دانشگاه علمى دینیِ نجف اشرف, یکى از چهار دانشگاه علمى اسلامیِ معروف در وطن بزرگ اسلامى شمرده مى شود:دانشگاه قرویین در مغرب, دانشگاه زیتونه در تونس, دانشگاه الأزهر در قاهره و دانشگاه نجف در عراق.و این دانشگاه علمى دینى, برتریهایى بر دیگر دانشگاهها دارد و آن این است که در جوارِ مرقدِ امام علیّ بن ابى طالب(ع) واقع شده است(باب مدینة علم النبى) به شهادت و گواهى رسول اعظم(ص) که مى فرمود:
(انا مدینة العلم و علیُّ بابها).
و این دانشگاه از آغاز بنیان گذارى در قرن پنجم هجرى, به رهبرى بنیان گذار آن, شیخ طوسى, تا به امروز, بزرگان علماى امامیه و مراجع عالیقدر شیعه را در خود پرورش داده است.
و شاید خلاف واقع نگفته باشم اگر ادعا کنم: بیش تر رهبران و مراجع دینى شیعه تربیت یافته و بزرگ شده دانشگاه علمى دینى نجف اشرف هستند که از آن جا به جاى جاى کشورهاى اسلامى رهسپار شدند; امامان جماعت, و مدرّسان حوزه, دوستداران علم و فضیلت و طلاّب علوم دینى نسل ى بعد از نسل دیگر و دوره اى بعد از دوره دیگر. تا این که عصر طلایى این دانشگاه فرا رسید و آکنده از دوستداران شناخت و معرفت و طلاّب علوم دینى شد, به گونه اى که از دیگر کشورهاى اسلامى, کسانى برآن بودند علم و معرفت را از سرچشمه پاک و صاف خود بچشند, در آن جا گرد آمدند. این بزرگان سپسها به دیگر شهرها و سرزمینها کوچیدند و محیطهاى علمى پدید آوردند و مسلمانان را در جاى جاى دنیاى اسلام رهبرى کردند.
از برجسته ترین پرورش یافتگان این دانشگاه علمى دینى در عصر طلایى خود, مرجع عالیقدر اسلامى حضرت آیت اللّه العظمى فقیه معروف و مجاهد پرهیزکار سیّد عبدالاعلى سبزوارى است. وى در اوائل سال 1414 هجرى قمرى در نجف اشرف از دنیا رحلت کرد, کسى که نزدیک به سه ربع قرن متعلّم در حوزه هاى علمى و استاد و مرجع دینى بود و طلاّب علوم دینى از ایشان بهره هاى بسیار بردند.
او این رسالت علمى را دوست مى داشت و با شور و رغبت, خود را وارد چنین کارى بس بزرگ کرد.وى از خاندان علم و دانش بود. بیت اصیل و ریشه دار او در شهر سبزوار که معروف به مرکز علمى بود, در این دریاى علمى غوطه ور بودند.وى در آن شهر تلمّذ کرد و بعد از آن هم به حوز ه علمیه مشهد امام رضا(ع) که در آن هنگام آکنده از علماى اعلام و مجتهدان بود رهسپار شد و سپس به حوزه نجف اشرف منتقل شد که از علما و استادان بزرگ آن مرز وبوم استفاده و بهره ببرد.
در آن هنگام که رهسپار نجف اشرف, مرکز علوم اهل بیت(ع) شد, در دروس بعضى از بزرگان و ناموران علم, مانند:میرزا حسین نائینى, سیدابوالحسن اصفهانى, شیخ آقا ضیاء عراقى, شیخ میرزا محمد حسین کمپانى و شیخ محمّد جواد بلاغى شرکت جست که تمام این بزرگواران, از درجات عا لى و مقامات علمى و شهرت در فقه و اصول و حدیث و تفسیر و فلسفه اسلامى برخوردار بوده اند.
هنگامى که ایشان مراحل علمى را کامل کرد و ستاره فقهى وى درخشید, عهده دار کرسى تدریس و رسالت حوزوى خویش شد, به گونه اى که معروف به فقاهت و وسعت علم شد و دیرى نگذشت که مرجعّیت عامّه شیعه به سراغ وى آمد و ایشان هم مانند دیگر مراجع دینى, عهده دار این امر خطیر شد. محیط علمى این موهبت را براى ایشان مهیّا کرد و طلّاب علوم دینى دوستداران معرفت, پیرامون وى گرد آمدند و از علم و فکر وى بهره ها بردند. فکر نافذ ایشان در جمله اى از علوم بروز و ظهور کرد که در طلیعه آن علوم, علم فقه بود. و چون هدف و مطلوب, سخن از اندیشه هاى فقهى ایشان است زوایاى فکرى دیگر ایشان را پس از زاویه فقهى به عنوان مقدمّه مرور خواهیم کرد.
اشاره کردیم که استاد بزرگوار, سبزوارى, از دانشهاى گوناگون برخوردار بود. گرچه ایشان مشهور به فقاهت بود, امّا محدّث ومفسّر و اصولى نیز بود.در دانش حدیث سرآمد بود. حتى گفته شده که ایشان توانایى و مهارت ویژه اى در بازشناسى روایات امام محمد باقر از امام صادق( ع) داشته است, از آن جا که بیش تر روایات از این دو امام رسیده, این گونه آشنایى و بازشناسى روایات امام باقر از امام صادق(ع), خود کرامتى است که ایشان داشته و بیانگر گستره دانش و باریک اندیشى و ژرف کارى ایشان در دانش حدیث است.
ایشان, حاشیه ها و تعلیقه هایى بر کتابهاى حدیثى چون: وافى, وسائل الشیعه و بحارالانوار دارد که ژرفاى دانش حدیث شناسى وى را به خوبى مى نمایاند. این حاشیه ها و تعلیقه ها تاکنون به زیور چاپ آراسته نگردیده است.از جمله نوشته هاى ایشان, کتابى است در علم اصول, به نام تهذیب الاصول.این اثر, یک دوره کامل اصول را در بر دارد.در این اثر, قاعده ها و بحثهاى اصولى, به بوته بررسى نهاده مى شود و مناقشه هاى اصولى با روش و اسلوبى که ذهنهاى گوناگون,آن را بپذیرند, بیان مى گردد.
از ویژگیهاى کتاب این که: ایشان , در مباحث اصولى درازگویى نمى کند و کلام به درازا نمى کشاند;چرا که این کار سبب اتلاف عمر مى شود.
دیگر این که در مباحث فقهى, کوشش عقلى را نیز به کار مى برد. کتاب یاد شده برخلاف مختصر بودنش, ویژگیها و زوایایى دارد که قابل تقدیر است, از جمله:
1.در بحثِ (تصویب جزئى) گفته است:در دین اسلام احکام کلّى وجود دارد که از آنها تعبیر به قوانین عامّ مى شود و شکى نیست که این قانونهاى عام وجود واقعى دارند و داراى ملاکهاى خود از مصالح و مفاسدند;مانند:احکام کلّى عبادات و معاملات.
در بحث تخطئه مى نویسد:
(امّا در احکام جزئى, مانند احکام شکّ و سهو دلیلى نداریم که افزون بر این احکام, در عالم تشریع هم وجود واقعى داشته باشند;زیرا دلیلى نداریم که این احکام, منبعث از مصالح و مفاسد واقعى باشند, پس هیچ مانعى ندارد که گفته شود:این احکام(مانند شک و سهو) در خلال رو ایات و نصوص به افهام واگذار شده و وابسته به فهم و استنباط مجتهد است.)
2. در بحث اصولى ایشان, به پاره اى از قواعد و مسائل فلسفى و ردّ آنها مى پردازد.از جمله مى نویسد:وجود رابط هیچ واقعیتى ندارد, جز این که تنها یک عملیّات ذهن است, نه بیش تر.
3.با این که ایشان علم اصول را از استاد محقق شیخ محّمد حسین اصفهانى فراگرفته که در حق او گفته شده:(فقه او اصول است و اصولش معقول), ولى طبع عقلى فلسفى اُستادش در مباحث اصولى وى, بازتاب نیافته است, بلکه آن بزرگوار, بیش تر بر اعتبارات عقلایى استوار است.
امّا در قسمت تفسیر بر روش استاد خویش, شیخ محمّد جواد بلاغى چیرگى کامل پیدا کرد و به آن شیوه و روش, اهتمام زیادى ورزید و تفسیرى به نام (مواهب الرّحمن فى تفسیر القرآن) نگاشت.این کتاب تفسیر, ده مجلّد آن به چاپ رسیده و باقى نیز در دست چاپ است.
در تعریف این کتاب گفته اند:از دقیق ترین تفاسیر علمى است و به زوایاى زیادى از مباحث فقهى, روایى, عرفانى, فلسفه اسلامى, اخلاقى و …پرداخته, به گونه اى که قارى قرآن از روحیه اى برخوردار مى گردد که از رفتار علمى با آیات قرآن جدا نمى شود.
ایشان به نصِّ مفسِّر و جمع و ترجیح بین روایات مختلف در تفسیر پرداخته است و این جهت, یعنى درنگ در نصِّ مفسّر ماده قرآنى, انسان را به مقصود از آیات نزدیک مى کند.
اسلوب جدید و روش تفسیرى ایشان, سبب شده که طالبان علم تفسیر, به فراخور حال و جایگاه علمى خود به این کتاب توجه فراوانى دارد. استاد سبزوارى به فقاهت معروف و شناخته شده و در این زمینه نگارشهایى را از خود به جاى گذاشته که بارزترین و مهم ترین آنها موسوعه فقهیّ ه است به نام:(مهذّب الاحکام),در سى جلد.در این موسوعه مانند علماى پسین به شرح کتاب عروةالوثقى, نوشته سید محمّد کاظم یزدى (م:1327هـ.ق) پرداخته است. و این اثر, پس از سید طباطبایى یزدى, محور درسهاى فقهى در حوزه علمیه نجف قرار گرفت و حوزه هاى علوم دینى در کشو رهاى اسلامى, به پیروى از حوزه نجف این اثر ارزش مند را محور درسها و بحثهاى خود قرار دادند.
از این روى, شرحها و تعلیقه هاى بسیار زیادى بر کتاب عروةالوثقى نوشته شده است.
سید سبزوارى در کتاب مهذّب الاحکام, عروةالوثقى را دقیق شرح داده است و چون عروةالوثقى تمام بابهاى فقه را در بر ندارد آن قسمتهایى که سید طباطبایى یزدى یادآور شده سید سبزوارى, هم در متن و هم در حاشیه آورده است و بابهایى را که نیاورده, سیدسبزوارى به اثر خود ا فزوده است.از این روى, این موسوعه فقهى, یک دوره کامل فقهى است.
در مورد موسوعه فقهى گفته شده:وجه امتیازى که این موسوعه دارد, آن است که دلیلهاى آن محکم و قواعد فقهى با بیانى خالى از پیچیدگى و زیاده گویى و اجمال است. هرکس به این موسوعه مراجعه کند, بار علمى و استوارى در دلیلهاى علمیه را به روشنى مى یابد, به گونه اى که ر اه مناقشه از همه جهتها, بسته خواهد شد.
و چون بحث ما درباره فقاهت سیّد سبزوارى بود, تنها منبعى که ممکن است به دقت بررسى شود و خواننده به نتیجه منطقى برسد, همین موسوعه فقهى; یعنى کتاب (مهذّب الاحکام) است. و سزاوار بود که مجال مطالعه و درنگ دقیق در این موسوعه فراهم مى شد و آن گاه, نکته هایى دربا ره این موسوعه یادآور مى شدیم که ارزش علمى کتاب و جایگاه علمى سیّد سبزوارى را در میدان فقه مى نمایاند و بازتاب مى داد.اگر در حال حاضر چنین کارى دشوار باشد, مى توان به پاره اى از نکته هاى برجسته این موسوعه اشاره کرد.
از جمله ویژگیهاى فکر اسلامى شیعه در زمینه تشریع, مسأله اجتهاد برابر دلیلهاى شرعى و در حدود منابع تشریع (کتاب ـ سنت ـ اجماع ـ عقل) براى استنباط حکم شرعى از روى ادّله تفصیلى آن است.
و مسائل سیاسى در زمان حکومت گران ستم, نتوانست درِ باب اجتهاد را ببندد و حدّ باب اجتهاد را از طبیعت خود محدود کند.
زیبایى عمل استنباط حکم شرعى و گشوده بودن باب اجتهاد به این حرکت علمى, همیشه یارى رساند و مسائل جدید و نوپیدا که در لابه لاى دگرگونیهاى زبان به مرور ایّام به وجود آمد, سبب شد که باب اجتهاد همچنان گشوده ماند. و این در حالى است که دیگر فرقه ها و مذهبهاى اسل امى باب اجتهاد را بستند آن هم به علّت مسائل سیاسى که خُلفاى عبّاسى در حکومت خود به کار گرفتند و تا این تاریخ همچنان نزد دیگر مذهبهاى اسلامى باب اجتهاد بسته است و این سبب محدود شدن فکر اسلامى, آن هم در پیوند با مسائل جدید و دگرگونیها و پیشرفتها مى گردد. از سوى دیگر, فکر و اندیشه شیعه به قدرى گسترش یافته که در چهارچوب و ساحت اندیشه و رأى یک فقیه نمانده است.بر خلاف دیگر مذهبها و فرقه ها که در بند رأى و اندیشه یک فقیه مانده اند.
اندیشه شیعى, با مصلحت زمان براى امّت همچنان به پیش مى رود, بلکه مى توان گفت:براى هر نسلى و در هر عصرى فقیه یا فقهایى هستند که با نیازهاى زمان و مصالح امّت فتوا مى دهند و دگرگونى در نوع فتوا, بسته به نیازهایى است که مصلحت زمان خواستار آنهاست.به همین سبب م ى بینیم که فقهاى امامیه از رجوع به فتواى مرجع میّت بازداشته اند, مگر در صورتى که هماهنگ با فتواى مرجع زنده باشد و نیز تقلید ابتدایى از مرجع میّت, یا ماندن بر فتواى مرجع میّت با وجود مرجع زنده اعلم ممنوع است.
به طور کلّى استنباط فقیه, برفهم او از نصوص و روایات و مقتضاى اخبار استوار است; چه این که فهم و استنباط موافق با مشهور باشد, یا نباشد.
با توجه به این گونه نگرش و اندیشه که در فقه شیعه وجود دارد, سیّد سبزوارى افکار فقهى خود را پایه گذارى کرد و چیز تازه و جدیدى آورد که در این میدان ممکن است آن را به عنوان سنگ بناى فقه شیعه با توجه به پیشرفت زمان به حساب آورد. من ادّعا نمى کنم که سید سبزوا رى در این نوآورى یکّه تاز میدان بوده, بلکه منظورم این است که او هم یکى از نوآوران و اندیشه ورانى است که به فقه شیعه لباس جدید پوشاند که سازوار با زمان خود بود, بعد از آن که چنین نیازى به دگرگونى را در مسائل جدید و نو پیدا و سازوار با زمان دریافت.
این نظریه دگرگونى در نزد سیّد سبزوارى بر پیروان او و اندیشه گسترده آن بزرگوار, پوشیده نبود.
مواردى که در زمینه تحول فکرى ایشان مى توان یادآور شد, از این قرار است:
1.او فقیه عرفى است, نه فقیه عقلى; زیرا او با روایات و نصوص, برابر با ذوق و سلیقه عام برخورد مى کرد, بدون اصرار بر ژرف کاوى و باریک اندیشى در مفاهیم الفاظ و بدون این که از اندازه شناخته شده خارج گردد.همه اینها بدین جهت بود که ایشان اعلم را کسى مى دانست که خوب بتواند استنباط کند و بفهمد; یعنى أجود استنباطاً نه أقدر استنباطاً.
2. او فقاهت را در بسیارى دانستنیها و دانشها و قدرت عقلى در باطل کردن و استوار ساختن و به کار گرفتن زوایاى عقلى در مقام استنباط نمى دانست;بلکه فقاهت در نزد ایشان حُسن سلیقه و خوش ذوقى در فهم و درک نصوص و روایات و روش جمع عرفى بین اخبار ناسازگار است.
3.روش وى در استدلال,اعتماد زیاد بر بناى عقلاء و دریافتها و فهمهاى عرفى است.نظر ایشان این است که بسیارى از دلیلهاى عامّه که به عبادتها و دادو ستدها پرداخته اند, به نوعى ارشاد خردمندان در امور معاش و معاد است.در مثل حدیث سلطنت (الناس مسلّطون على اموالهم), (کون الاولاد یتبعون فى الاحکام لآبائهم), و قاعده میسور (لا یسقط المیسور بالمعسور) و مانند آن که بعضى از علماء خود را به زحمت انداخته و در آن قواعد مناقشه کرده اند, همه این قواعد به نظر ایشان,تقریر و امضاء سیره عرف عقلاء است; پس این خود عقلاء هستند که بنا را بر سلطنت و پیروى و ساقط نشدن میسور به معسور گذاشته اند.
و با توجه به همین ذوق سلیم عرفى است که مى نویسد:زیادى احتیاط در فتوا, دلیل بر ضعف ملکه فقاهت و اجتهاد است, بیش از آن که دلیل بر توانایى باطل کردن و استوار ساختن,یا شدت ورع و تقواى مجتهد باشد.
با توجه به این مبناى فکرى, نظریه فقهى ایشان با اُستادان وى و علماى اعلام, اختلاف دارد. در این جا چند مورد را براى درستى این ادّعا یادآور مى شویم:
1.سید طباطبایى یزدى و گروهى از فقها گفته اند:تقلید, همان التزام عملى است.وچون تقلید در احکام شرعى عبارت است از پیروى در عمل بدون این که مشروط به التزام باشد, سیّد سبزوارى گفته است:تقلید عبارت است از برابرى عمل با رأى و نظر مجتهد.
2.در عروةالوثقى سیّد طباطبایى و بیش تر کسانى که بر آن تعلیقه نوشته اند, بر این نظرند که کافر:حربى, ذمى, کتابى, و غیر کتابى,و حتّى مرتدّ ملى و فطرى, یهود و نصارى و مجوس, همه, نجس هستند; در صورتى که سید سبزوارى به پاک بودن اهل کتاب عقیده دارد.و به نظر ایشا ن, احتیاط مستحب آن است که از اهل کتاب پرهیز و دورى شود.اهل کتاب کسانى هستند که خود را پیرو ادیان آسمانى مى دانند, مانند یهود و نصارا.
اهمیت و ارزش اجتماعى پاک دانستن اهل کتاب, آن وقتى روشن مى شود که انسان در خارج از کشورهاى اسلامى زندگى کند; بویژه امروزه که بسیارى از مسلمانان ناچار مى شوند مهاجرت کنند و در کشورهاى اروپایى, آمریکایى و… اقامت گزینند و به ناگزیر با اهل کتاب رفت و آمد داشت ه باشند.
باور داشتن به پاکى اهل کتاب, دلیل بر گستردگى نظر فقیه است که با مردم زندگى مى کند و نیازهاى ضرورى آنها را به خوبى درمى یابد و به همین جهت فتواى خود را برابر نیازهاى مردم و اجتماع پیشرفته بنا مى گذارد.
3.در اسلام, زمین از جمله پاک کننده ها شمرده مى شود.بیش تر فقها, از جمله سید یزدى در پاک کنندگى زمینى که قیراندود شده باشد, اشکال کرده است.
امّا سید سبزوارى براى حکم یاد شده عمومیت قائل است و حکم را شامل آجر, گچ, سیمان و قیر مى داند و حکم را گسترش مى دهد تا با زندگى امروز نیز سازگارى داشته باشد; زیرا در غیر این صورت چه فایده اى دارد که ما زمین را از جمله پاک کننده ها بدانیم و در عین حال زمین خاکى وجود نداشته باشد؟ زیرا بیش تر خیابانها و کوچه ها, فرودگاهها, ایستگاههاى راه آهن, مترو, ایستگاههاى ماشین و جلوى منازل و خانه ها و… یا از آسفالت و قیر است یا سیمان و یا موزاییک و اگر هیچ کدام از اینها پاک کننده نباشند, پس مشکلاتى که در زندگى امروزه ب ه وجود مى آید, بسیار خواهد بود!
4.بیش تر فقهاء گفته اند:خرید و فروش اعیان نجسه جایز نیست آن اعیان نجسى که امکان کسب کردن به وسیله آنها امکان دارد, مانند خمر و مشروبات الکلى, آبجو, مُردار, خون و هر مایعى که نجس باشد, غیر از مواردى که براى روشن کردن چراغها به عنوان روغن در فضاى باز به کا ر مى برند.بنابراین خرید و فروش مُردار و اعضاى جُدا شده از انسان جایز نیست; زیرا آن اعضاء گرچه هنگام حرکت و ضربان قلب در زمانى خاص زنده هستند, لکن از نظر فقهى مردار به حساب مى آیند و خرید و فروش آنها جایز نیست.
در حالى که اعضاى بدن انسان و خون او در پزشکى جدید از نیازهاى اساسى و مهم به شمار مى رود, بویژه در جراحیها و پیوندزدن عضوى به عضو دیگر مانند:کلیه, کبد, قلب و قرنیه چشم و دیگر اعضاى انسان که مى توان از آنها استفاده کرد. این پیوندها سبب مى شود که انسان ناام ید از زندگى و در حال مرگ, حیات دوباره بیابد, در حالى که این اعضاء به کار شخص مرده نمى خورد.و نیز امروزه نیاز زیادى به خون در جراحیها وجود دارد, پس اگر بخواهیم راه هاى استفاده از این کارها را ببندیم, معنایش این است که بسیارى از پیشرفتهاى علمى در جراحى که باعث حیات انسان مى شود, نادیده بگیریم و از خدمت دانش پزشکى به بشر جلوگیرى کنیم.
از این رهگذر سیّد سبزوارى خرید و فروش اعیان نجس را جایز مى داند و بر این باور است که اگر در اعیان نجس, مانند خون و … هدفهاى صحیح شرعى وجود داشته باشد, همه گونه دادوستد, در آنها صحیح است.
این دگرگونى فقهى است. عالمى که به مصلحت انسان و اجتماع نظر مى کند, فتوایش هم بر این اساس, یعنى بر پایه مصلحت استوار است.
در حالى که قواعد فقهى هم اقتضاى چنین فتوایى را دارد, گرچه شهرت فتوایى هم برخلاف آن باشد.به هر حال نیازهاى زمان و نیازهاى زندگى این رأى و نظریه فقهى جدید را به دنبال دارد.افزون بر این, دین اسلام,دین سهل و آسانى است, نه سخت و مشکل.
4.برابر رأى و نظریه مشهور فقهاء, پدر و جدّ بر دختر باکره و عاقله رشیده ولایت دارند.این نظر, گرچه داراى جنبه اخلاقى است,لکن اشکال دقیقى بر آن وارد است, هرچند عمومیت ندارد و آن این است که:دخترى که عاقل و فهمیده است و مصلحت خود را بیش تر از پدرش تشخیص مى ده د, نمى توان وادار به چنین کارى کرد.بر همین اساس سید سبزوارى,بر این باور است که:پدر و جدّ بر فرزند بالغ و رشید و نیز بر دختر بالغ و رشید,چه باکره یا غیر باکره ولایتى ندارد.
6.بیش تر فقهاء مى گویند:صحبت کردن با زن بیگانه جایز نیست, مگر جایى که ضرورت اقتضاء کند.شمارى از فقهاء احتیاط مى کنند و مى گویند: در حال ضرورت هم جایز نیست با دختر جوان سخن گفت.در حالى که سید سبزوارى بر این باور است:سخن گفتن با زن بیگانه و شنیدن صداى او ج ایز است در صورتى که لذت و عنوان حرام دیگرى در کار نباشد.
این نظریه اجتماعى در عصر کنونى بسیارى از گره ها را مى گشاید و دشواریها را در روابط و مناسبات حل مى کند,بویژه در اجتماعها و جاهایى که زن و مرد با هم کار مى کنند و نیز در بیش تر عرصه هاى زندگى, مانند: بیمارستانها,دانشگاهها,دبستانها و دبیرستانها, ادارات دول تى, شرکتهاى خصوصى و دولتى و دیگر جاهایى که انسان در عصر حاضر ناچار به مراجعه مى شود و با توجه به این که در عصر حاضر زن هم جزئى از حرکت اجتماعى و پیوندش با کارهاى روزانه, در تمام شؤون و زوایاى زندگى است.
در واقع سید سبزوارى همراه با زمان و پیشرفت و دگرگونیهاى زندگى گام برمى دارد و پاره اى از قیدوبندهاى موجود در نظریه فقهاى پیشین را که پاى بند به عمل نصوص بوده اند, برداشته و از آنها کاسته است.علماى پیشین, پاى بند به نصوص بوده اند بدون این که بسیارى از قوا عد فقهى را که دلالت بر گستردگى در اجتهاد دارند, به کار بندد, در حالى که قاعده فقط اشاره به این مطلب دارد که اجتهاد و استنباط در مقابل نصّ, جایز نیست امّا در غیر چنین موردى, هیچ مانعى نیست که هم زمان با پیشرفت و دگرگونیهاى حیات زندگى, حرکت کنیم.
جلوه گرى فقهى سید سبزوارى, تنها در عرصه علم و دانش نبوده,بلکه به جنبه سیاسى هم سریان یافته است و شاید موضع سیاسى ایشان در سال 1412 علیه نظام حاکم در بغداد, و در نتیجه فتواى ایشان راجع به انتفاضه و رویارویى با نظام حاکم ستمگر و از بین بردن آن نظام به هر ر وش ممکن, خود دلیلى روشن بر جایگاه سیاسى آن بزرگوار است.و این, در حالى است که ایشان در مسأله ریختن خون, فتوا به رعایت احتیاط کامل داده است.
تمام مطالبى که بیان داشتیم, اشاره اى گذرا بود به بخشى از اندیشه هاى فقهى آن بزرگوار. اندیشه هایى که بر مصلحت عامّه استوار است و جمود ندارد بر نظریه ناسازگار با حیات معاصر.آنچه از اندیشه ایشان بیان کردیم, مى نمایاند ضرورت فقه جدیدى را که با نیازها و خواست ه هاى زمان حرکت کند, به گونه اى که نمادى زیبا و جالب از شریعت و دین اسلامى را جلوه گر سازد و جایگاه شریعت را بالا ببرد و براى دنیا حضورِ اسلام را ثابت کند و بنمایاند که مرجعیّت همچنان دنباله رو خط امامت است.پس در هر دوره اى نیازهایى است و در هر حالتى حکم خاصّ خود را دارد.از این رو باید ارتحال حضرت آیت اللّه العظمى سید عبدالاعلى سبزوارى را خسارتى بس بزرگ براى امّت اسلامى دانست. خداوند وى را مشمول رحمت و رضوان خویش قرار دهد و جاى خالى وى را براى مسلمانان پرکند! و حقاً همان طور که در حدیث شریف آمده:
(اذا مات العالم ثلم فى الاسلام ثلمة.)
هنگامى که شخص عالم از دنیا برود, رخنه اى در اسلام ایجاد مى شود.
وانّا للّه وانا الیه راجعون.