سرمقاله

نوع مقاله : مقاله پژوهشی



اقتدار و حاکمیت حاکمان جور, انزواى ناخواسته شیعیان, دورى فقهاء و اندیشه وران شیعه از عرصه اجتماع, کم کم و به مرور زمان, روح (فردى) به کالبد فقه دمید. فقه شیعه, فقه مدرسه شد و دورى گزید از هر آنچه که به اجتماع مربوط مى شد و حکومت.

فقهاى ما, به خاطر انزواى سیاسى و دور بودن از مراکز سیاسى و بالتبع, از مشکلات و معضلات پیچیده و فراوان اجتماعى, به مسائل فقهى که هم فرد را در برداشتند و هم جامعه را, از زاویه (فردى) نگریستند. این, سبب شد که بسیارى از مسائل فقهى دگرگونه معنى و القا شود و فتاوا, جداى از واقعیات اجتماعى عرضه شود که با تتبع و کند و کاو در تک تک مسائل فقهى, این پدیده ناهمساز و ناهمگون با روح شریعت, به چشم مى خورد.

فقه ما, فقه حکومتى است و با حکومت عجین. اگر حکومت نباشد, بسیارى از قوانین و مقررات شرعى, عرصه تحقق نمى یابند.

تمامى مقررات و قوانین اسلام, بر اساس دولت و حکومت و تشکیلات, بنیاد نهاده شده اند. اسلام, هم دین است و هم دولت. هم عقیده است و هم نظام. این مهم را مى شود از روح حاکم بر اسلام و تک تک ابواب و مسائل فقهى فهمید.

نماز جمعه و جماعات, جمع آورى و مصرف زکوات, حج, مبارزه با باغیان و دفع تهاجم دشمن و پاسدارى از ارزشها, نکاح و طلاق, قضاء, اجراى حدود و تعزیرات و دهها مسأله دیگر, گاه بتمامه و گاه برخى از زوایا و مسائل آنها در یک تشکیلات و نظام و در چهارچوب حکومت و اوامر و نواهى حکومتى معنى مى دهند و مفهوم مى یابند وگرنه از هم مى گسلند و به سان دانه هاى تسبیحِ رشته از هم گسسته, از هم مى پاشند و فایدتى بر آنها مترتب نمى شود و کمکى به اهداف والا و مقدس شارع, که مصلحت جمع را در نظر گرفته و قانونى نهاده, نمى رساند.

دین, حافظ و گوشوان جامعه است و پاسدار انسانیت انسان, با پشتوانه همین مقرراتى که وضع کرده. اگر این مقررات و قوانین (فردى) باشند و هر کدام در حوزه (فردى) کاربرد داشته باشند, چگونه مى تواند دین, به نگهبانى و حراست از شؤون اجتماع و نوامیس آن بپردازد. فقر وفاقه را از بین ببرد و دشمن را بتاراند و احیاى حق کند و زهق باطل. دستهاى پلید را از جان و مال و ناموس مردم, کوتاه کند و نیکیها را بر کرسى نشاند و زشتیها را بر خاک افکند.

چطور مى تواند با قصاص حیات ببخشد و با جهاد عزت و با نماز جمعه و جماعات و عیدین و کنگره بزرگ حج, پاى دارد شکوه و شوکت و اقتدار مسلمانى را.

خارها زدودن و گلها آراستن, غبارها ستردن و عطرها فشاندن, دشمن بر خاک فکندن و دوست بر سریر عزت نشاندن, با اورادى چند, عزلت گزینى, در گوشه دنج مسجد و معبدى به نیایش پرداختن و فقیر و مسکینى از بستگان و همسایگان را به لقمه نانى سیر کردن و به پوشاکى پوشاندن و … میسور نیست که این همه, کارى مى خواهد کارستان و جمعى مى خواهد و تشکیلاتى و حکومت قدرتمندى و کامل یَراق. دیندارى, چنان سهل و ساده و بى تلاش و بى پیکار و بى برنامه, بى عِدَّه و عُدَّه, چنانکه برخى از بریدگان و مأیوسان و مرفهان و راحت طلبان و مقدس نمایان و سر در لاک خویش بردگان و … پنداشته اند, نیست.

دیندارى, بر امید استوار است و مردانگى و هوشیارى و تلاش و سختى و مشقت و از همه مهم تر برنامه ریزى و تشکیلات صحیح و سالم.

اگر روزگارى بود و چنین نبود, باید تلاش کرد و از جان مایه گذارد که چنین بشود که رونق و گسترش و اجراى مقررات و دستورات دین, بستگى عمیقى دارد به دولت و تشکیلات.

غیر از این, هر چه باشد, پوسته اى است از دین, اورادى است ورد زبان ورد گویان و …

دینى که مظلومى را از ظلمت بیرون نکشد, به فریاد دردمندى پاسخ ندهد, بر سینه ستمگرى مشت نکوبد, به خانه اى روشنى نبخشد و به محفلِ سردى, گرما, وحشت و دردى را نزداید و بدبختى و نکبتى را چاره نکند, چگونه دینى است؟ چنین شیر بى دم و سر و اشکم, خدا هم نافرید.

دین بى خاصیت و غیر منطبق با زندگى اجتماعى و نیازهاى آن, سرچشمه از موضع گیرى ذهنى فقیه مى گیرد. فقیه ذهن گرا, در تفسیر و تبیین قانون, فرد و مشکلات و نیازهاى او را در نظر مى گیرد. خاستگاه فقیه بى شک, بر برداشتى که از قانون دارد اثر مى گذارد. چنین فقیهى, قانون و شریعت را در صحنه زندگى فرد مى نگرد. همه تلاش و همت او, بر این است که قانون را با زندگى فرد تطبیق دهد.

بى تردید, دین, تئورى اداره جامعه است, اداره جامعه بر محور قسط و عدل و درستى و راستى.

چنین انتظارى را از دین, با فتاوایى که تکلیف شخص را مشخص مى کنند, نه جمع و جامعه را, نمى توان داشت.

(احتیاط)هایى که در جاى جاى فقه راه یافته, مگر غیر از این است که تکلیف فرد را معلوم مى کنند و به دور از واقعیات اجتماعى در بدنه فقه, تعبیه شده اند؟

آیا مى شود با (احتیاط) جامعه را اداره کرد و تکلیف جمع را مشخص کرد؟

از باب نمونه:

در گفت و گوهاى مربوط به دلیل انسداد, این بحث مطرح است:

(ما, تا هنگامى که مى دانیم در شرع تکلیفى داریم و نمى توانیم به طور قطعى آنها را بشناسیم, بایستى در مقام شناسایى آنها از (ظن) یارى بگیریم.)

اصولیان, در این اندیشه مناقشه کرده اند:

(چرا نتوانیم فرض کنیم که آنچه بر مکلف واجب است این است که: در هر مورد, به جاى این که (ظن) را میزان قرار دهد, عمل به احتیاط کند و اگر دامن زدن به احتیاط, کار را دشوار مى سازد, هر مکلفى, مى تواند به اندازه اى که از دشوارى کار بر او کاسته گردد از احتیاطات خود بکاهد.)

بنگرید, چگونه روح فردگرایى در این فرضیه سریان دارد. فرد شاید بتواند کبّاده احتیاط بر دوش کشد, ولى جامعه نمى تواند زندگى و روابط اجتماعى, اقتصادى و بازرگانى و سیاسى خود را بر احتیاط بنا نهد. به فلاکت خواهد افتاد. یا بر قاعده (لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام) اشکال کرده اند:

(این قاعده مى رساند که در اسلام, هیچ گونه حکمى که در بردارنده زیانى باشد و ضررى, وجود ندارد. با این که ما در اسلام, بسیارى از احکام مى بینیم که متضمن ضرر و زیانند. مانند: قانون خونبها دادن, مجازات قاتلان, یا پرداخت تاوان, یا زکات و … زیرا در این گونه قوانین, زیانهایى براى قاتل که مجبور به خونبها دادن یا تن دادن به مرگ است, وجود دارد و نیز موجب زیان شخصى است که مال دیگر را تلف کرده و باید تاوان بدهد و موجب زیان فرد توانگرى است که بایستى زکات بپردازد و … )

بله, زیان و ضرر در اسلام وجود دارد, اگر با اندیشه فردگرایانه, قاعده (لا ضرر و لا ضرار) را به بوته بررسى نهیم, ولى اگر از زاویه جمع و جامعه این قاعده را به بوته بررسى نهیم, نمى توانیم قوانین و مقرراتى که از این قاعده به دست مى آید, به زیان و ضرر جامعه و حتى فرد, شمرد. بلکه در جامعه, نبود قانونى که از تلف کننده مال, تاوان بگیرد و از غنى, زکات و قاتل را به جوخه مرگ سپارد, زیان بخش است. از این نمونه ها فراوان مى توان یافت.

چنین است تأثیر یک سونگرى در فهم نصوص شرعى. اگر فقیه, سخنان پیامبر را بدون توجه به مقام و موقعیت وى, مطالعه کند, بى راهه خواهد فتاد.

دستورات و نواهى پیامبر (ص), گاه, به عنوان رهبر و زمامدار جامعه بوده و بنا نداشته است که حکم عام دینى صادر کند که حال فقیه, به استناد سخنان آن بزرگوار, حکم به (وجوب), یا (حرمت) و (کراهت) بدهد.

مثلاً, پیامبر (ص) مردم مدینه را منع کرد از این که جلوگیرى کنند از رسیدن زیادتى آبِ متعلق به خود, به دیگران.

از این سخن در این زمان, نه مى شود حرمت فهمید و نه کراهت. بلکه پیامبر, تنها به این اعتبار که سرپرست دولت بوده از کارى نهى کرده و از نهى وى, حکم دینى عام, به دست نمى آید.

پس باید جایگاه سخن را شناخت. شناخت جایگاه سخن براى کسى امکان دارد که یک سونگر نباشد, بلکه همه ابعاد را در نظر داشته باشد.

مقوله (رؤیت هلال) که این مجموعه از زوایاى گونه گون بدان مى پردازد, از همین سنخ است. اگر فردگرایانه و بدون توجه به تشکیلات امت اسلامى و مراسم جمعى عبادى سیاسى آنان بدان نگریسته شود, شاید مشکل (فرد) یا (افرادى) را در منطقه و شهر و ناحیتى حلّ کند و مراسم صورى, در آن جاها, بدون ارتباط با تشکیلات بزرگ امت اسلامى, برگزار شود, ولى مانع خواهد بود از اتحاد و اتفاق مسلمانان و شکوه و عظمت مراسم که فلسفه عیدین و مراسم بزرگ حج است.

در تشریع فریضه عظیم حج, بدون تردید, جهت سیاسى اجتماعى و اقتصادى, منظور شارع بوده است:

(جعل اللّه الکعبة البیت الحرام قیاماً للناس) قیام و قوام جامعه اسلامى, چه در معاش و چه در معاد, بر کعبه استوار است.

کعبه, محور و قوام جامعه اسلامى است. اگر این عمود عظیم نباشد و حالت قیام و قوام آن حفظ نشود و خط مشى سیاسى و اجتماعى و اقتصادى مسلمانان از آن جا, نشأت نگیرد, غرض شارع, تحقق نمى یابد. حرکتى انجام مى گیرد صورى و به دور از معنى و عبث.

پس اگر قرار باشد, جایگاه اصلى خود را بیابد و قوام باشد و قیام, بایستى تشکیلاتى و مدیران و مدبرانى, دست اندرکار اداره این کنگره عظیم باشند.

اگر دست توانایى در اداره این مراسم عظیم دخیل نباشد, چطور مردم پراکنده, بى راهبر و سرپرست, مى توانند به منافع عظیم حج دست بیابند. چطور مى توانند مشکلات خود را چاره کنند و چطور مى توانند بر دشمن مشترک غالب آیند. این جاست که جایگاه رؤیت هلال روشن مى شود. در افتتاح این مراسم عظیم, که از شرق و غرب و شمال و جنوب عالم اسلام, مؤمنان با لبانى ذاکر و قلبهایى خاشع و قدمهایى استوار, بدان سو کوچیده اند, باید هلال رؤیت شود, تا همه با هم, با یک صدا, با یک آهنگ, مراسم عبادى سیاسى را بیاغازند.

آیا مى شود, شارع, در زنگ شروع چنین مراسمى, نظر نداشته باشد و هر کسى را به خودش واگذارده باشد. آیا مى شود تصور کرد که امام و حکومت اسلامى در این امر مهم, دخیل نباشد و هر کس و گروه و فرقه و مردم ناحیتى, براى خود رؤیتى داشته باشند و آغاز ماهى و به تبع مراسمى! بر هر عاقل و خردمندى واضح است بطلان و بى بنیادى این سخن.

در مراسم نماز عید فطر نیز این سخن مطرح مى شود. آن جا نیز همنوایى و هماهنگى و اجتماع و اتحاد, فلسفه تشریع را تشکیل مى دهد و رؤیت هلال و اعلان از سوى حاکم, تحقق بخش آن است.

مجموعه اى که پیش روى دارید, کارى است تحقیقى و تتبعى از نویسندگان و محققان مجلّه حوزه, به پیشنهاد مسؤول دفتر معظم مقام رهبرى در قم.

به امید آن که این کار سترگ و دراز دامن, گامى باشد در راه اتحاد و اتفاق و همدلى همه مسلمانان و تلاشى در گزاردن هر چه باشکوهتر مراسم عزت آفرین حج و عید فطر. این مجموعه, نگاهى دارد همه جانبه به (رؤیت هلال) و راههاى ثبوت آن و نقد و بررسى روایات و نظرگاهها و تبیین و تشریح آیاب مربوط به باب و سیره پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) و مسلمانان.

سعى بر آن بوده که پس از بررسى همه دیدگاهها, راه حل دقیق و درست و راه گشا ارائه گردد و به سوى لب و لباب قضیّه و روح حاکم بر همه احکام, از جمله: (رؤیت هلال) که همانا پیوند ناگسستنى آنهاست با حکومت و حاکم, پیش رود و نقش و جایگاه حاکم, به درستى نموده شود.