نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
مقدمه
به گواهى تاریخ، در طول حیات بشر از آغاز تا کنون، جنگها و مخاصمات مسلحانه داخلى و بینالمللى، همواره با قربانیان و تلفات گسترده انسانى همراه بودهاند و چه بسیار انسانهاى بىگناهى که بدون هیچ گونه مداخله و نقشى در منازعات مسلحانه، جان خود را از دست دادهاند.
همین امر، سبب شده تا مصلحان و خیرخواهان عالم، به چارهجویى در این باره بپردازند تا اگر نمىتوان جلوى جنگ را گرفت، دست کم از آثار مخرب آن تا حدودى کاسته شود. بر همین اساس، با طرح حقوق بینالملل بشردوستانه - که ناظر به رعایت مسائل انسانى در جنگ است - اقداماتى در این باره صورت گرفت. شناسایى اصل تفکیک بین نظامیان و غیرنظامیان در اسناد و قواعد بینالمللى، بر همین اساس است و بنا بر آن، هدف قرار دادن افراد و اهداف غیرنظامى در مخاصمات مسلحانه، ممنوع گردید.
در آموزههاى اسلامى، بهویژه در آیات و روایات، قوانین و مقررات مربوط به جنگ و قتال به صورت کامل بیان شده و احکام و مقرراتى نیز با هدف حمایت از افراد غیرنظامى مقرر گردیده است. از دیگر سو، فقیهان مسلمان نیز در طول قرنها، در قالب »فقهالجهاد« به واکاوى این قواعد و مقررات پرداخته و با ظهور و بروز مسائل جدید و نوپیدا در این عرصه، در کنار اجتهاد مستمر، ضمن پاسخگویى به مسائل جدید، باعث توسعه و تکامل قواعد حقوق بشردوستانه اسلامى، متناسب با نیازها و مقتضیات زمان شدهاند; به گونهاى که مىتوان گفت، هر زمان مسأله جدیدى در مباحث فقهى و حقوقى پدید آمده، فقیهان بزرگ توانستهاند در پرتو پویایى و بالندگى فقه امامیه، به آن پاسخ گویند و در مواردى نیز با الهام و بهرهگیرى از منابع اسلامى قواعدى فقهى را استخراج و عرضه کنند که این قواعد، گاه در یک باب و گاه در چند باب و گاه در سرتاسر فقه کاربرد داشته و توانسته فقیه را در پاسخگویى به پرسشهاى نوپیدا یارى رساند.
از این رو، قواعد فقهى، در فهم حکم مسائل فقهى، بهویژه در مسائل جدید و نوظهور جایگاهى مهم پیدا کردهاند و اگر نصوصى در مسألهاى نبود که بر این موضوعات دلالت مستقیم داشته باشد، مىتوان از عمومات و قواعد فقهى، حکم موضوع را به دست آورد.
علاوه بر قواعد فقهى که مورد شناسایى فقها قرار گرفتهاند، قواعد فقهى دیگرى نیز وجود دارند که مىتوانند تأثیر زیادى در استنباطات فقهى داشته باشند، اما هنوز به صورت یک قاعده فقهى مدون با چهارچوب مشخص، مطرح نشدهاند. یکى از این قواعد فقهى که مىتواند در باب جهاد و حقوق بشردوستانه اسلامى، کارساز و راهگشا باشد، قاعده «لایقتل غیرالمقاتل» مىباشد.
امروزه اشخاص متعددى از قبیل خبرنگاران و تصویربرداران، پزشکان و نیروهاى امدادى، کشاورزان و کارگران و به طور کلى غیرنظامیان و شهروندان عادى، ممکن است در میدان جنگ حضور داشته باشند. مسأله این است که آیا این افراد هم در جنگ مورد حمایتند و از مصونیت برخوردارند؟ ملاک و معیار آن چیست؟
پاسخ به این سؤالات، از آن جهت اهمیت مضاعف پیدا مىکند که عرصه و میدان جنگهاى امروزى با گذشته تفاوت پیدا کرده است و در بسیارى موارد، مناطق مسکونى و شهرها، به عرصه رویارویى و میدان جنگ تبدیل شده است. در این صورت، آیا مىتوان گفت تمامى شهروندان و ساکنان این مناطق و شهرها، اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ، نظامى و غیرنظامى، هدف جنگى محسوب مىشوند؟ آیا قتال با همه این افراد و کشتن آنان، جایز است؟ در صورتى که پاسخ منفى است، چه معیار و قاعدهاى مىتواند افرادى را که مصونیت دارند و باید مورد حمایت قرار گیرند، از سایر افراد مشخص کند؟
نظر به اهمیت حفظ جان انسانها در اسلام،1 بحث در این باره، اهمیت فراوانى پیدا مىکند; لذا اقتضاى بحث این است که بتوان با دستیابى به یک قاعده کلى و جامع، به این سؤالات پاسخ داد.
الف: تحلیل مفاهیم و بیان مفاد قاعده
براى اینکه مفاد قاعده بهدرستى تبیین گردد و برداشت صحیحى از این قاعده صورت گیرد، ابتدا به تحلیل مفاهیم بحث خواهیم پرداخت و سپس مفاد قاعده را بیان خواهیم کرد.
ا. تحلیل مفهومى «قاعده فقهى»، «قتال» و «مقاتل»
1 .1. قاعده فقهى
قاعده که جمع آن قواعد مىباشد، در لغت، به معنى اساس و ریشه است; و در اصطلاح، به امرى کلى گفته مىشود که بر جمیع جزئیات خود منطبق مىگردد )معلوف، 643 :1387). به عبارت دیگر، قضیهاى کلى است که احکام موضوعات جزئى مربوط، از آن فهمیده مىشود.
درباره قاعده فقهى، تعریفهاى متعددى بیان شده است )نک: التسخیرى، 87/1 :1425; صاحب نصار، 1388); و از این جهت، اتفاق نظرى وجود ندارد و هر یک از این تعاریف، به یکى از جنبههاى تمایز قاعده فقهى با سایر قواعد اشاره دارد.2
اما در مجموع مىتوان گفت، قاعده فقهى عبارت است از حکم شرعى کلى که از انطباق و تطبیق آن بر مصادیق - مانند انطباق کلى طبیعى بر افراد - حکم شرعى جزئى به دست مىآید )عبداللهى، 18 :1388).
در قاعده فقهى »لایقتل غیرالمقاتل«، حکم عدم جواز کشتن غیرمقاتلین در جنگها، یک حکم کلى است که بر مصادیق آن قابل تطبیق است; بدین صورت که در جنگ، هر کس عنوان غیرمقاتل بر او منطبق بود، از حمایت برخوردار است و کشته نمىشود; مثلاً افرادى همچون زنان، کودکان، سالخوردگان و... که مصداق غیرمقاتل هستند، مشمول این حکم کلى هستند. این حکم کلى مىتواند بر مصادیق دیگرى نیز منطبق شود که این مصادیق مىتواند متعدد باشد.
2 .1. قتال و مقاتل
در روایات و نصوص دینى، از »مقاتل« تعریفى وجود ندارد; بنابراین تلاش خواهیم کرد با استفاده از آنچه برخى لغویان در این باره بیان کرده و نیز مباحثى که مفسران ذیل آیه 190 سوره بقره3 ارائه و فقها در کتاب الجهاد بیان کردهاند، تعریفى از مقاتل به دست دهیم.
برخى از علماى لغت، مقاتَله )به فتح تاء ( را به معنى قتال دانستهاند )ابنمنظور، 34/11 :1407; الجوهرى، 1798/5 ;1407) و قتال را به »محاربه« و »محاربه بین اثنین«، تعریف کردهاند )الراغب الاصفهانى، 296 :1429; ابنمنظور، همان: 34/11)، اما مقاتِله4 )به کسر تاء ( را به معنى »مقاتِل« دانسته و آن را به »الذین یأخذون فى القتال«; کسانى که شروع در قتال مىکنند )الفیومى، 490/2 :1405; معلوف، 609 :1387) و »الذین یلون القتال«; کسانى که نزدیک قتال مىشوند )ابنمنظور، همان: 34/11) و »القوم الذین یصلحون للقتال«; کسانى که صلاحیت قتال دارند )الطریحى، 459/3 :1408; الجوهرى، 1798/5;1407)، معنا کردهاند و برخى دیگر، براى »مقاتل« معناى »من یصلح للقتال او یباشره« را بیان کردهاند )انیس، بىتا: 715/2).
برخى از مفسران امامیه نیز در تعریف قتال و مقاتله، ذیل آیه 190 سوره بقره گفتهاند: »القتال و المقاتلة، محاولة الرجل قتل من یحاول قتله«; قتال و مقاتله عبارت است از قصد شخص براى کشتن کسى که قصد کشتن او را دارد )نک: الطبرسى، 368/21 :1406; الطباطبایى، 6261/2 :1422; فضلالله، 1419 الف: 74/4; الطوسى، 143/2 :1409). برخى دیگر از مفسران نیز، مقاتَله )به فتح تاء ( را به معنى جنگ و جدال براى کشتن دیگرى بیان کردهاند )ابوالفتوح الرازى، 71/3 :1370).
از مجموع آنچه که از کلام لغویان و مفسران استفاده مىشود، مىتوان گفت که مقاتل کسى است که هم صلاحیت و اهلیت قتال داشته باشد و هم در مقام مقاتله و قصد قتال باشد. بنابراین افرادى که یا توانایى و اهلیت قتال ندارند )مانند زنان، کودکان و سالخوردگان( و یا توانایى و اهلیت قتال دارند اما در مقام و قصد مقاتله نیستند )مانند عابدان و راهبان در عبادتگاهها و خبرنگاران(، مقاتل محسوب نمىشوند. در تبیین این تعریف، ذکر چند نکته لازم است:
اولاً مقاتله از افعال مشارکت است; یعنى براى تحقق مقاتله دو طرف لازم است، بنابراین مقاتله در موردى که دشمن با مسلمانان سر جنگ ندارد، اصولاً محقق نمىشود.
ثانیاً »توانایى بر قتال«، صرفاً »توانایى جسمى یا فیزیکى« نیست مانند آنچه که برخى ذکرکردهاند )حمیدالله، 232 :1380)، بلکه شامل »توانایى فکرى« هم مىشود; از این رو، افرادى که توانایى فیزیکى جنگیدن را نداشته، اما با دادن برنامه و طرحهاى نظامى و نقشههاى جنگى با دشمن همکارى مىکنند، مشمول تعریف مقاتل مىشوند; زیرا همان گونه که از کلام برخى فقها )براى نمونه نک: الحلى، 6564/9 :1419; شهید ثانى، بىتا: 405/2; النجفى، 75/21 :1981) استفاده مىشود، پیرانى که با دادن طرحها و نقشههاى جنگى، در صدد مقاتله برآمدهاند، هرچند توانایى فیزیکى قتال نداشته باشند، در حکم مقاتل بوده و در نتیجه، جنگ و قتال با آنان مجاز است.5 بنابراین افرادى که مشارکت مستقیم در جنگ داشته باشند، به گونهاى که ماهیت یا هدف عمل آنان، با قصد آسیب رسانیدن به افراد و منابع طرف مقابل باشد، »مقاتل« خواهند بود; و در مقابل، افرادى که در جنگ و عملیات نظامى مشارکت ندارند، »غیرمقاتل« محسوب مىشود.
ثالثاً بر خلاف دیدگاه برخى که معتقدند از نظر اسلام، کسى که قادر به جنگ کردن باشد، چه در جنگ شرکت داشته یا شرکت نداشته باشد، رزمنده محسوب مىشود )محقق داماد، 90 :1383)، صرف توانایى کسى بر قتال، در حالى که در جنگ حضور ندارد، باعث نمىشود که وى مقاتل محسوب شود; حتى صرف حضور فردى در میدان جنگ، باعث نمىشود این فرد مقاتل محسوب شود مگر اینکه در مقام و قصد مقاتله هم باشد6 که در این صورت، هرچند عملاً اقدام به مقاتله هم نکرده باشد، مقاتل محسوب خواهد شد. شاهد بر این مطلب، کلمات فقها در باب غنیمت است که معتقدند فاضل غنیمت، سهم مقاتل است; لذا این غنیمت، صرفاً به کسانى مىرسد که یا جنگیده باشند یا به نیت جنگ حاضر شده، هرچند نجنگیده باشند.7 بنابراین کسانى که در جنگ حاضر شده اما نه براى جنگیدن، غیرمقاتل محسوب مىشوند;8 از این رو، شهید ثانى معتقد است کسى که براى صناعتى یا حرفهاى در میدان جنگ حاضر شده و نه براى قتال، مانند دامپزشک و نعلبند، خوار و بار فروش، تیماردار و ستوردار و همچنین نگهبان، غیرمقاتل است و سهم خاص مقاتلین به او نمىرسد;9 و به طریق اولى، کسى که اصلاً در جنگ حاضر نشده، هرچند توانایى بر قتال هم داشته، مقاتل به شمار نمىآید.
البته دیدگاه فوق )محقق داماد، 90 :1383)، شاید دو دلیل داشته باشد: اولاً بیان نظر برخى دیگر از دانشمندان مسلمان باشد; زیرا عبارتى با این مضمون در تعریف مقاتل از سرخسى نقل شده که »المقاتل من له بنیة للقتال«; رزمنده کسى است که توانایى جنگیدن داشته باشد )السرخسى، شرح السیر الکبیر: 78/4; به نقل از: حمیدالله، 232 :1380); ثانیاً در جنگهاى قدیم، شرکت در جنگ وظیفه مردان بوده است و معمولاً »همه« مردان قبیله به جنگ مىرفتهاند و همه مىجنگیدهاند و فقط زنان و کودکان و ناتوانان، از جنگیدن معاف بودهاند; لذا عنوان نظامى و رزمنده، بر همه مردان اطلاق مىشد و غیررزمندگان، فقط شامل زنان، کودکان و برخى افراد خاص دیگر مىشد; مانند از کار افتادگان و کلاً کسانى که قابلیت جنگ نداشتند; بنابراین، اینکه چه کسانى رزمنده یا غیررزمنده محسوب شوند، تصمیمها و سیاستهاى دفاعى، مؤثر و تعیینکننده است; مثلاً اگر کشورى بسیج عمومى اعلام و تمام مردان خود را مسلح کند و به جنگ بفرستد - مانند آنچه در صدر اسلام عمل مىشد - همه آنان رزمنده محسوب مىشوند; اما اگر صرفاً گروهى خاص، براى این کار اقدام کنند، فقط همان عده رزمنده و دیگران، اگرچه مرد باشند و توانایى جنگیدن داشته باشند، غیررزمنده محسوب خواهند شد. از سوى دیگر، امروزه در برخى کشورها، زنان به استخدام نیروهاى مسلح در آمده و به عنوان یک نظامى دوشادوش مردان، و حتى در عالىترین ردههاى فرماندهى، به انجام وظایف و مأموریتهاى خاص نظامى مىپردازند; در این صورت اینگونه زنان قطعاً رزمنده و مقاتل محسوب مىشوند در حالى که در صدر اسلام و دیگر جنگهاى قدیم، از زنان به عنوان رزمنده استفاده نمىشد. از این رو، مىتوان گفت قاعده کلى در رزمنده یا غیررزمنده بودن افراد، به مقاتل یا مقاتل نبودن آنان بستگى دارد; بنابراین کسانى که اصولاً در جنگ حضور ندارند و یا در جنگ حضور دارند اما نقش فعالى در جنگ و بهکارگیرى سلاح ندارند، غیرنظامى و غیررزمنده محسوب مىشوند و فرقى نمىکند که از مردان یا زنان باشند )نک: فیروزى، 5247 :1391).
2. بیان مفهوم قاعده
با توجه به آنچه در تعریف مقاتل بیان شد، مىتوان مفهوم و مفاد کلى قاعده را چنین بیان کرد: هر کس که در عملیات جنگى شرکت نداشته باشد و مقاتل محسوب نگردد، هدف نظامى محسوب نمىشود و در نتیجه، کشته نخواهد شد.
ب: ادله اعتبار و حجیت قاعده
از جمله مهمترین مباحث در هر قاعده فقهى، ادلهاى است که بتواند آن قاعده را اثبات کند; زیرا حجیت و اعتبار یک قاعده، به ادله آن بستگى دارد. بر حجیت این قاعده، با ادله اربعه مىتوان استدلال کرد.
1. کتاب
یکى از آیاتى که بر این قاعده دلالت دارد، آیه 190 سوره بقره است: »وَ قَاتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبّ الْمُعْتَدِینَ«; و در راه خدا با کسانى که با شما مىجنگند، نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید; بهدرستى که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.
وجود قرینه »الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ« در این آیه، بیانگر این است که جنگ و قتال مختص مقاتلین است و قتال با کسانى که با مسلمانان سر جنگ ندارند، اعتدا و تجاوز از حدود الهى است. صاحب تفسیر نمونه با اشاره به این مسأله، تأکید مىکند که عبارت »الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ« صراحت دارد که این دستور، مخصوص مقابله با کسانى است که دست به اسلحه مىبرند و تا دشمن به مقاتله و مبارزه برنخیزد، مسلمانان نباید حمله کنند; و این اصل، همه جا محترم شمرده شده است )مکارم شیرازى و همکاران، 20/2 :1377); و به تعبیر دیگر، مراد از »الَّذِینَ یُقَاتِلُون«، کسانى هستند که اهل جنگند تا پیرمردها، کودکان و زنان را خارج کند )فاضل مقداد، 344/1 :1373).
برخى دیگر از مفسران نیز در بیان »وَ قَاتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ«، مىگویند: »یعنى آنان که صلاحیت دارند از مردان جوان، به خلاف پیران و کودکان و زنان و اهل ذمه و عهد« )نک: شریف لاهیجى، 177/1 :1373; حسینى جرجانى، 6/2 :1377; همچنین نک: کاشانى، 315/1 :1423).
آنچه از کلام این مفسران استفاده مىشود، دلالت آیه بر عدم جواز جنگ و مقاتله با کسانى است که صلاحیت و اهلیت قتال ندارند; بنابراین غیرنظامیان نباید مورد تهاجم واقع شوند، زیرا آنها به مقاتله اقدام نکردهاند و مصونیت دارند و نیز افرادى که سلاح بر زمین بگذارند و کسانى که توانایى جنگیدن را از دست دادهاند یا اصولاً قدرت بر جنگ ندارند; همچون مجروحان، پیرمردان، زنان و کودکان نباید مورد تعدى قرار گیرند )مکارم شیرازى و همکاران، 2019/2 :1377). بر همین اساس، برخى معتقدند که مجاهد فى سبیل الله نباید از هدف خدایى منحرف شود و خشم و خون و انگیزههاى نفسانى او را از سبیل بیرون برد; و به مردمى که جزو دشمنند، ولى در حال جنگ نیستند و یا شکست خوردهاند، دشمنى و تجاوز نماید )طالقانى، 81/2 :1362).
نتیجه آنکه در مجموع، از کلام برخى10 مفسران امامیه ذیل آیه شریف 190 سوره بقره استفاده مىشود که اولاً قتال با کسانى مجاز است که در مقام مقاتله باشند; از این رو، اگر کسى در مقام مقاتله نبود، جنگ و قتال با او جایز نیست; و ثانیاً کسانى مقاتل هستند که هم صلاحیت و اهلیت قتال داشته باشند و هم در مقام قتال باشند.
کلام برخى مفسران اهل سنت نیز ذیل این آیه، بر قاعده »لایقتل غیرالمقاتل«، دلالت دارد; براى مثال، به عقیده وهبة الزحیلى در تفسیر »المنیر«، از این آیه استفاده مىشود که غیررزمندگان نباید در جنگ هدف قرار گرفته; کشته شوند. وى مىنویسد: »فلایقتل غیرالمقاتلین و لاتقتل النساء و الصبیان و نحوهم من الرهبان و العجزة و المرضى و الشیوخ« )الزحیلى، 179/2 :1418). طنطاوى نیز در تفسیر این آیه، معتقد است: »قاتلوا فى سبیل الله من یناصبکم القتال من المخالفین و لاتتجاوزوا فى قتالهم الى من لیس شأنهم قتالکم کنسائهم و صبیانهم و رهبانهم و شیوخهم الطاعنین فى السن الى حد الهرم و یلحق بهؤلاء المریض و المقعد و الاعمى و المجنون« )الطنطاوى، بىتا: 406/1).
بنابراین بر اساس آیه فوق، این یک تکلیف است که بین دو دسته افراد، یعنى افراد نظامى و غیرنظامى، در منازعات مسلحانه با هر ماهیت و شکلى، تفکیک شود. این یک قاعده بنیادین و لازمالاجرا در نظام حقوقى اسلام است )نک: محقق داماد، 174 :1383).
2. سنت
از سنت و سیره معصومین مىتوان بر اعتبار این قاعده استدلال کرد. در سیره پیامبر اسلام )ص( نقل شده است که پس از نزول آیه 190 سوره بقره11 - بهعنوان اولین آیه نازله در مدینه درباره جنگ با دشمنان - ایشان با آنان که از در پیکار درآمدند، پیکار کرد و نسبت به آنان که پیکار نداشتند، خوددارى مىکرد )مکارم شیرازى و همکاران، پیشین: 17; همچنین نک: الطبرسى، 368/21 :1406).
روایات فراوانى وجود دارد که مىتواند مستند قاعده »لایقتل غیرالمقاتل« قرار گیرد که به چند روایت اشاره مىشود:
1. امیرالمؤمنین على)ع( خطاب به »معقل بن قیس« یکى از فرماندهان سپاهش، هنگامى که او را با سه هزار نفر در مقدمه سپاه خود براى نبرد به شام فرستاد، این گونه مىفرماید: »لاتقاتلن الا من قاتلک«; جز با کسى که با تو مىجنگد، جنگ مکن )نهج البلاغه، نامه 12).
سه نکته درباره این روایت قابل ذکر است: نکته اول اینکه امام)ع( مصداق خاصى را نقل نمىکند بلکه یک قاعده کلى را بیان مىکند; لذا از این کلام امام)ع( مىتوان اصل مصونیت غیرنظامیان را به خوبى استنباط کرد )نک: عمید زنجانى، 627/1 :1389); نکته دوم، تأکید زیاد امیرالمؤمنین)ع( بر ممنوعیت قتال با غیرمقاتلین است; زیرا امیرالمؤمنین)ع( با تأکید فراوان، فرمانده خود را از این کار پرهیز مىدهد و با به کار بردن نون تأکید ثقیله در عبارت »لاتقاتلنَّ«، عدم جواز قتال با غیرمقاتلین را برجسته مىنماید. از این عبارت امیرالمؤمنین)ع( استفاده مىشود که مقاتله تنها با کسانى جایز است که مقاتل و اهل قتال باشند. نتیجه اینکه غیرنظامیان و غیررزمندگان مصونیت دارند و نباید در جنگها هدف قرار گیرند )نک: عمید زنجانى، 179 :1383). نکته سوم اینکه این روایت درباره جنگ با مسلمانان است، اما روایات دیگرى از پیامبر اکرم)ص( نقل شده که مربوط به جنگ و قتال با غیرمسلمانان و کفار است و به همین مسأله اشاره دارد.
2. فقیه محقق، مرحوم آیتالله احمدى میانجى در کتاب ارزشمند »الاسیر فى الاسلام« بابى را تحت عنوان »النهى عن قتل من لایقاتل و لایعین فى الحرب على المسلمین« گشوده و روایات فراوان و متعددى، از جمله روایت ذکرشده را آورده است که همه این روایات، در حجیت و اعتبار قاعده »لایقتل غیرالمقاتل« کاربرد دارد. ایشان در توصیف روایاتى که در این باب ذکر کرده، معتقد است این بخشى از روایات در این مسأله است و روایات در این زمینه، متواتر است. وى سپس نمایى کلى از این روایات بیان کرده، مىگوید: »نهى رسول الله صلى الله علیه و آله عن قتل من لایقاتل فى مکّة و نهى صلى الله علیه و آله عن قتل النساء و الصبیان و الشیوخ الذین لایقاتلون و لایعینون المقاتلین و لو بالتدبیر و الفکر، کما نهى عن قتل العسفاء و الوصفاء و الرهبان و المقعد و اصحاب الصوامع الذین لاتدخل لهم فى حرب المسلمین بأى نحو کان و الیک نصوص« )الاحمدى المیانجى، 91 :1411). ایشان سپس 16 روایت را نقل مىکند که در آن بر ممنوعیت قتل مصادیق متعددى از غیرمقاتلین تأکید شده است. در یکى از روایاتى که ایشان نقل مىکند، دستور پیامبر به فرماندهانش در فتح مکه است: »وکان عهد الى اُمرائه فى فتح مکة ان لایقاتلوا الا من قاتلهم« )البدایة و النهایة: 279/4; به نقل از همان: 92). در این روایت، که به صراحت بر قاعده فوق دلالت دارد، پیامبر اکرم )ص(، در یک ضابطه کلى، قتال با غیرمقاتلین را ممنوع کرده است.
به جز دو روایت فوق که به طور عام، قتال را به مقاتلین منحصر مىکنند و بر نفى قتال با غیرمقاتلین دلالت دارند، روایات دیگرى نیز وجود دارد که به ذکر برخى مصادیق غیرمقاتلین پرداختهاند و هدف قرار دادن آنان را در جنگ، غیرمجاز اعلام کردهاند. به برخى از این روایات، اشاره مىشود.
3. در روایتى که محدثان امامیه از امام صادق)ع( نقل مىکنند، آمده است: »کان رسولالله صلى الله علیه و آله، اذا اراد ان یبعث سریة دعاهم فاجلسهم بین یدیه ثم یقول: لاتقتلوا شیخاً فانیاً و لا صبیاً و لا اِمرأة« )الطوسى، 119 :1413; الکلینى، 29/5 :1413; الحر العاملى، 43/11 :1401). به نظر مىرسد ملاک و معیارى که باعث عدم جواز مقاتله با این افراد در این روایت12 است، عدم مقاتل بودن این افراد است; به همین دلیل، همان گونه که در روایت بعدى آمده است، اگر زنان یا کودکان هم مقاتل باشند، کشته مىشوند و بر همین مبنا، فقها هم فتوا دادهاند )نک: الحلى، 6564 :1419).
4. مرحوم کلینى روایتى را از امام صادق)ع( در کافى نقل مىکند که پیامبر )ص( از قتال با زنان و کودکان نهى کرده است مگر اینکه مقاتل باشند: »نهى عن قتال النساء و الولدان فى دار الحرب الا ان یقاتِلوا فان قاتَلَت ایضاً فامسک عنها ما امکنک« )الکلینى، 30/5 :1413). در این روایت، عدم قتال، به عدم مقاتل بودن آنان مقید شده است.
نکته جالبى که از این روایت استفاده مىشود، نگاه انسانى اسلام به افراد است که پیامبر رحمت )ص( آن را یادآورى مىکند که در صورت مقاتل بودن زنان و کودکان هم تا جایى که امکان دارد، از قتال با آنان خوددارى شود.
5. در یکى از جنگها،13 پیامبر اکرم )ص( مشاهده کردند که عدهاى جمع شدهاند; شخصى را فرستادند تا علت را جویا شود. این فرد برگشت و به پیامبر )ص( عرض کرد، زنى کشته شده است; پیامبر)ص( فرمودند: »ما کانت هذه لتقاتل...«; قطعاً آن زن در مقام قتال نبوده است )السنن الکبرى للبیهقى: 89/9، نقل از: الاحمدى المیانجى، 100 :1411; همچنین نک: مرتضى العاملى، 341/24 :1428).
از این عبارت پیامبر )ص( چند نکته استفاده مىشود: اولاً منظور پیامبر )ص( از کلمه »هذه« خصوص این زن نبوده است، بلکه مراد پیامبر )ص(، جنس زن است که غیرمقاتل فرض مىشود; ثانیاً از توبیخ پیامبر )ص( معلوم مىشود که قبلاً سپاه خودش را از قتل زنان به عنوان گروهى که غیرمقاتل هستند، منع کرده است; کما اینکه بعد از این حادثه هم بر ممنوعیت قتل زنان تأکید مىکنند )مرتضى العاملى، 341/24 :1428); ثالثاً همان گونه که سیدجعفر مرتضى العاملى بیان مىکند، این عبارت، به این مطلب دلالت مىکند که: »ان الذى یقتل هو خصوص المقاتل«; در جنگ فقط مقاتل کشته مىشود نه غیرمقاتل )همان(. مرحوم احمدى میانجى ذیل این حدیث مىفرماید: »فان قوله صلى الله علیه و آله »ما کانت هذه لتقاتل« یدل او یشعر بانه ان قاتلت قتلت و النهى عن قتلها کان لاجل انها ما کانت لتقاتل«; اگر آن زن مقاتل بود، کشته مىشد و نهى از قتل او، به دلیل عدم مقاتل بودن وى است )احمدى میانجى، 100 :1411). بنابراین قتل کسى که اهل قتال نیست، جایز نمىباشد.
استفاده دیگرى که از این روایت مىشود. این است که اصل درباره زنان و کسانى که توانایى بر قتال ندارند، عدم مقاتل بودن است.
6. شیخ طوسى روایتى را در تهذیب، از امام صادق)ع( نقل مىکند: »ان النبى صلى الله علیه و آله، اذا اراد ان یبعث امیراً على سریة، امره بتقوى الله عزوجل... ثم یقول: لاتغدروا و لاتغلوا و لاتمثلوا و لاتقتلوا ولیداً و لامتبتلاً فى شاهق و لاتحرقوا النخل و لاتغرقوه بالماء و لاتقطعوا شجرة مثمرة و لاتحرقوا زرعاً« )الطوسى، 119/6 :1413). هرچند در این روایت، نامى از هدف نظامى و غیرنظامى به میان نیامده، اما از این روایت استفاده مىشود که مصادیق بیانشده در دستور رسول اکرم )ص( به فرمانده سپاه خود، اعم از افراد و اماکن، غیرنظامى هستند که شاهد مثال ما در این روایت، افراد است.
7. کودکان نیز یکى از گروههایى هستند که چون اهلیت قتال ندارند، مورد حمایت خاص قرار مىگیرند. در یکى از جنگها، پیامبر اسلام )ص( مشاهده کردند که رزمندگان مسلمان، پس از پیروزى و غلبه بر دشمن و نابودى آنان، به کشتن کودکان آنان دست دراز کردهاند. فریاد پیامبر)ص( بلند شد که: »الا لاتقتل الذریة، الا لاتقتل الذریة«; پیامبر این جمله را سه بار تکرار کردند )مرتضى العاملى، 321/24 :1428). عبارت دیگرى نیز از رسول رحمت )ص( در توبیخ و مذمت کسانى که به قتل کودکان دست یازیدهاند، ذکر شده که ایشان فرمودند: چه شده است عدهاى را که دست به کشتن کودکان مىزنند.14
روایات متعدد دیگرى نیز در این زمینه در منابع روایى شیعه و اهل سنت وارد شده است که از ذکر آن خوددارى مىشود.15
از مجموع آنچه از این روایات استفاده مىشود، حجیت قاعده »لایقتل غیرالمقاتل« و عدم جواز قتال با غیرمقاتلین در مخاصمات مسلحانه است.
3. اجماع
به نظر مىرسد با توجه به آنچه از کلمات فقهاى مسلمان بیان شد و نیز در بحث موارد تطبیق قاعده بیان خواهد شد، عدم جواز قتال با غیرمقاتلین، امرى پذیرفته شده است. بر همین اساس، مىتوان گفت فقیهان امامیه، تفکیک قائل شدن میان نظامیان و غیرنظامیان در جنگ را قبول دارند. اهل سنت نیز با بیان برخى از مصادیق غیرمقاتلین، درباره آن ادعاى اجماع و عدم خلاف کردهاند )نقل از: القرطبى، 233/2 :1413; الزحیلى، پیشین: 497; همچنین نک: ابوغده، 238 :1420). فقها از این قاعده به صراحت نام نبردهاند، اما با الفاظ و عبارات دیگرى آن را تأیید کردهاند; با این حال کسى از فقها، درباره مفاد آن ادعاى مخالفت نکرده است; به گونهاى که صاحب جواهر، پس از بیان برخى مصادیق غیرمقاتلین، همچون زنان و کودکان و پیرمردان، هدف قرار دادن و مقاتله با آنان را در جنگ جایز نمىداند و بر برخى از مصادیق غیرمقاتلین ادعاى اجماع کرده است )النجفى، 7573/21 :1981).
البته شاید ادعاى اجماع در این باره که به ادله فراوانى استناد شده، مدرکى باشد; اگر این اجماع مدرکى نباشد، احتمال مدرکى بودن آن وجود دارد و در نتیجه کاشف از قول معصوم)ع( نیست و از حجیت مستقل برخوردار نخواهد بود.
4. دلیل عقل و بناى عقلا
این یک مسأله عقلى است و عقل انسان بالاستقلال درک مىکند کسى که دخالت و مشارکتى در جنگ ندارد، نباید کشته شود و در صورتى که فردى غیررزمنده هدف قرار گیرد، عقل این عمل را تقبیح و سرزنش مىکند; از این رو، به نظر مىرسد عقل این را درک مىکند که در جنگ، از آسیب رسیدن به غیرنظامیان جلوگیرى شود و اگر کسى به قتال با کسى برخیزد که در مقام قتال نیست و قصدى بر جنگ ندارد، عقل او را مذمت و ملامت مىکند.
بناى عقلاى عالم هم در جنگها بر این است که از کشته شدن و آسیب دیدن شهروندان و افراد بىگناه و کسانى که در جنگ دخالت مستقیمى ندارند، جلوگیرى شود. از این رو، این موضوع را باید آرمان تمامى بشر و در رأس آنان، انبیاى الهى دانست.
علاوه بر این، وجود اسناد بینالمللى متعدد که بر حمایت از غیررزمندگان و غیرنظامیان تأکید مىکند و الحاق اغلب کشورهاى جهان با عقاید و دیدگاههاى مختلف به این اسناد، بیانگر این مسأله است که عقلاى عالم بر این مسأله تأکید دارند که جنگ باید فقط بین رزمندگان باشد و غیرنظامیان و غیررزمندگان نباید دچار آسیب شوند.
ج: استثنائات قاعده
در کلمات برخى از فقها مواردى مشاهده مىشود که شاید استثنایى بر این قاعده باشد; مانند جایى که دشمن، زنان و کودکان و کلاً غیرنظامیان را سپر قرار داده باشد و فتح و پیروزى مسلمانان، بر هدف قرار دادن این افراد، متوقف باشد که در این صورت، فقها به جواز این عمل در شرایط اضطرارى فتوا دادهاند )نک: النجفى، 6968/21 :1981). البته مشخص است که این جواز، از باب اضطرار و ترجیح اهم در مقام تزاحم است و عمل به آن، به میزان اضطرار، محدود است.
د: موارد تطبیق قاعده
فقیهان مسلمان در بحث جهاد، در موارد متعدد، مضمون این قاعده را مورد توجه قرار داده با ذکر برخى مصادیق افراد غیرمقاتل، به عدم جواز قتل افرادى که دخالتى در جنگ ندارند، فتوا دادهاند که علاوه بر فتاوایى که ذیل برخى روایات بیان شد، به برخى موارد دیگر اشاره مىکنیم.
1. فقیه برجسته امامیه، علامه حلى، در تبیین و تفکیک حکم مقاتل از غیرمقاتل، پیرمردانى را که در جنگ شرکت دارند، به چهار دسته تقسیم مىکند: دسته اول کسانىاند که هم اهل مخاصمهاند و هم تدبیر جنگى دارند; دسته دوم کسانى که اهل جنگ هستند، اما اهل تدبیر جنگى نیستند; دسته سوم گروهى که تدبیر جنگى دارند، اما اهل مخاصمه نیستند; و دسته چهارم کسانى که نه اهل مخاصمهاند و نه اهل تدبیر جنگى. این فقیه شیعه در ادامه، قتال با سه گروه اول را جایز و در کشتن دسته چهارم، فتواى عدم جواز مىدهد و قائل است که این نظر فقهاى امامیه است )الحلى، 69 :1419; همچنین نک: همو، 101100/14 :1412). مرحوم علامه علت عدم جواز قتل را نیز عدم مقاتل بودن بیان مىکند )حلى، 101100/14 :1412). صاحب جواهر نیز با اشاره به این تفکیک و ضمن فتوا به عدم جواز قتل دسته چهارم، ادعاى نفى خلاف و نقل اجماع از »تذکره« و »منتهى« مىکند )النجفى، 75/21 :1981).
2. فقیه نامدار امامیه، صاحب جواهر، در کتاب ارزشمند خود پس از بیان مصادیقى از غیرنظامیان و غیررزمندگان همچون زنان و کودکان و مجانین، هدف قرار دادن و کشتن آنان در جنگ را جایز نمىداند و اظهار مىدارد: کسى از فقها را سراغ ندارم که با این مسأله مخالفت کرده باشد )النجفى، 73/21 :1981). ایشان سپس مىفرماید: بلکه علامه در »منتهى«، درباره زنان و کودکان، بر این حکم ادعاى اجماع کرده است )همان(.
3. مبناى فتواى برخى از فقها که با استناد به روایت پیامبر اسلام مبنى بر نریختن سم در آب و سرزمین دشمن، این کار را جایز ندانستهاند،16 این است که ممکن است این کار، افرادى را دچار کند که هدف جنگى نیستند و این امر با قاعده مذکور منطبق است.
4. برخى از فقهاى امامیه در ضمن بیان مصادیق غیرمقاتلین، تلاش کردهاند اصلى کلى در این باره تأسیس کنند که بیان دیگرى از قاعده »لایقتل غیرالمقاتل« است. از جمله این فقها مىتوان به فقیه ژرفاندیش شیعه، مرحوم کاشفالغطاء اشاره کرد. ایشان با ذکر برخى از مصادیق افرادى که توانایى بر جنگ ندارند و مقاتل نیستند، از این مصادیق، الغاى خصوصیت مىکند. وى بیان مىکند: »لایجوز قتل المجنون منهم و المعتوة و الشیخ الفانى و المُقعد و الأعمى، و کلّ من لا قابلیّة له فى الحرب« )کاشفالغطاء ، 377/4 :1422). ایشان همچنین در جاى دیگر، وقتى همین افراد دشمن را یارى مىکنند و در مقام مقاتله برمىآیند، ضمن بیان جواز قتل آنان و الغاى خصوصیت از آنان، یک اصل کلى را هم بنا مىنهد و مىگوید: »کل من قاتل یقتل« )همان: 384). این کلام مرحوم کاشفالغطاء بهروشنى بر این امر دلالت دارد که مصادیق ذکر شده در برخى از روایات، خصوصیتى ندارند; بلکه آنچه مهم است، مقاتل بودن یا مقاتل نبودن افراد است.
5. صاحب کتاب »الکافى فى الفقه« نیز با ذکر مصادیقى از غیرمقاتلین، معیار جواز یا عدم جواز قتل آنان را مقاتل یا عدم مقاتل بودن آنان بیان مىکند و مقرر مىدارد: »لایجوز قتل الشیخ الفانى الا أن یکون من أهل الرأى ک»درید بن الصمة«17 و لا المرأة و لا الصبى و لا المریض المدنف و لا الزمن و لا الأعمى و لا المأوف العقل و لالمتبتل فى شاهق الا أن یقاتلوا فیحل قتلهم« )الحلبى، 256 :1403).
6. مرحوم علامه فضلالله در »کتاب الجهاد« خود، فصلى را تحت عنوان »فى احکام غیرالمقاتله« باز کرده و مباحث مهمى را درباره این اصل بیان مىکند و پس از آنکه ملاک و معیار عدم جواز قتل غیرمقاتلین را بیان مىکند، اظهار مىدارد که در جنگ باید بین افراد دشمن تفاوت قائل شد و جنگجویان آنان را از غیرجنگجویان تشخیص داد )فضلالله، 1419 ب: 264).
7. آنچه از فتاواى فقهاى اهل سنت نیز نقل شده، بیانگر همین مطلب است و آنان نیز یک اصل کلى از این ادله استخراج کردهاند. وهبة الزحیلى با ذکر برخى مصادیق غیرمقاتلین که در روایات به عدم جواز قتل آنان حکم شده، مىگوید: »فهذا الاثر و الذى قبله هما من جزئیات الاصل الفقهى العام و هو عدم جواز قتال غیرالمقاتله«; این نقل و نقلهاى پیش از آن، اجزاى یک اصل کلى فقهى است و آن عدم جواز قتال با غیرمقاتلین است )الزحیلى، 503 :1412). وى همچنین به نقل از مذهب جمهور و شیعه زیدیه، این اصل کلى را اینگونه بیان مىکند: »انه لایقتل غیر المقاتل« )همان: 497).
نتیجه گیرى
بر اساس آنچه بیان شد، مىتوان گفت بنا به آموزههاى اسلامى، دلیلى براى مشروعیت قتل و قتال با افراد غیرنظامى که مشارکتى در جنگ ندارند، وجود ندارد; و منابع اسلامى بر این امر تأکید دارند. علاوه بر عموماتى که در آیات و روایات وجود دارد، ادلهاى نیز با ذکر برخى مصادیق افراد غیرمقاتل، قتال و کشتن آنان را جایز نمىشمارد. البته نهى از قتال، فقط منحصر به افرادى نیست که در روایات از آنان نام برده شده، بلکه همان طور که از کلام برخى فقها استفاده شد، مىتوان از این مصادیق، الغاى خصوصیت کرد و یک قاعده کلى فقهى تحت عنوان »لایقتل غیرالمقاتل« استخراج کرد; همان گونه که برخى از فقها تلاش کردهاند یک اصل کلى با همین مضمون تأسیس کنند.
بنابراین با توجه به تغییر ماهیت و وضعیت جنگهاى قدیم با مخاصمات مسلحانه امروزى، افراد مورد حمایت، صرفاً کسانى نیستند که در روایات از آنان نام برده شده است; زیرا ماهیت جنگهاى امروزى با جنگهاى قدیم متفاوت شده است. در قدیم، معمولاً »همه« مردان به جنگ مىرفتهاند و فقط زنان و کودکان و ناتوانان از جنگیدن معاف بودهاند; لذا عنوان مقاتل، بر همه مردان اطلاق مىشد و غیررزمندگان، فقط شامل زنان، کودکان، پیران و برخى افراد خاص دیگر مىشد. اما در جنگهاى امروزى وضعیت متفاوت است و فقط بخشى از مردان در قالب نیروهاى مسلح، این وظیفه را بر عهده دارند. همچنین امروزه در برخى کشورها، زنان رسماً به خدمت نیروهاى مسلح در آمدهاند. از سوى دیگر، امروزه افراد زیادى مانند خبرنگاران و پزشکان بدون مرز رأساً در میادین نبرد حضور پیدا مىکنند و به وظیفه اطلاعرسانى و انسانى خویش مشغول هستند. علاوه بر اینکه در جنگهایى که در مناطق مسکونى و شهرها رخ مىدهد، غالب افراد اعم از زن و مرد، دخالتى در امور جنگ ندارند. از این رو، مىتوان گفت قاعده کلى در حمایت یا عدم حمایت از افراد در مخاصمات مسلحانه، به مقاتل بودن یا مقاتل نبودن آنان بستگى دارد; هر کس عنوان »غیرمقاتل« بر او صادق باشد، بدین معنا که یا اصولاً دخالتى در جنگ نداشته باشد )مانند شهروندان عادى( و یا اگر در میدان جنگ حضور دارد، در مقام قتال نباشد و قصدى بر این کار نداشته باشد )مانند خبرنگاران و نیز همه افراد غیررزمندهاى که کارى به تقویت بنیه نظامى دشمن ندارند(، غیرمقاتل محسوب مىشوند و کشتن آنان ممنوع است.
به عبارت دیگر، کسانى که هم صلاحیت و اهلیت قتال داشته باشند و هم در مقام مقاتله و قصد قتال باشند، مقاتل محسوب مىشوند; اما افرادى که یا توانایى و اهلیت قتال ندارند و یا توانایى و اهلیت قتال دارند اما در مقام و قصد مقاتله نیستند، مقاتل محسوب نمىشوند.
بنابراین »لایقتل غیرالمقاتل« به مثابه یک قاعده فقهى، معیار و میزان مناسبى براى تشخیص افراد مورد حمایت در مخاصمات مسلحانه از منظر فقهى است. این نکته را نباید فراموش کرد که رعایت مصونیت و احترام غیرمقاتلین در مخاصمات مسلحانه و منع هرگونه تهدید، خشونت و حمله علیه آنان، یک حکم و تکلیف دینى است و متخاصمان موظفند آن را رعایت کنند و طبق آموزههاى دینى، هرگونه تخطى عمدى از آن، تجاوز و خروج از حدود الهى است و چنین افرادى از رحمت خداوند دور خواهند بود.
یادداشتها:
1. امیرالمؤمنین)ع( در بخشى از فرمان خود به مالک اشتر مىفرماید: »و ایاک و الدّمأَ و سفکها بغیر حلّها فانه لیس شىء ادعى لنقمة و لا اعظم لِتَبِعَة و لا اَحرى بزوال نعمة و انقطاع مدّة من سفک الدّماء بغیر حقّها«; و بپرهیز از خونها و ریختن آن به ناروا که چیزى چون ریختن خون به ناحق، آدمى را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نَبَرد و رشته عمر را نَبُرد.) نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، نامه 53، ص 339).
2. براى ملاحظه تفاوت میان قاعده فقهى با قاعده اصولى، ضابط فقهى، نظریه فقهى و مسأله فقهى، نگاه کنید: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، 1379، ص 1310.
3. »وَ قَاتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّه الَّذِینَ یقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبّ الْمُعْتَدِینَ«.
4. والتاء ]فى المقاتلة[ للتأنیث على تأویل الجماعة )معلوف، 609 :1387).
5. در این باره مىتوان به عدم نهى پیامبر)ص( از کشتن درید بن الصمّة در جنگ خیبر اشاره کرد که وى پیرمردى صد و پنجاه ساله و فرتوت بود و کفار براى استفاده از تاکتیکهاى جنگىاش، وى را با خود به صحنه نبرد آورده بودند و در جنگ کشته شد. وقتى خبر به پیامبر)ص( رسید، از کشته شدن او نهى نکردند )همان(. البته برخى از صاحبنظران این فرد را صد و شصت ساله معرفى کردهاند که در جنگ حنین هم کشته شده است. )نک: مرتضى العاملى، 322320/24 :1428; همچنین نک: الواقدى، 887886/3 :1404).
6. »المحاربون، هم کل من نصب نفسه للقتال بطریق مباشر او غیر مباشر«، )نک: فضلالله، 1419ب: 264).
7. »فاذا قاتلوا او حضروا بنیة القتال کان لهم سهم المقاتل« )الترحینى العاملى، 662/3 :1415).
8. »اى غیرالمقاتلین ممن حضر الحرب لا للقتال کمن حضرها لصفة خاصة او حزمة و کذا اطفالهم لانصراف الاخبار المتقدمة الى خصوص المقاتلین بمعنى حضر الحرب للقتال و ان لم یقاتل« )همان(.
9. »یقسم الفاضل بین المقاتلة و من حضر القتال لیقاتل و ان لم یقاتل، حتى الطفل الذکر من اولاد المقاتلین دون غیرهم ممن حضر لصنعة او حرفة کالبیطار، و البقال، و السائس و الحافظ اذا لم یقاتلوا« )شهید ثانى، بىتا: 405/2; همچنین نک: النجفى، 199/ 21:1981).
10. البته برخى، اعتقاد دیگرى دارند. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر گرانقدر المیزان معتقد است که معناى آیه، اشتراط قتال به قتال نیست و از سوى دیگر قید نامبرده احترازى نیست تا معنا این شود که تنها با مردان بجنگید نه با زنان و کودکان لشکر دشمن; زیرا جنگ با زنان و کودکان که قدرت بر جنگ ندارند، عملى لغو و بىمعناست. )الطباطبایى، 61/2 :1422).
11. »وَ قَاتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لایحِبّ الْمُعْتَدِینَ«.
12. این روایت را محقق و مورخ برجسته امامیه، از چهل کتاب منبع و مرجع عامه و خاصه نقل کرده است )نک: مرتضى العاملى، 324323/24 :1428).
13. مورخ معاصر و صاحب کتاب ارزشمند »الصحیح من سیرة النبى الاعظم« معتقد است که این واقعه در جنگ حنین رخ داده است. )همان: 342).
14. »ما بال اقوام بلغ بهم القتل حتى بلغ الذریة« )نقل از همان: 326).
15. براى ملاحظه این روایات نگاه کنید: الاحمدى المیانجى، 11579 :1411; همچنین برخى از پژوهشگران، مستندات تفسیرى، روایى و فقهى حمایت از اشخاص در مخاصمات مسلحانه را گردآورى کردهاند; )ر. ک: لطفى و دیگران، 1388).
16. »النهى عن إلقائه فى البلاد لاستلزامه غالباً قتل الأطفال و النساء و الشیوخ و من فیها من المسلمین و نحوهم ممن یحرم قتلهم، أما إذا فرض اختصاص قتله بالکفار الذین یجوز قتلهم بأنواع القتل فلا« )النجفى، 68/21 :1981); )و اما إلقاء السم فى مائهم فإن علم أنّه لایشربه النساء و الصبیان و المجانین و الشیخ الفانى و اسراء المسلمین الذین یکونون عندهم یجوز ذلک ایضا و إلا فلایجوز« )السبزوارى، 124/15 :1413).
17. درید بن الصمّة پیرمردى صد و شصت ساله )ودر برخى نقلها صد و پنجاه ساله( و فرتوت بود و کفار براى استفاده از تاکتیکهاى جنگىاش، وى را با خود به صحنه نبرد آورده بودند که در جنگ کشته شد. وقتى خبر به پیامبر )ص( رسید، از کشته شدن او نهى نکردند )نک: مرتضى العاملى، 322320/24 :1428; همچنین نک: الواقدى، 887886/3 :1404).