على(ع) مى فرماید:
(من اکثر الفکر فیما تعلَّم اتقن علمه وفهم مالم یکن یفهم.)1
هرکه بسیار اندیشد در آنچه آموخته, دانش آن را استوار سازد و بنیوشد, آنچه را ننیوشیده است.
بسیارى, گوناگونى و نوآورى, سه ویژگى است که نگاشته هاى ملاّ احمد نراقى را برجستگى و حیات علمى او را زینت بخشیده اند.
وى, در عمر کوتاه خود (1150هـ.ش ـ 1208هـ.ش) چهل اثر علمى نگاشت که در بین آنها مستند الشیعه, بسیار گسترده است.
او در این نگاشته ها, عرصه ها و میدانهاى گوناگونى را در نوردیده و سمند تحقیق را به هو سوى تاخته و از گوناگون دانشها: کلام, فلسفه, عرفان, اخلاق, فقه, اصول, تفسیر, حدیث, ریاضى, طب, نجوم و… قبسهایى برگرفته است.
در زبان نگارش و شکل عرضه, نیوشا و نیوشنده سخن خود را در نظر گرفته که از چه رده فکرى و پایه علمى است و نیاز و پرسش و شبهه او چیست.
او, هم به فارسى نگاشت و هم به عربى, هم به زبان ساده نوشت و هم به زبان علمى, هم از نظم بهره گرفت و هم از نثر.
نیوشندگان سخن او, رده هاى گوناگون علمى بودند. از آبشخور دانش او, بسیار کسان بهره بردند و بهره مى برند.
از پله هایى که او به سوى آسمان سعادت افراشت, بسیار بالا رفتند و به بام بلند سعادت بار یافتند.
دانشى مرد شگفت بود, همه بسیار نویس بود و هم نوآور, دو پدیده اى که در یک اقلیم کم گنجند. بسیارند بسیار نویسان به دور از نوآورى و آفرینندگى و بالندگى, امّا کمیابند و کیمیا بسیارنویسان نوآور و آفریننده و بالنده.
ملااحمد نراقى در قلّه این خیزش بزرگ علمى, تندرآسا درخشید, هم بسیار نگاشت و هم ناب. هر آنچه نگاشت, با همه بسیارى ملال نینگیخت, که سرور انگیخت و بر شادابى علمى فزود; زیرا نو بود و هر نوى سرورانگیز و شادابى فزاست و خیزش آفرین.
او, به هر عرصه اى که گام گذاشت, سخنى نو در افکند و پایه هاى نوین استوار ساخت و افقهاى جدیدى گشود.
او, هم در فقه بنیانهاى جدیدى پى ریخت, اصل بلند و سر به آسمان سوده ولایت فقیه را به زیبایى و درخششى شگفت انگیز, افراخت و همه شبهه ها و علف هرزها را از پیرامون آن زدود و تاراند و هم در نجوم و هیئت, راه هاى نارفته اى رفت و عرصه هاى ناپیموده اى را پیمود و هم در جامعه خود و پس از خود شورى اخلاقى انگیخت و سیاست ناب اسلامى را با تلاش سخت توان فرسا در ساحت اندیشه و عمل, براى همیشه از انزوا به در آورد و به پهنه جامعه کشاند و بر اندیشه بنیاد سوز و تباهى آفرین جدایى دین از سیاست, خط بطلان کشید و شیعه را با توان و نیرویى بیش از پیش و با پشتوانه اى سخت سترگ و استوار, که از دل اسلام ناب برآمده بود و فقیهان با تکیه بر روح اسلام و امامت پاینده و جاودانه آن, و سخنان ائمه اطهار, بر آن مهر تأیید زده بودند, به آوردگاه جدید وارد ساخت و روى در روى ستم پیشگان قرار داد.
پرتوهاى دانش و بینش و منش او, هم در دوران خود او, در دل تاریکیها شعله افروختند و هم در دورانهاى بعد, ظلمت شکستند و روشنایى آفریدند.
معراج السعاده, عوائد الایام, مستند الشیعه و…. او, چلچراغ شبستانهاى سرد و خموس شدند, تاریکى زدودند و گرما بخشیدند.
رمز توفیق
آنچه براى امروز ما حوزویان مى تواند سودمند و مفید باشد, دستیابى به راز و رمز این توفیقها و کامیابیهاست.
باید درنگ کرد و به جست وجو پرداخت و همه سوى را کاوید, تا آنچه مایه برکت و پربارى عمر نراقى ها, شده, دریافت و فهمید.
اینان, چسان راه هاى سازندگى و دانش اندوزى را پیموده که این سان, سایه گستراندند و همگان را از نعمت وجود خود بهره مند ساختند.
اینان در زندگى علمى خود, از چه روشى بهره بردند و چه خط مشى را دنبال کردند, که این گونه, زیبا و رخشان بر تارک حوزه ها درخشیدند و پس از گذشت قرنها, هنوز محفل افروزِ محفلها و انجمنهاى علمى اند و نگاشته هایشان همچون کاغذ زر دست به دست مى شوند و مورد استناد قرار مى گیرند.
این در حالى است که بسیارى از همدوره ها و همگنان آنان, با همه تلاشها و بهره وریها از محضر استادان بزرگ و نامور, نتوانستند اوج بگیرند و در سیر و دگرگونى اندیشه جامعه خود نقشى بیافرینند و اثرى بگذارند و سرچشمه خیزش و حرکتى شوند و بنیادى را استوار سازند و مشعلى فرا راه حقیقت جویان برافروزند.
ما بر این باوریم, رمز پرتو افشانى این مردان بزرگ, در انقلابى بوده که در حرکت علمى خویش پدید آورده اند. آنان تمام حرکتهاى علمى و تلاشهاى مدرسى خود را بر مدار اندیشیدن سامان داده و همسنگى و هماهنگى بین آموختن و اندیشیدن برقرار ساخته و از فروافتادن در گرداب فراگیرى, گردآورى و انباشت مطالب, به دور از اندیشه و بررسى ژرف در جُستارها و گزاره ها, پرهیخته اند.
افزون بر این, از پرداختن و اندیشیدن در گزاره ها و جُستارها و پُرسمانهاى غیرلازم, چه در پژوهش و چه در تحصیل و فراگیرى, دورى گزیده اند.
ملاّ احمد نراقى در زمره این دانشى مردان است. که این از رفتار و سلوک علمى و نگاشته هاى پربار او به دست مى آید.
با نگاهى و درنگى در دوران تحصیل و سپسها در دوران پژوهش او, به خوبى روشن مى شود که نراقى, سنجیده و هدف مند و با برنامه ریزى, راه علمى خود را مى پوییده است.
در این حرکت و پویش, تلاش مى ورزیده از هر چیزى که او را از رسیدن به قلّه هاى معنى و دانش و در نوردیدن آنها باز مى داشته, دامن بگیرد و با چشم دوختن به افقهاى دور که باید به آنها دست یابد و درنگ روى مجال و وقت, آن قدر زاد و توشه بر مى گرفته که در پیمودن این مسیر, او را لازم بوده و بیش از آن را هدر رفتن وقت و بازماندن از هدف مى دانسته است.
این, همان اوجى است که بزرگان و ناموران دانش و معنى به آن دست یافته و اثرگذار شده و کران تا به کران را روشنایى بخشیده اند.
نراقى, از این زاویه و با این بینش, بر طالب علمان روا نمى دانسته که بیش از اندازه و نیاز, در دانشهاى مقدماتى و دانشهاى پیرامونى درنگ ورزند و حوزه را از کارایى لازم و افق گشایى و رسیدن به هدفهاى بلند و متعالى بازدارند.
او بر این عقیده بوده و خود نیز به آن سخت پاى بندى نشان داده که طالب علمان نباید وقت و عمر خویش را در فرعهاى نادره و شبهه هایى که جز در ذهن جاى ندارند, صرف کنند و تمام تلاش خویش را براى فهم سخنان دیگران به کار بندند که کارى است ناروا و عمر برباد ده.2
او, افزون بر این دقیقه شناسى در زندگى علمى, با تلاش و درنگ به رمزى بزرگ دست یافت و آن را در هر تلاش علمى به کار بست و از آن بهره گرفت و آن, اندیشیدن و دقیق, همه سویه, ژرف و درست اندیشیدن بود.
او, به روشنى دریافت که اندیشیدن, در تکاپو و تلاش علمى بودن, چه جایگاه و نقشى و چه انقلاب و رستاخیزى در انسان جویاى کمال و دانش پدید مى آورد و چه افقهایى را مى گشاید و چه راه هاى پرسنگلاخى را هموار مى سازد و چه سختیهایى را آسان مى کند و….
به روشنى دریافت, اندیشیدنِ همه سویه و دقیق, افقهاى جدیدى را به روى انسان اندیش مند مى گشاید و به ذهن انسانِ ,توان بال گشایى و پرواز در آسمانهاى بى کران دانش را مى بخشد و انسان را از بسته ذهنى و کوتاه اندیشى مى رهاند و چشم اندازى بس دلگشا و روح افزا, فرا روى او قرار مى دهد.
از این روى, در تلاش بزرگ علمى خود, به تکاپو برخاست, تا آنچه تفکر را از رشد باز مى دارد و جلوى بالندگى آن را مى گیرد, بشناسد و از آن بپرهیزد و آنچه مایه رشد, شکوفایى و بالندگى تفکر مى شود, بشناسد و به آن در آویزد3 و زندگى علمى خود را بر این ساختار و سامانه استوار سازد.
این دگرگونى و انقلاب, دگرگونیها و انقلابهایى را در پى داشت. این اندیشه, که همانا محور و مدار قراردادن اندیشه باشد, در چگونگى فراگیرى و پژوهش او اثر ژرف گذاشت, به گونه اى, با این که بر خلاف روش معمول حوزه ها و مشى طالب علمان , مدت کمى از عمر خود را در راه فراگیرى از محضر استادان به کار برد, جزء سرامدان روزگار خویش شد و از بسیارى از همگنان خود پیشى گرفت و به آن پایه و مایه علمى رسید که شیخ انصارى جویاى دانش را بر حلقه درس خود کشاند و چهار سال وى را در این مقام مقیم ساخت.
شیخ انصارى از محضر نراقى بهره بسیار برد, تا جایى که به باور شمارى از صاحب نظران و اهل اندیشه, شخصیت علمى وى پس از دوران چهارساله اى که در محضر نراقى بود, نمود و بروز یافت و آنچه را که از دانش در دوران تحصیل اندوخته بود, با اخگرى که او بر جانش انداخت, شعله ور شد.
امّا کسانى که روى دگرگونى و انقلابى که اندیشه ورزى در شخص پدید مى آورد, درنگ نکرده بودند, به این وهم و پندار گرفتار آمدند که جایگاه علمى هر فرد بسته به حضور بیش تر او در محضر استادان برجسته است, از این روى, بر نراقى خرده مى گرفتند و تلاش مى ورزیدند, جایگاه علمى او را کم رنگ بنمایانند و حتى نگاشته هاى او را کم ارزش انگارند4, غافل از این که آنچه را آنان کاستى مى انگارند نقطه قوت است و اوج بالندگى و رشد و پویایى.
کم استاد دیدن, بسیار اندیشیدن و این آثار شگرف را آفریدن, در جامعه و پیرامون خویش و حتى فرهیختگان و اهل دانش و صاحبان اندیشه اثرگذاردن و در آنان دگرگونى پدید آوردن هنر است و اوج شکوفایى و کمال.
البته این هنر و اوج, از چشم و دیده تیزنگران و بیداران و صاحبان خرد به دور نمانده و آنان کم استاد دیدن و بسیار اندیشیدن را کمال شخصى دانسته و زبان به ستایش این کسان گشوده و از آنان, به بزرگى یاد کرده اند.5
جایگاه تفکر در نظام آموزشى
برابر آموزه هاى دین, نظام آموزشى اسلام, بر سه عنصر اساسى استوار است: تعلّم, تفکر و تزکیه. پیوند و بستگى این سه با هم, پیوند کامل سازى و کمال پذیرى است. سامانه و منظومه آموزشى اى موفق و کارآمد خواهد بود که بتواند, نقش هر یک از عنصرهاى سه گانه را شناسایى کند, پیوند و بستگى بین آنها برقرار سازد و برابر آن بر نامه ریزى آموزشى ارائه دهد. در هر برهه اى از تاریخ, در هر کجا, در هر کانون و انجمن که این سه عنصر مهم و بنیادین, با هم بوده و هماهنگى داشته و بر یک مدار چرخیده و در رشد و بالندگى یکدیگر نقش آفریده اند, دگرگونى و انقلاب پدید آورده و نسلى را بر صراط حق پویانده اند.
و هر شخص نیز که این سه عنصر دگرگونى آفرین را با هم و در کنار هم در زندگى علمى و معنوى خویش داشته و بر مدار آنها حرکت کرده و جهت گیریهاى خود را سامان داده است, هم خود را به اوجِ کمال رسانده و از گردابهاى جهل و بى اندیشگى و آلودگى رهانده و هم ابر پربرکتى شده و برخشکى و دریا باریده و فوج فوج انسانها را از دام جهل و خرافه, بى فکرى و ره گم کردکى, رکود و کندیدگى, خشکى و تشنگى, رهایى بخشیده است.
این مهم را مى توان از نگاشته ها, نوآوریها, شاگردان برجسته و مطالعه حیات علمى آنان به دست آورد.
بسیارى, چون این سه عنصر را با هم, در زندگى علمى خود پیاده نکرده و به کار نبسته اند, با همه شهرت و آثار فراوان, اوجى نداشته و حرکتى نیافریده و ابتکارى بر ابتکارها نیفزوده و مشعلى فرا راه حق جویان نیفروخته اند.
سرامدان اندیشه, کمال یافتگان عرصه هاى گوناگون دانش, پیمایندگان پله هاى دانش, معنى و سعادت, همه و همه, بى هیچ گمان و شکى, از دایره این سه عنصر, بیرون نبوده اند.
اینان, با تفکر, هم دانشهاى اندوخته را استوارى و ثبات بخشیده و هم روزنه هاى جدیدى از فهم و دانش را به روى خود گشوده اند.6
در اساس, اندیشیدن, از روح پرسش گر انسان سرچشمه مى گیرد. برانگیزاننده قوّه اندیشه, هماره, پرسشى است که فرا روى انسان قرار مى گیرد و او, با کرداران و کارکردهاى ذهنى خود, به گونه اى آزمون و خطا دست مى زند. براى پاسخ به پرسش و حلّ مشکل, راه حلّهاى گوناگون را مى آزماید و سرانجام, راه حلّ مناسب را بر مى گزیند و با این کار, به راه هاى جدید دست مى یابد و دیدگاه هاى نو را کشف مى کند. از این روى, روان شناسان, این را گونه اى یادگیرى, بلکه کارکردها و کرداران عالى یادگیرى مى نامند.
حوزه هاى علمیه شیعه, از دیرباز تاکنون, در برقرارى پیوند و بستگى بین تعلّم و تزکیه, گامهاى بلندى برداشته و از کامیابیهایى برخوردار بوده و در این راه, تلاشهاى راه گشا انجام داده اند.
در حوزه ها و کانونها و انجمنهایى که عالم وارسته و خودساخته محور و مدار بوده, فراگیرى و خودسازى, تعلیم و تزکیه, دوشادوش هم در حرکت بوده, جهل و آلودگى را از سینه ها و دلها مى زدوده و انسان نمونه و کامل را مى ساخته و از هر بدى و زشتى مى پیراسته اند.
ولى, دریغ و درد, که اندیشیدن و تفکر در کانون توجه ها قرار نگرفته و حوزه هاى علمیه, به این مهم, سالهاى سال است, آن بهاى لازم را نداده و آن را در برین جایگاه خود, ننشانده و از نور آن, پرتو نگرفته اند.
آنچه انجام گرفته, کارهاى فردى است, نه کوشش در خور و نظام مند و فراگیر. با این که نیاز حوزه ها و فردافرد حوزویان, در کار نظام مند و فراگیر بر مى آید. این که هر کس به تنهایى این مهم را در دستور کار خود بدهد و بر آن پایه, بناى خویش را استوار سازد, آن گونه که باید و شاید بار نخواهد داد و افقى را نخواهد گشود و پایندانى وجود نخواهد داشت که این تلاش, همیشه جارى و سارى باشد و بپاید و بپوید. از این روى, باید کار سامان مند و نظام واره باشد, تا هم امیدى را برانگیزد و هم نیروهاى بیش ترى به این کاروان بپیوندند و به سوى قلّه هاى مجد و کمال به حرکت درآیند.
براى دست یافتن به حوزه اى که در پرتو این سه عنصر ره بپوید و تفکر را مدار حرکت خود قرار دهد, باید به قرآن بازگشت و این کتاب شریف را مشعل راه و هر تلاش و جست وجویى قرار داد و رهنمودها و راهنمایى آن را به گوش جان نیوشید.
در جاى جاى قرآن و در گوناگون آیه هاى شریفه آن, به اندیشیدن ارزش بسیار داده شده و همگان به اندیشیدن فرا خوانده شده اند و از نیندیشیدن و بى توجهى به اندیشیدن, بسیار نکوهش شده است.
قرآن مجید, یا به گونه مستقیم انسانها را به اندیشیدن فرا خوانده, یا به گونه اى پیامها و سخنان خود را آورده و در کنار هم چیده که باید در آنها اندیشید که صلاح و سداد حیات بسته به تفکّر و درستى آن است.
خداوند به امر اندیشیدن, با گوناگون راه ها و روشها تذکر داده است. گاه انسان اندیش مند و اهل اندیشه و راه یافته و داراى نور, با انسان غیراندیش مند و فرو رفته در تاریکیها مقایسه شده و برترى اهل اندیشه و علم و نور گوشزد گردیده است. پس اگر بخواهیم درک, دریافت و فهمى بر درک و فهم و دریافت پیشینیان بیفزاییم, به سوى رشد و بالندگى گام برداریم, نوآورى و آفرینندگى داشته باشیم و بتوانیم نیروهاى کارامد, نوآور, نواندیش, پاسخ گوى به دشواریها و پیچیدگیهاى فکرى بپرورانیم و تربیت کنیم, گریزى از رویکرد جدى به تفکّر به عنوان عنصرى اساسى در سامانه آموزشى نیست.
براى رسیدن به این هدف و به وجود آوردن هماهنگى و همسنگى منطقى بین تعلّم و تفکّر, باید هر کس و گروه به اندازه توان, گامهایى بردارد و پیشنهادهایى ارائه دهد و راه حلّهایى را جست وجو کند که ما نیز در همین راستا, چند پیشنهاد ارائه مى دهیم, به امید آن که در نزد ارباب معرفت, پذیرفته آید:
1. بایسته است تمامى بحثها و جُستارهایى که در منابع دینى درباره تفکر آمده, در مجموعه اى, بامعیارها و ترازهاى دقیق علمى گردآورى شوند و به دقت سامان یابند, بسان کارى که شهید ثانى در آداب تعلیم و تعلم انجام داده است.
2. همان گونه که براى بهینه سازى و سامان دهى تحصیل برنامه ریزى مى شود, بایسته است که براى تفکر نیز, راه کارهاى علمى و عملى در نظر گرفته شود و برنامه ریزى سنجیده و خردمندانه و هماهنگ با نیازهاى روز انجام بگیرد و برنامه هاى مدون ارائه گردد.
3. پدید آوردن زمینه هاى لازم براى اندیشه و اندیشیدن, همانند تحصیل, مرحله هایى دارد و در هر مرحله اى, باید نیازها و بایسته ها آن مرحله ارزیابى شوند و به درستى درباره آنها, جست وجو و مطالعه صورت گیرد. به عنوان مثال, اگر انگیزاندن تفکر را نخستین مرحله بدانیم و رویارویى با پرسش و شبهه را مهم ترین عامل انگیزش تفکر و نظریه پردازى را گام بعدى و گزینش برتر را گام آخرین, براى رسیدن به این هدف, کم ترین کارى که باید انجام داد, باید تمامى انگیزه ها و عاملهاى تفکر برانگیز را شناسایى کرد و به استقبال پرسشها و شبهه هاى جدید رفت و از همه تواناییها براى رسیدن به این مهم, یارى گرفت.
دیگر آن که اطلاعات و تواناییهایى که در توانا سازى اندیشه وران به پاسخ به شبهه ها و پرسشها یارى مى رسانند, در اختیار آنان گذاشت.
سه دیگر, محیط را براى ارائه دیدگاه هاى منطقى, دقیق, سنجیده و برابر معیارها و ترازها آماده ساخت, تا اندیشه وران بتوانند دیدگاه ها و نظریه هاى خود را آزادانه ارائه دهند که به فرموده حضرت امام خمینى:
(… طبیعت انقلاب و نظام, همواره اقتضا مى کند که نظرات اجتهادى فقهى, در زمینه هاى مختلف; ولو مخالف با یکدیگر, آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد….)7
و سرانجام, با نشستهاى علمى پیاپى و با برنامه و دقیق, امکان گزینش و انتخاب برترینها, فراهم گردد و پیشنهاد مقام معظم رهبرى در این باره, که در جمع نخبگان حوزه علمیه قم, ارائه دادند, جدّى گرفته شود.8
4. به تفکر, همانند تعلّم و تحصیل, ارزش و بهاى لازم داده شود. اهل فکر و افراد مستعد شناسایى شوند و براى اندیشیدن و سامان دهى و برنامه ریزى براى آن, سرمایه گذارى شود.
به این نکته نیز توجه داشته باشیم, فزونى روز افزون نیازها و انبوهى آنها, گسترش گوناگون دانشها, کوششهاى علمى و پژوهشى, کارهاى علمى و پژوهشى و پاسخ گویى و روشن گرى را به سمت کارها, حرکتها, تلاشها و تکاپوهاى گروهى و جمعى مى کشاند و کار فردى در این آوردگاه بزرگ, کارایى ندارد و نمى تواند تهى گاه ها را پرکند و نیازها روزامد را برآورد.
ما, همان گونه که در حوزه پژوهش, گامهاى نخستین را تجربه مى کنیم, براى عرصه و میدان دارى تفکرها و اندیشیدنهاى گروهى نیز چاره اى بیندیشیم و گامهایى برداریم, تا کامیابیهاى این حرکت, سبب گردد, هر چه بیش تر در این عرصه به تلاش برخیزیم و از این تنگنایى که خود پدید آورده ایم به درآییم و شاهد رویش و شکوفایى اندیشه هاى بالنده باشیم. ان شاء اللّه.