روش فقهى و حدیثى شهید اول

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


 

مقدمه

شهید اول اعلم و سرآمد عالمان زمان خود بود. از این‏رو، وقتى مکتبى را در فقه پایه گذارد، بسیارى از فقها بدان گرویدند و به آن مکتب تا حدود یک قرن و نیم توجه ویژه نمودند.1 آن فقیهان و دانشمندان تازه‏هایى علمى نیز آوردند، اما در اساس کار بیشتر بر شرح و بیان آرا و افکار او همت مى‏گماشتند و از چهارچوبى که وى ترسیم کرده بود، پا فراتر ننهادند.2

کتاب‏هاى فقهى شهید اول اگرچه متعدد است، بیشتر آنها جنبه متن و فتوا دارد. تنها کتاب غایةالمراد استدلالى محض است. غایة المراد فى شرح نکث الارشاد از متون مهم فقه و از شرح‏هاى مهم ارشادالاذهان علامه حلى (726ق( است. ویژگى‏هاى خاص مکتب فقهى شهید اول را مى‏توان در زیر چند عنوان خلاصه کرد:

 

توجه به آراى گذشتگان

از ویژگى‏هاى کتاب غایةالمراد این است که شهید اول در این کتاب به آراى بسیارى از فقهاى متقدم و متأخر خصوصاً پس از دوره علامه حلى تا دوره خود پرداخته است. او آراى فقیهان پس از قرن هشتم از سال 770 - 700 ق را دراین کتاب یادآور شده است، یعنى فقیهانى که کتاب‏هاى بسیارى از آنان در دسترس نیست و به همین دلیل، او را »لسان‏المتقدمین« دانسته‏اند; زیرا در کتاب‏هاى تألیف شده تا دوره شهید اول تنها چند کتاب به ذکر آراى فقها روى‏کردى خاص نشان داده‏اند. مهم‏ترین آنها کتاب مختلف‏الشیعه علامه حلى است. مختلف‏الشیعه که همچون فقه مقارن درون مذهبى است و درباره اختلافات بین فقیهان و ادله آنها نوشته شده، مهم‏ترین کتاب و مصدر فقهى است. بسیارى از آراى فقیهان متقدم را جز از طریق کتاب مختلف‏الشیعه نمى‏توان شناخت; زیرا بعضى کتاب‏هاى مهم فقهى شیعه همچون بشرى‏المخبتین احمد بن طاووس حلى (673 ق( از بین رفته و فتاواى قدما یعنى حسن‏بن‏ابى‏عقیل عمانى و محمدبن‏احمدبن‏جنید اسکافى که فقهاى پس از آنها تحمل برترى فتاواى آن دو را نداشته‏اند، جز در این کتاب یافت نمى‏شود. البته محقق حلى (675 ق( در المعتبر به فتاواى آنان اهتمام ورزیده، ولى المعتبر فقط بخش عبادات تا اواخر حج را دربرگرفته و نظم و ترتیب آن چون مختلف‏الشیعه نیست. گفتنى است علامه حلى در کتاب مختلف‏الشیعه تنها فتاوا و اقوال فقیهان برجسته را آورده و دلیل آنها را متعرض شده، ولى شهید اول که پس از محقق حلى و علامه حلى فقیه برجسته‏اى بوده، به نقل فتاوا و اقوال متقدمان اهمیت داده و از برخى عالمان درجه دوم جهان تشیع نیز فتوا و نقل قول کرده و بر نقل اقوال و ادله آنها نیز اصرار کرده است. به همین دلیل او را »لسان‏القدما« نامیده‏اند. برخى از محققان ادعا کرده‏اند که از وى حدود سى کتاب نقل کرده که اینک در دست ما نیست. گاهى شهید اقوالى را از فقیهان متقدم بر علامه حلى نقل کرده که در مختلف‏الشیعه و سایر کتاب‏ها هم بدان تذکر داده نشده است.3

 

احاطه بر فقه مقارن

میرزا حسین نورى در مستدرک‏الوسائل و محدث برجسته شیخ عباس قمى (1369 ه. ق( در سفینةالبحار درباره شهید اول فرموده‏اند:

انه اوّل من هذب فقه الشیعه من فقه العامه;4

)شهید اول( اولین فقیهى است که فقه شیعه را از فقه اهل سنت و جماعت پالایید.

از مرحوم آیةاللّه العظمى بروجردى (380 ق( بارها نقل شده که فرموده‏اند فقه پنج فقیه شیعه بر فقه دیگران برترى دارد: فقه فاضلین; محقق حلى (675ق( و علامه حلى (726 ق(، فخر الدین حلى (771 ق( و فقه شهیدین; زیرا آنان علاوه بر فقه شیعه به فقه اهل خلاف نیز احاطه داشته‏اند.5 جمع بین این دو سخن آن است که این پنج فقیه بر فقه عامه مسلط بوده‏اند و از محضر علمى دانشمندان عامه بهره برده‏اند، به ویژه شیخ طوسى و فاضلین در فقه مقارن کتاب نوشته‏اند و آثارى چون الخلاف )شیخ طوسى(، تذکرةالفقها و منتهى‏المطلب )علامه حلى( را پدید آورده‏اند. همچنین شهید ثانى و محقق اول )حلى( در کتاب مسالک‏الافهام و المعتبر متعرض فتاوى فقیهان عامه شده‏اند. شهید اول کتاب غایةالمراد را در فقه مقارن نوشته و بر آن احاطه داشته است. او همراه با احاطه بر فقه عامه متعرض فقه آنها شده است. پس از آنکه در دوره متأخران یعنى از دوره محقق حلى (675 ق( تا دوره شهید اول، محقق و پیروان او همچون علامه حلى و فاضل مقداد سیورى متعرض فقه عامه شده‏اند، شهید فقه شیعه را دیگر بار با نگاه فقه طائفى نوشت. او بر فقه اهل سنت آگاهى داشت و در محضر دانشمندان عامه تحصیل کرده بود، اما فقه شیعه را پالایش کرد. سخن شیخ عباس قمى و استادش میرزا حسین نورى به وجه دوم نظر دارد.6

 

3. تکثر آرا

تکثر فتاوا از ویژگى‏هاى فقه شهید اول به شمار مى‏رود. چند فقیه در میان علماى اسلام و مؤلفان فقه در کثرت فتاوا معروفند; یکى از آنها علامه حلى و دیگرى شهید اول است. این مطلب از تفحص و تتبع در فقه و ادله آن سرچشمه مى‏گیرد، خصوصاً فقیهانى که بارها از اول فقه تا آخر فقه را مرور کرده‏اند و در هر دوره‏اى به مناسبتى ادله فقهى را از نظر گذرانده‏اند. این مراجعات پى در پى باعث مى‏شود تا در هر دوره نظرى خاص داشته باشند.

 

شهید ثانى در کتاب مسالک‏الافهام

الى تنقیح شرائع‏الاسلام مى‏نویسد: علامه حلى در کتاب‏هاى گوناگون فتواهاى مختلف داده است، چنان‏که در پنج کتاب فقهى خود پنج فتوا داده است; در یکى وجوب، در دیگرى استحباب، در سومى اباحه، در چهارمى کراهت و در پنجمى حرمت.

شیخ یوسف بحرانى (1186 ق( نیز در لؤلؤةالبحرین به علامه‏حلى اشکال کرده که کتاب‏ها را در یک جهت نوشته و تکرارى است. شهید اول نیز همین‏گونه بوده است; گاهى شهید ثانى در الروضه یادآور شده که شهید اول به تعداد کتاب‏هاى فقهى خود فتوا دارد. شهید ثانى از تعدد فتواهاى علامه حلى نیز تعجب کرده است.

 

علت تغییر در فتواى فقیهان چه مى‏تواند باشد؟

یکم. چون بر اثر مرور زمان به ادله جدید برمى خورند. براى نمونه، متن روایى فقها در دوره علامه حلى کتاب تهذیب الاحکام بوده و بدان‏گونه که فخرالدین حلى گفته، آن را دوبار در محضر پدرش خوانده است. درس خارج فقه در آن دوره و دوره‏هاى بعد خواندن متون حدیثى بوده و چون ممکن است در آن هنگام که فلان کتاب فقهى را بررسى مى‏کرده و مى‏نوشته، به برخى روایات دسترس داشته که بعد با آگاه شدن از روایات دیگر، فقیهى را ضعیف شمرده است، مانند اینکه در تهذیب آن را ضعیف یافته، ولى کافى آن را صحیح‏السند خوانده است.

دوم. گاهى مبانى یک فقیه عوض مى‏شود، همان‏طور که مبانى رجالى آیةاللّه خوئى در مورد روایات کامل‏الزیاره عوض شد. این تغییر به تغییر در بسیارى از فتاوا انجامید.

به همین دلیل، رواتى را در دوره‏اى ضعیف و یا هیچ مى‏شمرده‏اند و در دوره بعد آن را به وجه دیگرى لحاظ مى‏کرده‏اند.

سوم. عدم دسترسى به منابع، دلیل دیگر بر تغییر فتواى فقیهان است که چون در سفرهاى گوناگون کتاب‏هاى خود را مى‏نوشته‏اند، ممکن است کتاب‏هاى قبلى‏شان را به همراه نمى‏برده‏اند.

فخرالدین حلى در ایضاح‏الفوائد فروعى را نقل مى‏کند که پدرش در بسطام شاهرود بر وى ایراد کرده و در حدود چهل صفحه بعد مى‏گوید پدرم این فروع را در سرخس در همراهى با سلطان محمد خدابنده ایراد کرده است. شاید علت تغییر فتواهاى علامه حلى و شهید اول این مطلب نیز باشد.

 

نگاه شهید به آثار قدما به منزله نصوص روایى

از مرحوم آیةاللّه العظمى بروجردى (1380 ق( نقل شده که فرمود کتاب‏هاى فقهى متقدمان دو دسته بوده است: دسته‏اى کتاب فقه منصوص است که متن آن را از روایات برگرفته‏اند و مؤلفان روایات را به تحریر جدید از روایات مى‏گرفتند. لذا این‏گونه متون فقهى را فقه »متلقاط و منصوص« مى‏گفتند. کتاب المقنع و الهدایة تألیف شیخ صدوق (1381 ق(، النهایة شیخ طوسى (460 ق(، المقنعه شیخ مفید (413 ق(، المهذب عبدالعزیز بن براج (480ق( و الکافى ابوالصلاح حلبى در زمره کتاب‏هاى »متلقاط و نصوص« است و در مقابل کتاب‏هایى بوده که آنها را »فقه مستنبط« مى‏نامیده‏اند. مؤلف فروع فقهى این کتاب‏ها را از اصول و قواعد کلى فقه استخراج مى‏کرده است. شیخ طوسى در مقدمه المبسوط با اشاره به اینکه اهل سنت به شیعیان نسبت داده‏اند که کتاب و فروع فقه مستنبط ندارد و فقط روایات را نقل مى‏کنند، حدیثى از امام صادق)ع( نقل کرده که فرموده‏اند: »علینا إلقاء الاصول وعلیکم التفریع«. شهید اول نیز در عبارتى به این مطلب اشاره کرده است. علامه حلى در ارشاد الاذهان فرموده است:

ولو جنت الماشیة على الزرع ضمن مالکها مع التفریط لابدونه وقیل یضمن لیلاً لا نهاراً مذهب اکثر الاصحاب... وهى روایة السکونى: »عن جعفر عن أبیه أنه قال: کان على)ع( لایضمن ما أفسدت البهائم نهاراً ویقول على صاحب الزرع حفظه وکان یضمن ما أفسدت لیلاً ومتأخروا الاصحاب کابن‏ادریس وابنى سعید والامام المنصف جعلوا الضابط التفریط وعدمه وحملوا الروایة على ذلک«.

شهید پس از این مطلب فرموده:

والحق أن العمل فى هذه لیس هذه الروایة بل اجماع الاصحاب ولما کان الغالب حفظ الدابة لیلاً وحفظ الزرع نهاراً خرج الحکم علیه ولیس فى حکم المتأخرین ردّ لقول القدماء تبعوا عبارة الأحادیث والمراد هو التفریط قال ینبغى أن یکون الخلاف هنا الا فى مجرد العبارة واما المعنى فلا خلاف فیه.7

بنابراین عبارت، شهید فتاواى منقول در این کتاب را برگرفته از نصوص روایى مى‏دانسته‏اند. شاید تعبیرات آیةاللّه بروجردى که فقه قدما را به منصوص و مستنبط تقسیم مى‏کرد، برگرفته از همین نظریه شهید اول باشد، بلکه برخى محققان معتقدند عبارات کتاب غایةالمراد نیز برگرفته از نصوص است.8

تکیه شهید بر ارتباط معنوى فقه محقق حلى، علامه حلى; فاضلین، فروع منصوص متلقات را در بخش اول هر فصل و فروع مستنبطه را در پایان آن فصل آورده‏اند. لذا کتاب‏هایى مانند مسالک‏الأفهام و جواهر الکلام که با شرح شرایع و کتاب‏هاى ریاض‏المسائل و جامع‏المدارک که با المختصر النافع شرح داده شده‏اند، در مسائل بخش اول روایات را مدرک ذکر مى‏کنند، ولى در شرح فروع پایانى یا روایتى وجود ندارد که فقط به قواعد کلى استدلال مى‏کنند یا اگر روایاتى هست، اعتبار ندارد، بلکه ضعیف‏السند است. آیةاللّه بروجردى با اشاره به این نکته فرموده است که فاضلین دو بخش مسائل را جدا ذکر کرده‏اند، ولى شهید اول آن دو دسته را خلط کرده است.

چگونه شهید ترتیب بین مسائل فقهى را در نگارش برهم زده و مسائل منصوصه و مستنبطه را در کنار هم آورده است؟ به نظر مى‏آید این کار شهید به انگیزه‏اى بسیار علمى صورت پذیرفته است; زیرا براى نگارش فقه هرگونه تحلیل مى‏توان درافکند: نخست آنکه فقه را براساس مستندات آن گرد آورند که در صدر هر باب فروع منصوصه و در ذیل باب فروع مستنبطه را ذکر کنند، همان‏گونه که محقق حلى در شرائع‏الاسلام این روش را در پیش گرفته است و آیةاللّه بروجردى این روش نگارش محقق حلى را در شرائع‏الاسلام کشف کرده است. اگر کسى به کتاب‏هاى شرح شرائع‏الاسلام همچون جواهر الکلام و نیز شروح المختصر النافع همچون نهایةالمرام و ریاض‏المسائل مراجعه کند، به خوبى مى‏یابد که مسائل اوایل هر باب از نظر مستندات آن با مسائل متفرقه در آخر باب فرق مى‏کند. مسائل متفرقه، آخر باب یا نص حدیثى ندارد و اگر دارد ضعیف است، اما شهید این ترتیب را در نگارش فروع برهم زده است. او معتقد بوده که این وجه دلیلى براى جدایى نگارش مسائل صدر باب ذیل باب نمى‏شود.

دیگر آنکه باید در نگارش فروع ارتباط بین فقه را لحاظ کرد. گرچه مسئله اول منصوص و داراى دلیل روایى و قرآنى باشد و مسئله دوم دلیل نداشته باشد، باید سلسله ارتباط بین مسئله محفوظ بماند. به همین دلیل، شهید بین مسائل خلط نموده تا فقیه در یک نگاه مسائل مرتبط به هم را در یک باب به آسانى بیابد، همان‏طور که شهید مسائلى را که گاهى علامه در ذیل برخى ابواب آورده، با وجود آنکه به آن باب ارتباطى ندارد، بدان عنوان داده و آن را با عنوانى جدید ذکر کرده است. براى نمونه، علامه حلى در کتاب صلح، فروع غیرمرتبطى را با صلح آورده که شهید آنها را در کتاب »تزاحم الحقوق« ذکر کرده است.9 علاوه بر آن برخى کتاب‏هاى فقهى را هم جابه‏جا کرده و در تنظیم آن روش محقق را پیروى نکرده است. محقق حلى و پیرو او علامه حلى بیشتر کتاب کفارات و نذر در بخش معاملات را به بعد از کتاب نکاح آورده‏اند، ولى شهید اول در لمعه آنها را بعد از کتاب وقف از کتاب متاجر ذکر کرده است; زیرا شهید معتقد است که نذور، وقف و کفارات نوعى عبادت است و با کتاب‏هاى عبادى ارتباط دارد، همچنین در حالى که محقق حلى و دیگران همچون علامه حلى مباحث سیاسى یعنى پنج کتاب فقهى قضاء، حدود، شهادت، قصاص و دیات را در بخش پایانى فقه آورده‏اند، شهید کتاب قضاء و شهادت را به دنبال نذر آورده است.10

5. توجه ویژه به قواعد فقه

شهید اول پس از یحیى بن سعید حلى که کتاب کوچکى در باب »أشباه و نظایر« نوشت، با تألیف القواعد والفوائد این بخش از فقه را وارد مرحله جدیدى کرد. او در مقدمه مى‏نویسد: »لم یعمل للاصحاب مثله«.11 این کتاب قواعد فقهى، اصولى ادبى را آورده و آن‏گاه فروع گوناگون را در ذیل آن تطبیق کرده است. لذا از این جهت جنبه تفریع الفروع على الاصول12 دارد و نیز موارد استثنا از قاعده را آورده; چون »ما من عام الاّ وقد خُصّ«، همان‏طور که متعرض فتاواى عامه و خاصه در این بحث‏ها شده و نوعى فقه مقارن مطرح کرده است. به عقیده استاد مدرسى، شهید به کمک همین قواعد، اصول شیعه را بسیار بسط داد و آفاق تازه‏اى را به روى آن گشود. او در تعریفات تحقیقى و ارزنده فقهى ابتکارات و نوآورى‏هاى بسیار دارد که فقهش را به طور کامل مشخص و ممتاز مى‏کند.

 

6. موافقت با شهرت

باوجود آنکه شهید اول را افضل فقهاى اسلام شمرده‏اند، وى اصرار داشت در فقه همان سیره و روش مشهور بین فقیهان را عمل کند، خصوصاً به شهرت بین قدما اهمیت فراوان مى‏داد. شهید در ذیل قولى از علامه حلى )لایستقر بالخلوة على رأى( فرموده:

المهر یملک بنفس العقد بأجمعه فى المشهور... إذا ظهر ذلک فان ملکه متزلزل حتى یحصل أحد امور أربعه ردّة الزوج عن فطرة فى وجه أو موته فى المشهور فى الفتاوى ویستقر جمیعه أیضاً بموت الزوجه فى المشهور.13

برخلاف شهید ثانى که روایت صحیح‏السند را معتبر مى‏شمارد، اگرچه برخلاف شهرت بین قدما باشد و نظیر او آیةاللّه خوئى - البته این دو در عین آنکه در مقابل با شهرت بسیار منتقدانه برخورد مى‏کنند، هنگام فتوادادن مخالف مشهور فتوا نمى‏دهد و به گونه‏اى با احتیاط کنار مى‏آیند - شهید اول این‏طور نیست و با شهرت مخالف ندارد، همان‏طور که روش صاحب جواهرالکلام و بسیارى از فقهاى شیعه این‏گونه بوده است، برخلاف محقق اردبیلى (992 ق( که علاوه بر نپذیرفتن شهرت، برخلاف شهرت بسیار جسورانه فتوا مى‏دهد و به همین جهت فتواهاى نادر و متفرد او زیاد است. اما شهید اول روایات را با اصول و قواعد کلى مذهب مى‏سنجد. علامه حلى در إرشاد الاذهان آورده: »والحرّة بمثلها وبالحرّة ولا عزم على رأى«. شهید اول مى‏گوید:

هذا المشهور فى الروایات الاصحاب کصحیحة الحلبى عن ابى عبداللّه علیه السلام ان قتلت المرئة الرجل قتلت به ولیس لهم الا نفساً وصحیحة عبداللّه بن سنان... .14

وهذه کلها نصوص مع موافقتها لقوله تعالى »ان النفس بالنفس«15 وهذا مذهب اصحابنا لم أعرف فیه مخالفا من اصحاب المصنفات والاقوال لا روایة شاذه رواها الاصحاب فى اصولهم بعدة طرف الى ابن مریم الانصارى عن ابى جعفر)ع( انه قال فى امرأة قتلت رجلا قال: تقتل ویؤدى ولیها بقیة المال قال الشیخ فى الکتابین هذه شاذه لم یروها الا ابو مریم وان تکرت فى الکتب فى مواضع ومع ذلک فهى مخالفه لظاهر الکتاب قال اللّه تعالى »وکتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس«.

آن‏گاه شهید آورده است:

واعلم ان ابامریم هذه هو عبدالغفار بن قاسم ثقة وطریقها إلیه معتبر کل رجاله ثقات لولا مخالفتها للاصول.16

هرچند وى روایات را صحیح السند مى‏شمارد، معتقد است که با شهرت سازگارى ندارد.

 

7. توجه به قراین در رد و قبول روایات

شهید اول براى به دست آوردن اعتبار روایات دو راه در پیش دارد: سند روایات و دیگر قراین که بر صدور روایت دارد و این همان مبناى علمى شیخ طوسى است.17

وى مجموعه‏اى از قراین را برشمرده که اگر سندى براى روایت وجود ندارد و یا سند آن ضعیف است، آن قراین مى‏تواند دلیل صدور روایت از معصوم باشد. این مبناى علمى شهید براى به دست آوردن اعتبار روایت برخلاف مبناى شهید ثانى است که قراین را در صدور روایت لحاظ نمى‏کند. راهى براى احراز صدور روایت در نزد شهید ثانى و پیروان او وجود ندارد، جز سند روایت. آیةاللّه خوئى نیز به همین روش عمل مى‏کرد، ولى به روش طبقه اول چون شیخ طوسى نیز مى‏توان اعتماد کرد. علامه حلى فرمود: »ولو قتل المولى عبده عزّز وکفر قیل ویتصدق بقیمته«.

شهید اول در شرح آن فرموده:

هذا أیضاً قریب من المتفق علیه فإن اکثر الاصحاب نصّوا على الصدقة بقیمته، کالشیخین وسلار و ابى‏الصلاح وابن ابى‏الجراح و... وتردد فیه الشیخ نجم‏الدین استضعافاً لسند الروایة الدالة علیه وکذا الامام المصنف رحمه اللّه فى کتبه وهو ما رواه الشیخ عن مسمع بن عبدالملک عن عبداللّه)ع( أن امیرالمؤمنین)ع( رفع إلیه رجل عذب عبده حتى مات فضربه نکالاً وحبسه وسنة وغرمه قیمه العبد فتصدق بها عنه وفى طریقها سهل بن زیاد وضعفه الشیخ فى مواضع والنجاشى وابن الغضائرى ومحمد بن الحسن بن شمعون و هو غال ضعیف جدا متهافت وعبدللّه بن عبدالرحمن الاصم وهو ضعیف لیس بشى‏ء وباقى الروایات لم نذکر فیها شى‏ء سوى الکفارة وکثیر منها صحیح أو قوى أو حسن... .

ثم ان المذهب قد یعرف بخبر الواحد الضعیف لاشتماله على القرائن کما تعرف مذاهب الطوائف وقد نبه الشیخ المحقق على هذا فى المعتبر18 وبالجمله العمدة فتوى مشاهیر الاصحاب والاولى العمل بفتوى الاصحاب وهو الحجة هنا ولا تعویل على الروایة ولهذا عمل بها من19 طرح أخبار الآحاد بالکلیة.20

اگر مولا بنده‏اش را بکشد تعزیر مى‏شود و باید قیمت عبدش را صدقه دهد. متقدمان تا عصر محقق حلى همه به این حکم فتوا مى‏داده‏اند و حتى ابن ادریس که به جز واحد عمل نمى‏کند، بدان فتوا داده است، ولى محقق حلى و علامه در سند آن خدشه کرده‏اند; زیرا در سند آن سهل بن زیاد است که شیخ طوسى او را در چند مورد و نجاشى و ابن غضائرى ضعیف شمرده‏اند و نیز دو راوى دیگر هم ضعیف‏اند، ولى در دیگر روایات که صحیح و قوى و حسن در آن وجود دارد، فقط همان تعزیر ذکر شده و حکم به صدقه نیامده است.

شهید اول در خاتمه مى‏گوید که مذهب و حکم شرع مقدس گاهى با یک خبر ضعیف ثابت مى‏شود; چون خبر اگرچه سندش ضعیف است، قراینى دارد که اعتبار آن را ثابت مى‏کند، همان‏طور که مذاهب طائفه‏هاى فقهى از شافعیه، حنبلیه و حنفیه و غیر اینها با نقل خبر واحد همراه با قراین ثابت مى‏شود. محقق این مطلب را در مقدمه المعتبر یاد آورده است. از این رو، مهم همان فتواى مشاهیر اصحاب و بزرگان است; مشهور قدما بنابراین روایت خبر واحد را مطلقاً طرد مى‏کنند و از اساس همین خبر واحد را نمى‏پذیرند، مثل ابن ادریس.

 

8. بررسى و تحلیل متن روایى با ادله عقلى

شهید اول به متن روایات نقادانه مى‏نگریسته است. براى مثال، روایتى وجود دارد که دلالت مى‏کند رسول خدا)ص( در نماز سهو کرد و عده‏اى از قدما مثل محمدبن الحسن بن الولید و شاگردش محمدبن على بن بابویه قمى (381 ه. ق( معروف به شیخ قمى شیخ صدوق آن را پذیرفته‏اند و بلکه مخالفان را در زمره غالیان و مفوضه نامیده‏اند، اما فقهاى متکلم همچون شیخ مفید (413 ه. ق( در نقد آن رساله نوشته‏اند. شهید اول در متن ذکرى‏الشیعه درباره روایات »ذوالیدین«21 و عموماً طیف روایاتى که بر رسول خدا)ص( سهو را جایز مى‏شمارند، اشاره کرده و به آنها خرده گرفته است. جالب توجه آنکه روایات »ذوالیدین« در جوامع روایى شیعه همچون الکافى، من لایحضره الفقیه، تهذیبین )تهذیب الاحکام و الاستبصار(22 آمده و در کتاب‏هاى صحاح شش‏گانه اهل سنت و بلکه کتاب‏هاى تراجم و رجال و کتاب‏هاى تاریخى وارد شده است، ولى با همه اینها شهید اول به این روایات عمل نکرده است. آورده‏اند بارى پیامبر اکرم)ص( نماز را دو رکعتى تمام کرد، ذوالیدین اشاره کرد و گفت: آیا نماز را کوتاه کرده‏اى یا فراموش نموده‏اى؟ پیامبر فرمود: فراموش کرده‏ام. شهید اول پس از آنکه در ذکرى‏الشیعه فرمود: »وهو متروک بین الامامیة لقیام الدلیل العقلى على عصمة النبى عن السهو« این روایات را با دلیل عقلى بررسى کرده است. فقهاى امامیه درباره این‏روایات سه دسته‏اند: عده‏اى مثل شهید اول و قبل از او علامه حلى آن را نقل کرده‏اند و عده‏اى هم آن را پذیرفته‏اند و در مقابل دلیل عقلى قرار داده‏اند، همچون صدوق و استادش، عده‏اى هم بدان استشهاد کرده‏اند، ولى آن را نپذیرفته‏اند، مثل ملاّاحمد نراقى (1245 ه. ق( در کتاب مستندالشیعه.

به هرحال دانشمندان و فقها از دوره قدما به این روایات استناد کرده‏اند، بلکه بسیارى از دانشمندان اهل سنت نیز به نقل آن توجه داشته‏اند.23

نمونه دیگر بیان شهید در مورد شروط قاضى است:

الشرط الثالث علمه بالکتابة وهو قول الشیخ والفاضل والمحقق لاضطراره إلى معرفة الوقائع والاحکام التى لاتنضبط غالباً إلا بما وقیل بعدم الاشتراط وهو احتمال للمحقق والمصنف للاصل ولان النبى)ص( قاضى الکل مع فقدها فى اول امره لقوله تعالى )وما کنت تتلو من قبله من کتاب ولا تخطه بیمینک(.24 فجاز فى غیره وهو ضعیف قال الشیخ: لاختصاصه بصحابة لاتخونونه ولان عدم الکتابة فى النبى زیادة بخلاف غیره فانه نقص وأقول ولاختصاصه بالعصمة المانعة من السهو والغلط الرافعة للاحتیاج إلیها.

شهید در این بحث به عنوان عصمت در تصحیح مسئله‏اى فقهى توجه کرده و بر علم تکیه دارد. علامه سیدمرتضى عسکرى معتقد بود که فقهاى پیشین خصوصاً تا اواخر هزاره بیشتر متکلم بوده‏اند و پس از آن به مرتبه فقهى ره یافته‏اند. براى مثال، مشایخ ثلاثه، شیخ مفید (413 ه. ق( و سپس مرتضى (436 ه. ق( و شیخ طوسى (460 ه. ق( هر سه در علم کلام سرآمد عالمان عصر خود بوده‏اند. محقق حلى و علامه حلى نیز همین‏طور بوده‏اند. علامه عسکرى معتقد بود که اگر علامه حلى صد کتاب داشته باشد، نود کتاب در علم کلام است. احاطه آنها در علم کلام و عقاید باعث شد، تا در فقه نیز منهج کلامى داشته باشند و تأثیر علم کلام در اجتهاد خود را نشان دهد.

 

9. توجه شهید به فقه حکومتى

شهید اول به فقه از دو زاویه مى‏نگریست: درون‏فقهى و دیگر برون‏فقهى. او در برخى مسائل فقه از بیرون به فقه نگاه مى‏کرد و گویى فقه را با مقاصد آن مى‏سنجید. براى مثال، خرید و فروش سلاح از مسائل فقه است که از قدیم مطرح بوده و روایاتى نیز درباره آن وارد شده است. شیخ اعظم انصارى (1281 ق( آن را در المکاسب آورده و سردسته روایت را ذکر کرده است. آیةاللّه العظمى سیدکاظم طباطبائى یزدى (1329 ق( هشت قول در حاشیه المکاسب آورده است،25 اما شیخ از شهید اول در حاشیه مى‏گوید خرید و فروش سلاح امرى نیست که بتوان آن را قانون‏مند کرد. شهید فرموده است:

ان بیع السلاح حرام مطلقاً فى حال الحرب والصلح والهدنه لان فیه تقویة الکافر على المسلم فلا یجوز على کل حال.26

شیخ انصارى آن را شبه اجتهاد در مقابل نص خوانده و خود او روایات تفصیل‏دهنده را جامع بین روایات مانعه و مجوز مشهور دانسته است. آیا واقعاً سخن شهید اول که دلیل هم آورده، ملاک حرمت تقویت کفار است؟ شبه اجتهاد است یا اینکه نگاه او برون‏فقهى است؟ شیخ چند حدیث را با هم مى‏سنجد و اصلاً به وراى احادیث کارى ندارد، همان‏طور که مانعان و مجوزان چنان کرده‏اند. امام خمینى نیز در المکاسب المحرمه فرمود فروش سلاح به کافران امرى نیست که این‏گونه ساده از کنار آن بتوان رد شد و براى آن حکم جواز و حرمت صادر کرد، بلکه به حکم فقیه است; در عصرى ممکن است جایز باشد و در عصر دیگر نه. شاگردان امام نیز از آن بزرگوار پیروى کرده‏اند.27

نکته دیگر آنکه شهید را اولین کسى دانسته‏اند که براى جمع‏آورى خمس تلاش کرد و آن را قانون‏مند ساخت، آن را میان روحانیان تقسیم کرد و موجبات تقویت علم را فراهم آورد.28 برخى خمس را مطلقاً واجب ندانسته و آن را بر شیعیان حلال شمرده‏اند; چون حق امام بوده و ائمه آن را بر شیعیان حلال مى‏شمرده‏اند. شهید در سرتاسر جنوب لبنان وکیلانى قرار داد تا خمس را جمع آورند و در اختیار او قرار دهند تا آن را در مصالح حوزه علمیه مصرف کنند.

نکته دیگر آنکه شهید فقیه را مجرى احکام مى‏داند و او را اقامه کننده حدود مى‏شمارد.29 چقدر بین این نظریه و نظریه برخى فقیهان معاصر مانند آیةاللّه خوانسارى شارح مختصرالنافع و جامع‏المدارک فاصله است که اجراى حدود را در عصر غیبت کبرا ممنوع مى‏شمارند!

 

10. نوآورى و ذکر فروع جدید

گاهى شهید ثانى تعجب مى‏کند که شهید اول در کتاب مختصرى چون لمعه فروع زیادى را ذکر کرده است; فروعى را که فقها در کتاب‏هاى مطول فقهى متعرض آن نشده‏اند.

 
1. ر. ک: زندگینامه شهید اول الروضه البهیه، ج 1، المقدمه، آصفى; غایه المراد، ج1، المقدمه، رضا مختارى; روضات الجنان، ج 7، ص 3; مجالس المؤمنین، ج 1، ص 579; ریاض العلماء، ج 5، ص 185; لؤلؤه البحرین، ص 143; کشکول البحرین، 143; کشکول البرحانى، ج 2، ص 149; قصص العلماء، ص 327; بهجة الامال، ج 6، ص 666; تنقیح المقال، ج 3، ص 191; الفوائد الرضویه، ص 645; المنى والالقاب، ج 2، ص 346; اعیان الشیعه، ج 10، ص 59; شهداء الفضیله، ص 80، ر. ک: منابع زندگینامه شهید اول.
2. مقدمه‏اى بر فقه شیعه، ص 55.
3. نهایة المراد، ج 3، ص 20.
4. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 438.
5. المهذب، ج 1، المقدمه.
6. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 438.
7. غایةالمراد، ج 4، ص 520.
8. ذکرى الشیعه، ص 19 )المقدمه(.
9. الدروس الشرعیة، 380 )طبع حجرى(; غایة المراد، ج 1، ص 99.
10. الروضة البهیة، ص 278، دفتر تبلیغات اسلامى.
11. بحار الانوار، ج 107، ص 187; غایة المراد، ج 1، ص 158.
12. ر. ک: تمهید القواعد، المقدمه.
13. غایة المراد، ج 3، ص 132.
14. الکافى، ج 7، ص 298; تهذیب الاحکام، ج 10، ص 704/180.
15. مائده/45.
16. غایة المراد، ج 4، ص 346.
17. الاستبصار، ج 1، المقدمه; العدة فى اصول الفقه، ج 1، ص 150.
18. المعتبر، ج 1، ص 29.
19. السرائر، ج 3، ص 355.
20. غایةالمراد، ج 4، ص 365.
21. روض الانف، ج 5، ص 298; سنن ابى‏داوود، ج 1، ص 118; صحیح بخارى، ج 2، ص 86; صحیح مسلم، ج 1، ص 404; سنن ترمذى، ج 2، ص 247; الاصابه، ج 1، ص 422; طبقات ابن سعد، ج 3، ص 167; سیره ابن هاشم، ج 2، ص 327; سنن ابن ماجه، ج 1، ص 348; السنن الکبرى، ج 2، ص 22 .2. الاستبصار، ج 1، ص 395; الکافى، ج 3، ص 357; تهذیب الاحکام، ج 2، ص 345; وسائل الشیعه، ج 5، ص 309.
23. رساله عدم سهو النبى ص 18 )الضفاف(، ج 9; الالهیات، ج 2، ص 188; احقاق الحق، ج 2، ص 196; حق الیقین، ج 1، ص 124; مدارک الاحکام، ج 4، ص 226; بحار الانوار، ج 17، ص 97; أضواء على السنة المحمدیه، ص 42; الموافقات، ج 4، ص 3; شرح ابن‏ابى الحدید، ج 2، ص 162; مفاتیح الغیب، ج 18، ص 162; المنحول من تعلیقات علم الاصول، ص 233.
24. عنکبوت/48.
25. حاشیه المکاسب، ص 10.
26. مفتاح الکرامه، ج 4، ص 35; المکاسب، ج 2، ص 149.
27. المواهب، ص 294.
28. ریاض المسائل، ج 1، ص 73.
29. اللمعه، ص 84