از آن جا که در روزگار ما, تصویر و رسانه هاى تصویرى(تلویزیون, ویدئو و سینما) گستردگى و بینندگان بسیار یافته اند, بحث از احکام نگاه به تصویر از بایستگى بیش ترى برخوردار است. بویژه این که, گاه, در پاره اى از گفتارها و نوشتارها و در پاره اى از انجمنهاى هنرى, سخن از برداشتن حد و مرزها و بازدارنده هاى شرعى نگاه به تصویر و فرق آن با خود شخص در خارج, به میان آمده است. این امر, نگارنده را بر آن داشت که به شرح, درباره یکسانى و نایکسانى احکام نگاه به تصویر و خود شخص به بررسى بپردازد.
در بخشى از این نوشتار, تلاش شده است که با پرداختن به نقش (نگاه) در پیوندها و بستگیهاى اجتماعى و اثرگذارى و نقش آفرینى آن, بحث از نظر اعتقادى, جایگاه خود را بیابد.
در بخشهاى دیگر, دو مقوله فقهى در کانون بررسى نهاده شده است.
1. آیا احکام نگاه به تصویر, با احکام نگاه به خود شخص, یکسان است, یا نایکسان؟
2. از آن جا که تصویر در سنجش با خود شخص, ویژگیهایى دارد, پاره اى از احکام نگاه, با در نظر گرفتن ویژگیهاى تصویر, مورد بررسى قرار مى گیرد.
پیش از پرداختن به بحث, بایسته است که موضوع بحث: تصویر, دقیق شناسانده شود:
تصویر:
(تصویر آن بخش از نشانه هاى دیدارى است که بر متنى مادى, چون فیلم, کاغذ, چوب, سنگ, کرباس, خطوط, شیارهاى الکترونیک یا لیزرى و… ثبت شده باشد.)1
دلالت تصویر بر معنى, بر نظامى از نشانه ها و قراردادها استوار است. بر این اساس, تصویر در سه هنر نقاشى, عکاسى و فیلم به حقیقت مى پیوندد.
بنابراین, تصویرى که قطعه اى شعر در ذهن شنونده نقش مى کند, تصویر نیست, از مقوله (انگاره) است.
همچنین تصویرگرى خداوند براى آفریدگان مادى از این تعریف خارج است. صورت گرى و مصوّر بودن خداوند که در آیاتى از قرآن کریم به آن اشاره شده, در عالم تکوین و در آفریدگانى است که در خارج وجود دارند, در وجود و هستى آفریده هاست:
(صورت گرى خداوند در موجودات, نمایاندن ویژگیهاى ظاهرى و شکل ظاهرى جسم و هیأت آنهاست.)2
در حالى که تصویر, در معناى مورد نظر این نوشته تقلیدى از آفریده هاى است که وجود خارجى دارند.به عبارت دقیق تر, آن جا که به واقعیت خارجى مى پردازد, نسخه اى (دقیق یا آزاد) از عالم خارج است:
(تصویر به این اعتبار, به معناى چیزى ساخته انسان است; نظامى از نشانه هاست و همواره بیانگر غیاب موضوع .)3
گونه هاى تصویر, بر اساس ترتیب پیدایش تاریخى, عبارتند از: نقاشى, عکس و فیلم.
نقاشى سطح اعم از شیشه, چوب, سنگ, کاغذ, پارچه و… است که بر آن لایه هایى از رنگ وجود دارد. در تصویر نقاشى, شکلها و رنگها, در کنار هم, سامان دهى شده اند.4
عکس, حلقه میانى بین نقاشى و فیلم شمرده شده است; همچنان که از نظر پیدایش تاریخى نیز چنین است; چرا که عکس از سویى مانند نقاشى تصویر ثابت است و از سوى دیگر, مانند فیلم از دوربین بهره مى برد. و به این دلیل مى تواند از موضوع به گونه واقع نمایانه حکایت کند.
فیلم, با عکس در دستگاه دوربین یکسان است و وجه جداشدگى آن دو, در حرکت کنندگى فیلم است. از نظر ما هوى, فیلم, عکس متحرّک شمرده مى شود.5
1. یکسانى و نایکسانى در حکم
احکام پنجگانه تکلیفى: واجب, مستحب, مباح, مکروه و حرام, هنگامى که به امور تعلق مى گیرند, مسأله فقهى را مى سازند. در مسأله فقهى ما با سه عنوان رو به رو هستیم: حکم, متعلق حکم و موضوع. حکم, همانا عبارت است از یکى از احکام پنج گانه بالا و متعلق حکم, آن عملى است که حکم به آن تعلق گرفته است و موضوع آن, چیزى است که حکم و متعلق بر آن بار مى شود. به عنوان مثال, یکى از مسأله هاى مورد بحث این است که: نگاه به بدن زن مسلمان حرام است, در این جمله, حرام بودن, حکم و نگاه کردن, متعلق حکم و بدن زن مسلمان, موضوع حکم است. احکام دائر مدار گزاره ها و موضوعهاند و در صورت دگرگونى موضوع, حکم پیشین, درباره موضوع جدید صدق نخواهد کرد.به دیگر بیان, دلیلهایى که در مثل, حرام بودن نگاه به بدن زن مسلمان را ثابت مى کنند, تنها درباره موضوع مورد نظر, یعنى زن مسلمان دلالت دارند و موضوع دیگر, مانند بدن مرد مسلمان را در بر نمى گیرد. بازنمود و نمایاندن دایره موضوع و بیان حد و مرز آن در پاره اى از جاها و موردها, از سوى شارع و در بسیارى از موردها به عرف واگذار شده است.
آنچه که در بحث یکسانى و نایکسانى احکام نگاه به تصویر, با نگاه به شخص اهمیت دارد, اختلاف موضوع است; چرا که در نگاه به تصویر, موضوع حکم, تصویر و در نگاه به شخص, موضوع, وجود خارجى است. گرچه نگاه به تصویر و نگاه به انسان, هر دو, از مقوله تصور حسى اند و متعلق حکم در آنها (نگاه) است, لیکن موضوع آن دو, جداست.
جدایى و ناسانى دو موضوع: (تصویر) و (موجود خارجى) از دیدگاه عرف خاص و با دقت عقلى, به دلیل فرق و جدایى چیستى آن دوست. در نگاه به موجود خارجى, آنچه که نگاه به آن صورت گرفته, موجود خارجى واقعى است که بارزترین ویژگى آن حجم داشتن است. موضوع هم, واقعى است. به خلاف نگاه به تصویر که متعلق نگاه, متنى مادى است که بارزترین ویژگى آن, هموارى و همسان بودن آن است. گرچه با دقت فلسفى, دو بعدى بودن امرى انتزاعى و ذهنى است و در عالم خارج, جز حجم و جسم سه بعدى وجود ندارد و به همین دلیل, تصویر نیز, خود, داراى حجم است, اما موضوعى که به تصویر در آمده, با حجم خود, در آن حضور ندارد و از این روى, تصویر دو بعدى شمرده مى شود. یعنى تصویر از بعد سوم و بعد حجم ساز موضوع, در خود بى بهره است, به خلاف پیکره یا نقش برجسته.6 متن تصویرى مى تواند به طور کامل, تقلیدى از موضوع واقعى باشد و مى تواند ا ز خیال آفریننده تصویر سرچشمه گرفته باشد.
در هنرهاى زنده نمایشى, مانند اپرا و تئاتر, ناسانى و فرق بنیادین هموار و همسان بودن وجود ندارد و تنها خیالى بودن جهان متن و فرق آن با جهان خارجى, وجه جداشدگى نگاه به هنرهاى زنده نمایشى از نگاه به عالم واقع است. لیکن همچنان که گذشت, تصویر مورد نظر این نوشته, در برگیرنده هنرهاى زنده نمایشى نمى شود و تنها در سه قلمرو: نقاشى, عکاسى و فیلم نمود مى یابد.
بنابراین, از دیدگاه فلسفى و از نگاه عرف خاص, دو موضوع موجود خارجى و تصویر, از نظر چیستى و ماهوى, با هم فرق دارند.
در عرف عام و نزد توده مردم نیز, دو موضوع جداى از هم شمرده مى شوند. از باب مثال: بین تصویر شخص و خود او, فرق گذاشته مى شود. از این روى, نه در عرف خاص و نه در عرف عام, دو موضوع یکسان شمرده نمى شوند.
اما در دیدگاه شارع نیز, به یکسانى و یگانگى تصریح یا اشاره اى نشده است. در تمامى آیات و روایاتى که درباره احکام نگاه وارد شده است, موضوع, وجود خارجى و انسان در خور دید در عالم خارج است. و به تصویر اشاره اى نشده است. بویژه این که دو گونه از تصویر; یعنى فیلم و عکس در زمان پیامبر و ائمه وجود نداشته و گویا نقاشى از انسان نیز رواج نداشته است. براى همین جهت, احکام نگاه به تصویر را مى توان از مسائل نوپیدا و جدید دانست.
البته دلیلهایى درباره نکوهش تصویرگرى و نقاشى از جانداران: (انسان یا حیوان) وجود دارد که این دلیلها بر مکروه بودن وجود تصویر, در برابر نمازگزار حمل شده است. در این دلیلها,اشاره اى به فروع مورد بحث در احکام نگاه, نشده است; بلکه حکم نقاشى, به طور کلى, بیان گردیده است. از این روى, پس از حکم به جایز بودن تصویرگرى, احکام نگاه به تصویر مطرح خواهد بود.
دلیلهاى حکم نگاه به تصویر
از دلیلهایى که مى توان براى سریان احکام نگاه به وجود خارجى, به نگاه به تصویر بدان استدلال کرد, فرازهایى از آیات حجاب است. در فرازى از آیه 31 سوره نور خطاب به زنان مؤمن آمده است:
(وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ ویحفظن فروجهنّ ولایبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها.)
و به زنان باایمان بگو:چشمهاى خود را از (نگاه هوس آلود) فرو گیرند و فرجهاى خود را حفظ کنند [و عفاف پیشه کنند] زینتهاى خود را جز آنچه از آن آشکار است, آشکار نسازند.
در این آیه زنان باایمان از آشکار کردن (ابداء) زینتهاى خود, جز آنچه که به ناچار آشکار مى شود, بازداشته شده اند.
ابداء, در لغت از ریشه (بُدوّ) , آشکار شدن بدون قصد و اختیار را گویند.
و ابداء, به معناى نمایان و آشکار ساختن است, در برابر پنهان داشتن; همان گونه که در دو آیه شریفه زیر نمود یافته است:
(واعلم ما تبدون وما کنتم تکتمون.)7
مى دانم آنچه شما مى نمایید و پیدا مى دارید و آنچه را که نهان مى دارید.
(وان تبدو ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه.)8
و اگر نمایان سازید آنچه در دل دارید, یا پنهان سازید, خداوند شمار آن را داند.
و زینت همچنان که در تهذیب اللغه و مفردات راغب آمده به معناى هر آن چیزى است که به وسیله آن زیبایى پدیدار مى شود.
در مصباح اللغه آمده است:
(زان الشىء صاحبه زیناً من باب سار, وأزانه أزانة: مثله, والاسم الزینة.)
از این عبارت چنین بر مى آید که زینت اسم مصدر و به معناى (زیبایى) است.
همچنین نویسنده کتاب: التحقیق فى کلمات القرآن الکریم, همین معناى اسم مصدرى, را برگزیده است, آن جا که مى نویسد:
(فظهر انّ حقیقة الزّینة عبارة عن حُسن فى ظاهر شىء سواء کان بالعرض او بالذات.)
از آیات قرآن, آن جا که واژه زینت به کار برده شده, چنین برمى آید که زینت, به معناى اول (ما یتزیّن به) است.
در قرآن کریم, زینت گاه در امر واقعى (مادى محسوس یا معنوى) و گاه در امرى غیرواقعى و خیالى به کار برده شده است. همچنین گاه به عنوان امرى عرضى و گاه به عنوان امرى ذاتى و از اجزاى شىء به کار برده شده است.
اما زینت واقعى مادى در آیه :
(انّا زیّنا السّماء الدّنیا بزینة الکواکب.)10
ما, آسمانها را به آرایش ستارگان بیاراستیم.
و زینت واقعى معنوى در آیه:
(ولکنّ اللّه حبّب الیکم الایمان وزیّنه فی قلوبکم.)11
ولکن خداوند ایمان را در نزد شما دوست داشتنى کرد و در دلهاتان نیکو بیاراست.
و زینت خیالى و غیر واقعى در آیه:
(وزیّن لهم الشیطان ما کانوا یعملون.)13
و شیطان کارهایشان را به نظر خوب جلوه داد.
اما زینت عرضى در آیه:
(خذوا زینتکم عند کلّ مسجدٍ.)13
هنگام نماز, جامه پوشید و آرایش گیرید.
و زینت ذاتى, مانند آراستن آسمان به ستارگان که ستارگان, جزئى از آسمان هستند.14
در آیه مورد بحث, زینت, هر دو معناى زینت: عرضى و ذاتى مورد نظر شارع بوده است. همچنان که در پاره اى از روایات ائمه(ع) زینت به بدن زن تفسیر شده است. و آنچه که در آیه از پوشاندن استثنا شده, به مچ دست به پایین و گردى صورت و در پاره اى از روایات , مچ پا به پایین تفسیر شده است. از جمله این روایات, روایتى است که ثقة الاسلام کلینى با سند خود از فضیل نقل مى کند که او درباره ساعد زن از امام صادق(ع) پرسید: آیا آن از زمره زینتى است که خداوند فرموده که:
(لایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ.)
زنان, جز براى شوهران شان زینتهاى خود را ننمایانند.
حضرت فرمود:
(نعم ما دون الخمار من الزینة و مادون السّوارین.)15
بله, زیر مقنعه و از دست بند به بالا, از جمله زینتهاست.[که زنان نباید جز براى شوهرانشان آشکار کنند.]
در روایت دیگرى که در کتاب قرب الاسناد, نگاشته عبدالله بن جعفر, از مسعدة بن زیاد نقل شده است که گفت: من از امام جعفر صادق(ع) شنیدم که در پاسخ پرسش درباره آنچه که از زینت زن ظاهر مى شود[ما ظهر منها] فرمود:
(الوجه و الکفیّن.)16
صورت و کف دستان.
سند دو روایت یاد شده, صحیح است. همچنان که ظهور دارند, بدن زن, زینت شمرده مى شود. و در پاره اى از روایات نیز, زینت, به زیور تفسیر شده است و آنچه که از حکم واجب بودن حجاب در آیه جدا شده, انگشتر, دست بند و سرمه است. از جمله کلینى با سند صحیح خود از زراره از امام صادق(ع) نقل مى کند که امام درباره این بخش از آیه شریفه:(الاّ ما ظهر منها) فرمود:
(الزینة الظاهرة الکحل و الخاتم.)17
زینتى که [بناچار] ظاهر مى شود, سرمه و انگشتر است.
به گونه سربسته و برابر این روایات, زینت در آیه قرآن به معناى زینت ذاتى: بدن زن و زینت عرضى: زیورهایى که زنان, به کار مى برند: گلوبند, انگشتر, دستبند و… است.
درباره مفاد این دو دسته روایات, و اندازه اى که زنان مى توانند از زینت خود را براى نامحرمان و محرمان, آشکار سازند, بحثهایى وجود دارد که از مجال بحث ما خارج است.
به هر حال, در آیه شریفه:(ولایبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها.)
زنان با ایمان از آشکار کردن بدن خود براى نامحرمان بازداشته شده اند.
و نمایش تصویر بدن زن, از نمونه هاى آشکار کردن است و با تصویر, بدن به گونه تصویرى آشکار مى شود و زیباییهاى پنهان آن دیگر پوشیده و پنهان نخواهند ماند. و همچنان که در امر (اکرم العالم) مى توان براى اکرام برخه هاى گوناگون در نظر گرفت و اکرام را به گونه هاى گوناگون انگاشت, براى ابداء بازداشته شده در آیه نیز, دو برخه مى توان در نظر گرفت:آشکار ساختن خود بدن و آشکار کردن تصویر بدن. براین اساس, تمامى احکام (نگاه) در نگاه به تصویر نیز جارى خواهد بود.
در این استدلال, مى توان خدشه کرد و آن این که: با نظر دقیق, موضوع بازداشتن از ابداء, زینت (بدن و زیورها)ست, چه زینت به معناى اسم مصدرى(زیبایى) باشد و چه به معناى آنچه که بدن را به آن مى آرایند. به خلاف (اکرم العالم) که موضوع در برخه ها و بخشه هاى گوناگون اکرام, عالم است و فرقى در موضوع وجود ندارد. بر این اساس, فراتر رفتن از موضوع (وجود خارجى) به تصویر آن, نیاز به دلیل دیگرى دارد, تا با آن بتوان ثابت کرد که خواست شارع, آشکار نشدن زینتهاى زن, حتى به شکل تصویرى است. دلیلى مانند حکمت جعل پوشش, درباره تصویر نیز صدق مى کند, در صفحه هاى بعد در این باره سخن خواهیم گفت.
از جمله دلیلهایى که مى توان براى گسترش موضوعى بدان استدلال کرد, نتیجه گیرى عنوانى فراگیر از پاره اى از روایات است, تا تصویر را نیز در بر بگیرد.با این بیان: تصویر, (حاکى) از موضوع به تصویر در آمده است. زیرا همچنان که گفته شد, تصویر جانشین موضوع است و در نبود موضوع, از آن حکایت مى کند. و همان گونه که کشف و برداشتن پوشش از بدن جایز نیست, برداشتن پوشش در تصویر نیز جایز نیست و نگاه کردن به آن نیز حرام است. زیرا موضوع واجب بودن پوشش, در پاره اى از دلیلها, عبارت است از: (آنچه که توصیف گر زینتهاى زن است.)
اما دلیلهایى که مى توان این عنوان ذهنى: یعنى (آنچه که توصیف گر زینتهاى زن است) را از آن نتیجه گیرى کرد, به شرح زیر است:
1. کلینى با سند خود از حفص بن بخترى از امام صادق(ع) روایت کرده است که حضرت فرمود:
(لاینبغى للمرأة ان تنکشف بین یدى الیهودیة والنصرانیّة فانهنّ یصفن ذلک لازواجهنّ.)18
سزاوار نیست که زن [مسلمان] در حضور زن یهودى و زن مسیحى حجاب خود را بردارد; زیرا آنان این را براى همسران خود توصیف مى کنند.
سند حدیث صحیح است و کلینى آن را به دو طریق از ابن ابى عمیر و او از حفص بن بخترى و حفص از امام صادق(ع) نقل کرده است که هر دو طریق صحیح هستند. افزون بر وى, صدوق در من لایحضره الفقیه, این روایت را از حفص بن بخترى نقل کرده است.
براساس این روایت, زن مسلمان باید از برداشتن حجاب خوددارى کند; زیرا زنان اهل کتاب که درباره حجاب پروایى ندارند, از زیباییهاى بدن او نزد شوهران خود سخن مى گویند و این توصیف کلامى, همان حکایت گرى است که از مقوله کلامى به شمار مى رود. به عبارت دیگر, با توصیف کلامى, تصویرى ذهنى از زن و ویژگیهاى او در ذهن شنونده پدید مى آید و زن مسلمان, نباید خود را در عرضه گاه تصویرگرى کلامى قرار دهد.
روشن است که اهل کتاب بودن حکایت گر و حکایت شونده, ویژگى در حکم ندارد و در هر جا که زن مسلمان گمان برد در عرضه گاه بیان زیباییهاى خود براى نامحرمان قرار مى گیرد, حکم صادق است. همان طور که اگر زن مسلمان به این نتیجه برسد که زن اهل کتاب, به این کار نخواهد پرداخت, حکم پیش گفته بار نخواهد شد.
به دیگر سخن, جمله (فانهنّ یصفن ذلک لازواجهن) به منزله علت حکم است و هر جا که علت به وجود نیاید, حکم شامل آن نمى شود و هر جا که علت به وجود آید, حکم ثابت است, حتى اگر وصف کننده زیباییهاى زن مسلمان, زنِ اهل کتاب نباشد; یعنى علت, حکم را مى گستراند و یا ویژه مى سازد.
اگر توصیف کلامى جنبه حکایت گرى از زیباییهاى زن دارد, بى گمان و به طور قطع, حکایت گرى تصویر, بارزتر و آشکارتر است و اولویت قطعى عرفى دارد.
در دلالت این روایت بر مطلب اشکالى وجود دارد و آن این که: واژه (لاینبغى) بر حرام بودن دلالت ندارد و بنا بر قول مشهور, بیش از مکروه بودن را نمى رساند. شمارى از فقیهان نیز, بر این باورند که دلالت بر حرام بودن دارد. حتى اگر به اجمال باور داشته باشیم, دو احتمال مکروه و حرام کنار مى روند و فرومى افتند و مقتضاى اصل, براءت و روایى برداشتن حجاب در نزد زنان غیر مسلمان خواهد بود. بر این اساس, حرام بودن برداشتن حجاب را با این روایت, نمى توان ثابت کرد.
2. در روایت دیگرى, شیخ صدوق با سند خود از جابربن یزید جعفى از امام باقر(ع) در شمار احکام ویژه زنان نقل مى کند که حضرت فرمود:
(لایجوز للمرأة ان تنکشف بین یدى الیهودیة والنصرانیه, فانّهنّ یصفن ذلک لازواجهنّ.)19
مراد و معناى این روایت, همان مراد و معناى روایت صحیحه حفص بن بخترى است, جز این که در آن واژه (لایجوز) آمده است که دلالت بر حرام بودن دارد و اشکالى که بر دلالت روایت حفص بر حرام بودن وارد بود, در آن وجود ندارد. لیکن سند روایت صحیح نیست. درباره احمد بن حسن قطان توثیق یا مدحى وجود ندارد و اگر مبناى ثقه بودن تمامى مشایخ شیخ صدوق را بپذیریم, با این وجود جعفر بن محمد بن عمّاره و پدرش, هر دو, ناشناخته اند. بنابراین, روایت اشکال سندى دارد و درخور اسناد نیست و تنها در صورت وجود دلیل معتبر دیگرى, مى تواند به عنوان تأیید کننده باشد.
3. از جمله دلیلهایى که مى توان براى استنباط عنوان فراگیر: (آنچه که نمایان نگر زیباییهاى زن است) بدان استدلال کرد, فراز پایانى آیه 31 سوره نور است:
(وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ ویحفظن فروجهنّ ولایبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها ولیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ ولایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ او آباء بعولتهنّ او ابنائهنّ او ابناء بعولتهنّ او اخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى اخواتهنّ او نسائهنّ او ما ملکت ایمانهنّ او التّابعین غیر اولى الاربة من الرّجال او الطّفل الّذین لم یظهروا على عورات النّساء ولایضربن بارجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهنّ وتوبوا الى اللّه جمیعا ایّه المؤمنون لعلّکم تفلحون.)
در فراز پایانى این آیه, از زنان با ایمان خواسته شده است: پاهاى خود را بر زمین نزنند, تا آنچه از زیورهاشان پنهان داشته اند, دانسته شود. در زمان نزول آیه, زنان پاهاى خود را با خلخال و… مى آراسته اند که با کوبیدن پا بر زمین, از آن صدا بر مى خاسته است. در آیه, زنان مؤمن از این کار بازداشته شده اند و همچنان که درصدر آیه, از آشکارکردن زینت بازداشته شده اند, از نمایاندن و بیان آن و آگاه کردن بر آن نیز بازداشته شده اند. این مطلب همچنان که درباره زیورها صدق مى کند, درباره بدن به گونه رساترى صادق است.
محقق اردبیلى در تفسیر این آیه در کتاب (زبدة البیان) مى نویسد:
(و هنگامى که زنان از آشکار کردن صداى زیورها [یى که خود را به آنها آراسته اند] بازداشته شده اند, پس از آن که از آشکار کردن [خود] آنها بازداشته شده بودند, دانسته مى شود که بازداشتن از نمایاندن جاى زیورها [بدن] رساتر صورت گرفته است.)20
چرا که آشکار کردن صداى زیورها, توجه شنونده را به جاى زیور و بدنى که آراسته به زیورهاست, جلب مى کند و در واقع, از نشان دادن ابزار زینتى بازداشته شده است که بر روى بدن و به همراه آن باشد, وگرنه نگاه به ابزار زینتى, به خودى خود و بدون بدن, حرمتى ندارد. از این روى در این فراز از آیه به گونه اى رسا, از آشکار شدن بدن نیز بازداشته شده است. و برخاستن صدا, گونه اى حکایت گرى و اعلام کنندگى از زینت و جاى آن, یعنى بدن دارد که از مقوله صوت است و در اثر آن تصویرى علمانى و ذهنى از بدن آراسته شده به زینت, در ذهن شنونده پدیدار مى شود. اما اعلام گرى در تصویر با دقت فلسفى و عقلى و با نظر مسامحى عرفى بارزتر و شدیدتر و روشن تر است و تصویر مصداق آشکارتر حکایت گرى است.
بر این اساس, شارع خواسته است هر آنچه که به گونه اى حکایت از بدن زن مى کند و به وسیله آن زینت او, اعلام مى شود, مانند صداى خلخال نیز پوشیده بماند, گرچه بدن به همراه وسیله زینتى, به چشم دیده نشود. و بازداشتن در (لایضربن) بازداشتن تحریمى است و به دنبال بازداشتنهاى تحریمى دیگر که در ابتداى آیه وارد شده, آمده است و از آن جا که دلالت نهى بر حرمت بالوضع است, وحدت سیاق اقتضاى تحریمى بودن نهى اخیر را دارد. بر این اساس, شنیدن چنین صدایى نیز جایز نیست. با توجه به این نکته که استماع و (گوش دادن) با سماع و (به گوش خوردن) فرق دارد, (استماع) گوش سپردن و به اصطلاح دل دادن به صدا, امرى اختیارى است و جایز نیست; اما (سماع) تنها به گوش خوردن صدا, امرى غیر اختیارى است که در این صورت بى اشکال است.
با این بیان, دایره واجب بودن پوشش, گسترده تر شده است و افزون بر بدن, شامل هر آنچه که به گونه اى اعلام کننده بدن و زیورهاست نیز مى شود. این عنوان, تصویر اصطلاحى و همچنین تصویر افتاده و بازتاب یافته در آب, آینه, شیشه و… را در بر مى گیرد. با قرارگرفتن این عنوان در حکم واجب بودن پوشش, تمام احکام نگاه که بر وجود خارجى بار است, بر آن نیز بار خواهد بود.
افزون بر توسعه موضوعى, براى یکسانى حکم نگاه به تصویر, با حکم نگاه به شخص, همچنین مى توان به حکمت تشریع احکام نگاه, یا به دیگر سخن, توسعه حکمى21 نیز استدلال کرد.
در روایتى که شیخ صدوق در دو کتاب علل الشرایع و عیون اخبار الرضا با سندهاى بسیار از محمد بن سنان از امام رضا(ع) نقل کرده است, حکمت تشریع احکام نگاه بیان شده است که این حکمت, در مورد تصویر نیز صدق مى کند. این روایت, پاسخ نوشتارى امام(ع) به پرسشهاى محمد بن سنان است که بخشى از آن درباره احکام نگاه است, به شرح زیر:
(وحرّم النظر الى شعور النساء المحجوبات بالازواج والى غیرهنّ من النساء لما فیه من تهییج الرجال ومایدعو الیه التهییج من الفساد والدخول فیما لایحلّ ومالایجمل, و کذلک ما اشبه الشعور. الاّ الذى قال اللّه تعالى (والقواعد من النّساء اللاّتى لایرجون نکاحا فلیس علیهنّ جناح ان یضعن ثیابهنّ غیر متبرّجات بزینة.) (نور, آیه60) اى غیر الجلباب فلابأس بالنظر الى شعور مثلهنّ….)22
و نگاه به موى زنانى که ازدواج کرده اند و [نیز] زنان دیگر, حرام شده است; زیرا که این امر, سبب برانگیخته شدن مردان مى شود. و [نیز سبب] آنچه که برانگیخته شدن[شهوت] انسان را به آن وا مى دارد, مانند فساد و چیزى را انجام دادن که حلال و نیکو نیست. و همچنین نگاه به آنچه که از زاویه برانگیزانندگى, مانند موست [حرام است] مگر [نگاه] به آن زنانى که خداوند تعالى فرموده است: (و زنان از کار افتاده اى که امید به ازدواج ندارند, گناهى بر آنان نیست که لباسهاى [رویین] خود را بر زمین بگذارند, در حالى که در برابر مردان, خود آرایى نکنند) یعنى با غیر از مقنعه خودنمایى نکنند. پس نگاه به موهاى مانند آنان اشکالى ندارد….)
شیخ صدوق این روایت را با سه سند از محمد بن سنان نقل مى کند. بهترین سند, روایت سه تن: على بن احمد بن عبدالله برقى و على بن عیسى و ابوجعفر محمد بن موسى برقى از محمد بن على ماجیلویه, از احمد بن محمد بن خالد, از پدرش [محمد بن خالد], از محمد بن سنان است. این سند تا محمد بن سنان صحیح است. به خلاف دو سند دیگر که در یکى محمد بن على کوفى است که ناشناخته است و در دیگرى على بن عباس است که ضعیف و غالى بوده است.
اما درباره محمد بن سنان در میان رجال شناسان و فقیهان, اختلاف نظر وجود دارد. شمارى از جمله شیخ مفید, ابن قولویه, على بن ابراهیم, علامه حلى, ابن شعبه و ابن طاووس او را موثق دانسته اند و شمارى که همگى از پیشینیان صاحب نگارش در رجال هستند, از جمله نجاشى, کشى و شیخ طوسى او را ضعیف و غالى دانسته اند.23 از امام جواد(ع) در آخر عمر آن حضرت در مدح و تأیید محمد بن سنان روایت صحیحى نقل شده است24 و این براى رد بسیار دروغ گو بودن او کافى است. از همین روى, بسیارى از بزرگان از اصحاب ائمه(ع) از او روایت نقل مى کرده اند. شاید منشأ ضعیف دانستن او در نقل حدیث, دو نقلى است که از او وجود دارد: روایاتى که نقل کرده, از کتابهایى گرفته که از بازار خریده است. یعنى روایاتى که به واسطه از امام نقل کرده, خود از راوى نشنیده, یا راوى براى او روایت نکرده است. اما روایت مورد بحث, پاسخ نوشتارى امام به پرسشهاى اوست و از این اشکال به دور است.
نجاشى, پرسشهاى او را از امام رضا(ع) معروف معرّفى مى کند.25
گفته شد: امام جواد(ع) او را مدح گفته و وى را تأیید کرده است. بنابراین, نقلهاى از روى دو دلى و دورویى او در زمان امامت امام رضا(ع) یا صحیح نیستند, یا این که او دوباره آگاه شده, به گونه اى که امام جواد(ع) با آن عبارات از وى تمجید کرده است. افزون بر این, گفته شمارى از علماى رجال از جمله نجاشى: (به روایتى که محمد بن سنان, به تنهایى نقل مى کند و از سوى شخص دیگر نقل نشده, نباید اعتماد کرد). درباره این فراز از حدیث صدق نمى کند; زیرا مضمون آن را روایات دیگرى تأیید مى کنند. همچنین گفته شمارى درباره غالى بودن او نیز, در روایت مورد بحث, گسستى وارد نمى کند, زیرا روایت یاد شده درباره شأن ائمه(ع) نیست, تا شبهه غلو در آن خدشه پدید آورد. بنابراین, حتى اگر به ثقه بودن راوى اعتقاد نداشته باشیم, روایت وثاقت دارد و در خور اعتماد و استناد است.
اما دلالت حدیث: شکى نیست که نگاه به تصویر نیز, مانند نگاه به وجود خارجى, سبب برانگیختگى شهوانى مى شود و همان گونه که نگاه به بدن, مى تواند انگیزاننده غریزه جنسى باشد و انسان به این گونه و در حدّ نگاه خود را ارضا کند, نگاه به تصویر نیز انگیزاننده است وگونه اى از ارضا را به دنبال دارد. بنابر این, حکمت یاد شده درباره تصویر نیز, صادق است و احکام نگاه, بى هیچ فرقى درباره تصویر نیز جارى خواهد بود.
اما این شبهه که نگاه به تصویرى که اندکى از موى جلوى سر را در مَثَل مى نمایاند, چگونه مى تواند انگیزاننده شهوت باشد, با توجه به این مطلب, از میان خواهد رفت; زیرا:
نخست آن که: این شبهه به تمامى درباره وجود خارجى نیز صدق مى کند و باید در احکام پوشش و احکام نگاه به وجود خارجى مورد بحث قرار گیرد و تصویر, پیروى از بحث یاد شده خواهد بود.
دو دیگر: در وجود خارجى و به پیروى آن در تصویر, خواست شارع, آشکار نکردن زینت است, حتى آشکار کردن اندک آن, پذیرفته نیست مگر آن زینتى که آشکار مى شود (دست و گردى صورت). استثناى این جاها نیز, به دلیل برداشتن عسروحرج بوده است وگرنه در صورت امکان و برابر موردها و شرایط, پوشش آنها نیز امرى خوشایند و پذیرفته است, گرچه واجب نیست; همان گونه که از سیره قولى و فعلى حضرت زهرا(س) چنین مطلبى به روشنى به دست مى آید. از آن حضرت نقلى به این معنى وجود دارد: براى زن, حتى بهتر است که مردى او را نبیند. با این که بانویى با چنین دیدگاه, در مسجد پیامبر براى دفاع از ولایت امیرالمؤمنین(ع) حضور مى یابد و سخنرانى مى کند و یا در برخورد با سلمان, همو که بالاترین درجه ایمان را دارد و لقب (از اهل بیت بودن) را یافته است, گردى صورت خود را نمى پوشاند, به گونه اى که روایاتى از سلمان درباره زردى رخ زهرا(س) از گرسنگى شدید نقل شده است.
در تشریع اسلامى, این امر, یعنى از میان برداشتن و از بین بردن امر ناخوشایند و ناشایسته, از اساس, نمونه هایى دارد. همچنان که در حرام بودن شراب, قطره اى از شراب نیز حرام است, با آن که در این اندازه, از بین برنده عقل و فسادآفرین, که در روایات به آنها اشاره شده, نیست. سرّ این مطلب شاید همان کندن ریشه فساد از بن و اساس و برداشتن آن از میان مسلمانان است. امر درباره پوشش زن و به پیروى آن در تصویر نیز چنین است.
به هر حال, از روایات بسیار حکمت تشریع پوشش و احکام نگاه, به دست مى آید که همان جلوگیرى از انگیختگى شهوت و جلوگیرى از ارضاى نامشروع جنسى (در حد نگاه) و پیامدهاى آن است.
از جمله این روایات است:
1. کلینى با سند خود از ابى جمیله, از امام باقر و امام صادق(ع) نقل کرده است که آن دو بزرگوار فرمودند:
(ما من أحد الاّ وهو یصیب حظّاً من الزّنا. فزنا العینین النّظر وزنا الفمّ القبله و زنا الیدین اللمس, صدق الفرج ذلک او کذب.)26
کسى نیست جز این که بهره اى از زنا برده است; چرا که زناى دیدگان نگاه کردن است, و زناى دهان بوسیدن است, و زناى دستان لمس کردن; فرج آن را تصدیق کند یا تکذیب نماید. [به زناى فرج بینجامد, یا نینجامد.]
سند روایت به ابى جمیله, صحیح است و مفاد آن این است: هر یک از اعضاى نامبرده به گونه اى ارضاى جنسى دارند که این ارضاى جنسى, گاه از غیر راه طبیعى و مشروع است که در لغت عرب و نیز در اصطلاح آیات و روایات, به آن زنا گفته مى شود; چرا که زنا از ریشه (زَنَیَ) با ریشه (زَنَأ) هم ریشه بوده و از آن بر گرفته شده است و معناى مشترک این دو ریشه, خارج شدن از مسیر طبیعت و حق است. و زنا نیز, خارج شدن از راه حق و مشروع و دست یازى به آبرو و جایگاه فرد است.27
2. شیخ صدوق از ابن ابى عمیر, از کاهلى, از امام صادق(ع), نقل مى کند که آن حضرت فرمود:
(النظرة بعد النظرة تزرع فى القلب الشهوة, وکفى بها لصاحبها فتنة.)28
نگاه [دوباره] بعد از نگاه [قبل] شهوت را در قلب کشت مى کند و براى به فتنه انداختن نگاه کننده کافى است.
سند صدوق, به کاهلى صحیح است و مفاد صحیحه کاهلى, این است که: حکمت پرهیز از نگاه کردن جلوگیرى از به شهوت انگیخته شدن و به فتنه افتادن فرد نگاه کننده است.
3. شیخ صدوق از هشام بن سالم, از عقبه, از امام صادق(ع) روایت مى کند که حضرت فرمود:
(النّظرة سهم من سهام ابلیس مسموم من ترکها للّه عزّوجلّ لا لغیره, اعقبه اللّه ایماناً یجد طعمه.)29
نگاه تیرى از تیرهاى مسموم شیطان است. کسى که آن را براى خداوند عزیز و بلندمرتبه و نه براى دیگرى, ترک کند, خداوند به دنبال آن ایمانى به وى خواهد داد که طعم آن را خواهد یافت.
سند روایت صحیح است و مفاد آن این است که: شیطان انسان را وسوسه مى کند و بر مى انگیزاند تا نگاه حرام انجام دهد و نگاه حرام, به منزله تیرى مسموم است که بر قلب انسان مى نشیند و اگر این تیر بر قلب ننشیند و انسان گناه انجام ندهد, طعم یک نوع ایمان را خواهد چشید. در غیر این صورت, نفس در اثر وسوسه شیطان به شهوت گرفتار مى شود.
4. در روایت دیگرى از شیخ صدوق از رسول خدا(ص) همین معنى نقل شده که آن حضرت فرمود:
(یا ایّها النّاس انّما النّظرة من الشیطان, فمن وجد من ذلک شیئاً فلیأت أهله.)30
اى مردم! همانا نگاه از شیطان است. پس کسى که در اثر آن در خود چیزى یافت [انگیزش جنسى شد], با همسر خود نزدیکى کند.
در این روایت, بر برانگیخته شدن شهوت در اثر نگاه اشاره شده است. گرچه این نگاه, به وراى حجاب زن و دست و صورت او افکنده شده باشد; اما نگاه شهوت آلود باشد.
این روایت در (الفقیه) به صورت مرسل آمده و ضعف ارسال دارد و در کافى نیز سند آن ضعیف است31; از این روى, به عنوان تأیید کننده است. با این که این روایات از نظر درونمایه و مفهوم, متضافرند و نیاز به بررسى سندى ندارند.
نگاه به تصویر زن ناشناس
از روایت جابرین یزید جعفى و نیز از آیه شریفه:
(لایضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ.)
چنین بر مى آید که تصویر گرى کلامى در روایت و اعلام زینت از راه صدا, در صورت شناخته بودن زن نزد مرد است و زن ناشناس و ناشناخته را در بر نمى گیرد. چه در روایت جابر, وصف کلامى زن غیر ناشناس مورد نظر نیست, بلکه مفاد روایت این است که زن مسلمان که در پوشش زینتهاى خود کوشش مى ورزد, به وسیله وصف کلامى و بیان زیباییهاى او, پوشش او, مخدوش مى شود و گویا که پوشش او برداشته شده است. روشن است که این امر, درباره زنى که نزد فرد نامحرم شناخته شده است صدق مى کند و زن ناشناس را در بر نمى گیرد. همچنین در آیه برخاستن صداى زینت از زن شناخته شده, به گونه اى که حکایت از زینت پنهان او کند, بازداشته شده است.
به دیگر سخن, صاحب عکس در روایت و آن که زیباییهاى او حکایت مى شود در آیه,شناخته شده باشد و تصویر با شخص در نزد نامحرم, درخور برابرسازى باشد. این, با شناخته بودن زن صورت پذیر است. از این روى, در تصویر نیز, آن که تصویر از اوست, باید نزد بیننده شناخته شده باشد و سریان حکم به زن ناشناس بى دلیل است; مگر آن جا که تصویر, شهوت انگیز باشد و نگاه به آن نگاه شهوانى و از روى لذّت باشد که در هر صورت, به حقیقت پیوستن این امر, تصویرگرى و نگاه به تصویر جایز نخواهد بود.
عموم تعلیل, در روایت محمد بن سنان نیز در آن فرضى است که زن خود در ظرف خارج حضور عینى دارد و منظور الیه قرار گرفته است. اگر این ادعا در وجود خارجى تمام باشد, در تصویر نیز, تنها در صورتى که برابرسازى بین تصویر و صاحب تصویر, نزد بیننده انجام بگیرد, تمام خواهد بود. یعنى بیننده بداند که این تصویر, بسته به این زنى است که در ظرف خارج با پوشش است و به این گونه به زینتهاى پنهان او پى ببرد. در غیر این صورت, تصویرگرى و نگاه به تصویر تا زمانى که برانگیخته شدن شهوت را در پى نداشته باشد, بدون اشکال خواهد بود.
به خاطرآوردن در ذهن
درباره به خاطر آوردن بدن زن شناخته شده در ذهن نیز, دو دلیل: آیه حجاب در سوره نور و روایت جابر بن یزید جعفى, بر جایز نبودن آن دلالت دارند.
زیرا مفاد آیه حجاب: (ولایضربن بارجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهن) گرچه درک و فهم حسى زینت از راه صداى خلخال و زینت است و انگاشتن در مرحله حسى از مقوله (انفعال) و اثرپذیرى صرف است; اما درک کردن بدن به همراه وسیله زینتى, یعنى ساق پایى که بر آن خلخال است, از مقوله اختراع و خلق ذهنى منتسب به حس است و انگاشتن در مرحله خیالى; یعنى به خاطر آوردن آنچه که در حافظه [خیال] انسان است, آن جا که از روى اراده و خواست باشد, از مقوله کشف است و شخص از بَر کرده هاى خود را در خزانه به یاد سپرده شده هاى ذهن [خیال] کشف مى کند. بر این اساس آفرینندگى و پدیدآورى صورت ذهنى که در آیه به آن اشاره شده, نیاز به تلاش ذهنى بیش ترى دارد. به دیگر سخن, در به یادآوردن, رسیدن به تصویر ذهنى آسان تر و روشن تر است و از این روى, مصداق بارزتر مورد نهى شده در آیه حجاب است.
روایت جابربن یزید جعفى, به عنوان یارى کننده مى تواند باشد, زیرا جایز نبودن برداشتن حجاب زن مسلمان نزد زنان اهل کتاب, به دلیل وصف کلامى زینتهاى او, از سوى آنان نزد دیگران است. و این بیان زیباییها, تصویرى ذهنى در شنونده پدید مى آورد که تشکیل آن نیاز به آفرینندگى و تلاش ذهنى بیش ترى نسبت به یاد آوردن شخص در ذهن دارد; چرا که همچنان که گفته شد, به یادآوردن از مقوله کشف است و حکایت گرى آن از موضوع خارجى آسان تر و روشن تر است.
ضمن این که اگر به خاطر آوردن شخص شناخته شده به قصد لذّت بردن باشد, ادله حکمت تشریع حرام بودن نگاه به زن, شامل آن شده و همچنان که گذشت, عموم تعلیل این مورد را نیز در بر خواهد گرفت.
نقش نگاه در پیوندهاى اجتماعى
احکام نگاه در دیدگاهى کلى خود بخشى از احکام سامان دهى پیوندهاى زن و مرد به عنوان دو جنس در جامعه است که نگاه به سامان دهى نظام خانواده نیز دارد. این احکام برخاسته از نظام اجتماعى دین است ونظام اجتماعى نیز, با نظام تربیتى دینى در پیوند است. (نگاه به عنوان آغازگر پیوندها و بستگیهاى زن و مرد, (نظامى اجتماعى) و نظام تربیتى اسلام; یعنى دیدگاه عام نسبت به انسان و آرمان و هدف او در هستى, در یک کل به هم پیوسته درهم پیچیده اند و در دیدگاهى مجموعى و پیوسته جاى مى گیرند.
نگاه نامشروع, حتى اگر به زنا و پیامدهاى تباهى آفرین آن نینجامد, خود در خانواده و در جامعه به طور کلى داراى اثرهایى است. وجود پوشش مناسب اسلامى و نبود نگاه نامشروع جاذبه هاى همسران را براى یکدیگر در خانواده, نگه مى دارد و بنیان آن را استوار مى سازد و جاذبه هاى بیش ترى پدید مى آورد. در ضمن, جامعه را نیز از گرفتار شدن و درگیر گردیدن تلاشها و تکاپوهاى سالم اجتماعى با پدیده ها و تلاشهاى تخریبى و ناسالم مى رهاند; چرا که نگاه نامشروع جامعه را ناسالم و ناامن مى کند و در تلاشهاى سالم اجتماعى, گسست پدید مى آورد.
افزون بر این در روى آوردن جوانان به تشکیل خانواده و ارضاى سالم و مشروع جنسى, گسست پدید مى آورد.
به گفته شهید مطهرى:
(تفاوت آن جامعه که روابط جنسى [چه نگاه, چه لمس و…] را به محیط خانواده محدود مى کند, با اجتماعى که در آن روابط آزاد مجاز است, این است که ازدواج در اجتماع اول پایان انتظار و محرومیت است و در اجتماع دوم آغاز محرومیت و محدودیت.)32
نگاه نامشروع, افزون بر این که فى نفسه داراى اثر وضعى در انسان و جامعه است, همان گونه که در روایت محمد بن سنان آمده, زمینه انجام دیگر کارهاى نامشروع نیز هست. کارهایى مانند زنا, قتل, برهم خوردن نظام خانواده, گسست در تربیت درست فرزندان و… در روایتى از مسیح(ع) نقل شده که:
(هر زنى که به خود عطر بزند و بیرون رود تا دیگران عطر او را ببویند, در حکم زناکار است.)33
بوى خوش, صداى خوش آهنگ و دل فریب و حضور جلب کننده,آغاز پیوندى ناسالم و نامشروع و نگاه نامشروع, پاسخ رویارو به آن است.
در روایت دیگرى از مسیح(ع) نقل شده است:
(لاتکوننّ حدید النّظر الى ما لیس لک, فانه لن یزنى فرجک ماحفظت عینک.)34
هیچ گاه با نگاه برّان و تیز به آنچه که براى تو نیست [و بر تو حلال نیست] نگاه نکن; چرا که فرج تو تا زمانى که چشمت را حفظ کنى, هرگز زنا نخواهد کرد.
بنابراین, هر آنچه که به گونه اى دعوت به ارضاى نامشروع براى هر عضوى دارد, نکوهش شده و غیر جایز است. این حدود و احکام اجتماعى, ریشه در نظام تربیتى اسلام; یعنى نگرش به دنیا و انسان و نقش انسان در هستى دارد. دنیا مقصد نیست; جاى ماندن و قرار گرفتن نیست. دنیا در بینش وحى, جاده است, جاى گذر است و همه وظیفه دارند در این راه غبارى به پا نکنند, ناز نفروشند و جلوه گرى نکنند و دیگران را به خود فرا نخوانند.
تبرُّج زن, همین جلوه کردن خود و خود را در چشم جنس مخالف نشاندن است. تبرّج و جلوه گرى بازداشتن دیگران از پیمودن راه و نگاه, بازماندن و به هرز رفتن و هلاکت است.
شاید انسان در محاسبه بازتاب رفتار خود دایره محله و شهر و قلمرو نسل, بستگان و فرزندان خود را در نظر بگیرد. شاید به کسانى که به حرام آلوده اند برخورده باشید که هنگام ازدواج, از چند محله آن سو تر, از غیر صنف خود, یا حتى از شهر دیگرى همسر بر مى گزینند و شرطهاى سخت مى گذارند و وسواس زیادى به خرج مى دهند. به این خیال که فسادى که به پا کرده اند, در محله یا در محیط محدود آنها مى ماند, در حالى که با نگاه واقع بینانه, انسانها با یکدیگر در پیوندند و فساد در محل و سرزمینى نمى ماند و اگر بنا شد که فساد وجود داشته باشد, به سرزمینهاى دیگر سریان مى یابد و پس از گذشت یک یا چند نسل, همه گیر خواهد شد, تا جایى که دریا و خشکى از آن در امان نخواهد نماند:
(ظهر الفساد فى البرّ والبحر بما کسبت ایدى النّاس.)35
با توجه به این نکته است که در روایتى آمده است: خداوند به موسى(ع) وحى کرد:
(لاتزنوا فتزنى نساؤکم و من وطئ فرش امرء مسلم, وطئ فراشه. کما تدین تدان.)36
زنا نکنید, تا موجب زنا کردن با زنانتان شود و هر که بر بستر مردى که تسلیم حق شده گام نهد, بر بستر او گام نهاده خواهد شد. که همان گونه که رفتار کنى, با تو رفتار خواهد شد.
و با این نگرش است که امام صادق(ع) مى فرماید:
(عفوّا عن نساء الناس, تعفّ نساءکم.)37
درباره زنان مردم عفت بورزید, تا زنان شما نیز عفت بورزند.
که در جامعه آنچه که ارزش زاست و ارزش را استوار مى سازد, عمل انسان است و عمل او شعاع دارد و دیگران را در پرتو خود مى گیرد.
همان گونه که فساد در جامعه گسترش عرضى دارد, گسترش طولى در نسلهاى بعدى نیز دارد.و چه بسا در نسلهاى بعد, بازتاب مهلک و فراگیر خود را نشان بدهد. این نکته اى است که در قانون گذارى و تشریع, در نظر گرفته شده است. برشهاى سریع زمانى و نگاه به پیامدهاى امور, گاه تا چند نسل بعد, در پاره اى از روایات حکایت از این دید همه جانبه و محیط بر اجتماع و بر تمامى نسلها دارد. در روایتى از امام رضا(ع) نقل شده که آن حضرت فرمود:
(حرّم الزنا لما فیه من الفساد من قتل النفس و ذهاب الانساب و ترک تربیة الاطفال و فساد المواریث و ما شبه ذلک من وجوه الفساد.)38
زنا حرام گردیده است; زیرا در آن فسادهایى مانند قتل و از بین رفتن نسبها و ترک تربیت کودکان و از بین رفتن ارث و مواریث و امور فاسدى همانند اینها وجود دارد.
با این دید است که در روایتى از على(ع) نقل شده است:
(فرض الله…ترک الزنا تحصیناً للنسب و ترک اللواط تکثیراً للنسل.)39
خداوند ترک کردن زنا را به خاطر حفظ نسبها و ترک کردن لواط را به خاطر تکثیر نسل واجب فرمود.
توجه به گسترش طولى و عرضى فساد در نسلها و جامعه ها, دقتها و سخت گیریها را توضیح مى دهد که اگر درباره فسادى فتح باب شد, و اگر چیزى,گرچه به گونه ٌ جزئی و محدود جایز شمرده شد, در سطح جامعه و در حال حاضر به دلیل پیوندها و بستگیهاى گسترده و سریع در سطح جامعه ها گسترش خواهد یافت و در چند نسل به فسادها و تباهیهاى فراگیر و وحشت زا دگر خواهد شد. امرى که اکنون جامعه هاى غربى دچار آن هستند. افزون بر این , توجه به مقامها و گستردگى روحى افراد نیز مى تواند شرح دهنده احکام نگاه باشد; چرا که براى راه رفته ها, هر توجهى به غیر حق و هر بى توجهى به امر حق, و گرچه اندک و ناچیز, خسارت و هلاکت است. به قول بزرگى سفر کرده, براى ما که مانند لاک پشت حرکت مى کنیم, سنگ هاى بزرگ راه, بازدارنده هاى خطرناکى نیستند که از آنها مى گذریم; اما براى آنان که با شتاب به پیش مى روند, مانند اتومبیل, از سرعت زیاد برخوردارند, سنگ کوچکى کافى است تا سبب انحراف از مسیر و نابودى را فراهم کند. آنان که نه تنها به بررسى رفتارها, که به بررسى خطرها و حالتها مى پردازند, به دقتها و ظرافتهایى مى رسند.در نظر آنان, هر حالت و خطرى خود به طور کامل گویاست و حکایت از کژراهه روى وجودى دارد, حتى اگر به عملى نینجامد. یا هر عمل کوچکى جلوه دارد و حکایت از نارساییهاى در درون دارد, حتى اگر به رفتارهاى بزرگ تر که جلوه و نمودى تام دارد, نینجامد. براى همین, وسوسه ها در حدى دیگر و در گستره دقیق ترى براى آنان معنى دارد. دستورهایى مانند: ابتدا نکردن در سلام به زن جوان, نشستن در جایى که گرماى نشستن زن را هنوز در خود دارد و… ناظر به این نکته است.
فرعهاى نگاه به تصویر
ییادآور شدیم که نگاه به تصویر, داراى احکام یکسان با نگاه به شخص است. در یک تقسیم کلى مى توان آنچه را که نگاه به آن تعلق مى گیرد [جاهاى بدن] از نظر حکم نگاه بدان به دو نوع تقسیم کرد:
1. جاهایى که نگاه به آن, یا تصویر آن, به طور مطلق حرام است, مانند نگاه به شرمگاه زن و مرد.
2. جاهایى که نگاه به آن, یا تصویر آن, به طور مشروط حرام است که خود به دو بخش درخور تقسیم است:
الف. نگاه به جاهایى از بدن زن که پوشاندن آن بر زن مسلمان واجب است, به شرطى که زن خود حرمت نگه دارد و نسبت به حجاب و پوشش دقت و توجه داشته باشد.
ب. در تمامى اعضاى بدن (به جز شرمگاه) چه مرد باشد,چه زن,و در صورت زن بودن, چه زن براى خود حرمت نگه دارد و چه حرمت نگه ندارد, جایز بودن نگاه کردن, بستگى به لذّت بردن و ریبه نداشتن است و در صورت قصد لذّت و ریبه, جایز نیست.
آنچه که در بحث نگاه به تصویر نیاز به بحث اضافه اى دارد دو بحث است:
1. حرمت نگه داشتن زن براى خود.
2. نگاه از روى لذّت و ریبه.
1. حرمت نگه داشتن زن براى خود: از پاره اى از روایات به دست مى آید که در اثر نبود حرمت و حریم براى زن, نگاه به بدن او جایز است. این حریم نداشتن, گاه از باب عدم و ملکه است; یعنى زن, شأن حریم داشتن را دارد; اما خود حریم نگه نمى دارد و بنابراین حرمت و حریمى ندارد, مانند زن مسلمانى که به حجاب بى توجه است و گاه از باب تناقض است; یعنى زن شأنیت حریم داشتن را ندارد, مانند زنان اهل ذمه. بنابراین مى توان گفت: جامع این دو نوع, حرمت نداشتن و حریم داشتن است.
درباره زنانى که خود حریم خود را نگه نمى دارند و نسبت به پوشش خود بى توجه هستند, روایتى از امام صادق(ع) نقل شده است:
(لابأس بالنظر الى روؤس اهل تهامه والاعراب و اهل السواد و العلوج لانهم اذا نهوا لاینتهون.
قال: والمجنونة و المغلوبة على عقلها لابأس بالنظر الى شعرها وجسدها ما لم یتعمّد ذلک.)40
نگاه کردن به سر زنان اهل تهامه و بادیه نشینان, اهل سواد و کفار اشکالى ندارد;زیرا زمانى که از این کار[نپوشاندن سر] بازداشته شوند, نمى پذیرند.
و فرمود: نگاه کردن به موى سر و بدن زن دیوانه و آن که عقل خود رااز دست داده است, اشکالى ندارد; تا زمانى که قصد لذّت بردن از آن نباشد.)
سند روایت صحیح است و مفاد آن این است که: به طور کلى, زنانى که اگر آنان را به داشتن حجاب امر کنند, به این دستور پاى بندى نشان نمى دهند و پوشش موى سر را نمى پذیرند. اینان, چه مسلمان باشند, چه کافر, حرمتى ندارند و مى توان به عنوان مثال به موى سر آنان نگاه کرد. همچنین زن دیوانه حرمت و حریمى از این نظر ندارد; زیرا او نیز حریمى براى خود قائل نیست. و نگاه به موى سر و بدن او, به شرط آن که قصد لذّت بردن نباشد, اشکالى ندارد. در سند شیخ صدوق به حسن بن محبوب در علل الشرایع, به جاى لفظ (علوج) (کفار) اهل ذمه ذکر شده است. لیکن با توجه به دو روایتى که درباره اهل ذمه وارد شده است, زنان اهل ذمه از اصل حرمت و حریمى ندارند. نقل کافى دقیق تر است و نقل شخص شیخ صدوق(ع) در (الفقیه) صحیح است. به هر تقدیر, علت حکم, نپذیرفتن نهى و حریم نگرفتن براى خود است و موارد ذکر شده ویژگى ندارند و به عنوان ذکر نمونه اند.
بنابر روایات دیگرى, همچنین نگاه به زنان اهل ذمه, یعنى زنانى که معتقد به دیگر ادیان الهى هستند و در قلمرو حکومت اسلامى زندگى مى کنند, جایز است. از جمله در کتاب قرب الاسناد,با سند خود از امام صادق(ع) از پدرانش از امام على(ع) نقل شده است که:
(لابأس بالنظر الى روؤس نساء اهل الذمه.
و قال: ینزل المسلمون على اهل الذمة فى اسفارهم و حاجاتهم و لا ینزل المسلم على المسلم الاّ باذنه.)41
نگاه کردن به [موى] سر زنان اهل ذمه اشکالى ندارد.
و فرمود: مسلمانان مى توانند در سفرها و هنگام حاجاتشان (بدون اجازه) بر اهل ذمه وارد شوند و حال آن که مسلمان جز با اذن مسلمان بر [خانه و محل بیتوته ] او وارد نمى شود.
مفاد صحیحه ابى البخترى این است: زنان اهل ذمه حرمت و حریم زن مسلمان را در مورد پوشش ندارند و نگاه کردن به جاهایى از بدن, غیر از صورت و کف دستهاى او جایز است.
در صحیحه سکونى نیز, این مطلب به روشنى بیان شده است. سکونى از امام صادق(ع) نقل کرده است: رسول خدا(ص) فرمود:
(لاحرمة لنساء اهل الذمة ان ینظر الى شعورهنّ و ایدیهنّ.)42
زنان اهل ذمه, از این نظر که به موى سر و دست آنان نگاه شود, حرمت و حریمى ندارند.
بر اساس این دو روایت, این حکم از احکام ویژه به ذمى بودن زنان اهل کتاب و محروم کردن آنان از این حق و حریم است. همچنان که اهل ذمه در موردهاى دیگرى نیز از پاره اى حقوق فرد مسلمان, بى بهره اند.
همان طور که از مفاد این روایات بر مى آید, افزون بر جاهایى که حکم حجاب و پوشش آنها را در بر نمى گیرد, جاهایى از سر و دست, یعنى اعضایى که زنان یاد شده, خود به طور معمول به پوشاندن آنها نمى پردازند, نگاه بدانها جایز است, بویژه جاهایى که به طور معمول نگاه به آنها سبب برانگیختن شهوت مى شود. این حکم براى برداشتن عسر و حرج از مسلمانان در پیوند خود با زنان در جاها و محفلهاى گوناگون است و گرنه خواست شارع وجود ستر و پوشش است و براى برداشتن عسر و حرج, همین اندازه بسنده مى کند و فراتر از آن جایز نیست.
نکته دیگر, توجه به علت ذکر شده در روایت اول است که (اگر آنان از نگه نداشتن پوشش اسلامى بازداشته شوند, نمى پذیرند.) که هنر از آن جا که فرهنگ ساز است و فیلم به طور خاص, رسانه است نباید خود به عاملى براى دعوت به منکر تبدیل شود و در عرف عوامل تولید این بى توجهى دایره گسترده ترى پیدا کند. بر این اساس, تعهد فیلمساز و دقت او بر جریان تولید و نیز نهادهاى نظارت بر پخش و نمایش فیلم, مى توانند به عنوان عاملى براى واداشتن زنان به نگهداشت موازین و پوشش عمل کنند و به سالم سازى محیط هنرى و فراورده هاى هنرى کمک برسانند.
2. نگاه از روى لذّت, عمد و ریبه: نگاه از روى تلذّد و تعمّد و ریبه در هر فرضى حرام است; به چهره و کف دستهاى زن باشد, یا به دیگر اعضاى او; زن خود حریم نگه دارد یا حریم نگه ندارد. پیش از پرداختن به دلیلهاى بحث, شرح سه مفهوم (تلذّد), (تعمّد) و (ریبه) لازم است.
تلذّد, یعنى طلب لذّت کردن, چرا که از معانى باب تفعّل (طلب کردن ) است و تلذّد به معناى طلب لذّت کردن. چیزى که هست در موضوع مورد بحث ما, مراد طلب لذّت جنسى است.
بنابراین مقصود از نگاه تلذّدى, نگاهى است که براى لذّت جنسى بردن انجام مى گیرد.
اما تعمّد, همچنان که در کتابهاى لغت از جمله اقرب الموارد, مجمع البحرین, لسان العرب, ذکر شده به معناى قصد کردن است: تعمّد الشىء: اى قصده, و مراد از نگاه تعمّدى در مطلب مورد بحث ما, نگاهى است که به قصد لذّت جنسى بردن صورت مى گیرد و شامل هر نگاه تعمّدى و از روى قصد نمى شود.
و ریبه همچنان که در کتابهاى لغت آمده, به معناى آشفتگى و نگرانى نفس است و نگاه ریبه نگاهى است که در اثر آن نفس انسان از نظر جنسى دچار آشفتگى, , پریشانى و نگرانى مى شود و از حالت امن و آرامش [از نظر جنسى] خارج مى شود. سید محمد کاظم یزدى در عروة الوثقى43 امام خمینى در تحریرالوسیله44 ریبه را به خوف از واقع شدن در حرام و در کشف اللثام45 به ترس از به فتنه افتادن تفسیر کرده اند. بر اساس این تفسیرها, را مرحله اى قبل از افتادن در حرام و نگاه از روى تلذّداست و شامل ترس از نگاه کردن از روى تلذّد مى شود و از همین روست که بسیارى از فقیهان , بین تلذّد و ریبه فرق گذاشته اند. از جمله در نهایه46, تحریر الاحکام47, قواعد الاحکام48, الروضة البهیه49, اصباح الشیعه50, مفاتیح الشریعه51,کشف اللثام52 و تحریر الوسیله53.
نگاه از روى عمد, لذّت و ریبه, شرح دهنده روایاتى است که نگاه را تیرى از تیرهاى شیطان شمرده اند. این نگا,ه نگاهى است که براى لذّت جنسى بردن صورت مى گیرد; چه نگاه اول باشد, در موردهایى که انسان مى داند زن مورد نظر, در چه حالتى است و نگاه او تنها براى لذّت بردن است و چه نگاه دوم باشد که این در جاهایى است که انسان با نگاه نخست, متوجه جاذبه جنسى زن مى شود. در این هنگام, نگاه دوم نگاه از روى لذّت است, یا احتمال عقلایى وجود دارد و ترس آن هست که سبب به فتنه افتادن نگاه کننده شود. صحیحه کاهلى, که پیش از این ذکر شد, همین نکته را بیان مى کند که نگاه پس از نگاه اول شهوت را در قلب کشت مى کند و براى به فتنه افتادن نگاه کننده کافى است. در این صورت که انسان احتمال مى دهد که با نگاه دوم به فتنه خواهد افتاد, باید از آن پرهیز کند. روایت مسیح (ع) که پیش از این ذکر شد, که (با نگاه تیز و برّان به زنان دیگر نگاه نکن) اشاره به همین نکته دارد که ادامه نگاه و دقت نظر براى لذّت بردن و از روى قصد لذّت جنسى بردن است و باید از آن پرهیز کرد. و نیز تعبیر(پر کردن چشم از حرام) که در روایتى از امام صادق(ع) از پدرانش, از آن بازداشته شده است, اشاره به همین معنى دارد.
روایت چنین است: شیخ صدوق, با سند خود از حسین بن زید از امام جعفر بن محمد صادق(ع) از پدرانش نقل کرده است که:
(ومن ملأ عینیه من حرام ملأ الله عینیه یوم القیامة من النار الاّ ان یتوب و یرجع.)54
کسى که چشمان خود را از حرام پر کند, خداوند چشمان او را در روز قیامت از آتش پر خواهد کرد, مگر این که توبه کند و برگردد.
بر اساس این روایت, ادامه نگاه و پرکردن چشم از نگاه براى لذّت جنسى حرام, سبب عذاب در روز قیامت است.
در پیوند و بستگى بین زن و مرد (محرم با نامحرم و محرم با محرم) تعبیرهاى نگاه براى لذّت بردن و نگاه از روى عمد, در روایات وجود دارد; لیکن تا اندازه اى که نگارنده جست و جو کرده, تعبیر ریبه وجود ندارد. تنها در پاره اى از روایات, از جمله صحیحه کاهلى تعبیر ( به فتنه افتادن) وجود دارد که آن نیز حکایت از افتادن در فعل حرام دارد; اما اگر ریبه به آشفتگى و پریشانى که نفس در اثر نگاه از روى لذّت پیدا مى کند و از حالت آرامش و امن خارج مى شود, تفسیر شود, به دو مفهوم تلذّد و تعمّد نزدیک مى شود. در این صورت, گرچه سه تعبیر: تلذّد و تعمّد و ریبه از نظر مفهومى با یکدیگر فرقها و ناسانیهایى دارند, لیکن از نظر مصداقى مشترک هستند و به یک نگاه, به اعتبارهاى گوناگون, عنوانهاى تلذّد و تعمّد و ریبه صدق مى کند و دلیلهاى یاد شده, شامل نگاه ریبه نیز خواهد بود.
نگاه از روى لذّت, عمد و ریبه, بدون هیچ استثنایى جایز نیست و این حکم, نگاه به تمامى زنان و تمامى اعضاى بدن آنان را, به جز شرمگاه, که نگاه به آن در هر صورت(از روى لذّت و بدون آن) جایز نیست,در بر مى گیرد. دلیلهاى این سخن, در لابه لاى بحثهاى پیشین, بیان شد,مانند: صحیحه عبّاد بن صهیب و روایاتى که از نگاه به طور کلى یا از نگاه دوم, بازداشته اند.
و نیز آیه شریفه:
(قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهن.)55
به مؤمنان بگو که دیده هایشان را فرو گیرند و [خیره نگاه نکنند].
که دلالت بر خیره نشدن و پر نکردن نگاه است که قدر متیقّن آن نگاه از روى لذّت و شهوانى نکردن است.
اما درباره نگاه ریبه, به صورت و کف دستها که از حکم پوشش معاف شده اند, آیه شریفه مى فرماید:
(به مؤمنان بگو دیده هایشان را فرو گیرند.)
و نیز روایاتى که زناى چشم را نگاه دانسته اند, دلالت بر جایز نبودن آن دارد. دلیلهایى که دلالت بر واجب نبودن پوشش چهره و دستان [از مچ به پایین]براى زنان و دلالت بر واجب نبودن پوشش بدن مردان مى کنند, بیان گر جایز بودن نگاه بدون لذّت هستند و شامل نگاه از روى لذّت نمى شوند.در روایتى از امام کاظم(ع) نیز, این مطلب به روشنى بیان شده است. کلینى با سند خود از على بن سوید نقل مى کند: به امام کاظم(ع) گفتم:
(من به نگاه کردن به زن زیبا گرفتار هستم, در حالى که نگاه کردن به او من را به شگفتى وا مى دارد.)
حضرت فرمود:
(یا علّى! لا بأس اذا عرف اللّه من نیّتک الصّدق و ایّاک و الزنا فانّه یمحق البرکة و یهلک الدین.)56
اى على! وقتى خدا نیّت صدق و راستى تو را در[این امر] بشناسد, اشکالى ندارد. و بپرهیز از زنا[به وسیله چشم] که همانا زنا برکت را از بین مى برد و دین را نابود مى کند.
سند روایت صحیح است و بر اساس آن, حضرت به على بن سوید, که از بزرگان اصحاب است, مى گوید: نگاه او به زنانى که بناچار با آنان معاشرت و برخورد دارد, اگر به قصد ارضاى جنسى نامشروع; یعنى زناى با چشم نباشد و در نگاه خود نیّت صدق و درستى داشته باشد, اشکالى ندارد, گرچه نگاه, او را به شگفتى درباره زیبایى زن وا دارد!
بنابراین , نگاه براى لذّت جنسى بردن, جایز نیست. این امر در تصویر, بویژه در فیلم, داراى نکته هایى است.
نگاه به قصد لذّت, در وهله اول, در نگاه فیلم به موضوع مطرح است. زاویه دوربین, حرکت, یا ایستادن دوربین, تدوین, گفت و گوى فیلم و به طور کلى تمامى پدیده هاى شنیدارى و دیدارى که در نگاه لذّت جویانه به موضوع نقش دارند, مى توانند نگاه دوربین را به موضوع, نگاه از روى لذّت عمد و ریبه کنند. همچنان که گذشت در موردهایى مى توان به زنان بدون پوشش اسلامى نگاه کرد. اما در این موردها نگاه دوربین نباید از روى لذّت باشد. همچنان که گذشت, پاره اى جاهاى بدن, بیش تر و نزد عامه مردم, شهوت برانگیز است, نگاه به آن جاها ,نگاه از روى لذّت خواهد بود, حتى اگر دوربین, نگاه شهوت انگیزانه نداشته باشد. نگاه دوربین مى تواند حتى به زنى که به ظاهر پوشش اسلامى دارد نیز شهوت انگیزانه باشد. آنچه که گذشت در مرحله تولید تصویر و تولید فیلم به طور خاص است. اگر نکته هاى یاد شده در یک نقاشى, یا عکس و یا فیلمى نگهداشته نشده باشد, نمایش آن براى مردم جایز نیست.
نکته اى که باید در این جا به آن توجه داشت, این است که: در این باره نظر عرف عام ملاک است . یعنى ممکن است تصویرى از نظر هنرمند, یا هنرمندان تولید کننده آن, یا منتقد و کارشناس هنرى, سبب برانگیختن شهوت نباشد و نگاه به آن نیز از روى لذّت و شهوت نباشد, اما از آن جا که نمایش تصویر, بویژه فیلم, جنبه عمومى دارد, ملاک عرف عام و عموم مردم است.
به دیگر سخن, شهوت انگیز بودن تصویر, امرى است که از سوى بیننده درک مى شود, گرچه در اثر نبود سواد بصرى کافى, از چگونگى عمل نکردن عناصرى که در این امر نقش دارند, آگاهى نداشته باشد. که از دیدگاه تحلیل گرایانه هنرى نیز, چگونگى رسوب تصویر در بیننده, به گونه عام, معیار تعیین کننده نگاه شهوانى تصویر از نگاه غیر شهوانى آن به موضوع است. از این روى, در این باره باید به عرف سلیم, به دور از زیاده روى و کوتاهى, بازگشت. افزون بر این که بعید به نظر مى رسد که در عرف خاص هنرمندان و کارشناسان و منتقدان هنرى نیز, این امر حقیقت داشته باشد و زیباییها, جاذبه ها و جلوه هاى خود را از دست بدهند. بنابراین, اختلاف نظر احتمالى بین عرف خاص و عرف عام, وجود ندارد. و چه بسا عرف خاص, شگردهاى نگاه شهوانى, در مَثَلْ دوربین را در فیلم بهتر و روشن تر باز بشناسد. بله ممکن است تصویرى براى یک هنرمند, یا کارشناس و منتقد هنرى, به دلیلهاى گوناگون, جنبه شهوانى خود را از دست بدهد, که این از فرض مورد بحث ما, یعنى نمایش براى همگان خارج است.
پس از بى اشکال بودن تصویرگرى و نمایش آن براى دیگران که ناشى از نگاه غیرشهوانى به موضوع بود, در مرحله بعد ممکن است نگاه بیننده خاص, از روى لذّت باشد که این مسأله اى فردى است و فرد باید مانند نگاه به شخص از آن پرهیز کند و حدود معیارهاى نگاه را نگهدارد.
شک در شهوانى بودن نگاه
در جاها و موردهایى درباره شهوانى بودن نگاه شک وجود دارد, چه نگاه هنرمند به موضوع و چه نگاه بیننده خاص به تصویر, و معلوم نیست که آیا نگاه هنرمند به موضوع شهوانى است یا بیننده اى خود نمى داند که نگاه او به تصویر شهوانى است, یا نه, در این گونه موردها, برابر (اصالة الحلّ) نگاه مباح و جایز است. بر اساس اصالة الحلّ, که درباره شک در موضوع جارى است, تا زمانى که حرام بودن چیزى به دست نیامده باشد, حلال است و در فرض مورد بحث نیز, پس از روشن شدن اصل حکم نگاه شهوانى به تصویر, در مصداق و فردى از آن شک وجود دارد که مجراى اصالت حلیّت است.
البته در این موردها, احتیاط امرى پسندیده است; چرا که احتیاط و انجام ندادن,انسان را از ضرر و هلاکت احتمالى مى رهاند. به تعبیر پاره اى از روایات ائمه(ع) شبهه ها و موردهاى مشکوک, به منزله مرزهاى بین حلال و حرام است و کسى که بر روى مرز گام مى زند و بر روى مرز راه مى رود, از این که در محدوده حرام واقع شود, ایمن نیست.