایت شوم بدهکار من مردى است مجوسى که مادر او خواهر اوست; یعنى پدر او با دخترش ازدواج کرده است که آن زن, هم مادر این شخص به شمار مى رود و هم مادر او.
امام فرمود: آیا این عمل در دین آنها ازدواج قانونى به شمار نمى آید.)52
امام صادق علیه السلام مى فرماید: رسول خدا مردم را بازداشت که درباره کنیزان سخن و نسبت ناروا دهند و فرمود:
(لکل قوم نکاح.)53
هر ملتى بر اساس قانونى که دارند, ازدواج دارند.
در روایات باب ارث نقل شده است که حضرت امیر(ع) بر اساس قانون مجوس, ارث آنان را تقسیم مى کرد. اگر مردى با مادرش یا خواهرش یا دخترش ازدواج کرده بود و آن زن مى مُرد از دو جهت به مرد ارث مى داد: یک ارث به عنوان این که زن این مرد بوده است و ارث دیگر به جهت این که مادر یا دختر این مرد بوده است.54
حفظ روابط عاطفى و انسانى با فامیلهاى غیرمسلمان:
از روایات و بابهاى گوناگون کتابهاى فقهى استفاده مى شود که در صدر اوّل اسلام, معاشرت و همزیستى بین مسلمانان و غیرمسلمانان عمل بسیار رایجى بوده است. بویژه از نظر خانوادگى و فامیلى بسیار اتفاق مى افتاد که از زن و شوهر کافر یکى از آن دو اسلام مى آورد و دیگرى بر کفر باقى مى ماند. گاهى زن مسلمان مى شد مرد به کفر باقى مى ماند و گاهى به عکس, مرد اسلام مى آورد و زن بر کفر باقى مى ماند. گاهى مرد مسلمان با زن غیرمسلمان ازدواج موقت مى کرد و از آن دو فرزند متولد مى شد. فرزندان پس از بلوغ, گاهى بر کیش آباء و اجدادى باقى مى ماندند. و گاهى در خانواده غیرمسلمان, بعضى از اعضاى خانواده مشرف به شرف اسلام مى شدند و… این جا بود که دهها مسأله شرعى و فقهى مطرح مى شد: نجاست و پاکى, محبّت و دوستى و رابطه و صله رحم و…
جالب است که به حکم آیات و روایات و فتواى فقها وحفظ ارتباط عاطفى و انسانى با خانواده و فامیلهاى غیرمسلمان, به عنوان صله رحم واجب اعلام شده است.55
ثقة الاسلام کلینى, در کافى از معاویة بن وهب نقل مى کند:
(زکریّا بن ابراهیم, مردى نصرانى بود و به توفیق الهى مشرف به شرف اسلام شد, در مراسم حج, خدمت امام صادق(ع) رسید و شرح حال کرد که: من نصرانى بودم و اینک مسلمان شده ام و اما پدر و مادرم و خانواده و فامیلهایم به نصرانیت باقى هستند و مادر پیرى دارم نابینا, آیا مى توانم با آنان زندگى کنم؟
امام فرمود: اشکالى ندارد و در حق مادرت بسیار نیکى کن و به وضع او, بیش تر رسیدگى کن.)56
شهید اول در قواعد به نقل بحارالانوار, اظهار مى دارد:
(برّ الوالدین لایتوقف على الاسلام لقوله تعالى: ووصینا الانسان بوالدیه حسناً و ان جاهداک لتشرک بى مالیس لک به علم فلاتطعهما و صاحبهما فى الدنیا معروفاً.)57
نیکى و احسان در حق پدر و مادر, مشروط به اسلام نیست. برخورد نیکو و پسندیده با پدرو مادر واجب است, اگر چه کافر و مشرک باشند.
کمکهاى مالى به غیرمسلمانان:
در بخشهاى گوناگون از مباحث فقهى, مانند بحث وقف, وصیت, و نذر و صدقه و… فقها تصریح کرده اند که کمک مالى به غیرمسلمانان براى برآوردن نیازهاى زندگى آنها از نظر شرعى, اشکالى ندارد.
الف . وقف:
شرح صدر, سعه نظر, جامع بودن اسلام و همگانى و همیشگى بودن آن, ایجاب مى کند که جهانى بیندیشد و سراسر گیتى را عائله و مشمول لطف و رحمت خود بداند.
چنانکه رسول گرامى چنین دینى, رحمة للعالمین, معرفى شده است.
از این روى وقف; یعنى اختصاص بخشى از سرمایه و ثروت, به جامعه بشرى, اعم از مسلمانان و کافر ذمّى و حربى, تا وقتى که کمک بر گناه و ترویج شرک و ظلم نباشد جایز است و آیه کریمه: (لاینهاکم اللّه) گواه آن است.58
درباره ٌ مشروع بودن وقف بر کافران, چه کتابى و یا غیرکتابى, حربى و یا ذمى و فامیل و یا بیگانه, بین فقیهان بحثهائى مطرح است و شمارى از باب این که وقف بر کافران, نشانه دوستى با آنان است, بویژه نسبت به کافران حربى, مشروع بودن وقف بر آنان اشکال کرده اند.
ولکن صاحب جواهر مى نویسد:
(عن کثیر من القدما اطلاق جوازه على الکافر بل عن مجمع البیان الاجماع على جواز ان یبرّ الرجل على من شاء من اهل الحرب قرابة کان او غیر قرابة.)59
بسیارى از فقیهان پیشین, وقف بر کافر ر ابه گونه مطلق جایز شمرده اند, بلکه طبرسى در مجمع البیان, ادعاى اجماع کرده است که شخص مسلمان, مى تواند با وقف, نیکى و احسان کند در حق هر کافر حربى که بخواهد, چه از فامیلهاى وى باشند یا نباشد.
آن گاه صاحب جواهر, دلیلهاى تقویت این دیدگاه را بیان مى کند و از دلیلهاى مخالفان پاسخ مى دهد.
صاحب جواهر, در نتیجه, بین وقف بر کافر حربى و کافر ذمى فرق مى گذارد. وقف بر حربى را اشکال مى کند امّا وقف بر کافر ذمى را جایز مى داند, چه خویش, چه بیگانه.60
امام در تحریرالوسیله, ضمن درنگ و خوددارى از اظهار نظر روشن نسبت به وقف بر کافر حربى و مرتد فطرى, درباره جایز بودن وقف بر کافر ذمّى, ومرتد ملّى بویژه اگرخویش وقف کننده باشد مى نویسد:
(الظاهر صحة الوقف على الذمّى و المرتد لاعن فطرة سیما اذا کان رحما.)61
برابر آنچه از دلیلها ظاهر مى شود, وقف بر کافر ذمّى و مرتد ملّى, بویژه اگر کافر با انسان نسبت رَحِمى و فامیلى داشته باشد, جایز و صحیح است.
آقاى خوئى در منهاج الصالحین مى نویسد:
(یجوز وقف المسلم على الکافر فى الجهات المحلّلة.)62
وقف شخص مسلمان بر کافر, براى کارهاى حلال, جایز است.
ب. وصیّت:
صاحب جواهر, در بحث وصیت, پس از شرح دیدگاه محقق صاحب شرائع, مبنى بر جایز بودن وصیت در حق کافر ذمى, چه فامیل باشد و چه بیگانه و ممنوع بودن وصیت در حق حربى, چه فامیل باشد و چه بیگانه و پس از آنکه دلیلهاى هر یک از دو دیدگاه صاحب شرائع را به شرح بازگو مى کند, مى نویسد:
(وممّا عرفت یظهر لک قوة القول بالجواز مطلقا من غیر فرق بین الحربى وغیره والقریب وغیره.)63
از آنچه تحقیق کردیم آشکار شد که دیدگاه جایز بودن وصیت در حق کافران به طورمطلق قوى است, خواه کافر حربى باشد, یا ذمّى, فامیل باشد, یا بیگانه.
امام در تحریر الوسیله, ضمن جایز و صحیح شمردن وصیت براى کافر ذمى و مرتد ملى (در صورتى که مال مورد وصیت از چیزهایى نباشد که کافر نمى تواند آن را مالک شود, مانند: قرآن) در درستى وصیت براى کافرحربى نظر و تأمل دارد.64
آقاى خوئى در منهاج الصالحین, وصیت براى کافر را به طور مطلق صحیح مى داند, چه کافر ذمى باشد, یاحربى, فامیل باشد, یا بیگانه.65
بارى آنچه مورد نظر این نوشتاراست توجه دادن به مهرورزى و مهربانى فراگیر اسلامى به همه ملتها, حتى غیرمسلمانان است و آیات و روایاتى که در استدلال بر این مطالب فقهى مورد استناد قرار گرفته بسیارجالب توجه است, امّا از نظر فتوایى هرکس وظیفه دارد, برابر فتواى مرجع تقلید خود عمل کند.
ج . صدقه:
فقیهان و شمارى از مراجع تقلید مانند امام, صدقه دادن به غیرمسلمان نیازمند را جایز مى دانند.66
ییادآورى: چنانکه اشاره شد, بحث از جایز بودن وقف, وصیت و صدقه به کافران در صورتى است که منظور و هدف انسانى و خیرخواهانه در کار باشد و اختصاص بخشى از ثروت و مال به کافران به انگیزه برآوردن نیازهاى فردى, خانوادگى, بهداشتى, غذایى, مسکن و… باشد, امّا گر سبب تقویت عقیده و کمک به فکر و اندیشه آنان شود, این از مصادیق کمک بر گناه وترویج شرکت است و ممنوع.
صاحب جواهر با توجه به این مطلب مى نویسد:
(هذا کلّه فى الوقف علیهم أنفسهم من حیث انهم من بنى دام و یمکن تولد مسلم منهم بل یمکن صیروراتهم مسلمین بخلاف ما لو وقف على الکنایس و البیع التى هى معابدهم فانه لم یصح بلاخلاف اجده فیه لکونه اعانة لهم على ماهو محرم علیهم.)67
آنچه درباره جایز بودن وقف بر غیرمسلمانان مطرح شد, در صورتى است که وقف در راه نیازهاى شخصى و انسانى آنان هزینه شود و به انگیزه کرامت ذاتى انسانها باشد و به انگیزه اى عقلائى و اسلامى دیگرى مانند: این که اینان زنده بمانند شاید مسلمانى از آنان متولد شود یا خوداینان بر اثر دیدن این مهرورزیها اسلام بیاورند. و اما اگر وقف به هدف ساختن و آبادانى مراکز عبادت آنان باشد, ترویج شرک است و بدون هیچ اشکالى جایز نیست; زیرا این گونه وقفها کمک بر گناه است و ناروا.
د. پذیرفتن هدیه از غیرمسلمانان: شیخ صدوق از على(ع) نقل مى کند:
(کِسرى پادشاه ایران, هدیه اى براى رسول خدا فرستاد و حضرت هدیه او را پذیرفت. و نیز قیصر, پادشاه روم, به پیامبر اسلام هدیه داد و رسول خدا پذیرفت. و دیگر پادشاهان براى رسول خدا هدایایى فرستادند و رسول خدا(ص) هدایاى آنان را پذیرفت.)68
علامه مجلسى مى نویسد:
(زردشتیان, در روز عید نوروز, جامهاى سیمین و نقره اى پر از شکر و شیرینى براى حضرت امیر(ع) هدیه آوردند و حضرت, هدیه هاى آنان را پذیرفت و آن را به جاى جزیه و خراج حساب کرد و بین اصحابش تقسیم کرد.)69
فلسفه روابط
در بخش پایانى مسأله معاشرت و همزیستى انسان دوستانه و خیرخواهانه با غیرمسلمانان, توجه به این حقیقت ضرورى است:
طرفدارى از ایجاد روابط و مناسبات با دولتها و ملتها وتلاش براى ایجاد و جو تفاهم و صلح و آرامش جهانى و همزیستى انسان دوستانه و خیرخواهانه با همه دنیا و احترام به آداب و رسوم غیرمسلمانان, نه به معناى پذیرش و اعتقادِ به حق بودن آنان است و نه به معناى شک در حق بودن اسلام و یا اعتقاد به حق بودن ادیان و عقاید گوناگون, بیش از یک دین و عقیده و نه به معناى بى تفاوتى در برابر أدیان و مکتبها و یا بى اعتقادى به حقیقت دین و شریعت است, بلکه سخن در این است:
نخست آن که: نادیده گرفتن یک سلسله واقعیتهاى انکار ناپذیر اجتماعى در جهان, خطاى بزرگى است. ما چه بخواهیم یا نخواهیم, درجهانى که ما زندگى مى کنیم, ملتها و دولتهایى با فرهنگ و تمدنهاى ویژه به خود وجود دارند. این یک واقعیت انکارناپذیر است و آنچه اسلام آن را آرزو و آرمان بزرگ ونهائى مى داند به عنوان یک حقیقت, عبارت است از : حاکمیت دین و دولت واحد جهانى و برچیده شدن بساط همه مکتبها, دولتها. هدف نهایى اسلام یک سان سازى فرهنگها و تمدنها و تشکیل امت و دولت یگانه جهانى, با حاکمیت تعالیم قرآنى است.
لکن, باید پذیرفت که از واقعیت و آنچه هست تا حقیقت و آنچه باید باشد, فاصله بسیار است و صد البته بر اساس برهان قویم عقلى که مجال طرح آن نیست, این فاصله برچیده خواهد شد. امّا با شیوه خاص و روشى که اسلام در پیش گرفته است.
دو دیگر: پذیرش صلح و امضاى پیمانها و توافقنامه ها براى ایجاد جوّ تفاهم و آرامش جهانى و تأکید بر پایبندى و پایدارى نسبت به پیمانها در برخورد با هم پیمانان, هیچ گاه نه به معناى نادیده گرفتن اختلافهاى اعتقادى, فکرى, فرهنگى و مکتبى است و نه به معناى بى احتیاطى و هوشمندى را از دست دادن و دشمنان بالقوه و هم پیمانان بالفعل را دوست صمیمى دانستن. بلکه حفظ احتیاط و هوشمندى در برخورد با هم پیمانان غیرمسلمان و خود را نباختن و هضم نشدن در فرهنگ آنان و هرگونه سلطه پذیرى را نفى کردن, همواره مدّ نظر و مورد توجه است.
شدت و غلظت و قوّت و قدرت در برابر دشمنان تجاوزگر, در قرآن بسیار بسیار, مورد تأکید قرار گرفته است.
(اشدّاء على الکفّار.)70
(ولیجدوا فیکم غلظة.)71
(واعدّوا لهم ما استطعتم من قوه .)72
و دهها آیه دیگر از این گونه, در برابر کافران حربى و متجاوز و بر هم زننده نظم و آرامش جهانى, همیشه نصب العین مسلمانان است و باید همواره این روحیه سلحشورى و قدرت مندى در برخورد با متجاوزان را, در خود آماده و مهیا داشته باشند.
اصل حفظ هوشمندى و نگهداشت احتیاط در برخورد با غیرمسلمانان هم پیمان, چه به عنوان اقلیتهاى مذهبى و شهروند یا به عنوان مستأمنین و معاهدین و مهمان, همواره زنده و حاکم است.
و امّا هیچ یک از این اصول ترقى و زنده اسلامى, مانع از داشتن روابط حسنه و انسان دوستانه نمى شود.
سه دیگر: روح و جان این آموزه هاى بلند و سیاستهاى دقیق اسلامى, تحقق بخشیدن به آن آرمان بلند اسلام است که هدف و فلسفه آفرینش انسان به شمار مى آید.