نگاهى مقایسه‏اى به مراتب امر به معروف و نهى از منکر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

چکیده

 از دیرباز بحث امر به معروف و نهى از منکر در میان شیعیان، در شمار بحث‏هاى فقهى و در میان اهل سنت، در شمار مباحث اعتقادى و گاه هم در شمار احکام سلطانیه بوده است. ما در این تحقیق، بر آنیم تا با تکیه بر آرا و استدلال‏هاى فقهاى امامیه و اهل سنت، مراتب امر به معروف و نهى از منکر را مقایسه کنیم.
ابتدا به بررسى آرا و نظریات فقهاى امامیه مى‏پردازیم و در دلایل آن‏ها به کاوش مى‏پردازیم; و سپس آراى فقهاى اهل سنت را بررسى مى‏کنیم.
در پایان، نتایج حاصل از پژوهش، به این اشاره دارد که فرق اهل سنت، هر کدام به صورت جداگانه مراتب و مراحلى را براى امر به معروف و نهى از منکر به صورت زیر قائلند:
حنفیه به تقسیمى سه گانه قائل است که انجام دادن با دست براى امرا، با زبان براى علما و با )یا در( دل براى عامه است.
مالکى مى‏گوید: مردم در نهى از منکر، مراتب متفاوتى دارند. وظیفه علما آن است که حاکمان را راهنمایى کنند.
شافعى مى‏گوید: امر به معروف و نهى از منکر، هشت درجه دارد.
ابن‏حنبل مى‏گوید: از طریق حدیث »سه‏مرحله‏اى« نبوى مى‏توانیم دریابیم که این وظیفه چگونه باید انجام شود; انجام دادن آن ممکن است با دست، زبان و دل باشد; که این آخرى کمترین مقدار ایمان است.
اکثر فقهاى شیعه براى امر به معروف و نهى از منکر، مراحل سه‏گانه‏اى را برشمرده‏اند; اما در این‏که از کدام مرحله باید آغاز کرد، از ظاهر عبارت‏ها به نظر مى‏رسد اختلافاتى در میان ایشان وجود دارد; اما همان‏گونه که مرحوم علامه حلى در »مختلف‏الشیعه« بیان نموده، ظاهراً این اختلافات لفظى است و مى‏توان بین آن‏ها تسالم برقرار کرد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه
«معروف» به کارى اطلاق مى‏شود که با عقل و شریعت «نیکو» شناخته شود.1 به عبارت دیگر، »معروف« یعنى شناخته‏شده و در مقابل منکر است، یا کار نیک مطابق فطرت. «معروف» آن است که مردم با ذوق آن را از حیات اجتماعى متداول مى‏دانند و به فطرت سلیم آن را درمى‏یابند.2
منکر چیزى است که به زشتى شناخته شده است. منکر از »نکر« به معناى نشناختن ریشه گرفته است و انکار نوعى عدم قبول است.3
منکر هر کارى است که عقل‏ها و خردهاى صحیح، زشتى آن را حکم مى‏کنند; یا این‏که عقل‏ها در زشتى و خوبى آن کار سکوت مى‏کنند، سپس دین و شریعت، بدى و زشتى آن را بیان مى‏کند.4 کارى که مردم در جامعه خود آن را نشناسند، یعنى در جامعه متروک باشد; حال یا به دلیل زشتى‏اش یا به سبب این‏که جرم و گناه است.5
امر به معروف و نهى از منکر در آموزه‏هاى دینى، از جایگاهى بس بلند و ویژه برخوردار است. از منظر اسلام، هیچ عملى نمى‏تواند با دو فریضه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر، برابرى کند. انگیزه بعثت انبیا، تزکیه و تهذیب نفوس انسان‏ها بوده است و این مهم در پرتو امر به معروف و نهى از منکر حاصل مى‏شود. امام على)ع( درباره اهمیت امر به معروف و نهى از منکر مى‏فرماید:
تمام کارهاى خیر و حتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف، مثل رطوبت دهان است در برابر آب دریا.6 نظر به اهمیت و جایگاه ویژه امر به معروف و نهى از منکر در اسلام، با این‏که اصل وجوب شرعى آن، اتفاقى است،7 موضوعات دیگر آن قابل بحث و بررسى است; مانند این که معناى معروف و منکر چیست؟ آیا معروف و منکر، همان واجب و حرام است یا اعم از آن‏هاست؟ آیا وجوب امر به معروف و نهى از منکر، مشروط به تأثیر است، یا ما مأمور به تکلیف هستیم و یا نسبت به موارد، فرق مى‏کند؟
همچنین معروف و منکر نیز داراى مراتبى است و به طور طبیعى همه واجب‏ها و منکرها در یک مرتبه نیستند و نوعى رده‏بندى و مراتب میان آن‏ها وجود دارد. مثلاً قتل نفس و خوردن مال حرام در یک مرتبه و رده نیستند. همچنین عکس‏العملى که از ناحیه آمر و ناهى در برابر معروف و منکر رخ مى‏دهد نیز یکسان نیست و مقتضى مراتب مختلف است. در این میان، تفاوت آرا در موضوع مراتب امر به معروف و نهى از منکر، به لحاظ تأثیرگذارى در عرصه عمل و موضع‏گیرى‏هاى اجتماعى، از اهمیت بیش‏ترى برخوردار است و در این نوشتار، با نگاهى کوتاه، تفاوت آرا را بدون داورى در باب صحت و سقم آن‏ها، در معرض قضاوت خواننده قرار مى‏دهیم تا زمینه‏هاى تحقیقات گسترده‏تر را فراهم سازد.

پیشینه موضوع
پیشینه تاریخى فریضه امر به معروف و نهى از منکر، حاکى از این است که ارزش و اهمیتى که در مکتب مقدس اسلام به امر به معروف و نهى از منکر داده شده و در نتیجه انسان‏ها را مسؤول یکدیگر و نیز مسؤول دین خویش دانسته، یا در دیگر ادیان و مکاتب وجود ندارد و یا اهمیت چندانى براى آن‏ها نداشته است. در اصول اسلامى، این اصل از جایگاه رفیع و بلندمرتبه‏اى برخوردار بوده است و مورد توجه و عنایت ویژه حق تعالى و پیشوایان دینى)ع( مى‏باشد; به گونه‏اى که در جامعه اسلامى از صدر اسلام، پیامبر گرامى اسلام)ص( و یاران و اصحاب ایشان و نیز پیشوایان معصوم)ع( براى پاسدارى از اصول مکتب، از امر به معروف و نهى از منکر به مثابه مؤثرترین ابزار و نیز یک تکلیف الاهى بهره گرفته‏اند. مسلمانان آن را وظیفه الهى خود دانسته و به اجراى این فریضه بزرگ پایبند بوده و اهمیت خاصى براى آن قائل بوده‏اند.
این کار به صورت یک جریان عمومى و بدون تشکیلات و ضوابط تشکیلاتى انجام مى‏گرفت تا این‏که در قرن سوم و چهارم هجرى، تشکیلات ویژه‏اى که عهده‏دار امر به معروف و نهى از منکر بود، تأسیس گردید و دایره »حسبه« نامیده مى‏شد. خود این امر به لحاظ تاریخى، جاى بحث و بررسى دارد.
با توجه به تاثیر فراوان فریضه امر به معروف و نهى از منکر در زندگى اجتماعى و فردى انسان‏ها، آنچه در مقام عمل اهمیت وافرى دارد، پرداختن به نحوه اجراى آن است. مراتب امر به معروف و نهى از منکر، ناظر به همین مقام است و از گذشته، مورد کاوش فقهاى اسلامى قرار گرفته است. از آن جمله مى‏توان به موارد زیر اشاره نمود: »شرایع الاسلام« محقق حلى، »النهایة« شیخ طوسى، »المقنعه« شیخ مفید، »الروضة البهیة« شهید ثانى، »المراسم« سلّار، »تحریر الوسیله« امام خمینى، »جواهر الکلام« نجفى، »احیاء علوم دین« غزالى. در گذشته تحقیقات متعددى در این زمینه صورت گرفته است، اما در کمتر تحقیقى به صورت مقایسه‏اى به بحث مراتب امر به معروف و نهى از منکر پرداخته شده است.

مراتب امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه فقهاى امامیه
در میان مفسران و فقیهان شیعه، مشهور است که این دو فریضه، داراى سه مرتبه، اصلى است; همان‏طور که در کتاب شرایع‏الاسلام آمده است: »مراتب الانکار ثلاث: بالقلب و باللسان و بالید.«)نهى از منکر داراى سه مرتبه قلبى، گفتارى و دستى است(8 غرض بزرگانى مانند محقق حلى)ره( که مباحث را با عنوان »انکار« بیان کرده‏اند، اختصاص این مباحث به نهى از منکر نیست، بلکه این هم در امر و هم در نهى جارى است. شاید این بزرگان به دلیل تبعیت از برخى روایات که محدوده بحث را نهى از منکر قرار داده‏اند، چنین عنوانى به بحث داده‏اند، و شاید بتوان گفت که »انکار منکر« شامل امر به معروف نیز مى‏شود; زیرا ترک واجب، گناه است و در حقیقت امر به معروف نیر اعتراضى است بر ترک واجب که منکر است.
مراتب امر به معروف و نهى از منکر از نظر آن‏ها عبارت است از:

1 . قلبى
برخى از بزرگان، مرتبه قلبى را به معناى »عقیده به وجوب واجبات و حرمت محرمات« گرفته‏اند. برخى دیگر نیز به معناى »نارضایتى از گناه« و برخى به معناى »بغض و دشمنى با گناهکار در راه خدا« گرفته‏اند. ولى همان‏طور که در شرایع الاسلام آمده است »این امور قلبى تا به سر حد ظهور و آشکار آن نرسند، مصداق امر به معروف و نهى از منکر نمى‏باشند، هرچند به خودى خود واجب باشند; ولى اگر اظهار شدند امر و نهى محسوب مى‏شوند; زیرا بر طلب انجام کار یا طلب ترک کارى از دیگرى دلالت مى‏کنند«. 9 در این مرحله، درجاتى براى امر و نهى وجود دارد مانند اشاره با چشم و برخورد با چهره گرفته و خشم‏آلود، اعراض و برگرداندن صورت، قهرکردن و دورى گزیدن و... . این‏گونه برخوردها که حاکى از تنفر قلبى و انزجار از گناه است، بدون این‏که سخن بر زبان رانده شود یا از قدرت و زور استفاده شود، مرتبه اول امر به معروف و نهى از منکر است.

 2. لسانى
در این مرتبه، با استفاده از گفتار، امر و نهى صورت مى‏گیرد. این مرتبه نیز داراى درجات است; زیرا سخن گفتن، گاهى با ملایمت و آرامى، موعظه و نصیحت و با ارشاد و استدلال همراه است، و گاهى حالت دستورى و فرمان دادن به خود مى‏گیرد، و گاهى نیز شدت و خشونت مى‏یابد و با تهدید همراه مى‏شود.

3. یدى
در این مرتبه، از قدرت و اجبار و اقدامات بازدارنده استفاده مى‏شود. در این جا نیز درجاتى وجود دارد; مثلاً گاهى باید دست گناهکار را گرفت و مانع انجام گناه شد; گاهى باید او را از مجلس گناه اخراج کرد و یا به سرزمین دیگرى تبعید نمود; گاهى باید او را در زندان یا خانه‏اش حبس کرد، و در مواردى که ضرورت داشته باشد او را کتک زد یا مجروح ساخت و حتى به قتل رساند.
بنابراین مى‏توان گفت که امر به معروف و نهى از منکر، دو مرتبه بیش‏تر ندارد; بازداشتن با زبان و یا با قدرت; از این رو برخى مانند ابن ادریس تنها دو مرتبه زبان و دست را ذکر مى‏کنند.
دیدگاه برخى از فقها درباره چگونگى مراتب امر به معروف و نهى از منکر
درباره چگونگى مراحل و مراتب امر به معروف و نهى از منکر، این سؤال وجود دارد که آیا از مرحله پایین‏تر)قلب( باید شروع کرد و بعد مراحل بالاتر)زبان و دست( را اجرا نمود و یا از مرحله بالاتر باید شروع کرد تا نوبت به مراحل پایین‏تر برسد؟ دو دیدگاه در میان فقها وجود دارد: دیدگاه اول، از بالاتر به پایین‏تر است; و دیدگاه دوم، معتقد است که باید از پایین‏تر شروع کنیم تا به مراحل بالاتر برسیم. در ادامه این دو دیدگاه را شرح مى‏دهیم.

1 دیدگاه شیخ طوسى:
امر به معروف و نهى از منکر در دیدگاه شیخ طوسى داراى سه مرتبه قلبى، زبانى و دستى است. در مرحله قلب این است که خود فرد به معروف، عمل کند و از منکر پرهیز نماید; به گونه‏اى که دیگران به او تأسى کنند. مرحله زبان آن است که مردم را به معروف دعوت کند و آن‏ها را به پاداش کار خوب وعده دهد و از عذاب کار ناشایست، بترساند. امر به معروف دستى نیز به این است که این فریضه با تأدیب، جلوگیرى، و کشتن و مجروح کردن انجام شود، جز این‏که این نوع از زدن، واجب نیست مگر با اذن سلطان وقت که براى ریاست منصوب شده است. سپس شیخ طوسى مراتب نهى از منکر را همانند مراتب سه‏گانه امر به معروف بیان مى‏کند.10

2 دیدگاه شیخ مفید:
اگر انسان مى‏تواند با دست و زبان، نهى از منکر نماید... بر او واجب است که با قلب، دست و زبان، این کار را انجام دهد; و اگر از نهى از منکر عملى ناتوان بود یا ترسید، به قلب و زبان اکتفا نماید. اگر از انکار با زبان هم ترسید، به انکار قلبى اکتفا نماید; و البته نهى از منکر عملى نباید به حد کشتن و مجروح کردن برسد، مگر با اجازه سلطانى که براى تدبیر امور مردم منصوب شده است; و اگر امکان اذن گرفتن نبود، حق ندارد چنین کارى را انجام دهد.« ایشان درباره نحوه نهى از منکر قلبى و زبانى مى‏گوید: »باید او را موعظه کند، عذاب الاهى‏اى را که به دنبال منکر است، بیان نماید و او را از آن بترساند.11
3 دیدگاه سلار: ایشان نیز سه مرحله را ذکر مى‏کند، با این تفاوت که در ابتدا تصریح مى‏کند که مرحله اول با دست است; اگر نشد، با زبان; و اگر نشد، با قلب. در عین حال ایشان مى‏گوید:
بر او واجب است به گونه‏اى عمل کند که علم یا ظن)گمان( داشته باشد که آن رفتار تأثیرگذارتر است نه آن که به گونه‏اى مضرّ رفتار کند. با این توضیح که اگر رفاقت تأثیر بیش‏تر دارد، با رفاقت، و اگر شدت مؤثرتر است، با شدّت به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد.
وى در پایان مانند شیخ طوسى و شیخ مفید، کشتن و مجروح کردن را در حیطه اختیارات سلطان یا کسى که سلطان او را مأمور کرده، مى‏داند; اما بر خلاف آن دو بزرگوار مى‏گوید:
اگر دسترسى به سلطان نبود، امامان)علیهم السلام( این کار را به فقها تفویض فرموده‏اند که اقامه حدود نموده، در میان مردم قضاوت نمایند.12
4 دیدگاه ابن ادریس حلى: ابن ادریس بر خلاف سلّار، مرحله آغازین امر به معروف و نهى از منکر را گفتار مى‏داند; وى مى‏گوید:
غرض از نهى از منکر، این است که منکر واقع نشود; بنابراین اگر موعظه و گفتار موجب رفع منکر مى‏شود، جایز نیست که با دست، نهى از منکر نماید. اما اگر سخن مؤثر واقع نشود، واجب است با دست، از منکر جلوگیرى کند; حتى اگر به ناراحتى، ضرر رساندن و تلف کردن جان وى منجر شود; البته این در صورتى است که مقصود، برطرف کردن منکر باشد نه این‏که به قصد ضرررساندن به دیگرى این کار را بکند و نیز ناهى از منکر خود، آن منکر را انجام دهد.13
5 دیدگاه شهید اول: ایشان بر آن است که »ناهى از منکر باید به تدریج از منکر جلوگیرى نماید: ابتدا با اظهار کراهت و اعراض شروع مى‏کند; سپس با سخن ملایم، و اگر سخن نرم و ملایم کارساز نشد، با سخن درشت; و اگر آن نیز تأثیرى نداشت، با زدن باید از منکر جلوگیرى کند«. شهید ثانى در توضیح این نظر براى هر یک از مراتب سه‏گانه نیز مراتبى را بیان مى‏کند که »آمر و ناهى باید از آسان‏ترین راه شروع کنند. در صورت مفید نبودن مراحل آسان‏تر به تدریج به سراغ مراحل سخت‏تر برود«. سپس شهید اول درباره مجروح کردن و کشتن، بدون بیان نظر خود، دو قول را نقل مى‏کند و در پایان مى‏گوید که در هر حال، انکار قلبى واجب است«.14
6 امام خمینى)ره( براى امر به معروف، سه مرحله بیان مى‏کند و مى‏گوید:
مادامى که امکان نهى از منکر با مرتبه پایین ممکن است - حتى اگر احتمال هم بدهد - جایز نیست به سراغ مرتبه بعدى برود; این مراتب عبارتند از:
اولین مرتبه اظهار کردن انزجار قلبى از منکر، با بستن چشم، در هم کشیدن چهره، برگرداندن صورت، دور شدن، ترک دوستى، و... ;
مرتبه دوم امر و نهى زبانى است. ایشان معتقدند در امر به معروف و نهى از منکر عرفاً باید مفهوم امر و نهى فهمیده شود و الا وجوب امر و نهى برداشته نمى‏شود; در عین حال مى‏گویند اگر احتمال بدهد با موعظه و ارشاد و سخن ملایم، مطلوب حاصل مى‏شود، واجب است به همین شکل عمل نماید.15
مرتبه سوم انکار با دست به معناى اعمال قدرت مى‏باشد. این مرتبه آخرین مرحله است. در صورتى که آمر یا ناهى علم و اطمینان پیدا کرد که از طریق انجام دو مرتبه اول، نمى‏تواند منکر را برطرف نماید باید به سراغ مرحله سوم برود. اما ایشان کشتن، مجروح کردن و حتى زدن را به اجازه گرفتن از فقیه جامع‏الشرایط منوط مى‏داند.
البته این در جایى است که منکر از مواردى نباشد که خداى متعال به هیچ وجه، به آن راضى نیست.
بنابراین اگر منکر از قبیل به قتل رسیدن نفس محترمى باشد و جلوگیرى از آن جز با مجروح کردن یا کشتن ممکن نیست و فرصت اجازه گرفتن از فقیه هم وجود نداشته باشد، دفع منکر حتى بدون اذن فقیه، واجب است.16

لزوم یا عدم لزوم ترتیب بین مراتب
فقهاى عظام)رحمهم الله( رعایت ترتیب بین مراتب سه‏گانه را واجب مى‏دانند. سؤال این است که آیا ابتداى ترتیب از مرحله پایین‏تر است یا از مرحله بالاتر؟ از فرمایشات شیخ مفید و سلّار، استفاده مى‏شود که ابتدا از مرتبه قدرت استفاده شود و بعد به مرحله موعظه)از مرحله بالاتر به مرحله پایین‏تر(; اما از فرمایشات بزرگان دیگرى مانند شیخ طوسى و شهید اول، استفاده مى‏شود که شروع از مرحله پایین به مراحل بعدى، به نسبت میزان تأثیر است. امام خمینى نیز از این دسته هستند که چنین مى‏فرماید:
لایجوز التعدى عن مرتبة الاخرى مع حصول المطلوب من المرتبة الدانیة بل مع احتماله.17
با حاصل شدن مقصود از مرتبه پایین، حتى به صورت احتمال، جایز نیست به مرتبه دیگر عمل شود; بله، اگر مرتبه پایین مؤثر نبود، باید به سراغ مرتبه بالاتر رفت. این مطلب درباره درجات هر مرتبه نیز صادق است; بنابراین اگر احتمال تأثیر در درجه پایین‏تر وجود دارد، باید به آن اکتفا شود و نمى‏توان به سراغ درجات شدیدتر رفت.
حضرت امام خمینى)ره( درباره درجات مرتبه اول مى‏نویسد:
و کذا یجب الاختصار فیها على الدرجة الدانیة فالدانیة و الایسر فالایسر;
در این مرتبه باید به درجه پایین و آسان، اکتفا کرد. اگر مؤثر نبود، به درجات بعدى که پایین‏تر و ساده‏تر باشد، عمل شود.

اذن حاکم در مرتبه سوم امر به معروف و نهى از منکر
برخى از مراتب امر به معروف و نهى از منکر، مانند آشکار کردن تنفر قلبى و استفاده از گفتار، بر همگان واجب است; چه عامه مردم و چه حاکمان اسلامى. اما اگر نوبت به استفاده از قدرت برسد و به اقداماتى همچون زدن، مجروح ساختن و کشتن نیاز باشد، آیا اینگونه اقدامات بر هر کسى واجب یا دست‏کم جایز است; و یا از شؤون »امامت« به شمار مى‏رود و حاکم اسلامى و نماینده او باید عهده‏دار این امور باشد؟

الف - زدن یا حبس نمودن
صاحب »جواهر الکلام« این عبارت را از محقق حلى نقل مى‏کند که:
اگر منکر برداشته نمى‏شود مگر با استفاده از قدرت، مانند زدن و کارهایى)چون حبس که( در حد زدن است، این گونه برخورد جایز است«; آن گاه مى‏نویسد: »ظاهر کلام محقق حلى و علماى دیگر)که در زدن، إذن امام)ع( یا نایبش را شرط نکرده‏اند( این است که اجماع و اتفاق بر آن دست که اگر زدن به جراحت منجر شود، بر اذن امام یا نایب او توقف ندارد.18 ایشان در ادامه عبارتى را که از شیخ طوسى نقل شده)که »زدن« به اذن سلطان مشروط است(، محل نظر و اشکال مى‏دانند; و نیز این سخن صاحب مجمع‏الفایده را - که »اگر جواز زدن، اجماعى نبود، تنها به سبب ادله امر و نهى، حکم به جوازِ زدن مشکل بود« - بعیدتر از سخن شیخ طوسى مى‏داند; زیرا بر کسى که به ادله این دو فریضه احاطه داشته باشد، پوشیده نیست که مقصود از امر به معروف و نهى از منکر، واداشتن بر ایجاد معروف و یا دورى از منکر است، نه مجرد سخن گفتن.19

ب - مجروح کردن یا کشتن
اگر جلوگیرى از گناه، تنها به زخمى کردن یا کشتن گناهکار وابسته باشد، آیا هر فردى با تشخیص خود مى‏تواند اینگونه اقدام کند یا به اذن امام)ع( یا نایب او نیاز مى‏باشد؟
در این باره میان فقهاى عظام)رحمهم الله( گفت‏وگو و اختلاف مى‏باشد:
نظر اول: به اذن امام یا نایب او نیاز نیست.
نظر دوم: به اذن امام یا نایب او نیاز است.
نظر سوم: در قتل، به اذن امام یا نایب او نیاز است ولى در مجروح کردن، چنین نیست.
قول اول، مختار جمعى از بزرگان است; مانند سید مرتضى علم‏الهدى، ابوالصلاح حلبى، ابن‏ادریس حلى و شهید اول.20
قول دوم، مختار جمعى دیگر از بزرگان است; مانند شیخ طوسى در کتاب نهایه، قاضى ابن براج، فاضل مقداد و صاحب جواهرالکلام.21
قول سوم نیز مختار شهید ثانى است.22

مراتب امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه فقهاى اهل سنت
امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه فقهاى اهل سنت نیز داراى مراتب مختلفى است که به هر یک از آن‏ها مى‏پردازیم.

1) حنفى
ابولیث که از علماى حنفى مذهب مى‏باشد، در کتاب »تنبیه الغافلین«، قول معروف تقسیم سه‏گانه را نقل مى‏کند که انجام دادن با دست براى امرا، با زبان براى علما و با)یا در( دل براى عامه است. ایشان بر اساس نوع امر به معروف و نهى از منکر، به ترتیب بین آمران، قائل است. اما سایر علماى حنفیه معتقدند هر کس که مى‏تواند منکرى را اصلاح کند، باید به آن اقدام کند.23

2) مالکى
ابن‏عطیه که از علما و فقهاى مذهب مالکى است، مى‏گوید مردم در نهى از منکر، مراتب متفاوتى دارند: وظیفه علما آن است که حاکمان را راهنمایى کنند و آنان را به شاهراه علم سوق دهند; تکلیف حاکمان این است که با نیرو و قدرت خود بدى‏ها را تغییر دهند; و تکلیف بقیه - یعنى عامه مردم - این است که پس از اعتراض لفظى، مطالب را به آگاهى مقامات برسانند.
او مى‏افزاید که این امر به شرارت مستمر مربوط است; اگر مؤمنى عادى، جرمى پیش‏بینى نشده)مانند سرقت یا زنا( ببیند، باید تا حدى که مى‏تواند، خود اقدام کند. این موضوع در هر صورت، براى اقدام از جانب مؤمنان عادى مستلزم محدودیت خاصى است.
اما در بخش دیگرى، از این سخن فراتر مى‏رود و مى‏گوید علما باید این وظیفه را انجام دهند، در صورتى که بقیه مردم از آن‏ها پیروى مى‏کنند; زیرا انجام این کار به دانش وسیعى نیاز دارد. از این رو قرطبى قول معروف تقسیم سه‏گانه را نقل مى‏کند.24

3) شافعى
غزالى که از علماى شافعى مذهب است، در کتاب »احیاء علوم دین« مى‏گوید: امر به معروف و نهى از منکر، هشت درجه دارد. این درجات عبارتند از:
درجه اول: جستجو براى دانستن
اولین درجه این فریضه جست‏وجو براى دانستن منکرى است که در حال انجام شدن است.
درجه دوم: آگاه کردن
درجه دوم، آگاه کردن گناهکار است. مثلاً کسى از مردم روستا در مسجد نماز مى‏خواند و رکوع و سجود را تمام نمى‏کند. شما مى‏دانید که این از نادانى او است; زیرا اگر نمى‏خواست نماز را درست بگذارد، اصلاً نماز نمى‏خواند. پس باید این کمبودها را با لطف و نه با عنف، به او یادآورى کرد.
درجه سوم: وعظ و نصیحت
درجه سوم، بازداشتن به وعظ و نصیحت و ترسانیدن از خداست. این درجه درباره کسى است که منکرى مرتکب مى‏شود و در عین آنکه مى‏داند آن امر منکر است یا پس از آنکه از منکر بودن آگاه شد، باز هم بر انجام آن اصرار مى‏ورزد.
درجه چهارم: سختى و درشتى در سخن
این درجه زمانى رواست که لطف و محبت، مؤثر واقع نشود و گناهکار به استهزا و تحقیر گوینده بپردازد.
درجه پنجم: تغییر با دست
این درجه عبارت است از شکستن آلات لهو و ریختن خمر و اعمال فشار براى بیرون آوردن کسى از جایى)مثلاً براى بیرون کردن شخص جنب از مسجد(. چنین رفتارى براى همه منکرات روا نیست. علاوه بر این اگر مى‏توان گناهکار را وادار کرد که خود اقدام کند، لازم نیست ما به این شیوه عمل کنیم و نباید از حدّ نیاز فراتر رویم.
درجه ششم: تهدید به خشونت
در صورت امکان باید شخص را به امرى تهدید کند که انجام آن ممکن باشد. نباید او را به امرى تهدید کنیم که روا نیست.
درجه هفتم: کتک زدن
اقدام به زدن با دست و پا هفتمین درجه است و این امر به وقت نیاز و به قدر حاجت، براى مردم جایز است. در این جا اصل حداقلى)تدریج( را باید در نظر گرفت.
درجه هشتم: یاران مسلح
درجه هشتم فراهم آوردن یاران مسلح است در صورتى که آدمى خود نتواند از عهده آن برآید. در این‏جا درباره نیاز به اذن امام، اختلاف نظر وجود دارد: عده‏اى مى‏گویند که آحاد مردم نمى‏توانند به این کار اقدام کنند; زیرا سبب آشوب مى‏شود. گروهى صحیح‏تر مى‏دانند که اذن امام، لازم نیست; زیرا مردم در درجات پایین‏تر به انجام آن مجاز مى‏باشند.25
سخن غزالى در حقیقت، توضیح همان مراحل سه‏گانه)دل، زبان، دست( است; زیرا همان‏طور که اشاره کردیم، هر یک از مراحل سه‏گانه داراى مراتبى هستند که غزالى مراتب را توسعه داده است.

4) حنبلى
ابن‏حنبل مى‏گوید: از طریق حدیث »سه‏مرحله‏اى« نبوى، مى‏توانیم دریابیم که این وظیفه چگونه باید انجام شود. انجام دادن آن، ممکن است با دست، زبان و دل باشد; که این آخرى، کمترین مقدار ایمان است. انجام دادن آن در دل ممکن است کارى کمتر از حد مطلوب باشد. ابن‏حنبل آن را یک تسهیل مى‏داند. ابن‏حنبل امید دارد چنین عملى، مورد قبول واقع شود; امّا در صورت فقدان بعضى موانع، راه‏هاى دیگر بهتر به نظر مى‏رسد. در این مطلب، هیچ چیزى نیست که نشان دهد »عمل در دل«، چیزى بیش از یک عمل نامحسوس ذهنى است; یا »با دل« را فقط مى‏توان در دل انجام داد، به گونه‏اى که اصطلاح »امر« و »نهى« حکایت دارد. روشى که به حساب نیامده، انجام دادن آن »با زبان« است.
آخرین روش، «با دست» است که طیف وسیعى از اعمال را در بر مى‏گیرد.26


نتیجه و مقایسه آرا
از آنچه به اجمال ذکر شد، معلوم مى‏شود که در اصل وجود مراتب سه‏گانه)دل، زبان، دست(، همه فقهاى اسلام اعم از شیعه و سنى، موافقند و همچنین این دیدگاه، اتفاقى است که انکار به دل، کمترین انتظارى است که از هر فرد مسلمان در برابر منکر بایسته است.
نکته اساسى، تفاوت آن چیزى است که حنفى‏ها و مالکى‏ها در چگونگى انجام این مراتب معتقدند. طبق نظر آن‏ها، انجام با قدرت، مخصوص حاکمان است; و مرتبه زبان)موعظه( مخصوص عالمان دین است و وظیفه عموم، همان انجام مرتبه قلبى است; یعنى انکار به دل و تبعیت از حاکمان و عالمان در انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر.

 منابع
1. قرآن کریم.
2. قرشى، سید على‏اکبر: قاموس قرآن، چ چهارم، ج4613 6و ج 7.
3. راغب اصفهانى، حسین بن محمد: مفردات الفاظ قرآن، الطبعة الثالثة، ج2613 2و ج 3.
4. طباطبایى، سید محمدحسین: تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج21، قم.
5. موسوى، ابوالحسن محمد بن حسین »سید رضى«:)بى‏تا( نهج البلاغه، کلمات قصار، ش374.
6. محقق حلى، جعفر بن الحسن: شرایع الاسلام، مطبعة الآداب، ج 1، نجف اشرف.
7. طوسى، محمد بن حسن: النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، دانشگاه تهران، تهران چاپ اول.
8. شیخ مفید، محمد بن محمد: المقنعه، مؤسسة النشر الاسلامى، چ دوم، قم.
9. سلاّر، ابى یعلى حمزة بن عبدالعزیز: المراسم، انتشارات امیر، قم.
10. حلى، محمد بن ادریس: السرائر، مؤسسه نشر اسلامى، چاپ دوم، قم، ج2.
11. خمینى، روح ا... : تحریر الوسیله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ اول، قم، ج1.
12. حلى، حسن بن یوسف بن مطهر: مختلف الشیعة فى أحکام الشریعة، مؤسسه النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین، ج 4، قم.
13. نجفى، محمدحسن: جواهر الکلام فى شرح شرایع الاحکام، داراحیاء التراث العربى، چاپ هفتم، بیروت، جلد21.
14. عاملى، زین‏الدین بن على »شهید ثانى«: الروضة البهیة فى شرح المعة الدمشقیه، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، قم، جلد2، ص 417416.
15. کوک، مایکل: امر به معروف و نهى از منکر در اندیشه اسلامى، ترجمه احمد نمایى، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، مشهد، ج1.
16. غزالى، ابوحامد محمد: احیاء علوم دین، دارالهادى، چاپ اوّل، بیروت، ج2.
× پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى.
×× پژوهشگر حوزه علمیه قم.
1. راغب اصفهانى: مفردات الفاظ قرآن، ج2، ج 3، ص29.
2. سید على‏اکبر قرشى: قاموس قرآن، ج 6، ج 7، ص72.
3. همان، ص 90.
4. راغب اصفهانى: پیشین، ص69.
5. سید محمد حسین طباطبایى: تفسیر المیزان، ج 21، ص18.
6. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش374.
7. ابن ادریس حلى: السرائر، ج 2، ص 22.
8. محقق حلى: شرایع الاسلام، ج 1، ص343.
9. همان، ص377.
10. شیخ طوسى، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، ص 319.
11. شیخ مفید: المقنعه، ص 129.
12. سلاّر: المراسم، ص 599.
13. ابن ادریس حلى: پیشین، ص 23.
14. شهید ثانى: الروضة البهیة فى شرح المعة الدمشقیة، جلد2، ص 417416.
15. امام خمینى: تحریر الوسیله، ج1، ص 465.
16. همان: ص 476 تا 481.
17. امام خمینى: پیشین، ص 476.
18. محمدحسن نجفى: جواهر الکلام فى شرح شرایع الاحکام، جلد21، ص 380.
19. همان: ص381.
20. همان، ص383.
21. همان.
22. همان.
23. مایکل کوک: امر به معروف و نهى از منکر در اندیشه اسلامى، ترجمه احمد نمایى، ج 1، ص 502.
24. همان، ج 2، ص590.
25. غزالى: احیاء علوم دین، ج 2، ص 304301.
26. مایکل کوک: امر به معروف و نهى از منکر در اندیشه اسلامى، جلد1، ص 177172.