نوع مقاله : مقاله پژوهشی
این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمىدانم.اجتهاد،به همان سبک صحیح است،ولى این بدان معنى نیست که فقه اسلام، پویا نیست. زمان و مکان،دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسألهاى که در قدیم،داراى حکمى بوده است،به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدى پیدا کند.»(1)
در نگاه حضرت امام خمینى،پویا شدن فقه،از هیچ روى، با استنباط احکام به سبک جواهرى، ناسازگارى ندارد.با نگهداست کامل ترازها و معیارهاى اصولى و قواعد فقهى، مىتوان بسیارى از مسائل فقهى را با نگاهى نو،بازنگرى کرد و رأى جدید را ارائه داد و مبناى این بازنگرى و دگرگونى رأى، اثر گذارى دو عنصر زمان و مکان در استنباط و اجتهاد است.این نکته، پیش از امام راحل، چندان مورد توجه نبود، ولى آن وجود پر ارزش و مقدس،به طرح آن پرداخت و بر آن پاى فشرد.
مقام معظم رهبرى نیز،روى این مقوله انگشت گذاشت و آن را خوب پى گرفت و زیبا مطرح کرد:
«در حوزهها باید،روح تطور علمى و فقهى وجود داشته باشد. حالا، یک وقت هست که به مقدار فتوا، مواد آماده نمىشود، خوب نشود بحث علمى را بکنند.من مىبینم:گاهى چند نفر در یک بحث فقهى، یک حرف جدیدى را مطرح مىکنند،بعد از اطراف به اینها حمله مىشود که آقا شما چرا این حرف را زدید؟ مطرح کردنش ایرادى ندارد....»
این سخنان ارزشمند، براى نگارنده چراغ راهى بود که در پرتو آن،به برزسى همه سویهپارهاى از مسائل فقهى، با توچه به نقش اثر گذار دو عنصر زمان و مکان،بپردازم.اکنون با این هدف و انگیزه، معیار مسافر شدن را در اسلام، به بوته بررسى مىنهیم به امید آن که مفید افتد.
بسیارى از مسائل فقهى،در گذشته،حکم ویژهاى داشتهاند،به گونهاى که فقیهان پیشین، با این که به زمان ائمه(ع)نزدیک بودهاند، در آن مسأله،کما بیش،اتفاق نظر داشتهاند،ولى فقیهان دیگر که پس از آنان پا به عرصه وجود گذاشتند،آن فتواى مورد اتفاق را نادیده گرفته و با ژرف نگرى بیشترى،سبب دگرگونى آن گردیدهاند،از جمله مسأله نجس شدن آب چاه است به ملاقات با نجس،بدون دگرگونى ویژگیهاى سه گانه به وسیله نجس و چگونگى پاک کردن آن،که هم اکنون طلاب حوطههاى علمیه شیعه در شرح لمعه این فتوا را مىخوانند.
همین حکم قطعى نزد آنان، سرانجام دگرگون شده،تا آنجا که قرنهاست شاید هیچ یک از فقیهان شیعه آن فتوا را نداشته و ندارد.
مسأبه معیار شدن مسافر از دیدگاه اسلام و این که مسافر شرعى کیست؟شاید از این دست باشد.
آنچه در زمان ما،کما بیش،همه فقیهان شیعه،بر آن اتفاق نظر دارند،این است که:فرد در سفر هشت فرسخ و یا چهار فرسخ رفت و چهار فرسخ برگشت،مسافر به شمار مىآید و در نتیچه، نماز رکعتى او،شکسته و روزه او باطل مىشود،به جز در جاهاى ویژه،که به گونه تخصیصى، این حکم وجود ندارد.
این موضوع،گاهى در برخى از کتابها و مقالهها و یا محافل علمى خاص،مورد نقد و برسى قرار مىگرفته است و به گمان، ریشه و عامل این انتقادها،هماهنگ نبودن ملاک یاد شده با حکمت گذاردن اساسى حکم است؛زیرا آن گونه که از روایات بر مىآید،شارع مقدس،از گذاردن حکمِکم کردن نماز و برداشتن روزه مسافر،هدف داشته و آن همانا، سبک کردن و برداشتن بخشى ار عبادت روزانه، در برابر رنج و دشوارى و خستگى پیمودن راه است و بسیار روشن است که در این زمان، پیمودن راه با عادىترین رسانههاى مسافرى،به درازاى چهار یا هشت فرسخ، رنج و خستگى بسیار اندکى دارد.
هر چند،بر اساس استنباط به سبک جواهر، حکمت سبب آن نمىشود که حکمى دگرگون گردد؛زیرا شاید آن حکمت،بسان شأن نزول آیات قرآن باشد که سبب ویژه شدن حکم به مورد نزول نمىشود. باید گفت:میان حکمت و شأن نزول آیات،فرق بسیار است.باید براى حکمت حساب جداگانهاى در فقه باز شود و در آن جا که حکمت با حکم سازگارى ندارد،در آن حکم به دیده تردید نگریسته شود و بازنگرى صورت پذیرد و در این راستا، زمان و مکان به گونهاى جدى و واقعى دخالت داده شوند و حتى اگر لازم باشد،در برخى از مبانى اصولى و قواعد فقهى بازنگرى به عمل آید.
به عنوان مثال:در قرآن کریم و روایات،آثارى به عنوان حکمت حکم نماز بیان گردیده، از جمله:
«نماز انسان را از فحشا و منکر باز مىدارد».
ولى ما بسیارى از نمازگزاران را مىبینیم که این آثار در آن یافت نمىشود.در این گونه موارد،نباید در درستى آنچه را که خداوند فرموده است، تردید روا داریم،بلکه باید در چگونگى گزاردن نماز،تردید کنیم.بى گمان، این چنین نمازى، به گونه ناشایست گزارده شده که از ناشایستهها باز نداشته است.
مسأله استنباط احکام نیز،به همین گونه است.هر گاه فقیهى در زمان و با مکانى،فتواى خود را برابر حکمت نیافت،نباید تردیدِ خود را متوجه حکمت کند،بلکه باید این هماهنگ نبودن، انگیزه تردید او در فتوا بشود و همه مبانى فتواى خود را مورد ارزیابى دوباره قرار بدهد.
بر این اساس و اندیشه بود که نگارنده پس از بررسى دقیق و مطالعه همه سویه و مباحثه با شمارى از دوستان فرهیخته، به این نتیجه رسیدم که از دیدگاه اسلام کسى است که با عادىترین و همگانىترین رسانههاى مسافرى،به مدت یک روز عادى از روزهاى سال و به گونه مستقیم و یا با رفت و برگشت،به سفر برود که این یک روز در زمان صدور روایات نماز مسافر به درازاى هشت فرسخ بوده و اکنون شاید به درازاى چهارصد کیلومتر و یا کمتر از آن برسد.
یادآورى:
در این نوشتار، سخن از دگرگونى حکم تکلیفى نیست. حکم تکلیفى مسافر، همان کم شدن نماز و برداشته شدن روزه از عهده توست و هیچ گونه دلیلى بر دگرگونى آن وجود ندارد،بلکه سخن درباره دگرگونى یک حکم گذارده شده است و آن هم، نه به گونهاى که حکم ثابت شدهاى را دگرگون کرده باشیم، بلکه ادعا این است که این حکم بر نهاده شده از اساس به گونهاى بوده که با هماهنگ با پیشرفت و گذشت زمان نمونههاى ویژه اى را مىیابد.
بررسى آیات
مهمترین و اطمینان آورترین مدرک براى استنباط احکام در اسلام، قرآن کریم است،به گونهاى که اگر حکم یک مسألهاى از صراحت قرآن و یا ظهور آن استفاده گردد،به دلیلهاى دیگر استنباط احکام، نیازى نخواهد بود؛از این روى، براى یافتن حکم هر مسألهاى، نخست باید به قرآن روى آورد، اگر حکم آن از قرآن استفاده نشد،به دلیلهاى دیگر،همچون سنت، عقل و اجماع، تمسک جست.
در مسأله نماز مسافر، به طور کلى دو آیه را مطرح کردهاند که در این نوشتار،برابر معیارهاى استنباط احکام، نخست به بررسى این دو آیه مىپردازیم تا آن مقدار را که از آن دو استفاده مىشود،در یابیم.
1.«و اذ ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلوة،اِنْ خِفْتم أن یفتنکم الذین کفروا»نساء/ 101
و هنگامى که در زمین راه مىپویید، پس بر شما گناهى نیست که نماز را کوتاه کنید، اگر بیم دارید که کافران براى شما فتنه انگیزند.
در این آیه شریفه، هفت موضوع وجود دارد که یکایک آنها،باید به گونهاى مستقل مورد دقت نظر کامل قرار بگیرد:
مقصود از «ضرب فى الارض»چیست؟
درباره این موضوع،اکنون،دیدگاه مفسران و لغویان را نقل مىکنین و سپس به نتیجهگیرى مىپردازیم:
*«و اذا ضربتم فى الارض؛یعنى،هنگامى که مسافرت کردید؛ چه این که آن مسافرت به عنوان هجرت باشد و یا به عنوان جهاد و یا براى جز این دو.»2
*امین الاسلام طبرسى:
«و اذا ضربتم فى الارض ؛ یعنى،هنگامى که شما در روى زمین راه پوییدید؛یعنى،هنگامى که مسافرت کردید.»3
راغب اصفهانى:
«ضرب فى الارض،همانا راه پوییدن در روى زمین است و آن نیز، رفتن با پاهاست.»4
*طریحى:
«گفته مىشود:ضربت فى الأرض، یعنى به سفر رفتم و گفته مىشود:ضربت فى السیر،یعنى: شتاب کردم.»5
*ابن منظور:
«ضرب،یعنى شتاب کردن در سیر،گفته مىشود:ضربت فى الارض، در آن هنگام که براى یافتن روزى مسافرت کنى.»6
نتیجه این گفتهها و آنچه که در دیگر کتابهاى تفسیر و لغت یافت مىشود این است که«ضرب فى الارض»به معناى راهپیمایى در روى زمین است که در این جا،براى روشن شدن مطلب،به معناى«سفر»نیز،از دید لغت شناسان و مفسران،اشاره مىکنیم:
ابن منظور:
«مسافر،همانند برهنه کننده است.از هرى گفته:مسافر را مسافر مىنامند؛زیرا پرده خانه ماندن و وطن و محل اقامه خود را از خویشتن کنار مىزند و در زمین فراخ و پهناور آشکار مىگردد و سفر را سفر نامیدند، زیرا چهره ها و اخلاق مسافران را آشکار مىسازد و در نتیجه، آنچه را که در درون پنهان نگاه داشته بود،آشکار مىگردد.»7
*علامه طباطبایى:
«سَفَر(به فتح فائ و راء)از سِفر(به سکون فاء)مشتق شده و معناى آن آشکار کردن است.گویا که مسافر به سبب خود از خانهاش، که پناهگاه اوست،آشکار مىشود.»8
بر این گفتهها باید افزود که سفر،در نظر عرف،به آن خارج شدنى گفته مىشود که فرد از محل سکونت و از زمینهاى خود،بکوچد. یعنى اگر فردى از محل سکونت خود خارج شود و به سوى کشتزار و یا غیر کشتزار خود برود، این حرکت را سفر نمىگویند،بلکه در چنین موردى،تنها کلمه«خارج شدن»و مانند آن را به کار مىبرند.
آرى عرف،میزان و اندازه روشن و دقیقى براى سفر ندارد؛از این روى،سفر عرفى از جهت اندازه مختلف مىشود و نسبت میان آن و سفر شرعى عموم و خصوص مطلق است؛یعنى،هر سفر شرعى،سفر عرفى به شمار مىآید،ولى عکس آن کلیت ندارد، زیرا گاهى سفر عرفى صادق است،ولى سفر شرعى صادق نیست، مانند این که انسان آهنگ سفرى کند که در ازاى رفت و برگشت آن،به یک روز نرسد.
چنانکه هدف از سفر دیدگاه عرف و لغت،سبب تفاوت در عنوان سفر نمىشود،بلکه از آیات قرآن استفاده مىشود که از دیدگاه شارع مقدس نیز،این گونه است:
«ان انتم ضربتم فى الأرض فاصابتکم مصیبة الموت.»9
اگر شما به سفر رفتید و مرگ،شما را در کام خود گرفت.
در این آیه شریفه،سفر در جایى به کار برده شده است که با جهاد و چیز دیگر پیوند و بستگى ندارد.
آیا تنها معیار در ناتمام گزاردان نماز، سفر است؟
از ظاهر آیه مورد بحث استفاده مىشود که نماز آن گاه باید ناتمان گزارده شود که دو شرط وجود داشته باشد:سفر و بیم ار فتنه، به گونهاى که اگر به یکى از دو شرط آسیبى وارد شود،ناتمام گزاردن نماز،جایز نخواهد بود.
به دیگر سخن:از ظاهر آیه شریفه، بر مىآید که ویژه نماز خوف است،به شرط این که ترس در سفر پدید آید،چنانکه علامه طباطبائى 10 امین الاسلام طبرسى11، صاحب تفسیر روح البیان 12،زمخشرى 13،سید مرتضى 14 و قطب رواندى 15 این نظر را دارند و شیخ مفید این آیه را در ذیل مسألهنماز خوف آورده 16 و مقدس اردبیلى آن را به عنوان دلیل بر نماز خوف یاد کرده است.17
ولى از روایت شیخ صدوق بن بابویه 18 استفاده مىشود که آیه شریفه،تنها بر شرط بودن سفر دلالت دارد که در بخشهاى سپسین آن را خواهید خواند:پرسش دو تن از اصحاب امام صادق(ع)از آن حضررت،در مورد نماز در سفر است که به طور طبیعى، پاسخ نیز،سازوار با پرسش خواهد بود.
آیا دلالت آیه بر ناتمام گزاردن نماز،به گونه رخصت است؟
دلالت داشتن آیه شریفه بر ناتمام بودن نماز،در صورت تحقق عنوان،به گونه رخصت، به این معنى است که ناتمام گزاردن نماز جایز است،نه واجب.بنابراین، مىتوان آن نماز را تمام نیز خواند.در برابر این اصطلاح، اصطلاح«عزیمت»به کار برده مىشود؛یعنى نماز، باید ناتمام گزاده شود و تمام گزاردن آن،به هیچ روى جایز نیست.
از ظاهر آیه مورد بحث استفاده مىشود که حکم ناتمام گزاردن نماز به گونه رخصت است،ولى امام (ع)در روایتى که شیخ صدوق آن را نقل کرده است و ما آن را خواهیم آورد،حکم ناتمام گزاردن نماز را به گونه عزیمت استفاده فرموده،زیرا مىفرماید:
«فصار التقصیر واجبا کوجوب التمام فى الحضر.»
پس ناتمام گزاردن نماز در مسافرت واجب شد،مانند واجب بودن تمام گزاردن نماز در غیر سفر.
و روشن است که معناى واجب بودن،همان عزیمت است و این جمله را امام (ع)پس از گواهى آوردن به آیه شریفه و سنت رسول خدا (ص)یاد فرمود.
شاید کسى بگوید:آیه شریفه،در مقام تشریع نازل گردیده و قانون گذاردن، با اجازه داشتن، سازگار نیست،افزون بر این که اختیار گزینش سبک و یا سنگین(که در این جا،سبک،نماز را ناتمام گزاردن و سنگین نماز را تمام گزاردن است)از دیدگاه خردمندان معنى ندارد و اختیار گزینش در مقام قانون گذارى،مخالف اصل است؛از این روى با توجه به آنچه که امام (ع)استفاده فرمود،ظهور را کنار مىگذاریم و مىگوییم:آیه شریفه بر واجب بودن ناتمام گزاردن نماز به صورت عزیمت دلالت دارد،از این روى،اگر کسى در صورت فراهم بودن شرایط ناتمام بودن نماز،آن را تمام بگزارد، نماز وى،درست نخواهد بود و باید آن را دوباره ناتمام بگزارد.
آیا آیه شریفه به نماز مسافر پیوستگى ندارد؟
گروهى بر این باورند که آیه شریفه درباره نماز خوف نازل گردیده،چه این کتاب سفر اصطلاحى تحقق پیدا کند و چه نکند و این رأى را سید مرتضى در کتاب انتصار19،قطب رواندى در فقه القرآن02 و شیخ مفید در مقنعه 12(که آیه را در ذیل نماز خوف یاد کرده است)برگزیدهاند.بنابراین رأى،معناى کلام خداوند که فرمود:«أن تقصروا»این خواهد بود:کوتاه کنید از حدود نماز،نماز را با اشاره و به گونهاى بخوانید که در حال سجود، اشاره پائینتر از رکوع باشد،تا میان آن دو فرق باشد.
این دیدگاه، از ظاهر آیه و بدون در نظر گرفتن اخبارى که در تفسیر آن وارد شده است، استفاده مىشود
ولى از روایت شیخ صدوق به دست مىآید این آیه،به نماز خوف پیوستگى ندارد،بلکه براى هر گونه سفرى فرود آمده است و آنچه را که علامه حلى نوشته نیز بر این دیدگاه دلالت دارد:
«و اذ ضربتم....»شرط ناتمام گزاردن نماز،هر گونه«ضرب فى الارض»است و این شرط،گستردگى و فراگیرى را مىرساند؛یعنى هر گونه سفرى را در بر کى گیرد ؛ چه این که عامل آن،ترس باشد و چه نباشد.ولى کمتر از پیمودن هشت فرسخ راه،به سبب دلیل خارجى، خارج گردیده است و دیگر سفرها، بر عموم خود باقى هستند.»22
بنابراین، جمله«أن تقصروا من الصلوة»را،چه این که بگوییم:«من»زایده و «صلوة»مفعول است و یا بگوییم«من»تبعیض و مفعول محذوف است و یا بگوییم:«من»اسمیه و به معناى «بعض»و خود این کلمه، مفعول بوده و«ال»در«الصلوة»براى جنس است،در هر صورت، معناى جمله،چنین است:«کوتاه کنید بعضى از جنس نماز را»و یا«کوتاه کنید جنس نماز را، یعنى چهار رکعتیها را دو رکعت بخوانید.»چنانکه همین معنى، رأى بیشتر فقیهان و مورد نظر اهل بیت (ع)است.
البته پوشیده نماند که بنابر دیدگاه اخفش، عالم بزرگ نحوى،کلمه«من»بر حرف بودن خود باقى مىماند، به این دلیل که این کلمه در آیه زاید و به کار بردن و استعمال«من»زایده در قرآن بسیار است.این،رأى،تأییدى براى نخست مىشود؛یعنى،آیه شریفه به نماز خوف پیوستگى دارد و مقصود از «قصر»قصر در رکعتها نیست،بلکه مقصود قصر در افعال نماز است.
خلاصه،در این بخش از بحث(با قطع نظر از روایات)آیه شریفه ظهور در هیچ یک از دو رأى ندارد، نه مراد از کلمه«قصر»قصر در افعال است که تا آیه مربوط به نماز خوف باشد و نه مراد از آن، قصر در رکعتهاست که تا آیه مربوط به نماز هر گونه سفرى باشد.پس آیه شریفه در بیان این نکته اجمال دارد.
آیا دو شرط در آیه، «مفهوم»دارند؟
کلمه«مفهوم»در عنوان بالا، اصطلاح اصولى است و در برابر «منطوق»به کار برده مىشود.در آیه مورد بحث،دو شرط یاد شده که یکى از آن دو«اذا ضربتم...»و جواب آن«فلا جناح...»است و دیگرى«ان خفتم»و جواب آن حذف شده و نشانه بر جواب آن،جواب شرط اول است.
سخن در این است:آیا دو شرط موجود در آیه ،داراى مفهوم هستند یا نه؟یعنى:افزون بر معناى ظاهرى که به صور دلالت مطابقه فهمیده مىشود،آیا داراى مدول التزامى نیز هستند یا نه؟و اگر داراى مفهوم باشند و ما از منطوق، واجب بودن ناتمام گزاردن نماز را بفهمیم، مفهوم آن واجب بودن ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود یکى از دو شرط خواهد بود و اگر از منطوق جایز نبودن ناتمام گزاردن نماز را استفاده کنیم، مفهوم آن جایز نبودن ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود یکى از دو شرط مىشود.
بنا بر احتمال ثابت بودن مفهوم براى دو شرط در آیه، اگر سفر بدون ترس پدید آید،بنابر احتمال اول در منطوق،ناتمام گزاردن نماز جایز نیست. چنانکه همین حکم در هنگام ترس، در غیر سفر نیز ثابت است.
البته پوشیده نماند که آیه در صورتى دو شرط دارد که بگوییم:متعلق آن،خصوص نماز خوف است.بنابراین قول،کسانى که مىگویند براى دو شرط در آیه مفهوم ثابت نیست، دلیل آن الین است که:در جملههاى شرطیه هر چند فعل شرط، علت براى فعل جواب است،ولى این علیت، تشریعى است و علتهاى تشریعى را نباید براى نباید به علتهاى تکوینى قیاس کرد. بله اگر در علتهاى تکوینى علت از میان برود،شاید معلول نیز در علتهاى تشریعى، علت دیگرى داشته باشد،چنانکه هر یک از کُر بودن و آب باران بودن و جارى بودن،در اثر نپذیرى آب در برخورد با نجاست،به گونه مستقل و جدا دخالت دارند؛یعنى براى یک معلول(یک حکم = اثر ناپذیرى آب به نجاست)سه علت تامه وجود دارد،در این جا نیز،حکم ناتمام گزاردن نماز باقى باشد،به این جهت که معلول علت دیگرى است.
افزون بر این،قاعده در فهم احکام از قضایا، ظهورهاى عرفى است،نه نکتهها و مسألههاى دقیق فلسفى.از جمله نشانهها بر ثابت نبودن مفهوم براى آیه مورد بحث، بسیارى شرط است.با این بیان، مىتوان گفت که هیچ گونه مفهومى براى آیه ثابت نیست.
کسانى که به ثابت بودن مفهوم براى آیه باور دارند،در برابر دلیل یاد شده مىگویند:اگر ما به فهم عرفى به آیه بنگریم،آن را مفهوم دار مىبینیم؛زیرا انگاره این است که متعلق آیه:نماز خوف، و واجب بودن ناتمام گزاردن نماز،به گونه رخصت است،پس مفهوم آیه،همانا«جایز نبودن ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود یکى از دو شرط»است.
بله،اگر باور داشته باشیم به واجب بودن ناتمام گزاردن نماز به گونه عزیمت،نمىتوانیم از آیه مفهومى را استفاده کنیم،زیرا در این صورت اگر مفهومى باشد، همانا این خواهد بود:«واجب نیست ناتمام گزاردن نماز در هنگام نبود یکى از دو شرط».روشن است که واجب نبودن، همانا جایز بودن به گونه فراگیر است که جایز بودن به معناى اخص(یعنى اباحه)حرام و مستحب بودن را در بر مىگیرد که در نتیجه، مفهوم،مجمل مىشود و مجمل بودن مفهوم، عبارت دیگر نبودن مفهوم است؛زیرا در این صورت، براى یافتن حکم خاص نیاز به دلیل دیگر خواهد بود.
تا ابن جا،سخن درباره این فرض بود که آیه شریفه درباره نماز خوف باشد.
امّا بنابراین که آیه شریفه، ویژه نماز خوف نباشد، بلکه هر مسافرى را در بر بگیرد و مقصود از ناتمام گزاردن نماز نیز،ناتمام گزاردن آن به گونه عزیمت باشد،چنانکه اشاره شد،در این صورت، آیه یک شرط بیشتر نخواهد داشت:«اذا ضربتم فى الارض»که مفهوم آن چنین خواهد بود:
جایز نیست ناتمام گزاردن نماز در هنگام سفر.
آیا آیه شریفه در مقام تشریع است؟
شمارى از مفسران و فقیهان، بر این باورند که حکم ناتمام گزاردن نماز،پیش از نزول این آیه شریفه به نماز مسافر،بار شده بود،از این روى،این آیه در مقام قانون گذارى نیست، بلکه در مقام زدودن پندار است.به این بیان:
«گویا مسلمانان با تمام گزاردن نماز،خو گرفته بودند؛از این روى،حکم ناتمام گزاردن نماز براى مسافر، این گمان را پدید آورد که ناتمام گزاردن آن کاستى معنوى است.آیه شریفه با کلمه «لا جناح»این پندار را از میان برداشت و آنان را با ناتمام گزاردن نماز در مسافرت خوگر ساخت.»23
ولى با توجه به ظاهر آیاتى که در آنها لفظ«لا جناح»آمده،از آیه مورد بحث استفاده نمىشود که در آیه در مقام برداشتن پندار باشد،بکله کویا در مقام گذاردن قانون «قصر»است.
افزون بر این،اگر بپذیریم که آیه در مقام برداشتن گمان و پندار است،با بودن آن در مقام گذاردن قانون، ناسازگارى ندارد.
بله،شاید از روایت شیخ صدوق و دیگر روایات استفاده شود که حکم ناتمام بودن نماز مسافر،پیش از فرود آمدن این آیه،گذارده شده بوده؛از این روى، این آیه در مقام گذاردن قانون قصر نیست.ولى اگر چنین مطلبى ثابت شود، نشانه خارجى خواهد بود و از آیه چنین چیزى فهمیده نمىشود.
آیا پیمودن بخشى از راه، شرط واجب بودن«قصر»است؟
این شرط بودن،از منطوق شرط،یعنى از «و اذا ضربتم»،استفاده مىشود.با این حال،اندازه درازاى راه در این آیه بیان نشده است.
2.«فمن کان منکم مریضا أو على سفر فعدد من أیام أخر»بقره / 184
پس هر یک از شما اگر بیمار باشد یا به سفر برود،باید شمارى از روزهاى دیگر [غیر از ماه رمضان]را روزه بگیرد.
این آیه در مورد روزه نازل گردیده است، ولى با نماز پیوستگى کامل دارد،از این روى،قطب رواندى، براى ادعاى خود:بر مسافر،واجب است نماز خود را ناتمام بگزارد، مىنویسد:
«در میان امت اسلامى، اختلافى در این نیست: هر مسافرتى که سبب برداشته شدن روزه از عهده شود،سبب ناتمام گزاردن نماز نیز مىشود.»24
سیّد مرتضى هم، بر این نظر است.25
از این آیه، تنها یکى از دو مقدمه براى حکم واجب بودن کوتاه شدن نماز براى مسافر:،استفاده مىشود و آن، باطل بودن نماز مسافر است و اما پیوستگى بین باطل بودن روزه مسافر و«قصر»نمازهاى چهر رکعتى او،چیزى است که از جز این آیه استفاده مىشود.
خلاصه سخن:
1.از آیه سوره نسا فهمیده مىشود که ناتمام گزاردن نماز،به گونه «عزیمت»بر مسافر واجب است ؛ چه این که بیم از فتنه پدید بیاید یا نیاید این نکته از ظاهر آیه به دست نمىآید، بلکه با توجه به تفسیر امام(ع)در پاسخ به پرسش زراره و محمد بن مسلم استفاده مىشود.در ضمن،از ظاهر آن فهمیده مىشود که حکم«قصر»به شمارى از نمازهاى روزانه مربوط است.
2.از آیه سوره بقره، یکى از دو مقدمه حکم به واجب بودن قصر نماز براى مسافر فهمیده مىشود.
3.اندازه مسافرت شرعى و این که واجب بودن«قصر»مربوط به کدام نماز بوده و کدام یک از رکعتهاى نماز را نباید گزارد و نیز شرایط و احکام دیگر قصر نماز،نه از این دو آیه استفاده مىشود و نه از آیههاى دیگر و براى این هدفها، باید دلیلهاى دیگرى را بررسى کرد.
بررسى دیگر دلیلها
از آن جا که سخن درباره قاعده و دستور شرعى سفرى است که حکم ناتمام گزاردن نماز و باطل شدن روزه به آن بسته شده، از این روى،در بررسى دلیلهاى دیگر نباید از این مدار دور شد و باید به این نکته نیز توجه داشت که این موضوع در کتابهاى فقهى و سخنان فقیهان، به عنوان سفر شرعى که نماز باید در آن ناتمام گزارده شود و شرط نخست از شرطهاى هشتگانه آن،مطرح است.
بررسى آراى فقیهان
پیش از آن که وارد دومین دلیل از دلیلهاى ثابت کردن احکام بشویم، بایسته است آراى فقیهان شیع و سنى را در موضوع بحث به بوته بررسى بنهیم ؛ زیرا آرا و سخنان آنان در نتیجهگیرى نقش مهمى دارد.
1.در فقه نسبت داده شده به امام رضا (ع) آمده است:«هر کس مسافرت کند، ناتمام گزاردن نماز بر او واجب مىشود، اگر سفر او هشت فرسخ و یا دو برید باشد و آن بیست و چهار میل است.»26
2.شیخ صدوق،مىنویسد:
«میزان راهى مه در آن، ناتمام گزاردن نماز واجب مىشود،دو برید رفت و برگشت است و آن یک روز راه باشد و برید چهار فرسخ است.»27
3.سید مرتضى مىنویسد:
«سفرى که در آن، ناتمام گزاردن نماز واجب است، دو برید و برید چهر فرسخ و فرسخ سه میل است.»28
4.شیخ طوسى مىنوسید:
«کوتاه کردن نماز در مسافرت واجب است،اگر در ازاى آن هشت فرسخ باشد.»29
5.سلاّر مىنویسد:«میزان راهى که در آن، ناتمام گزاردن نماز واجب مىشود،دو برید، برابر با چهار فرسخ است.»30
6.در «الهدایة بالخبر»آمده است:
«میزانى که مسافر نماز را باید ناتمام بگزارد، هشت فرسخ است.»31
7.ابن براج مىنویسد:
«سفرى که مسافر نماز را باید ناتمام گزارد،هشت فرسخ راه،یا بیش از آن و یا چهار فرسخ است،اگر بر آن باشد که در همان روز برگردد.»32
8.ابن ادریس مىنویسد:
«میزان سفرى که در آن،ناتمام گزاردن نماز واجب مىشود، دو برید است و برید چهار فرسخ و فرسخ،سه میل است.»
9.شیخ مفید مىنویسد:
«سفرى که هر کس آن را اراده کند، بر او واجب مىشود ناتمام گزاردن نماز،دو برید رفت و برگشت و برید چهار فرسخ و فرسخ سه میل است.»33
10.محقق حلى مىنویسد:
«نماز مسافر،شش شرط دارد،شرط نخست درازاو آن یک روز راه،برابر با دو برید و بیست و چهار میل است.»34
11.علامه حلى مىنویسد:
«درازاى راهى که باید نماز را ناتمام گزارد، هشت فرسخ و هر فرسخ، دوازده هزار ذارع است.»35
همو،در جاى دیگر مىنویسد:
«علماى ما اتفاق دارند که درازا،شرط ناتمام گزاردن نماز است و بر این نظرند، همه اهل علم و همانا اختلاف، تنها در اندازه درازا است.پس آنچه را که علماى ما برآنند،بیست و چهار میل،مسیر یک روز تمام و برابر با هشت فرسخ و نیز دو برید است.»36
همو در جاى دیگر مىنویسد:
«درازاى کوتاه کننده نماز، هشت فرسخ است.پس اگر کمتر از آن را رهگذر قصد کند،ناتمام گزاردن نماز جایز نیست و درازاى بازگشت، از میزان درازا به شمار نمىآید، مگر این که قصد بازگشت، در همان روزِ رفت باشد.»37
12.محقق سبزوارى مىنویسد:
«علماى ما اتفاق دارند که شکسته گزاردن نماز در سفرى که مسیر آن یک روز تمام، برابر با دو برید و نیز هشت فرسخ باشد،اعتبار دارد.»38
13.نراقى مىنویسد:
«تمامى علماى ما اتفاق دارند که بیش از هشت فرسخ اعتبار دارد.»39
14.در رساله بحر العلوم آمده است:
«و اما علماى ما(رض)بر این رأى اتفاق دارند که ناتمام گزاردن نماز در دو برید، برابر با هشت فرسخ...واجب است و در معناى هشت فرسخ است پیمودن مسیر یک روز عادى، مانند سیر حیوانهاى باربر و قطار شتر.»40
15.صاحب مدارک الاحکام مىنویسد:
«علماى ما اتفاق دارند ناتمام گزاردن نماز،واجب مىشود در مسیر یک روز تمام، برابر با دو برید، که جهار فرسخ و نیز بیست و چهار میل است.
درازا،به دو چیز فهمیده مىشود: یکى به وسیله ذارع و دیگر به مسیر یک روز و مقصود روزه گرفتن است.»41
16.آقاى محمد عبدالحى، از علماى اهل سنت مىنویسد:
«سفرى که احکام آن تغییر مىیابد،سفرى است که در آن پیمودنِ راهى به درازاى سه روز،و شبهاى میان آن روزها قصد بشود،به سیر شتر و راه پیمودن با پاها. ابو یوسف، درازا را به دو روز و بیش از نیمی از روز سوم، اندازه گیرى کرده است.و شافعى میزان آن را بنا بر یک قول، یک روز و یک شب دانسته و سیر یاد شده سیر میانه است.
و ابو حنیفه اندازه درازا را به مراحل دانسته است.که این قوله به قول او نزدیک است و به فرسخها اعتبارى نیست و این قول صحیح است.»42
و در حاشیه کتاب یاد شده نوشته شده است:
«اندازهگیرى درازاى راه به پیمودن راه در سه روز و شبهاى میان آنها،نزدیک است؛زیرا برابر عادت، در هر روز مىتوان یک مرحله راه پیمود.»
از نقل این دیدگاهها به دست آمد،هفت دیدگاه درباره درازایى که سبب ناتمام گزاردن نماز مىشود، وجود دارد:
1.مسیر یک روز تمام.
2.هشت فرسخ، یا چهار فرسخ رفت و برگشت.
3.بیست و چهار میل.
4.دو برید.
5.مسیر سه روز با شبهاى میان آنها.
6.مسیر دو روز و بیش از نیمى از روز سوم.
7.یک روز و یک شب.
سه رأى آخر، از آن علماى اهل سنت است و چهار رأى نخست از آنِ علماى امامیه.
بنابر رأى مشهور علماى امامیه،تمامى چهار رأى به یک قاعده بر مىردند و اختلاف، تنها در واژگان است و مقصود از «سیر»در سخنان آنان،سیر میانه،یعنى سیر شتر پیاده روى، در روز و مکان عادى است.
بررسى روایات
پس از کتاب خداوند،مهم ترین دلیل براى ثابت کردن احکام اسلامى، سنت،یعنى گفتار، رفتار و تقریر پیامبر(ص)و امامان (ع)است.تقریر،یعنى در حضور معصوم(ع)حکمى بیان شود و یا کارى که بیانگر حکمى باشد صورت پذیرد،و وى، به گونهاى (همچون اشاره و....)آن حکم را مورد تأیید خود قرار بدهد.
در مسأله مورد بحث نیز،روایات بسیارى از امامان (ع)وارد گردیده است که شمارى از آنها را به بوته بررسى مىنهیم. این روایات را تا آن جا که به موضوع بحث،بستگى دارد، مىتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
1.روایاتى که به ظهور یا به صراحت این نکته را مىفهمانند که در ازاى سبب «قصر»نماز،پیمودن یک روز عادى،یا دوازده میل راه است،بدون این که در ازاى بازگشت، در آن دخالت داده شده باشد.
2.روایاتى که ظهور در این دارند:چهار فرسخ تمام،موضوع براى ناتمام گزاردن نماز است، بدون بازگشت.
3.روایاتى که مىفهمانند که درازاى مورد بحث، چهار فرسخ، یا یک برید و یا دوازده میل است،با یاد کرد دخالت داشتن درازاى بازگشت که در واقع، این دسته از روایات راه جمع میان دو دسته نخست است.
4.اخبار عرفات
روایات دسته اول
1.عن الصدوق باسناده عن زرارة و محمد بن مسلم، انهما قالا: قلنا لابى جعفر(ع)ما تقول فى الصلوة فى السفر؟کیف هى و کم هى؟فقال:ان اللّه عز و جل یقول:«و اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلوة»فصار التقصیر فى السفر واجبا کوجوب التمام فى الحضر.
قالا: قلنا:انا قال اللّه عز و جل «فلیس علیکم جناح»و لم یقل «افعلوا»فکیف اوجب ذلک کما اوجب التمام فى السفر؟
فقال (ع)أو لیس قد قال اللّه عز و جل«ان الصفا ئ المروة من شعائر اللّه فمن حج البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطوف بهما»ألا ترون ان الطواف بهما واجب مفروض لان اللّه عز و جل ذکره فى کتابه و صنعه نبیه،صلى اللّه علیه و آله،و کذلک التقصیر فى السفر شىء صنعه النبى، صلى اللّه علیه و اله،و ذکره اللّه تعالى ذکره فى کتابه.قالا قلنا له:فمن صلى فى السفر اربعا ایعید أم لا؟قال:إن کان قد قرأت علیه آیة التقصیر و فسرّت له فصلى اربعا اعاد و إن لم یکن قرأت علیه آیات التقصیر و لم یعلمها فلا اعادة علیه و الصلوة کلها فى السفر بالفریضة رکعتان کل صلاة إلاّ المغرب،فانها ثلاث لیس فیها تقصیر، ترکها رسول اللّه،صلى اللّه علیه و اله،طلى ذى خشب،و هى مسیرة یوم من المدینة یکون إلیها بریدان،اربعة و عشرون میلا،فقصروا فطر فصارت سنة.»43
زراة و محمد بن مسلم مىگویند:از امام باقر(ع)پرسیدم:درباره نماز مسافر چه مىفرمایید؟ چگونه و تا چه اندازه است؟
امام فرمود:خداوند مىفرماید: هنگامى که در زمین سیر مىکنید،بر شما باک و گناهى نیست که نماز را ناتمام بگذارید.
پس ناتمام گزاردن نماز در سفر واجب شد، بسان تمام گزاردن آن در غیر سفر.
آن دو گفتند:به امام(ع)گفتیم:خداوند مىفرماید:«بر شما باک و گناهى نیست»و فرمود «به جا آورید».پس چگونه ناتمام گزاردن نماز را در سفر، بسان تمام گزاردن آن در غیر سفر واجب کرده است؟
امام فرمود:مگر خداوند نفرمود:«صفا و مروه از شعائر خداوند است،پس هر کس حج خانه خدا و عمره گزارد،بر او باک و گناهى نیست که در آن حج و عمره خانه خدا را طواف کند»؟مگر نمىبینید که طواف حج و عمره واجب شد،با این دلیل که خداوند در کتاب خود آن را یاد فرمود و پیامبر(ص)در سفر خود،نماز را ناتمام گزارد و خداوند آن را در کتاب خود یاد فرمود.
آن دو گفتند: به امام(ع)گفتیم:پس اگر کسى در سفر نماز را چهار رکعت بگزارد آیا باید دوباره انجام دهد،یا نه؟
امام فرمود: اگر آیه تقصیر بر او خوانده و براى او،تفسیر شده و سپس چهار رکعت خوانده، باید دوباره بگزارد و اگر آیه تقصیر بر او خوانده نشده و او آن را ندانست، دوباره گزاردن آن،بر او واجب نیست.
و تمام گزاردن نماز واجب در سفر،دو رکعت در هر نماز است،جز نماز مغرب که سه رکعت است و ناتمام گزارده نمىشود و رسول خدا (ص)آن را در سفر و حضر، سه رکعت مىگزارد و آن حضرت (ص)به ذو خشب مسافرت کرد،که فاصله آن تا مدینه یک روز راه، برابر با دو برید، یعنى بیست و چهار میل است، و روزهاش را گشود و نماز خود را ناتمام گزارد پس آن(مسیر یک روز)سنت شد.
بررسى سند حدیث
از آن جا که فاصله زمانى میان شیخ صدوق با زراره و محمد بن مسلم، بسیار است،به ناچار، شمارى ار افراد در سلسله سند روایت براى کوتاه کردن برداشته شدهاند و این روشى است که شیخ صدوق در کتاب خود به کار مىبسته و در آخر کتاب، تحت عنوان: راههاى نقل روایات، آن افراد را نام برده است.
شیخ صدوق طریق خود را به زراره چنین بیان مىکند:
«آنچه را که من در این کتاب [من لا یحضره الفقیه]از زراره بن اعین گزارش دادهام،آن را از پدرم(رض)روایت مىکنم و او از عبداللّه بن جعفر حمیرى و او از محمد بن عیسى بن عبید و حسن بن ظریف و على بن اسماعیل بن عیسى،که این سه،از حماد بن عیسى و او از حزیز بن عبداللّه و او از زراره نقل کرده است.»44
همو، طریق خود را به محمد بن مسلم چنین بیان مىکند:
«آنچه در این کتاب، از محمد بن مسلم ثقفى وجود دارد،آن راروایت کردهام از:على بن احمد بن عبدالل+ه بن احمد بن ابى عبدالل+ه و او از پدرش و پدرش از جدش، احمد بن ابى عبداللّه برقى و جدش از پدر خود محمد بن خالد و او از علائ بن رزین و او از محمد بن مسلم نقل کرده است.»45
زرارة، از اصحاب امام باقر(ع)و امام صادق(ع)و محمد بن مسلم از اصحاب آن دو امام کاظم (ع)و هر دو از اصحاب اجماع،یعنى از کسانى هستند که بزرگان امامیه بر مورد اعتماد بودن آنان اجماع کردهاند و از این روى،هر حدیثى را که آن دو روایت کنند،صحیح مىدانند،چنانکه در طریق صدوق به زراره نیز،هیچ گونه اشکالى وجود ندارد، ولى در طریق او به محمد بن مسلم از جهت احمد بن عبداللّه برقى و پدرش محمد بن خالد برقى اشکال وجود دارد.
نجاشى،از علماى بزرگ علم رجال، درباره محمد بن خالد مىنویسد:
«او،ادیب بود و آشنائى خوبى به اخبار و علوم عرب داشت و در حدیث گویى ضعیف بود و براى او کتابهایى است».
همو درباره پسرش احمد مىنویسد:
«خود وى، مورد اعتماد بود، ولى از کسانى که ضعیف بودند[یعنى در نقل احادیث مورد اعتماد نبودند]روایت مىکرد و به خبرهاى مرسل [خبرهایى که نام شمارى از راویان یاد نشده باشد]اعتماد مىکرد.»
اشکال نجاشى بر این پدر و پسر،سبب اشکال بر همه روایات آنان نمىشود،بلکه باید سند آنچه را که این دو نقل کردهاند، وارسید و پس از وارسى اگر حدیث،حسن یا موثق شد،دلیل بر کنار گذاشتن آن نخواهیم داشت و شاهد بر این ،عملکرد رئیس قمیان است.وى،پس از بیرون کردن احمد بن ابى عبداللّه، او را بر مىگرداند و از او پوزش مىخواهد. این جریان، دلیل بر اشتباه کسانى است که به روایت او اعتماد نداشتند و همین گونه است در مورد پدرش محمد بن خالد.
با این بررسى، نتیجه مىگیریم که طریق صدوق به زواره و محمد بن مسلم،خوب و بى اشکال است.
بررسى دلالت حدیث
از این حدیث، چهار نکته به دست مىآید:
1.ناتمام گزاردن نماز،به گونه عزیمت است، نه به گونه رخصت؛یعنى تمام گزاردن نماز در سفر جایز نیست و اگر گزارده شود،بسنده نیست و این نکته از سخن امام (ع)که فرمود:«فصار التقصیر واجبا»استفاده مىشود.کتاب خدا،تنها جایز بودن ناتمام گزاردن نماز در سفر و واجب بودن آن، ناسازگارى وجود ندارد.
4.از روایت فهمیده مىشود که پیامبر(ص)در سفرى که از مدینه تا مقصد، یک روز تمام، یعنى دو برید بوده نماز خود را تمام گزارده و روزهاش را گشوده است.و این احتمال وجود دارد که یاد کردن دو برید،مانند یاد کرد بیست و چهار میل،به عنوان نمونه و قید توضیحى مربوط به آن زمان باشد، به گونهاى که معیار اصلى براى واجب بودن ناتمام گزاردن نماز،همان مسیر یک روز باشد و چیزى که این احتمال را از خود روایت تایید مىکند،بازگشت ضمیر کلمه«صارت»به«مسیرة یوم»است که با توجه به این شاهد، معناى جمله آخر روایت مىشود:«پس آن مسیر یک روز، سنت شد.»
2.«ما رواه الشیخ باسناده عن الحسین بن سعید عن النضر عن عاصم بن حمید عن ابى بصیر قال:قلت لا بیعید اللّه(ع)فى کم یقصر الصلاة؟فقال:فى بیاض یوم او بریدین.خرج رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله الى ذى خشب فقصر.
فقلت:فکم ذى خشب؟
فقال:بریدان.»46
ابو بصیر مىگوید به امام صادق(ع)گفتم:در چه اندازه راه پیمودن، باید نماز را ناتمام گزارد؟
امام فرمود:در سفیدى یک روز و یا دو برید.رسول خدا (ص)به سوى ذو خشب، از مدینه بیرون رفت و نماز خود را ناتمام گزارد.
گفتم:تا ذو خشب چه اندازه راه است؟فرمود:دو برید.
سخن درباره دلالت این حدیث،همان سخن درباره دلالت حدیث نخست است،با این فرق که در این حدیث،به جاى«مسیرة یوم»عنوان«بیاض یوم»یاد شده،ولى مقصود یکى است.
و اما سند حدیث:راویان حدیث،همه،مورد اعتمادند و اسناد شیخ طوسى به حسین بن سعید نیز خوب است.
3.«ما رواه ایضا باسناده عنه عن اخیه الحسن عن زرعة عن سماعة قال سألته عن المسافر فى کم یقصر الصلوة؟فقال:فى مسیرة یوم،و هى ثمانیة فراسخ،و من سافر فقصر الصلوة أفطر،إلا أن یکون رجلا مشیعا، أو یخرج الى صید أو الى قریة له،فیکون مسیرة یوم،لا یبیت الى أهله لا یقصر و لا یفطر.»47
سماعه مىگوید از امام (ع)درباره مسافر پرسیدم چه اندازه را بپیماید،باید نماز را ناتمام بگزارد؟
فرمود:یک روز راه و آن هشت فرسخ است و هر کس مسافرت کند و نمازش ناتمام باشد،روزه را نیز باید بگشاید، مگر این که به آهنگ بدرقه مسافر و یا براى صید خارج شود و یا به قریه خود برود که تا آن جا مسیر یک روز باشد و نخواهد شب را نزد اهلش برگردد که در این گونهها، نماز را باید ناتمام نگزارد، و روزه را نگشاید.
در این سه حدیث،عنوان:«مسیرة یوم»و یا«بیاض یوم»بر قیدهاى دیگر پیش داشته شده است.بنابراین، سخن درباره این حدیث،همان است که در حدیث پیشین بیان گردید.سخن در سند این حدیث نیز همان است که براى حدیث پیشین بیان شد.
4.«ما رواه ایضا باسناده عن الحسن بن على بن فضال عن عبدالرحمن بن ابى نجران عن صفوان بن یحیى، عن عیسى بن القسم عن ابى عبدالل+ه (ع)قال فى التقصیر:حده اربعة و عشرون میلاّ.»48
امام صادق (ع)درباره مقدار راهى که باید راهپیما نماز خویش را ناتمام بگزارد، فرموده:بیست و چهار میل است.
در این حدیث، هر چند عنوان«مسیرة یوم»یاد نشده است،ولى با توجه به سه حدیث پیشین، مىتوان گفت که یاد کرد بیست و چهار میل،به عنوان بیان مصداق مربوط به زمان صدور حدیث است.
و امّا سند:در تهذیب ، به جاى«حسن بن على بن فضال»نام«على بن الحسن بن فضال»94یاد شده که گویا دو+مىدرست باشد و در احادیثى که شیخ از او نقل مىکند،دو واسطه وجود دارد: احمد بن عبدون و على بن محمد بن زبیر.
على بن الحسن بن فضال،هر چند فطحى مذهب است،ولى علماى امامیه،به وى اعتماد دارند و از اصحاب امام عسکرى(ع)به شمار مىآید.دو نفر دیگر نیز،مورد اعتمادند:از این روى، حدیث مورد بحث موثق است.
5.«ما رواه باسناده عن احمد بن محمد بن عیسى عن على بن الحکم عن عبدالل+ه بن یحیى الکاهلى قال:سمعت ابا عبداللّه (ع) یقول فى التقصیر فى الصلوة،فقال:برید فى برید،اربعة و عشرون میلا، ثم قال:أن أبى کان یقول:ان التقصیر لم یوضع على البغلة السفواء،أو الدابة الناجیة،و انما وضع على سیر القطاره و رواه الصدوق ایضا باسناده عن الکاهلى.»50
عبداللّه بن یحیى الکاهلى مىگوید:امام صدق (ع)از قصر نماز سخن مىگفت که از آن حضرت شنیدم، فرمود:
پدرم مىفرمود: ناتمام گزاردن نماز بر شتر تندرو 51 و یا شتر ناجیه وضع نشد و همانا بر سیر قطار [قطار شتر]وضع شد.
این حدیث را شیخ صدون نیز با سند خود از کاهلى، نقل کرده است.
فرق دلالت این حدیث با حدیث چهارم در این است که در این حدیث،این نکته افزوده شده:«ناتمام گزاردن نماز بر سیر قطار بر نهاده شد»بى گمان سیر قطار شتر در آن زمان،سیر عادى و بیشتر مردم بوده و یاد کرد آن به عنوان نمونه براى مسیر یوم است،نه به عنوان معیار اصلى؛زیرا اگر به عنوان معیار اصلى باشد،یاد کرد قیدهاى دیگر لغو خواهد بود و معنى ندارد که آن قیدها، قیدهاى توضیحى براى سیر قطار باشند.
و از جهت سند،اسناد شیخ طوسى و شیخ صدوق به احمد بن محمد بن عیسى و کاهلى درست است و بر مورد اعتماد بودن همه راویان در این سند،تصریح شده است.
6.«ما رواه باسناد عن محمد بن على بن محبوب عن یعقوب بن یزید عن ابن ابى عمیر عن ابى ایوب عن ابیعبد اللّه (ع)قال:سألت عن التقصیر؟قال:فقال:فى برید أو بیاض یوم.»52
ابو ایوب مىگوید:درباره ناتمام گزاردن نماز از امان صادق(ع)پرسیدم، فرمود:در درازاى دو برید و یا سفیدى یک روز.
در سند این روایت نحمد بن على بن محبوب یاد شده که براى او توثیق خاص صوت نگرفته، ولى مورد ستایش رجال شناسان قرار گرفته است.راویان دیگر این حدیث، همه، مورد اعتمادند؛از این روى،این روایت را حسنه مىگویند.
7.«ما رواه باسناده عن على بن الحسن بن فضال عن محمد بن احمد بن الحسن عن ابیها عن عبداللّه بن بکیر عن بعض اصحابنا عن ابى عبدالل+ه علیه السلام فى الرجل یخرج عن منزله یرید منزلاّ له آخر أو ضیغة له أخرى؟ قال:إن کان بینه و بین منزله أو ضیعة التى یؤم بریدان قصر،و ان کان دون ذلک اتم.»53
راوى درباره شخصى از امام صادق(ع)پرسید که از منزل خود بیرون آمد و آهنگ منزل دیگر خود،یا باغ خود را داشت؟
حضرت فرمود اگر درازاى بین منزل نخست [جاى سکونت]و منزل دوم و یا باغ، دو برید باشد،نماز را ناتمام بگزارد و اگر کمتر از این باشد، نماز را تمام بگزارد.
عبداللّه بن بکیر از اصحاب اجماع و از یاران امام صادق(ع)بود و اگر معناى اصحاب اجماع، اعتبار روایات مرسله آنان نیز باشد،حدیث مورد بحث، به سبب وجود على بن حسن بن فضال، موثق خواهد بود و اگر معناى اصحاب اجماع، این باشد که شخصى چون عبداللّه بن بکیر، به اجماع بزرگان شیعه استوان و مورد اعتماد است و اما آنچه را که او و دیگر اصحاب اجماع از دیگران روایت مىکنند،بستگى به استوانى آن افراد دارد،حدیث مورد بحث، مرسل خواهد بود؛زیرا رواى پس از عبداللّه بن بکیر روشن نیست.
رأى درست در مورد معناى اصحاب اجماع، همان رأى دوم است که آیت اللّه خوئى نیز،همین رأى را دارد.54
8.«ما رواه اصحابنا باسناده عنه عن محمد بن عبدالل+ه و هرون بن مسلم جمیعا عن محمد بن ابى عمیر عن عبدالرحمن بن الحجاج عن ابى عبدالل+ه(ع)قال:سألت عن التقصیر فى الصلوة- الى أن قال - :فقلت له:فى کم ادنى ما یقصر فیه الصلوة؟قال:جرت السنة ببیاض یوم،فقلت له:إن بیاض یوم یختلف، فیسیر الرجل خمسة عشر فى یوم و یسیر الآخر اربعة فراسخ و خمسة فراسخ فى یوم؟فقال:انه لیس الى ذلک ینظر، أما رأیت سیر هذه الامیال [ئل - الانفال] بین مکة و المدینة؟ثم أومب بیده الربعة و عشرین میلا تکون ثمانیة فراسخ.»55
عبدالرحمن بن حجاج مىگوید:از امام صادق(ع)درباره ناتمام گزاردن نماز پرسیدم...سپس به او گفتم:کمترین راهى که در آن نماز ناتمام گزارده مىشود،چه اندازه است؟
حضرت فرمود:سنت بر سفیدى یک روز جارى شده است.
سپس به حضرت گفتم: سفیدى یک روز، گوناگون مىشود:
شخصى پانزده فرسخ را در یک روز مىپیماید و دیگرى چهار و یا پنچ فرسخ؟
پس حضرت فرمود:نباید نگاه به گوناگونى در سیر بیفکند، مگر تو حرکت در این میلها[و در نسخهاى دیگر:حرکت با حیوانهاى باربر]میان مکه و مدینه را نمىبینى؟
سپس حضرت با دست خود اشاره کرد:بیست و چهار میل که هشت فرسخ است.
این خبر، به روشنى بیان مىکند که معیار واجب بودن کوتاه گزاردن نماز،سفرى است که مقصد آن به میزان سفیدى و روشنى یک روز از جاى حرکت،فاصله داشته باشد و آن گاه که از امام (ع)دوباره از مصداق این معیار پرسیده مىشود براى روشن کردن مصداق، نخست، با یاد کرد مقدمهاى پرسشى مىفهماند که سختى و دشوارى راه دراز را باید در نظر گرفت و سپس بیست و چهار میل و یا هشت فرسخ را به عنوان مصداقى کع سازوار با آن زمان باشد، بیان مىفرماید و این پس از ارائه معیار اصلى قصر نماز است که همانا سفیدى و روشنى روز باشد. سند حدیث نیز صحیح است.
9.«ما رواه الصدوق باسناده عن الفضل بن شاذان فى العلل التى سمعها عن الرضا(ع)و انما وجب التقصیر فى ثمانیة فراسخ لااقل من ذلک و لا اکثر،لان ثمانیة فراسخ مسیرة یوم العامة و القوافل و الاثقال فوجب التقصیر فى مسیرة یوم،و لو لم یجب فى مسیرة یوم لها وجب فى مسیرة الف سنة،و ذلک لأن کل یوم یکون بعد هذا الیوم فانما هو نظیر هذا الیوم،فلو لم یجب فى هذا الیوم لما وجب فى نظیره، انه کان نظیره مثله،لا فرق بینهما.»56
فضل بن شاذان از امام رضا(ع)شنیده بود که فرمود: هماناکوتاه گزاردن نماز در هشت فرسخ واجب شده،نه کمتر از این نه بیشتر ؛ زیرا هشت فرسخ سیر یک روز براى همه مسافران و کاروانها و چهارپایان باربر است.پس،از این روى قصر نماز در سیر یک روز واجب گردیده است.اگر در سیر یک روز واجب نشود،در سیر هزار سال واجب نمىشود؛زیرا هر روزى که پس از این روز مىآید،بسان این روز است.پس اگر کوتاه گزاردن نماز در این روز واجب نشود،در همانند آن نیز واجب نمىشود و حکم نظیر یک روز حکم مثل آن است،تفاوتى میان آن دو نیست.
در علل الشرایع (ج 1 / 310) در ذیل حدیث یاد شده آمده است که راوى پرسید:
«چرا شما مسیر یک روز را هشت فرسخ قرار دادهاید؟ حضرت در پاسخ فرمود:زیرا هشت فرسخ، سیر شتران و کاروانهاست این سیر بیشتر و بزرگ ترین سیرى است که شترداران و چهار پا داران کرایهاى مىپیمایند.»
این حدیث، بویژه، با توجه به ذیل آن،اشاره روشن به این معیار و قاعده دارد که واجب بودن کوتاه گزاردن نماز در سفر، پیمودن یک روز راه است.
از این روى،آیت اللّه بروجردى در شرح این حدیث مىگوید:
«مقصود امام (ع) این است: چیزى که سبب کوتاه گزاردن نماز مىشود،دشوارى و سختى حاصل شده از سفر است که در گاهِ حرکت و راهپیمایى پدید مىآید.بنابراین،در هر روز، به سبب سیر و حرکت، دشوارى افزون بر غیر سفر حاصل مىشود و این سختى اضافى،سبب کوتاه شدن نماز است و این سختى در شب،به سبب استراحت برطرف مىشود و در روز دوم به سبب حرکت و سیر دوباره پدید مىآید و با ادامه سیر،ادامه مىیابد.
واجب بودن کوتاه گزاردن نماز،کافى نباشد،سختى پدید آمده پس از آن روز نیز کافى نخواهد بود.»57
و براى کامل کردن بیان وى، این نکته را باید یادآور شد که حکمت و مقصود شارع مقدس در گذاردن حکم کوتاه شدن نماز مسافر و باطل شدن روزه تو این بوده که در برابر سختى بیش از اندازه سفر،آسانى باشد و این آسانگیرى و سبک گرفتن، منتى است از سوى خداوند.
روشن است که این حکمت، با سفر هشت فرسخ معمولى در زمان ما،هرگز تحقق نمىیابد؛زیرا هشت فرسخ، با سیر عادى در این زمان هیچ گونه، دشوارى به همراه ندارد. بنابراین، بسته بودن حکم کوتاه شدن نماز در این زمان،به هشت فرسخ، قولى است که با حکمت تصریح شده در مانند این خبر و اخبار عرفات،ناسازگارى دارد.
پیش از این،در شرح پارهاى از احادیث بیان شده بود که قیدهاى دیگر،قید توضیحى براى قید«مسیرة یوم»و یا«بیاض یوم»هستند. در این جا، براى این ادعا، دلیلى دیگر یاد مىکنیم:اگر دو،و یا چند قید در کنار هم باشند، به طور طبیعى، قید مبهم به عنوان اصل و قیدهاى دیگر به عنوان شرح و بیان مصداق خواهند بود.در حدیثهاى یاد شده و دیگر حدیثها،قید«مسیرة یوم» و یا «بیاض یوم»مبهم است،چنانکه راوى در حدیث مورد بحث،به سبب ابهام این قید، دوباره مىپرسد و از امام (ع)شرح بیشتر مىخواهد.ولى قیدهاى دیگر، همانند: دو برید و یا بیست و چهار میل و هشت فرسخ، قیدهاى روشنى هستند،از این روى،این دسته از قیدها،شرح و مصداق براى مسیر و یا بیاض یوم بشمارند.
حدیث مورد بحث،از روایات حسنه است.
10.«عن الشیخ باسناده عن سعد عن ابى جعفر عن الحسن بن على بن یقطین عن اخیه عن ابیه على بن یقطین، قال:سألت ابا الحسن الاوّل(ع) عن الرجل یخرج فى سفره و هو مسیرة یوم؟ قال:یجب علیه التقصیر اذا کان مسیرة یوم، و إن کان یدور فى عمله.»58
على بن یقطین مىگوید:از امام موسى کاظم(ع)درباره شخصى که به سفر مىرود و سفر او یک روز به درازا مىکشد،پرسیدم. امام فرمود:اگر سفر او مسیر یک روز باشد،بر او واجب است که نماز را ناتمام بگزارد،هر چند در کار سفر خود، دور بزند.
11.«ما رواه ایضا باسناده عن احمد بن محمد عن عمران بن محمد بن عمران القمى عن بعض اصحابنا عن ابى عبداللّه(ع)قال:قلت له:الرجل یخرج الى الصید مسیرة یوم أو یومین،یقصر أو یتم؟فقال:إن خرج لقوته و قوت عیاله فلیفطر و یقصر الحدیث.»59
راوى مىگوید:از امام صادق(ع)درباره مردى که براى صید از شهر بیرون مىآید،تا آن جا که مسیر یک و یا دو روز را مىپیماید،آیا نماز خود را ناتمام بگزارد، یا تمام؟
امام فرمود:اگر بیرون آمدن براى صید،به آهنگ به دست آوردن خوراک خود و خانوادهاش باشد،باید روزهاش را بگشاید و نماز خود را ناتمام بگزارد.
این دو حدیث، بیان گر این نکتهاند که معیار واجب بوئن ناتمام گزاردن نماز،سفرى است که درازاى آن،یک روز راه باشد و هیچ گونه قیدى جز این قید یاد نشده است.
12.«ما رواه ایضا فى العیون عن الفضل بن شاذان عن الرضا(ع)فى کتابه الى المأمون:و التقصیر فى ثمانیة فراسخ و مازاد، و اذا اقصرت افطرت.»60
فضل بن شاذان ،مىگوید امام رضا(ع)در نامهاى به مأمون نوشته بود:قصر نماز در هشت فرسخ و بیشتر واجب شده است و هنگامى که نماز را ناتمام گزاردى،باید روزه را نیز بگشایى.
این حدیث با حدیثهاى پیشین، ناسازگارى ندارد؛زیرا پارهاى از حدیثها را مىتوان بر پارهاى دیگر حمل کرد،به این بیان:پارهاى از حدیثها را، با در نظر گرفتن نشانهها، شرح و به عنوان بیان مصداق،براى پارهاى دیگر دانست.
خلاصه،از اخبار پیشین چنین استفاده مىشود که معیار اصلى در واجب بودن ناتمام گزاردن نماز«مسیرة یوم»است و قیدهاى دیگر،بیان نمونه براى آن و براى ظرف زمانى ویژهاند.
اشکال:اگر چنین باشد،پس چرا علماى بزرگ مذهب تشیع در زمانهاى پیشین، که به زمان ائمه(ع)نزدیک بودهاند،آن را درک نکرده بودند؟
پاسخ:آن بزرگان، در زمانى مىزیستهاند که سیر عادى در مسافرتهاى همان سیر قطار شتر و کاروانهابوده است؛از این روى، فتوایى که صادر مىکردند،به طور طبیعى، برابر با معناى روایات بوده است،یعنى هم عنوان«مسیرة یوم»را یاد مىکردند و هم قیدهاى دیگر را مىافزودند.
گروهى دیگر از آن بزرگان، یکى از آن دو را فتوا مىداند که از پارهاى از روایات استفاده مىشد،از این روى،همان توجیه را که درباره آن روایات داشتهایم،درباره فتواى علماى پیشین نیز مىتوان داشت.بنابراین،فتواى آنان هیچ گونه ناسازگارى با نتیجهگیرى ما از روایات ندارد.یعنى آنان نیز قیدهاى دیگر را به عنوان بیان نمونه راى،مسیرة یوم،و براى زمان خود بیان کردهاند.
پرسش:درباره فتواى علماى معاصر چه مىگویید؟
پاسخ:فتواى این بزرگان سبب نمىشود که ما در استنباط احکام، پیرو استدلال نباشیم و یا جمود بر فتواى آنان داسته باشیم،چنانکه همین بزرگان،نسبت به پارهاى از فتواهاى مشهور در بین پیشینیان، جمود نداشتهاند و بر خلاف آن فتواها، فتوا دادهاند، از جمله:
1.نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجس، تا آن گاه که رنگ، بو و مزه تغییر نیابد.
2.فتواى آیت اللّه سید احمد خوانسارى و امام خمینى درباره شطرنج با این که روایاتى به حرام بودن آن وجود دارد.
پرسش:در مورد مخالفت با حکم مشهور چه مىگوید؟
پاسخ:حکم مشهور سهل است،اگر اجماعى هم در مسأله وجود داشته باشد، تا زمانى که احتمال برود اجماع مدرکى است،اعتبارى نخواهد داشت،چه رسد در مورد حکم ناتمام گزاردن نماز که اجماع بر معیار بودن هشت فرسخ، به طور قطع، مستند به اخبار است.
افزون بر این،اگر اجماع مدرکى است،اعتبارى نخواهد داشت،چه رسد در مورد حکم ناتمام گزاردن نماز که اجماع بر معیار بودن هشت فرسخ،به طور قطع مستند به اخبار است.
افزون بر این،اگر اجماع مدرکى هم نباشد، باز بنابر عقیده بسیارى از علماى معاصر، تنها زمانى اجماع اعتبار خواهد داشت که مفید قطع و یقین گردد.از دیگر سوى،فرسخ، برید و میل،واژگانى هستند که پس از رحلت رسول اکرم(ص)بر نهاده شدهاند؛ از این روى،امکان بسته بودن حکم ناتمام گزاردن نماز به این عنوانها از زبان مبارک آن حضرت،وجود ندارد.
و همچنین علماى امامیه،هیچ فرقى میان مسیرة یوم و قیدهاى دیگر قائل نشدند،در حالى که این فرق در زمان ما،به گونه کامل، در خارج دیده مىشود؛زیرا سیر عادى زمان ما،سیر قطار شتر نیست،بلکه سیر خوروهاى جمعى است که در یک روز، بیش ار چهل فرسخ راه مىپیمایند.از این روى، در این زمان،گریزى جز این نیست که میان مسیرة یوم و قیدهاى دیگر،باید فرق گذاشت و معیار اصلى را یا مسیر یوم و یا در قیدهاى دیگر قرار داد.
با در نگریستن و مطالعه مجموعه روایات وارد شده از پیامبر(ص)و ائمه طاهرین(ع)گریزى نمىماند جز این که معیار اصلى را که با دگرگونى زمان دگرگون نمىشود، همان مسیر یوم بدانیم و صحیحه محمد بن مسلم که در ضمن اخبار دسته سوم خواهد آمد،تأیید کننده دیدگاه ما خواهد بود.
روایات دسته دوم
1.«ما رواه الشیخ باسناده عن الحسن بن سعید عن ابن ابى عمیر عن جمیل بن دراج عن زرارة عن ابى جعفر (ع)قال:التقصیر فى برید،و البرید اربعة فراسخ.و رواه الکلینى ایضا عن على بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابى عمیر مثله.»61
زراره از امام صادق(ع)نقل مىکند که حضرت فرمود: ناتمام گزاردن نماز،در یک برید است و برید،چهار فرسخ.
2.«ما رواه ایضا باسناده عن سعد عن محمد بن الحسین بن ابى الخطاب عن معاویة بن حکیم عن ابى مالک الحضرمى عن ابى الجارود، قال:قلت لابیجعفر (ع):فى کم التقصیر؟فقال:فى برید.62
ابو الجارود مىگوید:از امام باقر(ع)پرسیدم:در چه مقدار پیمودن راه، نماز را باید ناتمام گزارد؟
حضرت فرمود:در یک برید.
3.«ما رواه عن سعد عن محمد بن الحسین عن جعفر بن بشیر عن حماد بن عثمان عن محمد بن النعمان عن اسماعیا بن الفضل الهاشمى قال سألت ابا عبدالل+ه (ع)عن التقصیر، فقال:فى اربعة فراسخ.»63
رواى از حضرت درباره ناتمام گزاردن نماز پرسید؟
حضرت فرمود:در چهار فرسخ.
4.«ما رواه عن الحسن بن سعید عن فضالة عن حماد عن زید الشحام قال:سمعت ابا عبداللّه(ع)یقول:یقصر الرجل فى مسیر اثنى عشر میلاً.»64
زید شحام مىگوید:از امام صادق(ع)شنیدم که فرمود:مسافر در دوازده میل راه پیمودن، نماز خود را ناتمام مىگزارد.
5.«ما رواه الکلینى عن على بن ابراهیم عن ابیه هن ابن ابى عمیر عن ابى ایوب قال:قلت لابیعبداللّه(ع):ادنى ما یقصر فیه؟
قال: برید.و رواه الشیخ ایضا باسناده عن على بن ابراهیم.»65
ابو ایوب مىگوید:از امام صادق(ع)پرسیدم:کمترین راهى که در آن نماز ناتمام گزارده مىشود چه اندازه است؟
حضرت فرمود:یک برید.
6.«ما رواه الشیخ باسناده عن احمد بن محمد عن ابن ابى عمیر عن عبدالل+ه بن بکیر قال:سألت ابا عبدالل+ه(ع)عن القادسیة اخرج الیها اتم ام اقصر؟
قال:و کم هى؟
قلت: هى التى رأین.
قال:قصر.»66
عبدالل+ه بن بکیر مىگوید:از امام صادق(ع)درباره قادسیه پرسیدم که در سفر خود به آن جا، آیا نماز را ناتمام بگزارم، یا تمام؟
حضرت فرمود:چقدر راه است؟
گفتم:همان اندازه که شما دیدید.
حضرت فرمود:نماز را ناتمام بگزار.
شیخ حر عاملى،درباره این حدیث مىنویسد:
«مقصود راوى این است که او از کوفه به سوى قادسیه رفته و شیخ طوسى این حدیث را در لا به لاى احادیث مربوط به چهار فرسخ نقل کرده است.»
و علامه بحر العلوم مىنویسد:
«قادسیه در سرزمین عراق، در دو مکان است:یکى قریه بزرگى در نواحى«دجیل»نزدیک «سامرا»و دیگرى در سرزمین پر باغ و بوستان، در نزدیکى کوفه، آخرِ سرزمین عرب و آغاز مرز عراق از سمت جنوب.»67
7.«ما رواه الشیخ باسناده عن محمد بن على بن محبوب عن محمد بن عیسى عن عمران بن محمد،قال:قلت لابى جعفر الثانى (ع) جعلت فداک ان لى ضیعة على خمسة عشر میلاً،خمسة فراسخ، فربما خرجت الیها فأقیم فیها ثلثة ایام أو خمسة ایام او سبعة ایام فاتم الصلوة تم اقصر؟
فقال:قصر فى الطریق و اتم الصلوة.»68
عیسى بن عمران مىگوید:به امام جواد (ع)عرض کردم:فدایت شوم،من باغى دارم که رد فاصله پانزده میلى قرار دارد که پنج فرسخ است و چه بسا به آنجا مىروم و در آن جا سه و یا پنج و یا هفت روز مىمانم، آیا نماز خود را تمام بگزارم، یا ناتمام؟
حضرت فرمود:در بین راه ناتمام و در آن مکان تمام بگزار.
این حدیث،حکمى را بیان کرده که هیچ فقیهى به آن فتوى نداده است و آن،واجب بودن ناتمام گزاردن نماز میان دو وطنى است که فاصله آن دو، کمتر از هشت فرسخ باشد،البته در صورتى که مقصود از کلمه«ضیعة»را در حدیث وطن انگاریم.
با این حکم،ناتمام گزاردن نماز در بن راه و تمام گزاردن آن در مقصد است،بنابراین انگار که مقصود از«ضیعة»غیر وطن باشد.در هر صورت، مسافت کمتر از هشت فرسخ خواهد بود.به زودى یادآور خواهیم شد که در هر صورت، آنچه از این حدیث فهمیده مىشود با نتیجهاى که از حدیثهاى دسته نخست گرفته شد ناسازگارى ندارد.
آیت اللّه سید محسن حکیم،درباره این حدیث مىنویسد:
«باید این حدیث را کنار گذاشت و یا این که آن را به سبب حکم به تمام گزاردن نماز در مقصد،حمل بر تقیه کرد؛زیرا در غیر این صورت،با حدیثهاى پیشین، ناسازگارى خواهد داشت.»69
8.«ما رواه الکلینى عن محمد بن یحیى عن محمد بن الحسین عن محمد بن عیسى الحزاز عن بعض اصحابنا عن ابى عبداللّه(ع)قال:بینا نحن جلوس و أبى عند و الٍ لنبى امیة على المدینة اذجائ ابى مجلس فقال:کنت عند هذا قبیل، فسائلهم عن التقصیر:
فقال قائل منهم فى ثلاث.
و قال قائل منهم یوم و لیلة.
و قال قائل منهم: روحة.
فسألنى،فقلت له:ان رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله،لما نزل علیه جبرئیل بالتقصیر، قال له النبى صلى اللّه علیه و آله: فى کم ذاک؟
فقال:فى برید.
قال:واى شئالبرید؟
قال:ما بین ظل عَیر الى فیئ و عُیَر.
قال:ثم عبرنا زمانا،ثم رأى بنو امیة یعلمون اعلاما على الطریق و انهم ذکروا ما تکلم به ابو جعفر (ع)فذرعوا ما بین ظل عیر الى فیئ و عیر ثم جزوه على اثنى عشر میلاً فکان ثلثة آلاف و خمسمأة ذراع کل میل،فوضعوا الاعلام،فلما ظهر بنوها شم غیروا أمر بنى امیة غیرة لأن الحدیث هاشمى، فوضعوا إلى جنب کل علم علما.»70
امام صادق (ع)فرمود:ما نشسته بودیم و پدرم که نزد یکى از از والیان بنى امیه بر شهر مدینه بود،وارد شد و نشست،سپس فرمود:من چند لحظه پیش نزد او [والى ]بودم که والى از آنان [علماى مذاهب دیگر]درباره ناتمام گزاردن نماز پرسید.
گروهى از آنان گفتند:در سفر سه روزه.
گروهى گفتند، در یک شب و یک روز.
گروهى گفتند: در یک روحه.71
والى،از من پرسید، به او گفتم: رسول خدا(ص)در آن هنگام که جبرئیل براى بیان حکم ناتمام گزاردن نماز بر او فرود آمد او از جبرئیل پرسید:این حکم در چه مقدار راه است؟
جبرئیل گفت:در یک برید.
حضرت فرمود:برید چیست؟
جبرئیل گفت:از سایه «عیر»تا سایه«و عیر».
امام صادق (ع) فرمود: سپس زمانى سپرى شد،دیده شد که بنى امیه نشانه هایى را در درازاى راه قرار مىدهند و این در حالى بود که آنان آنچه را که امام باقر(ع)فرموده بود،به یاد آورند، سپس میان سایه«عیر»تا سایه«و عیر»را به وسیله ذارع اندازه گرفتند، آن را بر دوازده میل تقسیم کردند که در ازاى هر میل، سه هزار و پانصد ذارع شد،سپس نشانه گذارى کردند.هنگامى که بنى هاشم [بنى عباس]ظاهر شدند،به گونهاى آن نشانه گذاریها را دگرگون کردند،پس در کنار هر نشانهاى،نشانهاى از خود گذاشتند.
9.«ما رواه الصدوق قال:و قال الصادق(ع):إن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله لمّا نزل علیه جبرئیل بالتقصیر قال له النبى صلى اللّه علیه و آله فى کم ذلک؟فقال:فى برید،فقال:و کم البرید؟قال: ما بین ظل عیر الى فیئ و عیر فذرعته بنو امیة ثم جزوه على اثنى عشر میلاًفکان کل میل الفا و خمسمأة ذارع،و هو اربعة فراسخ.»72
امام صادق(ع)فرمود:هنگامى که جبرئیل براى بیان حکم ناتمام گزاردن نماز بر رسول خدا(ص)فرود آمد،پیامبر(ص)از او پرسید:این حکم ناتمام گزاردن نماز،در چه اندازه راه است؟
جبرئیل گفت:در یک برید.
پیامبر پرسید: برید چه اندازه است؟
جیرئیل گفت:بین سایه«عیر»و سایه «و عیر».
امویان آن درازا را به ذارع اندازه گرفتند و سپس بر دوازده میل تقسیم کردند که هر میل برابر با هزار و پانصد ذارع و مجموع درازا،برابر با چهار فرسخ شد.شیخ حر عاملى، در ذیل این حدیث مىنویسد:
«این روایت،خلاف مشهور میان راویان و فقیهان است و...و شاید ذارع در این جا غیر از ذارع در حدیث نخست، و بیش از میزان آن باشد.»
10.«ما رواه الکلینى عن على بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابى عمیر عن بعض اصحابه عن ابیعبداللّه (ع)قال:سئل عن حد الامیال التى یجب فیها التقصیر؟
فقال ابو عبداللّه (ع):إن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله جعل حد الامیال من ظل عیر الى ظل و عیر، و هو المیل الذى وضع رسول اللّه صلى الله علیه و آله علیه التقصیر.»73
از امام صادق (ع)درباره میلهایى که سبب ناتمام گزاردن نماز مىشود مىپرسد.حضرت در پاسخ مىفرماید:رسول خدا (ص)انازه میلهایى که سبب ناتمام گزاردن نماز مىشود،از سایه عیر تا سایه وعیر قرار داد و آن اندازه میلى است که پیامبر (ص)ناتمام گزاردن نماز را بر آن بر نهاده است.
بررسى سندهاى حدیث پسین
به خوبى روشن است که حدیث شماره 8 مرسل است و بى اعتبار. همین گونه است روایت ابن بابویه، به گونه مرسل از امام صادق(ع)؛زیرا دلیلى معتبر بر حجت بودن اخبار و مرسله شیخ صدوق، وجود ندارد.
حدیث دهم نیز،اعتبارى ندارد؛زیرا ابن ابى عمیر،هر چند از اصحاب اجماع است،ولى این موضوع دلیل بر معتبر بودن اخبار مرسله او نمىشود.در معناى اصحاب اجماع، در شرح حدیث هفتم از روایات دسته نخست،یادآور شدیم:این نیست که روایات مرسله راوى اعتبار داشته باشد.
معناى عَیر و عُیَر:
علامه بحر العلوم در ابن باره مىنویسد:
«عَیْر، بر وزن طِیر،و عُیَر بر وزن زُبیر، دو کوه در مدینهاند که در جانب مشرق و مغرب آن قرار دارند.عَیر،که به آن عایر نیز گفته مىشود، در شرق مدینه و وعُیر در غرب آن واقع است؛از این روى، حضرت رسول (ص)فرمود: بین سایه عیر و سایه وُعیر، زیرا «فیئ»آن سایهاى است که پدید بیاید که از فعل «فاء»به معناى «رجوع کرد»مشتق است.»
همو،مىافزاید:
«و مقصود از «میان دو سایه»میان دو کوه است.سایه گفته براى اینکه بیاگاهاند که اندازه درازاى«میل»همانا دو جهتى است که آن دو جهت، آغاز سایهاند. پس یاد کرد سایه،براى تأکید روى چیزى است که ظهور بینه آن را مىرساند و امّا پایان سایه روشن نیست،بلکه گاهى سایه،پایان ندارد؛از این روى،اندازهگیرى از پایان سایه دو کوه، درست نیست. »74
بررسى دلالت اخبار دسته دوم
همه اخبار دسته دوم، ظهور در این دارند که چهار فرسخ تمام،موضوع براى ناتمام گزاردن نماز است،بدون بازگشت.یعنى ظاهر آنها این است که کمترین درازایى که در آن باید نماز را ناتمام گزارد،چهار فرسخ،یک برید و یا دوازده میل است.
اگر نبود اخبار دیگرى که روشنگر این دسته از اخبارند،چنین استفاده مىشد که میان اخبار دسته دوم و اخبار دسته اول،ناسازگارى است،هر چند در گاه ناسازگارى نیز،هیچ گونه خدشهاى بر آنچه که ما به آن رسیدهایم، وارد نمىشود،زیرا این ناسازگارى احتمالى و ابتدایى از این جهت تردید ایجاد مىکند که آیا معیار کوتاه شدن نماز،آن سفرى است که درازاى آن یک روز باشد و یا آن سفرى که درازاى آن نصف روز باشد؟
اخبار دسته نخست،احتمال نخست را و اخبار دسته دوم،احتمال دوم را مىفهمانند و یاد کرد چهار فرسخ و یک برید و مانند آن در دسته دوم،به عنوان بیان نمونه براى نصف روز است.در هر صورت، ناسازگارى احتمالى یاد شده با توجه به روایات دسته سوم،برطرف خواهد شد.
روایات دسته سوم
این دسته از اخبار ظهور در این دارند که چهار فرسخ،سبب ناتمام گزاردن نماز است،به شرط این که مسافر، در همان روز خارج شدن از وطن، به وطن باز گردد که در نتیجه«مسیرة یوم»و یا«هشت فرسخ»به گونه آمیختگى رفت و برگشت، درست مىشود:
1.«ما رواه الصدوق عن جمیل بن دراج عن زراره بن اعین قال: سألت ابا عبدالل+ه (ع)عن التقصیر،فقال:برید ذاهب و برید جائى، قال:و کان رسول الل+ه، صلى اللّه علیه و اله،اذا اتى ذبابا قصر و ذباب على برید و انما فعل ذلک لانه اذا رجع کان سفره بریدین ثمانیة فراسخ.»75
زراره از امام صادق(ع)درباره ناتمام گزاردن نماز مىپرسد.
حضرت مىفرماید:یک برید رفت و یک برید برگشت.
سپس فرمود:پیامبر خدا(ص)هنگامى که به«ذباب»مىرفت،نماز را ناتمام مىگزارد و«ذباب»در یک بریدى قرار دارد و همانا این کار را انجام مىداد براى این که اگر باز مىگشت، مسافرت او دو برید، برابر با هشت فرسخ مىشد.
2.«ما رواه فى العیون و العلل باسناده عن الفضل بن شاذان عن الرضا(ع)قال:انما وجبت الجمعة على من یکون على رأس فرسخین، لا اکثر من ذلک،لأن ما تقصر فیه الصلاة بریدان ذاهبا،تو برید ذاهبا و برید جائیا، و البرید اربعة فراسخ،فوجبت الجمعة على من هو على نصف البرید الذى یجب فیه التقصیر، و ذلک لانه یجئفرسخین و یرجع فرسخین، و ذلک اربعة فراسخ،و هو نصف طریق المسافر.»76
فضل بن شاذان مىگوید:امام رضا (ع)فرمود:همانا نماز جمعه، واجب شد براى کسى که در دو فرسخى قرار گرفته باشد،نه بیشتر از این؛زیرا درازایى که در آن، ناتمام گزاردن نماز واجب مىشود،دو برید رفت و یا یک برید برگشت و برید،چهار فرسخ است.سپس نماز جمعه واجب شد بر کسى که در نصف برید قرار بگیرد،که نماز در برید ناتمام مىشود؛زیرا او دو فرسخ مىرود و دو فرسخ بر مىگردد و این،برابر است با چهار فرسخ،نصف راه مسافر.
اشکال:حکم واجب بودن نماز جمعه در این حدیث،به عهده کسى قرار گرفته که در دو فرسخى قرار گرفته باشد،نه به کسى که راه او تا نماز جمعه نیمى از نیم روز باشد و حکم یاد شده در حدیث هم ثابت است و هم نشانه این که معیار در ناتمام گزاردن نماز،هشت فرسخ است،نه مسیر یوم.
پاسخ : شما اگر اخبار باب نخست از بابهاى نماز جمعه را در وسائل الشیعه 77 مطالعه کنید،در مىیابید که حکم واجب بودن نماز جمعه، تنها براى کسانى گذارده نشده است که سر دو فرسخى قرار گرفته باشند؛زیرا آهنگ آن روایتها، آهنگ برداشتن حکم است و ناسازگارى ندارد که در آغاز و در مقام انشاء،حکم،به عهده کسانى آمده باشد که در جایى قرار گرفته باشند که نیمى از نیم روز،با مکان نماز جمعه فاصله داشته باشند. ولى امام (ع)بع عنوان حاکم سیاسى شرعى و براى زمان خود، حکم را از کسانى که در بیش از دو فرسخ قرار بگیرند،برداشته باشد،چنانکه زکات در اصل وضع،به بسیارى از غلات و....بسته شد بود،ولى بخشى از آنها، مانند:برنج و...بخشیده شد.
احتمال دیگر در مسأله مورد بحث این است که اگر حکم به دو فرسخى بسته شده باشد،بگوییم این بستگى حکم به عنوان بیان نمونه در زمان بیانِ حکم است.
3.«ما رواه الشیخ عن الحسین بن سعید عن فضال عن معاویة بن وهب،قال:قلت:لابیعبداللّه(ع):ادنى ما یقصر فیه المسافر الصلوة؟قال:برید ذاهبا و برید جائیا.»78
معاویة بن وهب مىگوید:از امام صادق(ع)پرسیدم:کمترین راهى که مسافر در آن ،نماز را ناتمام مىگزارد، چه اندازه است؟
فرمود:یک برید رفت و یک برید برگشت.
4.«ما رواه ایضا عن الصفار عن ابراهیم بن هاشم عن رجل عن صفوان قال:سألت الرضا(ع)عن رجل خرج من بغداد یرید أن یحلق رجلا على رأس میل،فلم یزل یتبعه حتى بلغ النهروان و هى اربعة فراسخ من بغداد، أیفطر اذا اراد الرجوع و یقصر؟
فقال: لا یقصر و لا یفطر، لانه خرج من منزله و لیس یریر السفر ثمانیة فراسخ، و انما خرج یرید أن یلحق صاحبه فى بعض الطریق فتمادى به السیر الى الموضع الذى بلغه،و لو انه خرج من منزله یرید النهروان ذاهبا و جائیا لکان علیه أن ینوى من اللیل سفرا و الافطار، فان هو اصبح و لم ینو السفر فبداله من بعد أن أصبح فى السفر قصر،و لم یفطر یومه ذلک.»79
صفوان مىگوید:از امام رضا(ع)درباره مردى پرسیدم که از بغداد بیرون رفت، به آهنگ این که به مردى بپیوندد که در یک میلى بغداد قرا دارد.و همچنان آن مرد را دنبال کرد،تا این که به«نهروان»رسید،که تا بغداد چهار فرسخ فاصله دارد.آیا اگر آهنگ برگشت کرد،روزه خود را بگشاید و نماز خود را ناتمام بگزارد؟
امام فرمود:نه روزه خود را بگشاید و نه نماز خود را ناتمام بگزارد ؛ زیرا او،آن گاه که از منزل خود خارج شد،آهنگ آن نداشت که هشت فرسخ را بپیماید،بلکه به این آهنگ خارج شد که در بین راه به رفیق خود بپیوندد،ولى حرکت او،او را به آن جا کشاند که رسید و اگر او از منزل خود به آهنگ نهروان خارج مىشد که برود و برگردد،بر او واجب مىشد که از شب حرکت،چنین آهنگى را داشته باشد و گشودن روزه نیز بر او واجب مىشد.پس اگر او در بامداد روز حرکت،آهنگ سفر نکند، ولى مسافرت پیش بیاید،نماز را ناتمام بگزارد و آن روز روزه خود را بگشاید.
این حدیث،از نظر سند مرسل است و اعتبارى ندارد.افزون بر این، از حیث دلالت نیز،در ذیل آن حکمى بیان شده که کسى به آن فتوا نداده است:
«کسى که در شب آهنگ سفر نداشته باشد و بامداد آن سب،بدون پیش بینى و آهنگ پیشین، به سفر برود، باید نماز خود را ناتمام بگزارد، ولى روزه وى صحیح است.»80
این حکم، ناسازگارى دارد،با اخبارى که دلالت بر باطل بودن روزه در هر جایى مىکند که نماز ناتمام گزارده مىشود.
6.«ما رواه الکلینى عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد البرقى عن محمد بن أسلم الجبلى عن صباح الحذائ عن اسحاق بن عمار قال:سألت ابا الحسن(ع)عن قوم خرجواإلى سفر،فلما انتهوا إلى الموضع الذى یجب علیهم فیه التقصیر قصروا من الصلوة فلما صاروا على فرسخین أو على ثلثة فراسخ أو على اربعة فراسخ تخلف عنهم رجل لا یستقیم لهم السفر إلاّ بمجیئه إلیهم فاقاموا على ذلک أیا ما لا یدرون هل یمضون فى سفرهم أو ینصرفون، هل ینبغى لهم أن یتموا الصلوة أو یقیموا على تقصیرهم؟ قال:إن کانوا بلغوه مسیرة اربعة فراسخ فلیقیموا على تقصیرهم أقاموا أو انصرفوا، و ان کانوا ساروا أقل من اربعة فراسخ فلیتموا الصلوة أقاموا أو انصرفوا، فاذا مضوا فلیقصروا.
و ورى الصدوق فى العلل عن محمد بن موسى بن المتوکل عن على بن الحسن السعد آبادى عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى عن محمد بن على الکوفى عن محمد بن اسلم الجبلى نحوه، و زاده: ثم قال:و هل تدرى کیف صار هکذا؟قلت:لا ادرى،قال:لأن التقصیر فى بریدن، و لا یکون التقصیر فى اقل من ذلک،فلما کانوا قد ساروا بریدا کانوا قد ساروا سفر التقصیر، فان کانوا سارا اقل من ذلک لم یکن لهم إلا إتمام الصلوة، قلت:ألیس قد بلغوا الموضع الذى لا یسمعون فیه أذان مصرهم الذى خرجوا منه؟قال:بلى،انما قصروا فى ذلک الیوم، لانهم لم یشکوا فى سیرهم و ان السیر یجدیهم ،فلما جائت العلة فى مقامهم دون البرید صاروا هکذا.»81
اسحاق بن عمار مىگوید:از امام موسى بن جعفر (ع)درباره گروهى پرسیدم که به آهنگ سفر خارج شدند و چون به جایى رسیدند که در آنجا باید نماز را ناتمام بگزارند، نماز را ناتمام گزارند و چون به دو فرسخى و یا سه فرسخى و یا چهر فرسخى رسیدند، یک تن از آن گروه از ادامه دادن راه با آنان باز ماند، در حالى که سفر آنان بستگى به وى داشته است.گروه از حرکت باز ایستاد و منتظر شدند، تا او برگردد.سفر آنان نیز انجام نمىگیرد، مگر با آمدن او؛از این روى در آن جا،چند روزى ماندگار شدند و نمىدانستند که به سفر خود ادامه دهند و یا این که منصرف شوند.
آیا جایز است اینان نماز خود را تمام بگزارند و یا این که باید همچنان ناتمام بگزارند؟
حضرت فرمود:اگر به چهار فرسخى رسیدند، نماز را همچنان ناتمام بگزارند،چه بخواهند در آن جا بمانند و چه این که نمانند.
اگر به کمتر از چهار فرسخ رسیدند، نماز را تمام بگزارند،چه بخواهند در آن جا بمانند و یا بخواهند نمانند.پس هنگامى که بخواهند سفر خود را ادامه بدهند،نماز را ناتمام بگزارند.82
شیخ صدوق در کتاب علل همین حدیث را با چند واسطه از محمد بن اسلم جبلى نقل کرده و افزوده است:
«حضرت فرمود:و آیا مىدانى که چگونه این گونه شده است؟
گفتم:نمىدانم.
امام فرمود:براى این که ناتمام گزاردن نماز در دو برید است،نه در کمتر.پس هنگامى که یک برید راه رفته باشند [صاحب وسائا در اینجا این جمله را افزوده است:و بخواهند منصرف شوند.]به اندازه ناتمام گزاردن نماز،را پیمودهاند و اگر کمتر از این راه را مىپیمودند، بر آنان جایز نبود، جز تمام گزاردن نماز.
گفتم:آیا آنان به جایى نرسیدند که در آن جا، اذان وطن خود را، که از آن خارج شدهاند، نمىشوند؟
فرمود: آرى،همانا در ان روز ناتمام گزاردند[وسائل:در آن مکان]زیرا شک در سیر خود نداشتند [وسائل:و چون سیر آنان جدّى بود].»83
دلالت اخبار دسته سوم
دانستیم بنابر آنچه از اخبار دسته نخست فهمیده مىشود، معیار در واجب بودم ناتمام گزاردن نماز«مسیرة یوم»است و قیدهاى دیگر براى روشن گریند و یاد کرد آنها به عنوان مصداق«مسیرة یوم»در آن زمان است و آنچه از اخبار دسته دوم فهمیده مىشود،معیار در واجب بودن ناتمام گزاردن نماز،پیمودن مسیر نصف روز است و یاد کرد برید و چهار فرسخ، به عنوان مصداق خارجى معمولى براى سیر در آن زمان است.
و اما آنچه از اخبار دسته سوم فهمیده مىشود،چهار فرسخ،یعنى پیمودن نیمى از روز،سبب ناتمام گزاردن نماز مىشود،به شرط این که در پى آن،بازگشت انجام بگیرد،نه به طور کلى.بنابراین،این این دسته از اخبار، در واقع به مانند تفسیر براى دسته اول و دوم اخبارند،به گونهاى که اگر این دسته از اخبار نبود،بین اخبار دسته اول و دوم ناسازگارى پدید مىآمد،ولى با بودن آن،روشن مىشود که مقصود از«مسیرة یوم»در دسته نخست، فراتر از مسیر کشیده(امتدادى)و در هم آمیخته(تلفیقى)و حکم مسیرة یوم در آمیخته از رفت و برگشت، همان حکم مسیر کشیده و دراز ایت.و همچنین مراد از چهار فرسخ و یا مسیر نیم روز در دسته دوم،همان چهار فرسخ در آمیخته و یا نیمى از روز در آمیخته است.
به دیگر سخن، آنچه از اخبار دسته دوم فهمیده مى شود، نیمى از روز است،به شرط این که در پى رفت،برگشت باشد که در نتیجه،پیمودن راه به یک روز تمام مىشود و یاد کرد«اربعة فراسخ»به عنوان مصداق براى مسیر نیم روز در آن عصر و به عنوان بیان براى کمترین اندازه درازا،میان مبدئ و مقصد است که نتیجه این جمع عرفى، از بین رفتن ناسازگارى احتمالى میان اخبار دسته نخست و دسته دوم است.
پرسش:ناسازگارى میان قید مسیرة یوم و قیدهاى دیگر را چه مىگویید؟
پاسخ:چنین ناسازگارى را فقیهان هرگز مطرح نکردهاند. بسیارى از فقیهان گزیرى جز یاد کرد مسیر یوم در عرض قیدهاى دیگر نداشتهاند و این را با حروق عطف (واو و...)بیان کردهاند که در این باره مىتوانید به کتابهاى شرایع،چاپ شده در سلسة الینابیع الفقهیة، ج 4 / 825؛منتهى المطلب،ج 1 389؛ذخیرة المعاد/ 405؛رساله بحر العلوم، چاپ شده در مفتاح الکرامة، ج 3 / 502؛مقنع،چاپ شده در سلسلة الینابیع،ج 2 / 62؛مجمع الفائدة و البرهان، ج 3 / 358و 366،مراجعه کنید.
خلاصه،معیار اصلى براى واجب بودن ناتمام گزاردن نماز،همان مسیرة یوم است؛یعنى انسان در یک روز،با وسیله عادى زمان خود،یک سیر عادى را داشته باشد،چهاین که این یک روز به گونه کشیده و دراز باشد و یا بصورت آمیخته از رفت و برگشت.
بنابراین باید بگوییم که معیار براى واجب بودن ناتمام گزاردن نماز،پیمودن درازى یک روز میانه گون و در منطقهاى میانه از حیث پستى و بلندى، با وسیلهاى نه بسیار کندرو و نه بسیار تندرو است.
البته معناى این نکته که معیار همان «مسیر یوم»است،این نیست که حرکت در روز باشد بلکه اگر در شب و یا آمیختهاى از روز و شب هم باشد، حکم همین است.
بنابراین باید بگوییم که معیار براى واجب بودن ناتمام گزاردن نماز،پیمودن درازى یک روز میانه گون و در منطقهاى میانه از حیث پستى و بلندى، با وسیلهاى نه بسیار کندرو و نه بسیار تندرو است.
البته معناى این نکته که معیار همان «مسیر یوم»است،این نیست که حرکت در روز باشد بلکه اگر در شب و یا آمیختهاى از روز و شب هم باشد، حکم همین است.
دسته چهارم: اخبار عرفات
در آنچه که بیان شد،هدف نگارنده این بود که معیار واقعى واجب بودن ناتمام گزاردن نماز و باطل بودن روزه را در سفر،ثابت کند؛از این روى اگر به حکمها و نکتههاى دیگرى در«لا به لاى»بحث اشاره شد و یا روایات به آنها اشاره داشتهاند، به گونهاى دور افتادن از مطلب بوده و نگارنده در پى اثبات و ردّ کردن آنها نبوده است،از یان روى مبهم ماندن آنها هیچ گونه خدشهاى به اصل هدف وارد نمىسازد ولى در این میان،براى کامل کردن استدلال به اخبار عرفات اشارههاى شد،از این روى، بایسته مىنماد،پارهاى ار اخبار را یادآور شویم و به بررسى آنها بپردازیم:
1.«ما رواه الصدوق باسناده عن معاویة بن عمار أنه قال لا بیعبداللّه(ع):إن اهل مکة یتمون الصلاة بعرفات، فقال: ویلهم [او ویحهم]واى سفر اشد منه؟لانتم.
محمد بن الحسن باسناده عن محمد على بن محبوب عن العباسى یعنى ابن معروف عن عبدالل+ه بن مغیرة عن معاوید بن عمار مثله.
و باسناده عن الحسین بن سعید عن صفوان بن یحیى و حماد بن عیسى عن معاویة عمار مثله،إلاّ أنه قال:«لا تتموا»و باسناده عن العباس و الحسن بن سعید جمیعا، عن على، یعنى ابن مهزیار، عن فضالة بن معاویة مثله.
و رواه الکلینى عن على ابراهیم عن ابیه و عن محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن یحیى مثله.»84
معاویة بن عمار به امام صادق مىگوید:مردم مکه نماز خود را در سرزمین عرفات تمام مىگزاردند.
حضرت فرمود : واى بر آنان! کدام سفر دشوارتر از این سفر است؟ نماز در آن جا تمام گزارده نمىشود.
شیخ طوسى، بسان این حدیث را با سند خود از محمد بن على محبوب و او از عباس بن معروف و او از عبداللّه بن مغیرة و او از معاویة بن عمار و با سند دیگر از حسین بن سعید و او از صفوان بن یحیى و حماد بن عیسى و آن دو از معاویة بن عمار نقل کرده است و در نقل اخیر،به جاى «نماز در آن جا تمام گزارده نمىشود»فرموده:«نماز را در آن جا تمام نگزارید.»
و نیز شیخ، بسان این حدیث را از عباس و حسن بن على و آن دو از على بن مهزیار و او از فضالة بن معاویة نقل کرده است.
ثقة الاسلام کلینى نیز، آن را از على بن ابراهیم و او از پدرش ابراهیم و او از محمد بن اسماعیل و او از فضل بن شاذان و او از صفوان بن یحیى نقل کرده است.
2.«ما رواه محمد بن محمد المفید فى المقنعة، قال:قال(ع):ویلّ لهؤلاء القوم الذین یتمون الصلاة بعرفات، أما یخافون اللّه؟
فقیل له:فهو سفر؟فقال:واى سفر اشد منه؟»85
حضرت مىفرماید:واى بر این قوم که نماز را در سرزمین عرفات تمام مىگزارند. آیا از خداوند نمى ترسند؟
از حضرت پرسیده شذ:آیا به عرفات رفتن، سفر به شمار مىآید؟
فرمود:چه سفرى دشوارتر از این سفر است؟
روایات بسیار دیگر درباره عرفات وجود دارد که معناى آنها این است:
«اهل مکه و یا کسانى که حکم اهل مکه را یابند، مانند کسانى که ده روز در آن شهر بمانند و سپس به سرزمین عرفات بروند،باید نماز خود را ناتمام بگزارند.»
از مجموع این دسته از اخبار،آنچه که بحث ما بستگى داشته باشد،دو نکته را استفاده مىکنیم:
1.درازاى بین شهر مکه تا سرزمین عرفات،در آن زمان، نیم روز بوده است.
بنابراین،اخبار عرفات،همان مطلب را مىفهمانند که از اخبار دسته سوم استفاده کردیم و یادکرد برید و مانند آن،به عنوان مصداق براى مسیر نیم روز در آن زمان است،نه به عنوان معیار اصلى واجب بودن ناتمام گزاردن نماز.
2.حکمت بار شدن حکم ناتمام گزاردن نماز،بر عهده مسافر(چنانکه از دو حدیث نقل شده استفاده مىشود)دشوارى و رنج سفر است و شارع مقدس، براى این که در برابر دشواریهاى راه،آسان بگیرد و از وظیفه بکاهد،این حکم را گذارده است.
با توجه به این نکته بود که در مقدمه در لابه لاى نوشتار یادآورى شد که در زمان ما،ناتمام گزاردن نماز و باطل شدن روزه در سفر هشت فرسخ،با حکمت گذاردن حکم، سازوارى ندارد.
خلاصه سخن:
آنچه از روایات استفاده مىشود،آن گاه مسافر باید نماز را ناتمام بگزارد و روزهاش را بگشاید که با رسانههاى عادى زمان، یک روز را پیماید.
این یک روز،فرقى نمىکند در این که به گونه کشیده و درازا،یا به گونه آمیخته از رفت و برگشت باشد.
همچنین، لازم نیست مسافرت در روز باشد، بلکه اگر تمام آن و یا نیمى از آن در شب انجام بگیرد،باز هم حکم همین است،به شرط این که راه پیموده شده، برابر با راه یک روز عادى باشد و در مورد راه آمیخته از رفت و برگشت،هر چند بر اساس روایت، اشاره شد که شرط است بازگشت،در همان روز رفت باشد،ولى بر این نکته در این جا اصرارى نیست؛زیرا باید در جاى دیگر به بحث گذارده شود و ثابت نشدن آن نیز، خدشهاى به هدف ما وارد نمىسازد.
در ضمن،به اشکالهاى احتمالى که بر ادعا و استدلال ما به روایات وارد مىشد پاسخ دادهایم.
نوع بحث،به سبک جواهر و بر اساس مبانى اصولى و فقهى انجام گرفته است و نادیده گرفتن پارهاى از مبانى اصولى شمارى از فقیهان، به صورت مستدل، به معناى نادیده گرفتن اصل مبانى اصولى نیست ؛زیرا بسیارى از مبانى علم اصول و فقه اختلافى است و نگارنده در این گونه موارد،با مبناى خود به استدلال پرداخته است.
آنچه از روایات استفاده مىشود، آن گاه مسافر باید نماز را ناتمام بگزارد و روزهاش را بگشاید که با رسانههاى عادى زمان،یک روز راه پیماید.
این ،یک روز ،فرقى نمىکند در این که به گونه کشیده و درازا، یا به گونه آمیخته از رفت و برگشت باشد.
همچنین،لازم نیست مسافرت در روز باشد،بلکه اگر تمام آن و یا نیمى از آن در شب انجام بگیرد، باز هم حکم همین است، به شرط این که راه پیموده شده،برابر با راه یک روز عادى باشد و در مورد راه آمیخته از رفت و برگشت، هر چند بر اساس روایات،اشاره شد که شرط است بازگشت،در همان روز رفت باشد،ولى بر این نکته در این جا اصرارى نیست؛زیرا باید در جاى دیگر به بحث گذارده شود و ثابت نشدن آن نیز،خدشهاى به هدف ما وارد نمىسازد.