مقدمه‏اى بر فقه اجتماعى شیعه از نگاه مقام معظم رهبرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

»فقه اجتماعى« در مقابل »فقه فردى«، نگرشى کل‏نگر و حاکم بر تمام ابواب فقه است. در این نگاه، استنباطهاى فقهى باید براساس فقه اداره نظام اجتماعى انجام شود و تمامى ابواب فقه ناظر به امور اجتماع و اداره کشور باشد. ازاین‏رو گستره‏اى که در فقه اجتماعى مورد بحث قرار مى‏گیرد، تمامى ابواب و مسائل فقه خواهد بود; زیرا اجتماع و نظام اسلامى، شئون و زوایاى مختلفى دارد; مباحثى در حوزه اقتصاد، فرهنگ، حقوق، سیاست، امور بین‏الملل، و مسائلى از قبیل مسائل نظامى، انتظامى، خانواده، احوالات شخصیه و تمامى مسائل مربوط به زندگى بشرى در مقوله مادى و معنوى، و دنیوى و اخروى، که فقیه مى‏بایست همه آن مسائل را بنابر رفع نیازهاى اجتماع و نظام اسلامى مورد بررسى قرار دهد.
مقام معظم رهبرى با تأکید بر ضرورت این نوع نگرش در فقه، خواستار تدوین »فقهى نوین« هستند. ایشان ضمن تعمیم گستره فقه اجتماعى به همه ابواب فقه، بر اهتمام فقیهان به استنباط فقهى مطابق با این نگرش تأکید، و تأثیر و تفاوت این نگرش در نوع فتاواى صادره از سوى فقیه را خاطرنشان کرده‏اند. نویسنده در این مقاله به بررسى »تئورى« مقام معظم رهبرى در باب »فقه اجتماعى« و »فقه اداره نظام« پرداخته است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه
تحقیق در آثار فقهى، و درنگ در تفکر و اندیشه فقاهتى مقام معظم رهبرى، این حقیقت را روشن مى‏سازد که در اندیشه ایشان، در کنار نوآورى‏هاى استوار و ابتکار دیدگاه‏هاى درخور و بایسته، روش و نگرشى نوین در ساحت فقه احیا شده است; چه اینکه نوآورى در فروع و مسائل، مبتنى بر ابتکار روشى نوین در نوع نگرش به مسائل است.
این رهیافت در فقهِ آیت‏اللّه خامنه‏اى، در حقیقت ریشه یافته از مبانى فکرى و فقاهتى امام خمینى(ره) است که با تلاش فکرى و علمى ایشان، بسط و قابلیتى درخور یافته تا مقدمه‏اى براى تدوینِ نوینِ فقهى با نگرش اجتماعى و نظام‏وار باشد.
مقام معظم رهبرى در مناسبات مختلفى به این مسئله اشاره کرده و پیرامون ضرورت و اهمیت آن به وفور سخن به میان آورده‏اند. ازجمله در سفر پربرکت خویش به شهر مقدس قم، بارى دیگر به این مسئله گوشزد فرمودند.1 این تکرارها و توصیه‏ها، نشان مى‏دهد که حرکت به سوى »فقه اجتماعى« ضرورتى انکارناپذیر بوده و حیات فقه شیعه و نظام اسلامى، مبتنى بر این حرکت است.2
متأسفانه در حوزه‏هاى علمى و فقهى شیعى، این حرکت چونان که باید، قدر نیافته و بر سریر حقیقى خویش بار نیافته است، و خوشبختانه بایسته‏هاى اجتماعى و نیازهاى نظام اسلامى و گوشزدهاى فراوان مقام معظم رهبرى، پاره‏اى از تلاش‏ها را در این زمینه برانگیخته است. لذا شایسته است که این شیوه به حق اصیل، پى‏گرفته شود و مراحل تکاملى خود را از گذر ارزیابى‏ها و تلاش‏هاى فکرى - فقهى بپیماید و الگوى محیط بر فقه درآید و با پیروى از آن، فقه شیعه - که جز براى اداره جوامع انسانى تشریع نگردیده است - ژرفا و غناى شایسته را در جهت اداره جوامع انسانى و حکومت‏هاى دینى بازیابد. چنین باد.

کلیات
1. فقه
فقه در کلام مقام معظم رهبرى در معناى اصطلاحى‏اش به معانى‏اى چون: فهم دین،3 معرفت دینى،4 شناخت دین5 و یا دانش فهم اسلام6 آمده است. نکته مهم این است که ایشان با توجه به نیاز جامعه و حکومت به فقه، فقه را چنین معرفى نموده است: »فقه اسلام یعنى مقررات اداره زندگى مردم«.7
فقه در نظر ایشان به دو حوزه عام و خاص تقسیم مى‏شود. به این معنا که در حوزه عام در راستاى معناى لغوى، به معناى آگاهى از دین و فهم دین در فروع و اصول معنا شده، امور اساسى دین اسلام، مانند اثبات خدا، توحید، معاد، نبوت، امامت و در مجموعْ اصول عقاید، اخلاق اسلامى، و بلکه تمام معارف را با همه شمول و سعه‏اى که دارد دربرمى‏گیرد:
مراد از فقه تنها علم به احکام فرعیه نیست، بلکه مراد از فقه، علم دین، اعم از معارف الهى و عقاید حقه و علم اخلاق و فقه به معناى مصطلح مى‏باشد.8
این در حالى است که ایشان همگام با مُعظَم فقهاى متأخر، فقه به معناى خاص را به احکام رایج فقهى، آگاهى از فروع دینى، استنباط وظایف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه متون دینى و ادله تفصیلى معنا نموده است:
منظور ما از فقه به معناى خاص کلمه، آگاهى از علم دین و فروع دینى و استنباط وظایف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه متون دینى است.9
این دو معنا از فقه با یکدیگر منافات نداشته و به عنوان عام و خاص مطلق، مکمل یکدیگر تلقى مى‏شوند; بلکه براى فهم احکام عملى فقه، مى‏بایست فهمى جامع از اصل و اساس دین نیز داشته باشیم:
فقه و فقاهت را به دو معنا بیان مى‏کنیم. هردو معنا درست و مکمل یکدیگر است: یک معنا از دو معناى فقه را همان فهم کلى دین مى‏دانیم. در این کلیت دین، اصول، عقاید و مبانى دین و معارف دینى هست و جنبه‏هاى عملى دین، یعنى احکام، اعم از احکام فردى و احکام اجتماعى و آنچه براى اداره زندگى انسان لازم است، نیز هست.10

 2. فقه اجتماعى
تتبع در کتب فقهى و تأمل در اندیشه فقیهان، این واقعیت را نشان مى‏دهد که همواره دو نگاه و دو گونه انتظار از فقه وجود داشته است. در یک نگاه، فقیه درصدد است تا وظایف افراد و آحاد مسلمانان را روشن کند و مشکلاتى را که در مسیر اجراى احکام پیش مى‏آید مرتفع سازد. به تعبیر دیگر، مکلفان را در دیندارى و شریعتمدارى یارى رساند. با این نگاه، طرح مسئله‏ها، مثال‏ها و تقسیم‏بندى‏ها، در راستاى تحقق همان آرمان قرار مى‏گیرد. این نگاه، تقریباً نگاه غالب تمامى دوره‏هاى فقه، به جز چند دهه اخیر بوده است.
نگاه دوم مبتنى بر این است که افراد بجز هویت فردى‏شان، تشکیل‏دهنده یک هویت جمعى به نام »جامعه« نیز هستند. این هویت جمعى نیز موضوع احکامى است و فقیه مى‏بایست دو نوع موضوع را بشناسد و احکام هریک را روشن سازد، آن هم نه جدا از یکدیگر، بلکه این دو هویت جدایى ناپذیرند و تفکیک این دو، خود زمینه کشیده شدن به نگاه اول را فراهم مى‏سازد. با این نگاه نیز مباحث، مسائل و مثال‏ها به گونه‏اى دیگر خواهد بود.
با پذیرش وجود و یا قابلیت وجود دیدگاه دوم، زمینه براى طرح مسئله‏اى به نام »فقه اجتماعى«، در برابر »فقه فردى« و سنتى معنا پیدا مى‏کند. »فقه اجتماعى« اصطلاحى براى نگاه دوم است، چنانکه مى‏توان از نگاه اول به »فقه فردى« و یا »فقه سنتى« یاد کرد. فقه اجتماعى و حکومتى، چنانکه برخى پنداشته‏اند11 به معناى بخشى از فقه و یا فقه احکام اجتماعى و حکومتى نیست، بلکه نگاهى حاکم و وصفى محیط بر تمام مباحث فقه - از طهارت تا دیات و مسائل مستحدثه - است.
از دیدگاه مقام معظم رهبرى، نگاه اجتماعى و حکومتى به فقه، در ریزترین مسائل فقهى، حتى »ماء الحمام«! نیز جریان داشته و این نوع نگاه در روند استنباط و اجتهاد در مسائلى از این دست نیز تأثیرگذار است:
فقه ما از طهارت تا دیات باید ناظر بر اداره یک کشور، یک جامعه و یک نظام باشد. شما در باب طهارت هم که به ماء مطلق یا ماء الحمام فکر مى‏کنید، باید توجه داشته باشید که حتى این هم در بخشى از اداره زندگى جامعه تأثیر خواهد گذاشت، تا برسد به ابواب معاملات و احکام عامه و بقیه ابوابى که وجود دارد. احوال شخصى و غیر اینها را به عنوان جزئى از مجموعه اداره کشور بایستى استنباط بکنیم. این روحیه، در استنباط اثر خواهد گذاشت.12
بر این اساس باید اساس استنباط مباحث فقهى بر مبناى مسائل اجتماعى و حکومتى باشد:
ما بایستى این فکر (جدایى دین از سیاست) را در حوزه ریشه‏کن کنیم، به این شکل که هم فقاهت را این‏طور قرار دهیم و هم در عمل اینگونه باشیم... (یعنى) استنباط فقهى براساس فقه اداره نظام باشد نه فقه اداره فرد.13
در تنقیح و تحقیق فقه کنونى ما، روزگارى که این فقه بخواهد نظام جامعه را اداره بکند، پیش‏بینى نشده... شما باید یک بار دیگر از طهارت تا دیات نگاه کنید و فقه استنباط کنید براى حکومت کردن.14

فقه سنى (فردى) مزایا و کاستى‏ها
لازمه پرداختن به مقوله فقه اجتماعى، بازبینى فقه موجود، جهت بررسىِ چرایى و چگونگى گذار از فقه موجود و ورود به حوزه فقه اجتماعى است. فقه سنتى که میراث بزرگان مکتب از دوره‏هاى آغازین تا به امروز است. در عین برخوردارى از مزایاى فراوان، کاستى‏هاى غیرقابل انکارى دارد که مانع بروز حقیقى و واقعىِ توانایى و کارآیىِ مکتب بوده، ضرورت بازبینى آن را مسجّل مى‏کند.

الف) مزایاى فقه سنتى (فردى)
1. دقت و عمق فقهى
فقه شیعى، به اتکاى بیش از هزار سال دقت و ژرفکاوى، فقهى عمیق و پردامنه است. تلاش هزارساله فقیهان، توانست این مجموعه را مستحکم و متقن سازد، راه‏هاى نفوذ و آسیب آن را سد نماید، مواضع خلل را برطرف کند، و فقهى ناب و پرعمق را در معرض دید نسل فقیهان قرار دهد. فقه شیعى محصول تلاش چند دهه نیست، تا هنوز طفل و نابالغ بنماید. آزادى اجتهاد در تشیع، این توفیق ربانى را به همراه داشته و دارد که فقاهت، گام به گام سیر کند، راه تکامل بپوید، بر قوت‏هاى خویش بیفزاید و از ضعف‏هاى روشى و استدلالى فاصله بگیرد و بنایى محکم و رفیع از خود نشان دهد:
فقهى که ما تاکنون در این چند قرن درست کردیم، یک فقه متین و محکم و بتون آرمه است.15
با مقایسه‏اى اجمالى میان فقه شیعه و فقه دیگر مذاهب اسلامى، صدق این دعوا آشکار مى‏گردد. فقهاى شیعه در بستر یک تلاش مداوم و بدون وقفه، توانستند نگرش فقهى را از سطح به عمق رهنمون سازند و دیدگاه‏هاى دقیق و ظریف خود را در استنباط احکام نشان دهند. مرورى مختصر بر کتاب‏هاى فقهى متقدم و نوشته‏هاى اخیر، همچون جواهر، ریاض، مکاسب و... تفاوت راه پیموده شده را به خوبى نشان مى‏دهد. در فقه متأخر و متکامل شیعى، قوت استدلال و برهان، نقد منطقى ادله مخالف، تقریر و تبیین عمیق و... به روشنى هویداست و فاصله خود را با کتاب‏هاى اولیه فقهى مکشوف مى‏سازد:
گاهى تحقیقات این فقها از نظر ظرافت و دقت و ژرف‏نگرى، واقعاً شگفت‏آور است و به خصوص آن فقه پیچیده‏اى که در شیعه است. فقه برادران اهل‏سنت، نسبت به فقهى که در بین علماى شیعه است، آن پیچیدگى و فنى‏گرى را ندارد.16

2. استحکام در روش
فقاهت شیعى، در پرتو اجتهاد مستمر توانست در اصول و قواعد استنباط، تأملات بایسته‏اى انجام دهد، به آن نظم منطقى ببخشد و در جاى‏جاى فقه، از آن چون قوانین ریاضى بهره جوید. اصول فقاهت در فقه شیعه، از چنان پختگى و عمقى بهره‏مند است که مى‏تواند در هر مسئله فقهى، موضع و پاسخ خود را اعلان کند و فقیه را از حیرت و تردید عملى دور سازد. تمسک به امارات، نوع برخورد با تعارض ادله، مراجعه به اصول عملیه و غیره، تماماً در جدول‏ها و چارچوب‏هاى روشنى ریخته مى‏شوند و فقیه را در مسیر فقاهت یارى مى‏کنند:
فقه ما، فقهى است که دو چیز دارد: ... یکى روش استدلالى قوى و منطقى است; یعنى رد فروع به اصول... ، همانى که ما به آن مى‏گوییم طریقه اجتهاد و استنباط. این، محکم و متقن است. هیچ فقهى از فقه‏هاى اسلامى، به این استحکام نیست. ما فقه مذاهب اربعه را درهم دیده‏ایم. آنها هم، فقه و اجتهاد و استنباط است، اما استنباط فقه شیعه و استحکام مبانى استنباط و اجتهاد، در هیچ‏یک از آن مذاهب وجود ندارد.17

3. کثرت تفریع
پشتکار علمى فقیهان، و تداوم تلاش فقهى در بیش از هزار سال، توانست به فقه شیعى، علاوه بر غناى کیفى، گسترش کمّى ببخشد; در مسائل مورد توجه، فروع فراوان را طرح کند و راه‏هاى دست‏یابى به حل مسئله فقهى را در پیش دید گذارد. ازاین‏رو فقیه معاصر، در مسائلى که فقه موجود به آن پرداخته است، با اطلاعات لازم و بایسته فقهى روبه‏روست و با اتکاى به آن، مى‏تواند در استنباط و ابراز حکم و فتوا، با دیدى بازتر عمل کند و اطمینان بیشترى در دست‏یابى به حکم واقعى الهى داشته باشد:
دوم، نگاه فراگیرى و تفریع فراوان فروع در آن مسائلى است که به آن پرداخته‏اند... در همین ابواب و کتبى که در عبادات و مقدمات عبادات بحث شده، ببینید چقدر فروع دیده مى‏شود; مثل فروع علم اجمالى. فروع علم اجمالى را از ده به چهارده، از چهارده به بیست و سى و پنجاه و نود و صد رسانده‏اند.18

ب) کاستى‏هاى فقه سنتى (فردى)
فقه موجود با تمام مزایایى که دارد - که به گوشه‏اى از آن اشارتى رفت - داراى کاستى‏ها و نارسایى‏هاى جدى است. براى تکامل فقه اصیل شیعى، و رفع کاستى‏هاى آن، ضرورى است برنامه‏ریزى جدى صورت پذیرد. بخشى از این کاستى‏ها از قرار ذیل است:

1. رشد ناموزون مباحث فقهى
تکامل ابواب فقهى، برنامه‏یافته و حساب‏شده نبود. فقیهان مطابق ذوق و سلیقه شخصى به تألیف و تحقیق و تدریس در ابواب مختلف فقه مى‏پرداختند و برنامه‏اى از پیش تعیین شده نداشتند. ره‏آورد این وضعیت، تکامل و یا حتى تورم بخش‏هایى از فقه بود که انبوهى از کتب و مداقه‏هاى فقهى، در آن صورت گرفت; به گونه‏اى که بخش عظیمى از آن تألیفات و تدقیقات، در نسخ خطى باقى ماند و راه اشاعه و گسترش پیدا نکرد و یا به چند نسخه سنگى تبدیل شد و در گوشه کتابخانه‏ها، دفینه علمى گردید. در مقابل، بخش دیگرى از ابواب فقهى، نزار و نحیف باقى ماند و کارى چندان عمیق، بایسته و لازم، درباره آن صورت نگرفت. در آن ابواب، فقه متأخر و متکامل، چندان حضورى نداشت. فقیه امروز با مراجعه به آن ابواب، به یاد کتاب‏هاى دوره اولیه فقهى و یا حداکثر دوره متوسط مى‏افتد، احساس عدم پختگى و اقناع و اشباع کامل مطلب، دست مى‏دهد و او را به این حقیقت رهنمون مى‏سازد که فقه در این ابواب، رشد متناسب و لازم خود را نیافته است. راه علاج آن است که با برنامه‏هایى مدوّن، دامنه تلاش فقهى گسترده‏تر شود و ابواب فقهى مختلف را دربرگیرد، قوت تحقیق در یک یا چند باب خاص خلاصه نشود، بلکه فروع فقهى را در ابواب گوناگون شامل شود:
هرجایى که ما در گذشته، یک مقدار رویش کار کردیم، شما ببینید که چه حجم عظیم تحقیقات دارد. این‏قدر در باب کتاب صلاة ما حرف جدید و دقیق و عمیق و استدلال روى استدلال و استدلال سوم روى استدلال دوم داریم که انسان حیرت‏زده مى‏شود. شما بردارید نگاه کنید فقها شش ماه روى لباس مشکوک حرف مى‏زنند... هرجا که وارد شدند، این‏طور تحقیق و دقت به خرج دادند و پیش بردند. چرا ما در مقولات اقتصادى اسلام، همین‏طور با دقت وارد نشویم و یک فقه قوى و متقن شسته و رفته مشخص شده را به دنیا عرضه نکنیم؟19

2. دورى از مسائل مستحدثه
در گذشته‏هاى نه‏چندان دور، فقه با مسائل عصرى و نوپیدا الفت نداشت. نه در تدریس و نه در تحقیق و تألیف، به موضوعات جدید توجه جدى نمى‏شد، بلکه مسائل و موضوعات سنتى مورد علقه و علاقه بیشترى بود. مدرس و دانش‏پژوه فقه، در محور مسائلى تحقیق و تفحص مى‏کرد که چندین سده عمر تحقیق داشت و انبوهى از مطالعات پشتوانه آن بود:
فقه که کار اصلى ماست، به زمینه‏هاى نوظهور گسترش پیدا نکرده، یا خیلى کم گسترش پیدا کرده است. امروز خیلى از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند، ولى معلوم نکرده است. فقه توانایى دارد، لیکن روال کار طورى بوده است که فاضلِ محققِ کارآمد، به این قضیه نپرداخته است.20

3. بى توجهى به اولویت‏ها و هدر رفتن فرصت‏ها
در انتخاب موضوعات و مسائل فقهى، اولویت‏سنجى وجود نداشت. بیشتر، تمرین قوت استنباط مطرح بود، تا دست‏یابى به حل مشکل عملى. ازاین‏رو چه بسیار قوت تحقیق و فرصت‏هاى متوالى، در اختیار مسائلى گذاشته مى‏شد که چندان اهمیتى نداشت. مدرس، مؤلف و یا دانش‏پژوه فقهى، در عرصه‏هایى پا در رکاب خود و دیگران نداشت و تاخت‏وتاز بى‏حاصلى بیش نمى‏ماند:
این استنباط قوى و این اجتهاد بالا، گاهى در مسائلى به کار مى‏رفت که حتى خیلى هم ارزش عملى نداشت. من یادم نمى‏رود که آیت‏اللّه میلانى(رحمةاللّه‏علیه) درباره یک مسئله فقه - مثل لباس مشکوک - شش ماه وقت مى‏گذاشت. علماى عظیم‏الشأن و فقهاى بزرگ ما، براى فروع علم اجمالى و امثال اینها، این‏قدر قوت استعداد و ذهن بالاى خودشان را به کار مى‏بردند که انسان از این عظمت فکر، حیرت مى‏کند; با اینکه این مسائل، مسائلى است که براى زندگى روزمره مردم هیچ تأثیرى ندارد.21

4. نگرش فردى به فقه
فقاهت موجود، با نگاه به فرد متدین - و نه جامعه اسلامى - پایه‏ریزى شده است. این نگاه فردگرایانه موجب شده که اولاً، تنها مسائل فردى یک مسلمان، مورد توجه بیشتر قرار گیرد و آنچه که به نظام اجتماعى مسلمانان مربوط مى‏شود، به غفلت سپرده شود و ثانیاً، در احکام فردى نیز به روابط متقابل و تأثیر و تأثرات آن در زندگى دیگران، چندان توجه نشود.
این ویژگى از بارزترین خصلت‏هاى منفى فقه موجود شیعى است. به واسطه دورى فقیهان از اداره جامعه، به مرور نگاه فردى، جایگزین نگرش جمع‏گرایانه شد و فقه، خود را تنها مسئول عمل فرد مسلمانى دید که از فقیه در احکام عملى خویش چاره‏جویى مى‏کند. ازاین‏رو کاوش‏هاى فقهى، محدود به تلاش در راه پاسخ به مشکلات فقهى فرد متدین شد; اما در نظام اجتماعى و نیز روابط فرد در درون گروه‏هاى اجتماعى و...، چندان مجالى براى خود ندید تا به فحص و کاوش بپردازد:
یک عیب کلى در حرکت فقاهتى ما، تقریباً از اولین روزها تا امروز وجود داشته است و آن نقصى بود که قابل انفکاک از حرکت علمى ما نبود... . آن (نقص) این بود که آن روزى که فقیه مشغول استنباط احکام اسلامى بود، براى ساختن یک جامعه، براى اداره یک عده مردم یک کشور، براى پاسخگویى به نیازهاى معمولى و روزمره یک مجتمع عظیم، درس نمى‏خواند. این یک واقعیت است. علت آن بود که اجتماعات آن روز و کشورها و جوامع و حکومت‏ها و رژیم‏ها، هرگز از فقه اسلام سؤال نمى‏کردند، تا فقها بخواهند جواب آنها را به صورت یک نیاز و یک ضرورت بگردند و در مبادى فقهى پیدا کنند. تنها پاسخ به سؤالاتى بود که براى زندگى مؤمنانه یک انسان لازم است... . فقه از اول این‏طور شکل گرفته است. از آن وقتى که ما وارد استنباط فقه شدیم - که شاید هزار و صد سال است که ما کتاب فقهى داریم، از قبل از شیخ طوسى تا امروز - کتب فقهى ما غالباً این‏طورى بود.22
فقه شیعى در حاشیه قدرت و یا مبغوض آن بود; با حکومت پیوند نداشت; حکومت‏ها نیز از آن چاره‏جویى نمى‏کردند و به آن مراجعه‏اى نداشتند. جز در دوره صفویه و سپس تا حدودى در عصر قاجار، فقهاى شیعه در عزلت از سیاست و حکومت مى‏زیستند. در نتیجه خود را موظف ندیده، تعهدى براى نظام‏سازى دینى احساس نمى‏کردند و براى ساخت‏وساز مجتمع اسلامى و بنیاد تئورى‏ها و نظریه‏هاى دینى براى آن، خود را مکلف نمى‏دیدند، و بدین‏گونه فقه شیعه در حصار نگرش‏هاى فردگرایانه و غیراجتماعى محصور و محدود ماند!
قرن‏هاست که فقاهت شیعه، با یأس از اداره حکومت همراه بود. یعنى فقیهى که مى‏نشست استنباط مى‏کرد، فکر نمى‏کرد که این استنباط براى اداره یک جامعه است; در حالى که براى اداره یک فرد و خانواده بود; حداکثر براى اداره افراد بود نه جامعه.23
مقام معظم رهبرى در جایى دیگر مى‏فرمایند:
در فقه ما، هم اسلوب و متد، و هم محصول این متد از لحاظ شمول در مسائلى که وارد آن شده‏اند، قوى است; اما یک چیز ندارد و آن این است که این فقه، به فرد مسلمان پرداخته و به جامعه اسلامى نپرداخته است.24
نگاه فردى به فقه، بدان معنا بود که فقاهت در یک نگاه سیستمى و کلان سیر نمى‏کرد، بلکه نگاهى تجزیه‏اى به عمل فرد و حکم شرعى داشت; اما از تأثیرات متقابل آن در کلیت زندگى اجتماعى و نیز از تأثیرگذارى آن در مجموعه بینش فقهى، بیگانه مى‏نمود:
در قرن‏هاى اخیر، ما در حوزه‏هاى علمیه، از فقه اسلامى، فقط همان احکام - و حتى نه عقاید - را یاد گرفتیم، آن هم احکام فردى را. وقتى که در فقه از خمس و زکات بحث مى‏کنیم، این‏طورى بحث مى‏کنیم که منِ مکلف اگر این‏قدر مال داشته باشم وظیفه‏ام چیست؟ یعنى بحث، بحثِ فرد مکلف است; در حالى‏که این همه وظایف عملى نیست. ما وقتى در باب مسائل مالى اسلام بحث مى‏کنیم، باید این نکته را مورد نظر قرار بدهیم که امور مالى جامعه و نظام اسلامى - مجتمعى که از مجموعه انسان‏ها تشکیل شده - چگونه باید بگذرد.25
مقام معظم رهبرى براى نمونه، نوع نگرش به خمس و زکات را مطرح مى‏کنند که به این واجب الهى دو گونه مى‏توان نگریست. اول آنکه این یک واجب فردى است و مکلف بخشى از درآمد خویش را بایستى در موارد و مصارفى خاص صرف کند. این نگرش همان نگاه متعارف و معهود فقهى است. اما نگرش دیگر آن است که خمس و زکات در مجموعه نظام مالى اسلام چه نقشى دارد؟ با این مجموعه به عنوان درآمد عام جامعه اسلامى، چگونه باید برخورد شود؟ و پرسش‏هایى از این قبیل که مى‏باید فقه اجتماعى جواب‏گوى آن باشد.
اگر درباره خمس و یا درباره زکات هم بحث مى‏کنیم، به این لحاظ بحث کنیم که این نظام اسلامى، از هر کسى چقدر و از چه چیزى و براى چه مصرفى باید بگیرد. کما اینکه ظاهر آیاتى هم که درباره خمس یا زکات است، همین‏طور مى‏باشد... . بحث بر سر حقوق مسلمانان و جامعه و جمع اسلامى است; بحث یک فرد مسلمانِ بریده از افراد دیگر نیست... . مسئله درجه اول این است که این مجتمع عظیم و این میلیون‏ها انسان، با این ملاک و با این حکومت و با مجموعه درآمد خودشان، چگونه باید عمل کنند؟ درآمد عام و عمومى جامعه اسلامى چیست؟ خمس در این رابطه باید مورد توجه قرار بگیرد; در حالى که در گذشته این‏طور نبود. توجه داشته باشید، من گذشته را تخطئه نمى‏کنم. گذشته ناظر به زندگى فردى بود.26
ویژگى فردگرایانه فقاهت، به ویژه در دو برهه بیشتر خود را نمایاند. مقطع نخستین، دوره عزلت و انزواى فقه شیعى تا عصر صفویه، و مقطع دیگر در دهه‏هاى اخیر، قبل از انقلاب است. در این دو برهه، به واسطه انفصال محسوس فقه شیعه از اداره جامعه، فقاهت بیشتر در حصر و بند »عمل فردى« قرار داشت و به زندگى جامعه مسلمان، توجه کمترى مبذول کرد:
فقهى که ما تاکنون در این چند قرن درست کردیم، یک فقه متین و محکم و بتون آرمه است; اما براى عملِ فردىِ اسلامى، نه براى نظام اجتماعى اسلامى. این یک واقعیت است. مخصوصاً فقه ما در دوران عزلت و انزوا... به فرد مسلمان پرداخته است; به جامعه اسلامى نپرداخته، یا خیلى خیلى کم پرداخته است.27
5. نگرش غیراجتماعى و غیرحکومتى به فقه
حضور شیعه به عنوان یک اقلیت مظلوم و مغفول و گاه مغضوب و مطرود، موجب شد که فقه شیعى نیز در این بستر تاریخى رشد کند و شکل بگیرد. حاکمیت قرن‏هاى متوالى دولت‏هاى جور، زمینه آن شد که فقه شیعى، افراد و جامعه را همواره در حکومت ظلم و ستم بنگرد و براى چنین افراد و یا گاه چنین جامعه‏اى، نظر فقهى خود را ابراز نماید.
این ویژگى سبب شد که با تأسیس حکومت دینى در ایران اسلامى، ده‏ها و صدها مشکل فقهى خودنمایى کنند و مسائل متعددى چون مالیات، قراردادهاى دولتى، مصوبات نظام مالکان خصوصى و...، هریک با تردیدهاى مختلف فقهى مواجه شوند. نگرش غیرحکومتى به فقه، موجب آن بود که در هریک از این مسائل جدى و مبتلا به کشور و نظام، با معیارهاى »فقه خارج از چهارچوب حکومت« (فقه فردى) نگاه شود و در نتیجه ابهامات فراوانى به وجود آید.
فقه غنى و سرشار و ارزشمند ما - که صرفاً خیلى قوى و استدلالى و عمیق است - یک عیب دارد که شماها باید آن را برطرف کنید. آن عیب عبارت از این است که چنین فقهى، براى این صورت و این فرد نوشته شده که حکومت ظلم و جورى بر سر کار باشد که برخلاف ما انزل اللّه حکم و اجرا مى‏کند و یک عده شیعه مستضعف مظلوم هم، در گوشه‏اى زندگى مى‏کنند. این فقه، دستورالعمل آن عده شیعه مستضعف مظلوم است... فقه کنونى ما براى روزگارى که بخواهد نظام جامعه را اداره بکند پیش‏بینى نشده است... این عیب را شماها باید برطرف کنید. شما باید یک بار دیگر از طهارت تا دیات را نگاه کنید و فقهى براى حکومت کردن استنباط نمایید.28
فقاهت شیعى در طول قرون، ظرف حکومت و مدیریت اجتماعى نبود و براى این قامت دوخته نشد. همان‏گونه که اشاره شد، زندگى افراد متدین مظلوم و محکوم را نظم و نسق بخشید و براى ایشان خط راهنما نشان داد، اما تابلویى فرادید جامعه اسلامى و نظام دینى نبود.
ما در طول زمان، فقه را به عنوان قالب و شکلى براى حکومت نگاه نکردیم. در دوران گذشته ما گروه محکومى بودیم. حکومت‏ها کار خودشان را مى‏کردند; ما هم که در این چارچوبى که حکومت‏ها تشکیل داده بودند و در این اتوبوس یا قطارى که مردم را سوار کرده بودند و به سمتى حرکت مى‏دادند - داخل این قطار در حالى که خودمان هم حرکت مى‏کردیم - مى‏خواستیم علاوه بر این ارتباطات فردىِ افراد و مسافران، چیزى هم یادشان بدهیم! فقه ما لااقل در این چند قرن اخیر این‏طورى بوده است. امروز فقه شکلى براى حکومت است، شکلى براى نظام اجتماعى است که »منه الحکومة«. حکومت جزیى از یک نظام اجتماعى است. این را چه کسى مى‏تواند ادعا کند؟ کدام‏یک از فقها مى‏توانند بگویند ما این را درآوردیم و همه‏اش تر و تازه و شُسته و رُفته است؟29

نمونه‏اى از مسائل مهم، ولى مغفول در فقه موجود
الف) مسائل اقتصادى
در قلمرو مسائل اقتصادى، سؤالات فراوانى مطرح بوده و روز به روز بر حجم پرسش‏هاى فقهى افزوده مى‏شود. ازجمله مسائلى که در فرمایشات معظم‏له به آنها اشاره شده، عبارت‏اند از:
1. قلمرو دخالت دولت در نظام اقتصادى
آیا دولت در فعالیت‏هاى اقتصادى جامعه نقشى دارد یا نه؟... آیا دولت حق نظارت بر فعالیت اقتصادى بخش خصوصى را دارد یا نه؟ اگر دارد، تا کجا و تا چه حد؟ اگر دولت حق تلاش و فعالیت اقتصادى دارد، آن‏جایى که تعارض و تضادى به وجود بیاید، تکلیف چیست؟ آیا اگر مردم خودشان زحمت کشیدند، تلاش کردند و سود بردند، دولت از این سود حقى دارد یا نه؟... آیا منابع عمومى که در یک جامعه وجود دارد، متعلق به مردم آن جامعه است که در آن عصر زندگى مى‏کنند، یا نسل‏هاى آینده هم در آن سهمى دارند؟ اگر متعلق به مردم آن زمان هم است، دولت چگونه بایستى از آنها استفاده کند و چگونه صرف و خرج کند که به همه مردم برسد؟30

2. معاملات و مبادلات اقتصادى
امروز معاملات پیچیده است. امروز رابطه موجر و مستأجر پیچیده است. امروز اجاره تن این‏طور نیست که یک نفر در یک روز، ساده بگوید »اجرتک نفسى«، آن هم بگوید »قبلت« و قضیه تمام بشود. دستگاه‏هایى که چندین هزار کارگر دارند، با خصوصیات مختلف، با شرایط گوناگون، با حقوقى که این کارگر به تبع مدت کار در اینجا پیدا مى‏کند، با سرمایه مصرف شده در اینجا، با سود کلانى که آن صاحب کارخانه و سرمایه‏دار مى‏برد، با ضعفى که کارگر دارد، ... اصلاً غیر از آن چیزى است که در دوران قبل از صنعتى شدن جهان و اقتصاد صنعتى وجود داشته است.31

 3. رفاه و عدالت اجتماعى
اگر کسانى ثروت‏هاى عمومى را احتکار کردند، دولت باید با آنها چگونه رفتار بکند؟... اگر دیدیم راه درآوردن ثروت، در مقابل عده‏اى آن‏چنان باز است که هیچ کنترلى روى آن نیست، دولت باید چکار بکند؟... در زمینه مسائل مالى، اگر جامعه اسلامى دچار فقر شد، چکار باید بکنیم که به آن، رونق اقتصادى بدهیم؟ آنجایى که جامعه اسلامى موارد و منابع درآمد عمومى دارد، جامعه چگونه باید از آن استفاده بکند؟ در زمینه‏هاى مالى، چه کسى متصدى امور است؟ چه کسى مباشر است؟32

4. مسائل مربوط به پول و بانکدارى
اصلاً پول چیست؟ درهم و دینار که این‏همه در ابواب مختلف فقهى - مثل زکات و دیات و مضاربه - اسم آنها آمده، چیست؟ باید به موضوع درهم و دینار پرداخت و باید تکلیف آن روشن شود. خیلى راحت است که اگر ما عملیات بانکى - غیر از مسئله ربا - و ودیعه‏گذارى‏ها را تحت عنوان قرض و آن هم قرض ربوى بگذاریم و دورش خط بکشیم! آیا جاى این نیست که قدرى بیشتر در عمقش فرو برویم و ببینیم که آیا واقعاً قرض است یا خیر؟ ما در بانک پول مى‏گذاریم و به بانک قرض مى‏دهیم و بانک از ما قرض مى‏گیرد. چه کسى این را قبول دارد؟ در بانک ودیعه مى‏گذارید، قرض که به او نمى‏دهید. از این قبیل مسائل زیاد است. بحث ارزش پول در هنگام تورم‏هاى سرسام‏آور و سنگین - نه آن تورمى که به طور قهرى، در حرکت عمومى هر جامعه وجود دارد و موجب رشد است - چه مى‏شود؟... منظور، این تورم‏هاى 20 و 30 و 50 درصدى و تورم‏هاى سه رقمى است که از این هفته تا آن هفته، از ارزش پول کم مى‏شود. در این حالت‏ها قضیه پول چه مى‏شود؟ بدهکارى‏هاى پولى و قرض‏هایى که از هم مى‏گیریم، چه مى‏شود؟ اگر شش ماه پیش، صد تومان از شما قرض گرفتیم و حالا مى‏خواهیم بدهیم، آن صد تومان با صد تومان حالا فرق دارد. بالاخره تکلیف این مسئله در فقه باید روشن شود.33

5. نظام مالیاتى
خمس و زکات به عنوان مالیات‏هاى شناخته شده شرعى مطرح هستند. رابطه مالیات‏هاى دولتى با این مالیات‏ها، چگونگى اخذ خمس و زکات و مصرف آنها، و ده‏ها مقوله دیگر در نظام مالیاتى در شرایط حکومت دینى وجود دارد که باید وضعیت آنها روشن شود.
(باید) زکات و خمس و بقیه مالیات‏ها را با آنچه امروز مورد نیاز است، منطبق کنند.34

6. مسائل انحصار و احتکار
یک روز مسئله انحصار و احتکار، به شکلى که در دنیاى امروز مطرح است، مطرح نبود. احتکار حداکثر این بود که یک‏صد خانوار، هزار خانوار و یا ده‏هزار خانوار آدم را به گرسنگى مى‏کشید. البته فاجعه‏اى بود، اما عظمت و اهمیتى که امروز احتکار دارد، آن روز نداشت. انحصارات و در دست گرفتن برخى از موارد خرید و فروش - که مورد احتیاج مردم است - نیز همین‏طور است. امروز احتکار، حکومت‏ها را ساقط مى‏کند. احتکار مواد غذایى، احتکار خدمات و احتکار برخى چیزهایى که براى جامعه لازم است، نظامى را مى‏آورد و نظامى را مى‏برد. این‏قدر حساس و تعیین کننده است. آن روز احتکار این‏قدر اهمیت عملى نداشت، یا فقهاى ما آشنا نبودند که احتکار چه تأثیرات اجتماعى مهمى ممکن است بگذارد. در عین حال، در کتب فقهى، احتکار بحث شده و این موارد مشخص‏اند... . یک فقیه، امروز با آشنایى با مسائل جهانى و مسائل اجتماعى و اقتصادى، و با توجه به اینکه ممکن است یک احتکار بزرگ، در یک جامعه محذوراتى به وجود بیاورد، ... یک‏بار دیگر مسئله احتکار را مورد بحث قرار مى‏دهد.35

ب) روابط خارجى
آیا در مبادلات اقتصادى ما و کشورها، ما حق داریم... آن کشورهاى دیگر را استعمار کنیم یا نه؟ ... اگر سرمایه‏گذارى ما در آن کشورها، برایمان سودى عاید کرد، آیا این سود حلال است یا نه؟ چنانچه ما سرمایه‏گذارى نکردیم، ولى قدرت ظالمى به آنجا رفت و سرمایه‏گذارى کرد که سرمایه‏گذارى ما مى‏توانست جلوى او را بگیرد، چطور؟ آیا جایز است که ما درآمدهاى کشورمان را به یک کشور دیگر ببریم و خرج کنیم یا نه؟ اگر جایز است، تا چه حد و در چه کشورى؟ اسلامى و غیراسلامى، یا فقط اسلامى؟ اگر تمسک ما به احکام اصول اسلام، موجب بشود که در یک‏جا، ارتباطاتمان با یک کشور به هم بخورد، آیا آن احکام را باید رعایت بکنیم یا نه؟36
دولت اسلامى با کدام‏یک از دولت‏ها ارتباط برقرار بکند؟ آیا آن طرف باید حتماً مسلمانِ متعبدِ متعهد باشد، یا فقط مسلمان باشد، یا مسلمان هم نبود اشکالى ندارد، یا حتى اگر کافر ضداسلام هم بود اشکالى ندارد؟ اگر در آن کشورى که دولتش چنین خصوصیات را دارد و یک مشت مسلمان هم در آنجا هستند، روابط ما با آن مسلمانان چگونه باید باشد؟37

ج) نظام سیاسى
این جامعه حکومتش چطور باید باشد؟... آن کسى که حکومت و زمام اداره ملت را به دست گرفت، چه اختیاراتى دارد؟ از این اختیارات، چگونه باید استفاده بکند؟ اگر استفاده نکرد، چکار باید بکنیم؟38
د) نظام آموزشى - فرهنگى
ما از بیت‏المال خرج مى‏کنیم و این دانشگاه‏ها را اداره مى‏کنیم. آیا جایز است این پول را صرف و خرج علومى بکنیم که مثلاً شبهه است و احتمال وجود دارد که اینها مفید نباشد، یا مثلاً استفاده حرام از آنها بشود؟39
ه) نظام دفاعى - امنیتى
اگر دشمن تهدید کرد چطور باید دفاع کنیم؟ اگر دشمنان داخلى، نفوذى‏ها، گروهک‏ها و ایادى دشمن، در داخل جامعه اسلامى پیدا شدند و رشد کردند، حکومت با آنها چگونه رفتار بکند؟40
و) مسائل قضایى
بنشینند، مباحث مربوط به قضا و شهادات و امثال اینها را تنقیح و مشخص کنند - که خوشبختانه مقدارى هم رویش کار شده - چون علماى ما تا پنجاه، شصت سال قبل از این، کار قضاوت هم مى‏کردند.41
مبحث دیات، مبحث حدود و دیگر مسائل قضا، براى دستگاه باعظمت قضاوت ما حل نشده و تکلیفش معلوم نگردیده است.42

علل عدم گرایش فقها به مسائل اجتماعى و حکومتى
سیطره و رسوخ اندیشه جدایى دین از سیاست، و دور افتادن فقهاى شیعه از حکومت و مناصب اجتماعى و حکومتى، فقه شیعه را در دوره‏هاى گذشته در بستر فقه فردى گرفتار کرد و زمینه غلتیدن به وادى فقه فردى و دورى از فقه اجتماعى و مباحث حکومتى و سیاسى را فراهم ساخت.
فقه شیعه و کتب فقهى شیعه، بیشتر فقه فردى بود; فقهى بود که براى اداره امور دینى یک فرد یا حداکثر دایره‏هاى محدودى از زندگى اجتماعى، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال اینها بود. 43
در این قسمت به بررسى علل عدم توجه فقها، و به تبع آن عدم توسعه فقه در ادوار گذشته نسبت به مسائل اجتماعى و حکومتى از دیدگاه مقام معظم رهبرى مى‏پردازیم:

1. انزواى اجتماعى
انزواى اجتماعى و عدم مداخله علماى شیعه در زندگى عمومى جامعه، که به دلیل شرایط خفقان ایجاد شده و در اغلب دوره‏هاى تاریخى سیطره داشته است، ازجمله علل عدم اهتمام فقهاى شیعه به مسائل اجتماعى و حکومتى بوده است. در حاشیه بودن و مظلومیت شیعیان، علماى شیعه را وادار کرد که تلاش و اندیشه خود را در مباحث احکام شرعى که در سطح فرد و خانواده محدود مى‏شود، متمرکز کنند.
فقه ما یک عیب دارد... آن عیب عبارت از این است که چنین فقهى، براى این صورت و این فرد نوشته شده که حکومت ظلم و جورى بر سر کار باشد که برخلاف ما انزل اللّه، حکم و اجرا مى‏کند و یک عده شیعه مستضعف مظلوم هم، در گوشه‏اى زندگى مى‏کنند. این فقه، دستورالعمل آن عده شیعه مستضعف مظلوم است... فقه کنونى ما براى روزگارى که بخواهد نظام جامعه را اداره بکند، پیش‏بینى نشده است.44

2. عدم دسترس به قدرت و حکومت
به خاطر طول سال‏هایى که فقهاى شیعه و خود گروه شیعه، در دنیاى اسلام به قدرت و حکومت دسترسى نداشتند، فقه شیعه یک فقه غیرحکومتى و فقه فردى بود... بسیارى از مباحث که مربوط به اداره کشور است، مثلاً مسئله حکومت و مسئله حسبه و چیزهایى که با کارهاى جمعى و داشتن قدرت سیاسى ارتباط پیدا مى‏کند، چند قرن است که جاى اینها خالى است. علت هم معلوم است. فقهاى شیعه در این مورد تقصیر یا قصورى نکرده‏اند، براى آنها این مسائل مطرح نبوده است. شیعه حکومت نداشته است. فقه شیعى نمى‏خواسته جامعه سیاسى را اداره کند. حکومتى در اختیار او نبوده که بخواهد جهات آن حکومت را اداره کند و احکام آن را از کتاب و سنت استنباط نماید.45

3. در اقلیت بودن شیعه
در اقلیت بودن شیعه و عدم تأثیرگذارى آنان در امور اجتماعى، زمینه عدم مداخله بزرگان و علماى شیعه در امور اجتماعى و حکومتى را فراهم مى‏نمود.
در طول این هزار سالى که ما فقه استدلالى داشتیم، شیعه چون در اقلیت بود، فقه او در(صدد) پاسخ اینکه چگونه باید زندگى کنند، نیست، (بلکه) در(صدد) پاسخ اینکه (این است که) فرد چگونه باید زندگى کند، هست.46
4. ناامیدى فقها از تشکیل حکومت
قرن‏هاست که شیعه با یأس از اداره حکومت همراه بوده، یعنى فقیهى که مى‏نشست استنباط مى‏کرد، فکر نمى‏کرد که این استنباط براى اداره یک جامعه است، براى اداره یک فرد بود.47
5. رواج تفکر جدایى دین از سیاست (سکولاریسم)
قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمى در عالم غرب مى‏باشد، عبارت از قرن جدایى دین و طرد دین از صحنه زندگى است. این تفکر در کشور ما هم اثر گذاشت و پایه اصلى دانشگاه ما بر مبناى غیردینى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه‏هاى علمیه روگردانید. این پدیده مرارت‏بار، در حوزه علمیه اثر سوء گذاشت; زیرا علماى دین را صرفاً به مسائل ذهنى دینى - ولاغیر - محدود و محصور کرد و حوزه‏ها از واقعیت زندگى و حوادث دنیاى خارج و تحولات عظیمى که به وقوع مى‏پیوست، بى‏خبر ماندند و به یک سلسله مسائل فقهى و غالباً فرعى محدود شدند. مسائل اصلى فقه - مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامى و خلاصه فقه حکومتى - منزوى و متروک و »نسیاً منسیا« شد و به مسائل فرعى و فرع الفرع و غالباً دور از حوادث و مسائل مهم زندگى، توجه بیشترى گردید.48

خط و مشى گذار از فقه سنتى به فقه اجتماعى
فقه شیعه در طول عمر هزار و دویست ساله خود، آثار گران‏بهایى را عرضه داشته و در طول زمان با تحول و نوآورى‏هاى فراوانى مواجه بوده است. گرچه فرآیند نوآورى و تحول، گاه به تندى و گاه به کندى انجام پذیرفته، اما مهم تداوم این فرآیند است:
در فقه نوآورى همیشه بوده است، فقهاى ما در طول تاریخ هزار و دویست ساله فقاهت استدلالى و اجتهادى، نوآورى داشتند.49
آنچه در این فرآیند مورد توجه بوده و اهمیت داشته، این است که سیر این فرآیند به گونه‏اى نبوده که ماهیت فقه را دگرگون نماید، بلکه تحول و نوآورى در بستر فقاهت و اجتهاد صورت پذیرفته و در حال حاضر نیز مى‏بایست تحولات در همین بستر واقع شود.
تفقه در دوره جدید با تفقه در دوره پیش هیچ فرقى ندارد، بسیارى از مسائل امروز در گذشته وجود نداشته و فقیه مجبور نبوده که آن مسائل را استنباط کند. این با ماهیت تفقه ارتباطى ندارد، امروز هم اگر کسى بخواهد احکام جدید را به دست بیاورد، باید همان کارى را بکند که فقیه پانصد سال پیش انجام مى‏داد.50
از بیان فوق روشن مى‏شود که فقه اجتماعى با فقه سنتى، نه تفاوت ماهوى دارد; به این معنا که در گذر از فقه سنتى به فقه اجتماعى، ماهیت فقه دگرگون شود; و نه تفاوت تفقهى; به این معنا که تفقه در فقه اجتماعى غیر از تفقهى باشد که در فقه سنتى مرسوم و متداول است; بلکه ماهیت فقه، ماهیتى واحد و شیوه تفقه، شیوه مرسوم فقها از صدر تا به امروز مى‏باشد.
گذار از فقه سنتى به فقه اجتماعى در گرو عوامل و برنامه‏ریزى حساب‏شده‏اى است، که در ذیل به طور گذرا به آنها اشاره شده است:

1. برنامه‏ریزى بلندمدت
گذار از فقه سنتى به فقه اجتماعى و همگام‏سازى فقاهت با نیازهاى جارىِ عرصه حکومت و جامعه اسلامى و جهانى، مسئله‏اى نیست که در مدتى کوتاه قابل دسترس باشد. نباید امید کاذب پدید آورد که با یک برنامه کوتاه‏مدت، فقه و فقاهت بتواند مجموعه نیازهاى جارى جامعه و نظام اسلامى را برآورد و به پاسخ‏هاى عمیق، متقن و کارآمد در معظلات اجتماعى و حکومتى دست یابد.
باید کارى کنیم که وقتى رساله عملیه را باز کرد، بداند چرا مالیات مى‏گیرند و چگونه باید بگیرند، و اگر نگیرند، چه مى‏شود و بقیه چیزهاى دیگر. اینها باید از اسلام استنباط بشود. این کار را شما باید بکنید. من نمى‏گویم که اینها را سه چهار ساله تدوین کنید; پنجاه سال وقت دارید. پنجاه سال، زمان زیاد است; اما این کار هم، کار بسیار عظیمى است. امروز ما حکومت و کشور را اداره مى‏کنیم; اما این اداره امروز ما با ناشیگرى و بى‏اطلاعى و عدم تجربه و ندانستن اسلام در بسیارى موارد همراه است. همین مقدار کم است که غوغا به پا کرده و قدرت‏ها را از ما مى‏ترساند. پس اگر بخواهیم به طور کامل و صحیح از آن استفاده کنیم، ببینید چه مى‏شد... . حالا شما قدم اول را بردارید، براى آن پنجاه سالِ بعد کار کنید، کار دقیق و عمیق.51

2. شجاعت و جسارت فقهى
ایجاد تحول در فقه کنونى و گذار از آن به فقه اجتماعى، نیاز به فقیهان و دانش‏پژوهان فقهىِ شجاع دارد; کسانى که در عین برخوردارى از تسلط فقهى و تدیّن، در گشودن ابواب تازه و نیز ابراز دیدگاه‏هاى جدید، در کمند احتیاطهاى فردى و یا ملاحظه‏کارى‏هاى متداول حوزوى نباشند و با بینشى باز و تلاشى فقیهانه، در مسیر استخراج و استنباط احکام الهى گام بردارند و به پیش روند و دیدگاه‏هاى خود را - هرچند خلاف مشهور - ابراز نمایند و در معرض افکار عموم و نقد و نقادى قرار دهند.
آفاق و گستره‏هاى جدید در امر فقاهت لازم است. چه دلیلى دارد که بزرگان و فقها و محققان ما، نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضى از بزرگانِ این زمان و نزدیک به زمان ما، از لحاظ قوت علمى و دقت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند.52
شجاعانه حرف بزنید;... اگر چیزى... مطرح شد که هرچند از نظر افکار عمومى فعلى، خیلى مورد قبول ذهنیت حوزه (نبود)، هرچند در آینده رد خواهد شد، اشکالى ندارد; لااقل مطرح بشود تا این فضا براى نظرات باز گردد.53
همزمان با پیدایش این روح در فقیهان و فاضلان فقه‏شناس، حوزه نیز مى‏بایست شجاعت‏پذیر باشد; از شنیدن روش‏ها و حرف‏هاى نو احساس دلواپسى نکند; به اضطراب و دلواپسى نیفتد و براى صاحبان آرا و دیدگاه فقهى جدید، سد و مانع نتراشد و موقعیت معنوى آنان را در دامن حوزه مخدوش نگرداند. بلکه مى‏بایست فضاى حوزه را براى شنیدن و پذیرش حرف‏هاى نوین فقهى آماده کند و بالاتر از آن، خود زمینه خطور، طرح و ابراز افکار نوین فقهى را آماده ساخته، از آرا و افکار جدید استقبال و قدردانى نماید.
باید این اراده در حوزه راه بیفتد; باید این گستاخى و شجاعت پیدا بشود و حوزه آن را بپذیرد. البته این‏طور نباشد که هرکس صدایى را بلند کرد، حوزه آن را قبول کند. در عین حال نباید حرف جدید در حوزه و در چارچوب‏هاى مورد قبول، مستمکر باشد.54

3. تحول در نگرش
فقیه امروز علاوه بر شرایطى که هزار سال پیش باید یک فقیه مى‏داشت، لازم است شرط هوشمندى و هوشیارى و آگاهى از جامعه را داشته باشد، والا اصول و ارکان اجتهاد و تفقه امروز با هزار سال پیش فرقى نکرده، اصول همان اصول است; یعنى یک نوع نگاه به کتاب و سنت لازم است براى فقیه تا بتواند احکام را استنباط کند و اگر نداشته باشد نمى‏تواند استنباط کند.55
این امر نیز مستلزم نوعى بازنگرى در تمامى ابواب فقهى از طهارت تا دیات است.
ما به بازنگرى در تمام ابواب و کتب فقهیّه احتیاج داریم. شما باید یک‏بار دیگر از طهارت تا دیات نگاه کنید و فقهى استنباط کنید براى حکومت کردن. ما مى‏خواهیم الآن حکومت کنیم بر مبناى فقه اسلام.56

4. تحول در روش و ابداع روش‏هاى نوین
تلاش فقهى بایستى معطوف تجدید نظر در روش‏ها و شیوه‏ها باشد. روش‏هاى متداول فقهى با تمامى اتقان و استوارى، تکامل‏پذیرند و براى گذار از فقه کنونى به مرحله تکاملى (فقه اجتماعى) امرى ضرورى به نظر مى‏رسد.
فقه پویا همان سنتى است. پویاست یعنى علاج‏کننده مشکلات انسان و پاسخگوى حوادث واقعه است.57
اما این امر بدان معنا نیست که این روش نیز به بالاترین مرحله خود رسیده و قابلیت پیشرفت ندارد، بلکه یکى از راه‏هایى که به مدد آن مى‏توان فقه شیعه را متحول نمود، تحول در روش است.
همان روش فقاهتى که قبلاً عرض شد احتیاج به تهذیب، نوآورى و پیشرفت دارد. باید فکرهاى نو کار بکنند تا بشود کارآیى آن را بیشتر کرد... این (مسئله تأثیر شرایط زمان و مکان در فتواى فقهى) یک چیزى است که اگر فقهاى بزرگوار ما و فضلاى بزرگ در خصوص حوزه علمیه قم بر روى آن تکیه کنند، ابواب جدیدى از مسائل اسلامى و احکام الهى براى مردم باز خواهد شد و ما مشکلات جامعه را بر مبانى تفکر اسلامى با شیوه فقاهت حل خواهیم کرد.58
فقه اسلامى اگر بخواهد براى نظام اسلامى پاسخگو و رافع نیاز باشد، باید به شیوه و متد مأمور به خودش مورد بازنگرى قرار بگیرد.59
به علاوه راهگشایى روش‏ها و شیوه‏هاى نوین، با استعداد وجودى مکتشفان و مخترعان پیوند مى‏خورد و توانایى‏هاى درخورى را طلب مى‏کند و همین امر خود، مقدمه تحول بنیادین در گستره فقه مى‏گردد.
چه دلیلى دارد که فضلا، بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ اى بسا خیلى از مسائل دیگر را غرق خواهد کرد و خیلى از نتایج عوض خواهد شد و خیلى از روش‏ها دگرگون شود. روش‏ها که عوض شد، جواب‏هاى مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه، طور دیگرى مى‏شود.60

5. شناخت شرایط و مسائل جامعه
نباید تصور بشود که فقها باید بروند در مدرسه‏ها بنشینند و کار به دنیا نداشته باشند! آن فقیهى که کار به دنیا ندارد، از اوضاع دنیا خبر ندارد، چگونه مى‏تواند براى زندگى انسان‏ها از قرآن و حدیث و متون اسلامى، نظام شایسته را استخراج کند؟!61

6. تلاش در آفاق و گستره‏هاى نوین
تکامل فقه و ورود به مرحله متکامل، نبایستى تکامل خطى باشد و در رشته‏هایى محدود و دامنه‏هایى خاص، تحقیقات و دقت‏هاى موشکافانه و ژرفکاوانه صورت پذیرد; بلکه مى‏بایست در همه زمینه‏ها و در آفاق جدید و مناطق کشف‏نشده و مغفول‏مانده جست‏وجو و تحقیقات کارآمد ادامه یابد.
محقق امروز، نباید به همان منطقه‏اى که مثلاً شیخ انصارى(ره) کار کرده است، اکتفا کند و در همان منطقه عمیق، به طرف عمق بیشتر برود. این کافى نیست. محقق باید آفاق جدید پیدا کند. این کار، در گذشته هم شده است; مثلاً شیخ انصارى، حکومت را در نسبت بین دو دلیل، کشف و ابداع کرده است; بعد دیگران آمدند و تعمیق کردند و آن را گستراندند و مورد مداقه قرار دادند. آفاق و گستره‏هاى جدیدى در امر فقاهت، لازم است. چه دلیل دارد که بزرگان و فقها و محققان نتوانند این کار را بکنند؟62

7. تحول در انتظارات
پس از انقلاب اسلامى ایران و حاکمیت ولایت فقیه بر ایران اسلامى، نیازهاى روزافزونى در حوزه فقه وارد شد و سطح انتظار پاسخ‏گویى از حوزه اجتهاد، از محدوده فقه فردى و عبادى بالا رفته و به سقف مسائل اجتماعى و سیاسى، و بلکه تمام شئون حکومت رسیده است. طبیعتاً فقیهان نیز مى‏بایست با عنایت به نوع پرسش‏ها در حوزه‏هاى نوظهور، به پاسخ اقدام نمایند.
این حرف که با انقلاب ما اسلام یک حیات دوباره‏اى پیدا کرده و آینده بشریت آینده‏اى آمیخته با اسلام و راهنمایى‏هاى اسلام و نظام اسلامى خواهد بود، این ادعا که ادعاى درست و دقیقى هم هست و نشانه‏هایش را داریم مشاهده مى‏کنیم، احتیاج به این دارد که ما براى استنباط اسلام و فهم اسلام و کار روى اسلام سرمایه‏گذارى بیشترى بکنیم.63
انقلاب اسلامى ایران این فرصت را به فقه شیعه داد که ظرفیت‏هاى بالقوه خود را به فعلیت برساند و حیثیت‏هاى اجتماعى خود را به منصه ظهور برساند.
فقاهت باید به ما، نیازهاى امروزمان را پاسخ بدهد; ما امروز مى‏خواهیم حکومت کنیم. ما مى‏خواهیم دولت تشکیل بدهیم. ما مى‏خواهیم بخش‏هاى مختلف این جامعه را اداره کنیم. جواب همه اینها در اسلام هست، بایستى از اسلام استخراج بشود.64
فقه استدلالى ما، فقه فردى بود، حالا شده است فقه یک نظام، فقه اداره یک کشور، بلکه فقه اداره دنیا. دعواى ما این است دیگر، ما مى‏گوییم با این فقه دنیا را مى‏شود اداره کرد دیگر. مخصوص ایران که نیست.65

8. ایجاد بسترهاى مناسب براى پژوهش و عرضه آراى فقهى نوین
تلاش در عرصه تحول فقه و گذار از مرحله‏اى به مرحله متکامل، به فضایابى و ایجاد بسترهاى مناسب نیازمند است. بایستى با پیشنهادهاى کاربردى به سوى آرمان فقه اجتماعى و حکومتى گام برداشت و آن را به واقعیت نزدیک‏تر ساخت، و آن را از ایده‏اى دوردست، به امیدى در دسترس و زودرس تبدیل کرد.
پیشنهادهاى فراوانى در این عرصه از سوى بزرگان، على‏الخصوص مقام معظم رهبرى ارائه شده است. در ذیل به بخشى از این پیشنهادات کاربردى اشاره مى‏شود:
ا
لف) ارائه اجازه اجتهاد به روشى نوین
چقدر خوب بود که اجازه اجتهاد در حوزه‏ها زنده بشود; منتهى به ترتیبى که من پیشنهاد مى‏کنم. من مى‏گویم طلبه فاضل، بعد از آنکه مقدارى درس خواند، و در خود احساس قوت اجتهاد کرد و نیرو و قدرت اجتهاد را در خودش حدس زد، پیش استاد برود و او هم موضوع و مسئله مهمى را که از مسائل جدید و بحث نشده است، انتخاب کند، به این طلبه بدهد. طلبه هم برود روى این مسئله کار کند و یک جزوه - مثل این جزوه‏هاى تزى که در دانشگاه‏ها معمول است - تهیه کند... آنگاه شما ببینید که در ظرف چند سال، هزاران تز فقهى جالب و مسائل بحث نشده، به دست خواهد آمد. این راه را باز خواهد کرد.66

ب) برگزارى تریبون‏هاى آزاد فقهى
ایجاد محیطهاى باز براى پرورش افکار... باید این کار در حوزه انجام شود و از چیزهایى است که حوزه را زنده خواهد کرد.... مثلاً براى فقه، مجمع بررسى مباحث تازه فقهى مرکب از هفت، هشت، ده نفر طلبه فاضل ایجاد شود و اینها مرکزى داشته باشند و جلساتى تشکیل بدهند و سخنرانى‏هاى فقهى بگذارند، تا هرکس خطابه و مطلب و فکر جدیدى در فلان مسئله فقهى دارد - از طهارت تا دیات، کوچک و بزرگ - به آنجا بیاورد و آنها نگاه کنند; اگر دیدند ارکانش درست است (نه اینکه خود حرفش درست باشد) و متکى به بحث و استدلال طلبگى است و عالمانه طرح شده است، آن را در فهرست بنویسند و در نوبت بگذارند تا اینکه آن فرد روزى بیاید و در حضور جماعتى که اعلان مى‏شود خواهند آمد، سخنرانى کند و آن مسئله را آزادانه تشریح نماید و عده‏اى هم در آنجا اشکال کنند. ممکن است کسانى که در آن جلسه هستند از خود آن شخص فاضل‏تر باشند، هیچ اشکالى ندارد. یک مسئله که بحث مى‏شود، این فکر پراکنده مى‏گردد.67

ج) راه‏اندازى نشریات و مجلات فقهى
ما یک مجله فقهى لازم داریم... . مگر فایده این مجله براى پیشبرد فقه اسلام، کمتر از فایده آن درس است؟68

 د) افزایش روحیه تحمل مخالف و تحمل آراى شاذ و خلاف مشهور
در حوزه‏ها باید روح تتبع علمى و فقهى وجود داشته باشد. حالا ممکن است که به قدر فتوا، مواد آماده نشود، عیبى ندارد، ولى بحث علمى را بکنند. من گاهى مى‏بینم که چند نفر در یک بحث فقهى، یک حرف جدیدى مطرح مى‏کنند، بعد از اطراف به اینها حمله مى‏شود که شما چرا این حرف را زدید!... در حوزه علمیه باید طاقت شنیدن حرف‏هاى جدید زیاد باشد، هرچند به حدى نرسد که این فقیه، فتوا بدهد. ممکن است دیگرى چیزى به آن بیفزاید و فتوا بدهد. 69

9. رفع توهم بیگانگى فقاهت و سیاست
فقه شیعه به علل مختلفى در دوران غیبت با سیاست و حکومت، میانه و رابطه‏اى نداشته است و طبیعتاً در حیطه استنباط خود نیز از مؤلفه‏هاى سیاست بهره نمى‏جست. از طرف دیگر، تفکر جدایى دین و فقاهت از سیاست، حکومت و اجتماع توسط ایادى استعمار نیز دامن زده مى‏شد. لیکن با پیروزى انقلاب اسلامى ایران و ورود به عرصه حاکمیت، این خلأ در فقه شیعه پر شد و در این حوزه نیز فقه شیعه رو به تکامل و تحول داشته و به سوى فقه اجتماعى در حرکت است; گرچه هنوز رگه‏هایى از تفکر سکولار در وجود او جاى خوش دارد و به همین خاطر اولین گام اساسى، ریشه‏کن‏سازى این جرسومه است.
مطلب نهم عبارت است از اینکه فکر وحدت دین و سیاست را هم در تفقه و هم در عمل دنبال کنید. آقایان بدانند فکر جدایى دین از سیاست به عنوان یک آفت، به کلى ریشه‏کن نشده و هنوز در حوزه‏هاى ما متأسفانه هست و کسانى هستند که خیال مى‏کنند حوزه باید به کار خودش مشغول باشد و اهل سیاست و اداره کشور هم مشغول کار خودشان باشند. حداکثر اینکه با هم مخالفتى نداشته باشند. اما اینکه دین در خدمت اداره زندگى مردم باشد و سیاست متغذى از دین باشد و از دین تغذیه بکند، هنوز در بعضى از اذهان درست جا نیفتاده است. ما این فکر را باید در حوزه ریشه‏دار کنیم.70
اما وجود این رگه‏ها، مانع از حرکت رو به جلو نیست و خوشبختانه حرکت به سوى فقه اجتماعى در جریان بوده و به مرور تفکر جدایى فقاهت و حکومت را به کنار مى‏زند. در واقع بینش سیاسى و وجهه اجتماعى - سیاسى فقه، شاکله اصلى فقاهت را تشکیل مى‏دهد.
فقاهت امروز با بینش سیاسى منافاتى ندارد، بلکه بینش سیاسى مکمل و کیفیت‏بخش آن است.71
دیگر اینکه همراهى فقاهت با سیاست در عرصه اجتهاد، جز با تدوین دوباره فقه بر مبناى ایده همسازى فقاهت با سیاست، راه به جایى نبرده و گره‏اى از کار نخواهد گشود.
ما بایستى این فکر (جدایى دین از سیاست) را در حوزه ریشه‏کن کنیم. به این شکل که هم فقاهت را اینطور قرار بدهیم و هم در عمل اینگونه باشیم; یعنى چه؟ (یعنى) استنباط فقهى براساس فقه اداره نظام باشد، نه فقه اداره فرد. فقه ما از طهارت تا دیات باید ناظر به اداره یک کشور، اداره یک جامعه و اداره یک نظام باشد.72
در همین راستا و در تکمیل مباحث فقه اجتماعى، مى‏بایست به تألیف کتاب‏هاى مستقل در ابواب گوناگون فقه اجتماعى و سیاسى اقدام کرد و در حوزه سیاست داخلى و خارجى به پرسش‏ها و معضلات پاسخ گفت و احکام متناسب را استنباط نمود.
در ارتباط با کشورهاى دیگر در سیاست خارجى و دیپلماسى جمهورى اسلامى، احتیاج داریم به کتاب سیاسات که در فقه ما وجود ندارد. این کتاب باید در فقه به وجود بیاید.73
حرکت به سوى فقه اجتماعى، در سال‏هاى اخیر حرکتى هرچند نرم و آرام داشته، اما همین حرکتِ آهسته، نوید تدوین نوین فقه شیعه براساس ایده اداره اجتماع و نظام اسلامى را مى‏دهد.
در فقه ما به مسائل سیاسى، به بعضى از فصول مباحث سیاسى کمتر پرداخته شده، مگر در این اواخر که در این مرحله قبل از تشکیل جمهورى اسلامى و بعد از تشکیل جمهورى اسلامى تا حالا، مباحث سیاسى هم با همان توسع و عمق مباحث عبادات و معاملات مورد بررسى ما قرار گرفته است.74
و کلام آخر اینکه:
بدانید! آن فقهى ارزش خواهد داشت، خواهد ماند، خواهد ساخت و اداره خواهد کرد که عالمانه تهیه شود. اگر چشم روى چشم گذاشته شود و همین‏طورى گفته شود که آن حدیث، این را مى‏گوید، این فقه نخواهد شد; مواظب باشید.75

حسن ختام
مقام معظم رهبرى با دوراندیشى خویش، نظاره‏گر فرداهایى روشن، براى مکتب تشیع و نظام اسلامى است. ایشان در همین راستا انتظارى مقدس از حوزه‏هاى علمیه دارد:
»طرحِ فقهى جامع، فراگیر و متناسب با نیازهاى عصر«
فقهى که چارچوب‏هاى مقدس و رایج حوزه‏ها را پاس دارد; نگرشى نوین را در فقه پى‏افکند و فقه منحصر به مسائل فردى را به فقه موضوعات شخصى، اجتماعى، سیاسى و حکومتى تبدیل نماید، و از این رهگذر، مشتى آهنین بر دهان یاوه‏گویان باشد، تا نگویند: فقه اسلامى، فقهى ناتوان و عارى از هرگونه نظام سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى است.
به این منظور، ایشان در سخنان خود به تبیین علل و چگونگى اقدام به این امر عظیم پرداخته و »راه« را »فرا راه« ما قرار داده‏اند. به امید آنکه حرکت در این راه، مفتاحى بر قفل فردیت فقه باشد; فقه اجتماع و سیاست را بر فقه احوال شخصیه بیافزاید و در تمامى شئون، بنیاد اداره نظام اجتماعى و پاسخگویى به خلأهاى فکرى زمان را منظور بدارد. به امید آنکه این آغاز را فرجامى خوش افتد.

منابع
1. ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، عدة الاصول، آل‏البیت(ع)، قم، 1403ق.
2. پژوهشکده تحقیقات اسلامى، اندیشه‏هاى سیاسى مقام معظم رهبرى (مجموعه مقالات)، زمزم هدایت، قم، [بى‏تا].
3. جعفر بن حسن حلى، معارج الاصول، آل‏البیت، قم، 1403ق.
4. رضا اسلامى، اصول فقه حکومتى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، قم، 1387ش.
5. سیدعلى خامنه‏اى، رساله اجوبة الاستفتائات (ترجمه فارسى)، چاپ شانزدهم: انتشارات بین‏المللى الهدى، تهران، 1389ش.
6. -----------------، حدیث ولایت، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، 1376ش.
7. -----------------، حوزه و روحانیت، نگرش‏هاى موضوعى1، ج2، سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، 1375ش.
8. -----------------، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، تهران، 1380ش.
9. -----------------، چشمه نور، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، تهران، 1374ش.
10. -----------------، بیانات در مصاحبه با روزنامه کیهان، 61/10/4 ش.
11. -----------------، بیانات در دیدار میهمانى از کویت، 78/3/31 ش.
12. -----------------، سخنرانى در دیدار ائمه جماعات استان تهران، 62/1/29 ش.
13. -----------------، سخنرانى در گردهمایى ائمه جمعه سراسر کشور، 74/6/20 ش.
14. -----------------، سخنرانى در دیدار طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 64/6/11; 66/1/5; 69/1/4; 76/4/22ش.
15. -----------------، سخنرانى در جمع روحانیون شهرستان اردبیل، 66/4/30 ش.
16. -----------------، سخنرانى در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینى(ره)، 76/3/14; 82/3/14; 83/3/14 ش.
17. -----------------، سخنرانى در آغاز جلسه درس خارج فقه، 70/6/31; 73/6/21; 80/11/2; 81/9/25ش.
18. -----------------، سخنرانى در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران، 63/6/6; 67/10/16 ش.
19. -----------------، سخنرانى در جمع طلاب و روحانیون، 63/6/27; 63/9/20; 68/3/22; 68/9/29; 68/10/5; 73/3/8 ش.
20. -----------------، سخنرانى در جمع طلاب حوزه علمیه قم، 66/9/10; 70/11/30 ش.
21. -----------------، سخنرانى در جمع طلاب دانشگاه علوم رضوى، 65/1/4 ش.
22. -----------------، سخنرانى در جمع اعضاى کنگره تبیین مبانى فقهى امام خمینى(ره)، 74/12/7 ش.
23. -----------------، سخنرانى در جمع علماى افغانستان، 71/7/23 ش.
24. -----------------، سخنرانى در جمع کثیرى از مردم قم، 62/2/27 ش.
25. -----------------، سخنرانى در دیدار با دانشگاهیان و طلاب حوزه‏هاى علمیه، 68/9/29 ش.
26. -----------------، سخنرانى در جمع اعضاى بنیاد فرهنگى باقرالعلوم(ع)، 68/11/1 ش.
27. -----------------، طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، چاپ یازدهم: دفتر فرهنگ نشر اسلامى، تهران، 1374ش.
28. -----------------، حرف دل (مجموعه بیانات مقام معظم رهبرى)، انتشارات قرب، [بى‏جا]، 1379ش.
29. -----------------، مصاحبه‏ها (مجموعه مصاحبه‏هاى حجت‏الاسلام خامنه‏اى در سال 1360)، سروش، تهران، 1360ش.
30. زیدالدین بن على العاملى (شهید ثانى)، تمهید القواعد، [بى‏جا]، [بى‏تا].
31. شیخ حسن عاملى، معالم الاصول، چاپ دوازدهم: مؤسسه نشر اسلامى (انتشارات جامعه مدرسین)، قم، [بى‏تا].
32. مهدى مهریزى، »فقه حکومتى«، مجله نقد و نظر، ش12، پاییز 76.
33. على‏اکبر نوایى، »فقه حاکم«، مجله اندیشه حوزه، ش1، تابستان 74.
 پی نوشت ها :
1. دیدار با طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، 89/7/29.
2. همان.
3. سخنرانى در اجتماع ائمه جماعات استان تهران، 62/1/29.
4. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 66/1/5.
5. سخنرانى در جمع روحانیون اردبیل، 66/4/30.
6. سخنرانى در جمع طلاب مدرسه علمیه صدر بابل، 63/2/19.
7. سخنرانى در چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینى(ره)، 82/3/14.
8. سخنرانى در گردهمایى ائمه جمعه سراسر کشور، 74/6/20.
9. سخنرانى در آغاز درس خارج فقه، 70/6/31.
10. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 66/1/5.
11. ر. ک: رضا اسلامى، اصول فقه حکومتى، ص24.
12. سخنرانى در آغاز درس خارج فقه، 70/6/31.
13. همان.
14. سخنرانى در جمع طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 64/6/11.
15. سخنرانى در دیدار با علما و روحانیون زنجان، 64/8/29.
16. سخنرانى در جمع اعضاى بنیاد فرهنگى باقرالعلوم(ع)، 68/11/1.
17. سخنرانى در دیدار با علما و روحانیون زنجان، 64/8/29.
18. همان.
19. سخنرانى در دیدار با مدرسان و طلاب مدارس علمیه، 63/6/27.
20. سخنرانى در جمع فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم، 74/9/14.
21. سخنرانى در مراسم عمامه‏گذارى مدرسه عالى شهید مطهرى(ره)، 63/9/20.
22. همان.
23. سخنرانى در دیدار با مدرسان و طلاب مدارس علمیه، 63/6/27.
24. سخنرانى در دیدار با علما و روحانیون زنجان، 64/8/29.
25. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 66/1/5.
26. همان.
27. سخنرانى در دیدار با علما و روحانیون زنجان، 64/8/29.
28. سخنرانى در جمع طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 64/6/11.
29. سخنرانى در جمع طلاب حوزه علمیه قم، 70/11/30.
30. سخنرانى در جمع دانشجویان دانشگاه علوم رضوى، 65/1/4.
31. همان.
32. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 66/1/5.
33. سخنرانى در جمع فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم، 74/9/14.
34. سخنرانى در دیدار با مدرسان و طلاب مدارس علمیه، 63/6/27.
35. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 66/1/5.
36. سخنرانى در جمع دانشجویان دانشگاه علوم رضوى، 65/1/4.
37. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 66/1/5.
38. همان.
39. سخنرانى در جمع دانشجویان دانشگاه علوم رضوى، 65/1/4.
40. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 66/1/5.
41. سخنرانى در جمع مدرسان و طلاب مدارس علمیه، 63/6/27.
42. سخنرانى در جمع فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم، 74/9/14.
43. سخنرانى در مراسم سالگرد امام خمینى(ره)، 76/3/14.
44. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 64/6/11.
45. سخنرانى در مراسم سالگرد امام خمینى(ره)، 76/3/14.
46. سخنرانى در جمع دانشجویان دانشگاه علوم رضوى، 65/1/4.
47. سخنرانى در جمع مدرسان و طلاب مدارس علمیه، 63/6/27.
48. سخنرانى در دیدار با دانشگاهیان و طلاب حوزه علمیه، 68/9/29.
49. سخنرانى در دیدار با طلاب و اساتید حوزه علمیه مشهد، 76/4/22.
50. مصاحبه با روزنامه کیهان، 61/10/4.
51. سخنرانى در آغاز درس خارج، 72/6/21.
52. سخنرانى در جمع فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم، 74/9/14.
53. سخنرانى در دیدار با اعضاى کنگره تبیین مبانى فقهى امام خمینى(ره)، 74/12/7.
54. همان.
55. مصاحبه با روزنامه کیهان، 61/10/4.
56. سخنرانى در جمع طلاب و فضلاى حوزه علمیه مشهد، 64/6/11.
57. سخنرانى در مراسم بیعت مدرسان و فضلاى حوزه علمیه مشهد، 68/4/20.
58. خطبه‏هاى نماز جمعه تهران، 67/10/16.
59. سخنرانى در دیدار با علما و روحانیون زنجان، 64/8/29.
60. سخنرانى در جمع فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم، 74/9/14.
61. سخنرانى در جمع کثیرى از مردم قم، 62/2/27.
62. سخنرانى در جمع فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم، 74/9/14.
63. سخنرانى در مراسم عمامه‏گذارى در مدرسه عالى شهید مطهرى(ره)، 63/9/20.
64. سخنرانى در دیدار با طلاب و روحانیون مدرسه علمیه طالبیه تبریز، 66/4/28.
65. سخنرانى در مراسه عمامه‏گذارى طلاب حوزه علمیه، 73/3/8.
66. سخنرانى در آغاز درس خارج فقه، 71/6/29.
67. سخنرانى در جمع فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم، 74/9/14.
68. سخنرانى در جمع علما و مدرسان حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه، 70/11/30.
69. سخنرانى در آغاز درس خارج فقه، 73/6/21.
70. سخنرانى در آغاز درس خارج فقه، 70/6/31.
71. سخنرانى در دیدار با ائمه جمعه استان خراسان، 62/1/9.
72. سخنرانى در آغاز درس خارج فقه، 70/6/31.
73. سخنرانى در جمع طلاب مدرسه فیضیه، 66/9/10.
74. بیانات در دیدار با میهمانى از کویت، 78/3/31.
75. سخنرانى در دیدار با مسئولان سازمان تبلیغات تهران، 63/6/25