از کاراترین عوامل حفظ و نشر دین و احیا و توسعه علوم و معارف دینی وجود فقهای راستین و هوشمند
و پرتلاش اسلام است.
فقه, عبارت است از به نمایش گذاردن دین, در همه ابعاد و با تمام شؤون در عرصه زندگی فردی,
اجتماعی, سیاسی و فرهنگی. اگر فقاهت نبود اسلام و معارف اسلامی نبود. حفظ دین, نشر معارف
توحیدی, حیات و بقای احکام الهی, حاکمیت ارزشهای متعالی بر جوامع انسانی, همه و همه, بی گزافه
گویی, رهین مجاهدتهای هوشمندانه و به موقعِ فقهای دین شناس, آگاه به شرایط و مقتضیات زمان و
درد آشناست.
امام صادق(ع) در باره فقیهانی چون: زرارة بن أعیَن, محمدبن مسلم, ابوبصیر لیث مرادی, بریر عجلی
و... می فرماید:
(لولا هؤلاء لاندرست آثار النبوة.1)
اگر آنان نبودند, آثار نبوت و زحمات پیامبر, کهنه می شد.
سخن امام خمینی در این خصوص, ترجمانی است از این گونه روایات:
(این فقها هستند که حصون اسلام هستند و حفظ کردند اسلام را.2)
مقتضای درایت در آن روایت این است که فرمایش امام صادق(ع) مخصوص به نام بردگان در حدیث
شریف نیست و جایگاه نگهداری از دیانت, ویژه امثال زراره و محمدبن مسلم نبوده و نیست, بلکه سخن
امام صادق(ع) کبرایی است که بر بعض صغریات و مصادیق تطبیق شده است.
پر واضح ست که در هر عصری و مصری نخبگان و بزرگانی وجود داشته و دارند و خواهند داشت که از
مصادیق بارز سخن امام صادق هستند.
و شاهد و گواه درستی این برداشت از روایت امام,روایت دیگر آن بزرگوارست.
که می فرماید:
(فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل
الجاهلین3)
در میان ما اهل بیت, در هر نسلی, مردان عالم و عادلی وجود دارند که با تحریف افراد خارج از حدّ
اعتدال و تأویل اشخاص نادان و ادعاهای نااهلان مبارزه می کنند.
و احادیث دیگری به این مضمون در مآخذ شیعی نقل شده ست که نیازی به ذکر همه آنها نیست.
دین و برداشتهای دینی
ارزشمندی آرای فقیهان, از سه زاویه باید به بوته بحث نهاده شود:
1 . ارزش عملی
2 . ارزش واقع نمایی
3 . ارزش عصری, یا دائمی
ارزش عملی
رأی و نظر فقیه دین شناس و جامع شرایط, از جهت عملی در حدّ حکم دینی و تکلیف اسلامی, دارای
ارزش است.
رأی و فتوای فقهی هرفقیهی, به عنوان وظیفه ای شرعی و حکم الهی برای خود و مقلدان, معتبر است و
بایسته عمل و سرپیچی از آن, سرپیچی از حکم خدا, به حساب می آید, خواه رأی و برداشت فقیه از
متون دینی و منابع اسلامی, مانند قرآن و سنت, موافق و مطابقِ با واقع باشد, یا مخالفِ با آن. در
هرصورت, برداشت فقیه از منابع دینی و نظر او در مرحلّه تعیین تکلیف و در مقام عمل, حجیت شرعی
دارد.
باید توجه داشت که مجرد احتمال خلاف در فتوای فقیه و امکان مخالفتِ آن با واقع و احتمال اشتباه در
برداشت و یا کشف خلاف و ثبوت مخالفت با واقع, نسبت به بعضی از فتواهای فقیه, دلیل بی اعتباری و
عدم اعتماد و التزام به آن نمی شود.
رأی و فتوای فقیه, حجت و حقیقت است, هرچند امکان دارد واقعیت نباشد. مادامی که کشف خلاف
نشده, به عنوان سند شرعی و حجت دینی برخود او و مقلدان او, پیروی از آن واجب و مخالفت با آن
حرام است; زیرا بر طبق روایات ما, وظیفه هرانسان مکلفی, عمل بر اساس حجت است, نه تحصیل
واقعیت, گرچه اگر ممکن باشد, مطلوب خواهد بود.
ارزش واقع نمایی
رأی و فتوای فقیه در فقه, تنها یک سلسله برداشتهای کارشناسانه است که با به کارگیری توان فکری و
استفاده از قواعد و اصول کلی علمی و با مراجعه به منابع و متون دینی, مانند: قرآن و سنت بدانها راه
یافته و آنها را استنباط و استخراج کرده است.
حال آیا این و برداشتها, مطابق با واقع است, تا متن دین و واقعیت فقه باشند,
ارزش عملی
رأی و نظر فقیه دین شناس و جامع شرایط, از جهت عملی در حدّ حکم دینی و تکلیف اسلامی, دارای
ارزش است.
رأی و فتوای فقهی هرفقیهی, به عنوان وظیفه ای شرعی و حکم الهی برای خود و مقلدان, معتبر است و
بایسته عمل و سرپیچی از آن, سرپیچی از حکم خدا, به حساب می آید, خواه رأی و برداشت فقیه از
متون دینی و منابع اسلامی, مانند قرآن و سنت, موافق و مطابقِ با واقع باشد, یا مخالفِ با آن. در
هرصورت, برداشت فقیه از منابع دینی و نظر او در مرحلّه تعیین تکلیف و در مقام عمل, حجیت شرعی
دارد.
باید توجه داشت که مجرد احتمال خلاف در فتوای فقیه و امکان مخالفتِ آن با واقع و احتمال اشتباه در
برداشت و یا کشف خلاف و ثبوت مخالفت با واقع, نسبت به بعضی از فتواهای فقیه, دلیل بی اعتباری و
عدم اعتماد و التزام به آن نمی شود.
رأی و فتوای فقیه, حجت و حقیقت است, هرچند امکان دارد واقعیت نباشد. مادامی که کشف خلاف
نشده, به عنوان سند شرعی و حجت دینی برخود او و مقلدان او, پیروی از آن واجب و مخالفت با آن
حرام است; زیرا بر طبق روایات ما, وظیفه هرانسان مکلفی, عمل بر اساس حجت است, نه تحصیل
واقعیت, گرچه اگر ممکن باشد, مطلوب خواهد بود.
ارزش واقع نمایی
رأی و فتوای فقیه در فقه, تنها یک سلسله برداشتهای کارشناسانه است که با به کارگیری توان فکری و
استفاده از قواعد و اصول کلی علمی و با مراجعه به منابع و متون دینی, مانند: قرآن و سنت بدانها راه
یافته و آنها را استنباط و استخراج کرده است.
حال آیا این و برداشتها, مطابق با واقع است, تا متن دین و واقعیت فقه باشند,
یا مخالف با آن, تا تنها حجتی شرعی در مقام حکم ظاهری و عمل و رفتار مکلفان باشد؟ هردو
احتمال مطرح است.
بنابراین, نمی شود ادعا کرد که آنچه در کتابهای فقهی, به عنوان فتوای فقیهان مطرح شده, متن دین و
واقع اسلام است و اگر فقیهی, خلاف آن را از منابع استنباط کرد, به مخالفت با دین برخاسته است. بلکه
باید گفت: آنچه فقیه از منابع استنباط و استظهار کرده برداشتی است کارشناسانه, نه عین حکم واقعی
و متن دین. پس بین برداشت از دین, با خود دین, تفاوت است,باید مرزها را جدا کرد. بر اساس چنین
باوری است که ما گروه اهل صواب را مخطئه می گویند.
با توجه به این بینش و باور, حق اظهار مخالفت بر آرا و نظریات فقها, برای هرفقیه دیگری, با رعایت
ضوابط و در چهارچوب اصول علمی پذیرفته شده, ثابت است. حتی خود فقیه, فراوان پیش می آید که
آراء و انظار سابق خود را نقض می کند; از این روی, هیچ گاه, مخالفت فقیهی با آرای فقیه دیگر,
مخالفت با دین تلقی نشده و نمی شود, بلکه مخالفت با برداشتِ یک فقیه از دین به شمار می آید.
ارزش عصری یا دائمی
آیا همه استنباطات و برداشتهای فقیه از منابع دینی به عنوان فتوا, بر فرضِ مطابقت با واقع, ارزش و
کاربرد دائمی و ابدی دارد, یا عصری و موقت است؟
آیا آنچه در کتابهای فقهی فقیهان, به عنوان فتوا و حکم شرعی ذکر شده است, مانند: حرمت خرید و
فروش خون و وجوب شمشیربازی و اسب تازی و نیزه سازی, برای آمادگی رزمی, جهت دفاع از کیان
اسلام و... ثابت و غیر قابل تغییرند, یا این که حرمت و وجوب این نوع أفعال, بستگی به مقتضیات و
شرایط زمان و مکان دارد که اگر آن شرایط و مقتضیات دگرگون شد, حکم این موضوعات نیز تغییر می
کند.
پر واضح است که این گونه فتواها و احکام, تابع مصالح و ملاکات و شرایط و
مقتضیات زمان و روابط اجتماعی و توسعه و امکانات زندگی است. از این روی فتوای به حرمت
خرید و فروش خون, که روزگاری از مسلّمات و مورد اتفاق و اجماع فقها بود, امروز, فتوا به جواز آن, از
قطعیات دانش فقه است.
دقت و تأمل در ادوار فقه و سیر تاریخی آن, از عصر اوّل تا به امروز, نشانگر این واقعیت است که زمان و
مکان و مقتضیات و شرایط زندگی در نوع و چگونگی استنباط و برداشت از آیات و روایات, مؤثرند و
دخیل. این چنین نیست که هرچه در کتابهای فقهی اجماع بر آن است و فتوا به آن داده اند, تا روز
قیامت ثابت و غیر قابل تغییر باشد.
ضرورت اجتهاد یا نوآوری در فقه
اجتهاد در معنای مصطلح آن, یعنی تلاش فراگیر و پی گیر و به کاربستن همه توان و استعداد, با بهره
وری از همه امکانات.
طبیعی است که همه دارای فهم و استعداد یکسان و مساوی نیستند و همه زمانها یک گونه اقتضاء
ندارند, ناگزیر برداشتها متفاوت و مختلف خواهد بود. اصولاً معنای اجتهاد و گشوده بودن باب آن,
چیزی جز گشوده بودن باب نوآوری و دعوتِ و تشویقِ به برداشت جدید از منابع فقه, یعنی قرآن و
سنت نیست. اگر اجتهاد, فقط بازگویی نظرات پیشینیان و برداشت برداشتهای گذشتگان صالح باشد که
تحصیل حاصل است. ضرورت تقلید از زنده و لزوم باز بودن راه اجتهاد برای آن است که در هر عصری,
دین و احکام دین زنده است و پاسخ گوی نیازهای جامعه وگرنه, به تعبیر شهید مرتضی مطهری:
(تنها در مسائل کهنه و فکر شده, فکر کردن و حداکثر یک علی الاقوی را تبدیل به علی الاحوط کردن
و یا یک علی الاحوط را تبدیل به علی الاقوی کردن, هنری نیست و این همه جاروجنجال لازم ندارد.4)
مشروعیت اصل اجتهاد بر اساس موازین و در چهارچوب اصول و قواعدِ ثابت و غیر قابل تغییر, بلکه
ضرورت و لزوم آن, چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد
نقش دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد
زوال و پیدایش موضوعات و رخداد حوادث جدید و تبدل و تحول در ملاک و مناط احکام و تغییر و
دگرگونی ملموس و محسوس در شکل زندگی انسان, جامعه و… نشانگر نقش دو عنصر زمان و مکان و
شرایط و مقتضیات آن در اجتهاد و لزوم تجدید نظر در نوع نگرش و برداشتِ از منابع دین و فقه است.
نوع روابط بین انسانها و جوامع بشری و شکل و چگونگی زندگی, موضوع احکام فقهی ست و با تحول و
دگرگونی در موضوع تغییر و تحول در حکم اجتناب ناپذیر است.
ضرورت استمرار اجتهاد, به خاطر عرضه اسلام و ارائه معارف دین و بیان احکام فقه با زبان زمان و
همراهی و هماهنگی با دگرگونیهای روابط حاکم برزندگی و پیشرفت و توسعه تکنولژی با حفظ اصول
ثابت و غیر قابل تغییر دین است.
روشن است اجتهاد و نوع نگرش و برداشت از منابع فقه, در عصری که دنیا به شکل دهکده ای درآمده,
نمی تواند با اجتهاد و چگونگی برداشت از منابع فقه در روزگاران گذشته که چنین ارتباطاتی و
دگرگونی و تحولاتی وجود نداشت, یکسان باشد. چنانکه سیر تاریخی و مطالعه ادوار فقه و اجتهاد نیز
گواه صادقی بر این مدعاست. اجتهاد بسیط و محدود اوائل دوران شیخ مفید با اجتهاد بازِ اواخر زمان
شیخ طوسی, هم شکل و یک دست نیست و اجتهاد نیمه باز زمان شیخ طوسی, با اجتهاد بالنده و
گسترده عصر صاحب جواهر و شیخ اعظم که در کتاب عظیم جواهر الکلام و مکاسب تبلور یافته است,
بسیار متفاوت است.
اجتهاد, با در نظر داشتن دو عنصر زمان و مکان و بر اساس مقتضیات و شرایط آن, ضرورتی است که اگر
شیخ طوسی متعلق به هزار و اندی سال پیش نمی بود, متناسب با زمان و مکان این روزگار اجتهاد می
کرد. این بزرگان مجتهدان راستین روزگاران خویش بوده اند.
در هر عصری مجتهدِ آشنای به زبان آن زمان و آگاهِ به رخدادها و مقتضیات آن دوران وجودش ضروری است و فلسفه ضرورت اجتهاد و استمرار آن و لزوم تقلیدِ از زنده و عدم
کفایت تقلید از مرده, هرچند از آگاهترین مجتهدان زمان خویش به مسائل و رویدادها باشد, چیزی جز
لزوم همراهی و هماهنگی برنامه های دین, با حرکت و مقتضیات زمان و مکان, در چهارچوب ضوابط
نیست. رأی حاکم, در هرعصری رأی مجتهدِ زنده و آگاه به زمان است و اگر بنابر بقای از تقلید مجتهد
مرده هم باشد, باید بر طبق رأی و نظر مجتهد جامع شرایط و زنده باشد.
صیانت اصول و احکام دینی از تغیّر و دگرگونی
اصل اصیل پایداری و تغییرناپذیری اصول و قوانین دینی و فقهی, جزء مسائل ضروری و غیر قابل انکار
است.
آنچه را شریعت جامع و جاودانه و جهان شمول اسلام بیان کرده است, یک سلسله احکام و قوانین و
مقررات ثابت و غیر قابل زوال و تغییرند.
بیانگر این حقیقت شبهه ناپذیر دینی, حدیث شریف صحیح السند زرارة در اصول کافی از امام صادق
علیه السلام است:
(حلال محمد حلال أبداً الی یوم القیامة وحرامه حرام ابداً الی یوم القیامة.7)
حلال و حرام پیامبر اسلام, ابدی و دائمی و زوال ناپذیرند, تا به روز قیامت.
طبیعی است حفظ و بقای دین, در گرو حفظ و بقای اصالتها و قوانین و کلیات آن است. اگر بنا باشد
آراء, و اهواء و تراوشات عقلی و بافته های فکری هرمدعی دانش و اندیشه ای, دین و حکم دینی باشد,
روشن است که در مدت زمان کوتاهی, حقیقت دین و احکام دینی مسخ و نسخ و فراموش خواهد شد.
بنابراین, از اعتقادات خدشه ناپذیرِ و باورهای ضروری ما راجع به احکام و اصول و قوانین دینی و فقهی,
ابدیت, جامعیت, کلیت و جهان شمولی آن است.
لکن باید توجه داشت که در قبال آن اصل ثابت و دائمی, تحول و دگرگونی و تغییر در مسائل فقهی نیز,
یک ضرورت محسوس و ملموس و غیر قابل تردید
تغییر و مشمول دگرگونی بر حسب تحولات و دگرگونیهای زمان و مکان باشد.
پیشینه مجسمه سازی و نقاشی
پیدایش مجسمه سازی و نقاشی به عنوان یک هنر و فنّ, تقریباً مقارن با تاریخ پیدایش بشر است.
مدارک و قرائن قطعیِ دینی و تاریخی به عمرِ طولانی پیدایش تندیس و پیکره و شمایل سازی گواهی
می دهند.با توجّه به این که روشن شدن تاریخ و پیشینه پیدایش مجسمه سازی و نقاشی در زندگی
بشر, با استفاده از شواهد و مدارک اسلامی و تاریخی, در فهم و شناخت معانی روایات دینی دخیل و
مؤثرند, لازم می دانیم در این بخش, به بیان تاریخچه این هنر, با استفاده از آیات و روایات و تاریخ و
آثار به جای مانده از روزگاران قدیم که باستان شناسان در حفّاریها به آنها دست یافته اند, بپردازیم.
از متقن ترین و محکم ترین شواهد و مدارک در بیان تاریخ پیدایش مجسمه و انگیزه پدید آورندگان,
آیاتی است که در قرآن کریم از گذشته های دور گزارش می دهند.
قرآن کریم, در ضمن بیان سرگذشت ملل و اقوام پیشین, و اشاره به فرهنگ و سنتهای رایج در بین
آنان, به طور مکرر از مسأله بت پرستی امّتهای پیشین یاد می کند.
آنچه در آیات مطرح شده است: اصنام و اوثان و تماثیل است که عبارتند از: بتهایی که از سنگ وچوب و
مواد فلزی, مانند: مس, نقره و دیگر اشیاء می ساختند و به عنوان آلهه و خدایان آنها را می پرستیدند.
در بعضی موارد, قرآن کریم به نام و مشخصات این تندیسها و پیکره ها, که به عنوان خدایان مورد
پرستش بودند اشاره می کند و از آنها نام می برد: وَدّ, سُواع, یَغوث, یَعوق ونَسر8.
بنابراین, تا مقداری که قرآن کریم بر اساس اهدافی که دارد, مسأله بت پرستی
موضوع شناسی فقهی مجسمه و نقاشی
بحث از مسأله مجسمه و نقاشی و احکام آن در بابهای گوناگونی از کتابهای فقهی مطرح شده است.
و با توجّه به این که از شرایطِ تحقیق وسیع و شایسته در اطراف هرموضوع و مطلبی, آگاهی به تمام
زوایا و موارد بحثِ از آن است, لازم می دانیم که در این مقام, اشاره ای کوتاه و فشرده به مواضع و مآخذ
بحث داشته باشیم.
1 . بسیاری از فقهای شیعه و سنی بحثِ از احکام مجسمه و نقاشی را در کتاب (صلات), باب لباس
نمازگزار, مکان نمازگزار و احکام مساجد مطرح کرده اند.
و به مسائلی از قبیل: حکم نماز گزاردن با لباس و انگشتر دارای صورت و عکس و نماز گزاردن در مکانی
که مجسمه یا عکس بر در و دیوار آن نصب شده باشد و حکم تزیین و زینت کاری مساجد توسط
نقاشی, رنگ آمیزی و مجسمه سازی و نصب قاب عکس و منظره و مجسمه و مانند آن پرداخته اند.
در این سه مورد یاد شده, کلمات فقها, مشتمل بر مطالب و مباحث سودمند و راه گشایی است که
ملاحظه آنها در روشن شدن زوایای مسأله مورد بحث مؤثر و دخیل است.
2 . بسیاری از فقها مسأله مجسمه و نقاشی و حکم خرید و فروش و نگهداری آن را در کتاب
(المتاجر), باب معاملات و مکاسب محرّمه عنوان کرده اند.
3 . بعضی از فقهای شیعه مانند: شیخ طوسی و علامه حلّی بخشی از مسائل مربوط به مجسمه و
نقاشی و حکم نگهداری و به کارگیری آن را در کتاب (النکاح), باب الولیمه مطرح کرده اند; امّا بیشتر
فقهای اهل سنت مسأله را در این کتاب و باب بحث کرده اند و ظاهراً شیخ طوسی در مبسوط و علامه در
تذکره نیز, به تبع آنان چنین روشی پیش گرفته اند.
4 . در کتابهای روایی, اعم از شیعه و سنی, روایات مربوط به مسأله مجسمه سازی و نقاشی و
بیان احکام آن در جاهای گونه گونی مطرح شده است. مانند: کتاب (الطهارة), باب احکام دفن و آداب
آن و کتاب (الصلاة), باب لباس نمازگزار, باب مکان نمازگزار, باب احکام مساجد, باب احکام مساکن و
خانه سازی, کتاب (المتاجر), باب مکاسب محرّمه, کتاب (الزّی والتجمل), باب الفرش و باب تزویق
البیوت. و کتاب (اللّباس) و… که به مناسبتهایی بعضی روایات مسأله مطرح شده است.
بدیهی است که رجوع به همه موارد یاد شده در کتابهای فقهی و روایی و جمع بندی بین آنها در فهم و
هضم هرچه بهتر و بیشتر مسأله دخیل و مؤثر است, چنانکه در ضمن مباحث آینده ملاحظه خواهید
کرد.
اقسام مجسمه و نقاشی
فقها, برای تصویر, أقسام و انواعی یاد کرده اند که بیشتر آنان به چهار قسم تقسیم کرده اند و در
کلمات بعضی, مانند: محقق اردبیلی و صاحب مفتاح الکرامة قسم پنجمی اضافه شده است.
از بعضی عبارات, قسمی دیگری استفاده می شود که به طور فشرده بدانها اشاره می کنیم:
1 . تصویر موجودات جاندار به گونه مجسمه مانند, پیکرتراشی و تندیس.
2 . تصویر موجودات با روح, به گونه نقش و عکس بر روی کاغذ و دیوار و پارچه.
3 . تصویر موجودات بی روح, به شکل مجسمه وتندیس.
4 . تصویر موجودات بی روح, به طور نقاشی و عکاسی.
5 . صرف رنگ آمیزی و نقش و نگاری به طور خطوط متوازی, یا مربع شکل و… بدون این که نمودار
شکل و صورت موجود جاندار یا بی جانی از قبیل انسان و درخت باشد.
آرا و نظرات فقها در مسأله تصویر
1 . قولِ به حرمت تصویر مطلقاً, خواه به طور مجسمه باشد یا منقوش, موجود جاندار باشد یا بی جان.
این رأی به استناد استظهار علامه در کتاب مختلف به ابوصلاح حلبی و قاضی بن براج نسبت داده شده
است.
2 . قولِ به حرمت مجسمه سازی فقط, خواه مجسمَه موجود با روح باشد یا بی روح. این نظر, به شیخ
مفید و شیخ طوسی و سلاّر دیلمی و علاّمه نسبت داده شده است.
3 . قولِ به حرمت تصویر خصوص موجودات جاندار, خواه به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این
نظر را ابن ادریس حلّی در سرائر, صریحاً, و محقق کرکی در جامع المقاصد, ظاهراً, اختیار کرده اند.
4 . قولِ به حرمتِ خصوص تصویر موجودات جاندار, به طور مجسمه. این رأی در اکثر کتابهای فقهی
از نظر اکثریت قاطع فقها, تلقّی به قبول شده و بعضی بر آن ادعای اجماع کرده اند.
5 . قولِ به جواز تصویر مطلقاً در مقابل قولِ اوّل. چه تصویر موجود جاندار باشد یا بی جان, به طور
مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را از قدمای اصحاب, شیخ طوسی در تفسیر تبیان و امین
الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان, صریحاً, برگزیده اند. و از فقهای متأخر و معاصر نیز, بعضی بر
این نظرند.
یادآوری: آنچه را که در رابطه با أقسام مجسمه سازی و نقاشی و اقوال و آرای پیرامون آن بیان کردیم,
در کتابهای فقهی و روایی و تفسیری اهل سنت نیز, مطرح و موجود است و در ضمن مباحث, مورد اشاره
قرار خواهیم داد. در میان علمای اهل سنت نیز, از قائلِ به حرمت مطلقاً تا قائلِ به جواز مطلقاً وجود دارد
و برخی از این صاحب نظران و فقها, رساله یا مقاله مستقل وجداگانه نوشته اند.
معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو
موضوع حکم شرعی و محور فتوای فقهی در مسأله مجسمه و نقاشی, عبارت
آرا و نظرات فقها در مسأله تصویر
1 . قولِ به حرمت تصویر مطلقاً, خواه به طور مجسمه باشد یا منقوش, موجود جاندار باشد یا بی جان.
این رأی به استناد استظهار علامه در کتاب مختلف به ابوصلاح حلبی و قاضی بن براج نسبت داده شده
است.
2 . قولِ به حرمت مجسمه سازی فقط, خواه مجسمَه موجود با روح باشد یا بی روح. این نظر, به شیخ
مفید و شیخ طوسی و سلاّر دیلمی و علاّمه نسبت داده شده است.
3 . قولِ به حرمت تصویر خصوص موجودات جاندار, خواه به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این
نظر را ابن ادریس حلّی در سرائر, صریحاً, و محقق کرکی در جامع المقاصد, ظاهراً, اختیار کرده اند.
4 . قولِ به حرمتِ خصوص تصویر موجودات جاندار, به طور مجسمه. این رأی در اکثر کتابهای فقهی
از نظر اکثریت قاطع فقها, تلقّی به قبول شده و بعضی بر آن ادعای اجماع کرده اند.
5 . قولِ به جواز تصویر مطلقاً در مقابل قولِ اوّل. چه تصویر موجود جاندار باشد یا بی جان, به طور
مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را از قدمای اصحاب, شیخ طوسی در تفسیر تبیان و امین
الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان, صریحاً, برگزیده اند. و از فقهای متأخر و معاصر نیز, بعضی بر
این نظرند.
یادآوری: آنچه را که در رابطه با أقسام مجسمه سازی و نقاشی و اقوال و آرای پیرامون آن بیان کردیم,
در کتابهای فقهی و روایی و تفسیری اهل سنت نیز, مطرح و موجود است و در ضمن مباحث, مورد اشاره
قرار خواهیم داد. در میان علمای اهل سنت نیز, از قائلِ به حرمت مطلقاً تا قائلِ به جواز مطلقاً وجود دارد
و برخی از این صاحب نظران و فقها, رساله یا مقاله مستقل وجداگانه نوشته اند.
معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو
موضوع حکم شرعی و محور فتوای فقهی در مسأله مجسمه و نقاشی, عبارت
قدرت و مهارت تراشگری در جهت فساد در زمین و ترویج شرک و بت پرستی, از پیکر تراشی و
مجسمه سازی, به عنوان بت و پرستش غیر خدا یاد شده است.نجّاری و سنگ تراشی و پیکرتراشی
نعمت و قدرت خدادادی است, مثل بسیاری از نعمتهای الهی, منتهی باید تلاش کرد این نعمت و این
مهارت و هنرمندی را در جهت مثبت و پیشرفت و خدمت به بشر به کار بست, نه در جهت منفی و
افساد و انحطاط.
در هر صورت, در قرآن, (تماثیل), (صورت) و(نحت) به معنای ایجاد چیز برجسته و دارای جسم
استعمال شده است.
منتهی تصویر که به خدا اسناد داده شده, مورد مدح و ستایش است و امّا تمثیل و نحت, یعنی مجسمه
سازی و پیکرتراشی که به انسان نسبت داده شده, دو بُعدی و دو جهتی است. یک بُعد و جهتش مثبت و
جایز است, بُعد دیگرش که منحط کردن جامعه انسانی و فاسد کردن زندگی است, منفی و ممنوع.
صورت و تمثال در روایات
در روایات مربوط به احکام مجسمه و نقاشی, چه از جهت ساختن و کشیدن, یا از حیث نگهداشتن و به
کارگرفتن, گاهی موضوع صورت یا تصاویر و گاهی تمثال یا تماثیل و گاهی هر دو باهم, قرار داده شده
اند و برای این که روشن شود که آیا هر یک از صورت و تمثال, معنای خاص و حکم ویژه ای دارند, یا هر
دو به یک معنی و دارای احکام واحدی هستند, ناگزیریم با دقت بیشتری روایات را از این جهت مورد
بحث و بررسی قرار دهیم. تعابیر روایات مختلف و گونه گونند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 . (من مثّل تِمثالاً)27.
2 . (من مثّل مِثالاً)28.
3 . (رجل صوّر تماثیل)29.
4 . (من صوّر صورة)30.
آیا در لباسی که مثال و شکل پرنده یا غیر پرنده کشیده شده است, می شود نماز خواند؟ فرمود
خیر.
25 . (الرجل یلبس الخاتم فیه نقش مثال الطیر او غیر ذلک51.)
مردی انگشتری که در آن مثال پرنده یا غیر آن را نقش کرده اند, به دست می کند آیا جایز است؟
این بود نمونه ای از روایاتی که هر یک از لفظ صورت, تمثال, نقش, مُعْلَمْ, مُعَلَّم تمثال جسد و مانند آنها
بر موجودات جاندار, مثل: پرنده, درنده, ماهی, انسان و بی جان, مثل: درخت, و مانند آن گاهی به طور
برجسته و مجسمه و گاهی به گونه رسم و خط و نقاشی استعمال و اطلاق شده است.
چنانکه ملاحظه شد, موارد کاربرد و استعمال هر یک از این الفاظ, به گونه ای است که تشخیص معنای
حقیقی و مراد از معنای مجازی و غیر مراد, چه از جهت جاندار و غیر جاندار و چه از حیث مجسم و
منقوش, بسیار دشوار است. آیا صورت و تمثال, دارای دو معنای ناسازگارند, یا دو لفظ مترادف و دارای
معنای واحدند, آیا ظهور در موجودات با روح دارند, یا موجودات بی روح, آیا ظهور در مجسمه دارند, یا
ظهور در نقش و عکس.
اینها یک سلسله پرسشهایی است که باید بعد از نقل کلمات فقهاء و لغویین و جمع بندی بین آنها, با در
نظر گرفتن آیات و روایات در این بحث, پاسخ داده شوند.
یادآوری: غرض ما از ذکر این جملات از روایات برای بررسی موارد کاربرد و استعمال لفظ صورت و تمثال
است و بحث و بررسی سندی و دلالی وفقه الحدیثی در فصل خاص خودش, به شرح مطرح خواهد شد.
تمثال و صورت در عبارات فقها
دو واژه صورت و تمثال, با مشتقات آنها در کتابهای فقهی و عبارات فقها در سه مورد, استعمال شده اند:
در مکان و لباس نمازگزار و در مکاسب محرّمه.
لباس نمازگزار: در کلمات برخی از فقیهان, واژه صورت, موضوعِ حکم
باشند, یا غیر مجسم.
* محقق در شرائع وعلامه در قواعد و بعضی دیگر از فقهاء می نویسند:
(وعمل الصور المجسمة.67)
و حرام است ساختن صورتهای مجسم
* شیخ اعظم در مکاسب محرّمه می نویسد:
(تصویر صُوَر ذوات الارواح حرام اذا کانت الصورة مجسمة68.)
تصویر صور موجودات جاندار, در صورتی که به گونه مجسمه باشد حرام است.
با توجه به اختلافِ تعبیراتی که در کلمات فقهاء دیده می شود, حکمِ به این که صورت به معنای مجسمه
جانداران و تمثال به معنای عکس و نقش غیر جانداران باشد, یا به عکس, چنانکه بعضی ادعا کرده اند,
یا صورت اعم از مجسمه و عکس و نقش و ذی روح و غیر ذی روح و تمثال أخص از آن باشد؟ یا به
عکس, همان گونه که گروهی اظهار کرده اند مشکل است.
خلاصه بین صورت و تمثال تباین باشد, یا ترادف, یا عموم من وجه, یا عموم مطلق و… که در کتابهای
لغوی و فقهی ذکر شده است, کدام صحیح و کدام غلط است؟
از عبارات یاد شده فقها, نمی شود به خوبی مطلب را پاسخ داد.
معنای صورت و تمثال در لغت
در اکثر کتابهای لغت, هریک از تصویر و تمثیل, به دیگری تعریف شده اند. بیشتر اهل لغت, در بیان
معنای صورت می گویند: التماثیل: التصاویر. و در بیان معنای تمثال می نویسند: التمثال: الصورة.
همین جهت باعث شده که بعضی تصریح کنند: صورت و تمثال به یک معنایند.
* العین:
(المِثْل: شِبْهُ الشیءِ فی المِثال والقَدْر ونحوِه حتی فی المعنی و یقال: مالهذا مَثیلٌ.
ظهور دارد و اراده هر یک از معانی خاص, محتاجِ به قرینه است.
یادآوری: از آیات, اصل ظهور و دلالت استفاده می شود و امّا دلیلی بر تعیین معنای حقیقی نداریم, چون
استعمال, نمی تواند علامت حقیقت باشد.
امّا در روایات, گاهی صورت, بر نقش جانداران اطلاق شده و گاهی بر مجسمه جانداران. در بعضی موارد,
در مجسمه و نقش غیر جانداران استعمال شده است. موارد استعمال تمثال نیز, مثل صورت است.
گاهی تمثال حیوان, به پارچه و پرده و انگشتر و پشتی و مانند آن اسناد داده شده که ظهور در نقش و
عکس دارد و گاهی گفته شده در صورتی که تمثال شکسته شود, سرش قطع شود و… مثلاً رو به روی
آن نماز گزاردن و یا نگاهداشتن آن, جایز است, این گونه روایات, ظهور در مجسمه دارند.
دربعضی از روایات, امر به دمیدن روح نسبت به تمثال شده که ظهور در مجسمه جانداران دارد. در
بعضی از أخبار تکلیف به زنده کردن صورت شده است که ظهور در مجسمه جانداران دارد و… بنابراین,
شناخت معنای حقیقی هر یک از صورت و تمثال: مجسمه و نقاشی جاندار و بی جان, با استفاده از
روایات, خیلی دشوار و محتاج به درنگ بیشتری است.
همان طوری که ملاحظه شد, گفته های فقها نیز, در سه باب: لباس نمازگزار,مکان نمازگزار و مکاسب
محرّمه, گوناگون است. چنان استعمالات تفاوت دارند که هیچ قاعده و معیاری در شناخت معنای صورت
و تمثال و فرق بین آن دو, از جهت مجسمه و نقاشی, جاندار و بی جان, وجود ندارد. زیرا تعابیر فقها,
نشأت گرفته از روایات است و چون روایات, گوناگونند, سخنان فقهاء نیز گوناگونند.
آراء در فرق بین صورت و تمثال
از آن جایی که شناخت معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو, از حیث موارد استعمال در آیات و
روایات و از جهت لغوی مبهم و پیچیده است, گروهی (اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا.)
هر گاه در یک مورد اجتماع کنند, دو معنای جدای از هم دارند و هر گاه جدای از یکدیگر ذکر شوند,
یک معنی دارند یعنی از هر کدام, می شود دیگری را اراده کرد.
شهیدی در حاشیه مکاسب همین نظر را برگزیده است:
(ثم لایخفی علیک انه بعد ملاحظة استعمال کل واحد منهما فیما یعمّ الآخر فی الأخبار یعلم ان الصورة
والتمثال کالفقیر والمسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا.77)
مخفی نماند که پس از توجه به موارد استعمال هر یک از صورت و تمثال در معنای دیگری در أخبار,
معلوم می شود که آن دو, مانند فقیر و مسکین هستند که هر گاه با هم ذکر شوند دو معنای مختلف می
دهند و هرگاه جدای از یکدیگر ذکر شوند, یک معنی دارند.
جمع بندی:
آنچه از مجموع موارد استعمال صورت و تمثال, چه در آیات, روایات, کلمات فقهاء و اهل لغت استفاده
می شود این است که قول سوّم دقیق تر و با اطلاقات روایات و نظر اهل دقت از اهل لغت و محاورات
عرفی موافق ترست. یعنی بین صورت و تمثال جدایی است, نه هماهنگی. جدایی هم به این گونه است
که صورت در مجسمه و غیرمجسمه, جاندار و غیرجاندار, اطلاق می شود, ولی تمثال, به معنای خصوص
مجسمه است, چه جاندار و چه غیر جاندار.
برای تقویت این نظریه, دلائل و شواهدی وجود دارد, از جمله:
1. بیشتر اهل لغت, در ریشه یابی معنای تمثال, تصریح کرده اند که: تمثال, مشتقِ از مُثُول است و
مُثُول, یعنی بر پا ایستادن و این تناسب با چیزی دارد که دارای هیکل و جسم است.
خلیل بن احمد, در کتاب (العین) این مطلب را به روشنی بیان کرده است:
معنای نقش علم و
پس از روشن شدن معنای صورت و تمثال و فرق بین آن دو, اینک می پردازیم به توضیح واژه های
دیگری که در این معنی به کار رفته اند.
نقش: نقش در اصل به معنای رنگ آمیزی کردن است و در حقیقت, نقاشی از فروع مجسمه سازی و
صورتگری است; زیرا پس از آن که پیکری تراشیده و یا عکس کشیده و یا شکلی کنده کاری شد, نقاش
به رنگ آمیزی آن می پردازد.
لکن در کلمات فقها, منقوش, در مقابل مجسم قرار دارد. صورتگری, اگر فضائی باشد, بر او مجسمه
اطلاق می کنند و اگر به گونه مسطح و بر روی کاغذ و پارچه و… باشد, از آن به منقوش تعبیر می کنند.
از این روی, در این مقاله نقاشی به معنای فقهی و به اصطلاح فقها, مراد است نه به معنای لغوی.
عَلَم: در بعضی روایات, (ثوب معلم) و در بعضی عبارات فقها, (أعلام ثوب), آمده است.
(مُعَلم) هم از باب افعال استعمال شده و هم از باب تفعیل. بنابراین, (مُعْلم) و (مُعَلَّم) هر دو صحیح
است و هر دو استعمال به یک معنی است:
(اَعْلَم و عَلَّم القَصّارُ الثوبَ بمعنی واحد, ای جعل له عَلَما سن طرازٍ وغیره).
رنگرز, لباس را نقش و نگار کرد, با ایجاد خطوط که همان لباس راه راه است.
(طَرَّزَ الثوبَ بکذا ای اَعْلَمه به.)
مُطَرَّز کاری, زینت کاری و نقش ونگارگری جامه است.
منتهی گاهی نقش و نگار, با ایجاد خطوط است و گاهی با کشیدن شکل و عکس گل و درخت و گاهی با
کشیدن صورت جانداران. همان گونه که این عمل, امروز توسط دستگاه و ماشینهای اتوماتیک و
پیشرفته بافندگی انجام می گیرد, در روزگاران قدیم نیز, مرسوم و متعارف بوده, از این رو در روایات از
حکم نمازگزاران در چنین لباسهایی سؤال شده است.
جسد: همان گونه که بسیاری از اهل لغت, گفته اند: جَسَد به معنای جُثه و حرمت مجسمه سازی و نقاشی
از نظریاتی که در مسأله تصویر, در کتابهای فقهی مطرح است, حرام بودن مجسمه سازی و نقاشی
موجودات جاندار و غیر جاندار است.
بسیاری از فقها, این رأی را به ابوصلاح حلبی و قاضی بن برّاج نسبت داده اند. برای روشن شدن واقع
مطلب, باید بررسی کنیم که چه کسانی این قول را به آن دو بزرگوار نسبت داده اند و مشخص کنیم
منشأ این نسبت چه بوده و آیا این برداشت از کافی و مهذب, صحت دارد و این نسبت, برابر با واقع است
یا خیر.
فاضل نراقی در مستند الشیعه می نویسد:
(از ابوصلاح حلبی حکایت شده است که تصویر حرام است, مطلقا, چه مجسمه و چه نقاشی و چه
تصویر موجودات جاندار یا بی جان 85.)
صاحب مفتاح الکرامة86 و صاحب جواهر87 از عبارت کتاب کافی ابی صلاح, حرام بودن مطلق مجسمه
سازی و نقاشی را برداشت کرده اند.
شیخ انصاری می نویسد:
(حرام بودن مجسمه سازی و نقاشی موجودات, مطلقا, چه با روح و چه بی روح, بعضی عبارات استفاده می شود.
بنابراین, آقای خویی, نسبت این رأی را به کافی و مهذب نمی پذیرد و از نظر ایشان بر می آید که
عبارت کافی و مهذب, ظهور در این معنی ندارند.
نتیجه بحث و بررسی ما این شد که نسبت قول به حرام بودن تصویر, مطلقاً, به ابوصلاح و ابن برّاج,
اساس درستی ندارد و در ظاهر, هیچ فقیهی به گونه ای روشن به این رأی ملتزم نشده است.
لکن مهم برای ما این است که ببینیم آیا بر چنین نظری چه طرفداری داشته باشد, یا صرف احتمال و
فرض باشد, دلیلی داریم یا خیر؟
دلایل حرام بودن تصویر, مطلقا
چنانکه از عبارات مفتاح الکرامة, جواهر الکلام و مصباح الفقاهه, استفاده می شود برای این رأی به
روایاتی تمسک و استدلال شده است, از جمله:
1. روایت ابی بصیر در مورد نهی و منع از تزیین خانه ها به تصویر: مجسمه و عکس.
2. روایت ابن قدّاح که گزارش می دهد از شکستن مجسمه ها توسط حضرت امیر, به فرمان حضرت
رسول(ص).
3. روایت اصبغ بن نباته, در منع از تجدید قبرها و تمثیل مثالها که برابر این روایت, انجام این کارها,
سبب خروج از اسلام می شود.
4. روایت سکونی که گزارش می دهد از فرمان رسول خدا(ص) مبنی بر از بین بردن صورتها که این
فرمان توسط حضرت امیر(ع) اجرا می شود.
5 . روایت محمدبن مسلم که گزارش می دهد از منع حضرت امیر(ع) از عمل تصویر.
6. روایاتی که دلالت می کنند بر وارد شدن فرشتگان به داخل خانه ای که در آن صورت و تمثال باشد
.
یادآوری: در جوامع روایی و صحاح اهل سنت نیز, اخبار بسیاری نقل شده معارضه با اخبار جواز را دارند, با توجه به این که أخبار منع, اطلاق و عموم دارند و از هر نوع
مجسمه سازی و نقاشی نهی می کنند و اخبار جواز, خاص هستند و موجودات بی جان را جایز می دانند,
تعارض بین این دو دسته از اخبار, از نوع تعارض بین عام و خاص و مطلق و مقید است و مقتضای قاعده
مسلّم اصولی و علمی این است که عمومات و مطلقات منع را توسط اخبار جواز تخصیص و تقیید بزنیم و
در نتیجه, اخبار جواز را مقدم بداریم و به آنها عمل کنیم.
حکم تصویر غیرجانداران
با توجه به اشکالاتی که بر روایات حرام بودن مطلق تصویر بیان کردیم, حکمِ به جواز تصویر
غیرجانداران, مجسمه یا نقش, روشن است.
و اگر با این همه, کسی در حرمت آن شک و شبهه داشته باشد, چون شبهه حکمیه است, براساس
مبنای تحقیقی که در اصول تثبیث شده, مجرای اصل. براءت است و مورد تمسک به مطلقات و عمومات
آیات و روایاتی است که دلالت بر جواز صنعت و کسب و کار دارند, مگر کاری که دلیل قطعی بر منع و
حرام بودن آن قائم شده باشد.
از این روی, در مفتاح الکرامه94 و جواهر الکلام95 و مصباح الفقاهه96 و دیگر کتابهای فقهی و نیز
حاشیه ها و شرحهای مکاسب شیخ, تصریح شده: با توجه به تمام بودن دلیلهای حرمت, مقتضای اصل
اولی در اشیاء, اباحه و جواز است و همچنین مقتضای اطلاقات و عمومات آیات و روایات, جواز هر کسب
و صنعت و کاری است و تحصیل رزق و سرمایه از هر طریقی که دلیل قاطع بر نهی آن قائم نباشد, جایز
و سیره مستمره قطعیه متصل به عصر زندگانی ائمه(ع) شاهد و گواه بر آن; زیرا در عصر ائمه(ع) در
پارچه ها, لباسها, خانه ها و حتی مساجد, نقاشی و تصویر غیرجانداران, مثل: درخت, گل, خورشید, ماه
و… رائج بوده و ائمه(ع) هیچ گاه از اصل وجود و نگهداری آنها نهی نفرمودند. اگر هم روایاتی باشد که
دلالت بر نهی کند, حمل بر کراهت می شود, آن هم به خاطر نماز یا جهت دیگر, مثل اسراف, تجمل, دل به دنیا بستن و از یاد آخرت غافل ماندن و… که در حدّ
کراهت است و ربطی به حرام بودن تصویر, از جهت این که تصویر است, ندارد.
نتیجه:
نتیجه بحث این شد که جواز تصویر موجودات بی جان, مانند: درخت و خورشید, خواه به گونه مجسمه
باشند یا نقش و عکس, از مسائل مسلّم فقهی و مورد اتفاق, بلکه اجماع فقها و خالی از هرگونه اشکال و
شبهه ایی است و هیچ کس از فقها, تصریح به منع و حرام بودن آن نکرده است و نسبت قول به حرام
بودن به ابی صلاح و ابن برّاج, بی اساس است و بر فرض ثبوت, نسبت و یا طرح احتمال حرام بودن,
چنانکه تحقیق شد, هیچ دلیلی با آن مساعد و موافق نیست.
امّا قولِ به کراهت, چنانکه از بعضی روایات ممکن است برداشت شود, از جهت خود عنوان تصویر
نیست, بلکه به خاطر عناوین دیگری است, مانند: اسراف, یا تجمل, تحت تأثیر زخارف فریبنده دنیوی
قرار گرفتن, از یاد خدا و آخرت غافل شدن, مانع از حضور قلب در هنگام نماز و….
حرام بودن مجسمه سازی جانداران و غیرجانداران
از اقوالی که فقهاء در مسأله تصویر مطرح کرده اند و به عنوان یک رأی و نظر در کنار بقیه آراء برشمرده
اند, قولِ به حرام بودن مجسمه سازی است, چه با روح, چه بی روح. این نظریه, بین مجسمه سازی و
نقاشی فرق گذاشته و امّا از جهت با روح و بی روح شرح نداده است.
در این مسأله; همانند مسأله پیشین, بایستی روشن کنیم که این نظریه, به چه کسانی نسبت داده شده
و آیا این نسبت اساس دارد, یا خیر.
نظریه ناروا بودن مجسمه سازی جانداران و غیرجانداران در کلمات فقها, به عنوان یکی از اقوالِ مسأله,
به شیخ مفید و شیخ طوسی و سلار دیلمی و علامه, تعبیر یاد شده را دارند, جواز تصویر غیرجانداران است, مطلقا, باید مراد آقایان از این عبارت:
(الصور, یا (التماثیل) خصوص موجودات جاندار باشد و نتیجه این می شود که منظور آقایان, حرام بودن
مجسمه سازی جانداران است.
و شاید به خاطر توجه به این دو نکته و دو قرینه است که بیشتر علماء, از عبارت آقایان, فقط حرام
بودن مجسمه سازی جانداران را برداشت کرده اند.
شیخ جعفر کاشف الغطاء در شرح قواعد می نویسد:
(مراد علامه از (الصُوَر) صورت حیوانات است و به خاطر ظهور صورت در جانداران, نیازی به آوردن قید
(الحیوانیه) به دنبال: (الصور) نیست.102)
صاحب مفتاح الکرامه103 و صاحب جواهر, به این مطلب تصریح می کنند.
با توجه به توضیحی که دادیم روشن شد که اسناد این قول, به مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و… بی
اساس و ناتمام است. این نظریه را به عنوان یکی از اقوالِ مسأله مطرح کردن, بی وجه است و فقط می
تواند در حد یک احتمال و فرض مطرح باشد.
دلایل حرام بودن ساختن مجسمه جانداران و غیر جانداران
در هر صورت, چه این نسبت تمام باشد, یا نباشد, چه یک قول و نظریه باشد یا یک احتمال و فرضیه,
باید بحث کنیم که آیا دلیل در خور پذیرشی بر این مطلب داریم, یا خیر.
دلیل عمده این نظریه, چنانکه شیخ انصاری بیان کرده, در حقیقت, عبارت است از مقتضای جمع بین
روایات:
یک دسته از روایات, دلالت بر حرام بودن تصویر دارند. این روایات, مطلقند و عام و شامل همه أقسام
تصویر, چه مجسمه و چه نقاشی چه جاندار و چه بی جان, می شوند.
یک دسته از اخبار دلالت بر ترخیص و جواز تصویر دارند.
اخبار حرمت را توسط اخبار جواز تخصیص و تقیید می زنیم و نیتجه این تقیید و تخصیص, حرمت مجسمه سازی, و جواز نقاشی, مطلقا می شود.
دلیل و شاهد بر این جمع این که: به مقتضای روایات منع, همه أقسام تصویر, حرام است. آن مقداری که
یقین داریم به واسطه اخبار جواز از تحت عموم حرمت خارج شده اند, نقاشی است; زیرا روایات جواز,
انصراف و ظهور در نقاشی دارند و منشأ این ظهور و انصراف, عبارتند از:
1 . غلبه استعمالی, یعنی در مقام استعمال و کاربرد, به حسب غالب, صورت و تمثال بر نقش و عکس
اطلاق و استعمال می شود.
2. غلبه وجودی, یعنی به حسب غالب, آنچه در خارج تحقق و وجود پیدا می کند, نقاشی است, نه
مجسمه سازی.
بنابراین, نتیجه این تقیید و ظهور و انصراف, برخاسته از غلبه استعمالی و غلبه وجودی, این می شود که
خصوص نقاشی چه از موجود جاندار و چه از بی جان, از تحت عمومات حرمت, استثناء و خارج شده
باشد و غیر از نقاشی که مجسمه سازی است, چه مجسمه جاندار و چه بی جان, تحت عموم حرمت باقی
باشد.
نقد و بررسی
براین استدلال, چندین اشکال وارد است که به بعضی اشاره می کنیم:
1. ادعای ظهور و انصرافِ برخاسته از غلبه وجودی و استعمالی, شاید در مورد مجسمه سازی قوی تر
باشد نسبت به نقاشی; زیرا آنچه به حسب استعمال و از نظر تحقق و وجود خارجی غالب و رایج
است,مجسمه سازی است, نه نقاشی چنانکه در موارد دیگر, مطرح کرده ایم.
2. چنانکه شیخ انصاری بیان کرده اگر بپذیریم که تصاویر و تماثیل, به حکم غلبه وجودی و
استعمالی, انصراف و ظهور در خصوص نقاشی دارند, همان طوری که این الفاظ در ناحیه اخبار مخصص و
مقید, که دلیل جوازند, به نقاشی انصراف دارند, در ناحیه عمومات و مطلقات که دلیلِ بر نهی و منع اند
نیز, باید به نقاشی منصرف باشند; زیرا منشأ ظهور و انصراف لفظ صورت و تمثال
در خصوص نقاشی, غلبه وجودی و استعمالی است و این, موجب انصراف این الفاظ به نقاشی می
شود, در همه جا, خواه در مقیدات, یا در مطلقات.
اگر انصراف و ظهور, برخاسته از غلبه وجودی و استعمالی را پذیرفتید, نتیجه این می شود که روایات
منع, یعنی مطلقات, فقط از نقاشی نهی می کنند و روایات جواز, یعنی مقیّدات, فقط نقاشی را جایز می
دانند.
آن گاه بر اثر تعارض و جمع بین این دو دسته روایات, ناگزیر می شویم که روایات منع را حمل بر کراهت
نقاشی کنیم; زیرا دلالت مطلقات بر منع, به گونه ظهور است و دلالت مقیّدات بر جواز, از نوع نص یا
اظهر است و در مقام جمع, حمل می کنیم ظاهر را بر نص, یا اظهر. نتیجه, کراهت نقاشی می شود.
و امّا نسبت به حکم مجسمه سازی, روایات ساکت هستند و حکم آن را باید از دلیل دیگری, غیر از
روایات, استفاده کنیم که آیا جایز است یا ممنوع.
بنابراین, نتیجه این تلاش فنی و اصولی, اولاً, اثبات کراهت نقاشی است و ثانیاً, سکوت روایات, نسبت به
حکم مجسمه سازی, در حالی که هیچ یک از این دو نتیجه, مقصود و مراد این نظریه, یا فرضیه نیست;
زیرا غرض, ثابت کردن حرمت مجسمه سازی است و این هدف, از این روایات, ثابت نمی شود.
پس نتیجه این استدلال نفی مدعاست, نه اثبات آن.
پرسش: صورت و تمثال در اخبار جواز, که مقیدات هستند, به حکم غلبه استعمالی و وجودی, ظهور و
انصراف در نقاشی دارند, ولی در اخبار منع, که عمومات و مطلقات باشند, چنین انصراف و ظهوری
محقق نمی شود.
پاسخ: این حرفی است بر خلاف صناعت و تناقضی است آشکار; زیرا بازگشت به این می کند که غلبه
وجودی و استعمالی, منشأ ظهور و انصراف هست و نیست. در نتیجه این نظریه یا فرضیه مردود و باطل
است.
حرام بودن نقاشی جانداران:
گروهی از فقها, کشیدن عکس و شکل موجودات جاندار را به وسیله دست و بدان فتوا داده اند, در میان سایر نظریات وآراء یاد کرده اند.
و چنانچه کلمه (المجسمة) را که در عبارت: (یحرم عمل الصور المجسمه) در بسیاری از کتابهای فقهی
آمده است, قید و صفتِ مُمَثّل بدانیم, نه مِثال(چنانکه شهید در شرح لمعه و صاحب ریاض و مفتاح
الکرامه و جواهر الکلام و مامقانی و مولانا در حاشیه مکاسب به عنوان یک احتمال مطرح کرده اند)
ناگزیر این رأی درخور اسناد به گروه زیادی از فقها خواهد بود.
صاحب جواهر می نویسد:
بل قیل انه لو حملت الصفة فیما هو نحو المتن علی الممثّل لا المثال کان ظاهر الجمیع ذلک110.)
گفته شده است اگر کلمه (المجسمة) در عبارات فقهایی که مثل شرایع گفته اند:
(یحرم علم الصور المجسمة) صفت برای ممثَل باشد, نه مثال, ظاهر همه این فقها, اختیار همین رأی
خواهد بود.
در هر صورت, خواه طرفداران این نظریه همه کسانی باشند که گفته اند: (یحرم عمل الصور المجسمة) یا
خصوص ابن ادریس, علامه و شهید باشند, که تصریح به این معنی کرده اند, فرقی نمی کند. آنچه مهم
است بحث و بررسی ادله نظریه است, زیاد و کم پذیرفتگان آن ملاک نیست.
همان گونه که پیش از این یادآور شدیم, از همه بهتر و مفصل تر, شیخ اعظم در مکاسب به استدلال و
اقامه برهان بر این رأی پرداخته است. ما نخست همه وجوه و دلائل شیخ اعظم را با تمام خصوصیات و
جوانب و چگونگی استدلال و اثبات مطلب را نقل و شرح می کنیم و در بخش مستقلی به نقد آن می
پردازیم.
دلایل حرمت نقاشی جانداران:
از سخن شیخ انصاری, دو ادعا فهمیده می شود:
1. تخصیص حرمت به جانداران.
2. گسترش آن به مجسمه و نقاشی.
است, جاندار بودن است خواه تصویر آن, به گونه مجسمه باشد, یا عکس.
بنابراین, توجّه به فلسفه حکم نیز, دلیل و شاهدِ مدعای ماست که نقاشی و ساختن مجسمه جانداران,
حرام است.)
این بود مجموع وجوه و دلایل هشتگانه شیخ بر حرام بودن نقاشی جانداران.
امّا آنچه از کلمات دیگر فقها استفاده می شود این است که دلیل عمده قائلین به حرام بودن نقاشی,
روایاتی است که از تصویر نهی و منع کرده اند و صورت هم, ظهور در اعمِ از مجسمه ونقاشی دارد, از
این روی, تصویر جانداران, به گونه نقاشی, همانند تصویر آنها به گونه مجسمه, حرام دانسته شده است
.
فاضل نراقی در مستند الشیعه117, محقق اردبیلی در مجمع الفائده118, سید در ریاض119 به پیروی از
شهید ثانی در مسالک120 (همه جزء طرفداران حرمت نقاشی هستند) به این دلیل اعتماد و استدلال
کرده اند که در روایات آنچه مورد نهی واقع شده, تصویر صورت است و صورت, مجسمه و عکس و نقش
را در بر می گیرد, منتهی به شرط این که صورت جانداران باشد.
صاحب جواهر نیز, با این که به جواز نقاشی نظر دارد, مستندِ آنان را که قائل به حرمت هستند, چنین
بیان می کند:
(ولاطلاق الصورة فی النصوص أفتی جماعة بحرمة تصویر ذوات الارواح مطلقا. مجسمة او غیرمجسمة
121.)
به خاطر اطلاق صورت در روایات نسبت به مجسمه و غیرمجسمه, گروهی از فقها, فتوای به حرمت
تصویر جانداران داده اند, چه مجسمه و چه غیرمجسمه.
نقد و بررسی ادله حرمت نقاشی جانداران
در برابر قائلانِ به حرمت نقاشی, گروه دیگری از فقها, رأی و نظر به جواز آن دارند و در نتیجه, همه
وجوه و دلایل قولِ به حرمت را مورد نقد و نقض قرار داده اند و با توجه به این که اساسی ترین و مفصل
ترین وجوه حرمت را شیخ اعظم بیان کرده, ما, در ابتدا هر یک از وجوه شیخ را به ترتیبی که ذکر شد,
به بحث و آیات و روایات قطعیِ پیش شیعه و سنی معنی شده است و افراد و اشخاص اذیت کنند نیز با ذکر
نشانها معرفی شده اند. در هر تقدیر, روایت سعدبن طریف, با قطع نظر از اشکال سندی, از نظر دلالت
نیز, اشکال دارد که پیش از این, بحث کردیم. و در نتیجه از این احادیث نه مدعای شیخ که حرام بودن
نقاشی است اثبات می شود, و نه مدعای مشهور که حرمت مجسمه سازی باشد.
نقد روایات اهل سنت
امّا روایاتی که از طریق اهل سنّت در جوامع روایی و کتابهای تفسیری آنان نقل شده که مجسمه سازان
و نقاشان, به دمیدن روح و زنده کردن صورتها و مجسمه ها امر شده اند, با توجه به این که از ابوهریره
ها نقل شده اند, از جهت سندی مردود و غیر درخور اعتمادند. از نظر دلالتی هم مناقشانی را که بر
اخبار گذشته داشتیم, در آنها نیز وارد است.
نتیجه بحث و بررسی این دسته از ادله این شد که با توجه به ضعف سندی همه آنها, یا بیشتر آنها و با
عنایت به مناقشاتی که از نظر دلالتی داشتیم, استدلال و استناد به این گونه أخبار, نه تنها برای حرام
بودن نقاشی ناتمام است, بلکه دلالت این اخبار بر حرمت مجسمه سازی نیز مورد اشکال است.
نقد و بررسی روایت محمدبن مسلم:
پنجمین دلیل شیخ انصاری بر حرام بودن نقاشی, روایت محمدبن مسلم بود که گفت:
(رساترین و گویاترین دلیل بر مدعای ماست.)
بحث سندی: این حدیث شریف, چنانکه پیش از این سندش گذشت, صحیح و از نظر سندی خالی از
اشکال است, از این روی, فقهاء آن را از أخبار صحیحه به شمار آورده اند.
بحث دلالی: بر استدلالِ به حدیث محمدبن مسلّم بر حرام بودن نقاشی,
نتیجه مباحث و تحقیقات ما این شد که این حدیث, صلاحیت ندارد که دلیل و مدرک حرمت
مجسمه سازی باشد, تا چه رسد به دلالت کردن بر حرمت نقاشی که مدعای شیخ است.
نقد مرسوم بودن نقاشی در بین مردم
شیخ, پس از ذکر أخبار, برای استدلالِ بر حرام بودن نقاشی, به وجه دیگری تمسک می جوید:
(در مسأله تصویر, آنچه متعارف و مرسوم بوده و آنچه مورد تقاضا و ابتلای مردم بوده, نقاشی و کشیدن
عکس جانداران بوده است, نه مجسمه سازی.)
این سخن شیخ مخدوش است, زیرا:
اولاً, این دعوایی است بدون دلیل و صرف احتمال.
ثانیاً, آنچه در طول تاریخ تصویر رواج داشته, بخصوص در عصر صدور روایات, پیکرتراشی و صنعت
چوب و سنگ تراشی و هنر مجسمه سازی بوده است که در جای خود, ثابت خواهد شد.
اگر هم این مطلب پذیرفته نشود, دست کم, دلیلی بر اثبات رواج نقاشی در اختیار نیست.
امام, در ردّ این ادعای شیخ, می نویسد:
(ودعوی اختصاص السئوال بالنقوش بمناسبة عدم تعارف تجسیم الشجر وتالییه غیروجیهة لامکان ان
یقال: ان المتعارف فی تلک الازمنة هو عمل الحجاری و تصویر الاشیاء بالحجر و الجص بنحو التجسیم
وامّا النقش والرسم فتعارفهما غیرمعلوم ولااقل من عدم احراز تعارف ترسیم المذکورات دون تجسمها
بنحو یوجب الانصراف فانکار الاطلاق ضعیف جداً191.)
ادعای اختصاص پرسش در روایات به نقش و عکس, به جهت این که مجسمه سازی متعارف نبوده است,
ادعایی است ناپذیرفتنی; زیرا امکان دارد گفته شود در زمان بیان روایات, آنچه متعارف بوده مجسمه
است, نه نقاشی, یا دست حرمت ساخت مجسمه جانداران
چنانکه بیان کردیم از گونه های مجسمه سازی, ساختن مجسمه جانداران است. ناروایی این قسم از
مجسمه سازی, جزء مسلّمات فقه اسلامی و مورد اتّفاق, بلکه اجماع شیعه و سنی است.
دلیل عمده و اساسی قائلان به حرمت عبارت است از: اجماع و أخبار.
در هیچ یک از کتابهای فقهی شیعه, به مقداری که ما تتبع کرده ایم, در این مسأله استدلالِ به آیات و
عقل نشده است. فقط بعضی از علما و فقهای شیعه, چون شیخ طوسی و امین الاسلام طبرسی در
کتابهای تفسیری خود, به بعضی از آیات, برای حکم به جواز تمسک جسته اند که مطرح خواهیم کرد.
اجماع
براساس تتبع و سیری که در ادوار فقه, انجام گرفت, به این نتیجه رسیدیم که ادعای اجماع یا اتفاق و
نفی خلاف فقط در کلمات فقهای متأخر مطرح شده و نخستین کسی که آشکار و روشن ادعای اجماع
کرده, محقق کرکی در متاجر فقهای معاصر, چون: امام, آقای خویی آقای سید احمد خوانساری و آقا شیخ جواد تبریزی, ظاهراً,
اجماعی را که محقق کرکی, مقدس اردبیلی و… ادعا کرده اند, نپذیرفته اند, بلکه حکمِ به حرمت
مجسّمه سازی حیوانات را از باب قدر متیقن از ادله و أخبار و آراء استفاده کرده اند و نسبت به اجماع
تعبیرشان این است:
(ادعای اجماع, یا حکایت اجماع شده است.)
اصل تحقیق اجماع, نزد این بزرگان ثابت نیست.
امام می نویسد:
(وهو المتیقن من معقد الاجماع المحکی209.)
آنچه به نظر ما, قوی تر می آید, حرام بودن ساختن مجسمه جانداران است. این, قدر متیقن از معقد
اجماع حکایت شده است.
در جای دیگر می نویسد:
(والمتیقن هو حرمة المجسمات المدعی علیها الاجماع210.)
آقای خویی می نویسد:
(وهذا مما لاخلاف فی حرمته بین الاصحاب بل ادعی علیه الاجماع211.)
در حرمت این [ساخت مجسمه حیوانات] بین علمای ما, خلافی نیست, بلکه ادعای اجماع بر آن شده
است.
نقد اجماع
پس از آن که به گونه فشرده با پیشینه اجماع در مسأله مورد بحث آشنایی حاصل شد و کلمات و
عبارات فقهاء, در چگونگی نقل اجماع و یا نفی خلاف و مانند آن, ملاحظه گردید, به نقد و بررسی آن
می پردازیم. به نظر ما, بر این اجماع, اشکالاتی وارد است:
اولاً, این اجماع, همانند بسیاری از اجماعاتی که در کلمات علماء ادعا و یا حکایت شده است, اجماع
مصطلح و تعبدی, که کاشف از رأی و نظر معصوم(ع)
پیش همه معتبر باشد, ندارد, بلکه آنچه مستند اجماع کنندگان است, ممکن است از دیدگاه
دیگران مخدوش و مردود باشد, زیرا مبانی در حجیت و اعتبار اخبار و مانند آن مختلف است و مبنای
هیچ مجتهدی برای مجتهد دیگر حجت نیست.
روایات
دومین دلیل حرمت ساخت مجسمه جانداران روایات است.
بعضی از فقها222 در حکمِ به حرمت, فقط به اجماع تمسک و استدلال کرده اند و اصلاً متعرض روایات
نشده اند و بعضی223 فقط در حدّ اشاره نوشته اند: (أخبار و نصوص نیز, مثل اجماع دلالت بر حرمت
دارند.) این گروه نیز وارد بحث و بررسی روایات نشده اند.
و شاید سرّ مطلب این باشد که بسیاری از قائلان به حرمت ساخت مجسمه جانداران, دلالت أخبار را بر
حرمت مسلّم و قطعی تلقی کرده اند و گفته اند: (قدر متیقن و مسلّم از مدلول روایات حرمت ساخت
مجسمه است.) ولی برای حرمت نقاشی جانداران, روایات را مورد بحث و استدلال قرار داده اند.
بنابراین, به عقیده این گروه, دلالت روایات بر حرام بودن ساخت مجسمه, قطعی و مسلّم است و نیازی
به استدلال ندارد.
لکن جمع زیادی از فقها224, پس از تمسک به اجماع, روایات را مطرح کرده اند و به بحث و بررسی آنها
پرداخته اند, منتهی بعضی فشرده و مختصر و بعضی مشروح.
ما برای این که همه زوایای مسأله به خوبی روشن شود, همه روایاتی را که فقها مورد بحث قرار داده اند
و روایاتی را هم که در کتابهای فقهی مطرح نشده, ولی ممکن است از آنها نیز در این مسأله استفاده
شود, در یک دسته بندی ویژه نقل و بررسی می کنیم.
مجموع روایات مورد بحث از جهت معانی و مضامین, به چهار دسته در خور دسته بندی اند: دسته ای
بالمطابقة برحرمت مجسمه سازی جانداران دلالت دسته پنجم, در دسته ای از احادیث از ساخت تصاویر و تزیین خانه ها به وسیله عکس و مجسمه
جانداران منع شده است. مانند: حدیث معروف مناهی از حضرت رسول(ص) و حدیث ابی بصیر, که پیش
از این, در مسأله نقاشی جانداران بحث و بررسی کردیم و ضعف سندی و مناقشه دلالتی آنها را روشن
ساختیم.
و حدیث اربعمأة, امکان دارد به این حدیث برای حرمت تمسک شود و ما هم بحثی درباره آن نداشته
ایم, از این, اینک آن را نقل می کنیم وآن گاه به بحث و بررسی آن می پردازیم:
(حدّثنا ابی رضی اـ عنه قال: حدّثنا سعدبن عبداـ قال: حدّثنی محمدبن عیسی بن عبید الیقطینی عن
القاسم بن یحیی عن جدّه الحسن بن راشد عن ابی بصیر و محمدبن مسلم عن ابی عبداـ علیه السلام
قال: حدّثنی ابی عن جدی عن آبائه علیهم السلام ان امیرالمؤمنین, علیه السلام, علّم اصحابه فی
مجلس واحد أربع مائة ممّا یصلح للمسلم فی دینه ودنیاه.
قال: ... ایّاکم وعمل الصور فتسألوا عنها یوم القیامة225.)
در تحف العقول به گونه مرسل, چنین آمده است:
(من عمل الصور سئل عنها یوم القیامة226.)
کسی که صورتگری کند روز قیامت از آن بازخواست می شود.
نقد و بررسی روایات دسته پنجم
بحث سندی: حدیث اربعمأة را علامه مجلسی در احتجاجات بحار, به طور کامل از خصال نقل می کند و
به نقل روایت در کتاب تحف العقول و یک رساله قدیمی نیز اشاره می کند و سپس در رابطه با سند
حدیث می نویسد:
(ثم اعلم ان اصل هذا الخبر فی غایة الوثاقة والاعتبار علی طریقة القدماء وان لم یکن صحیحاً بزعم
المتأخرین. واعتمد علیه الکلینی, رحمه اـ وذکر اکثر اجزائه متفرقة فی ابواب الکافی وکذا غیره من
اکابر المحدّثین227.)
بدان که اصل این حدیث بر مبنای قدمای اصحاب, در نهایت وثاقت و اعتبار است. جواز مجسمه سازی و نقاشی
نتیجه بحث و بررسیهای گذشته و نقد و ردِّ دلائل حرام بودن مجسمه سازی و نقاشی, چه جانداران و چه
غیرجانداران, این شد که برابر موازین اصولی و فقهی, مجسمه سازی و نقاشی جایز و بی اشکال است.
اکنون بر آنیم که ببینیم آیا در میان فقها و علما, چه از پیشینیان و یا پسینیان, نظریّه جواز مجسمه
سازی را کسی به روشنی پذیرفته و به آن فتوا داده است یاخیر؟
براساس تحقیق و تتبعی که کرده ایم, در میان فقها و علما, طرفدارانی بر این نظریه یافته ایم که
دیدگاههای آنان را در این جا بازگو می کنیم:
1. شیخ طوسی در تفسیر آیه 51 از سوره بقره می نویسد:
(ومعنی قوله تعالی: ثم اتخذتم العجل من بعده وأنتم ظالمون.
ای اتخذتموه إلهاً لان بنفس فعلهم لصورة العجل لایکونون ظالمین لان فعل ذلک لیس بمحظور وانما هو
مکروه343.)
معنای آیه که می فرماید: شما, پس از موسی, گوساله را گرفتید, و شما ستمگرید, این است که: شما
گوساله را به خدایی, گرفتید.
تنقیح مناط و جست وجوی ملاک
در کلمات بعضی از فقها, برای حرمت مجسمه سازی به مسأله ملاک و فلسفه حکم اشاره شده است.
مثلاً شیخ انصاری حرام بودن ساخت مجسمه را مشروط به شرایطی می داند:
1. شگفت آور باشد, به گونه ای که نظر بیننده را جلب و تحسین او را برانگیزد.
2. به قصد حکایت و تمثیل, یعنی صرف صورتگری و به نمایش گذاشتن شکل و صورت جانداری
باشد, نه به انگیزه همانندی به خالق و رویارویی و شرکت با او در آفرینندگی. بدون در نظر داشتن یک
غرض قابل قبول عقلایی مثل رفع نیاز و احتیاج.
بنابراین, با نبود هر دو شرط, یا یکی از آن دو, مثل این که مجسمه ساخته شده, خیلی زیبا و هنرمندانه
و جالب نظر و شگفت آور نباشد, یا اگر مجسمه ساز خیلی هنرنمایی کرده و هنر و خلاقیت به خرج
داده, ولی به انگیزه رفع حاجت و خدمت به فرهنگ و جامعه, نه به قصد ضدیت و رقابت با خدا. در این
دو فرض مجسمه سازی جایز است. از این سخن شیخ, استفاده می شود که موارد و مقدار دلالت روایات
بر حرمت, مشخص و معین شده است و در خارج از آن مقدار, از اخبار نمی شود استفاده حرمت کرد;
زیرا حکم دایر مدار مناط و ملاک خاص خودش هست و هر جا ملاک باشد, حکم خواهد بود.
با این توضیح, معلوم می شود مجسمه سازی یک حکم تعبدی محضی, که راه درک مناط آن بر عقل
بسته و قدرت فهم ملاک آن از عهده عقل خارج باشد, نیست, بلکه مثل بسیاری از احکام معاملاتی و
اجتماعی اسلام, این حکم دارای مناط و ملاکی است عقلایی و فهم و درک ملاک آن میسور و مقدر عقل
است.
بحث مناط یابی و ملاک جویی برای احکام معاملاتی و اجتماعی اسلام, از جمله مجسمه سازی, نیازمندِ
به یک تحقیق عمیق و کندوکاو دقیقی است ما در این جا به گونه فشرده و کوتاه, در حدّ روشن شدن مسأله مورد بحث, آن را به بررسی می گذاریم
:
مجسمه سازی و نقاشی از احکام تعبّدی محض نیست, تا راه درک ملاک آن بر روی عقل بسته و تنقیح
مناط آن ممکن نباشد, بلکه از آن سلسله احکام و مسائلی است که قطعاً دارای مناطِ قابل درک عقلی
است.
از این روی, فقهاء از قبیل شیخ, در مقام حکم به حرمت, تنها به یادآوری روایات و یا اجماع, بسنده
نکرده اند, بلکه ملاک حکم و مناط آن را نیز مورد بحث قرار داده اند و در نتیجه حکم را دایر مدار علت
و مناط آن دانسته اند و به مجرد وجود روایاتی که دلالت بر حرمت می کنند, قناعت نکرده اند و به
تنقیح مناط و جست وجوی ملاک آن پرداخته اند گفته اند:
(اگر این مناط وجود نداشته باشد, قطعاً جایز است و مشمول اخبار حرمت نمی شود.)
ملاک حرام بودن
آنچه در روایات و کلمات علما و فقهای شیعه و سنی, به عنوان مناط حرمت مجسمه سازی و نقاشی و
حفظ و نگهداری آن بیان شده است, از این قرارند:
1. همانندی به خلق خدا و بسان آفریده های الهی آفریدن که این مناط را از روایاتی مانند: (یشبِّهون
بخلق اـ) و یا (یضاهون خلق اـ) برداشت و استفاده کرده اند.
2. همانندی به خالق و رویارویی با خدا که ازاحادیثی مانند: (من مثل مثالاً) و (من صوّر صورةً)
استنباط شده است.
3. و شگفت آور بودن مجسمه که شیخ انصاری فقط به این مناط اشاره کرده است.
4. همانندی به بت پرستان و مشرکان.
5. تعظیم و گرامی داشت مجسمه که در راستای احترام و تکریم هیاکل
معنای جلوگیری از اسراف مال حمل کردیم.
روایات بسیار دیگری نیز در کتابهای حدیثی, مانند: کافی, محاسن برقی و… وارد شده که همین معنی
را اثبات می کند.
گاهی اصحاب ائمه(ع) به محضر آن بزرگواران مشرف می شدند و امور خلاف انتظاری را به زعم خود, می
دیدند و برای آنان اشکال ایجاد می شد:
گروهی به ملاقات امام سجاد(ع) مشرف می شوند و می بینند در خانه امام(ع) متکا و تشکهائی گذاشته
شده که دارای عکس و نقش هستند. برای آنان, سؤال به وجود می آید که چرا امام(ع) چنین چیزهائی
را در خانه خود نگهداری می کند.
امام(ع) می فرماید:
(اینها مربوط به بعضی از خانواده ها و همسران ما هستند و آنان برای خود تهیه کرده اند.)
یا می فرماید:
(ما اینها را تعظیم و احترام نمی کنیم.)
معلوم می شود منع از نگهداری صورت و تمثال, به خاطر منافات داشتن با روحیه زهدگرائی در حدّ یک
عمل مکروه بوده, آن هم در بسیاری از موارد خطاب به رهبران الهی جامعه است که باید از هر جهت
الگو و سمبل دیگران باشند. از این روی, امام(ع) عذر می آورد که اینها را خانمها تهیه کرده اند و مربوط
به خانواده هاست. اگر حرام بود, حتماً امام از آن منع می کرد, بلکه با شأن امام(ع) و منصب رهبری
دینی جامعه, نمی سازد365.
نقش دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد:
چنانکه در پیشگفتار این مقال مطرح کردیم,از اساسی ترین مسائل در فهم و دریافت صحیح معانی
روایات, شناخت زمان صدور روایات و در نظر گرفتن آن است. توجّه دقیق به شرائط و زمان صدور
روایات و مکان بیان اخبار, از مهم ترین راه حلهای ناسازگاری اخبار است.