حقوق بیماران روانى که امروزه از آنان به دچارآمدگان به اختلالها و آشفتگیهاى روان پزشکى نام برده مى شود, و قانونهاى گذارده شده براى آنان, از مسائلى است که در نظامهاى حقوقى کشورهاى گوناگون جهان, هماره مورد توجّه روان پزشکان و حقوقدانان بوده و چنین به نظر مى رسد که امروزه نیز, در ردیف گزاره هاى مهم حقوقى و قضایى کشورها قرار دارد.
در حال حاضر, در بسیارى از کشورهاى جهان, قانونها و آیینهاى نگاشته شده و همه سویه و پیشرفته اى در این باره وجود دارد که چگونگى برخورد نهادهاى گوناگون جامعه را با دچار آمدگان به بیمارى روانى و اختلالهاى روان پزشکى, بویژه بیماران سخت و کهنه را باز مى شناسانند. این قانونها در طول زمان و به علت دگرگونیهاى اجتماعى و پیشرفتهاى شگرف علمى, همیشه در حال دگرگونى اند و با یافته هاى جدید در علت شناسى و پدیدار شدن راه هاى تازه درمان و پیشگیرى, در بوته اصلاح و دگرگونى قرار دارند.1
دگرگونیهاى چند دهه اخیرِ رشته روان پزشکى, در زمینه طبقه بندى بیماریهاى روانى, بازشناسى درمان و پیشگیرى, سبب شده است, در اساس, نگاه جامعه, انجمنهاى علمى جهان به این گونه بیماران, نسبت به گذشته, دچار دگردیسى و دگرگونى اساسى گردند و این گونه بیماران از حقوق ویژه برخوردار شوند. اگر تا چندین دهه پیش, از بیماران روانى, به عنوان دیوانگان فطرى نام برده مى شد و از حقوق اولیه خود بى بهره بودند و با آنان, همانند حیوانات رفتار مى شد, امروزه در پى دگرگونیهاى بى شمار و پیوند تنگاتنگ دو علم روان پزشکى و حقوق, فرد مبتلا به اختلالهاى روانى از نظرگاه مسائل حقوقى و آزادیهاى فردى, با موردهایى روبه روست که قرنها پیش, به ذهن هیچ کس نمى گذشت.
مسائلى چون حق بیمار براى درمان, حق گزینش درمان و درمانگر, حق آگاهى از پیامدهاى درمان, حق بسترى در بیمارستان و یا ترک آن, حق برخوردارى از آزادیها و حقوق مدنى در مدت بسترى و دهها مورد دیگر, پیوند ناگسستنى میان حقوق و روان پزشکى را وارد مرحله نوینى کرده است.
این دگرگونى بزرگ و همه سویه در حوزه روان پزشکى و حقوق, اقتضا مى کند میان قانونهاى حقوقى و دیدگاه هاى علم روان پزشکى و یافته هاى جدید آن هماهنگى لازم صورت گیرد.
این هماهنگى و دادوستد, سبب رشد و بالندگى بحثها و گفت وگوهاى بسته و مربوط به حقوق بیماران روانى شده و در پزشکى قانونى و روان پزشکى قانونى, تجلى یافته و از همین رهگذر, بسیارى از دشواریهایى که هم اکنون روان پزشکان قانونى, با آن رو در رویند, بر طرف گردیده است.
از آن جا که بیش تر, سرچشمه گذاردن قانونها در کشور اسلامى ایران, فقه امامیه است, به طور طبیعى, پژوهش و تحقیق در احکامِ این دسته از بیماران, با توجه به یافته هاى جدید در روان پزشکى ضرورتى غیر درخور انکار دارد. فقه استدلالى امامیه, از دیرباز به این مسأله توجه کرده است و حقوق بیماران روانى را در زمینه هاى حقوق مدنى و جزا و غیر آن, بازشناسانده و روشن کرده است. امّا همان گونه که گفته شد, پیشرفتهاى شگرف این دانش, بایستگى بازبینى در یافته هاى فقهى و نگرشى نو به منابع اجتهادى را ضرورى مى نماید.
هدف پژوهش
هدف اصلى نگارش این مقاله, طرح گزاره جدید و مورد نیاز جامعه حقوقى و قضایى کشور (روان پزشکى قانونى) است. از آن جا که نگارنده کتابى در این باب در دست نگارش دارد, در گاه پژوهش, در لابه لاى سخنان و آراى فقیهان و صاحب نظران بنام فقه شیعه, به جست وجو پرداخت, تا به دیدگاه آنان در این مسأله دست یابد که به مقاله اى از فقیه ژرف اندیش, آگاه و همه سونگر, علامه نراقى در عوائد الایام دست یافت. زاویه نگاه, طرح بحث به گونه فنى و کارشناسانه و دقیق و موشکافانه, نگارنده را بر آن داشت که در مقاله اى مستقل, دیدگاه ایشان را در باب بیماران روانى, با توجه به دانش جدید روان پزشکى به بوته بررسى نهد.
امّا پیش از ورود به این گفتاگوى, بایسته است نگاهى گذرا به مقوله ها و گزاره هایى که به گونه اى در پیوند با گزاره مورد بحث است, داشته باشیم:
حقوق بیماران روانى در اسلام
در عصر ظهور اسلام (610 میلادى) در جزیرة العرب چیزى که بتوان آن را علم طب نامید, وجود نداشت و اندک طبیبانى که در مکه و… به درمان بیماران مى پرداختند, دانشهاى پزشکى خود را از مدارس طب روم, هندوستان و یا ایران فرا گرفته بودند.
با ظهور اسلام و نازل شدن قرآن کریم, جامعه عربى با انقلاب علمى ـ فرهنگى بزرگى روبه رو و دستخوش رستاخیزى بنیانى گردید و بنیان بسیارى از دانشها گذارده شد و در آیات فراوانى از قرآن, از دانشهایى چون کیهان شناسى, طب, جغرافیا, تاریخ, روان شناسى, جامعه شناسى سخن به میان آمد و افزون بر آن, پیامبر اکرم(ص) و اصحاب بزرگ آن حضرت در گسترش دانشهاى گوناگون, نقش آفریدند.
علم پزشکى نیز همانند دیگر دانشها, با آغاز ظهور اسلام, رشد چشمگیرى یافت و همپا و همسنگ دانش دین قرار گرفت. سپسها, با پدیدار شدن ستارگان درخشانى در آسمان پزشکى در قلمروهاى اسلامى, همچون ابوبکر محمّد زکریاى رازى (م:313 ـ 251هـ), ابوبکر ربیع بن احمد الاخوینى البخارى (م:در حدود سال 373هـ.ق.) و… طب اسلامى به اوج ترقى و تکامل رسید.2
همزمان با رشد و تکامل پزشکى, جنبه هایى از مباحث مربوط به روان انسان, چون: بهداشت روانى, بیماریهاى روانى, عوامل روانى ـ اجتماعى بیمارى زا و زمینه ساز بیماریها که امروزه, بخشى از مقوله هاى روان پزشکى نوین را تشکیل مى دهند, در اندیشه پزشکانى چون ابوعلى سینا و زکریاى رازى راه یافت و دامن گستراند.
از جهت نظرى و مباحث مربوط به روان پزشکى قانونى, اسلام, در دفاع از حقوق بیماران روانى, قانونهاى بسیار راه گشایى را ارائه کرد که هم اکنون در ردیف برجسته ترین و کمال یافته ترین قانونهاى موجود در زمینه حقوق بیماران روانى در جهان قرار دارند. در عصرى که بیماران روانى را به عنوان دیوانه به زنجیر مى کشیدند و با شلاق و شکنجه هاى توان فرسا, در صدد درمان آنان بر مى آمدند و نگهداشت حقوق این گونه بیماران در جامعه هاى آنان جایى نداشت, پیامبر اسلام, حتى از کاربردن واژه مجنون درباره کسانى که به پریشانیهاى روانى, دچار گشته بودند, مى پرهیخت و اکراه داشت از این که اینان به این نام خوانده شوند و خود, اینان را بیمار مى خواند.3
پیوند فقه و روان پزشکى
علم فقه, دیرینه سال است و در طول حیات خود, دوره هاى گوناگونى را پشت سر گذاشته و فراز و نشیبهاى بسیار و تکامل روزافزونى را شاهد بوده است.4 گفتاگویها و بحثهایى چون: مرز فقه با دیگر دانشها و چگونگى پیوند و دادوستد آن با دیگر دانشها که بخشى از مباحث مربوط به فلسفه فقه را تشکیل مى دهند, در درجه نخست اهمیت قرار دارند. پیوند و دادوستد فقه و روان پزشکى, در دو مرحله در خور بیان و روشن گرى است:
1. مرحله نظریه پردازى و تحلیل علمى.
2. مرحله احکام و گذاردن قانونها. بدین معنى که پیشرفت و دگرگونى در روان پزشکى و کشف افقهاى جدید در آن, در استنباط و گذاردن قانونهاى بیماران روانى, به گونه شگرفى اثرگذار خواهد بود.
اما در مرحله نظریه پردازى و تحلیل علمى, دگرگونى در حوزه هاى زیر در روان پزشکى, به گونه اى مستقیم سبب دگرگونى در برداشتهاى فقهى از دلیلها خواهد شد:
1. حوزه سیستمها و سامانه هاى طبقه بندى جدید بیماریهاى روانى.
2. حوزه بازشناسى آشفتگیها و اختلالهاى روانى (نشانه ها).
3. حوزه درمان آشفتگیها و اختلالهاى روانى.
در هر سه حوزه بالا, امروزه علم روان پزشکى به یافته هاى جدید و شگرفى دست یافته است و این یافته ها به گونه اى اثر خود را در حوزه دلیلهاى فقهى بر جاى خواهد گذارد.
از باب مثال: در سالهاى اخیر, مطالعه ها و پژوهشهاى گسترده آمارى, در جهت دست یافتن به نشانه هاى ویژه هر بیمارى, انجام گرفته است. روان پزشکى به سمت جدا کردن بیماریهاى مشترک از هم و ارائه طبقه هاى تشخیصى کوچک تر با معیارهاى دقیق تر و برنامه هاى درمانى موفّق تر تغییر مسیر داده است.5
در این مورد مى توان به مسأله جنون اشاره کرد.
جنون در فقه داراى تعریفى کمابیش بسیط و محدود است. این معنى, هم اکنون در روان پزشکى کاربرد ندارد; زیرا ویژگى که براساس آن بتوان تعریفى از آن ارائه داد, وجود ندارد. جالب است بدانیم که بسیارى از بیماریهاى روانى, مانند آشفتگیها و اختلالهاى خلقى مى توانند حالت جنون به خود بگیرند.
به همین دلیل, امروزه در کتابهاى معتبر روان پزشکى, طبقه اى زیر عنوان: بیماریهاى سیکوتیک (جنون) وجود ندارد و به جاى آن هر دسته از بیماریها مانند طبقه اسکیزوفرنى ها, طبقه بیماریهاى هذیانى و… غیره, به گونه جداگانه آورده شده اند.6
این نوع دگرگونى و یافته هاى جدید, بر چگونگى استنباط از ادلّه شرعى اثرگذار است و سبب دگرگونى در حکم فقهى مى شود.
در حوزه بازشناسى و درمان نیز, چنین دگرگونى درخور پدیدار شدن است. به گونه اى که در فقه با این انگاره که جنون از بیماریهاى درمان ناپذیر است, جنون از اسباب فسخ نکاح دانسته شده است; امّا هم اکنون, با کشف داروها و به کاربردن تکنیکهاى درمانى گوناگون, بسیارى از کسانى که دچار اسکیزوفرنى شده اند, مى توانند به جامعه برگردند و تا اندازه اى زندگى عادى خود را از سر بگیرند. حتى در شمارى از این بیماران بهبودى کامل نیز دیده شده است. حال با توجه به این مسأله آیا باز جنون, از هر نوعى که باشد, به مجرد این که پدید آید, مى تواند یکى از انگیزه ها و سببهاى فسخ نکاح باشد, یا این که در ردیف دیگر بیماریهاى درخور درمان قرار مى گیرد؟
در مجموع مى توان گفت: پیوند میان این دو علم, از گونه پیوند میان موضوع و حکم است که با دگرگونى و تغییر موضوع و مسائل پیوسته به موضوع, حکم نیز, دستخوش دگرگونى خواهد شد.
ساختار بحث
این مقاله در سه بخش عرضه مى شود:
1. موضوع شناسى: در این بخش, مفاهیم شناسانده و زوایاى موضوع, روشن مى شوند. یعنى, از اختلالها و آشفتگیهاى روانى, سخن مى رود, گونه ها و قسمهاى اختلالهاى روانى, بازگو مى گردند. مفهوم طبقه بندى اختلالهاى روانى و گونه هاى آن در روان پزشکى, از جمله گزاره هایى است که در بوته بررسى قرار مى گیرد. شرح پاره اى از اختلالهاى روانى که به گونه اى به مباحث مطرح شده در فقه از دیدگاه محقق نراقى در پیوند باشد نیز, از گزاره هاى مهم مطرح در این بخش از مقاله است.
از آن جا که منبع مهم این بحثها و مقوله ها, در سطح دانشگاهها و آموزشگاههاى علمى کشور, خلاصه روان پزشکى علوم رفتارى, نگارش کاپلان و سادوک است. و بخش مهمى از بحثهاى این کتاب, برگرفته از سیستم طبقه بندى بیماران روانى DSM-IV است. کتابى که مورد پذیرش بیش تر کشورهاى جهان است. ما در این بخش از مقاله, از این منبع به گونه گسترده استفاده و بدان استناد کرده ایم.
2. شرح دیدگاه ها و روشن گرى دیدگاه محقق نراقى, در طبقه بندى بیماران روانى: محقق نراقى, تنها دو طبقه از بیماران روانى را نام برده و به پاره اى از احکام آنان اشاره کرده است که همانا آشفتگى از گونه ابلهى و جنون باشد. محور اصلى این بخش از مقاله, عرضه دیدگاه هاى این فقیه فقید است, بدون ورود به نقد این دیدگاه و عرضه دیدگاه هاى دیگران.
در این بخش, سخن از گزاره هایى چون: طبقه بندى روانى در فقه, طبقه بندى بیماران روانى از دیدگاه نراقى, اقسام اختلالهاى روانى و احکام آنان از چشم انداز نراقى است.
3. بررسى مقایسه اى طبقات اختلالهاى روانى در روان پزشکى (براساس داده هاى DSM-IV) با دیدگاه هاى محقق نراقى.
موضوع شناسى
1. تعریف اختلالهاى روانى:
مفهوم اختلال روانى, مانند خیلى از مفاهیم دیگر در پزشکى و دیگر علوم, تعریف علمى ثابت ندارد, به گونه اى که تمام موقعیتها را در برگیرد. تمامى شرایط طبى با سطوحى از انتزاع تعریف مى شوند. اختلالهاى روانى نیز, با انواع مفاهیم, مانند ناراحتى, کنترل نداشتن, محروم بودن, ناتوانى, انعطاف نداشتن بى منطقى, الگوى نشانگى, سبب شناسى و انحراف آمارى, تعریف شده اند. هریک از این مفاهیم, شاخص مفیدى براى یک اختلال روانى است; اما هیچ کدام معادل مفهوم اختلال نیست.7
چهارمین چاپ راهنماى تشخیصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV) اختلالهاى روانى را این گونه تعریف کرده است:
(هر یک از اختلالات روانى یک سندرم یا الگوى رفتارى یا روان شناختى تصور مى شود که در فرد روى مى دهد و با ناراحتى فعلى (یعنى: علامتى دردناک) یا ناتوانى (یعنى: تخریب در یک یا چند زمینه مهم عملکرد) یا افزایش قابل ملاحظه خطر مرگ, درد, ناتوانى یا از دست دادن قابل ملاحظه آزادى همراه است.)8
2. سیستمهاى طبقه بندى در روان پزشکى:
چون سخن از سیستمهاى طبقه بندى به میان آمد, مناسب است این مفهوم و کاربرد آن در روان پزشکى تعریف شود.
طبقه بندى فرآیندى است که به وسیله آن پدیده هاى پیچیده, برابر معیارها و ترازهاى روشن, به گونه طبقات تنظیم مى شوند و از این طریق سعى مى شود نظمى به گوناگونى گسترده پدیده هایى که در کار بالینى دیده مى شود, داده شود.9 از این روى, بازشناسى هویت بیمارى, احتیاج به طبقه بندى و یک سیستم روشن دارد که با کمک آن بتوان بیمارى را بازشناخت و سپس درمانهاى مناسب را طرح ریزى کرد.
باید بدانیم که گونه گروه بندى بیماریها در طبقات گوناگون و در سیستمهاى گوناگون, فرق دارد.
طبقه بندى ایده آل بیماریهاى روانى باید براساس سبب شناسى آنها باشد. امروزه, در بیش تر سیستمهاى طبقه بندى, از دیدگاه وابسته به پدیده شناسى, که به وصف کردن عینى حالتهاى غیر طبیعى مى پردازد, استفاده مى شود.
این دیدگاه که توسط افرادى چون اشنایدر و یاسیرز معرفى شد, و بیش تر با تجربه هاى خودآگاه و رفتار درخور دیدن بیمار سر و کار دارد, در سیستمهایى مانند (DSM) و (RDC) مورد استفاده قرار گرفته است.10
چهارمین چاپ راهنماى تشخیصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV), آخرین و روزآمدترین طبقه بندى اختلالهاى روانى است. DSM-IV, از سوى همه متخصصان بهداشت روانى, در تمام رشته ها مورد استفاده قرار مى گیرد و براى بازپرداختهاى بیمه, به مباحث ناتوانى, و موضوعات قانونى استناد مى شود.
چاپ چهارم این طبقه بندى, با دهمین بازنگرى طبقه بندى بین المللى بیماریها و مسائل بهداشتى وابسته, متعلّق به سازمان بهداشت جهانى (ICD-10) که در سال 1992م. پدیدآمده, هماهنگى کامل دارد.11
از آن جا که برابر پژوهشهاى انجام گرفته در ایران, روان پزشکان و روان شناسان ایرانى در امور آموزشى, پژوهشى و بالینى, از نظام طبقه بندى DSM در قیاس با دیگر طبقه بندیها, بیش تر استفاده مى کنند, اساس بحثهاى این بخش, از مقاله را, بر این سیستم استوار ساخته ایم.
بخش مهم این طبقه بندى, برگرفته از این سیستم طبقه بندى پذیرفته شده جهانى است. از آن جا که هدف اصلى ما بررسى دیدگاه هاى حقوقى فقهى نراقى درباره بیماران روانى شناخته شده در فقه (جنون و سفاهت) است, از ذکر همه رده ها و طبقه هاى اختلالهاى روانى در این سیستم مى پرهیزیم و تنها به ذکر طبقه هاى اختلالهاى روانى مى پردازیم که به گونه اى در پیوند با طبقات روانى در فقه و بحثهاى فقهى و حقوقى در بخش دوم مقاله اند.
3. گونه هاى اختلالهاى روانى:
گونه هاى اختلالهاى روانى که به گونه اى مربوط به بحث فقهى حقوقى سفاهت و جنون مى شود, از این قرارند:
1 ـ 3. عقب ماندگى ذهنى (Mental retarchtin): عقب ماندگى ذهنى از آغازین سالهاى قرن نوزدهم, به عنوان یک مشکل طبى و اجتماعى مورد توجه قرار گرفت. پیش از آن, عقب مانده ها را محجور و دیوانه مى دانستند.12
عقب ماندگى ذهنى, اختلالى ناهمگون و عبارت از عملکرد هوشى پایین از میانگین و اختلال در مهارتهاى انطباقى است که پیش از رسیدن شخص به 18 سالگى وجود دارد. اختلال, تحت تأثیر عوامل ژنتیک, محیطى و روانى ـ اجتماعى است.13
چهارمین چاپ راهنماى تشخیصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV) عقب ماندگى ذهنى را عملکرد هوشى پایین تر از میانگین تعریف مى کند که به اختلال جارى در رفتار انطباقى, انجامیده است. DSM-IV مى نویسد:
(علامت اساسى عقب ماندگى ذهنى, کارکرد هوشى پایین تر از میانگین, همراه با محدودیتهاى بسیار در کارکرد انطباقى, دست کم, دو حوزه مهارتى از مهارتهاى زیر است: پیوند برابر, نگهدارى از خود, زندگى خانوادگى, مهارتهاى بین فردى و اجتماعى, استفاده از منابع اطلاعاتى, خود فرمانى, مهارتهاى عملکرد تحصیلى, شغلى, فراغت, سلامت و امنیت است.
کارکرد هوش کلى به وسیله هوشبهر (IQ) یا چیزى معادل (IQ) تعریف مى شود و از طریق سنجش به وسیله یک یا چند آزمون هوشى استاندارد, که به گونه فردى اجرا مى شود, به دست مى آید. (مثل, مقیاسهاى تجدید نظر شده هوش وکسلر براى کودکان, استانفورد ـ بینه, مقیاس تافمن براى کودکان) کارکرد هوشى پایین تر از میانگین به هوشبهر حدود 70 یا پایین تر از آن اطلاق مى شود.)14
طبقه بندى
پایه ها و مرتبه هاى عقب ماندگى ذهنى, به گونه اصطلاحات گوناگون ابراز مى شود.
DSM-IV چهارگونه عقب ماندگى ذهنى را تعریف مى کند که بازتاب میزان تخریب براى هوش است. عقب ماندگى ذهنى سبک و کم, عقب ماندگى ذهنى میانه, عقب ماندگى ذهنى شدید و عقب ماندگى ذهنى عمیق.15
جدول طبقه بندى عقب ماندگى ذهنى
جدول از DSMIV
1 عقب ماندگى ذهنى سبک و کم
هوشبهر 50 ـ 55 تا حدود 70
2 عقب ماندگى ذهنى میانه
هوشبهر 35 ـ 40 تا 50 ـ 55
3 عقب ماندگى ذهنى شدید
هوشبهر 20 ـ 25 تا 35 ـ 40
4 عقب ماندگى ذهنى عمیق
هوشبهر زیر 20 ـ 25
عقب ماندگى ذهنى کم وسبک
عقب ماندگى ذهنى کم و سبک, کم و بیش, برابر چیزى است که در مقوله آموزشى به آن (آموزش پذیر) گفته مى شود.)16
به طور معمول دچار آمدگان به عقب ماندگى کم وسبک, توانایى آن را دارند که با پشتیبانیهاى مناسب, زندگى موفقى را در جامعه, چه به گونه مستقل و چه در محیط هاى نظارت شده, داشته باشند.17
وضع ظاهر و رفتار و سخن گفتن این دسته از عقب ماندگان, نزدیک به پایه افراد نرمال است. به راحتى سخن مى گویند و به پرسشهاى ساده, به سرعت پاسخ مى گویند, لکن اطلاعات عمومى, فهم, درک, استدلال و حتى علاقه هاى آنان بچه گانه است. گنجایش آنها براى تفکر انتزاعى محدود است و بیش تر جنبه انضمامى دارد. رشد و تکامل آنان کندتر از شخص سالم است. مى توانند حرفه هاى ماهر و غیر ماهر را در حد خودکفایى بیاموزند.18
عقب ماندگى ذهنى میانه
در گذشته به این دسته از عقب ماندگان, (ابله) Imbicile مى گفتند.19 بیش تر دچار آمدگان به این پایه از عقب ماندگى ذهنى, در سالهاى نخستین کودکى, چگونگى پیوند و پیوستگى با دیگران را یاد مى گیرند. آنان از آموزشهاى شغلى بهره مى برند و با زیر نظر گرفتن و نگهدارى و نگهبانى از آنان, در اندازه میانگین, مى توانند از خود نگهبانى کنند و خود را از آفتها به دور نگهدارند. افزون بر این, اینان توانایى دارند از برنامه هاى آموزشى در مهارتهاى شغلى و اجتماعى سود ببرند; اما دور است در فراگیرى دانش, از سطح کلاس دوم فراتر روند. در دوران بزرگسالى, توانایى دارند کارهاى غیرماهرانه یا نیمه ماهرانه را زیر نظر و سرپرستى دیگران در کارگاهها, انجام دهند.20 این گروه باید همیشه نگهدارى شوند; زیرا بیرون از جاى بسته, توانا به نگهدارى از خود نیستند.21
عقب ماندگى ذهنى شدید
دچارآمدگان به عقب ماندگى ذهنى شدید, 3 تا 4 درصد کل جمعیت عقب ماندگان ذهنى را تشکیل مى دهند.
اینان, در سالهاى نخستین کودکى, یا پیوند و پیوستگى گفتارى ناچیز به دست مى آورند, یا این که هیچ گونه دستاوردى در این حوزه ندارند. این کودکان, ممکن است در سنین مدرسه سخن گفتن را بیاموزند و آگاهیهایى به دست آورند و در زمینه چیره دستیهاى نخستین و نگهدارى از خود آموزش داده شوند. در بزرگسالى ممکن است توانا شوند و کارهاى ساده اى را در همه جاها و مکانهاى به طور کامل زیر نظر و با سرپرستى انجام دهند.22
عقب ماندگى ذهنى عمیق
بیش تر دچارآمدگان به این آشفتگیها, دچار آسیبهاى نورولوژیکى شناخته شده اى هستند که علت عقب ماندگى ذهنى آنان است.
اینان در سالهاى نخستین کودکى, آسیبهاى بسیارى را در کارکرد حسى ـ حرکتى خود نشان مى دهند. ممکن است در محیطهاى به طور کامل شناخت یافته, با کمک, نگهدارى, زیر نظر گرفتن, پیوند پیوستگى فردى, یا یک نگهدارنده, رشد بهینه داشته باشند.23
اینان نیاز به سرپرستى همیشگى دارند و آگاهیها و تجربه هاى زبانى و حرکتى آنان بسیار محدود است. در بزرگسالى ممکن است سخن گفتن را یاد بگیرند و مهارتهاى ساده خود یارى کسب کنند.24
اینان, حتى در توان نگهدارى و نگهبانى از خود در برابر خطرها و آفتهاى معمولى زندگى را ندارند.25
جدول ویژگیهاى رشد عقب ماندگان ذهنى26
عقب ماندگى ذهنى
عمیق
شدید
متوسط
خفیف
خفیف
تا 5 سالگى, رشد و نپختگى
(سنین قبل از مدرسه)
عقب ماندگى بارز حداقل توانایى براى عملکرد در زمینه هاى حسى, حرکتى, نیازمند پرستارى است, حمایت و سرپرستى مستمر ضرورت دارد.
رشد حرکتى ضعیف, حداقل تکلّم, معمولاً از آموزش در زمینه خودیارى نفعى نمى برد, فقدان, یا حداقل مهارتهاى برقرارى ارتباط.
مى تواند صحبت کند و برقرارى رابطه را یاد بگیرد, آگاهى محدود اجتماعى دارد. رشد حرکتى متوسط, از آموزش خودیارى بهره مى گیرد.
مى تواند مهارتهاى اجتماعى و برقرارى رابطه را فرا گیرد, حداقل کندى در زمینه حسى ـ حرکتى, اغلب تا سنین بالا از افراد عادى قابل تفکیک نیست.
6تا20 سالگى, تربیت و آموزش
(سنین مدرسه)
تا حدودى رشد حرکتى وجود دارد, ممکن است به حداقل, یا مقدار محدود آموزش در زمینه خودیارى واکنش مثبت نشان دهد.
مى تواند صحبت کند و برقرارى رابطه را یاد بگیرد, در زمینه عادت بهداشتى اساسى, مى توان به او آموزش داد, از آموزش سیستماتیک عادات سود مى برد, قادر به استفاده از آموزش حرفه اى نیست.
از آموزش مهارتهاى اجتماعى و حرفه اى مى تواند بهره بردارى نماید. در کار درسى احتمال این که از کلاس دوم فراتر برود کم است, ممکن است تردد در جاهاى آشنا را یاد بگیرد.
مى تواند تا اواخر نوجوانى تا کلاس ششم دبستان پیش برود, مى توان او را به سوى سازگارى اجتماعى هدایت کرد.
21سالگى به بالا
کفالت اجتماعى و شغلى
تا حدودى رشد حرکتى و کلامى وجود دارد, ممکن است قدرت مراقبت از خود را به طور خیلى محدود به دست آورد, نیازمند مراقبت پرستارى است.
تحت مراقبت کامل مى تواند در مراقبت از خویش, به طور نسبى مشارکت نماید, در محیط هاى کنترل شده مى تواند مهارتهاى محافظت از خود را در سطح مفید پایین یاد بگیرد.
تحت شرایطى همراه با سرپرستى در کارهاى غیر تخصصى و ساده, از خود مراقبت کند. تحت استرس اجتماعى و اقتصادى خفیف احتیاج به سرپرستى و راهنمایى دارد.
معمولاً مى تواند مهارتهاى اجتماعى و حرفه اى را, که براى حداقل خودکفایى ضرورى است, یاد بگیرد, اما ممکن است تحت استرسهاى غیر عادى اجتماعى و اقتصادى احتیاج به کمک و راهنمایى پیدا کند.
2 ـ 3. اختلالهاى دلیریوم, دمانس , فراموشى و دیگر اختلالهاى شناختى:
چاپ چهارم راهنماى تشخیص و آمارى اختلالات روانى (DSM -IV) سه گروه از اختلالات را: دلیریوم, دمانس و فراموشى, که نشانه اولیه مشترک; یعنى تخریب شناختى (در مَثَلْ اختلال حافظه, زبان یا توجه) دارند با هم طبقه بندى کرده است.27
دلیریومdelivum))
علامت اساسى دلیریوم, آشفتگى هوشیارى, همراه با تغییر در شناخت است که نمى توان آن را به زوال عقل نسب داد. آشفتگى در هوشیارى از راه کاهش روشنایى آگاهى نسبت به پیرامون آشکار مى شود. توانایى در تمرکز, تنها یا تغییر توجه آسیب مى بیند. براى جلب توجه فرد سؤالها را باید تکرار کرد.
همراه با دشواریهاى تغییر در شناخت, که آسیب دیدگى حافظه, اختلال جهت یابى, یا اختلال زبان را در بر مى گیرد, اختلال درک نیز وجود دارد. آسیب دیدگى حافظه بیش تر در حافظه نزدیک دیده مى شود.
اختلال جهت یابى, به طور معمول از راه آگاه نبودن فرد نسبت به زمان (در مَثَلْ در نیمه شب فکر مى کند که صبح است) یا نسبت به مکان (در مَثَلْ در حالى که در بیمارستان است فکر مى کند در منزل است) ظاهر مى شود. اختلال جهت یابى نسبت به هویت خود نیز شایع است. در بعضى موارد, سخن گفتن بدون هدف و بى ربط است.
اختلالهاى درکى ممکن است سوء تعبیر, خطاى درکى, یا اندیشناکى و پندارها را در بر بگیرد.
در مَثَلْ صداى بسته شدن در, ممکن است با شلیک اسلحه اشتباه گرفته شود (سوء تعبیر)
تاخوردگیهاى روتختى, ممکن است به عنوان موجودات زنده به نظر برسند (خطاى درکى)
شخص ممکن است کسانى را بر روى تخت, در حال خواب ببیند, در حالى که این کسان وجود خارجى ندارند(توهّم)
گرچه سوء تعبیرهاى حسى, بیش تر, بینایى هستند, ممکن است چنین تعبیرهایى در دیگر جاهاى حسى نیز, رخ دهند.
فرد ممکن است نابهنجاریهاى عاطفى, واکنشهاى غیر ارادى, احساسى, هیجانى, مثل اضطراب, ترس, افسردگى, بدخلقى, خشم, سرخوشى, و بى عاطفه گى نشان دهد. ترس, بیش تر, با هذیان و وهمها و پندارهاى تهدید کنده همراه است. اگر ترس زیاد شود, ممکن است به کسانى که به اشتباه تهدید آمیز درک شده اند, حمله کند.28
زوال عقل(دمانس)
دمانس, سندرمى است نمایان, با بر هم ریزیهاى چندگانه در اعمال شناختى, بدون اختلال هوشیارى. اعمال شناختى که ممکن است در دمانس آسیب ببینند, در بردارنده هوش عمومى, یادگیرى و حافظه, زبان, مسأله گشایى, جهت یابى, ادراکها و اندریافتها, توجه و تمرکز, قضاوت و تواناییهاى اجتماعى هستند.29 کاستیهاى شناختى باید شدید باشند که سبب برهم ریزیها, در کارکرد شغلى یا اجتماعى فرد شوند و نسبت به کارکرد سطح بالاى پیشین, کاهش نشان دهند.
براى بازشناسى زوال عقل, آسیب دیدگى نیروى دماغى (حافظه) ضرورى است و از نشانه هاى آشکار نخستین آن است. دچارآمدگان به زوال عقل, در توانایى فراگیرى جُستارهاى جدید دچار آسیب مى شوند, یا جستارهایى را که پیش از این آموخته اند فراموش مى کنند. در مراحل پیشرفته زوال عقل آسیب دیدگى حافظه به حدى شدید است که شخص مسائل مربوط به دوران مدرسه, تاریخ تولد, اعضاى خانواده و پاره اى وقتها, حتى نام خود را فراموش مى کند.30
دچارآمدگان به زوال عقل, ممکن است اختلال آپراکسى(مثل, آسیب دیدن توانایى اجراى تلاشهاى حرکتى, برخلاف سالم بودن توانایى حرکتى, کارکرد حسى و درک تکالیف) نشان دهند.
اینان, حتى ممکن است توانا به شناسایى اعضاى خانواده یا حتى تصویر خود در آینه نباشند.31
دچارآمدگان به زوال عقل, ممکن است جهت یابى خود را از دست بدهند و در پیوند با فضا, بامشکل روبه رو شوند. ممکن است عمل خودکشى صورت گیرد. شمارى از دچارآمدگان به زوال عقل, رفتار مهارنشده اى از خود به نمایش مى گذارند.
اختلالهاى فراموشى
اختلالهاى فراموشى, در درجه نخست: با نشانه آشفتگى حافظه, شناخته شده اند که بر هم ریزیهاى بسیارى در کارکرد اجتماعى یا شغلى به وجود مى آورد.32
اختلالهاى موجود در این بخش, در وانمود نشانه هاى آسیب دیدگى حافظه, وجه اشتراک دارند; اما از نظر سبب شناختى از یکدیگر جداند.33
3 ـ 3. اسکیزوفرنى
اسکیزوفرنیSchizophvinia یکى از رایج ترین بیماریهاى روانى در عصر حاضر است.
A.نشانه هاى نمایان: دو, یا چند نشانه از نشانه هاى زیر است که هر یک در یک دوره یک ماهه ( یا کم تر, اگر به طور موفقیت آمیز درمان شده باشد) ادامه داشته باشد:
1. هذیانها
2. وهمها و پندارها
3. آشفتگى در سخن( یک پارچه و به هم بافته نبودن سخن و یا خارج شدن از خط مکرر.)
4. آشفتگى در رفتار به گونه آشکار, یا کاتاتونیک
5. نشانه هاى منفى, یعنى بى تفاوتى عاطفى, حرف نزدن و یا نبود اراده.
B.اختلال کارکرد اجتماعى ـ شغلى: در برهه اى دراز از زمان, از شروع اختلال به بعد, یک یا چند زمینه مهم کارکرد, مانند: کار, پیوندها و بستگیهاى بین فردى, یا نگهدارى از خود, به اندازه درخور توجه, پایین تر از پایه اى است که پیش از شروع اختلال به دست آمده بود.
DSM -IV گونه اى فرعى اسکیزوفرنى را ذکر کرده است: پارانوئید, آشفته, کاتاتونیک, نامتمایز و باقیمانده.
DSM -IV مى نمایاند که نوع پارانوئید, با اشتغال ذهنى با یک یا چند هذیان با وهمها و پندارهاى شنوایى فراوان, نمایان و شناخته است. به گونه کلاسیک, نوع پارانوئید اسکیزوفرنى با وجود هذیانهاى دادخواهى و خودبزرگ بینى شناخته و نمایان است.
دچارآمدگان به اسکیزوفرنى پارانوئید, در مقایسه با دیگر گونه ها, از نظر قواى عقلانى, واکنشهاى هیجانى و رفتار, پسرفت کم ترى نشان مى دهند.
شخص دچار آمده به اسکیزوفرنى پارانوئید تیپیک, به طور معمول, بسیار دو دل و پرواکننده است. بیش تر خشن و پرخاشگر است. از نظر اجتماعى , اسکیزوفرنى پارانوئید, خود را بهتر حفظ مى کند. هوش او در زمینه هایى که با هذیانهاى او مربوط نیست, ممکن است آسیب ندیده باقى بماند.
نوع آشفته با پسرفت بسیار به رفتار ابتدایى, بدون مهار, و بى سازمان و نبود نشانه هاى در برگیرنده نوع کاتاتونیک روشن و نمایان است.
شروع آن زودرس و پیش از 25 سالگى است. بیمار آشفته, بدون هدف و سازندگى است. آشفتگى تفکر او آشکار و تماس او با واقعیت, بسیار ناچیز است. ظاهر شخصى و رفتار اجتماعى او خراب و واکنشهاى هیجانى او نامناسب است. خنده بدون دلیل آشکار, از او بسیار سر مى زند. در این گونه اسکیزوفرنى, ادا در آوردن, دهن کجى, ولخندى شایع بوده و رفتار بیمار بسیار سبکسرانه است.34 ویژگى کلاسیک نوع کاتاتونیک, آشفتگى نمایان و آشکار در کارکرد حرکتى است که ممکن است به صورت بُهت, منفى کارى, جمود یا عدم انعطاف, تحریک یا انتخاب حالت ویژه ظاهر شوند.
نشانه هاى فرعى بر رفتار کلیشه اى, ادا و اطوار, انعطاف مومى, موتیسم, بویژه شایع است.35
وضعیت روانى
ظاهر کلى بیمار اسکیزوفرنیک, ممکن است از یک فرد بسیار ژولیده پرجیغ و داد و هیجان زده تا فردى بسیار آراسته, به طور کامل ساکت و بى حرکت, تغییر کننده و دگرگون شونده باشد. ممکن است بین این دو قطب, کسان پرحرف که اندامى غیر عادى دارند, دیده شوند.36
از دیگر نشانه هاى این بیمارى, افسردگى, کاهش واکنش هیجانى که گاهى شدت آن تا مرز نداشتن احساس لذت مى رسد. و هیجانهاى بسیار شدید, نامتناسب خشم, خوشحالى یا ناشکیبایى و پریشانى است.37
بیمار ممکن است احساسهاى سرخوشانه قدرت مطلق, خلسه مذهبى, وحشت از هم پاشیدگى روانى, یا اضطراب ناتوان کننده مربوط به ویرانى عالم را بازگو کند.
وهمها و پندارهاى شنوایى نیز در بیماران اسکیزوفرنیک شایع است. صداها بیش تر تهدیدآمیز, زشت, اتهام زننده و موهن هستند. دو صدا ممکن است با هم مشغول مکالمه باشند, یا صدایى به رفتار و زندگى بیمار اشاره داشته باشد.
یکى دیگر از اختلالهاى در بیماران اسکیزوفرنیک, اختلال تفکر است. هذیانها, روشن ترین نمونه هاى این اختلال هستند.38
4 ـ 3.سایر اختلالهاى پسیکوتیک
اسکیزوفرنى اختلال پسیکوتیک کلاسیک و رایج ترین نوع روان پریشى است. با این حال, سندرمهاى پسیکوتیک زیادى وجود دارند که داراى معیارهاى تشخیصى اسکیزوفرنى نیستند. سندرمهاى پسیکوتیک مهم دیگر عبارتند از: اختلال اسکیزوفرنیفرم,اختلال اسکیزوافکتیو, اختلال هذیانى, و اختلال پسیکوتیک گذرا, به طور خلاصه, نشانه هاى اختلال اسکیزوفرنیفرم, همانند نشانه هاى اسکیزوفرنى است به استثناى این که نشانه ها به مدت یک ماه, امّا کم تر از شش ماه دوام داشته اند.39
اختلال پسیکوتیک مشترک (فولى آرو) نیز یکى از گونه هاى اختلالهاى پسیکوتیک است. این اختلال با اصطلاح جنون دو تائى (foliedeux) مشهورتر است. این اختلال, بیش تر دو نفره است. فرد غالب (القاء کننده, بازیگر اصلى, یا بیمار اولیه) و فرد فعل پذیر, که بیمار مبتلا به اختلال پسیکوتیک مشترک است. این نوع اختلال به جنون اشتراکى یا جنون تحمیلى نیز معروف است. جنون تحمیلى شایع ترین نوع و فرم کلاسیک اختلال است. شخص غالب, دچار یک سیستم هذیانى شده و کم کم این سیستم هذیانى را به شخص جوان تر و فعل پذیر تحمیل مى کند.40
5 ـ 3 . اختلالهاى تجزیه اى
در حالت سلامت روانى, هر شخصى احساس پیوسته اى از انسان واحد بودن با شخصیت بنیادى واحد دارد. اختلال کلیدى در اختلالهاى تجزیه اى از دست دادن آن حالت پیوسته هوشیارى است. شخص احساس مى کند که چنین هویتى ندارد یا در مورد هویت خود سر در گم است و یا هویتهاى چندگانه دارد.
چهارمین چاپ راهنماى تشخیصى و آمارى اختلالات روانى (DSM -IV) در بردارنده معیارها و ملاکهایى براى چهار اختلال تجزیه اى است:
(فراموشى تجزیه اى, گریز تجزیه اى, اختلال هویت تجزیه اى, اختلال مسخ شخصیت. در فراموشى تجزیه اى ناتوانى در به خاطر آوردن اطلاعاتى که قبلا در حافظه بیمار ذخیره شده, شایع است. در اختلالات گریز تجزیه اى مبتلایان از خانه همیشگى و محل کار خود به طور فیزیکى دور شده و قادر به یادآورى جنبه هاى مهم هویت قبلى خود: (اسم, اسم فامیل, شغل و غیره) نیستند.
مبتلایان به اختلالات هویت تجزیه اى, دو یا چند شخصیت مجزا دارند, که هر یک از آنها تعیین کننده رفتار و نگرشها در دوره اى که آن شخصیت خاص تسلط دارد مى باشد. اختلال هویت تجزیه اى معمولاً شدیدترین نوع اختلال تجزیه اى تلقى مى شود.)41
شخصیت ها ممکن است از دو جنس مختلف, نژادها و سنهاى ناسان و گاه ناسازگار باشند. ممکن است در یک شخص, یکى از شخصیتهاى بسیار برونگرا, حتى از نظر جنسى بى مبالات باشد, در حالى که سایر شخصیتها, درونگرا, کناره گیر و از نظر جنسى مهار شده باشند.42
DSM -IV اختلال مسخ شخصیت را تغییر مستمر و عودکننده ادراک شخص ازخود, به طورى که احساس واقعیت خود از بین برود تعریف کرده است. بیماران دچار شده به مسخ شخصیت, ممکن است خود را مکانیکى, در خواب, یا گسسته از بدن خود احساس کنند.
ویژگیهاى بالینى
ویژگى اساسى مسخ شخصیت, چگونگى غیر واقعى بودن و بیگانگى است که به تجربه هوشیارانه وابسته است.
فرایندهاى روانى درونى و حوادث برونى سیر عادى خود را مى پیمایند; امّا از یک دیگر جدا احساس مى شوند. به نظر مى رسد که دیگر پیوند واهمیتى براى شخص ندارند. قسمتهایى از بدن یا تمام آن ممکن است غریب به نظر برسد. یک پدیده نادر و غریب در این گونه بیماران احساس دو تا بودن است. شخص نقطه هوشیارى (من بودن) را خارج از تن خود احساس مى کند. بیش تر, دو سه قدم جلوتر از خود, انگار که این دوبل شخصى, به طورکامل, جدا از اوست. گاهى بیمار مى پندارد که در یک آن در دو جا حاضر است.43
6 ـ 3 . اختلالهاى شخصیت
شخصیت را مى توان مجموعه خویها و منشهاى هیجانى و رفتارى تعریف کرد که نمایان گر شخص در زندگى روزمرّه او در شرایط معمولى است. شخصیت هر کس, تا اندازه اى و به طور نسبى, ثابت و در خور پیش بینى است.44
فقط وقتى خویها و ویژگیهاى شخصیتى ناهماهنگ با محیط و انعطاف ناپذیر و ناسازگارانه اند واختلال کارکردى بسیار, یا ناراحتى ذهنى به وجود مى آورند, بازشناسى اختلال شخصیت ممکن مى شود. این بیماران الگوهاى ناسازگارانه, انعطاف ناپذیر بسیار عمیق و با ثبات در درک و برخورد با محیط خودشان نشان مى دهند.45
طبقه بندى
DSM -IV اختلالهاى شخصیت را در سه گروه جمع کرده است: گروه اول, در برگیرنده اختلالهاى شخصیت اسکیزوئید, پارانوئید و اسکیزو تایپى است.
دچار آمدگان به این اختلالها, بیش تر غیر عادى و غریب به نظر مى رسند.
گروه دوم, در برگیرنده اختلالهاى شخصیت نمایشى, خود شیفته, ضد اجتماعى است.
دچار آمدگان به این اختلالها, بیش تر هیجانى, بازیگر و بى ثبات به نظر مى رسند.
گروه سوم, اختلالهاى شخصیت, گونه هاى دورى گزین, وابسته, وسواسى ـ جبرى, و منفعل ـ مهاجم را در بر مى گیرد.
دچارآمدگان به این اختلالها, بیش تر, آشفته و آسیمه و بیمناک به نظر مى رسند.46
در این جا, به گونه فشرده و خلاصه به اقسام این اختلالها اشاره مى کنیم:
6/1 ـ 3.اختلال شخصیت اسکیزوئید:
این اختلال در کسانى بازشناسى مى شود که عمرى را در کناره گیرى از اجتماع گذرانده اند. شخصیت اسکیزوئید با کناره گیرى, دخالت نکردن در امور روزمرّه و اهمیت ندادن به دیگران نمایان است. چنین کسى آرام, مردم گریز, درونگرا, و غیر اجتماعى است. هر چند شخصیت اسکیزوئید, درونگرا و خیال پرداز است, ولى ظرفیت او براى شناخت واقعیت کم نیست. اگر چه دیگران شخصیت اسکیزوئید را دورى گزین مى شمارند, در بعضى موارد چنین شخصى قادر به رشد و تکامل بوده و مى تواند عقاید بدیع و سازنده به جهان ارائه کند.47
6/2 ـ 3. اختلال شخصیت پارانوئید:
شخصتیهاى پارانوئید, به طور کلى با سوء ظن دیر پا و اعتماد نورزیدن مردم, شناخته مى شوند.
این طبقه, در برگیرنده, ناخوشایندترین منشهایى است که در زندگى روزمرّه با آنها برخورد مى شود.
ویژگى اساسى این اختلال, گرایش بى مورد, به بیان و تفسیر کارهاى دیگران, به عنوان سبک و خوار شمردن و تهدید کننده عمدى است. کمابیش, همه آنان نگران نوعى آسیب دیدن و سوء استفاده از جانب دیگرانند. چنین کسانى, بیش تر حسادت بیمارگونه دارند.48
6/3 ـ 3. اختلال شخصیت اسکیزوتایپى:
شخص دچار آمده به آشفتگى شخصیت اسکیزوتایپى کسى است که حتى در نظر مردم عادى هم, شگفت و غیر عادى است. تفکر سحرآمیز, عقاید انتساب اشتباه حسى و مسخ واقعیت, بخشى از دنیاى روزمرّه این بیمار است.
در آشفتگى و اختلال شخصیت اسکیزوتایپى , تفکر و پیوند کلامى مختل و آشفته است. شخصیت اسکیزوتایپى, مثل بیمارى اسکیزوفرنیک, ممکن است سر از احساسهاى خود در نیاورد. دنیاى درونش ممکن است پر از انسانهاى خیالى و ترس و خیال پردازى کودکانه باشد. سخن گفتن شخصیت هاى اسکیزوتایپى, ممکن است, شگفت و حیرت انگیز و اختصاصى بوده و تنها براى خود آنان معنى داشته باشد.49
6/4 ـ 3 . اختلال شخصیت ضد اجتماعى:
اختلال شخصیت ضد اجتماعى, با کارهاى ضد اجتماعى و جنائى پیوسته و پیاپى, باز شناخته مى شود. امّا برابر جنایتکارى نیست, بلکه, ناتوانى براى برابر سازى با معیارها و ترازهاى اجتماعى است. پیشینه این افراد حاکى از آشفتگى در کارکرد, در بسیارى از زمینه هاى زندگى است. دروغ گویى, فرار از مدرسه و منزل, دزدى, نزاع, بد مصرف کردن دارو, کارها و تلاشهاى غیر قانونى, تجربه هاى تیپیک این بیماران است.
تهدید به خودکشى و اشتغال ذهنى با ناراحتى جسمانى, در اینان شایع است.
6/5 ـ 3 . اختلال شخصیت مرزى:
بیماران دچار آمده به شخصیت مرزى, در مرز بین نوروز و پیسکوز قرار گرفته و با بى ثباتى بسیار عاطفه, خلق, رفتار, روابط شیئى و تجسم نفس بازشناخته مى شوند. این اختلال را اسکیزوفرنى سر پایى نیز نامیده اند.
بیماران مرزى, کما بیش, همیشه به نظر مى رسد که در یک حالت بحرانى قرار دارند. نوسان خلق در آنان شایع است. ممکن است بیمار لحظه اى اهل بحث و مجادله به نظر برسد, لحظه اى دیگر افسردگى نشان دهد, وزمانى دیگر از نبود هر گونه احساس در خود شکایت نماید. رفتار بیماران مرزى, غیر درخور پیش بینى است.
این بیماران,از احساس مزمن تنهایى و پوچى و نیز از نداشتن احساس هویت ثابت (پراکندگى هویت) ناله مى کنند.50
6/6 ـ 3 . اختلال شخصیت نمایشى:
اختلال شخصیت نمایشى با رفتار پرزرق و برق و نمایشى و روانگرا در اشخاص هیجانى و تحریک پذیر, نمایان و در خور بازشناسى است.
6/7 ـ 3 . اختلال شخصیت خودشیفته:
دچارآمدگان به آشفتگى شخصیت خود شیفته, با احساس ژرف اهمیت شخصى, احساسهاى خودبزرگ بینى و به گونه اى کم مانند بودن نمایانند و در خور بازشناسى اند.
دچارآمدگان به این اختلال, احساس خودبزرگ بینانه از مهم بودن خود دارند. آنان خود را آدمهاى ویژه اى مى پندارند و انتظار دارند به طور خاصى با آنان مدارا شود.
این بیماران, احترام به نفس شکننده دارند و آمادگى و زمینه دچار آمدن به افسردگى را دارند.51
6/8 ـ 3 . اختلال شخصیت دورى گزین:
دچارآمدگان به این آشفتگى, نسب به ترک شدن , بسیار حساس هستند و به همین دلیل, ممکن است به زندگى بدون پیوند و بستگى روى آورند. حساسیت نسبت به رانده شدن از سوى دیگران, هسته مرکزى نشانه هاى این اختلال را به وجود مى آورد.
6/9 ـ 3 . اختلال شخصیت وابسته:
دچار آمدگان به این اختلال به طور روشن و نمایان براى بر آوردن نیازهاى خود به دیگران وابسته اند. اعتماد به نفس ندارند. اینان, بدون اندرز و اطمینان بخشى زیاد دیگران, نمى توانند تصمیم بگیرند و آهنگ کارى بکنند.
6/10 ـ 3 . اختلال شخصیت وسواسى ـ جبرى:
اختلال شخصیت وسواسى ـ جبرى, با هیجان, نظم و ترتیب, پشتکار, سرسختى و دودلى نمایان است و بازشناخته مى شود.
ویژگیهاى اساسى این اختلال, الگوى کمال طلبى و کشسان ناپذیرى است. گرفتار آمدگان به این اختلال, با اصول , مقررات, نظم, نظافت, جزئیات, و کسب کمال, سرگرمى ذهنى دارند. این ویژگیها, سبب محدود شدن کلى تمام شخصیت مى گردند.52
طبقه بندى بیماران روانى در فقه
اگر گفته شد: رده بندى, فرآیندى است که با آن پدیده هاى پیچیده , برابر معیارها و ملاکهاى نمایان و روشن, به گونه رده ها و رسته ها, سامان دهى مى شوند و کارکرد اصلى آن بازشناسى گونه هاى بیماریهاى روانى در مدت زمانى کوتاه, جهت شتاب بخشیدن در درمان آن است, باید پذیرفت چنین رده بندى با این هدف و کارکرد در فقه غیر در خور پذیرش و به کلى, از هدفها و کارکردهاى علم فقه به دور است.
در اصل نباید از این علم چنین انتظارى داشت. امّا اگر بپذیریم هر سامانه و سیستم پذیرفته شده اى در هر علم با کارکرد و هدفهاى روشن و پیوسته با موضوع و هدفهاى آن علم, طبقه بندى مى شود, باید گفت علم فقه نیز براى بیماران روانى طبقه ها, رده ها و رسته هایى را ذکر کرده و مسائل و مباحث در پیوسته با آن را در آن طبقه ذکر کرده است. حتى در پاره اى موردها, ویژگیهاى بالینى, از این گونه بیماران روانى را نیز بیان کرده است.
با جست و جو در بابهاى گوناگون فقه, به دسته اى از کسان و گروه هایى بر مى خوریم که امروزه مى توانند زیر عنوان رده هاى بیماران روانى جاى بگیرند که عبارتند از:
1. مجنون
2. سفیه
3. ضعیف
4. فاسد العقل
5. زائل العقل
6. ساهى
7. ناسى
8. مغفّل= معطّل
9. أبله ـ احمق
10. سکران
البته از بین همه این طبقه ها و رده ها, درسخنان نراقى تنها دو گروه به شرح آمده است: مجنون و سفیه. از این روى, در این مقاله به عرضه دیدگاه ایشان در این دو مورد مى پردازیم.
طبقه بندى بیماران روانى از نظر محقق نراقى
در میان فقیهان امامیه, محقق نراقى به مسأله بیماران روانى و احکام آنان توجهى ویژه داشته و پرداختن به این مقوله را از مسائل مهم فقه قلمداد کرده است.53
این فقیه ژرف اندیش, در مقاله اى مستقل در کتاب عوائدالایام به این مقوله پرداخته و گوشه اى از زوایاى تاریک آن را روشن کرده است.
وى, اختلالهاى روانى را در دو طبقه: سفاهت و جنون جاى داده و پس از ارائه تعریفى از این دو, به بیان احکام دچارآمدگان به این دو بیمارى پرداخته است.
1. جنون
1 ـ 1. تعریف جنون
ملا احمد نراقى جنون را این گونه تعریف مى کند:
(الجنون ـ على ما یظهر من کتب الاطباء و کلماتهم ـ لیس عَلَماً لمرضٍ مشخص معیّن, بل هو اسم لجمیع الامراض الدماغیة الباعثة لاختلال العقل و فساده, و یعبّرون عنها بفساد العقل.
والمراد بفساد العقل: أعم من أن یکون الفساد فى نفس القوّة العاقلة, أو فى قواها الخادمة لها, کالمفکّرة و المخیّلة و غیرها, و لها انواع مختلفة و آثار متشتة متفاوتة, و من هنا قیل الجنون فنون…)54
آنچه از کتابها و نوشته هاى پزشکان بر مى آید این است که جنون, نام بیمارى روانى خاص نیست, بلکه جنون شامل انواع بیماریهاى دماغى است که موجب اختلال در کارکرد عقل و فساد آن مى شود. این فساد چه در قوّه عاقله باشد و یا در قواى دیگر, همانند قوّه مفکّره و یا مخیّله و غیر آن.
جنون داراى گونه هاى گوناگون و آثار متفاوت است; از این روى, گفته اند: جنون فنى از فنون است.
2 ـ 1. ویژگى بالینى مجنون
گرچه بیان ویژگیهاى بالینى مجنون و سفیه و دیگر رده ها و رسته هاى بیماران روانى, جزو مسائل علم فقه نیست, امّا بیش تر فقیهان به مناسبت بیان احکام دیوانگان و ابلهان به پاره اى از این ویژگیها اشاره کرده اند.
از جمله نراقى مى نویسد:
(و یشترط فى صدق المجنون کون افعاله الردیئة ناشئة عن اختلال العقل, بأن لا یدرک قبحها, و قد تصدر عن أحد أفعال ردیئة و لکنّه یدرک قبحها و یرتکبها, إما لأجل مصلحة, او بدون اختیار لمرض, کمن یبکى طول لیله و نهاره و یعلم أنّه مرض عرض له.)55
3 ـ 1. گونه ها و مرتبه هاى جنون
فقیهان در بحث خود بیش تر به بیمارى جنون, به گونه ساده و بدون توجه به مرتبه هاى شدّت و ضعف و گونه هاى آن نگریسته و شدّت و ضعف این بیمارى را در ترتیب آثار و احکام فقهى بى اثر دانسته اند. اما در این میان, شمارى از فقیهان در لابه لاى بحثهاى خود, به مرتبه ها و گونه هاى آن اشاره کرده و جنون را داراى مراتبى دانسته اند.
از میان این فقیهان, مى توان به محقق نراقى اشاره کرد که در بخشى از مقاله خود در تعریف جنون مى نویسد:
(و لها انواع مختلفه و آثار متفاوتة, و من هنا, قیل: الجنون فنون.)56
جنون, گونه هاى گوناگونى دارد و داراى آثار و ویژگیهاى متفاوتى است, از این روى, گفته شده است: جنون فنى از فنون است.
وى در کتاب صوم در ردّ دیدگاه کسانى که در تکلیف نداشتن دیوانه, به زشتى تکلیف براى غیر عاقل استدلال جسته اند, مى نویسد:
(فانّ من المجانین من یعقل تکلیفه, فانا رأینامنهم من یضرب الناس و یشتمهم و یضحک و یبکى بلا سبب و یتلف ماله, و کانت له دقّة فى صلاته و صیامه, و کان یتعقّل التکلیف و الثواب والعقاب, و یحفظ آداب عبادته, و احکامها و مسائلها….
فانّ الجنون فنون, و من فنونه مالا یعقل بعض الأمور و یعقل بعضها.)57
شمارى از دیوانگان به تکلیف خود دانا و متوجه هستند. ما شمارى از دیوانگان را دیده ایم که به ضرب و شتم مردم پرداخته و بدانان فحش و ناسزا مى گویند. گاهى بدون دلیل مى خندند یا گریه مى کنند. اموالشان را بدون هدف, تباه مى سازند. امّا با این حال, همینان در انجام عبادات و اداى نماز و روزه خود, دقت و وسواس دارند. ثواب و عقاب انجام و یا انجام ندادن وظیفه را در ک مى کنند و آداب احکام و مسائل عبادات را مى دانند….
بنابراین, جنون داراى اقسام و فنونى است و از مرتبه ها و طبقه هاى آن, گروهى است که پاره اى از مسائل را درک مى کنند و در فهم پاره اى دیگر از جُستارها ناتوانند.
از این سخن, به خوبى به دست مى آید که تکلیفها و حکمهاى دیوانگان, به اختلاف جنون و مرتبه هاى آن, گوناگون است.
البته پس از ایشان فقهاى دیگرى همانند کاشف الغطاءنیز به این مسأله, به روشنى پرداخته اند.
کاشف الغطاء مى نویسد:
(والظاهر انّ للمجنون مراتب, فقد یعقل معه اوقات الصلوة, أو غیرها, من عقاید او غیرها, فیختلف تکالیفه باختلاف أحواله فى وجه قوى.)58
به ظاهر براى فرد عقل از دست داده و دیوانه, مرتبه هایى وجود دارد. زمان نماز و غیر آن را مى فهمد و عقاید و غیر آن را درک مى کند و گاه نمى فهمد و درک نمى کند.
بدین سبب, بنابر رأى و نظر قوى, حکمها و تکلیفهاى دیوانگان با توجه به درجه جنون, فرق مى کند.
از فقهاى معاصر نیز, شمارى چون آقایان: خوانسارى, گلپایگانى به این مسأله اشاره کرده اند.59
4 ـ 1 . عرف, مرجع بازشناسى بیمارى
فقیهان امامیه, جنون را مستقل از عرف بیان و تعریف نکرده, بلکه بازشناسى آن را به عرف و اهل فن و کارشناسان واگذارده اند.تعریفهایى که فقیهان در کتابهاى خود از این گونه بیماریها ارائه داده اند نیز بر گرفته و ناظر به کتابهاى پزشکى زمان خود بوده است.
محقق نراقى نیز, همانند بیش تر فقیهان, تعریف جنون و شناخت آن را عرفى و ویژه کارشناسان دانسته است:
(و بالجملة کلمات اللّغویین و الفقهاء متطابقة فى تفسیر هذین اللّفظین بما ذکر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضیاعه و خلله و اختلاله, و السفاهة:خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته.
و العرف ایضاً یساعد على ذلک و یدلّ علیه, فانّ کلّ من فسد عقله و اختلّ یحکم أهل العرف بکونه مجنوناً.)60
و در جاى دیگرى مى نویسد:
(و المناط فى معرفته صدق المجنون عرفاً و هو إنّما یکون إذا لم یکن الفساد قلیلاً جداً بحیث لایظهر لاهل العرف و لا یلتفتون إلیه, فاذا کان بحیث یظهر لاهل العرف, یطلق علیه المجنون و تجرى علیه احکامه.)61
عرف زمانه, ملاک اصلى در شناخت مجنون از افراد سالم است. عرف زمانى شخص را دیوانه مى داند که فساد عقل او, آن اندازه نباشد که نتواند آن را باز شناسد.
بنابراین, فساد عقل اگر به درجه اى برسد که عرف [کارشناسان] آن را باز شناسد بیمارى جنون براى آنان بازشناخته مى شود.
5 ـ 1 . شرح:
محقق نراقى, بیمارى جنون را یک نوع بیمارى ویژه, با نشانه هاى بالینى روشن نمى داند.
نراقى جنون را بر دسته گسترده اى از آشفتگیها و اختلالهاى روانى اطلاق کرده است که منشأ آن فساد عقل است.
به دیگر سخن, در دیدگاه ایشان, هر شخصى را که به آشفتگیهاى فساد عقل, دچار آمده باشد, در دایره جنون قرار مى گیرد. در حقیقت, نراقى فساد عقل را سرچشمه بیمارى جنون مى داند.
در تعریف فساد عقل مى نویسد:
(و المراد بفساد العقل: أعم من أن یکون الفساد فى نفس القوّة العاقلة, أو فى قواها الخادمة لها, کالمفکّرة و المخیّلة و غیرهما.)62
و در جاى دیگرى مى نویسد:
(و بالجملة فساد العقل بأقسامه هو الجنون, و المتّصف به هو المجنون.)63
برابر این نظریه, بسیارى از دسته هاى اختلالهاى روان پزشکى که امروزه زیر عنوان جنون خاص (اسکیزوفرنى) قرار نمى گیرند, همانند زوال عقل, دمانس, اختلالهاى پسیکوتیک و … از جهت حکمى در ردیف بیمارى جنون قرار مى گیرند.
2 ـ سفاهت
دومین رسته اختلالهاى روانى از نظر نراقى سفاهت است .
1 ـ 2. تعریف سفاهت:
سفاهت در لغت به معناى سبک عقل شدن, نادانى و بى خردى کردن است.64
در فقه به کسى سفیه مى گویند که عادت او اسراف و تبذیر در خرج است و تصرّفهاى مالى او عاقلانه نیست.65 و اموال خود را در غیر هدفهاى خردمندانه صرف مى کند و ملکه یا صفت و حالتى در او وجود ندارد که سبب حفظ و نگهدارى دارایى اش66 و مانع صرف آنها در راه هاى غیر خردمندانه گردد. بنابراین, کسى که دارایى خود را به گونه شناخته شده و به شیوه خردمندان هزینه نمى کند و در داد و ستدها, به سود و زیان و نیرنگ و فریب توجه ندارد و اموال خود را در راه هاى ناشایسته صرف مى کند, سفیه نامیده مى شود.67
محقق نراقى دیدگاه مشهور فقیهان را در سفیه پذیرفته است:
(و أمّا السفاهة: فهى عبارة عن خفّة العقل و نقصانه, و عدم کماله بالنسبة إلى عامة أهل المعاش و المحاورات, أى بالنسبة إلى العقل المحتاج إلیه فى طریقة المعاش و المعاملات, و المصاحبة مع أهل المحاورات أو العادات, کما یشهد به العرف. و صرّح به اللغویون و المفسرون.)68
سفاهت عبارت است از سبکى عقل و نقصان آن و عدم کمال آن نسبت به عموم مردم در مسائل اقتصادى و اجتماعى. یعنى عقل سفیه در امور اقتصادى و مسائل مربوط به معاملات و معاش و برخورد با دیگران دچار کاستى و نقصان است. چنانکه عرف این معنى را تأیید نموده و لغویون و مفسران نیز به این مسأله به روشنى اشاره کرده اند.
نراقى, پس از بیان معناى سفاهت از سخنان اهل لغت گواه مى آورد و معناى پذیرفته شده میان فقیهان و اهل لغت را برابر مى داند و در پایان, نتیجه گیرى مى کند:
(وبالجملة: کلمات اللّغویین و الفقهاء متطابقة فى تفسیر هذین اللفظین بما ذکر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضیاعه و خلله و اختلاله, والسفاهة: خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته.)69
2 ـ 2 .گونه هاى سفاهت:
گرچه بیش تر فقیهان از گونه هاى سفاهت در کتابهاى فقهى خود نامى نبرده و به دلیل عرفى دانستن موضوع, خود را بى نیاز از ورود به بحث کارشناسى موضوعى دانسته اند; امّا نراقى, افزون بر روشن گرى و شرح مفهوم عرفى آن زمان, به گونه هاى سفاهت نیز اشارتى گذرا کرده است:
(وکما أنّ للجنون فنوناً و اقساماً و مراتب متفاوتة, کذلک للسفاهة انواعاً و مراحل مختلفة.)70
در جاى دیگر به گونه, و قسمهاى سفاهت اشاره کرده و نوشته است:
(ثم لهذا النقص ایضاً مراتب غیر محصورة و أنواع متکثرة: فمن ضعفاء العقول من یضحک کثیراً فى غیر موقعه, ومنهم من یتکلّم بکلمات مستهجنة, ومنهم من ینظر بأنظار غیر مرغوبة, وهکذا, ومنهم من یصرف المال فى مصارف غیرلائقة بحاله من غیر درک عدم لیاقته و فساده, ولیست له ملکة اصلاح المال و حفظه, بل له ملکة التضییع و الإفساد, ومنهم من لیس له ملکة إصلاح العیال, ومنهم من لیس له ملکة إصلاح الأولاد, وهکذا. وکل ذلک لایخلو عن خفة عقل و نقصان فیه وإن اختلفت آثاره. و قد یکون له مرتبة من السفاهة, ولکن یصلح المال أشد إصلاح, ویحفظه اَکد حفظ.)71
نابخردى و کم عقلى, مرتبه هاى نامحدود و گونه هاى بسیار دارد. گروهى از سفیهان, در جایى که نباید بخندند, مى خندند. گروهى دیگر, کلمات و سخنان زشتى به کار مى برند و شمارى از آنان, به مناظر و صور زشت نظر مى کنند و….
شمارى نیز, داراییهاى خود را در راه غیر شناخته شده هزینه مى کنند و ملکه یا صفت و حالتى در آنان وجود ندارد که دارایى خود را نگهدارند.
شمارى, بى بهره از ملکه اصلاح و اداره امور خانواده اند.
و شمارى نیز نمى توانند از عهده تربیت و اداره فرزندان خود برآیند. همه کسانى که از آنان نام بردیم, سبک مغزند و قوه عاقله آنان کاستى دارد. گرچه شمارى, با این که به گونه اى سبک عقل و ابلهى دچارند; امّا به خوبى از عهده امور خود بر مى آیند.
3 ـ 2 . عرف مرجع بازشناسى اختلال سفاهت
همچنانکه در بحث جنون گذشت, شناخت و بازشناسى بیماران روانى, به عهده کاردانان و کارشناسان است فقیهان, به این مطلب اشاره روشن دارند.
نراقى, عرف را تنها مرجع بازشناسى بیمارى سفاهت مى داند و مى نویسد:
(به طور کلى سخنان اهل لغت و فقیهان, در معنى و تفسیر جنون و سفاهت, برابر با آن معنایى است که از جنون و سفاهت ارائه گردید. برابر این معنى, سفاهت عبارت است از: سبکى عقل و کاستى آن و عرف نیز این معنى را تأیید مى کند; چون کسى که سبک عقل و دچار به کاستى عقل باشد, عرف او را سفیه دانسته و معتقد است: این شخص, فساد عقل ندارد, سبک عقل است.)72
نراقى هر کاستى عقلى را از نمونه هاى سفاهت نمى داند بر این باور است: این کاستى, باید به درجه اى باشد که عرف آن را درک کند وگرنه کاستى عقلى که بسیار کم باشد, و عرف آن را بازنشناسد, نمى تواند نمونه سفاهت باشد.
علاّمه نراقى اصرار دارد میان فساد عقل و کاستى و سبکى آن فرق است.
او, نظر فقیهانى که سفاهت را از اقسام فساد عقل دانسته اند, نمى پذیرد.73
3 ـ احکام بیماران روانى از دیدگاه محقق نراقى
1 ـ 3. احکام دیوانگان
1/1 ـ 3 . طرح مطلب:
جنون از گزاره هایى است که مدار پاره اى از روایات صادر شده از امامان قرار دارد و در بحثهاى فقهى و حقوقى: دادوستدها و عبادتها, در بوته بررسى و در مدار گفت وگوهاست. همان گونه که بلوغ آدمى, سرچشمه آثار فقهى فراوانى مى گردد, جنون انسان نیز, خود, سرچشمه آثار فقهى حقوقى بسیار است. از این روى, فقیهان, مباحثى را درباره ویژگیهاى جنون, قسمها و گونه ها, اثرها و پیامدهاى آن در عبادتها, دادوستدها, و ایقاعات و یا تصرفهاى قولى و فعلى, در کتابهاى فقهى خود مطرح کرده اند.74
فقیهان امامیه, جنون را یکى از سببها و انگیزه هاى ششگانه براى حجر و از سببهاى زوال شایستگى انسان بالغ دانسته اند. همین که جنون شخص ثابت شده, از تمامى دست یازیها و تصرفها, عبادتها و دادو ستدها, بازداشته مى شود. و در صورت انجام آنها, باطل و لغو و بى اثر خواهند بود.
نراقى معتقد است: از تمامى دچارآمدگان به فساد عقل, چه عنوان مجنون بر آنان صدق نماید و چه نتوان آنان را مجنون دانست, تکلیفهاى عبادى و مالى, حقوق و مسؤولیت مدنى و جزایى, برداشته مى شود:
(ثم إنّ فساد العقل بجمیع فنونه یترتب علیه رفع قلم التکلیف الشرعى البدنى و المالى, و عدم صحة الأقاریر والعقود والإیقاعات بالاجماع, والضرورة, والکتاب, والسّنة.)75
2/1 ـ 3 . اثر جنون در عبادات:
در فقه امامیه, جنون, مانع درستى عبادتها شمرده مى شود. در این زمینه, روایاتى از امامان(ع) رسیده که فقیهان در بحثهاى مربوط به عبادات بدانها پرداخته اند.76 اما از مجموع این روایتها, به همراه اجماع و سیره عقلا, به دست مى آید که مجنون از انجام تکلیفهاى عبادى معاف است. چون شرط و رکن مهم واجب بودن عبادت, درستى عقل است.
نراقى, افزون بر بیان کلى که در عوائد در رفع تکلیف عبادى از دیوانگان داشت, در مستند نیز در لابه لاى بحثهاى خود به گونه گذرا به این مطلب اشاره دارد.
در گاه بیان شرطهاى واجب بودن روزه مى نویسد:
(الثانى [من الشرایط] العقل. فلایصح الصوم من المجنون, بلاخلاف ظاهر.)77
دومین شرط واجب بودن روزه, خردمندى است. پس, روزه دیوانه درست نیست, بدون هیچ دیدگاه ناسازگارى.
در مسأله حج, رأى آنان که دیوانگان را همانند کودکان دانسته و حج آنان را درست انگاشته اند, نپذیرفته و بر این باور است که: حج دیوانگان درست نیست و از حجةالاسلام, بسنده نمى کند.
در بحث زکات مى نویسد:
(لاتجب زکاة فى مال الصبى ولا المجنون, مطلقاً, نقداً کان المال, او غیره.)78
دارایى کودکان و دیوانگان, زکات ندارد, چه آن داراییها نقد باشد و یا غیر نقد.
3 / 1 ـ 3 . اثر جنون در تصرّفهاى گفتارى:
فقه امامیه, مجنون را در ردیف کودک قرار داده و براى همه گونه تصرّفهاى او, گفتار, یا کردار (= قول و فعل) ارزشى قائل نشده و آثار حقوقى بار نکرده است, مانند: نکاح, طلاق و وقف.
نراقى درباره نکاح مجنون و مجنونه مى نویسد:
(لایجوز تزویج فاسد العقل لسفه أو جنون, ذکراً کان أو أنثى مع البلوغ بغیر ولیّ….)79
و در جاى دیگر مى نویسد:
(یشترط فى العاقد ـ سواء کان أحد الزوجین, أو وکیله أو ولیه ـ الکمال بالبلوغ والعقل. فلایجوز عقد الصبى, ولاالمجنون فى حال جنونه.)80
یکى از شرطها و ویژگیهاى جارى کننده عقد, چه یکى از زوجین باشد یا وکیل, یا ولیّ آن دو, کمال عقل و بلوغ است. بنابراین عقد کودک و مجنون, درست نیست.81
البته در این جا, یادآورى این نکته بایسته است که به اعتقاد فقهاى امامیه, صیغه هایى که در عقد نکاح از مجنون صادر مى شود, ارزش و اعتبار شرعى ندارد, لیکن ولیّ زن و مرد دیوانه, حق دارد بنابه حق ولایت خود بر آنان, در صورت نیاز, براى آنان همسر برگزیند و خود, صیغه عقد نکاح را جارى سازد و اگر مصلحت دید که این پیوند گسسته شود, خود, مى تواند طلاق را جارى سازد. محقق نراقى, این رأى را پذیرفته است.82
4/1 ـ 3 . اثر جنون در داد وستدها و قراردادها:
از جمله شرطهاى مهم درستى قراردادها, خردمندى دوسوى قرارداد است. از این روى, هرگونه دادوستد قرارداد مجنون باطل است.
علاّمه نراقى در کتاب بیع, یکى از شرطهاى درستى بیع را خردمندى دو سوى قرارداد و دادوستد دانسته, مى نویسد:
(ومنها: العقل, فلایصح بیع المجنون ولا المغمى علیه ولاالسکران.)83
یکى از [شرطهاى درستى دادوستد] خردمندى و عقل دوسوى دادوستد و قرارداد است.
بنابراین خرید و فروش دیوانه و بیهوش و مست, درست نیست.
2 ـ 3 . احکام ابلهان
در فقه امامیه, ابلهى و سفاهت, از سببها و انگیزه هاى حجر است. حجر در لغت به معنى منع است و در اصطلاح حقوق, عبارت است: از بازداشتن شخص از دست یازیدن در دارایى و دخالت در حقوق مالى خود و انجام کارهاى حقوقى, اعم از عقد, یا ایقاع. بنابراین, محجوران, کسانى هستند که به علت کمى سن, کاستى, یا آشفتگى قواى دماغى, نمى توانند در امور خود آزادانه دخالت ورزند و در دارایى خود دست یازند و تصرّف کنند. از این روى به کمکها و پشتیبانیهاى قانون گذار نیاز دارند.
محجور بودن مالى سفیه در فقه امامیه, پذیرفته شده و در این مسأله سخن مخالفى وجود ندارد.85
امّا سفیه همانند مجنون نیست که تمام تکلیفهاى عبادى نیز از او برداشته شده باشد, بلکه به نظر فقیهان, تکلیفهاى عبادى سفیه از او برداشته نشده و ا حکام عبادى, بر سفیهان نیز همانند خردمندان, جارى و سارى است.
نراقى مى نویسد:
(وأما السّفاهة, بأقسامها, فلاتمنع شیئاً من الاحکام الشرعیة, ولم یترتب علیها فى الشریعة المقدسة حکم سوى أمر واحد, وهو الحجر والمنع عن التّصرفات المالیّة فى بعض أقسامها.)86
سفاهت, با همه گونه ها و قسمها, هیچ گونه بازدارندگى از اجراى احکام شرعى ندارد. و تنها حکمى که بر این گونه بیماران روانى جارى است, بازداشتن از دست یازیها و تصرّفهاى مالى است و آن هم, تنها پاره اى از تصرّفها و دست یازیها را در بر مى گیرد.
مراد از پاره اى تصرّفهاى روا, تصرّفهایى مانند هبه و یا زکات و خمس و کفاره هاى واجب است.
این عنوانها که زیر عنوان احکام و تکلیفهاى عبادى مالى قرار مى گیرند, چون داراى دو جنبه مختلف عبادى و مالى اند, مورد توجه فقها قرار گرفته اند. و در این که آیا سفیه مى تواند اینگونه تصرفها داشته باشد, دو نظر ابراز شده است:
شمارى از آنان, این گونه عبادتها را از این جهت که در آنها تصرّفهاى مالى صورت مى گیرد و سفیه نمى تواند در دارایى خود دست یازد, باطل مى دانند و درستى آن را بسته به اجازه ولى او مى دانند.87
شمارى دیگر, از جمله محقق حلّى در شرایع الاسلام و محقق نراقى بر این باورند واجبات مالى, مانند زکات, خمس, وکفاره هاى واجب, باید از اموال سفیه پرداخت شود.88
علاّمه نراقى در کتاب زکات مى نویسد:
(الفقر لایمنع من وجوب الزکاة… وکذا السفه لایمنع منه….)89
فقر, بازدارنده وجوب زکات نیست… همچنین ابلهى نیز, از پرداخت زکات باز نمى دارد.
وى خرید و فروش سفیه و همچنین اقرار مالى او را نمى پذیرد.90
بررسى مقایسه اى بیماران روانى از دیدگاه محقق نراقى
در این بخش, با توجه به سامانه و سیستم طبقه بندى بیماران روانى DSM-IV, تعریفها, ویژگیهاى بالینى و تشخیص افتراقى آنان, ضرورى است احکام فقهى هر کدام از آنان شامل احکام عبادى, اعمال حقوقى, مسؤولیت مدنى, جزایى و کیفرى با توجه به سیستم طبقه بندى مورد نظر محقق نراقى بیان گردد.
از این روى, در این قسمت, به بیان اجمالى این طبقه ها و احکام آنان پرداخته مى شود:
1. عقب ماندگى ذهنى
همچنانکه گذشت DSM-IV عقب ماندگى ذهنى را عملکرد هوشى پایین تر از حدّ میانه تعریف مى کند که به اختلال جارى در رفتار انطباقى انجامیده است. DSM-IV چهار نوع عقب ماندگى ذهنى را تعریف مى کند که بازتاب میزان تخریب براى هوش است: عقب ماندگى ذهنى خفیف, متوسط , شدید و عمیق.
1 ـ 1. عقب ماندگى ذهنى خفیف:
دچار آمدگان به عقب ماندگى ذهنى خفیف, برابر تعریفهاى DSM-IV نمى توانند از نمونه هاى سفاهت قرار بگیرند. چون این گروه از بیماران, تنها فرقى که با افراد معمولى دارند, در کارکرد کم تر هوشى (هوشبهر) آنان است ولى از جهتهاى دیگر همانند افراد سالم هستند. اینان مى توانند آموزشهاى حرفه اى فرابگیرند و زندگى موفقى داشته باشند. اینان, تکلیفهاى عبادى, مسؤولیت مدنى و احکام کیفرى و جزایى یکسانى با بهره مندان از خرد دارند.
محقق نراقى در عوائد به گروه هاى گوناگون سفیهان اشاره کرده و آنان را زیر عنوان: (ضعفاء العقول) نام مى برد و به پاره اى از ویژگیهاى بالینى آنان اشاره مى کند و تنها یک گروه از آنان را داراى احکام مالى مستقل (حجر) مى داند و بقیه را در زمره افراد عادى قرار مى دهد.91
او, پس از ذکر پاره اى از گروه ها, این افراد را که در عرف, از آنان به (ضعیف العقل) یاد مى شود, مى نویسد:
(وجمیع هؤلاء الاصناف داخلون تحت التکالیف الشرعیة, و متساوون مع غیر هم فى الاحکام الفرعیّة من الشرعیة والوضعیة, إلاّ خفیف العقل الذى لیست له ملکة اصلاح المال أو له ملکة إفساده, فإنه محجور علیه شرعاً من التصرفات المالیة, لاتجوز له العقود والایقاعات المتعلّقة بالمال بدون إذن الولى, ولاتُسمع منه الاقاریر المالیة أو المستلزمة لصرف المال, بالاجماع والاخبار والآیة, فهذا النوع من السفیه مخصوص بهذا الحکم.)92
و در جاى دیگر, به روشنى یادآور مى شود: همه گروه هاى ابله, در حکم شرعى حَجر, داخل نیستند, تنها و تنها, بر گروهى از آنان احکام حجر جارى است و آنان کسانى هستند که توانایى اداره مالى زندگى خود را ندارند:
(وملخص الکل: أن المجنون هو فاسد العقل وضائعه. والسفیه: هو خفیف العقل و ناقصه, او ذلک مع من له ملکةإفساد المال, او من لیس له ملکة اصلاحه والثانى, لیس له أثر فى الاحکام الشرعیّة او الوضعیة الاّ بعض اصنافه الذى هو من لیس له ملکة اصلاح المال. فیتعلق به الحجر فى التصرّفات المالیه.)93
خلاصه آن که: مجنون, کسى است که خردش فاسد و تباه شده باشد. و سفیه, کسى است که سبک عقل و کم خرد باشد.
کسى که به سبک عقلى دچار آمده باشد, گاه به گونه اى است که دارایى خود را تباه مى سازد و گاهى نمى تواند دارایى خود را نگهدارد.
گروه نخست [دیوانگان] همه احکام شرعى و وضعى از آنان برداشته شده است.
امّا گروه دوم [ابلهان] در احکام شرعى و وضعى با دیگران شریک هستند, مگر شمارى که ملکه اصلاح مال ندارند و نمى توانند دارایى خود را نگهدارند و از نظر شرع, محجورند و از دست یازیها و تصرفهاى مالى, بازداشته شده اند.
2 ـ 1. عقب ماندگى ذهنى میانه و شدید
امّا عقب ماندگان ذهنى, با توجه به معیارهاى روان پزشکى و مجموع سخنان نراقى:
به دست مى آید که این گروه از بیماران, نمونه ابلهى و در ردیف ابلهان قرار مى گیرند و از تصرفهاى مالى, بازداشته اند. ملاکهاى بیان شده در DSM-IV با ملاکهاى بیان شده در فقه سازگار است.
بر اینان, تکلیفهاى عبادى: نماز, روزه و… واجب است; امّا از تصرفهاى مالى بازداشته شده اند. از این روى هرگونه دادوستد و قراردادى که انجام دهند, باطل است و در اصطلاح, اینان غیر رشیدند.
در مورد مسؤولیت جزایى, این گونه افراد,چنانکه نراقى بدان اشاره کرده, با افراد سالم یکسانند. و در برابر کارهایى که انجام مى دهند, باید پاسخ گو باشند.
3 ـ 1. عقب ماندگى ذهنى عمیق
اینان, با اطلاعات داده شده در DSM-IV, به نظر مى رسد خارج از دائره تکلیف قرار داشته و در زمره کسانى هستند که زیر عنوان فاسد عقل نام برده مى شوند.
برابر نظریه نراقى, که جنون را یکى از نمونه هاى فساد عقل مى دانست, اینان به دلیل ناتوانى عقلى در ردیف دیوانگان قرار مى گیرند.
وى در بحث جنون, چنانکه گذشت, همه گونه هاى فساد عقل را داخل در حکم جنون قرار مى دهد:
(وبالجملة: فساد العقل باقسامه هو الجنون, والمتّصف به هو المجنون.)94
جدول بررسى مقایسه اى احکام عقب ماندگان ذهنى
درجه عقب ماندگى
خفیف
متوسط
شدید
عمیق
احکام عبادى
صحیح
صحیح
صحیح
باطل
اعمال حقوقى
(عقود, معاملات,
نکاح طلاق و…)
صحیح
باطل
باطل
باطل
مسؤولیت مدنى (اقرار, شهادت, ضمانت و…)
صحیح
باطل
باطل
باطل
مسؤولیت جزایى وکیفرى (قصاص,دیات و حدود)
دارد
دارد
دارد
ندارد
2. اختلالهاى دلیریوم, دمانس, فراموشى و دیگر اختلالهاى شناختى
همان گونه که در بخش نخست مقاله شرح داده شد DSM-IV سه گروه از اختلالها: دلیریوم, دمانس و فراموشى را, که نشانه هاى مشترک; یعنى تخریب شناختى (در مَثَلْ اختلال حافظه, زبان یا توجّه) دارند, با هم طبقه بندى کرده است.
با توجه به اطلاعات گرفته شده از این سیستم, به جداسازى احکام دچار آمدگان به این گروه از اختلالها, از نگاه محقق نراقى, مى پردازیم:
1 ـ 2. اختلال دلیریوم; دمانس و زوال عقل
با تعریفى که از این اختلال در DSM-IV شده است, مى توان آن را در ردیف فساد عقلى دانست که محقق نراقى از آن به جنون تعبیر کرده است. نشانى اساسى این اختلال, اختلال هوشیارى, آسیب دیدگى حافظه, اختلال جهت یابى, اختلال زبان, اختلال درک, اختلال جهت یابى به زمان, مکان و یا هویت است.
با این اطلاعات, مى توان گفت: این گونه بیماران, از جهت حکمى از طبقه جنون بشمارند, گرچه از جهت موضوعى نمى توان این بیماران را در زمره دیوانگان دانست.
زیرا از مجموعه اطلاعاتى که درباره این بیماران وجودارد, به دست مى آید, قوه خردورزى و اندیشه این گونه بیماران, به شدت آسیب دیده است. با تعریفى که نراقى از جنون ارائه کرد و گفت: جنون, یعنى فساد عقل و احکام جنون را بر هر کسى که فساد عقل داشت, جارى مى دانست, مى توان گفت: عبادتها و همه قراردادها و دادوستدهاى اینان باطل و در تمامى احکام, پیرو شخص مجنون خواهند بود.
2 ـ 2. اختلالهاى فراموشى
این اختلال, که دچار آمدگان به آن, بانشانه اختلال حافظه, بازشناخته مى شوند, با توجه به اطلاعات DSM-IV, مى توانند در زمره افراد فراموشکار قرار بگیرند و احکام فراموشکاران در فقه بر آنان جارى شود. این گروه از بیماران, از جهت خردورزى و اندیشه, سالم به نظر مى آیند,از این روى در احکام عبادى و دیگر احکام, پیرو طبقه خود هستند. یعنى کارهاى عبادى آنان درصورت فراموشى, باید قضا گردد.
در کارهایى که نیاز به هوشیارى است, مانند: قضاوت, شهادت, اقرار, وکالت و دیگر کارهاى حقوقى, کارهاى آنان غیرنافذ است.
نراقى به طبقه اى از بیماران روانى به نام: (مغفّل) اشاره دارد و در شرح ویژگیهاى بالینى آنان مى نویسد:
(هو الّذى لایحفظ ولایضبط, ویدخل فیه التزویر والغلط, وهو البله ـ کما صرّح به جماعة ـ وکذا من یکثر غلطه و نسیانه, ومن لم یتنبّه لمزایا الأمور و تفاصیلها.)95
[مغفّل] کسى است که قوه حافظه و ضبط نداشته باشد و دچار تزویر و اشتباه مى شود. و این بیماران, ابله هستند, همان گونه که شمارى از فقیهان, به روشنى یادآور شده اند. و همچنین کسى که اشتباه و فراموشى او زیاد است و به رمز و راز أمور غافل [در حکم ابلهان است].
این بیان, در کتاب شهادات نیز آمده است. وى شهادت فراموشکار را در حکم شهادت مجنون دانسته است.
از این روى, از این عبارت مى توان چنین نتیجه گرفت: کارهایى که نیاز به هوشیارى و دقت دارند, از دچار آمدگان به این اختلال, پذیرفته نیست.
3. اسکیزوفرنى96
اسکیزوفرنى, که از آن به عنوان جنون نام برده مى شود, شاخص ترین نمونه تعریفها و ویژگیهاى جنون در فقه مى تواند باشد. با گزارشات DSM-IV از این بیمارى که در بخش اول مقاله, به طور مختصر, به پاره اى از آن اشاره کردیم, مى توان بدون دغدغه پذیرفت که احکام مجنون بر این گونه بیماران جارى است. در اصل, مجنونى که در روایات و طب اسلامى و در فقه, از آن سخن رفته و در روان پزشکى, به عنوان اسکیزوفرنى شناخته شده است. با توجه به این که داده ها, هماهنگ با این عقیده است که اسکیزوفرنى یک بیمارى مغزى است که کارکرد طبیعى بسیارى از تواناییهاى شناختى را در هم مى ریزد, مى توان آن را از نمونه هاى فساد عقل دانست که به نظر نراقى سرچشمه بیمارى جنون است. برابر این سخن, بنابر نظریه محقق نراقى که گویا بدون مخالف باشد, تکلیف از این گونه بیماران, برداشته شده است, به دلیل این که ملاک و معیار اصلى در توجه تکلیف به انسان, وجود قوه عاقله سالم و طبیعى است. شخص دچار آمده به اسکیزوفرنى, از عقل سالم, بى بهره است.
4. دیگر اختلالهاى پسیکوتیک
این اختلالها از جهت نشانه ها, همانند اختلال اسکیزوفرنى اند و تنها اختلاف آنها, با اسکیزوفرنى در مدت زمان است. به طور معمول, اختلالهاى پسیکوتیک, کم تر از اختلالهاى اسکیزوفرنى, از جهت مدت زمان طول مى کشد. با این اطلاعات و ویژگیها, دچار آمدگان به این نوع اختلالها, از جهت حکم فقهى, همانند بیماران اسکیزوفرنى هستند.
5. اختلالهاى تجزیه اى
با داده هاى روان پزشکى, در مورد اختلالهاى تجزیه اى و مجموع اطلاعات گرفته شده از DSM-IV به نظر مى رسد, اختلال, فراموشى تجزبه اى و گریز تجزیه اى که بیش تر, حافظه بیمار دچار آسیب دیدگى مى شود, از جهت حکم, پیوسته به اختلال فراموشى است. اما اختلال هویت تجزیه اى و مسخ شخصیت, که در هر دو, هویت شخص آسیب مى بیند بیش تر نشانه هاى آن, با نشانه هاى اسکیزوفرنى, همانند است, از جهت حکم, پیوسته به اسکیزوفرنى است.
توجه به این نکته ضرورى است: محقق نراقى, چنانچه گذشت, همه مرتبه هاى فساد عقل حتى کارکرد درست نداشتن قوّه خیال را نیز, در ردیف فساد عقل دانسته بود.
6. احکام دچارآمدگان به اختلالهاى شخصیت:
همچنانکه در بخش اول مقاله گذشت DSM-IV اختلالهاى شخصیت را در سه گروه جمع کرده است:
گروه اول اختلالهاى شخصیت: اسکیزوئید, پارانوئید و اسکیزوتایپى را در بر مى گیرد.
گروه دوم, اختلالهاى شخصیت نمایشى, خود شیفته, ضد اجتماعى و مرزى را در بر مى گیرد.
سوّمین گروه اختلالهاى شخصیت: دورى گزین, وابسته, وسواسى ـ جبرى, و منفعل ـ مهاجم را در بر مى گیرد.
از میان این اختلالها, با اطلاعات و داده هاى روان پزشکى و ویژگیهاى بالینى DSM-IV اختلال شخصیت اسکیزوتایپى, اختلال شخصیت ضد اجتماعى, و اختلال شخصیت مرزى, به گونه اى با بحث فساد عقل در پیوند است و دیگر اختلالها, نمى توانند, نمونه فساد عقل باشند.