درباره دیده شدن هلال در افق و ثابت گردیدن ماه قمرى از این راه, تاکنون چندین پژوهش, بویژه در همین مجلّه فقه, با عنوانهایى چون: (اتحاد و اختلاف افقها) و (معیار آغاز و انجام ماههاى قمرى), به چاپ رسیده است.1 که در همه آنها به این موضوع پرداخته شده: آیا دیده شدن ماه قمرى در سرزمینى و ثابت گردیدن آن از این راه, به کار همان سرزمین مى آید و به اصطلاح, امرى نسبى است که بسان طلوع خورشید, تنها در همان افق رخ مى دهد و دیگر افقها را در بر نمى گیرد, یا این که دیده شدن ماه در افقى, فراگیر و غیرویژه است و همه سرزمینها و اقلیمها را در بر مى گیرد و بستگى به افقها و اقلیمهایى که در آنها هلال دیده شده و ماه قمرى ثابت گردیده, ندارد. آنچه از آراى فقیهان و از پژوهشهاى ارائه شده به دست مى آید, در این باره, دو دیدگاه وجود دارد: مشهور و غیر مشهور. در این نوشتار, ما برآنیم در ضمن بررسى دو دیدگاه یاد شده دیدگاه جدیدى ارائه دهیم: دیدگاه مشهور: دیدن هلال و ثابت شدن ماه در افقى, تنها براى همان افق و افقهاى نزدیک به آن, اعتبار دارد و سرزمینهاى دور و افقهاى گوناگون را در بر نمى گیرد. برابر این نگاه, دیده شدن ماه در عربستان, ویژه همین کشور است و ایران را در بر نمى گیرد. شمارى بر این دیدگاه, ادعاى اجماع کرده اند.2 دیدگاه غیر مشهور: دیدن هلال و ثابت شدن ماه در سرزمینى, براى دیگر سرزمینها کافى است و مى توان با دیدن هلال و ثابت شدن ماه در هر سرزمینى از کره زمین, روزه گرفت, یا روزه گشاد.3 شمارى از باورمندان این دیدگاه, مى گویند: ماه اگر در سرزمینى ثابت شد, سرزمینهایى را در بر مى گیرد که در شب, با سرزمینى که در افق آن هلال دیده شده, یکسان باشند, هر چند این یکسانى در پاره اى از شب باشد.4 بر این دو دیدگاه, اشکالهایى بدین شرح وارد است: دیدگاه غیر مشهور در بوته نقد بنابر قول نخستِ این دیدگاه, اگر بنا باشد با دیدن هلال و ثابت شدن ماه در افق و اقلیمى, در تمام کره زمین, ماه ثابت و آغاز شود, از آن جایى که پاره اى از سرزمینها در روز قرار دارند, این امر, سبب آغاز, یا انجام ماه, در طول روز در آن سرزمینها خواهد شد, چیزى که از نظر عرف و شرع, پذیرفته نیست5; زیرا آنچه از نظر عرف و شرع, پذیرفته است, شروع و پایان ماه, از هنگام شب است. افزون بر پیامد یاد شده, چنین دیدگاهى, سبب مى شود گاه ماه به بیست وهشت روز پایان یابد, امرى که باطل بودن آن از هر نظر, روشن است. محقق اردبیلى در این باره مى نویسد: (قد یحصل العلم بعدم امکان الرؤیة فى هذا البلد ولزوم صوم اقل من تسعة و عشرین یوماً و کان لهذا رجع المصنّف فى سائر کتبه.)6 گاهى, به ناممکن بودن دیدن هلال در سرزمینى که هلال را ندیده اند, علم حاصل مى شود. [از این روى, اعتبار دادن به دیدن هلال در دیگر سرزمینها براى این سرزمین] لازم مى آید روزه از بیست ونُه روز کم تر شود و شاید همین امر, سبب شده که مصنف [علامه حلى] در دیگر آثار خود, از نظر خود برگردد و تغییر دیدگاه دهد. علاّمه شعرانى, پس از یادآورى عرف و عادت: دیدن هلال, ویژه همان سرزمینى است که هلال دیده شده,و تقریر این عادت و عرف از سوى شارع, درباره بازدارنده دوم از پذیرش دیدگاه گسترش و تعمیم, مى نویسد: (والمانع الثانى من التعمیم انه ما شهر تام فى بلد الاّ ویمکن رؤیة الهلال لیلة الثلاثین منه فى بلد آخر; مثلاً اذا کان فى بلدنا غیر قابل للرؤیة غروب الجمعه فلایبعد ان یصیر قابلاً للرؤیة بعد اربع ساعات فى بلاد المغرب, فیصیر لنا هذا الشهر ایضاً ناقصاً فیتوالى ویکثر فى السنة الینا الشهور الناقصه, بل یمکن ان یصیر شهر بالنسبة الینا ثمانیة و عشرین یوماً, مثلاً رئى هلال رمضان فى بلاد جاوه غروب یوم الجمعه وفى مراکش غروب یوم الخمیس وهلال شوال فى جاوه غروب یوم السبت و فى مراکش غروب یوم الجمعه بحیث کان شهر رمضان فى کل منها تسعة وعشرین یوماً فاذا اخذنا نحن هلال رمضان, من بلاد جاوه بالتلغراف یوم الجمعه وهلال شوال من مراکش یوم الجمعه, صار شهر رمضان بالنسبة الینا, ثمانیة و عشرین یوماً وهذا مما لایکون.)7 بازدارنده دوم از پذیرش دیدگاه کسانى که دیدن ماه را در افق و سرزمینى, به همه سرزمینها گسترش مى دهند, این است که: در هر جایى که ماه کامل باشد, دیدن هلال در شب سى ام آن, در جاى دیگر, ممکن مى شود; در مثل, هر گاه در کشور ما, هلال در غروب جمعه غیر در خور دیدن باشد, دور نیست که چهار ساعت بعد در سرزمینهاى غربى, در خور دیدن باشد. از این روى, با گسترش ثابت شدن ماه در شهرها و سرزمینهاى غربى, به شهرها و سرزمینهاى شرقى, این ماه, نسبت به ما, ناتمام مى شود و با پى درپى شدن این کاستى و افزایش آن در سال, سرانجام ممکن است, ماهى فرا برسد که براى ما بیست وهشت روز باشد. در مثل, اگر هلال رمضان در جاوه, غروب روز جمعه و در مراکش, غروب روز پنج شنبه و هلال شوال در جاوه غروب روز شنبه و در مراکش, غروب روز جمعه, دیده شود; به گونه اى که ماه رمضان در هر یک از دو منطقه, بیست ونه روز باشد, آن گاه, ما, هلال رمضان را روز جمعه با تلگراف از جاوه و هلال شوال را روز جمعه از مراکش بگیریم, ماه رمضان نسبت به ما, بیست وهشت روز مى شود. امّا بنابر قول دوّم دیدگاه گسترش, گستراندن ثابت شدن ماه در سرزمینى, به سرزمینهایى که در شب با هم یکسانند, افزون بر این که هیچ روایتى بر این قول دلالت نمى کند, چنین امرى, گاه, سبب سى ویک روز شدن ماه, در سرزمینهایى مى شود, امرى که از هر نظر باطل است. در مثل, هرگاه در منطقه A هلال دیده و ماه آغاز شود, براى منطقه B که در آستانه طلوع و در حال خارج شدن از شب است نیز, به سبب یکسانى در شب و با منطقه A, آغاز ماه و شب اول ماه خواهد بود, هر چند هلال در آن دیده نشده است. آن گاه, اگر هلال ماه, بعد از سى روز, دوباره در منطقه A دیده شود, ممکن است منطقه B در همان وقت, به جهت کوتاه شدن تدریجى شب (در حدود یک ساعت در ماههایى مثل بهمن, اسفند, فروردین و اردیبهشت) از شب خارج شده و در روز واقع شود و در نتیجه, به سبب یکسان نبودن با منطقه A در شب, ماه در آن ثابت نشود و این در حالى است که منطقه B, شب سى ام را پشت سر گذاشته و با گذراندن روز و دیدن هلال در غروب, ماه در آن ثابت خواهد شد, امّا ماهى سى ویک روزه, نه سى روزه. در ضمن, در این جا, براى خارج شدن از تنگنا, نمى توان از قاعده (گذشت سى روز) استفاده کرد و براساس این قاعده, شب سى ام را براى منطقه B پایان ماه به شمار آورد; زیرا: نخست آن که: زمان آغاز ماه, مورد نزاع و اول کلام است و بحث از این است که آیا ماه با دیدن هلال در یک نقطه از کره زمین, در همه کره زمین آغاز مى شود, یا این که ماه آغاز یکسانى ندارد. بلکه با دیدن هلال در بخشى از کره زمین, تنها در همان بخش, ماه آغاز مى شود و دیگر سرزمینها, پیرو دیده شدن هلال در افق خود هستند. دو دیگر: این قاعده, که دلیل شرعى و برابر با دلیل تجربى و علمیِ بیش از سى روز نبودن ماه هلالى است, در جایى به کار بسته مى شود که از ماه پیشین, سى شبانه روزِ کامل, گذشته باشد; امّا در این جا, به سبب قرار داشتن منطقه B در آستانه طلوع فجر, یا طلوع شمس و خارج شدن از شب, در واقع بیست ونه شب و سى روز, سپرى شده است, نه سى شب و سى روز. افزون بر موردهاى یاد شده در رد قول دومِ دیدگاهِ گسترش, باید افزود: از آن جایى که حدود شب, روشن نیست, این قول نیز از اعتبار مى افتد; چه روشن نیست که آیا شب از آغاز غروب, تا طلوع فجر است, یا از آغاز غروب, تا طلوع شمس. اگر نا روشنى و در پرده ابهام را نپذیریم و شب را در یکى از دو انگاره بدانیم, باز هم در هر صورت, با اشکال روبه رو خواهیم شد; زیرا اگر شب را تا طلوع فجر بدانیم, چنین حسابى, با حساب طرح کننده این قول, که حدود شب را تا طلوع خورشید مى داند, ناسازگارى پیدا مى کند و اگر آن را تا طلوع خورشید بدانیم, با توجه به این که آغاز روزه, از طلوع فجر است, سرزمینهایى که در هنگام دیدن هلال, در جایى از کره زمین, در بین دو طلوع قرار مى گیرند, دچار سرگردانى خواهند شد; زیرا امر بر روزه, پیش از داخل شدن وقت و آغاز روزه, طلوع فجر است. در حالى که سرزمینهایى که در بین دو طلوع قرار دارند, ماه براى آنان, بنابر فرض, زمانى پس از آغاز روزه, آغاز شده است; از این روى, قدرت بر روزه, نخواهد بود و اگر بخواهند از زمان آغاز ماه روزه بگیرند, چنین روزه اى شرعى نخواهد بود; چه آن که روزه اى از نظر شرع درست است که از طلوع فجر باشد, نه پس از طلوع فجر. ییکى از دلیلهایى که باورمندان دیدگاه گسترش دیدن هلال در سرزمینى به دیگر سرزمینها, براى دیدگاه خویش بدان استناد جسته اند, صحیحه محمد بن عیسى است: (کتب الیه ابوعمرو, اخبرنى یا مولاى, انّه ربّما اشکل علینا هلال شهر رمضان فلا نراه و نرى السماء لیست فیها علّة فیفطر الناس ونفطر معهم ویقول قوم من الحساب قبلنا انّه یرى فى تلک اللیلة بعینها بمصر و افریقیه والاندلس, فهل یجوز یا مولاى ما قال الحساب فى هذا الباب حتى یختلف الفرض على اهل الامصار فیکون صومهم خلاف صومنا و فطرهم خلاف فطرنا فوقع علیه السلام: لاتصومنّ الشک افطر لرؤیته وصم لرؤیته.)9 ابوعمرو, به امام نوشت: سرورم! گاهى امر دیدن هلال ماه رمضان بر ما دشوار مى شود, در حالى که آسمان صاف است و علتى که از دیده شدن هلال باز دارد, وجود ندارد. پس مردم روزه مى گشایند و ما با آنان روزه مى گشاییم. در همان حال, اهل حساب و منجمان, از دیده شدن هلال در آن شب در آفریقا, مصر و اندلس خبر مى دهند. آیا چنین چیزى ممکن است, تا در بین شهرها اختلاف در روزه, پدید آید؟ در نتیجه, روزه و فطر آنان, برخلاف روزه و فطر ما شود. امام فرمود: با شک روزه نگیر. با دیدن هلال روزه بگیر و با دیدن آن روزه بگشاى. باورمندان به هماهنگى افقها مى نویسند: (بازداشتن امام, به خاطر شکى است که از قول منجم پدید آمده, در حالى که اگر بر دیده شدن هلال در سرزمینهاى دور, علم پیدا شود, حکم همه یکسان خواهد بود.)10 در برابر, شمارى, از جمله علاّمه تهرانى, این روایت را نه تنها براى ثابت کردن دیدگاه کسانى که به گسترش باور دارند, کافى ندانسته, بلکه آن را از دلیلهاى دیدگاه کسانى به شمار آورده که به فراگیرى باور ندارند.11 نقد و بررسى صحیحه محمد بن عیسى با درنگ در این روایت, چند نکته, روشن مى شود: 1. از پرسش راوى بر مى آید: در آسمان, غبار و ابرى وجود نداشته, تا از دیدن هلال باز بدارند و از خبر منجم, بر مى آید: دیدن هلال در سرزمین راوى, ناممکن بوده است. 2. از پرسش راوى روشن مى شود که وى نمى انگاشته زمین کروى است, بلکه بنابر انگارى که از هموار بودنِ زمین داشته, گمان مى کرده در هر سرزمینى که هلال دیده شود, در تمام کره زمین , هلال دیده مى شود و اگر در جایى دیده نشود, در دیگر سرزمینها نیز دیده نمى شود. از این روى, دیده شدن هلال در آفریقا و… و دیده نشدن در شهر و دیار او, براى او شگفت انگیز بوده است و پرسش وى, درباره روایى و ناروایى رجوع به گفته منجم نبوده, تا شمارى از این حدیث و پاسخى که امام فرموده, بى اعتبارى گفته منجم را استفاده کنند و نه هم پرسش کننده تکلیف شرعى خود را مى خواسته بداند; زیرا پُرسنده به خاطر دیده نشدن هلال, به تکلیف خود آگاه بوده و در آن شک و گمانى نداشته است, بلکه از یک امر نجومى; یعنى دیده شدن هلال در سرزمینى و دیده نشدن آن در سرزمینى که خود مى زیسته, پرسیده و این که وظیفه کسانى که در نقطه اى زندگى مى کنند که هلال دیده نشده, چیست. 3. امام به روشنى پرسش پُرسنده را پاسخ نگفته; زیرا پُرسنده مى پرسد: آیا دیده شدن هلال در آفریقا و مصر, ممکن است, در همان حالى که در سرزمین ما ممکن نیست؟ امام, پاسخ نمى فرماید: بله, ممکن است, تا امر اختلاف در روزه و فطر ثابت شود, یا نمى فرماید: ممکن نیست, تا نادرست بودن سخن منجم و یکسان دیده شدن هلال در تمام اقلیمها, با توجه به انگاره هموار بودن زمین, براى پُرسنده روشن شود, بلکه مى فرماید: با شک روزه نگیر, با دیدن, روزه بگیر و با آن, روزه بگشاى. آن گاه از این موردهاى روشن, نتیجه هایى به دست مى آید: 1. یقین داشتن پُرسنده به تکلیف خود, به خاطر دیده نشدن هلال, حاکى از این است که ثابت نشدن ماه به خاطر دیده نشدن هلال, یک امر ارتکازى بوده و در ذهن پُرسنده و دیگران, جاى و ارتکاز داشته و این خود, ناظر به سیره و رسم معمول زمان شارع بوده است که در آسمان صاف, تا هلال را نمى دیدند, به حلول ماه جدید, حکم نمى کردند و شارع نیز از این کار بازنداشته است. 2. پُرسنده مى گوید, آیا امکان دارد هلال, در حالى که در سرزمین وى دیده نمى شود, در جایى دیگر دیده شود, تا روزه اهالى شهرها, ناسان شود؟ امام, پرسش و نتیجه گیرى پُرسنده را (تا روزه شهرها ناسان شود) رد نمى کند. این رد نکردن, دلیل بر این است که امام دیده شدنِ هلال را در هر مکانى, تنها براى همان مکان, معتبر مى شمارد وگرنه, شایسته بود, امام با جواب درخور به این پرسش, به این نکته نیز به روشنى اشاره فرماید که اگر به دیدن هلال در اقلیمهاى دور قطع حاصل شود, حکم همه, یکى خواهد بود و بدین وسیله انگار پُرسنده را, مبنى بر ناسانى روزه شهرها, درست مى فرمود و او را از این پندار به در مى آورد. 3. از آن جایى که پُرسنده, تکلیف خود را مى دانسته, معلوم مى شود, امام در صددِ بیانِ تکلیف شخصى وى نبوده, بلکه به یادآورى یک قاعده کلى, یعنى پرهیز از شک و وابسته کردن روزه دارى و روزه گشایى بر دیدنِ هلال, بسنده مى فرماید, تا از سویى از بیانِ پاسخِ روشن سرباز زند و از دیگر سوى, عمل پُرسنده و در یافتهاى ذهنى وى را تقریر و ثابت کند, تا مبادا وى در آسمان صاف و در حالى که دیدنِ هلال, دشوار شده: (ربما اشکل علینا هلال…) با شک روزه بگیرد: (لاتصومن الشک) و مبادا به جاى تکیه بر دیدن, با اعتماد به گفته منجم, دیده شدنِ هلال را در آفریقا و مصر, مبناى روزه قرار دهد: (افطر لرؤیته وصم لرؤیته) امّا این که به چه دلیل, امام از پاسخ روشن: امکان دیده شدن هلال در پاره اى از سرزمینها و دیده نشدن آن درپاره اى دیگر, سرباز زده, شاید پذیرفتن آن بر پُرسنده دشوار بوده; زیرا هموار بودن زمین و یکسانى افقها, در ممکن بودنِ دیدن هلال, براى پُرسنده امر ارتکازى بوده است. و شاید پاسخ ندادن امام, ناشى از انگارهاى منفى نسبت به منجمان, یا از روى تقیه و… بوده است. 4. با توجه به نوع پرسش که پُرسنده از ممکن بودنِ یا نبودنِ دیده شدنِ هلال, در سرزمینهاى دور مى پرسد و قاعده اى که امام(ع) ارائه مى دهد, معلوم نیست باورمندان به گسترش دیدن هلال به همه سرزمینها, از کدام قسمت این پرسش و پاسخ نتیجه گرفته اند که اگر به دیده شدن هلال در سرزمینهاى دور قطع پیدا شود, حکم همه یکسان خواهد بود; چرا نخست آن که: همان گونه که ذکر شد, جواب امام(ع) پاسخ روشن این پرسش نبوده, تا از این پاسخ, آن نتیجه گرفته شود. دو دیگر: بر فرض که امام(ع) براى این پرسش, پاسخ روشن بیان فرموده بود, این پاسخ از دو حال خارج نیست: یا چنین امرى امکان دارد که در این صورت, روزه و فطر شهرها مختلف مى شود, چنانچه پُرسنده بر این عقیده است و یا امکان ندارد که در این صورت, ضمن باطل بودن قول منجم, همه سرزمینها در امکان دیده شدن هلال, یکسان خواهند بود. به این معنى که هر گاه هلال در سرزمینى دیده شود, در تمام سرزمینها دیده خواهد شد و اگر در جایى دیده نشود, در دیگر سرزمینها نیز دیده نخواهد شد; از این روى, بنابر هر دو جواب, نمى توان دیدگاه گسترش را که بیانگر گسترش حکم حلال به تمام سرزمینها, در صورت ثابت شدن آن در اقلیمى است, نتیجه گیرى کرد. بدین ترتیب, نگریسته مى شود که صحیحه محمد بن عیسى, نه تنها کمکى به بنیه دیدگاه گسترش نمى کند که آن را سُست مى کند و سرانجام در ردیف دلیلهایى که ثابت کننده باور کسانى است که حکم دیدن هلال را در سرزمین و دیارى به دیگر سرزمینها جارى نمى سازند, قرار مى گیرد. تحلیل تکوینى باورمندان به گسترش شالوده ریزان و طرح کنندگان این دیدگاه, در کنار چنگ زدن به قرآن و روایات, از تحلیل تکوینى نیز براى ثابت کردن دیدگاه خود, بهره جسته اند که نتیجه این تحلیل, عبارت است از: ماه قمرى, با خارج شدن از مُحاق و ظاهر شدن در افق یکى از سرزمینها آغاز مى شود و چون این امر, بستگى به افقهاى زمین و حتى اصل کره زمین ندارد; از این روى براى تمام اقلیمهاى زمین, امر یکسانى بوده و سبب ثابت شدن ماه براى تمام اقلیمها, چه آن جاهایى که هلال دیده شده و چه آن جاهایى که دیده نشده, مى شود.13 آقاى خویى مى نویسد: (الهلال, عبارة عن خروجه عن تحت الشعاع بمقدار یکون قابلاً للرؤیة ولو فى الجمله وهذا کما ترى امر واقعى وحدانى لایختلف فیه بلد عن بلد.)14 هلال, عبارت است از: خارج شدن ماه از تحت شعاع, به اندازه اى که در خور دیدن شود, گرچه به اجمال. و این همان گونه که مى نگرى, امر واقعى و یکسانى است که براى هیچ یک از سرزمینها, فرقى نمى کند. تحلیل یاد شده, دو عامل را سبب ثابت شدن ماه دانسته است: 1. خارج شدن ماه از مُحاق. 2. دیده شدن هلال در یکى از افقها. آقاى خویى, این دو عامل را براى تمام کره زمین, یکسان دانسته و بر این اساس ثابت شدن ماه را در افقى, براى تمام افقها نتیجه گیرى کرده است. مى گوییم: امر نخست; یعنى خارج شدن ماه از مُحاق را مى پذیریم که براى تمام کره زمین یکسان رخ مى دهد و بستگى به اقلیمهاى گوناگون زمین و حتى خود کره زمین ندارد. امّا نمایان شدنِ ماه در افقى که براى تمام افقها و اقلیمهاى زمین, یکسان باشد نمى پذیریم; زیرا نمایان شدن ماه در افقى, تنها براى همان اُفق است, نه براى تمام افقها. به دیگر سخن, ثابت شدن ماه, امر مرکّبى است که از دو جزء تشکیل مى شود و با به حقیقت پیوستن و نمود خارجى این دو جزء, ماه ثابت مى شود: 1. خارج شدن ماه از مُحاق, یا ثابت شدن هلال 2. دیده شدن ماهى که از مُحاق خارج شده و در بالاى افق قرار گرفته, یا ثابت شدن هلال, یا اهلال. جزء نخست, یعنى خارج شدنِ ماه از مُحاق, یا ثابت شدن هلال براى تمام زمین در یک آن و با خارج شدن جزئى از ماه از مُحاق, اتفاق مى افتد و به اصل کره زمین, آفاق, یا اقلیمهاى گوناگون آن, و بود و نبود ناظر بستگى ندارد. امّا جزء دوم, یعنى نمایان شدن ماه در افقى, یا ثابت شدن هلال براى همه افقها و سرزمینها, در یک آن, رخ نمى دهد, بلکه با توجه به کروى بودن زمین, به اقلیمها, سرزمینها و افقهاى گوناگون, بستگى دارد و براى هر منطقه, جداگانه است. از این روى, مى توان گفت: نسبت بین ثبوت هلال و اثبات هلال از لحاظ منطقى, عموم و خصوص مطلق است; یعنى با هر اثبات هلالى, ثبوت هلال نیز هست, چون لازمه اثبات هلال, ثبوت هلال است; امّا با هر ثبوت هلالى, لازم نیست اثبات هلال باشد. به دیگر سخن, اهلال, اعم از هلال و فرع بر آن است. آنچه از نظر شرع, در مورد ثابت شدن و آغاز ماه قمرى و بار شدن احکامى مانند: روزه, فطر و… مورد نظر است, همان اثبات هلال است, نه ثبوت هلال; چرا که اگر ثبوت هلال; یعنى خارج شدن ماه از مُحاق, معیار ثابت شدن ماه و آغاز آن باشد, در این صورت, تمام ماهها, (حسابى) یعنى 29 شبانه روز و 12 ساعت و 44 دقیقه خواهد شد و هیچ ماهى 29 روزه, یا 30 روزه نخواهد بود. بدین ترتیب, روشن شد که یک جزء از استدلال باورمندان دیدگاه گسترش, درست و جزء دیگر آن نادرست است: خارج شدن ماه از مُحاق و یکسان بودن آن براى همه کره زمین درست; ولى یکسان بودن نمایان شدن هلال در یک افق, براى تمام افقها, امرى است نادرست. پس وقتى هلال در افقى ظاهر نشود, درست است که بگوییم: یک جزء از دو جزء, امر مرکبِ ثابت شدنِ ماه, به حقیقت نپیوسته و نمود نیافته و به طور طبیعى, هلالى ثابت نشده است. شهید صدر, به گسترش باور دارد و عقیده دارد: اگر هلال در افقى دیده شد, مى توان به دیگر افقها, آن را گستراند. تحلیل تکوینى دقیقى هم ارائه مى دهد. ولى در پایان, براى رسیدن به نتیجه, تنها از دلیلهاى شرعى کمک مى گیرد, نه تحلیل تکوینى. وى در پایان بحث علمى و طرح چند پرسش, مى نویسد: (والاقرب على اساس ما نفهمه من الادلة الشرعیة هو الثانى وعلیه فاذا رأى الهلال فى بلد ثبت الشهر, فى سائر البلاد.)15 ارتباط ماه, با امکان دیدن هلال, درهر منطقه که باشد, چیزى است که ما از دلیلهاى شرعى, به دست مى آوریم. بنابراین, هرگاه هلال در هر شهرى دیده شود, در دیگر شهرها نیز, ثابت مى شود. دیدگاه مشهور در بوته نقد همان گونه که یادآورى شد, بنابر نظر مشهور, دیدن هلال و ثابت شدن ماه در منطقه اى, تنها براى همان منطقه و سرزمینهاى نزدیک و هم افق با آن سرزمین, معتبر است و سرزمینهاى دور دست و داراى افقهاى گوناگون را در بر نمى گیرد. طرح کنندگان این دیدگاه, براى (نزدیکى) که در اساس, امرى اعتبارى و غیر قاعده مند است, تعریفها و معیارهاى گوناگونى ارائه داده اند که هیچ یک از این معیارها, بر دلیلها و برهانهاى علمى و تجربى معتبر, استوار نبوده و نتیجه اى به دست نمى دهند. به گونه اى که شمارى, (اتحاد در طلوع و غروب خورشید)16, شمارى (اختلاف اقالیم و تفاوت مناظر طبیعى)17, شمارى (مسافرت قصر)18 و شمارى (منزل و مرحله)19 را معیار نزدیکى و جداکننده سرزمینهاى نزدیک از دور بر شمرده اند. افزون بر این, در خود این معیارها نیز, از نظر حدود و زوایا, آراى گوناگونى ارائه شده است. درحد و مرز نزدیکى, معیارى مانند: اتحاد در طلوع و غروب خورشید, حد و مرزهایى مانند: هزار میل20, 15 درجه تفاوت در عرض جغرافیایى21, هشت فرسخ22 و بیست و چهار فرسخ23, بیان شده است. فیض کاشانى درباره این معیارها مى نویسد: (فما اشتهر بین متأخرى اصحابنا من الفرق ثم اختلافهم فى تفسیر القرب والبعد بالاجتهاد, لاوجه له.)24 آنچه در بیان پسینیان از اصحاب ما, مبنى بر ناسانى شهرهاى دور و نزدیک دیده مى شود و آنچه در باب تفسیر دورى و نزدیکى, بر اساس اجتهاد بیان داشته اند, همه, بى وجه است. همین گونه است مسأله هم افقى که در دیدگاه هاى معاصران درباره فراگیر نبودن دیده مى شود,25 بى آن که مفهوم روشنى از آن ارائه شده باشد; چه آن که روشن نیست هم افقى; یعنى شهرهایى که از نظر طول جغرافیایى برابرند و به اصطلاح روى یک نصف النهار قرار دارند, مثل تهران, قم, شیراز, بندرعباس, ابوظبى, یا هم افقى; یعنى شهرها و سرزمینهایى که از نظر طلوع و غروب خورشید, یکسانند, هرچند از نظر طول جغرافیایى, مختلف باشند, مانند: مسکو, حیدرآباد هند که غروب هر دو نقطه در بخشى از سال به طور تقریبى, ساعت 3/5 به وقت تهران است; امّا از نظر طول جغرافیایى, اختلاف زیادى با هم دارند, یا هم افقى; یعنى سرزمینى که در آن هلال دیده شده و تمامى سرزمینهایى که ماه در افق آنها, پیش از غروب خورشید قرار گرفته; امّا به علت روشنى افق, هلال دیده نشده است. به هر حال, هم افقى, به مفهوم نخست (هم افقى نصف النهارى) باشد, یا به مفهوم دوم (هم افقى خورشیدى) دیده شدن هلال در سرزمینى, با دیده شدن آن در دیگر سرزمینها و شهرهاى هم افق, با وجود هلال در افق آن منطقه ها, ملازمه ندارد; زیرا بنابر مفهوم نخست, ممکن است در سرزمینهایى که عرض جغرافیایى بالایى دارند و نزدیک به قطب هستند و روزهاى کوتاهى در حدود 6 ـ 7 ساعت دارند, خورشید در این سرزمینها, پیش از خارج شدن ماه از مُحاق, غروب کند, حال آن که در سرزمینهاى معتدل, با روز طولانى و با طول جغرافیایى یکسان با اقلیمهاى قطبى, خورشید پس از خارج شدن ماه از مُحاق و پیش از غروب ماه, غروب مى کند. در نتیجه هلال در این جا دیده مى شود و در آن جا که ماه از محاق خارج نشده و در اساس, هلالى شکل نگرفته, دیده نمى شود. بنابر مفهوم دوم, هر چند در هر دو منطقه, خورشید در یک زمان غروب مى کند, امّا ممکن است در یک منطقه هلال دیده شود و در منطقه دیگر, که از نظر عرض جغرافیایى ناسانى زیادى با سرزمینى که هلال در افق آن دیده شده, دارد, دیده نشود. همچنین برآمدگى سطح زمین از سویى و کم بودن ارتفاع از دیگر سو, سبب قرار گرفتن هلال, در زیر افق و در نتیجه, دیده نشدن هلال در افق آن سرزمین گردد. در بررسى هم افقى به مفهوم سوّم, یا هم افقى قمرى26 (یعنى هم افق بودن تمام سرزمینهاى شرقیِ سرزمینى که در آن هلال دیده شده و پیش از غروب خورشید, هلال را در افق خود داشته اند, لکن به دلیل روشنایى افق, هلال دیده نشده, با منطقه اى که هلال در آنها دیده شده) باید یادآور شد: از آن جایى که بنابر نظر بیش تر باورمندان دیدگاه مشهور و غیر مشهور, دیدن هلال, براى ثابت شدن ماه, راه است, نه موضوع و مقصود. آنچه که موضوع است, ثابت کردن هلال است, یعنى علم به وجود هلال; هلالى که در خور دیدن در سطح افق باشد. از این روى, در صورتى که از راه چشم, علم به هلال پیدا نشد, هر آنچه که این علم را پدید آورد, مانند شهادت دو شاهد, شیاع و سپرى شدنِ سى روز, مى توانند جایگزین دیدن گردند; زیرا در علمى که از همه این راهها پیدا شده, وجودِ هلال در افق در نظر گرفته شده است. هر آنچه این علم را به دست ندهد و به هلال در افق نظر نداشته باشد, بسان عدد و جدول, نمى تواند براى ثابت کردن ماه, از شایستگى برخوردار باشد و راه براى آن قرار گیرد. زیرا چنین راهى, هم مخالف قرآن است27, که هلال را براى نظم و سامانِ وقتها معرفى مى کند: (یسئلونک عن الاهلّة, قل هى مواقیت للنّاس والحج)28 وهم مخالف با روایتهایى است که تنها دیدن را معیار روزه گرفتن و روزه گشادن مى دانند: (لیس على المسلمین الاّ الرؤیة)29 (لاتصم الاّ للرؤیة)30 حصر در این روایتها, بدین معنى نیست که ماه و روزه, جز با دیدنِ هلال, ثابت نمى شود, بلکه مراد, تأکید بر چیزهایى است که بر دیدن استوارند: (بان یکون المراد, الحصر فیما ینتهى الى الرؤیة وشهادة العدلین انّها تعتبر اذا استند الى الرؤیة لا الى الجدول ومثله.)31 مراد از حصر این است که راههاى دیگر, باید به دیدن باز گردند. در مثل, گواهى دو عادل, زمانى اعتبار دارد که مستند به دیدن باشد, نه جدول و مانند آن. حال اگر براى ثابت کردنِ ماه, به راه و روشى تمسک شود که در آن, نه دیدن, به طور مستقیم درنظر گرفته شده, نه به طور غیرمستقیم, مانند: عدد و جدول که به حساب گریهاى نجومى استوار است, یا تقویمهایى که تنها زمان رویارویى ماه و خورشید و آنِ خارج شدن ماه را از مُحاق باز مى نمایند, یا شهادتى که مستند به دیدن نباشد. در این صورت, ضمن این که با قرآن و سنّت, ناسازگارى رخ داده, آن علم یاد شده نیز, به حقیقت نپیوسته و ماه, ثابت نشده است. از همین مقوله است هرگاه هلال در سطح افق وجود داشته باشد; امّا به سبب روشنایى افق, دیده نشود, چه آن که, به چنین چیزى از نگاه لغت, هلال, گفته نمى شود, تا آنچه در قرآن و روایات در مورد هلال وارد گردیده, بر این مورد (هلال نادیدنى) صادق باشد. دیگر آن که, گیریم بر چنین امرى, هلال گفته شود, این هلال, آن هلالى نیست که از نظر شرع, پسندیده و هماهنگ با روایتهاى دیدن هلال باشد; زیرا همان گونه که پیش از این یاد شد, تنها آن هلالى که در سطح افق قرار گرفته و به اندازه اى رسیده که با چشم دیده مى شود, مى تواند ثابت کند بودن هلال را و سبب ثابت شدنِ ماه قمرى گردد, نه هلالى که تنها به مرحله ثبوت رسیده است. در اساس, وقتى هلال در هنگام غروب با چشم دیده نشود, این امر کشف کننده از این است که این هلال, به سن بلوغ نرسیده و شایستگى دیده شدن نیافته و به دیگر سخن, از مرحله ثبوت, به مرحله اثبات راه نیافته و اندازه و شاخصهایى مانند: سن ماه (مدت زمان سپرى شده از آنِ قران نیّرین, تا آنِ غروب خورشید) یا جدایى ماه (فاصله زاویه اى ماه از خورشید در آنِ غروب خورشید), یا اختلاف سمت ماه با خورشید در آنِ غروب, یا… به حدّ تجربى خود نرسیده اند وگرنه این هلال نیز باید دیده مى شد, آن گونه که در سرزمینهاى غربى دیده شده است. بدین ترتیب, نمى توان براساس پاره اى از شاخصها, مانند ارتفاع هلال و مدت ماندگارى و ایست آن در بالاى افق سرزمینى که هلال دیده شده و سرعت حرکت زمین, حد ومرز سرزمینهاى واقع در شرق منطقه هلالى, که هلال نادیدنى را در افق خود داشته اند, حساب و مرزبندى کرد و در این سرزمینها و افقها, به ثبوت ماه حکم کرد; زیرا همان گونه که گفته شد, تنها چیزهایى شایستگى دارند براى ثابت شدن ماه, راه واقع شوند که علم به وجود هلالِ درخور دیدن را در صحنه افق, سبب شوند, در حالى که با این حساب گریها, علم به وجودِ هلالِ غیر درخور دیدن, در صفحه افق, به دست مى آید, هلالى که نه هماهنگ با لغت است و نه با شرع. شاید بتوان ادعا کرد: این گونه حساب گریها, از نمونه هاى (رأى) است که در صحیحه محمد بن مسلم, از آن بازداشته شده; زیرا (رأى) یاد شده در این حدیث, فراگیر است, هم رأى و نظر بنا شده بر گمان و هم رأى و نظر استوار بر این گونه حساب گریها را در بر مى گیرد: (اذا رأیتم الهلال, فصوموا واذا رأیتموه فافطروا ولیس بالرأى والتظنى ولیس الرؤیة ان یقوم عشرةنفر ینظرون فیقول واحد منهم: هو ذا وینظر تسعة فلایرونه ولکن اذا رأه واحد, رأه الف.)32 با دیدن هلال, روزه بگیرید و با دیدن آن, روزه بگشایید. هلال, با گمان ثابت نمى شود. دیدن, این نیست که ده نفر, به جست وجوى هلال بپردازند, تنها یک نفر ادعاى دیدن هلال بکند و نُه نفر دیگر آن را نبینند, بلکه دیدن آن است که هر گاه یک نفر هلال را ببیند, هزار نفر هم [اگر به جست وجوى هلال در افق بپردازند] آن را مى بینند. در ضمن, حساب گریهاى یاد شده, در مورد اُفقِ آن قسمت از سرزمینهاى شرقى صادق است که عرض جغرافیایى یکسان, با منطقه اى که هلال در آن دیده شده, دارند; امّا در مورد سرزمینهاى شمالى, یا جنوبى سرزمینى که هلال در آن دیده شده, یا سرزمینهاى شرقى و غربى غیرِ هم عرضِ با این سرزمین, که برآمدگى زمین و ارتفاع کم هلال در شبِ بیست ونهم, مانع از این مى شود که این سرزمینها, هلال را در اُفق خود داشته باشند, این حساب گریها, صدق نمى کند. یعنى نمى توان با استفاده از ارتفاع هلال و زمان ماندگارى و ایست آن در بالاى افق سرزمینى و با توجه به سرعت زمین, حکم کرد که این اقلیمها در هنگام غروب, هلال را در افق خود داشته اند. افزون بر تحلیل و بررسى بالا در نارسایى هم اُفقى به مفهوم سوم, باید افزود: گسترش وجود و ثبوت ماه به سرزمینهایى که تنها هلال را پیش از غروب خورشید در افق خود داشته اند, آغاز و انجام ماه را با اشکال روبه رو مى سازد و در امورى بسان روزه, زکات فطر و… خلل وارد مى کند; زیرا بنابر چنین گسترشى, زمانِ آغاز و انجام ماه براى این سرزمینها, به طور طبیعى هنگامى است که هلال را در افق خود داشته اند و این زمان, زمانى جز پیش از غروب خورشید نیست. حال آن که نادرست بودن چنین زمانى براى نمایاندن و اعلام آغاز و پایان ماه, از مقوله هاى روشن است و در آن هیچ گمانى نیست. با این شرح, روشن مى شود که قسمت دوم دیدگاه مشهور (معتبر شمردن ثابت شدن ماه در سرزمینى براى دیگر سرزمینهاى نزدیک, یا هم افق) نمى تواند درست باشد و تنها قسمت اول آن; یعنى ثابت بودن ماه براى همان سرزمینى که هلال در آن دیده شده (آنچه که قدر متیقّن هر دو دیدگاه است و غیرمشهور هم با آن هماهنگ است)33 درست است. بدین ترتیب, دیدگاه جدیدى پا به عرصه مى گذارد و نمود مى یابد و آن, ثابت بودن ماه براى سرزمینهایى که هلال در آنها دیده شده است. دیدگاه اختصاص براساس این دیدگاه, هرگاه در کشور ما, در شب بیست ونهم, با فرض این که آسمان صاف باشد و مردم به جست وجوى ماه نو برخیزند; ولى درپاره اى از شهرها, هلال دیده نشود, در این صورت, دیده شدن هلال در دیگر شهرها, براى شهرهایى که هلال در آنها دیده نشده, اعتبارى ندارد. در شهرهایى که هلال دیده نشده, شب سى ام, ماه ثابت خواهد بود, حال چه ثابت بودنِ ماه در شب سى ام, به دیدن هلال باشد, یا بنابر قاعده گذشت سى روز (در صورتى که آسمان ابرى باشد) زیرا, همان گونه که گفته شد, دیدن, راه ثابت کردن هلال است. از این روى, در صورت نبود آن, دیگر راه هاى شرعى, مانند: گذشت سى روز, که سبب علم به خارج شدنِ ماه از مُحاق و نمود آن در افق و در نتیجه, ثابت شدن هلال است, جایگزین مى گردد. دلیلها در این بخش, از دلیلهایى سخن مى رود که ثابت مى کنند دیده شدن هلال, تنها براى سرزمینى که در آن هلال دیده شده, معتبر است, نه سرزمینى که آسمان آن صاف بوده و هلال در آن دیده نشده, هر چند به سرزمینى که هلال در آن دیده شده, نزدیک باشد. دلیل نخست, آیه شریفه: (فمن شهد منکم الشّهر فلیصمْه)34 هر کس این ماه را درک کند, باید روزه بدارد. محقق اردبیلى, در استدلال به این آیه شریفه, مى نویسد: (ولانّ الظاهر انّ المراد بمن شهد الشهر انّهم رأوا فى البلد الذى هم فیه کما هو المتبادر.)35 ظاهر این است که مراد از: (من شهد الشهر) دیدن ماه در سرزمینى است که در آن حضور دارند و آنچه به ذهن تبادر مى کند, همین امر است. همو مى نویسد: (فانّ الافق الذى لم یظهر فیه القمر لم یشهد فیه الشهر فلاصوم فیه)36 افقى که هلال ماه در آن دیده نشود (شهد الشهر) در آن صدق نمى کند; از این روى, روزه واجب نخواهد بود. بنابراین, تا (شهد الشهر) و حضور در افقى که هلال در آن وجود دارد, به حقیقت نپیوندد, ماه پیشین, همچنان ادامه خواهد داشت و چون در شهرهاى نزدیک, بنابر فرض, هلال دیده نشد, پس (شهد الشهر) جامه عمل نپوشیده و ماه پیشین, در این شهر ادامه خواهد داشت و نزدیکى این شهرها, به شهرى که هلال در آن دیده شده, دلیل پذیرفته اى, براى ثابت کردن ماه در آنها نخواهد بود. البته, شمارى از مفسران از جمله: امین الاسلام طبرسى37, زمخشرى38, فیض کاشانى39 و… (شهد) را در این آیه شریفه به معناى (حضر) گرفته اند و بر این باورند که این آیه در مقام بیان حکم مسافر است, نه این که بر دیدن هلال در افقى, با شرط حضور, دلالت داشته باشد. علامه طباطبایى, در تفسیرى برخلاف هر دو دیدگاه, بر این باور است: مراد از (شهد الشهر) علم به فرا رسیدن ماه است; از این روى, گمان بریهایى چون: (دیدن هلال در افقى که ماه حاضر است), یا (حاضر در مقابل مسافر) بى دلیل است.40 دلیل دوم, اطلاق روایتهاى دیدن: روایات مطلق متواترى وجود دارد که بر آغاز و انجام ماه, با دیدن, دلالت دارند و در این روایتها, امورى مانند: هم افقى و نزدیکى دیده نمى شود: (صم للرؤیة و افطر للرؤیة)41 (صوموا للرؤیة وافطروا للرؤیة)42 (اذا رأیت الهلال فصم واذا رأیته فافطر)43 (اذا رأیتم الهلال فصوموا واذا رأیتموه فافطروا)44 بنابر مفاد این روایتها, روزه گرفتن و روزه گشادن و به دیگر سخن, ثابت شدن ماه, به دیدن هلال است. و چون بنابر انگار, در شهرهاى نزدیک به شهرى که در افق آن هلال دیده شده, دیدن هلال رخ نداده, ماه نیز ثابت نخواهد بود. دلیل سوم, روایات خاص بیّنه: دراین مورد مى توان به روایت حبیب خزاعى و صحیحه خزاز استناد کرد. حبیب خزاعى از امام صادق(ع) نقل مى کند: (لاتجوز الشهادة فى رؤیة الهلال دون خمسین رجلا عدد القسامه وانّما تجوز شهادة رجلین اذا کانا من خارج المصر وکان بالمصر علّة فاخبرا انّهما رأیاه واخبرا عن قوم صاموا للرؤیة.)45 در امر دیدن هلال, شهادت کم تر از پنجاه مرد که معادل عدد قسامه (پنجاه سوگند) است, جایز نیست و گواهى دو شاهد مرد عادل جایز است, در صورتى که از بیرون شهر باشند و در شهر علت و عارضه اى باشد, پس آن دو خبر دهند که ماه را دیده اند و خبر دهند از مردمى که با دیدن ماه روزه گرفته اند. خزاز از امام صادق(ع) نقل مى کند: (…ولایجزى فى رؤیة الهلال اذا لم یکن فى السماء علّة اقل من شهادة خمسین و اذا کانت فى السماء علّة قبلت شهادة رجلین یدخلان و یخرجان من مصر.)46 هرگاه آسمان صاف باشد, شهادت کم تر از پنجاه نفر در دیدن هلال, معتبر نخواهد بود و هر گاه در آسمان علتى باشد که از دیدن هلال باز دارد, شهادت دو مرد از داخل و خارج شهر پذیرفته است. با چشم پوشى از بخش اول این دو روایت (شهادة خمسین) که راجع به شیاع موجب علم است, 47 بر اساس بخش دوم این دو روایت, پذیرش شهادت گواهان, بسته به موردى است که آسمان صاف نباشد; از این روى با صاف بودن آسمان منطقه اى که با فرض جست وجو, هلال در آن دیده نشده, دیده شدن هلال در دیگر اقلیمها و شهرها هرچند نزدیک به این منطقه باشد, براى این شهر و سرزمین, کافى نخواهد بود. دلیل چهارم, روایاتى که از شک و گمان, باز مى دارند: امام صادق(ع) مى فرماید: (فى کتاب على علیه السلام, صم لرؤیته و افطر لرؤیته و ایّاک و الشکّ و الظنّ.)48 در کتاب حضرت على, علیه السلام, است که با دیدن هلال, روزه بگیر و با دیدن آن, روزه بگشاى و در امر هلال از شک و گمان 49 بپرهیز. بر اساس این روایت, وقتى در شهرى آسمان, صاف و بى علت باشد و هلال دیده نشود, اگر قطع را نسبت به ثابت نبودن هلال انکار کنیم, وقوع شک و گمان نسبت به ثابت بودن هلال را نمى توانیم انکار کنیم و چیزى به عنوان نزدیکى و هم افقى نیز, از این شک و گمان, باز نمى دارد تا شهرها و سرزمینهاى نزدیک و هم افق با منطقه اى که هلال در آن دیده شده, مشمول راى و گمان مورد نظر حدیث واقع نشوند و ماه در آنها نیز ثابت شود. دلیل پنجم, صحیحه محمدبن عیسى: این صحیحه, پیش از این در بخش دیدگاه غیر مشهور در بوته نقد مورد تحلیل و بررسى قرار گرفت. دلیل ششم, اصل: هرگاه در اقلیمى نزدیک و هم افق با اقلیم و شهر ما, هلال دیده شود و در سرزمین و شهر ما به خلاف صاف بودن آسمان, هلال دیده نشود,آن گاه نسبت به ثابت شدن ماه جدید, تنها به نزدیکى و هم افقى, شبهه پدید آید, به این شبهه, توجه نمى کنیم و مى گوییم: اصل بقاء ماه پیشین و داخل نشدن ماه پسین است; زیرا ثابت بودن ماه پیشین یقینى است و به اعتبار این وجود یقینى, به بقاى ماه حکم مى کنیم و این یقین را با آن شک, نمى شکنیم: (الیقین لا یدخله الشک, صم للرؤیة و افطر للرؤیة)50 یا مى گوییم: بقاء ماه را در محاق و خارج شدن آن را از محاق, استصحاب مى کنیم. صاحب جواهر این اصل را معمولاً سالم از معارض مى داند.51 مقدّس اردبیلى درباره اصل و استصحاب, مى نویسد: (ولواشتبه شعبان… لانّ الاصل و الاستصحاب یقتضى عدم الخروج عن الشهر الاول حتى یعلم ولا یعلم الا بالعدثلاثین.)52 اگر ماه شعبان در غروب روز بیست ونهم, اشتباه و پوشیده شد, ماه را تا سى روز کامل کن, زیرا اصل و استصحاب, خواستار خارج شدن از ماه اول است, تا این که معلوم شود و معلوم نمى شود, مگر این که از ماه اول سى روز بگذرد. دلیل هفتم تمام روایتهایى که از آنها, اعتبار (گذشت سى روز), استفاده مى شود, مى تواند براى ثابت کردن این نظریه, یعنى ثابت بودن ماه, تنها براى سرزمینهایى که هلال در آنها دیده شده است, مورد استناد قرار گیرد و با آنها از گسترش آن, به دیگر سرزمینهاى نزدیک و هم افق, که هلال در آنها دیده نشده و ثابت شدن ماه مشتبه شده, بازداشت. رسول اکرم(ص) مى فرماید: (صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته, فان غم علیکم فعدوا ثلاثین.)53 با دیدن هلال روزه بگیرید و با دیدن آن روزه بگشایید. پس اگر بر شما پوشیده ماند, سى روز کامل کنید. امام صادق(ع) مى فرماید: (شهر رمضان یصیب ما یصیب الشهور من النقصان فاذا صمت تسعة و عشرین یوما ثم تغیمت السماء فاتم العدة ثلاثین.)54 همان گونه که دیگر ماهها کمبود دارند, ماه رمضان نیز کمبود دارد. هر گاه بیست و نه روز, روزه گرفتى و هلال شوال پنهان ماند, سى روز را کامل کن. امام صادق(ع) مى فرماید: (فى کتاب على علیه السلام صم لرؤیته و افطر لرؤیته و ایاک و الشک و الظن فان خفى علیکم فاتموا الشهر الاول ثلاثین.)55 در کتاب على, علیه السلام, است که با دیدن هلال روزه بدار و با دیدن آن افطار کن و از شک و گمان بپرهیز, پس اگر ماه از شما پنهان شد, ماه پیشین را سى روز بشمارید. بنابر مفاد این روایتها, هر گاه هلال در شب بیست ونهم پوشیده شود (حال این پوشیدگى به جهت ورود ماه در محاق و باقى ماندن آن در محاق باشد, یا به جهت ابرى بودن یا غبارى بودن آسمان .) پایان ماه دانسته نمى شود و ثابت کردن ماه جدید, به شب سى ام واگذار مى گردد, هر چند در سرزمینهاى نزدیک و هم افق با این منطقه, ماه ثابت شده باشد. اگر گفته شود که این حدیثها براى موردى صادر شده است که آسمان ابرى و غبارى یا … باشد نه موردى که آسمان صاف و ماه در محاق باشد; از این روى, این احادیث شامل این مورد نمى شود و ماه در این سرزمینها,به جهت نزدیکى و هم افقى ثابت مى گردد. مى گوییم: بر فرض که این طور باشد, از قیاس اولویت استفاده مى کنیم; زیرا وقتى در آسمان ابرى که احتمال وجود هلال هست و با این وجود, به بقاى ماه پیشین حکم مى کنیم, پس در صورتى که آسمان صاف است و احتمال وجود هلال نیست, به طریق اولى به بقاى ماه پیشین و ثابت نشدن ماه جدید, حکم مى کنیم. بعد از بیان این دلیلها, یادآور مى شویم: نظریّه اختصاص, بدون اقامه این دلیلها نیز, مى شد ثابت کرد; زیرا درباره (نسبى یا مطلق بودن ثبوت ماه قمرى) به طور کلى بیش از سه نظریه نمى توان ارائه داد: 1. با دیده شدن هلال در منطقه و ناحیه اى, در همان سرزمین و ناحیه ماه ثابت مى شود.(نظریه اختصاص) 2. با دیده شدن هلال در اقلیمى, افزون بر آن اقلیم در اقلیمهایى نزدیک و هم افق با آن اقلیم نیز ماه ثابت مى شود.( نظریه غیر فراگیر یا مشهور) 3.با دیده شدن هلال در اقلیمى در تمام کره زمین یا اقلیمهایى که در شب با اقلیمى که هلالى دیده شده, یکسان هستند, ماه ثابت مى شود.( نظریه گسترش, یا غیر مشهور) چون در دیدگاه مشهور و غیر مشهور, بررسى و نامعتبر بودن آنها روشن گردید; از این روى, تنها دیدگاه : ویژه بودن ماه براى منطقه اى که هلال در آن دیده و ثابت شده که در واقع هر دو دیدگاه: مشهور و غیر مشهوردر آن هماهنگى دارند, ثابت خواهد شد, بدون این که به اقامه دلیلى نیاز باشد. دیدگاه اختصاص در بوته نقد شاید بر این دیدگاه اشکال شود: روایتهاى مطلقى درباره بیّنه وجود دارد که به دیده شدن هلال در ناحیه و سرزمینى, براى دیگر سرزمینها, چه دور و چه نزدیک, ترتیب اثر مى دهند. از این روى, ویژگى دیدن هلال و ثابت شدن آن در سرزمینى, براى همان سرزمین, با اشکال روبه روست. هشام بن حکم از امام صادق(ع) در مورد فردى که بیست ونه روز, روزه گرفته نقل مى کند که فرمود: (ان کانت له بیّنة عادله على اهل مصر انّهم صاموا ثلاثین على رؤیة قضى یوما )56 اگر براى وى گواه عادلى باشد, مبنى بر این که مردم شهرى بنابر دیدن هلال, سى روز روزه گرفته اند, باید یک روز را قضا کنند. از امام صادق(ع) پرسیده شد: از روزى که روزه قضا مى شود, امام (ع) فرمود: (لا تقضه الاّ ان یثبت شاهدان عدلان من جمیع اهل الصلاة متى کان راس الشهر و قال لاتصم ذلک الیوم الذى یقضى الاّ ان یقضى اهل الامصار فان فعلوا فصمه.)57 آن روز را قضا مکن, مگر این که با دو شاهد عادل از مردم با نماز, ثابت شود که چه زمانى آغاز ماه بوده است. و فرمود: آن روز را قضا نکن, مگر این که مردمان شهرهاى دیگر نیز آن روز را قضا کنند. از امام صادق(ع) پرسیده شد که هلال رمضان در بیست ونهم شعبان بر ما پوشیده مى شود, امام (ع) فرمود: (لا تصمه الاّ ان تراه, فان شهد اهل بلد آخر انّهم راوه فاقضه.)58 روزه نگیر, مگر این که هلال ماه رمضان ببینى پس اگر اهل شهر دیگرى شهادت دادند که آن روز از رمضان بوده است, آن روز را قضا کن. روشن شد که بنابر مفاد این روایات و اطلاق آنها, اگر گواهانى از سایر سرزمینها و اقلیمها, چه دور یا نزدیک, بر هلال شهادت دهند, شهادت آنان معتبر بوده و قضاى روزه لازم خواهد شد و این حاکى از آن است که دیدن هلال در هر سرزمینى, ویژه همان سرزمین نیست, بلکه مى توان آن را به دیگر سرزمینها, بویژه سرزمینهاى نزدیک, گستراند. پاسخ: با توجه به جمله ها و سخنانى چون: (قضى یوما), (فاقضه), (لاتقضه) در روایات یاد شده, روشن مى شود که این روایات درباره روز شک و اول ماه رمضان صادر شده اند, زیرا تنها در صورت از بین رفتن روزه اول ماه رمضان, به سبب شک بردن به هلال رمضان در بیست ونهم شعبان, قضاى آن موضوعیت مى یابد اما در آخر ماه رمضان (شب بیست ونهم) هر چند هلال شوال در هاله ابهام و گمان باشد, وظیفه گرفتن روزه در روز سى ام رمضان است و نمى توان به 29 روز, روزه بسنده کرد چون (افطرللرؤیه) به حقیقت نپیوسته, از این روى, روزه اى فوت نمى شود, تا قضاى آن موضوعیت پیدا کند. بدین ترتیب, از این روایتها نمى توان گستراندن دیده شدن هلال را در اقلیمى به اقلیمهاى دور یا نزدیک, یا ویژه نبودن دیدن هلال را در صورت صاف بودن آسمان و علم به نبود هلال در سطح افق, استفاده کرد. بله اگر حدیثى وجود داشت که در آن شخصى از امام (ع) مى پرسید: در شب بیست ونهم شعبان با این که آسمان صاف بود, هلال رمضان را ندیدیم و روز سى ام را روزه نگرفتیم, آن گاه گواهانى, گواهى دادند که شب بیست ونهم با دیدن هلال رمضان روزه گرفته اند و امام(ع) مى فرمود: یک روز قضا کنید, از این حدیث, استفاده مى کردیم: دیده شدن هلال در ناحیه و سرزمینى, دیگر ناحیه ها و سرزمینها را, چه دور و چه نزدیک, در آسمان صاف در بر مى گیرد. یا استفاده مى کردیم: دیده شدن هلال در سرزمینى ویژه همان سرزمین نیست.اما نه تنها در این مورد حدیثى نداریم, بلکه حدیثهاى برخلاف آن وجود دارد که بر نپذیرفتن گواهى گواهان, در آسمان صاف, دلالت دارند. روایت حبیب خزاعى و صحیحه خزاز 59 که پیش از این آورده شد و روایت کریب که از طریق اهل سنت نقل شده, از جمله این احادیث بشمارند. ام الفضل, دختر حارث, شخصى را به نام کریب, براى انجام کارى نزد معاویه به شام فرستاد. پس از ورود وى به شام, هلال رمضان در شب جمعه, دیده شد. مردم شام, فرداى آن روز را روزه گرفتند. کریب, در پایان ماه, به مدینه بازگشت. در این هنگام بین ابن عباس و وى درباره دیده شدن هلال در شام و مدینه گفت وگویى صورت مى گیرد که کریب چنین گزارش مى دهد: (متى رایتم الهلال؟ فقلت: رأیناه لیلة الجمعة. فقال: أأنت رأیته لیلة الجمعة؟ (فقلت: نعم و رآه النّاس و صاموا و صام معاویة. قال: لکن رأیناه لیلة السبت, فلا نزال نصوم حتى نکمل ثلاثین یوماًَ, او نراه. فقلت: الاتکتفى برؤیة معاویة وصیامه؟ (قال: لا. هکذا أمرنا رسول اللّه صلّى اللّه علیه وسلم.)60 ابن عباس گفت: چه هنگام هلال ماه را در شام دیدید؟ گفتم: شب جمعه. گفت تو خود شب جمعه هلال ماه را دیدى؟ گفتم: بله و مردم آن را دیدند و روزه گرفتند و معاویه نیز روزه گرفت. گفت: ولى ما در مدینه شب شنبه هلال ماه را دیدیم و پیوسته روزه مى گیریم تا سى روز کامل شود یا هلال را ببینیم. گفتم: آیا دیدن معاویه و نیز روزه گرفتن وى, براى شما کافى نیست؟ گفت: نه, پیامبر خدا این گونه به ما امر کرده است. البته شمارى61 به جهت تنها بودن کریب در شهادت, دلالت این روایت را تمام ندانسته اند و بر این باورند: این که ابن عباس به سخن کریب اهمیتى نمى دهد, بدین جهت است که هلال ماه به گواهى یک نفر, ثابت نمى شود, نه این که ثابت شدن هلال در شام براى مردم مدینه حجت نیست. در واقع باید گفت: سرباز زدن ابن عباس از پذیرفتن خبر کریب و روزه نگشودن وى و اهل مدینه براى تنها بودن کریب در گواهى نیست; زیرا اگر براى ابن عباس, اعتبار بخشیدن به دیده شدن هلال در شام, به شهادت دو شاهد بستگى داشت, لازم بود پس از این که از کریب مى پرسد: (آیا تو خود هلال را دیدى؟) این پرسش را هم مطرح کند: (آیا غیر از تو شاهد دیگرى وجود دارد یا خیر؟) در حالى که چنین پرسشى از سوى ابن عباس طرح نمى شود. ممکن است گفته شود پس در این صورت, پرسش ابن عباس از کریب, بیهوده خواهد بود. مى گوییم: این پرسش مطرح نشده, مگر به جهت شگفت زدگى ابن عباس از دیده شدن هلال در شام و دیده نشدن آن در مدینه, همان مسائلى که در تحلیل و بررسى صحیحه محمد بن عیسى گذشت. افزون بر این, از پاسخ ابن عباس (لا.هکذا امرنا رسول اللّه) در مى یابیم, علت سرباز زدن ابن عباس از پذیرفتن خبر کریب, همان فرموده هاى رسول اللّه(ص): کامل کردن سى روز, یا اعتماد بر دیدن هلال در سرزمینى است که مکلفان در آن حضور دارند, نه اعتماد بر دیدن دیگر سرزمینها, تا در پى آ…, تنها بودنِ کریب در شهادت, مورد بحث قرار گیرد. البته مسائلى که ذکر شد; یعنى ترتیب اثر ندادن به گواهى گواهان دیگر سرزمینها, ویژه آسمان صاف است, اما در آسمان ابرى قضیه فرق مى کند که به شرح, بحث آن خواهد آمد. بدین ترتیب, دانسته مى شود, حدیثهایى که به عنوان اشکال بر دیدگاه: خاص بودن ماه قمرى براى ناحیه ها و سرزمینهایى که هلال دیده و ثابت شده, ذکر شد درباره آسمان ابرى شب بیست ونهم ماه شعبان, صادر شده, نه در موردى که آسمان صاف بوده و علم به نبود هلال رمضان در سطح افق, وجود دارد. با این حال, یک نکته همچنان بى پاسخ باقى مى ماند و آن این که چرا در آسمان ابرى, برخلاف آسمان صاف, دیدن هلال در دیگر سرزمینها که به بیّنه گزارش مى گردد, پذیرفته مى شود و در آسمان صاف, خیر؟ مگر چه فرقى بین آسمان صاف و ابرى وجود دارد که در آسمان صاف, دیدن دیگر سرزمینها, پذیرفته نمى شود; اما در آسمان ابرى, به دیدن دیگر سرزمینها, چه دور و چه نزدیک, ترتیب اثر داده مى شود, در حالى که چنین امرى با دیدگاه اختصاص, که مدعى ویژه بودن دیدن هلال در هر سرزمینى, براى همان سرزمین است, ناسازگارى دارد. البته باورمندان دیدگاه مشهور, در اساس قبول ندارند که این روایتها, سرزمینهاى دور را در بر بگیرد و اطلاق این روایتها را به حکم عادت یا انصراف, به سرزمینهاى نزدیک مقیّد کرده اند: (العادة قاضیة بانّ الشهادة من اهل بلد قریب کمکة بالنسبة الى المدینة والکوفة الى بغداد وذلک لانّ المسافر من البلاد البعیدة کبلخ ومرو وبخارا الى الکوفة والمدینة, کانت تطول شهوراً بعد ان مضى شهر رمضان و انصرف الاذهان وتوجه الهمم من الصوم الى امور آخر ولایسال احد احداً عن الهلال وربما ینسون اوّل الشهر انّه اى یوم کان.)62 عرف و عادت حکم مى کند که شهادت به دیدن هلال, از شهرهاى نزدیکى همچون مکه براى مدینه و یا کوفه براى بغداد باشد. زیرا مسافرت از شهرهاى دورى مانند بلخ و مرو و بخارا به کوفه و مدینه, چندین ماه به درازا مى کشید. مسافرانى که در بلخ, هلال ماه را دیده بودند, وقتى به مدینه وارد مى شدند, ماه تمام شده بود و ذهن مردم به کلى از مسأله روزه دارى برگردیده و به امور دیگرى مایل گشته بود. کسى درباره دیدن هلال از کسى چیزى نمى پرسید و چه بسا فراموش کرده بودند که اول ماه کى بوده است. شمارى نیز همانند شیخ انصارى, ضمن این که این روایات را به روز شک, پیوند داده اند, در اساس دلالت این روایات را بر سرزمینهاى دور یا نزدیک نپذیرفته اند. (واما الاخبار فالظاهر منها بحکم الغلبة البلاد المتقاربة مع انّ الظاهر انّ الاطلاق فى مقام بیان حکم انکشاف کون یوم الشک من رمضان لافى مقام بیان الکاشف وانّه یحصل بمجرد رؤیته فى بلد من البلاد ولو کان فى غایة البعد فکما لادلالة فى هذا الاطلاق على الشروط المعتبرة فى البیّنة فکذا لادلالة على الشروط المعتبرة فى البلد من القرب والبعد بل المراد بیان حکم الانکشاف بعد فرض ثبوت الکاشف.)63 به حکم غلبه, این روایتها, شهرهاى نزدیک را در بر مى گیرند. افزون بر این, روایتهاى یاد شده, چنانکه از ظاهر آنها بر مى آید, در مقام بیان روز شک از رمضان هستند, نه در مقام بیان کاشف و این که آغاز ماه به مجرد دیدن هلال در یکى از شهرها, هر چند بسیار دور, حاصل مى شود. پس همان طور که این روایات در مقام بیان شرطهاى معتبر در بیّنه نیستند و اطلاق ندارند, به شرطهاى معتبر در شهرها از زاویه دورى و نزدیکى نیز دلالتى ندارند, بلکه مراد بیان حکم روز شک است, پس از فرض ثبوت کاشف. حقیقت این است که این روایتها, همان گونه که گفته شد و شیخ انصارى نیز بدان به روشنى اشارت کرد, درباره روز شک; یعنى هنگامى که آسمان پوشیده و پى بردن به پیدایى و ناپیدایى هلال در سطح افق دشوار باشد, صادر شده اند. البته دلالت آنها بر دورى یا نزدیکى, به ویژه همین حالت است, نه هنگامى که آسمان صاف بوده و علم به نبود هلال در افق وجود دارد. بدین ترتیب, دلالت این روایتها, بر دورى یا نزدیکى بدون اشکال خواهد بود. تعبیرهایى همچون (اهل مصر), (اهل بلد آخر) و (اهل الامصار) در این روایتها, فراگیر و بدون قید و شرط هستند و بازدارنده اى از این که هم سرزمینهاى نزدیک و هم سرزمینهاى دور را در بر بگیرد, وجود ندارد. به قول علامه64 (مصر) نکره است و تمام شهرها را در بر مى گیرد. در ضمن, این ادعا که به حکم عادت و عرف, این روایتها, به سرزمینها و شهرهاى نزدیک بازگشت دارند, دلیل غیردرخور خدشه و استوارى نیست. بله, این که بیش تر, شهادت بر دیدن هلال, مربوط به شهرهاى نزدیک مى شده, یا اگر از شهرهاى دور بود با توجه به گذشت زمانِ زیاد, مسأله دیدنِ هلال و روزه فراموش مى شد, امر پذیرفتنى و خردمندانه اى است, اما با این همه, نمى توان آمد وشد بازرگانان, کاروان سالاران و… را از سرزمینهاى دور, نادیده انگاشت و یا به قطع ادعا کرد که پس از گذشت چند ماه, مسأله دیدن هلال و شروع ماه رمضان, به دست فراموشى سپرده مى شد و کسى دراین باره, پرس وجو نمى کرد. بله, درباره آسمان صاف, درست دانستن چنین ادعایى, خردمندانه است, یعنى هرگاه در شب بیستونهم شعبان, آسمان صاف و علم به نبود هلال در افق حاصل بود, آغاز نشدن ماه و سى روزه بودن شعبان قطعى مى شد و گمانى نیز نسبت به آغاز و انجام ماه و یا از بین رفتن تکلیف ایجاد نمى شد. براین اساس, این احتمال, احتمالى عقلایى و قوى بود که بعد از چند ماه, به خاطر بى ثمر بودن جست وجو و پرسش در این مورد, مسأله دیده شدن هلال و اول ماه و روزه دارى به کلى از ذهنها پاک شود و از کسانى که از سرزمینهاى دور مى آمدند, پرسش و تحقیق نشود. افزون بر این, اگر بازگشت این روایتها را به ناحیه ها و سرزمینهاى نزدیک به حکم عادت و عرف بپذیریم, دوباره با همان مشکل حدومرز سرزمینهاى نزدیک, که به عنوان یکى از اشکالهاى وارد بر دیدگاه مشهور مطرح بود, روبه رو مى شویم; زیرا هیچ معیارى براى مرزبندى و روشن کردن مرز سرزمینهاى نزدیک در این دیدگاه وجود ندارد. پس از بررسى مسائلى که از سوى باورمندان دیدگاه مشهور درباره بازگشت روایتهاى بیّنه, به ناحیه هاى نزدیک یا دلالت نکردن این روایتها به ناحیه هاى دور و نزدیک مطرح شده بود, دوباره به مسأله مطرح شده باز مى گردیم که چرا در زمان صدور این روایتها, دیدن هلال در دیگر ناحیه ها, در صورت صاف بودن آسمان و جست وجوى هلال و ندیدن آن, پذیرفته نمى شد (امرى که دیدگاه اختصاص مدعى بیان آن است) امّا در صورت ابرى بودن آسمان و ممکن نبودن دیدن هلال, دیدن هلال در دیگر سرزمینها, براى این سرزمین ابرى, پذیرفته بود. (امرى که گویا با دیدگاه اختصاص ناسازگاى دارد). براى پاسخ به این شبهه لازم است ویژگیهاى زمان صدور این روایتها را به درستى روشن نمود, تا در نتیجه نگهداشت یکى از عنصرهاى اصلى (اگر نگوییم اصلى ترین عنصر) در فقه الحدیث, پاسخ به این پرسش و شبهه, درست از کار درآید. براى رسیدن به این هدف, دگربار به صحیحه محمد بن عیسى که پیش از این به نقد و بررسى آن پرداختیم, باز مى گردیم. در جریان نقد و بررسى این صحیحه دریافتیم که مردم آن زمان, با توجه به این که زمین را هموار مى انگاشتند, نسبت به پدیده هلال و آغاز ماه انگار ویژه اى داشتند, به گونه اى که سبب مى شد, بینگارند هرگاه هلال در جایى دیده شود, در همه جا در خور دیدن است و اگر در جایى دیده نشود, در واقع در هیچ جا دیده نشده است. بدین ترتیب ایشان دیدن هلال و آغاز ماه را براى همه سرزمینها و ناحیه ها امرى یکسان و همزمان مى پنداشتند. در صورت صاف بودن آسمان, تنها به دیدن خود تکیه مى کردند و به اخبارى که گاه از دیده شدن هلال در دیگر ناحیه ها و سرزمینها مى رسید, توجه نمى کردند, به همین دلیل وقتى یکى از منجمان از دیده شدن هلال در منطقه اى دور, مثل آفریقا خبر مى دهد, چنین خبرى و نتیجه اى که این خبر در صورت درستى آن در پى خواهد داشت, یعنى مختلف شدن روزه مناطق آفریقا با منطقه اى که هلال را ندیده اند, سؤال برانگیز مى شود یا در روایت کریب, ابن عباس به دیدن مردم شام که یک شب زودتر رخ داده بود, ترتیب اثر نمى دهد. در نتیجه, پیامد چنین انگارى از دیدن هلال, یعنى یکسانى و همزمانى دیدن هلال براى تمام ناحیه ها, این مى شود که آغاز ماه یک امر ویژه و منطقه اى باشد; یعنى مردم هر منطقه تنها با دیدن خود, ماه را آغاز کنند و به طور کلى بین ناحیه ها و منطقه هاى زمین در مسأله آغاز و انجام ماه, یک روز تفاوت ایجاد شود, بدون این که خودشان متوجه این تفاوت باشند. شارع نیز بر چنین پیامدى که در واقع پیامدى درست و برابر با اصول صحیح ثبوت ماه بود, با این که خود این انگار نادرست است, صحه مى گذارد و نسبت به آن ردع و منعى ندارد. صحیحه محمد بن عیسى, صحیحه خزاز, روایت حبیب خزاعى و روایت کریب, تأیید کننده این مدعا هستند. حال با وجود چنین دریافت و انگارى نسبت به هلال و آغاز ماه, اگر در شب بیست ونهم, وجود هلال در سطح افق, به خاطر پدیده اى مانند: ابر و غبار و… شک مى شد, آن گاه گواهانى داراى ویژگیهاى لازم, به دیدن هلال از ناحیه هاى دور یا نزدیک شهادت مى دادند, تقریر چنین شهادتى از سوى شارع, با قید و شرطهایى و به گونه اى که کشف کننده از وجود هلال درخور دیدن در افق منطقه ابرى باشد, برابر بود با باطل بودن انگارهایى که در ذهن ایشان جاى گرفته بود; چرا که براى آنان این مسأله که در جایى هلال دیده شده باشد و همان هلال در افق شهر ایشان وجود نداشته باشد, سنگین و نامفهوم بود; از این روى اقامه بیّنه بر دیدن هلال از هر مکانى, شکى را که نسبت به وجود هلال در خور دیدن در سطح افق منطقه ابرى حاصل شده بود, بر طرف مى کرد و گمان در ثابت شدن ماه باقى نمى گذاشت. بدین ترتیب, مى نگریم که صدور حدیثهاى مطلق درباره روز شک و در نظر نگرفتن قیدها و شرطها در این روایتها از سوى شارع, همگى, در همین راستا توجیه مى یابد و ناسازگارى ظاهرى این روایتها با نظریه اختصاص که مدعى ویژه بودن هلال هر منطقه, به همان منطقه است, از میان برداشته مى شود. حال اگر شارع قصد داشت درباره ثابت شدن ماه, موضعى مخالف با بناى عرف و عادت نسبت به گواهى گواهان در آسمان ابرى یا روز شک بگیرد و تنها گواهى گواهانى را که کشف کننده از وجود هلال درخور دیدن در سطح افقِ منطقه ابرى است, بپذیرد, چنین امرى با توجه به شرطها و نیازهاى آن زمان و ذهنهایى که با پدیده هاى تجربى, تنها به دریافتهاى حس بینایى انس گرفته بودند و از علم هیئت و نجوم بهره اى نداشتند, کم وبیش, ناممکن مى نمود. به عنوان مثال چگونه مى شد در حدیثى از پذیرش گواهى گواهانى که در ناحیه ها و سرزمینهاى غربى به هنگام غروب, شاهد هلال بوده اند براى سرزمینهاى شرقى که در آن هنگام در روز به سر مى برده اند, سرباز زد,65 امرى که بیان آن, بستگى به ثابت کردن و فهماندن, دست کم سه مقدمه علمى است: 1. فهماندن این که زمین کروى است و همواره بخشى از آن شب و بخشى از آن روز است. 2. فهماندن این که کره زمین در حال حرکت است و این حرکت در جهت غرب به شرق است. 3. فهماندن این که خورشید نسبت به زمین ثابت است نه متحرک. بنابراین, به لحاظ همین بازدارنده هاست که مى نگریم روایتها درباره روز شک و آسمان ابرى به گونه مطلق صادر شده اند, بدون این که بین گواهان سرزمینهاى دور یا نزدیک, فرقى بگذارند. اما درباره آسمان صاف و مورد علم, روایتهاى برابر با پیامد دریافتهاى معمول و حاکم بر ذهنها, که در واقع این پیامد برابر بر اصول صحیح در امر آغاز ماه قمرى بوده است, صادر گردیده اند. بدین ترتیب, مى توان ادعا کرد: روایتهاى روز شک و نبود علم, از جمله روایتهایى هستند که با توجه به نیازهاى زمان و در نظر گرفتن بناى عرف و عادت صادر شده اند. شاید به همین دلیل است که در همه روایتهاى نقل شده از شیعه و سنى, دیدن, به گونه مطلق آمده: (صم للرؤیة و افطر للرؤیة)66 نخست آن که از بیّنه و شهادت سخنى به میان نیامده تا به استفاده از سیاق روایت, مطلق بودن بیّنه نیز استفاده شود. دو دیگر, در فرض ابرى بودن آسمان, براى روشن کردن تکلیف مکلّفان, پس از ناممکنى دیدن, (گذشت سى روز) ملاک ثابت شدن ماه قرار گرفته, نه شهادت دو شاهد و اگر هم روایتهاى معتبرى درباره شهادت دو شاهد دیده مى شود, همگى در قالب حصر اضافى و براى اعتباردادن به قول دو شاهد صادر شده اند و اطلاق ندارند, مانند: (انّ علیّاً(ع) کان یقول: لا اجیز فى الهلال الاّ شهادة رجلین عدلین.)67 حضرت على(ع) مى فرمود: در هلال اجازه نمى دهم مگر گواهى دو مرد عادل را. همان گونه که درباره دیدن, یک دسته از روایتها در قالب حصر و براى اعتبار دادن و نمایاندن حجت بودنِ دیدن هلال, صادر شده اند و اطلاق ندارند, همانند: (لیس على المسلمین الاّ الرؤیة.)68 بر مسلمانان چیزى جز دیدن هلال نیست. و چنین امرى به احتمال قوى حاکى از این است که گویا شارع قصد نداشته درباره ثابت شدن ماه در آسمان ابرى, براى شهادت دو شاهد, جایگاه و اعتبارى قائل شود و اگر در پاره اى از روایتها بدان, به گونه مطلق اعتبار بخشیده, بنابر همان بازدارنده ها و نیازهایى است که شرح آن گذشت, اما امروزه که شرایط دگرگون شده و دیگر از آن بازدارنده ها خبرى نیست, لزومى ندارد به تمام گزارشهاى رسیده از دیدن هلال, ترتیب اثر داد; بلکه با توجه به این که آنچه در ثابت کردن هلال, نقش دارد و گزارگى, علم به وجود هلالِ درخور دیدن, در افق هر منطقه است. در صورت ابرى بودن آسمان, مى توان براى پذیرش گزارشهاى رسیده از دیدن هلال در دیگر سرزمینها, شرطهایى را در نظر گرفت و به بررسى و تحلیل آنها پرداخت و تنها آن دسته از اخبار را پذیرفت که از وجود هلال درخور دیدن,در افقهاى ابرى خبر مى دهند, به گونه اى که اگر آن پدیده ها وجود نمى داشت, در این افقها نیز هلال دیده مى شد. به طور کلى با در نظر گرفتن افقى که هلال در آن دیده شده, نسبت به افقى که ابرى است در هنگام غروب روز بیست ونهم, چندین حالت در خور تصور است: حالت اول: ناحیه ابرى در غرب ناحیه هلال باشد و هر دو ناحیه از نظر جغرافیایى هم عرض باشند. حالت دوم: ناحیه ابرى, در شرق ناحیه هلال باشد, چه ناحیه ابرى با ناحیه هلال از نظر جغرافیایى هم عرض باشد, یا نباشد. حالت سوم: ناحیه ابرى در شمال یا جنوب ناحیه هلال یا در قسمتهاى غربى غیر هم عرض با منطقه هلال باشد.(قسمت دوم این حالت در حکم قسمت اول است; زیرا به سبب چرخش غربى ـ شرقى زمین, سرزمینهاى غربى غیر هم عرض که در هنگام دیدن هلال, در روز به سر مى برند, در هنگام غروب, در شمال یا جنوب ناحیه هلال واقع خواهند شد). از میان این سه حالت, تنها حالت اول, سبب علم به هلال در ناحیه ابرى مى شود; چه, در این حالت هنگامى که هلال در شرق ناحیه ابرى دیده مى شود, در همین زمان ناحیه ابرى در روز قرار دارد و تا رسیدن به هنگام غروب, خورشید مى باید مسافتى را در جهت شرق بپیماید و مدت زمانى سپرى کند. صرف چنین زمانى سبب مى شود جدایى ماه هر چه بیش تر گردد و هلال در افق منطقه ابرى با ارتفاع بلندتر و دیدنى تر از منطقه هلال, استقرار یابد. بدین ترتیب, به هر میزان که ناحیه ابرى از ناحیه هلال دورتر باشد, به همان میزان اطمینان به وجود هلال درخور دیدن در افق سرزمین ابرى بیش تر خواهد شد. اما در حالت دوم و سوم, چنانچه با دخالت دادن عواملى و انجام دادن محاسبه هایى بتوان قطع حاصل کرد که چنین هلالى در هنگام غروب خورشید, در سطح افق مناطق ابرى نیز, به گونه درخور دیدن, وجود داشته, در این صورت, بنابر آن که قطع, به طور ذاتى حجت است, ماه در این سرزمینها نیز ثابت خواهد شد; اما اگر به دست آوردن چنین قطعى ممکن نباشد, بنابر قاعده گذشت سى روز, ماه پیشین را تا سى روز کامل مى کنیم, به شرط این که چهار ماه قبل از آن, به گونه پیاپى, ماه سى روز نباش د; زیرا بنابر عادت و تجربه, ماههاى قمرى نمى تواند بیش از چهار ماه پیاپى, سى روزه باشد; از این روى, وقتى چهار ماه قبلى سى روزه باشد, ماه پنجم, 29 روزه خواهد بود, همان گونه که اگر سه ماه پیاپى 29 روزه باشد, ماه چهارم سى روز خواهد شد. در ضمن, در صورتى که بنابر قاعده گذشت سى روز,ماه را تا سى روز کامل کردیم, آن گاه هلال ماه بعدى در شب بیست وهشتم دیده شد, چنین امرى کاشف از این است که ماه پیشین 29 روزه بوده است و ما آن را سى روزه انگاشته ایم که چنین موضوعى در ماه رمضان سبب قضاى یک روز روزه مى شود: (صام على, علیه السلام, بالکوفة ثمانیة و عشرین یوما شهر رمضان فراوا الهلال فامر منادیا ان ینادى اقضوا یوما فانّ الشهر تسعة و عشرین یوما.)69 حضرت على(ع) در کوفه, ماه رمضان را 28 روز, روزه گرفت و در روز بیست و هشتم هلال را دیدند پس به منادى حکم کرد که ندا کند یک روز را قضا کنند [زیرا ماه 29 روز بوده است] باورمندان دیدگاه اختصاص پس از این که دیدگاه اختصاص مطرح شد و با بیان دلیلهاى استوار و از میان برداشتن شبهه ها و ایرادها, برترى این دیدگاه بر دیگر دیدگاه ها روشن گردید, بر آنیم به این نکته بپردازیم که آیا در میان فقها, چه شیعه و چه سنى, کسى به این دیدگاه باور داشته است یا خیر؟ با بررسى آراى فقهاى شیعه و سنى, خوشبختانه با آراى بسیارى از پیشینیان روبه رو مى شویم که چنین دیدگاهى داشته اند(گرچه این دیدگاه قائلى هم نمى داشت باز هم فرقى نمى کرد و از اعتبار آن چیزى نمى کاست) و در آسمان صاف, دیدن هلال را سبب روزه و فطر دانسته اند و در این فرض, به مسأله دیدن هلال در افق دیگر ناحیه ها, نپرداخته اند, همان گونه که روایات دیدن هلال, خالى از ذکر مسأله دیده شدن هلال در دیگر سرزمینها هستند و چنین چیزى; یعنى وابستن روزه و فطر بر دیدن هلال, بدون یاد کرد دیده شدن آن در دیگر ناحیه ها, حکایت از آن دارد که دیده شدن هلال در هر ناحیه, ویژه همان ناحیه است و دیگر ناحیه ها را در بر نمى گیرد. شیخ صدوق مى نویسد: (واعلم انّ صیام شهر رمضان بالرؤیة و الفطر بالرؤیة…)70 بدان,روزه ماه رمضان با دیدن هلال آغاز و با دیدن آن انجام مى یابد. شیخ مفید پس از ذکر روایتى از امام صادق(ع) از طریق محمدبن مسلم مبنى بر بستگى روزه گرفتن و روزه گشادن بر دیدن و پرهیز از گمان, مى نویسد: (فالهلال علامة الشهر و به وجبت العبادة فى الصیام و الافطار و الحج و سائر ما یتعلق بالشهور على اهل الشرع…)71 هلال نشانه ماه است که با دیدن و ثابت شده آن عبادتهایى مانند آغاز و انجام روزه, حج و دیگر چیزهاى مربوط به ماههاى قمرى بر اهل شرع واجب مى گردد. سید مرتضى در این باره یادآور شده است: (هر آینه پیامبر(ص) هلالهاى ماه را دیده و بر اساس آن روزه و افطار را واجب کرد و نیز ایشان فرموده اند که: (با دیدن هلال روزه را آغاز کنید و با دیدن آن روزه را به پایان رسانید.)72 شیخ طوسى مى نویسد: (علامة الشهور رؤیة الهلال مع زوال العوارض و الموانع …)73 نشانه ماهها,دیدن هلال است, در صورتى که بازدارنده و پدیده هایى از دیدن باز ندارند. افزون بر این, فقهاى بزرگ, ابن براج 74, ابوالصلاح حلبى 75, سلار 76, که از معاصران شیخ به شمار مى آیند و ابن حمزه 77 و ابن زهره 78 که در طبقه هاى بعدى قرار دارند و به طور کلى تمام فقهاى پیش از ابن ادریس, در فرضى که دیدن هلال به طور عادى و بدون وجود بازدارنده پدیده اى امکان داشته, دیدن را معیار آغاز و انجام ماه دانسته اند و هیچ یک از ایشان در این انگاره از اعتبار یا بى اعتبارى دیدن هلال در دیگر شهرها یا شهادت شاهدان از دیده شدن هلال در دیگر سرزمینها, بحثى به میان نیاورده اند اما هنگامى که پدیده و بازدارنده اى وجود داشته که از دیده شدن هلال باز مى داشته, در این صورت, هر یک از ایشان دیدگاه ویژه اى را مطرح کرده اند که به طور کلى سه دیدگاه درخور بازشناسى است: دیدگاه نخست:شمارى همچون شیخ مفید در صورت دیده نشدن هلال در افقى, براى شهادت دو عادل که در داخل یا خارج شهر هلال را دیده باشند, اعتبار قائل شده اند; اما براى دیده شدن هلال در دیگر سرزمینها و شهرها, خیر: (والرؤیة یجب فرضها بتحصیلها من جهة حاستها و تلزم مع فقدها بشهادة مرضیین انّهما حصلاها.)79 دیدن واجب است از راه حس باشد و در صورت ندیدن, با شهادت دو شاهد مورد اعتماد که ماه را دیده باشند, دیدن, ثابت مى شود. (و ربما خفى لعارض او استتر عن اهل مصر لعلّة و ظهر لغیر ذلک المصر و لکن الفرض انّما یتعلّق على العباد به اذهو العلم دون غیره.)80 و چه بسا به جهت پدیده اى (مانند ابر و غبار) هلال پوشیده بماند و یا بر اهل شهرى به خاطر علتى پوشیده گردد و براى غیر آن شهر آشکار شود و لکن واجب بودن روزه, تنها بر مردمان همان شهر واجب است; زیرا به ثابت شدن هلال در همان شهر علم داریم و نسبت به شهر دیگر چنین علمى نداریم. البته از اطلاق قسمت اول دیدگاه شیخ مفید, به تنهایى نمى توان قید داخل شهر و خارج شهر را استفاده کرد; اما با توجه به قسمت دوم دیدگاه ایشان; یعنى معتبر نبودن دیده شدن هلال در دیگر شهرها, مقیدشدن اطلاق کلام ایشان به چنین قیدى ناگزیر است. همان گونه که عبارت (مع فقدها) در کلام ایشان به موردى که در آسمان پدیده و علتى باشد, حمل مى گردد, یعنى بر این باور مى شویم: (با دیده نشدن هلال در آسمان پوشیده و ابرى, ماه با شهادت دو شاهد مورد اعتماد ثابت مى شود.) و بدین ترتیب, اعتبار شهادت دو شاهد را ویژه این حالت مى دانیم, نه آسمان صاف; زیرا در آسمان صاف با فرض این که جمع بسیارى به جست وجوى هلال برخیزند و هلال را نبینند و در همین حال, دو شاهد بر دیدن هلال شهادت دهند, چنین امرى ناسازگار با علم به نبود هلال از سوى جست وجوگران هلال و مخالف با بناى عقلا و مخالف با مفهوم صحیحه خزاز و روایت حبیب خزاعى و با صحیحه محمدبن مسلم است که پیش از این زیر عنوان دیدگاه مشهور در بوته نقد, ذکر شد. از این روى شهادت دو شاهد مردود است. شمارى, 81 از جمله امام خمینى در این باره مى نویسد: (نعم مع عدم العلّة و الصحو واجتماع الناس للرؤیة و حصول الخلاف و التکاذب بینهم بحیث یقوى احتمال الاشتباه فى العدلین ففى قبول شهادتهما حینئذ اشکال.)82 در صورتى که آسمان صاف بود و پدیده هاى بازدارنده از دیده شدن نبود و مردم براى دیدن هلال اجتماع کرده باشند, سپس بین ایشان اختلاف پدید آید و همدیگر را به دروغ گویى متهم کنند, به گونه اى که احتمال اشتباه دو شاهد را تقویت کند, در این صورت قبول شهادت آن دو اشکال خواهد داشت. و با فرض این که کسى به جست وجوى هلال برنخیزد و دو شاهد بر دیدن هلال شهادت دهند, چنین شهادتى بدون اشکال و خلاف, پذیرفته وهماهنگ با بناى عقلا و روایات مطلق بیّنه83 و ناسازگار با صحیحه محمدبن مسلم, صحیحه خزاز و روایت حبیب خزاعى است; اما چنین فرضى از کلام و محل بحث خارج است; چه آن که محل بحث و نزاع در اعتبار شهادت, همان فرض قبلى است. صاحب حدائق در این باره مى نویسد: (انّما النزاع فى انّه متى کانت المساء خالیة من العلّة المانعة للرؤیة و توجه الناس الى رؤیته فهل یکفى العدلان خاصة کمایدعیه اصحاب القول المشهور او لابد من الرؤیة الیقینیة التى هى عبارة عن رؤیة المکلف نفسه او حصول الشیاع الموجب للعلم.)84 مورد گفت وگو در مسأله ثابت شدن هلال با دو شاهد عادل این است که: هرگاه آسمان صاف بود و مردم به دیدن هلال بپردازند, در این حال, آیا شهادت دو شاهد عادل, به تنهایى, بسنده مى کند چنان که باورمندان قول مشهور مدعى آن هستند,یا این که دیدن یقینى لازم است که عبارت است از دیدن خود مکلف یا حاصل شدن شیاعى که علم آور است. نظریه دوم: در برابر نظریه اول, برخى همچون سید مرتضى, حلبى و ابن زهره85 در صورت ابرى بودن آسمان, به طور مطلق, به شهادت دو عادل, اعتبار داده اند, به گونه اى از این اطلاق مى توان اعتبار دیدن هلال را در خارج از شهر و دیگر شهرها نیز استفاده کرد. سید مرتضى مى نویسد: (علامة دخول شهر رمضان, رؤیة الهلال, فان خفى کملت عدّة الشهر الماضى ثلاثین وصمت فان شهد شاهدان عدلان على رؤیة الهلال وجب الصوم.)86 دیدن هلال, نشانه داخل شدن ماه رمضان است. پس اگر هلال پوشیده ماند, ماه گذشته تا سى روز کامل مى گردد و روزه گرفته مى شود, پس اگر (در همین فرض, یعنى پوشیده بودن هلال) دو شاهد عادل بر دیدن هلال گواهى دهند, روزه واجب مى شود.[و لازم نیست ماه گذشته سى روز کامل شود.] و ابوالصلاح حلبى در (کافى) مى نویسد: (و علامة دخوله رؤیة الهلال و بها یعلم انسلاخه و یقوم مقامها شهادة رجلین عدلین فى الغیم و غیره من العوارض و فى الصحو و انتفاءها اخبار خمسین.)87 نشانه آغاز ماه رمضان, دیدن هلال است و با دیدن هلال, خارج شدن ماه معلوم مى شود. و در هنگامى که آسمان را ابر یا دیگر پدیده ها پوشانده باشد, شهادت دو شاهد, جایگزین دیدن مى شود و در صافى آسمان و نبود پدیده خبر دادن پنجاه تن, به منزله دیدن است. نظریه سوم: شمارى همچون شیخ طوسى و ابن حمزه 88, به اعتبار شهادت دو عادل در داخل و خارج شهر, به روشنى نظر داده اند.(البته شیخ طوسى در یکى از کتابهاى خود 89 و ابن براج 90 بر اساس روایت حبیب خزاعى در گاه ابرى بودن آسمان, شهادت دو شاهد را از داخل شهر, نپذیرفته اند) شیخ طوسى در این باره مى نویسد: (فان کان فى السماء علّة من غیم او قتام او غبار و شهد عدلان مسلمان برؤیته وجب ایضا الصوم و متى کانت فى السماء علّة و لم یر فى البلد اصلا و شهد من خارج البلد نفسان عدلان قبل قولهما و وجب الصوم.)91 اگر در آسمان, پدیده اى مانند ابر, مه و غبار باشد و دو گواه عادل مسلمان (از داخل و خارج شهر) به دیدن هلال, گواهى دهند, روزه واجب مى شود و زمانى که در آسمان پدیده اى باشد و در شهر هلال دیده نشود و دو نفر عادل از بیرون شهر شهادت دهند, قول آن دو پذیرفته مى شود و روزه واجب مى گردد. ایشان پس از حکم به اعتبار دیده شدن هلال در خارج از شهر, براى این که حدومرز خارج از شهر را بازشناساند, به تعریف این مسأله پرداخته و براى این منظور (دورى و نزدیکى) را عنوان کرده است. از این چند تن, تنها شیخ طوسى مسأله (نزدیکى یا هم افقى قمرى) را باز کرده است اما ابن براج 92 و ابن حمزه آن را مجمل گذاشته اند. ابن حمزه مى نویسد: (واذارئى فى بلد ولم یر فى اخر فان کانا متقاربین لزم الصوم اهلیهما معا و ان کانا متبا عدین مثل بغداد و مصر او بلاد خراسان لم یلزم اهل الاخر.)93 هرگاه هلال در شهرى دیده شود و در شهر دیگرى دیده نشود, اگر این دو شهر به هم نزدیک باشند روزه بر اهل هر دو شهر واجب است و اگر مانند بغداد و مصر یا بغداد و شهرهاى خراسان, از هم دور باشند بر اهل آن شهرى که هلال در آن دیده نشده روزه واجب نیست. شیخ طوسى مى نویسد: (و متى لم یر الهلال فى البلد و رأى خارج البلد على ما بیناه وجب العمل به اذا کان البلدان التى رأى فیها متقاربة بحیث لو کانت السماء مصحیه و الموانع مرتفعه لرأى فى ذلک البلد ایضا لاتفاق عروضها و تقاربها مثل بغداد و واسط و الکوفه و تکریت و الموصل فاما اذا بعدت البلاد مثل بغداد و خراسان و بغداد و مصر فانّ لکل بلد حکم نفسه ولا یجب على اهل بلد العمل بمارآه اهل البلد الآخر.)94 هنگامى که هلال ماه در داخل شهر دیده نشود, لیکن در خارج شهر برابر آنچه بیان کردیم, دیده شود, عمل به مقتضاى آن واجب است, البته در صورتى که شهرهاى یاد شده به گونه اى نزدیک هم باشند که در فرض صاف بودن آسمان و نبود بازدارنده در هر دو شهر, به جهت هم عرض بودن و نزدیکى به یکدیگر, به طور قطع, هلال دیده شود.مانند شهرهاى بغداد, واسط, کوفه, تکریت و موصل. ولى چنانچه شهرهاى یاد شده از یکدیگر دور باشند, همچون بغداد و خراسان, یا بغداد و مصر, در این حال هر یک از آنها حکم خاص خود را دارد و بر اهل شهرى که هلال را ندیده اند, واجب نیست به آنچه شهر دیگر دیده است, عمل کنند. با درنگ در این دیدگاه ها پى مى بریم هر سه دیدگاه در پذیرش شهادت دو شاهد در داخل شهر, با هم اتفاق دارند; اما نسبت به خارج شهر, هر یک بیانى جداى از دیگرى ارائه مى دهد: دیدگاه نخست: این دیدگاه مقیّد است, خارج شهر را به پیرامون شهر محدود مى کند و آن را در برگیرنده دیگر شهرها نمى داند. دیدگاه دوم: این دیدگاه مطلق است, خارج شهر را در برگیرنده دیگر شهرها نیز مى داند. دیدگاه سوم: این دیدگاه بین شهرهاى نزدیک و دور تفصیل قائل مى شود و (خارج شهر) را, تنها شامل شهرهاى نزدیک مى داند. به دیگر سخن, صاحبان این دیدگاه ها, همگى بر اساس صحیحه خزاز, مسأله (داخل و خارج) را به گونه اى در نظر گرفته و به اعتبار شهادت در این چهارچوب رأى داده اند; اما وقتى با روایات قضا و روز شک که موضوع آنها اعتبار شهادت دیگر شهرها و سرزمینهاى دور است, روبه رو شده اند, هر یک موضع خاصى گرفته و بر اساس این روایات, به روشنگرى حدومرز (خارج شهر) پرداخته اند: دیدگاه نخست, این روایات را در نظر نگرفته, از این روى, براى دیده شدن هلال در دیگر شهرها اعتبارى قائل نشده است. دیدگاه دوم, به اطلاق این روایات تمسک کرده, از این روى, به دیده شدن هلال در دیگر شهرها اعتبار داده و مرزى براى این شهرها در نظر نگرفته است. دیدگاه سوم, با اطلاق این روایات به سرزمینهاى نزدیک, تنها به دیده شدن هلال در شهرهاى نزدیک ترتیب اثر داده است. از میان این سه دیدگاه, به طور کلى دیدگاه سوم درست تر و از میان آراى یادشده در این دیدگاه, تنها رأى شیخ طوسى درست و برابر با دیدگاه اختصاص است و از مسأله (هم افقى قمرى) تصویر روشن و درستى ارائه مى دهد; زیرا بنابر این قول, دیده شدن هلال در سرزمینى, براى سرزمینها و ناحیه هایى معتبر شمرده شده که به طور معمول, با منطقه هلال, در دیدن مشترک هستند; یعنى اگر پدیده اى در آسمان نباشد, آن سرزمینها نیز همواره به همراه ناحیه اى که هلال در آن دیده شده, هلال را در یک زمان خواهند دید و این برابر با دیدگاه اختصاص است که مدعى اختصاص دیده شدن هلال در یک منطقه, به همان منطقه است. باورمندان به دیدگاه اختصاص, در میان فقهاى اهل سنت افزون بر فقهاى بزرگ شیعه که به دیدگاه اختصاص, باور داشته اند, شمارى از فقهاى اهل سنت نیز, به این دیدگاه, باور دارند.عبداللّه بن قدامه و عبدالرحمن بن قدامه از فقهاى حنبلى در باره مسأله (ویژه یا فراگیر بودن ثبوت ماه قمرى) سه دیدگاه نقل کرده اند که دیدگاه اختصاص از جمله آنهاست: (واذا رأى الهلال اهل بلد لزم جمیع البلاد الصوم و هذا قول اللیث و بعض اصحاب الشافعى و قال بعضهم ان کان بین البلدین مسافة قریبة لا تختلف المطالع لاجلها کبغداد و البصره لزم اهلهما الصوم برؤیة الهلال فى احداهما و ان کان بینهما بعد کالعراق و الحجاز و الشام فلکل اهل بلد رؤیتهم و روى عن عکرمه انه قال لکل اهل رؤیتهم و هو مذهب القاسم و سالم و اسحاق.)95 هرگاه هلال در ناحیه و سرزمینى دیده شود, بر همه سرزمینها روزه واجب است [دیدگاه فراگیر] بنابر قول لیث و شمارى از اصحاب شافعى و شافعى مذهبان, اگر دو ناحیه نزدیک به هم باشند, به طورى که طلوع و غروب خورشید در آنها گوناگون نباشد مثل بغداد و بصره, در صورت دیده شدن هلال در یکى از آن دو, بر اهل هر دو منطقه روزه واجب است; اما اگر فاصله آنها زیاد باشد, مانند عراق و حجاز و شام, در این صورت, سرزمینهاى دور پیرو دیده شدن هلال در افق خود هستند و دیده شدن در یکى, سودى براى دیگرى ندارد [دیدگاه غیر فراگیر] و از عکرمه روایت شده: هر سرزمین, پیرو دیده شدن هلال در افق خود است [دیدگاه اختصاص] این مذهب سالم, قاسم و اسحق نیز هست. محى الدین نووى به نقل از سرخسى مى نویسد: (اذارآه اهل ناحیة دون ناحیة فان قربت المسافة لزمهم کلهم و ضابط القرب ان یکون الغالب انّه اذا ابصره هؤلاء لا یخفى علیهم الاّ لعارض.)96 حکم دو ناحیه نزدیک به هم که در یکى از آن دو, هلال دیده شده, یکسان است و معیار نزدیکى دو ناحیه, این است که هرگاه هلال در یکى از این دو ناحیه دیده شود در ناحیه دیگر اگر پدیده و بازدارنده اى نباشد, دیده خواهد شد. و ابن رشد قرطبى, پس ازنقل روایت کریب مى نویسد: (فظاهر هذا الاثر یقتضى ان لکل بلد رؤیته قرب او بعد.)97 از ظاهر این روایت بر مى آید که هر ناحیه پیرو دیده شدن هلال در افق خود آن ناحیه است, چه نزدیک, چه دور. هم افقى قمرى در پیوند با هم افقى قمرى یا سرزمینهایى که در دیده شدن هلال هماهنگ هستند, که اساس دیدگاه اختصاص را تشکیل مى دهد و درکلام شیخ و سرخسى نیز به روشنى بدان اشاره گردیده, بیان یک نکته لازم به نظر مى رسد و آن این که سرزمینهاى مشترک در دیدن هلال که در یک زمان اگر بازدارنده و پدیده اى نباشد توانا به دیدن هلال مى شوند, نمى توانند همیشه حدود ثابت و تغییر ناپذیرى داشته باشند, گرچه این سرزمینها, به لحاظ نزدیک بودن, چندین ماه, هلال را با هم و به گونه مشترک دیده باشند. به دیگر سخن, نمى توان قائل شد که مناطق A,B,C, در مثل که به لحاظ نزدیک بودن, هلال در این سرزمینها, چندین ماه به طور مشترک دیده شده است, همواره از نظر دیدن هلال, با هم مشترک هستند و هر گاه هلال در یکى دیده شود, لازمه آن این است که در دو منطقه دیگر نیز, دیده خواهد شد; زیرا هماهنگى و یکسانى در دیده شدن هلال, پیرو اندازه هایى چون: ارتفاع هلال و میل ماه است, به گونه اى که در یک یا چند ماه قمرى, ممکن است هلال در هر سه منطقه, دیده شود, اما در یک یا چند ماه دیگر, به لحاظ دگرگونى ارتفاع هلال یا دگرگونى میل ماه, تنها در سرزمینهاى B,A یا C,B دیده شود. بدین ترتیب, هم افقى قمرى دو نوع خواهد بود: (قبلاً نیز نوعى از هم افقى بررسى شد) 1. هم افقى دگرگونى پذیر: این هم افقى پیرو شاخصهایى, مانند ارتفاع هلال و میل ماه بوده و با فرض صاف بودن آسمان,سرزمینهایى را شامل مى شود که در یک یا چند ماه, هلال در آن سرزمینها, به طور مشترک و همزمان دیده مى شود و در یک یا چند ماه دیگر, به خاطر دگرگونى آن شاخصها, این هماهنگى و اشتراک رخ نمى دهد. شناساندن سرزمینهاى هم افق دگرگونى پذیر, به این گونه که روشن شود در هر ماه, هلال در شب بیست ونهم, در چه ناحیه ها و شهرهایى به طور همزمان و مشترک درخور دیدن است و این اشتراک از هر چند ماه یا چند سال در این ناحیه ها تکرار مى شود, امرى است که تا رسیدن به آن, راه درازى در پیش است; چه آن که افزون بر انجام حسابهاى دقیق علمى بر پایه شاخصهایى که در هلال جستن و پیش بینى دیدن دخیل هستند, برابر شدن این پیش بینى ها با عینیت دیدن و دست آخر قاعده مند شدن این امر که سالها تجربه لازم دارد, بایسته است, تا با استناد به آن, هرگاه دیدن هلال به سبب پدیده اى ناممکن شود, بتوان به طور قطع نسبت به بود یا نبود هلال درخور دیدن در سطح افق, اظهار نظر کرد. 2.هم افقى ثابت: این هم افقى ,برخلاف هم افقى دگرگون پذیر, پیرو دگرگونى اندازه هاى یاد شده نیست و شامل ناحیه هایى مى شود که همواره هلال در آنها, با فرض کم ترین بلندى ممکن از سطح افق, که کم تر از آن اندازه, دیدن ناممکن است, در تمام ماهها به طور مشترک و همزمان دیده مى شود, به طورى که در آسمان صاف, هرگاه هلال در یک ناحیه از آن ناحیه ها دیده شود, در دیگر ناحیه هاى آن نیز دیده خواهد شد و دیده نشدن آن در یک ناحیه به مفهوم دیده نشدن آن در دیگر ناحیه هاست. براین اساس, گستردگى سرزمینهاى هم افق ثابت, همواره از سرزمینهاى هم افق دگرگونى پذیر, کم تر خواهد بود. شناسایى سرزمینهاى هم افق ثابت در شب بیست ونهم, از این جهت اهمیت دارد که هرگاه آسمان به گونه اى باشد که هلال در بخشهایى از سرزمینهاى هم افق ثابت, دیده شود و در دیگر بخشهاى آن, دیدن هلال ناممکن باشد, به لحاظ علم و قطع به وجود هلال در خور دیدن در تمام بخشهاى سرزمینهاى (هم افق ثابت) به وجود هلال در خور دیدن در ناحیه هاى دیده نشده نیز حکم مى کنیم. یا در همان حالت, هنگامى که جمع زیادى به جست وجو برخیزند و موفق به دیدن نشوند, گواهى دیدن دو شاهد عادل را مى پذیریم; چرا که ممکن است فقط براى ایشان به لحاظ قرار گرفتن در یک موقعیت خاص نسبت به افق, دیدن ممکن شده باشد. بر خلاف حالتى که آسمان در تمام بخشهاى سرزمینهاى (هم افق ثابت) صاف بوده و بسیارى از مردم, به جست وجوى هلال برخاسته اند و از این میان, تنها دو نفر, یا شمار اندکى ادعاى دیدن هلال کنند, چه آن که ادعاى ایشان با علم آن جمع به نبود هلال در افق, ناسازگارى پیدا مى کند و در صورت ناسازگارى بین بیّنه که گمان آور است و بین علم که حجیت ذاتى دارد, برترى با علم است. و این همان چیزى است که صحیحه خزاز و روایت حبیب خزاعى و صحیحه محمد بن مسلم بر آن دلالت دارند. شایان یادآورى است که بى اعتبارى شهادت در آسمان صاف, در جایى است که گروه بسیارى با فرض سلامت بینایى و دقت در دیدن, به جست وجوى هلال برخیزند وگرنه, دلیلى براى مخالفت با اعتبار شهادت وجود ندارد: (لو لم یره لعدم طلبه او لعدم الحاسة او لغیر ذلک اعتبر بالشهادة.)98 اگر هلال, به خاطر به جست وجوى هلال نپرداختن, یا دقت نکردن یا غیر آن, دیده نشود, شهادت معتبر است. و در صحیحه خزاز و روایت حبیب خزاعى هم بیان روشنى بر نپذیرفتن شهادت دو شاهد در آسمان صاف, به طور مطلق وجود ندارد, تا در صورتى که آسمان صاف باشد و گروهى به جست وجوى هلال برنخیزند, یا برخیزند امّا دقت لازم را به کار نبندند یا… ادعاى دو شاهد, مبنى بر دیدن هلال برپایه این دو روایت, پذیرفته نشود. سیر فقهى دیدگاه اختصاص یا فرآیند ظهور دیدگاه غیرفراگیر (مشهور) در این قسمت, بر آن هستیم که سیر فقهى و پیشینه دیدگاه اختصاص و از گردونه خارج شدن آن و در برابر, جریان بروز دیدگاه غیر فراگیر را به بوته بررسى نهیم. همان گونه که پیش از این ذکر آن رفت, تمام, یا بیش تر فقهاى شیعه تا زمان ابن زهره حلبى (م:585هـ.ق.) براساس صحیحه محمّد بن مسلم, صحیحه خزاز و روایت حبیب خزاعى, به دیدگاه اختصاص باورداشته و به خاطر این روایتهاى خاص, اطلاق روایتهاى دیدن: (صم للرؤیة وافطر للرؤیة) را مقیّد کرده, به گونه اى که در فرض صاف بودن آسمان, با تمسّک به مفهوم این روایت, آغاز و انجام ماه را به دیدن هلال بسته و براى بیّنه, اعتبارى در نظر نگرفته اند و در انگار ابرى و غبارآلود بودن آسمان, شهادت دو شاهد از داخل و خارج شهر را معتبر شمرده و بنابر انگار اقامه بیّنه از سرزمینهاى دور, هر یک به فراخور استنباط خویش از روایتهاى قضا و روز شک, نسبت به دیده شدن هلال در سرزمینهاى دور نظر خاصى مطرح کرده اند. چنین بنا و مبنایى نسبت به بیّنه, سالیان سال دوام داشته تا این که ابن ادریس حلّى (م:598هـ) با ضعیف شمردن سند روایت حبیب خزاعى و واحد شمردن آن و با این استدلال که (شهادت دو شاهد عادل, امرى است که اصول مذهب بر آن دلالت مى کند و همه احکام, بسته بر آن است, مگر آنچه که به دلیل خارج شده باشد)99 به اعتبار بیّنه, به طور مطلق حکم کرده است: (ان شهد برؤیته شاهدان عدلان, وجب علیک الصوم, سواء کانت السماء مصحیه او فیها علّة او کانا من خارج البلد او داخله و على کل حال… وهو مذهب سیدنا المرتضى(ره) فى جمل العلم و العمل ومذهب شیخنا المفید فى المقنعه و جمیع اصحابنا… فدلّ على انّه رحمه اللّه غیر قائل بالخمسین.)100 اگر به دیدن هلال, دو شاهد عادل گواهى دهند, روزه بر تو واجب مى شود, چه آسمان صاف یا در آن علتى باشد و چه آن دو شاهد از بیرون شهر گواهى دهند یا از داخل و در هر حال, با دو شاهد ثابت مى گردد. و این رأى سید مرتضى و شیخ مفید و همه اصحاب ماست. [ابن ادریس در آخر این بحث, پس از نقل آراى شیخ طوسى در نهایه, خلاف والجمل والعقود, به اضطراب فتواى وى اشاره مى کند و در آخر به این نتیجه مى رسد که] شیخ گواهى دو گواه را پذیرفته و به لازم بودن گواهى پنجاه نفر, باور ندارد. همان طور که مى نگرید ابن ادریس به دنبال ارائه دیدگاه خود, به منظور استوارسازى و تأیید آن, به پیشینیان, از جمله شیخ مفید, سید مرتضى و همه اصحاب, حتى شیخ طوسى متوسل شده و آراى ایشان را موافق با رأى خود و بیانگر اعتبار بیّنه, به طور مطلق ذکر کرده است. اظهار چنین دیدگاهى از سوى ابن ادریس و همسو کردن آراى بزرگان فقه با دیدگاه خود, با توجه به شخصیت فقهى علمى ابن ادریس که پویایى فقه شیعه را, پس از یک قرن رکود و یکنواختى ناشى از سیطره آراى شیخ طوسى و شخصیت این فقیه بزرگ بر مجامع فقهى, وجهه همت خویش قرار داده بود, بستر مناسبى را براى اظهار نظر روشن و مستدل فقهاى بعدى راجع به اعتبار مطلق بیّنه در ضمن مخالفت با آراى شیخ طوسى, فراهم مى کند. در این میان, شاید محقق حلى101 (م:676هـ.) وعلامه حلّى102 (م:726هـ.) نخستین کسانى باشند که با اشکالهایى بر صحیحه خزاز و روایت حبیب و مستندهاى شیخ طوسى, مانند: ضعیف شمردن سند روایتهاى یاد شده, حمل این روایتها بر تهمت و شک و ثابت نبودن عدالت بیّنه و در برابر استناد به روایتهاى قضا, یا روایات مطلقى که در مورد بیّنه صادر شده, به اعتبار مطلق بیّنه, که پیش از این, عکس آن; یعنى مشروط بودن اعتبار بیّنه, نظریه اى مشهور و اجماعى103 بود, حکم مى کنند و به دنبال آن, براى دیدن هلال در شهرهاى نزدیک که بیش تر به بیّنه ثابت مى شد, اعتبار مى دهند.104 و با این قول, نظریه جدیدى را که امروزه از آن با عنوان (نظریه غیرفراگیر) یاد مى شود, پایه گذارى مى کنند: (اذا رؤى فى البلاد المتقاربة کالکوفه و بغداد وجب الصوم على ساکنیهما اجمع دون المتباعدة کالعراق و خراسان بل یلزم حیث رؤى.)105 هرگاه هلال در یکى از دو شهر نزدیک به هم, مانند کوفه و بغداد دیده شود, روزه بر ساکنان هر دو شهر واجب است, اما در صورتى که این دو شهر یا دو منطقه از یکدیگر دور باشند, در صورتى روزه بر آنان واجب مى شود که هر منطقه خودش هلال را ببیند. (اذا رئى الهلال اهل بلد ولم یراه اهل بلد آخر, فان تقاربت البلدان کبغداد والکوفه کان حکمهما واحداً یجب الصوم علیهما معاً وکذا الافطار وان تباعدتا کبغداد وخراسان والحجاز و العراق فلکل بلد حکم نفسه.)106 هرگاه مردم شهرى هلال ماه را ببینند و مردم شهر دیگر آن را نبینند, اگر این دو شهر به یکدیگر نزدیک باشند, مانند بغداد و کوفه, حکم آنها یکى است و بر اهالى هر دو شهر روزه و همین طور فطر واجب است و اگر دور از یکدیگر باشند, مانند بغداد و خراسان و حجاز و عراق, هر شهرى حکم خاص خویش را دارد. بدین ترتیب, مى توان سخنان ابن ادریس را در مورد اعتبار مطلق بیّنه, بستر پدید آمدن دیدگاه غیرفراگیر (دیدگاه مشهور) و در پى آن استدلالها و آراى محقق حلى و علامه حلى را در مورد اعتبار دیده شدن هلال در شهرهاى نزدیک, نقطه آغازین دیدگاه غیر فراگیر و نقطه پایانى نظریه اختصاص دانست. اعتبار دیده شدن هلال در دیگر شهرها, براى شهرهاى همجوار و نزدیک, امرى است که شالوده دیدگاه غیر فراگیر بودن هلال را تشکیل مى دهد; اما این تمام آن چیزى نیست که دیدگاه غیر فراگیر مدعى بیان آن است;بلکه علاوه بر آن, همان طور که پیش از این نیز بیان شد, ما در این دیدگاه شاهد یک سرى معیارهایى هستیم که براى روشن کردن مرز سرزمینهاى نزدیک به این دیدگاه اضافه شده اند. (اتحاد در طلوع و غروب خورشید) یا (هم افقى) از جمله این معیارهایند که بیش تر از سوى فقهاى شیعه ارائه گردیده است و شاید بتوان معیارى را که شیخ طوسى در مورد تعیین و تحدید دو ناحیه نزدیک در مبسوط107 بیان کرده: (البلاد المتقاربة التى لایختلف فى المطالع) و علامه حلى در تحریر الاحکام آن را ضمن نقل و تقویت قول شیخ, یادآور شده است, منشأ ورود این معیار در دیدگاه غیر فراگیر دانست: (والشیخ رحمه اللّه جعل البلاد المتقاربة التى لایختلف فى المطالع کبغداد والبصره کالبلد الواحد والبلاد المتباعدة کبغداد و مصر لکل بلد حکم نفسه و فیه قوّة.)108 شیخ طوسى, شهرهاى نزدیک به یکدیگر را که طلوع و غروب آنها گوناگون نباشد, مانند بغداد و بصره در حکم یک شهر قرار داده و براى شهرهاى دور همچون بغداد و مصر, حکم خاصى قائل شده است و در این نظر قوتى است. (وبعضهم اعتبر ما قلناه و ضبطوا التباعد بان یکون بحیث یختلف المطالع کالحجاز والعراق والتقارب بان لایختلف کبغداد والکوفة.)109 گروهى از شافعیان, همان میزانى را پذیرفته اند که ما پذیرفته ایم; یعنى هر جا در طلوع خورشید اختلاف داشته باشند, مانند حجاز و عراق, شهرهاى دور و هر جا از جهت افق با هم یکسان باشند, مانند بغداد و کوفه, شهرهاى نزدیک به شمار آورده اند. پس از علامه, شمارى از فقها از جمله فخرالمحققین,110 شهید ثانى111, صاحب مدارک112 و محقق سبزوارى113 با اثرپذیرى از آراى علامه, همین معیار را بر مى گزینند و فخرالمحققین افزون بر آن, به تعریف این معیار مى پردازد و مرز سرزمینهایى را که از نظر طلوع و غروب خورشید اختلاف دارند, هزار میل که سبب یک ساعت تفاوت در طلوع و غروب مى گردد, تعیین مى کند. (فکل بلد غربى بعد عن الشرقى بالف میل, یتاخر غروبه عن غروب الشرقى ساعة واحدة وانّما عرفنا ذلک بارصاد الکسوفات القمریه.)114 هر شهر غربى که مقدار یک هزار میل (1609 کیلومتر115) از شهر شرقى دور باشد, غروب خورشید در آن جا یک ساعت دیرتر رخ خواهد داد, ما این مقدار را از رصد گرفتگیهاى ماه به دست آوردیم. این گونه است که مى بینیم معیارى همچون نبود اختلاف در طلوع و غروب خورشید, یا هم افقى خورشیدى, از زمان علامه حلى تا به امروز, به عنوان محور شناسایى مرز بین مناطق نزدیک و دور نسبت به منطقه دیدن هلال از سوى باورمندان دیدگاه غیرفراگیر مطرح مى گردد. در حال حاضر, در ایران اسلامى نیز براساس همین دیدگاه به آغاز و انجام ماه قمرى حکم مى شود; یعنى از آن جایى که فاصله غربى ترین و شرقى ترین نقطه در ایران اسلامى حدود هزار میل یا 1500 کیلومتر است و این مقدار فاصله, سبب یک ساعت فرق در طلوع و غروب خورشیدیا وجود یک ساعت واحد در این دو نقطه مى شود; از این روى, در هر نقطه از کشور ما که هلال دیده شود به ثابت شدن ماه در تمام ناحیه ها و شهرهاى آن حکم مى شود. به طور کلى مى توان گفت در کشورهاى اسلامى, مرزهاى قراردادى هر کشور, نقش تعیین کننده اى در حکم آغاز و انجام ماه قمرى دارند, به عنوان مثال اگر در شهرهاى مرزى شرق عراق, هلال دیده شود و در شهرهاى مرزى غرب ایران دیده نشود, مرز قرار دادى بین دو کشور, از ثابت شدن ماه در شهرهاى غربى ایران که شاید فاصله آنها با شهرهاى یادشده در عراق, از 200 یا 300 کیلومتر, افزون نباشد, مانع مى گردد در حالى که چنین امرى با دیدگاه فقهى مشهور (دیدگاه غیر فراگیر) که در داخل مرزهاى کشور ما پیروى مى شود, ناسازگارى دارد. بررسى مبانى دلیلهاى دیدگاه غیر فراگیر پس از بررسى فرآیند شکل گیرى دیدگاه غیرفراگیر و جایگزینى این دیدگاه به جاى دیدگاه اختصاص, در این جا برآنیم که به بررسى دلیلها, یا انگیزه هایى که محقق حلى و علامه حلى را به سست و بى بنیاد انگاشتن دیدگاه اختصاص و طرح دیدگاه غیرفراگیر واداشته, بپردازیم. 1. یکى از این انگیزه ها را باید در سخنان ابن ادریس در اعتبار مطلق بینّه و همسو کردن نظر بزرگان فقه, از جمله: شیخ مفید, سید مرتضى, شیخ طوسى و دیگر اصحاب با این دیدگاه, که در گفتار پیشین ذکر شد, جست وجو کرد. در بررسى چنین انگیزه اى باید به روشنى بیان کرد: هیچ یک از فقهاى مورد استناد ابن ادریس, به اعتبار بیّنه, به طور مطلق باور نداشته اند; بلکه آن را در صورت نبود علم و در انگارى که آسمان صاف نباشد, معتبر شمرده اند و در همین انگار هم, شمارى از ایشان از جمله شیخ طوسى, ابن براج و ابن حمزه, به اعتبار بیّنه به طور مطلق, حکم نکرده; بلکه براى اعتبار آن, همان طور که ذکر شد, شرط (نزدیکى) را مطرح کرده اند. آنچه شیخ طوسى در خلاف یا در دیگر کتابهاى خود آورده است, به خلاف گوناگونى این آرا در چند وچون مسأله شهادت, مفاد جملگى آنها, حاکى از این است که شیخ در مورد اعتبار بیّنه, به تفصیل باور داشته نه اطلاق و حتى نسبت به چنین تفصیلى ادعاى اجماع کرده است: (مسأله: لایقبل فى رؤیة هلال رمضان الاّشهادة شاهدین, فاما الواحد فلایقبل منه, هذا مع الغیم واما مع الصحو فلایقبل الاّ خمسون قسامه او اثنان من خارج البلد… دلیلنا: اجماع الطائفه و الاخبار التى ذکرناها فى الکتابین المقدم ذکرهما.)116 دیده شدن هلال ماه رمضان پذیرفته نمى شود, مگر به گواهى دو شاهد. پس, از یک شاهد, گواهى قبول نمى شود. [پذیرش گواهى دو شاهد] هنگامى است که آسمان را ابر فراگرفته باشد; اما با صافى آسمان و نبود علت, معتبر نیست, مگر شهادت پنجاه نفر به عدد قسامه, یا دو نفر از بیرون شهر… دلیل ما [بر چنین تفصیلى] اجماع طائفه شیعه و اخبارى است که در دو کتاب [تهذیب و استبصار] نقل کردیم. 2. یکى دیگر از انگیزه هاى سست و ضعیف شمردن نظریه اختصاص از سوى علامه117 ضعیف بودن سند روایتهایى همچون: صحیحه خزاز و روایت حبیب خزاعى است که در واقع, اساس دیدگاه اختصاص را تشکیل مى دهند, حال آن که بیش تر باورمندان اعتبار بیّنه به طور مطلق, که به بررسى اسناد این دو روایت پرداخته اند118, تنها روایت حبیب خزاعى را به خاطر مجهول بودن حبیب خزاعى و شمارى119 به جهت وجود اسماعیل مرار در سلسله سند این روایت, مشمول این ضعف دانسته اند; اما نسبت به صحیحه خزاز چنین نظرى نداشته اند. محقق حلى, به رغم ارائه استدلالهایى درباره دیدگاه هاى شیخ طوسى, یا اثبات مطلق بودن اعتبار بیّنه, در مورد درستى یا نادرستى سند این دو روایت, چیزى ابراز نکرده است. گویا علامه نیز, یونس بن عبدالرحمن را که در سلسله سند روایت خزاز قرار دارد و شمارى 120 وى را سبب ضعف این روایت دانسته اند, ثقه شمرده است.121 شهید اول در مورد این روایت جمله (اصحّ طریقاً واکثر عملاً) را به کار مى برد122و سید حکیم این دو خبر را برابر با بناء عقلا ذکر مى کند.123 بدین ترتیب, ملاحظه مى شود که خدشه در سند این دو روایت, نمى تواند دلیل درخور پذیرشى براى ضعیف قلمداد کردن نظریه اختصاص به شمار آید.به همین جهت, علامه در (مختلف) 124 با فرض سالم بودن سند این دو روایت, براى از میان برداشتن ناسازگارى بین این دو روایت, که سبب محدودشدن دامنه اعتبار بیّنه مى گردند و دیگر روایتها که ناظر بر اطلاق دامنه اعتبار بیّنه هستند, این دو روایت را بر موضع تهمت و شک و ثابت نشدن عدالت بیّنه حمل کرده و یادآور شده است: این که در این دو روایت در فرض صاف بودن آسمان, ثابت شدن دیدن هلال, بستگى پیدا کرده به شهادت پنجاه نفر, این امر حاکى از بى اعتبارى گواهى گواهانى است که گواهى آنان گمان آور است و پدیدآورنده علم عادى و اطمینان نیست.بر این اساس, اصل حجت بودن بیّنه است در هر حالت, چه آسمان صاف باشد یا نباشد و تنها آن دسته از شهادتهایى که سبب گمان و شک است بنابر مفاد این دو روایت, حجت نیستند. در این باره باید یادآور شد: حمل این دو حدیث بر تهمت و شک, درست است و در آن بحثى نیست; ولى چنین امرى, باز نمى دارد از این که اعتبار بیّنه, قید بخورد به فرضى که آسمان غبارآلود و یا ابرى باشد; زیرا آن جایى که بیّنه در معرض تهمت قرار مى گیرد و جز شک و گمان بهره نمى گردد, موردى است که آسمان صاف باشد و گروهى به جست و جوى هلال برخیزند; اما موفق به دیدن هلال نگردند, آن گاه از این میان, دو نفر, گرچه عادل, ادعاى دیدن هلال کنند.برخلاف موردى که آسمان صاف بوده و بدون جست وجوى گروهى براى دیدن هلال دو نفر عادل, ادعاى دیدن هلال کنند. و از آن جایى که درباره اقامه بیّنه در آسمان صاف, همین دو مورد درخور تصوّر است و این دو مورد هم, یکى بر اساس مفاد حدیث اعتبار ندارد و دیگرى به خاطر به جست وجوى هلال برنخاستن, از محل کلام خارج مى شود. از این روى, دامنه اعتبار بیّنه (دو شاهد) در عمل, به موردى که در آسمان بازدارنده و پدیده اى باشد, ویژه مى شود. 3. دست آخر, مهم ترین انگیزه در جهت گیرى محقق و علاّمه به سمت دیدگاه نافراگیر, استناد ایشان به روایتهایى است که در باب بیّنه, به طور مطلق صادر شده اند.125 (و از اطلاق استفاده شده از آنها, اعتبار بیّنه را, چه در آسمان صاف و چه در آسمان ابرى و غبارآلود, منتهى از شهرهاى نزدیک, استفاده کرده اند که در واقع چنین چیزى همان مفاد دیدگاه نافراگیر است.) 1.امام صادق(ع) مى فرماید: (صم لرؤیة الهلال و افطر لرؤیتة فان شهد عندک شاهدان مرضیان باّنهما رأیاه فاقضه.)126 با دیدن هلال ماه روزه بگیر و با دیدن آن, روزه بگشاى. پس اگر دو شاهد پسندیده گواهى دادند که ماه را دیده اند, آن را قضا کن. 2. از امام صادق(ع) پرسیده شد از روزى که روزه قضا مى شود, امام (ع) فرمود: (لاتقضه الاّ ان یثبت شاهدان عدلان من جمیع اهل الصلاة متى کان رأس الشهر.)127 آن روز را قضا مکن مگر این که دو شاهد عادل از اهل نماز, ثابت کنند که چه زمانى اول ماه بوده است. 3. امام صادق(ع) درباره فردى که بیست و نه روز, روزه گرفته بود, فرمود: (ان کانت له بیّنة عادلة على اهل مصر انّهم صاموا ثلاثین على رؤیة قضى یوما.)128 اگر براى او گواه عادلى باشد مبنى بر این که مردم شهرى بنابر دیدن هلال, سى روز روزه گرفته اند, باید یک روز را قضا کنند. 4. عبدالرحمن بن ابى عبداللّه از امام صادق(ع) مى پرسد: اگر روز بیست و نهم شعبان هوا ابرى بود و ما نتوانستیم ماه را ببینیم, چه کنیم؟ امام (ع) فرمود: (لاتصم, الاّ ان تراه, فان شهد اهل بلد آخر فاقضه.)129 روزه نگیر, مگر این که ماه را ببینى و اگر از شهر دیگرى بر دیدن هلال در روز بیست و نهم شعبان شهادت دادند, قضاى آن روز را به جاى آور. 5. امام صادق(ع) درباره معناى اهلّه مى فرماید: (هى اهّلة الشهور, فاذا رأیت الهلال فصم و اذا رأیته فافطر.) منظور هلال ماههاست پس هرگاه هلال ماه رادیدى روزه بگیر و زمانى که دیدى افطار کن. راوى مى گوید: گفتم: آیا نظر شما این است که اگر ماه بیست و نه روز بود, یک روز را قضا کنم. امام(ع) مى فرماید: (لا الاّ ان تشهد لک بیّنة عدول, فان شهدوا انّهم راوا الهلال قبل ذلک فاقض ذلک الیوم.)130 نه, مگر گواهان عادل شهادت دهند. پس اگر گواهى دادند که هلال ماه را یک روز جلوتر دیده اند, یک روز را قضا نما. 6. امام باقر(ع) مى فرماید: (لا اجیز الطلاق و لا فى الهلال الاّ رجلین.)131 در طلاق و هلال اجازه نمى دهم مگر شهادت دو مرد را. 7. امام صادق(ع) مى فرماید: (کان على(ع) یقول: لا اجیز فى الهلال الاّ شهادة رجلین عدلین.)132 حضرت على(ع) مى فرمود: در هلال اجازه نمى دهم, مگر گواهى دو مرد عادل را. 8. امام صادق(ع) مى فرماید: (لا تقبل شهادة النساء فى رؤیة الهلال ولا یقبل فى الهلال الاّ رجلان عدلان.)133 در ثابت شدن دیدن هلال,شهادت زنان پذیرفته نمى شود و پذیرفتنى نیست در هلال مگر (شهادت) دو مرد عادل. 9. امام صادق(ع) مى فرماید: (لا تصم الاّ للرؤیة او یشهد شاهدا عدل.)134 روزه نگیر مگر با دیدن, یا گواهى دو شاهد عادل. این روایات و به طور کلى تمام روایتهایى که در باب بیّنه صادر شده اند, به دو گروه تقسیم مى شوند: گروه اول: روایاتى که مربوط به قضا و روز شک هستند.(شماره 1 تا 5) گروه دوم: روایاتى که در قالب حصر صادر شده اند.(شماره 6 تا 8) بررسى روایتهاى گروه نخست: در بررسى این روایتها, همان گونه که پیش از این در زیر عنوان: دیدگاه اختصاص در بوته نقد, گذشت باید عرض کرد: این روایتها مربوط هستند به شب بیست ونهم که آسمان, ابرى و دیدن ممکن نیست; از این روى, اگر اطلاقى هم در این گونه روایتها دیده مى شود, مربوط به این حالت است, نه آسمان صاف. بررسى روایتهاى گروه دوم: در بررسى این روایتها, باید یادآور شد: در اساس, این روایتها, اطلاق ندارند, بلکه تنها براى ثابت کردن حجت بودن بیّنه (دو شاهد) صادر شده اند. به دیگر سخن, این روایتها در مقام حصر اضافى هستند و بر جایز نبودن شهادت فاسق, عدل واحد و زنان دلالت دارند.135 از این روى, همان گونه که از این روایتها نمى توان بى اعتبارى حکم حاکم, شیاع و گذشت سى روز را استفاده کرد, نمى توان اعتبار بیّنه را در هر حال, نتیجه گرفت. آنچه مى تواند چنین ادعایى را تأیید کند, وجود روایتهاى مطلقى است که درباره دیدن هلال, صادر شده اند; اما در هیچ یک از آنها, چه روایتهاى شیعه و چه روایتهاى سنى, بیّنه در عرض دیدن ذکر نگردیده, تا با استفاده از سیاق روایت, مطلق بودن بیّنه نیز استفاده شود.و تنها در جایى بیّنه در کنار دیدن, دیده مى شود که روایت در مقام حصر است, و بر آن است حجت بودن راه هایى که با آنها هلال ثابت مى شو,د ثابت کند.مانند: (لا تصم الاّ للرؤیة او یشهد شاهدا عدل.) البته در یک روایت, دیدن و بیّنه بر سیاق واحد بوده و بر خلاف سایر روایات, مفید اطلاق مى باشد: امام باقر(ع) مى فرماید: (قال امیرالمؤمنین علیه السلام اذا رایتم الهلال فافطروا او یشهد علیه عدل من المسلمین فان لم تروا الهلال الاّ من وسط النهار او آخره فاتموا الصیام الى اللیل فان غم علیکم فعدوا ثلاثین ثم افطروا.)136 حضرت على(ع) فرمود: چون هلال را دیدید, یا عادلى از مسلمانان بر آن شهادت داد, روزه بگشایید و اگر هلال را ندیدید, جز در قسمت وسط روز یا آخر آن, پس روزه را تا شب تمام کنید. در این روایت, بیّنه (صرف نظر از این که بیّنه به مفهوم یک شاهد باشد یا دو شاهد) همان نقشى را دارد که دیدن دارد; یعنى همان گونه که دیدن اطلاق داشته و سبب ثابت شدن ماه مى گردد, بیّنه نیز اطلاق دارد و افزون بر آسمان ابرى و غبارآلود, سبب ثابت شدن ماه در آسمان صاف نیز مى گردد.و به طور طبیعى چنین امرى با روایات حبیب خزاعى و صحیحه خزاز که فقط در فرض ابرى و غبارآلود بودن آسمان, بیّنه را و در فرض صاف بودن آسمان, شهادت پنجاه نفر را معتبر مى دانند, نه بیّنه را, ناسازگار است, مگر این که بر این باور شویم در این جا واژه (عدل) به مفهوم بیّنه نبوده, بلکه از آن جا عدل مصدر است و بر شمار کم و زیاد صادق,137 منظور از عدل در این جا, همان پنجاه نفر یا شمارى است که از آن علم به دست مى آید. بدین ترتیب, این روایت با روایتهاى یاد شده ناسازگارى ندارند, بلکه بیان دیگرى از مفاد این دو روایت خواهد بود و دیگر این که از آن مطلق بودن اعتبار بیّنه استفاده نخواهد شد. آنچه که چنین ادعایى را تأیید مى کند: یکى,وجود چند روایت است که با این روایت از نظر سندى نزدیک هستند, در آنها عدل به صورت جمع نقل شده: (واشهدوا علیه عدولامن المسلمین), 138 (او تشهد علیه بیّنة عدول من المسلمین),139 (او شهد علیه عدول من المسلمین.)140 و دیگر,وجود روایتهایى است که در باب دیدن صادر شده اند و دیدن اطلاق دارد امّا در هیچ یک از آن روایتها (به جز روایتهایى که در مقام حصر هستند و روایتهاى قضا که بحث آنها گذشت) بیّنه در عرض دیدن و به گونه مطلق ذکر نگردیده اند و چنین چیزى حاکى از این است که واژه (عدل) در روایت یاد شده به مفهوم بیّنه نیست, تا از آن مطلق بودن اعتبار بیّنه را استفاده کرد وگرنه مى بایست در میان این همه روایت مربوط به دیدن, یک مورد یافت شود که در آن بیّنه در عرض دیدن ذکر شده باشد, حال آن که چنین چیزى نیست و افزون بر این, روایتهاى بسیارى از شیعه و سنى وجود دارد که به دنبال دیدن (نه در عرض دیدن) (گذشت سى روز) با فرض ممکن بودن دیدن به عنوان ملاک ثابت شدن ماه, ذکر گردیده است و این نکته, درخور درنگ است.در ضمن, در روایت مورد بحث, اصل امکان دیدن هلال در روز, بنابر نظریه شمارى از فقهاى امامیه و عامه 141, محل درنگ است. آقاى خویى مى نویسد: (فالرؤیة فى یوم الشک عند الزوال قبله او بعده مجرد فرض بل لم نر و لم نسمع به لحد الآن… اللهم الاّ قریبا من الغروب بنصف ساعة او ساعة فانّه کثیر شایع.)142 دیدن هلال در روز شک, پیش از زوال و بعد از آن, تنها امرى فرضى محسوب مى شود که تا کنون نه آن را دیده ایم و نه شنیده ایم, مگر نیم ساعت یا یک ساعت مانده به غروب. چه آن که امرى شایع است. بیش تر فقهاى اهل سنت و فقهاى امامیه, بدون این که به ممکن بودن, یا نبودن دیدن در روز بپردازند, بر بى اعتبارى دیدن در روز نظر داده و اثرى بر این دیدن, بار نکرده اند.صاحب جواهر که از جمله این فقهاست, بى اعتبارى دیدن در روز را اتفاقى و مورد اجماع فقها دانسته و بر اعتبار دیدن در شب از نظر شرع ادعاى ضرورت کرده است و روایات مربوط به آن را شاذ و بدون پاره اى از ویژگیهاى حجت بودن و ناسازگار با روایتهاى صحیح تر و مشهورتر ذکر کرده و تقیه اى بودن این روایات را احتمال داده است.143 البته اشکال پدیدار شدن هلال در روز از نظر تجربى, به احتمال, به سرزمینهاى معتدله اختصاص دارد; زیرا در این ناحیه ها, جدایى ماه از خورشید در روز سى ام در هنگام طلوع خورشید, هر اندازه که باشد برآمدگى زمین یا در زیر افق بودن ماه در ساعتهاى بعد از طلوع, شدت نور خورشید مانع از دیدن هلال مى گردد; اما در سرزمینهاى قطبى یا سرزمینهایى که عرض جغرافیایى بالایى دارند, به جهت کم بودن شدت نور خورشید, دیدن هلال در روز, ممکن است. اساس ومبناى طرح معیار (هم افقى) یا (اتحاد در طلوع و غروب خورشید) در دیدگاه غیرفراگیر همان طور که پیش از این در ذیل عنوان دیدگاه غیرفراگیر در بوته نقد, شرح شد, روشن نبودن مفهوم معیار (هم افقى) و گوناگونى دیدگاه ها که درباره مرز سرزمینهاى (هم افق) یا (یکسان در طلوع و غروب خورشید) ذکر شده, از جمله مواردى است که نامعتبر بودن دیدگاه غیرفراگیر (عدم تعمیم) را سبب مى شود, حال در این جا این پرسش مطرح است که بر چه اساسى چنین معیار بى پایه اى در دیدگاه عدم تعمیم مطرح شده و برخى سرزمینها را در حکم ناحیه اى که هلال در آن دیده شده, از نظر آغاز و انجام ماه قمرى قرار داده است.یا به بیان دیگر, بنابر چه مبنایى علاّمه حلّى براى روشن کردن سرزمینهاى نزدیک با ناحیه اى که هلال در آن دیده شده, که اساس دیدگاه غیرفراگیر را تشکیل مى دهد, به ارائه چنین معیارى پرداخته است. آیا طرح چنین معیارى از جانب وى, آن هم براى نخستین بار در میان فقهاى امامیه, مستند به مبانى تجربى و علمى خاصى بوده, یا آنچه از شیخ طوسى در تحریر الاحکام نقل و سپس تقویت کرده, نقش عمده اى در پذیرفتن چنین معیارى از سوى ایشان در تذکره داشته است. آنچه در کتابهاى علاّمه دیده مى شود این است که وى در (منتهى) به لحاظ تردید در امکان دیده شدن هلال در جایى و در همان حال دیده نشدن آن در جایى دیگر, دیدگاه فراگیر (غیر مشهور) را ذکر و نظر شیخ طوسى را بى آن که تقویت کند, به عنوان نظر مخالف مطرح کرده است; اما در پایان از دیدگاه فراگیر بودن دیدن هلال برگشته و دیدگاه غیرفراگیر را برگزیده است: (اذا رأى الهلال اهل بلد وجب الصوم على جمیع الناس سواء تباعدت البلاد او تقاربت و به قال احمد و اللیث بن سعد و بعض اصحاب الشافعى و قال الشیخ رحمه اللّه ان کانت البلاد متقاربة لاتختلف فى المطالع کبغداد و البصره کان حکمها واحدا و ان تباعدت کبغداد و مصر کان لکل بلد حکم نفسه… و لو قالوا انّ البلاد المتباعدة یختلف عروضها فجاز ان یرى الهلال فى بعضها دون بعض لکرویة الارض قلنا انّ المعمور منها قدر یسیر هو الربع و لا اعتداد به عند السماء و بالجمله ان علم طلوعه فى بعض الصفایح و عدم طلوعه فى بعضها المتباعد عنه لکرویة الارض لم یتساوحکماهما اما بدون ذلک فالتساوى هو الحق.)145 چنانچه اهالى شهرى هلال را ببینند, روزه بر همه مردم شهرها واجب است, چه شهرهاى دیگر دور باشند یا نزدیک. احمد ولیث بن سعد و شمارى از شافعیان نیز, بر این باورند و شیخ گفته است: اگر شهرها نزدیک به هم باشند به گونه اى که طلوع و غروب آنها مختلف نباشد, مانند بغداد و بصره, حکم آنها همسان خواهد بود و در صورت دور بودن مانند بغداد و مصر, هر شهرى پیرو حکم خودش خواهد بود… [سپس علامه در نقل استدلال کسانى که فراگیر بودن دیدن هلال را نمى پذیرند و بین حکم شهرها تفصیل قائل مى شوند, مى افزاید:] اگر گفته شود عرض شهرهاى دور گوناگون است; از این روى, ممکن است به خاطر کروى بودن زمین, هلال در شهرى دیده شود و در شهر دیگر دیده نشود, پاسخ مى دهیم: بخش سکونت پذیر زمین یک چهارم کل کره زمین و مقدار کمى است که در مقایسه با گستردگى آسمان به حساب نمى آید.خلاصه سخن این که اگر مسأله طلوع ماه در پاره اى از سرزمینها و طلوع نکردن آن در پاره اى سرزمینهاى دور دست تر از آن ناحیه, به خاطر کروى بودن زمین, معلوم شود, حکم آنها مساوى نخواهد بود; اما اگر چنین چیزى مسلّم نباشد,قول به برابرى حکم, حق است. علامه در تحریر الاحکام نیز, با وجود این که به دیدگاه فراگیر بودن هلال, اشاره روشن مى کند; اما نظر شیخ را مبنى بر فراگیر نبودن نیز نقل و آن را تقویت مى کند: (اذا رأى الهلال اهل بلد وجب الصوم على جمیع الناس سواء تباعدت البلاد او تقاربت و الشیخ رحمه اللّه جعل البلاد المتقاربة التى لا یختلف فى المطالع کبغداد و البصره کالبلد الواحد و البلاد المتباعدة کبغداد و مصر لکل بلد حکم نفسه و فیه قوه.)146 چنانچه اهالى شهرى هلال را ببیند روزه بر همه مردم شهرها واجب است, چه شهرهاى دیگر دور باشند یا نزدیک و شیخ شهرهاى نزدیک به یکدیگر را که طلوع و غروب آنها گوناگون نباشد, مانند بغداد و بصره در حکم یک شهر قرار داده و براى شهرهاى دور همچون بغداد و مصر, براى هر یک حکم خاصى قائل شده است و در این نظر قوتى است. پس از این مى بینیم علامه در تذکره به دلیل رسیدن به این که ممکن است هلال در جایى دیده شود و در عین حال, در جایى دیگر, دیده نشود, از نظریه فراگیر بودن دیدن هلال دست برداشته 147 و ضمن مورد اعتماد دانستن قول شیخ, نظریه فراگیر نبودن هلال را برگزیده است. و معیار درج شده در قول شیخ را که در (منتهى) به عنوان قول مخالف نقل و در (تحریر) ضمن نقل, تقویت کرده, در این جا بدون ذکر دلیلى موجّه, به عنوان معیارى براى مرزبندى سرزمینهاى نزدیک و دور که در دیدگاه غیرفراگیر (عدم تعمیم) مطرح مى شود, پذیرفته است: (اذا رأى الهلال اهل بلد و لم یره اهل بلد آخر فان تقاربت البلدان کبغداد و الکوفه کان حکمها واحدا یجب الصوم علیهما معا و کذا الافطار و ان تباعدتا کبغداد و خراسان و الحجاز و العراق فلکل بلد حکم نفسه قاله الشیخ (ره) و هو المعتمد… لانّ البلدان المتباعدة تختلف فى الرؤیة باختلاف المطالع و الارض کره فجاز ان یرى الهلال فى بلد و لا یظهر فى آخر لانّ حدبة الارض مانعة من رؤیته… اختلف الشافعیة فى الضابط لتباعد البلدین فبعضهم اعتبر مسافة القصر و قال بعضهم …و بعضهم اعتبر ما قلناه و ضبطوا التباعد بان یکون بحیث یختلف المطالع کالحجاز و العراق و التقارب بان لا یختلف کبغداد و الکوفه.)148 هرگاه مردم شهرى هلال ماه را بینند و ساکنان شهر دیگر آن را نبینند, پس اگر دو شهر یاد شده نزدیک به یکدیگر باشند, مانند: بغداد و کوفه, حکم آنها یکى است و بر اهالى هر دو شهر, روزه و فطر واجب است و اگر از هم دور باشند, مانند: بغداد و خراسان یا حجاز و عراق, در این حال هر شهرى حکم خاص خود را خواهد داشت. این مطلب را شیخ نیز قائل شده است و چنین چیزى مورد اعتماد است. زیرا دیدن هلال در دو شهر دور, به سبب اختلاف در طلوع خورشید گوناگون مى شود.افزون بر این, برآمدگى ناشى از کروى بودن زمین, مانع از دیدن هلال در یکى از دو شهر دور [که فاصله محدّبى از یکدیگر دارند] مى شود از این روى ممکن است هلال در یک شهرى دیده شود و در عین حال در شهر دیگر دیده نشود. در ضمن شافعیان در مورد و معیار دورى دو شهر دیدگاه هاى گوناگونى یاد کرده اند, شمارى مسافت قصر را معتبر دانسته اند و شمارى … و بعضى همان میزانى را پذیرفته اند که ما پذیرفته ایم; یعنى هر جا در طلوع خورشید اختلاف داشته باشند مانند: حجاز و عراق, شهرهاى دور و هرجا اختلاف نداشته باشند مثل: بغداد و کوفه, شهرهاى نزدیک به شمار آورده اند. بدین ترتیب, با توجه به ظاهر این سخنان, در پاسخ به پرسشى که درصدر بحث مطرح شد, مى توان ادعا کرد: مبناى علامه براى ارائه معیار (اتحاد در طلوع و غروب خورشید) همان معیارى بوده که شیخ براى روشن کردن مرز سرزمینهاى نزدیک بیان داشته است و علامه دلیل مستدلّى که دلالت بر روشن کردن مرز سرزمنیهاى نزدیک نسبت به منطقه اى که هلال دیده شده, نداشته تا مبناى رویکرد وى به چنین معیارى گردد. امّا باید اضافه کرد, مسأله به همین جا ختم نمى شو,د بلکه در چنین بنایى, یعنى بناکردن معیار علامه بر دیدگاه هاى شیخ, چند اشکال اساسى دیده مى شود: نخست آن که: شیخ معیارى را که در مبسوط براى روشن کردن قلمرو سرزمینهاى نزدیک بیان کرده, هم عرضى و نزدیکى است: (لاتفاق عروضها و تقاربها) اما آنچه علامه در منتهى و تحریر نقل کرده و به شیخ نسبت داده, مختلف نبودن طلوع و غروب خورشید است: (البلاد المتقاربه لا یختلف فى المطالع). به بیان دیگر, معیارى که شیخ در مورد سرزمینهاى نزدیک ارائه داده, ناظر بر (هم افقى قمرى) است که پیش از این به شرح بیان شد و معیارى را که علامه نقل کرده و به شیخ نسبت داده, بر (هم افقى خورشیدى) نظر دارد, امرى که در روشن کردن سرزمینهاى هم افق قمرى یا سرزمینهایى که به طور همزمان هلال در آنها دیده مى شود, شایستگى ندارد. دو دیگر: از آن جایى که شیخ به نظریه اختصاص باور دارد و در آسمان صاف براى دیدن هلال در دیگر سرزمینها اعتبارى قائل نیست; از این روى, در فرض پوشیده بودن آسمان, دیده شدن هلال در سرزمینهاى نزدیک را پذیرفته است و معیارى هم براى روشن کردن مسأله (نزدیکى) ارائه داده (اتفاق عرض) مختص به آسمان پوشیده است.امّا دیدگاهى که علامه در تذکره, شیخ را بدان قائل دانسته, مطلق است, به گونه اى که هم شامل آسمان صاف و هم شامل آسمان پوشیده مى شود. به بیان دیگر, دیدگاهى که شیخ قائل بدان بوده, دیدگاه اختصاص است که دیدگاهى مقیّد است, اما دیدگاهى که علامه آن را به شیخ نسبت داده, دیدگاه نافراگیر بودن هلال است که از جهتى مطلق به شمار مى آید: (اذا راى الهلال بلد و لم یره اهل بلد اخر فان تقاربت البلدان کبغداد و الکوفه کان حکمها واحدا یجب الصوم علیهما معا و کذا الافطار و ان تباعدتا کبغداد و خراسان و الحجاز و العراق فلکل بلد حکم نفسه قاله الشیخ(ره) و هو المعتمد.)149 هرگاه مردم شهرى هلال ماه را ببینند و ساکنان شهر دیگر آن را نبینند, پس اگر دو شهر یاد شده, نزدیک به یکدیگر باشند, مانند: بغداد و کوفه, حکم آنها یکى است و بر اهالى هر دو شهر, روزه و فطر واجب است و اگر از هم دور باشند, مانند: بغداد و خراسان یا حجاز و عراق, در این حال هر شهرى حکم خاص خود را خواهد داشت. این تفصیلى است که شیخ بدان نظر داده و امرى است مورد پذیرش ما. سه دیگر: معیار (هم افقى قمرى) یا (اتفاق عرضى) معیارى است که شیخ آن را براى روشن کردن مرز سرزمینهاى نزدیک, در فرضى که آسمان پوشیده و دیدن به سبب ابر و غبار, ممکن نباشد, طرح کرده, در حالى که علامه آن معیار را, پس از آن که از آن, اتحاد در طلوع و غروب خورشید را اراده کرده, به طور مطلق, هم براى آسمان صاف و هم براى آسمان پوشیده به کار برده است. به بیان دیگر, علامه معیارى را که مربوط به دیدگاه اختصاص بوده, پس از حمل آن بر معنایى دیگر, در دیدگاه نافراگیر بودن هلال,به کار گرفته است, معنایى که نه تنها براى بازشناساندن سرزمینهاى نزدیک در دیدگاه اختصاص,بلکه براى بازشناساندن سرزمینهاى نزدیک در دیدگاه نافراگیر (عدم تعمیم) نیز شایستگى ندارد; چه, سرزمینهایى که از نظر طلوع و غروب خورشید یکسان هستند و خورشید در یک آن, در این سرزمینها طلوع یا غروب مى کند, سرزمینهایى هستند که یک خط طولانى (خط طلوع یا غروب) را که جز در سرزمینهاى قطبى, در دو نیم کره شمالى و جنوبى امتداد دارد, شکل مى دهند و روشن است که اطلاق نزدیکى یا نزدیک شمردن سرزمینهایى که روى این خط طولانى با عرض هاى جغرافیایى گوناگون از هم قرار دارند, نادرست است. ضمن این که, دیدن در یک نقطه از این خط طولانى, سبب دیدن در دیگر ناحیه هاى واقع در این خط نمى گردد;زیرا همسانى در دیدن, همان گونه که پیش از این در ذیل عنوان (هم افقى قمرى) گفتیم, پیرو اندازه هایى, مانند ارتفاع هلال و میل ماه است و دگرگونى در هر یک از این اندازه ها, سبب دگرگونى در افزایش یا کاهش محدوده سرزمینهاى همسان در دیدن مى گردد. از این روى,با غروب خورشید پس از خارج شدن ماه از محاق و پیش از غروب ماه و دیدن هلال در ناحیه اى, تنها آن دسته از سرزمینهاى واقع در خط غروب, که اختلاف عرض کم ترى با سرزمینى که هلال در آن دیده شده, دارند, با این منطقه از نظر دیدن هلال, مشترک خواهند بود و در دیگر سرزمینها, برآمدگى ناشى از اختلاف عرض, از دیدن هلال, باز خواهد داشت. بله, بر فرض محال, اگر ماه نیز جرمى داشت برابر با جرم خورشید, در این صورت ممکن بود با غروب خورشید, تمامى سرزمینهایى که بر روى خط غروب قرار دارند, بى آن که برآمدگى ناشى از اختلاف عرض, مانعى به شمار آید, هلال را به طور همزمان بینند. بدین ترتیب, ملاحظه مى گردد که چگونه معیارى بى اصل و اساس بنابر یک برداشت نادرست از دیدگاه شیخ, در دیدگاه نافراگیر, که آن نیز بر پایه اى صحیح استوار نیست, راه مى یابد و تا به امروز, عهده دار روشن کردن سرزمینهاى نزدیک و هم افق با ناحیه اى مى شود که هلال در آن دیده شده است. در این جا ممکن است از باب دفاع از علامه ادعا شود: دیدگاهى که علامه ارائه داده, همان دیدگاهى است که شیخ بدان باور داشته است; یعنى مراد علامه از آن کلام مطلق, همان دیدن هلال در شهرهاى نزدیک, در فرض پوشیده بودن آسمان بوده و آسمان صاف را در نظر نداشته است. به بیان دیگر, علامه نیز همانند شیخ به نظریّه اختصاص باور داشته و غیرفراگیر بودن هلال را اراده نکرده است. و همچنین ادعا شود: مراد علامه از عبارت (لا یختلف فى المطالع) به عنوان معیارى براى روشن کردن سرزمینهاى نزدیک, نبود اختلاف در طلوع ماه بوده, نه نبود اختلاف در طلوع وغروب خورشید. به دیگر سخن, علامه نیز همانند شیخ به (هم افقى قمرى) یا سرزمینهایى که در یک زمان از نظر طلوع ماه اختلافى ندارند, باور داشته است, (نه هم افقى خورشیدى) یا سرزمینهایى که در یک زمان از نظر طلوع و غروب خورشید اختلافى ندارند. بدین ترتیب آن اشکالهایى که به علامه وارد گردید, بى اساس و ناشى از درک نکردن کلام علامه است. در پاسخ به قسمت نخست این دفاعیه, عرض مى کنیم: از آ نجایى که علامه در باب دیدن هلال, به اعتبار بیّنه, به طور مطلق باور داشته و بین بیّنه اى که در فرض صاف بودن آسمان اقامه مى شود و بیّنه اى که در فرض ابرى بودن آسمان اقامه مى گردد, فرقى نگذاشته; از این روى, حمل کلام علامه به فرضى که آسمان ابرى باشد, با مبناى علامه ناسازگار خواهد بود. بدین ترتیب, علامه و دیگرانى که به دیدگاه نافراگیر بودن هلال باور داشته اند, آسمان صاف و ابرى را از هم جدا نکرده اند و در هر دو حالت, در صورت اقامه بیّنه از شهرى نزدیک, بدان ترتیب اثر داده اند. برخلاف شیخ طوسى150 که تنها در آسمان ابرى, بیّنه را معتبر شمرده است. در پاسخ به قسمت دوم دفاعیه بالا عرض مى کنیم: حمل این عبارت به آن معناى ادعایى, ضمن ناسازگارى با برداشت دیگران 151 از این عبارت, با توجه به فرض و صورت مسأله, حملى نادرست و امرى نامفهوم خواهد بود; زیرا فرض این است که: هلال در ناحیه اى دیده نشده و در ناحیه اى نزدیک به آن, دیده شده است و این, یعنى دو ناحیه اى که از نظر طلوع ماه اختلاف دارند و هم افق قمرى نیستند و گرنه هرگاه در یکى دیده مى شد, دیدن در دیگرى, پرهیزناپذیر بود. حال با این فرض چگونه ممکن است معیارى را که علامه در مورد نزدیکى دو ناحیه ارائه داده (لا یختلف فى المطالع) را به نبود اختلاف در طلوع ماه حمل کنیم و بگوییم: معیار نزدیکى در دو سرزمینى که در یکى هلال دیده شده و در دیگرى دیده نشده; یعنى دو ناحیه اى که در اساس از نظر طلوع ماه گوناگون هستند, این است که در این دو سرزمین, طلوع ماه مختلف نباشد. به بیان دیگر اگر پرسیده شود در چه صورتى به دو ناحیه اى که از نظر طلوع ماه گوناگون هستند, نزدیک اطلاق مى شود, پاسخ داده شود به دو ناحیه اى که از نظر طلوع ماه گوناگون نباشند. بدیهى است که چنین پاسخى نامفهوم و مخالف با فرض است. در حالى که بن ابر آن معناى دیگر از عبارت (لا یختلف فى المطالع),یعنى نبود اختلاف در طلوع و غروب خورشید, چنین بازدارنده اى پیش نمى آید و دیدگاه علامه, مبنى بر نافراگیر بودن هلال, به این صورت مطرح مى گردد: (دیدن هلال در یک ناحیه براى ناحیه اى دیگر, که هلال در آن دیده نشده, در صورتى معتبر است که فاصله این دو منطقه به اندازه اى باشد که از نظر طلوع و غروب خورشید, با هم اختلاف نداشته باشند.) چکیده بحث 1. در مسأله دیدن هلال, ویژه یا فراگیر, براى ثابت شدن ماه قمرى, تا کنون دو دیدگاه: فراگیر (نظریه غیر مشهور) و غیرفراگیر (نظریه مشهور) مطرح بوده است که با نقد و بررسى بنا شده بر بر استدلالهاى شرعى و علمى, باطل بودن هر یک از این دو دیدگاه, معلوم و روشن گردید و در فرجام, بر پایه پاره اى از دلیلهاى مستدل, نظریه جدیدى با عنوان (نظریه اختصاص) که در واقع قدر متیقّن دو نظریه پیشین بود, ثابت گردید: 2. بنابر نظریه (اختصاص) در فرض صاف بودن آسمان, ثابت شدن ماه به دیدن هلال در یک منطقه یا شهر, ویژه همان شهر یا ناحیه است و به شهرهاى نزدیک یا دور و به طور کلى هر ناحیه اى که هلال در آن با چشم درخور دیدن نباشد, گسترش داده نمى شود. بر این اساس, در شب بیست ونهم هر ماه, هر منطقه خودش عهده دار دیدن هلال شده و ثابت شدن ماه در گرو چنین دیدنى خواهد بود و بر دیدن دیگر ناحیه ها اثرى بار نخواهد شد. و در فرض ابرى بودن آسمان, تنها دیدن هلال در سرزمینهاى (هم افق ثابت قمرى) (یعنى سرزمینهایى که اگر آسمان آنها صاف باشد,همواره هلال را یکسان و به گونه مشترک خواهند دید) براى یکدیگر معتبر خواهد بود. به عبارت دیگر, در این فرض,تنها دیدن آن دسته از سرزمینهایى که کاشف از وجود هلال درخور دیدن در منطقه ابرى است, معتبر خواهد بود وسبب ثابت شدن ماه در منطقه ابرى خواهد شد. در نتیجه بنابر نظریه اختصاص, ممکن است در کشور ما ایران, در یک ماه, تمام ناحیه ها, ماهى 29 روزه (بر اساس دیدن) یا ماهى 30 روزه (بر اساس دیدن, یا گذشت سى روز) داشته باشند, اما در پاره اى از ماهها, برخى از سرزمینها, هلال را در شب بیست ونهم ببینند و ماهى 29 روزه و پاره اى از سرزمینها موفق به دیدن هلال نشده و ماهى 30 روزه داشته باشند; چه آن که مسأله ثابت شدن ماه قمرى, مسأله اى شرعى است و پیرو مرزهاى قراردادى نیست, تا در یک کشور پذیرش حلول دو ماه گوناگون (یکى 29 روزه و دیگرى 30 روزه) یا دو نوع تقویم قمرى, بر ذهنها سنگین باشد. 3. با کندوکاو در دیدگاه فقهاى پیشین روشن گردید که دیدگاه اختصاص, سالهاى سال, از سوى فقیهانى چونان: شیخ صدوق, شیخ مفید, سید مرتضى, شیخ طوسى و … و دیدگاه حاکم بوده, منتهى به سبب پاره اى استدلالها و برداشتهاى نادرست و حتى نقل قولهاى اشتباه, چنین دیدگاهى دچار انحراف مى گردد و جاى خود را به دیدگاه مشهور مى دهد, به گونه اى که مى توان دیدگاه غیرفراگیر را که تا کنون دیدگاه حاکم در مسأله (ویژه, یا فراگیر بودن دیده شدن هلال در ناحیه اى) بوده, در واقع شکل به انحراف کشیده شده دیدگاه اختصاص دانست. نظریه فراگیر نیز در فرآیند جایگزینى دیدگاه غیرفراگیر به جاى دیدگاه اختصاص و تحت تأثیر نظریه نادرست (مطلق بودن اعتبار بیّنه), بى آن که شکل یک نظریه تمام عیار را به خود بگیرد, از جانب علامه حلى در تحریر و منتهى مطرح گردیده و با برگشت ایشان از آنچه قائل شده, پرونده این دیدگاه بسته مى شود, به گونه اى که در دیگر کتابهاى دیگر وى, جز نظریه غیرفراگیر دیده نمى شود.