حکم کشتن قربانى خارج از مِنى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   
                                   

نوشته اى که پیش روى دارید, پژوهشى است درباره حکم کشتن (هدى) یا (قربانى) در خارج از مِنى.

هدف از این, بررسى دلیلهایى است که حکم کشتن در مِنى, یا خارج از آن را بیان مى کنند.

با این بررسى, روشن خواهد شد آیا در قربانگاههایى که در خارج از مِنى ساخته شده است, مى توان قربانى کرد, یا خیر؟

امروز, بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان وجود دارد که بیش تر آنان اگر بازدارنده اى نباشد, توانایى سفر به مکه مکرّمه را دارند و برآنند به آیه شریفه (للّه على الناس حج البیت من استطاع علیه سبیلا)1 جامه عمل بپوشانند. این جمعیت انبوه حج گزار, بعدازظهر روز نهم را درعرفات به سر مى برد و پس از غروب, به سوى مشعر حرکت مى کند, سپس روز دهم وارد سرزمین مِنى مى شود و سه روز در آن جا مى ماند و رمى جمره, تراشیدن سر, یا تقصیر, کشتار گوسفند, گاو, یا شتر که این کارها در آن سرزمین بسیار کوچک, مشکل آفرین خواهد بود.

براى چنین جمعیتى, که هر ساله بر شمار آن افزوده مى شود, افزون بر محل سکونت, به قربانگاههاى گسترده تر و راههاى بزرگ ترى براى رفتن به جمرات, قربانگاهها, مسجد خیف نیازمند است.

حج گزاران, سه روز در مِنى مى مانند, باید شرایطى به وجود آید که محیط از آلودگیهاى ناشى از کشتار به دور باشد و مسائل بهداشتى به طور دقیق رعایت شود, تا مردم به بیماریهاى گوناگون مبتلا نشوند.

حکومت حجاز, براى کم کردن این گونه دشواریها, قربانگاه را به کنار مِنى و مقدارى به خارج از مِنى برده است, تا افزون بر کم کردن از دشواریهاى یاد شده, بتواند با نصب دستگاههاى مجهّز, زمینه پوست کندن قربانیها, قطعه قطعه کردن گوشتها و بسته بندى و منجمد ساختن آنها را فراهم آورد و گوشتهاى بسته بندى شده را به مصرفهایى که خداوند دستور داده برساند.2

در چنین شرایطى, پیش از هر چیز, این بحث پیش مى آید که آیا کشتار در خارج از مِنى جایز است یا خیر؟ اگر جایز باشد, بحثى در آن نیست, اگر جایز نباشد, بحثهایى پیش مى آید: آیا مخالفت با سعودیان جایز است؟ بویژه آن که اهل سنت, کشتار در مِنى را مستحب مى دانند.

گیریم که مخالفت با آنان جایز, یا ممکن نباشد, آیا درستى کشتار در خارج مِنى از باب ناچارى است که گفته شود چون در این روزگار, حج گزاران, بسیارند و مکان تنگ و حکومت سعودى هم اجازه نمى دهد, پس از باب ناگزیرى, خارج از مِنى کشتار مى کنیم.

آن گاه پرسیده مى شود که آیا این ناگزیرى فردى است, یا نوعى؟

اگر نوعى باشد, این پرسش پیش مى آید که چطور خداوند قانونى را گذرانده که تا چهارده قرن در حال اختیار مى شده به آن عمل کرد و از آن پس, همیشه باید به حکم اضطرارى آن عمل کرد؟

از این روى, به جرأت مى توان گفت: آیه اضطرار, درماندگى فردى را مى گوید و ناچارى نوعى, بویژه براى جمعیت بسیار, در مدت بسیار دراز, معنى ندارد و مواردى که به نظر مى رسد اضطرار نوعى و همیشگى است, باید در دلیلها و فهم از آنها, تجدید نظر کرد.

به هر حال, این بحثها که به شمه اى از آنها اشاره شد, بایستگى بحث درباره کشتار خارج از مِنى را, تا اندازه اى روشن مى سازد و روشن مى کند که باورداشتن به واجب بودن کشتار در مِنى, یا واجب نبودن آن, بحثهاى بسیارى را در پى دارد که با حج, باورها, روابط سیاسى, اقتصادى و اجتماعى مسلمانان, پیوسته است.

تاریخچه بحث:
بى گمان, پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) قربانیها, یا هدیهاى خود را در مِنى مى کشته اند, ولى این که آیا کشتار در مِنى را واجب مى دانسته اند, روشن نیست; زیرا عمل آنان, به بیش از جایز بودن و دست آخر مستحب بودن, به چیز دیگرى دلالت ندارد و روایات هم, حکم روشنى به واجب بودن ندارند, بویژه با توجه به این که فقیهان اهل سنت, کشتار قربانى در مِنى را مستحب مى دانسته اند, اگر این حکم, واجب الهى بود, به روشنى بیان مى شد.

افزون بر روایات, سخنان فقیهان پیشین هم, اجمال دارند. اگر دلالت آنها بر مستحب بودن, روشن نباشد, بر واجب بودن هم دلالت روشنى ندارند. ولى از روزگار شیخ طوسى به بعد, فقیهان فتوا دادند که کشتار قربانى در مِنى واجب است و شیخ در نهایه نیز آن را واجب دانست و در خلاف بر آن ادعاى اجماع کرد.

پس از شیخ, این فتوا چنان گسترده و فراگیر شد که شمارى از فقیهان, آن را دیدگاه قطعى همه فقیهان شیعه و امرى مسلّم دانسته اند. حتى شمارى احتمال داده اند: اگر کشتار در مِنى ممکن نشد, قربانى واجب نخواهد بود و به جاى آن, روزه گرفته شود.

بیش تر فقیهان ما در زمان کنونى, نظرى غیر از این دارند. اینان بر این باورند که در این روزگار, کشتار در خارج از مِنى و در قربانگاههاى کنونى, رواست.

به هر حال, این که بر واجب بودن کشتار در مِنى, پیش از شیخ طوسى, اجماع بوده باشد, روشن نیست و پس از ایشان, تا روزگار ما, چنین اجماعى وجود دارد. در روزگار ما, به خاطر دشواریهایى که پیش از این یاد شد, مشهور فقیهان, کشتار در خارج از مِنى را در شرایط کنونى اجازه مى دهند.

ترتیب بحث:
روشن شد که واجب بودن کشتار در مِنى از ضروریات فقه شیعه نیست و فقیهان نخستین, چنین حکمى را بیان نکرده اند و بر فرض که ضرورت فقه شیعه هم باشد, اکنون این حکم, عملى نیست, از این روى, به سراغ دلیلها مى رویم به امید این که بدون تمسک به دلیلهاى اضطرار, مشکل, حلّ شود. یعنى از خود دلیلها روشن شود که کشتار قربانى در مِنى واجب نیست و دلیلهاى کسانى که آن را واجب مى دانند ناتمام است و بر فرض تمامیّت این حکم, موسمى و مربوط به برهه خاص از زمان بوده است.

این دلیلها زمانى را در بر مى گیرند که جمعیت و تواناییها و وسائل اندک بوده و اگر کسى در خارج از مِنى کشتار مى کرد, از قربانى او, استفاده درست نمى شد. بر این مطلب, نشانه ها و شاهدهایى ارائه خواهیم داد.

آیات
(واتموا الحج والعمرة للّه فان احصرتم فما استیسر من الهدى ولاتحلقوا رؤسکم حتى یبلغ الهدى محلّه.)3
حج و عمره را براى خدا, تمام به جاى آرید و اگر باز داشته شدید, هر آنچه که میسّر است قربانى کنید و سر متراشید, تا قربانى به قربانگاهش برسد.

استدلال: از این آیه به دست مى آید که قربانى, یا هدى, جاى ویژه اى دارد که بر همگان روشن است, تا آن جا که نیاز به گفتن و یادآورى نیست و با اشاره, حج گزاران آن را در مى یابند.

از واژه (حتى) روشن مى شود که در غیر آن جاى, کشتن جایز نیست, امّا آن محل کجاست؟ یا بایداز عرف آن زمان استفاده کرد و آنان هم, بى گمان, از محل هدى, همان مِنى را مى فهمیده اند و یا از روایات ائمه(ع) که آنان نیز, محل هدى را به مِنى تفسیر کرده اند:

(ومحله مِنى یوم النحر اذا کان فى الحج وان کان فى عمرة نحره بمکه.)4
در حج, محل هدى را روز عید قربان و مِنى معرفى کرده اند و در عمره, محل آن را مکه مکرمه دانسته اند.

آیت اللّه خویى مى گوید:

(به دو بیان, مى توان از آیه قرآن, واجب بودن کشتار در مِنى را استفاده کرد: یک بار با پیوست دادن روایت به آیه قرآن و بار دیگر با توجه به خود آیه قرآن و توجه به این نکته که آیه قرآن, به روشنى بیان مى دارد: جاى ویژه اى براى کشتن قربانى وجود دارد و از خارج مى دانیم, آن جاى, غیر از مِنى نیست.)5

بررسى: دلالت آیه بر واجب بودن کشتار در مِنى, بر پایه مقدماتى است که باید درباره آنها بحث شود.

1 . واژه (محلّه) مشترک بین اسم زمان و مکان است. اگر مقصود اسم مکان باشد, یعنى قربانى به جاى ویژه خود برسد و اگر مقصود اسم زمان باشد, یعنى زمان ویژه آن, که همانا عید قربان باشد, فرا رسد.

استدلال به آیه, آن گاه تمام خواهد بود که (مَحِلّه) اسم مکان باشد.

جصاص در احکام القرآن, ذیل همین آیه مى نویسد:

(ان المحل اسم لشیئین. یحتمل ان یراد به الوقت ویحتمل ان یراد به المکان. الا ترى ان محل الدَّین هو وقته الذى تجب المطالبة به وقال النبى لضباعة بنت الزبیر: اشترطى فى الحج وقولى محلّى حیث حبستنى فجعل المحلّ فى هذا الموضع اسم للمکان…)6

ایشان, افزون بر بیان این نکته که واژه (محل) مشترک بین اسم زمان و اسم مکان است, مواردى را که (محلّ) در اسم زمان به کار رفته, مانند (محل دین) و مواردى که پیامبر اکرم(ص) (محل) را به عنوان اسم مکان به کار برده و گویا مرادش (محلّه) در آیه شریفه بوده نیز, شاهد آورده است, مثلاً آن حضرت, به ضباعه فرمود:

(در احرام حج خود شرط کن و بگو محل من, همان جایى است که مشکلى برایم پیش آمد.)

ابن عربى مى نویسد:

(حتى یبلغ الهدى محلّه. وهو وقت الحلّ ونحن نقول ان وقته وقت حلّ الهدى وقد حلّ بالیاس عن البلوغ.)7

هدف از یادآورى سخن جصاص و ابن عربى, تمسک به سخن آنان و ثابت کردن یک معنى و برترى دادن آن بر دیگر معانى نیست, بلکه براى بیان این نکته است که (محلّه), نه تنها آشکار در اسم مکان نیست, بلکه ظهورى هم در آن ندارد و همان گونه که مى تواند اسم مکان باشد, مى تواند اسم زمان هم باشد.

اگر کسى با استفاده از روایات ائمه(ع) (محلّه) را به اسم مکان معنى کند, باز هم روشن نیست, زیرا حضرت در پاسخ زرعه که درباره محصور (کسى که از گزاردن حج بازداشته شده) مى فرماید:

(فلیبعث بهدیه اذا کان مع اصحابه ومحلّه ان یبلغ الهدى محلّه و محلّه مِنى یوم النحر اذا کان فى الحج وان کان فى عمرة نحر بمکّه, فانما علیه ان یعدهم لذلک یوماً فاذا کان ذلک الیوم فقد وفى وان اختلفوا فى المیعاد لم یضره ان شاء اللّه تعالى.)8
اگر با همراهان خود بود و از گزاردن حج بازداشته شد, قربانى خود را با آنان بفرستد و محل هدى این است که هدى به محل خود برسد و محل آن مِنى, روز عید قربان است, اگر شخصى در احرام حج باشد و اگر در احرام عمره باشد, آن را در مکه بکُشد, یا محل کشتن آن مکه است.9

و بر اوست که با آنان روز ویژه اى را وعده بگذارد, آن گاه که آن روز فرا رسید, وى به وظیفه خود عمل کرده [مى تواند سر خود را بتراشد] و اگر در وعده اختلاف کردند [یا نتوانستند در روز موعود, حیوان قربانى را سر ببرند] به عمل او که از گزاردن حج, بازداشته شده, زیانى نمى رسد.

بررسى: در مورد احرام حج مى فرماید: (ومحله مِنى یوم النحر) که این جمله, هم مکان و هم زمان را مشخص مى کند و در مورد عمره مى فرماید: (نحر بمکة فانما علیه ان یعدهم لذلک یوماً.) که (محله) تنها مکان را مشخص مى کند و زمان تعیین شده در آن, شرطى خارجى و براى تراشیدن سر و خارج شدن کامل از احرام است.

به هر حال, واژه (محلّه) یا هر دو معنى را در بر دارد, اگر استعمال لفظ در بیش تر از یک معنى جایز باشد, یا تنها یکى از آن دو را, که برترى یکى بر دیگرى, دلیل مستقل مى خواهد, مگر این که کسى بگوید, در فراز دوّم (نحر بمکه) مراد از (محلّه) اسم مکان است, پس در فراز نخست هم چنین است.

ولى در این جا, این پرسش پیش مى آید که چرا مى فرماید: (ومحلّه ان یبلغ الهدى محلّه ومحلّه مِنى.) سه بار کلمه (محلّه) را تکرار مى کند؟ آیا بهترنبود بفرماید: (ومحلّه ان یبلغ الهدى مِنى یوم النحر)؟

نکته مهم در این روایت, نقل وسائل الشیعه, با نقل تهذیب الاحکام, برابر است10.

و این روایت را, با همین واژگان, شیخ صدوق در مقنع از سماعه نقل کرده است11 و تمامى واژگان روایت سماعة همان واژگان حدیث زرعه است.

حدیث شناسان مى دانند که به طور معمول, احادیث در واژگان, ادوات, حروف اضافه و دیگر موارد, با یکدیگر اختلاف دارند و نسخه بدلهاى گوناگونى نیز در احادیث وجود دارد و هر چه راویان احادیث, صحیح الحدیث تر و تواناتر باشند و حدیث را از همان آغاز نگاشته و بر شاگردان خوانده باشند, حدیث اختلافهاى کم ترى دارد و چون در اینجا اختلاف در الفاظ کم است. به احتمال قوى, واژه صادر شده از حضرت صادق(ع) چنین بوده: (و محله ان یبلغ الهدى محله و محله مِنى یوم النحر.) و نمى توان تکرار واژه (محله) را به راویان استناد داد بنابراین باید براى آن فکرى کرد.

و شاید وجهش, این باشد که (محل) در آیه به معناى (مِنى) نیست, بلکه مِنى مصداقى است که در آن زمان و شرایط ویژه مى توانسته (محلّه) بیانگر آن باشد, ولى واژه معناى گسترده ترى دارد و شاید در زمان دیگر, معناى دیگرى را به خود بگیرد.

به عبارت روشن تر, اگر مى فرمود: (ومحلّه ان یبلغ الهدى مِنى) معلوم مى شود مراد واقعى از (محلّه) همان مِنى است, ولى آن گاه که فرمود: (ومحلّه ان یبلغ الهدى محله و محله مِنى) ابتدا, کبرى را مشخص مى کند و سپس آن کبراى کلى را در زمان خود بر مورد خارجى جارى مى سازد.

گفته نشود که آوردن واژه (محلّه) براى این است که مِنى (جاى کشتار قربانیهاى حج) و مکه (جاى کشتار قربانیهاى عمره) را در بر بگیرد; زیرا پاسخ مى دهیم که این توجیه درباره آیه قرآن درست است و مى شود گفت: (محله) در آیه براى اشاره به همین نکته است, ولى بحث کنونى ما, تکرار (محله) در روایت بود, نه اصل آمدن کلمه (محلّه). پس هر دو برداشت و هر دونکته, در جاى خود, درخور پذیرشند.

و باز کسى نگوید که شاید این تکرار از سوى راویان حدیث و نسخه برداران, ایجاد شده است; زیرا مى گوییم احادیثى که صحیح السند باشند و از آغاز به نگارش درآمده باشند و استاد, حدیث را از روى نوشته خود براى شاگرد خوانده و سپس نوشته شاگرد را امضاء کرده باشد, کم تر دچار اشتباه, اختلاف و مانند آن خواهد شد و این حدیث از همان گونه است; از این روى در کتابهاى گوناگون, مانند: تهذیب, مقنع و وسایل که در دسترس ماست, اختلاف کمى در واژگان آن وجود دارد. بنابراین, معلوم مى شود خود این واژگان از امام صادر شده است.

وخلاصه, آیت اللّه بروجردى مى گفته است:

(آن قدر در روایات کم و زیاد, اختلاف نسخه و اختلاف تعبیروجود دارد که به صرف وجود یک لفظ در یک حدیث نمى توان مطمئن شد آن لفظ از امام صادر شده است.)

ولى در این جا گفته شد که حدیث مورد نظر, از آن نوع نیست و همین الفاظ,
از امام صادر شده است پس اصرار بر یک لفظ و تکرار آن حتماً نکته اى داشته است.

2 . اگر ثابت شود که (محلّه) اسم مکان است, باز درباره جاى کشتار, یا جاى هدى اختلاف وجود دارد. طبرسى مى نویسد:

(واختلف فى محل الهدى على قولین الاول انه الحرم فاذا ذبح به فى یوم النحر احل عن ابن عباس و ابن مسعود والحسن وعطا والثانى انه الموضع الذى یصد فیه لان النبى نحر هدیه بالحدیبیه وامر اصحابه ففعلوا مثل ذلک ولیست الحدیبیه من الحرم عن مالک واما على مذهبنا فالاول حکم المحصر بالمرض والثانى حکم المحصور بالعدو وان کان الاحرام بالحج فمحله مِنى یوم النحر و ان کان الاحرام بالعمرة فمحله مکه.)12

ایشان درباره جاى (هدى) سه دیدگاه نقل مى کند:

الف. جاى هدى حرم است در روز عید قربان.

ب. جاى هدى, همان جایى است که از گزاردن حج بازداشته شده است.

ج . برابر دیدگاه شیعه, اگر آن که آهنگ گزاردن حج کرده, به سبب بیمارى نتواند حج بگزارد, جاى هدى او, حرم است و اگر دشمن او را از گزاردن حج بازداشته, جاى هدى او, همان جایى است که بازداشته شده است. و حج گزار مریض, اگر محرم به احرام حج باشد, جاى کشتار او مِنى است و اگر محرم به احرام عمره باشد, جاى کشتار او, مکه است.

پس حتى اگر (محله) اسم مکان باشد, باز نمى تواند به طور قطع از آیه, واجب بودن ذبح در مِنى را فهمید و اگر دلیل ذبح درمنى, اجماع باشد (آن گونه که از عبارت مجمع بر مى آید) پس از این درباره آن بحث خواهیم کرد.

3 . بر فرض که (محلّه) اسم باشد براى مکان, و دیدگاه شیعه را در آن بپذیریم, باز جاى بحث دارد که چرا در این آیه و دیگر آیات قرآن, واژه مِنى به کار نرفته و به جاى آن از واژه (محلّه) و… استفاده شده, با این که (عرفات) و (مشعر) در قرآن آمده است. یابیدن پاسخ این پرسش, خود از مقدماتى است که راه را براى استدلال به آیه قرآن مى گشاید.

شاید کسى بگوید: تعبیر به (محلّه) شده, تا این واژه, قربانیهاى حج را که در مِنى کشته مى شوند و قربانیهاى عمره را که در مکه کشته مى شوند, در برگیرد, ولى باز جاى این پرسش باقى مى ماند که لابه لاى بیان احکام حج و عمره, از عرفات, مشعر, صفا, مروه, کعبه, طواف, سعى و احرام سخن به میان آمده, ولى واژه مِنى به کار برده نشده, با این که وقوف در عرفات نیمى از روز و در مشعر مقدارى از شب است, ولى توقف در مِنى بیش از دو روز است و مهم ترین اعمال در مِنى انجام مى شود و حتى اعمال خود مِنى مانند تراشیدن موى سر, یادخدا, کشتن هدى, خوراندن و خوردن یاد شده, ولى از واژه مِنى سخنى به میان نیامده است.

شاید بتوان گفت: چون مِنى کارهاى عبادى بسیارى دارد و زمان ماندن در آن زیاد است, خداوند نخواسته واژه مِنى را که مفهوم و مصداق مشخصى دارد, به کار برد, بلکه آن را بى قید و رها گذاشته, تا در هر زمان, با توجه به شرایط و چگونگیهاو رویدادهاى ویژه, مصداق واقعى خود را پیدا کند.

به بیان دیگر: چون قرآن کتابِ جاودانى و احکام آن فرض اللّه و دگرگون ناپذیر وخداوند آگاه برگذشته و حال و آینده است, نخواسته واژه اى را به کار برد که مصداق ویژه خارجى دارد; از این روى, واژه (محلّه) را به کاربرد, تا معناى فراگیرى داشته باشد. در زمان رسول خدا(ص) با در نظر گرفتن دیگرشرطها, مِنى به عنوان مصداق آن جاى, شناسانده شد.

ییادآورى: این برداشت را فطرت زیبا و نیکو پسند و ذوق لغوى, تصدیق مى کند و تا این اندازه فایده دارد که واجب بودن کشتار در مِنى, یک حکم روشن, غیر درخور تردید نیست.

بنابراین, اگر از راههاى دیگر, دلیلى بر جایز بودن کشتار در خارج مِنى پیدا شد, آیه با آن ناسازگارى ندارد و اگر دلیلى بر واجب بودنِ کشتار در منِى پیدا نشد, آیه قرآن, به تنهایى واجب بودن کشتار درمِنى را, نمى تواند ثابت کند.

2 . (هم الذین کفروا وصدّوکم عن المسجد الحرام والهدى معکوفاً ان یبلغ مَحِلّه.)13
ایشان همانهایند که کفر ورزیدند و شما را از مسجدالحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانى به قربانگاهش برسد.

کلمه (معکوفاً) حال است; یعنى:

(الممنوع من الذهاب فى جهة بالاقامة فى مکانه.)14

با نگهدارى در مکانى, از رفتن بازش داشتند.

از این آیه نیز روشن مى شود که (هدى) و (قربانى) جاى ویژه اى داشته که در آن جا قربانى کشتار مى شده است.

امین الاسلام طبرسى مى نویسد:

(ان یبلغ محلّه, اى منحره وهو حیث یحل نحره یعنى مکه لان هدى العمرة لایذبح الاّ بمکه کما ان هدى الحج لایذبح الاّ بمنى.)15

به محلش برسد, یعنى به قربانگاهش, جایى که کشتن قربانى, جایز است; یعنى مکه; زیرا قربانى عمره, تنها در مکه کشته مى شود, همان گونه که قربانى حج, تنها در مِنى کشته مى شود.

جلالین در تفسیر این آیه مى نویسند:

(ان یبلغ محلّه, اى مکانه الذى ینحر فیه عادة وهو الحرم.)16

به محلش برسد; یعنى به جایى که به طور معمول کشتار مى شده که حرم است.

گویا, آیه در مقام بیان جاى مشخصى براى هدى نیست و نمى خواهد جایى را براى کشتار قربانیها معلوم کند, بلکه در مقام بر شمردن عیبهاى مشرکان است که به هیچ اصلى پاى بند نیستند و با این که خود را سرپرست حرم و کعبه مى دانند, از رسیدن قربانى به حرم هم جلو مى گیرند; امّا جاى قربانى کجاى حرم است: مکه, مِنى, بیرون مکه و مِنى؟ از این جهت, ساکت است, ولى تا این اندازه دلالت دارد که در آن زمان, مکانى براى قربانى, وجود داشته است, امّا چرا به روشنى نامِ آن مکان, مثلا (حزوره) را یاد نکرد, شاید براى نکته اى باشد که پیش از این, بیان شد: واژگان به کار رفته در آیات و روایات, به طور معمول, واژگانى هستند که تنها در یک معنی§ به کار نمى روند, تا زمینه را براى جاودانى کردن دین, باز نگهدارند; مثلاً به جاى (باسکول) و (قپان) واژه (میزان) را به کار مى برد, تا این دو وسیله وزن کردن و هر وسیله دیگر را در بر بگیرد و به جاى (حزوره) یا (مِنى) واژه (محل) را به کار مى برد, تا بیش از یک مکان را در بر بگیرد.

یادآورى 1: از این که پیامبر(ص) پس از بازداشته شدن از گزاردن حج, در همان حدیبیه هدى کرد و قربانیها را بر نگرداند, روشن مى شود که جاى هدى و قربانى, قید براى قربانى نیست, تا با رفتن قید, مقید هم از بین برود, بلکه ظرفِ آن است و با از بین رفتن ظرف, مظروف از بین نمى رود, در نتیجه مى توان برداشت کرد که حتى اگر کشتار در مِنى را واجب بدانیم, در صورت ممکن نبودن کشتار در مِنى, باید در خارج از مِنى کشتار کرد. نه این که کشتارى انجام نشود و نوبت به روزه و مانند آن برسد.

3 . (ولکم فیها منافع الى اجل مسمى ثم محلها الى البیت العتیق.)17
در آنها (دامهایى که براى قربانى آوردید) تا آن روز موعود, سودهایى هست, آن گاه, جاى قربانى آنها, خانه کهن است.

در این آیه, احتمالهایى وجود دارد: ضمیر (فیها) شاید به شعائر بر گردد و شاید به دامها. در صورت نخست, احتمال مى رود که شعائر, حیوانها, یا دین خدا, یا مناسک حج باشد و برابر هر احتمال, سودها معناى ویژه خود را پیدا مى کند که گاهى شیر و پشم و سوار شدن حیوان مراد است و گاهى تجارت و گاهى اجر و ثواب و از سویى (مَحِلّ) مى تواند اسم زمان و مکان باشد که علامه طباطبایى18 آن را اسم زمان و جلالین18 آن را اسمِ مکان دانسته اند.

در روایات, ضمیر (فیها) به هدى و قربانى برگردانده شده و سودها سوار شدن و شیر دامها معنى شده اند:

(ان احتاج الى ظهرها رکبها من غیر عنف علیها وان کان لها لبن حلبها…)20
اگرنیاز به پشت حیوان داشت به آن سوار مى شود, بى سخت گیرى بر حیوان و اگر شیرى داشت آن را مى دوشد….

این معنى, در چندین روایت وارد شده, امّا مراد از (مَحِلُّها) در هیچ یک از آنها روشن نشده است.

این آیه, با احتمالهاى گوناگونى که در آن وجود دارد, جایى را براى کشتار حیوانها معلوم نمى کند, تنها چیزى که مى توان از این آیه درباره جاى قربانى استفاده کرد این که: هدى و قربانى را نمى توان در شهر و دیار خود سر بُرید و باید آنها را به سوى کعبه گسیل داشت و آیه چون جاى آن را خود کعبه قرار داده و بى گمان, در داخل کعبه یا کنار آن, نمى توان کشت, در نتیجه, مراد از (مَحِلُّها) تمام حرم, یا شهر مکه خواهد بود, بسان آیه: (هدیا بالغ الکعبه)21 که درباره صید است و مى فرماید: کفاره صید, قربانى است که به کعبه برسد; یعنى به حرم, یا شهر مکه و به هیچ روى, مراد از آن, شهر محل سکونت, و یا مِنى نیست.

شاید کسى از (الى) در (الى البیت العتیق) استفاده کند که قربانى باید به سوى کعبه کشته شود, ولى این که باید در مکه یا در حرم باشد, آیه دلالت ندارد.

روشن است که این استفاده درست نیست.

ییادآورى 2: آیات سه گانه اى که تاکنون بحث شد, درباره حج قران بود که آهنگ کننده حج از شهر خود, گوسفند, شتر و یا گاوى را نشانه مى گذارد و همراه خود مى آورد و آیات سه گانه پیشین, جاى کشتار این گونه دامها را بیان مى کردند, ولى بحث ما, بیش تر درباره حج تمتع است که به طور معمول, در این زمانها انجام مى شود و سریان دادن تمامى احکامِ حج قران (و از جمله مکان کشتار) به حج تمتع, دلیل مى خواهد.

نتیجه: آیاتى که درباره محل (هدى) و (قربانى) بود بررسى شد و به دست آمد که واژه (مَحِلّ) در آنها مشترک بین اسم زمان و مکان است و روشنى و آشکارى, در اسم مکان ندارد و بر فرض وجود چنین آشکارى, آیات درباره حج قران هستند و جریان حکم در حج تمتع, دلیل مى خواهد و پس از همه این بحثها, روشن نیست که مراد از مَحِلّ مِنى باشد, بلکه از تکرار این واژه و پاى فشارى بر آن, بدون یادکردى از مِنى, به دست آمد که آیه اشاره به قربانگاه شناخته شده دارد: در دورانى قربانگاه (حزوره) در مکه و بخشى از مِنى, نزدیک مسجد خیف بوده و آن گاه که (حزوره) به مسجد الحرام ملحق شده و قربانگاه مِنى هم از آن خارج شده و به وادى محسر رفته و این جاهاى جدید هم به نوبه خود, جاى قربانى هستند. پس آیه هاى مورد بحث, دلالتى بر واجب بودن کشتار در مِنى ندارند, بلکه هر چه هست, اصرار بر اصل قربانى و بر مصرف و خوراندن آن به دیگران است:

(فکلوا منها واطعموا البائس الفقیر.)22
از آن بخورید و به درمانده بینوا هم بخورانید.

(فکلوا منها واطعموا القانع والمعتر.)23
از آن ها بخورید و به فقیر غیر سائل و سائل نیز بخورانید.

ولى از جاى قربانى بحث روشنى به میان نیاورده اند, پس باید به سراغ روایات و اجماع رفت تا ببینیم آیا آنها, تنها مِنى را قربانگاه مى دانند, یا انحصارى در کار نیست.

روایات
1 . على بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابى عمیر عن حفص بن البخترى عن منصور بن حازم, عن ابى عبداللّه فى الرجل یضل هدیه فیجده رجل آخر فینحره فقال: (ان کان نحره بمِنى فقد اجزء عن صاحبه الذى ضلّ منه وان کان نحره فى غیر مِنى لم یجز عن صاحبه.)24

منصور بن حازم از امام صادق(ع) مى پرسد: حج گزارى, قربانى خود را گم مى کند و دیگرى آن را مى یابد و مى کُشد. [چه حکمى دارد]

امام مى فرماید: اگر قربانى را در مِنى بِکُشد, از صاحب قربانى, بسنده مى کند و اگر در غیر مِنى بکُشَد, کافى نخواهد بود.

سند حدیث خوب و درخور اعتماد است و دلالت آن هم خوب است, امّا شبهه هایى وجود دارد, از جمله: از این روایت بر مى آید که مى توان بدون اجازه صاحب قربانى, قربانى را کُشت.

صاحب جواهر, پس از آوردن دلیلهایى بر واجب بودن کشتار قربانى در مِنى, مى نویسد:

(بل ربما استدل بقول الصادق(ع) ایضاً فى صحیح منصور… بناء على اولویة عدم الاجزاء مع الاختیار من حال الاضطرار, لکن فیه انه مبنى على اجزاء التبرع والا کان مطرحاً.)25

صاحب جواهر در این جا مى خواهد بگوید: چه بسا, براى استدلال بر واجب بودن کشتار در مِنى به فرموده امام صادق(ع) در صحیحه منصور نیز, تمسک شود; زیرا حضرت در مورد کسى که قربانى خود را گم کرده و دیگرى آن را پیدا کرده و کشته است, فرمود:

(اگر در مِنى کشته باشد, از صاحب آن بسنده مى کند و اگر در غیر مِنى کشته باشد, بسنده نمى کند.)

وقتى که در حال درماندگى و نبودن صاحب قربانى, کشتن دام در غیر مِنى بسنده نکند, بى گمان در حال اختیار که صاحب قربانى وجود دارد و مى تواند در مِنى قربانى کند, اگر در غیر مِنى بکُشَد کافى نخواهد بود, لکن این استدلال, آن گاه تمام خواهد بود که ما, کشتن تبرعى را روا بدانیم و بر این نظر باشیم که انسان مى تواند بى اجازه, یا وکالت از کسى, قربانى وى را بِکُشَد; یعنى همان گونه که در بیع, بیع فضولى داریم, در احکام عبادى, مانند کشتن قربانى نیز, عمل فضولى معتبر باشد و نیت وى را لازم ندانیم و اگر این مبنى را نپذیرفتیم, روایت طرح خواهد شد.

و پس از طرح دیدگاه محقق مى نویسد:

(ولو ضل الهدى فذبحه غیرصاحبه لم یجز عنه.)

و نقل صحیحه منصور مى نویسد:

(بل ظاهر الصحیح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنى الا انه لاقائل به على الظاهر.)26

همو, در جاى دیگر مى نویسد:

ظاهر صحیحه منصور بن حازم این است که کشتن حیوان قربانى, چه صاحب آن بکشد, چه دیگرى, از صاحب آن بسنده کند, یعنى حتى اگر به نیت صاحب قربانى هم نکُشد, بلکه بدون نیت, یا نیت خودش را بکند, از صاحب هدى کافى خواهد بود, تنها شرط آن این است که کشتن قربانى در مِنى باشد, ولى مشکلى که دارد, هیچ کسى به چنین اطلاقى فتوا نداده است. به عبارت دیگر, روایت از این جهت, طرح شده است.

نتیجه: آن گاه که کسى به صحیحه منصور در مورد خود آن, فتوا نداده باشد و دلالت آن را در بسنده بودن کشتن قربانى از صاحب آن نپذیرد, چگونه مى تواند بر واجب بودن هر کشتارى در مِنى دلالت باشد؟

بله, اگر واجب بودن کشتار در مِنى از راه دیگر ثابت مى شد, این روایت با آن ناسازگارى نداشت.

2 . عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد و احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن ابراهیم الکرخى عن ابى عبداللّه(ع) فى رجل قدم بهدیه مکة فى العشر فقال: (ان کان هدیاً واجباً فلاینحره الا بمنى وان کان لیس بواجب فلینحره بمکه ان شاء وان کان قد اشعره وقلّده فلاینحره الا یوم الاضحى.)27
ابراهیم کرخى نقل مى کند که حضرت صادق(ع) درباره کسى که در دهه [اول ذیحجه] با قربانى خود به مکه آمد, فرمود: اگر قربانى واجب باشد, باید آن را در مِنى بکُشد و اگر واجب نباشد, مى تواند در مکه سرببرد و اگر بر آن نشانه گذارده, در روز عید قربان باید بکُشَد.

سند حدیث, به خاطر مجهول بودن ابراهیم کرخى (یا ابراهیم بن زیاد, یا ابراهیم بن ابى زیاد) ضعیف است و در فقه, از وى زیاد روایت نشده است28, تا از راه بسیارى روایت, در خور اعتماد شمرده شود. دلالت حدیث, خوب است. حدیث, بر واجب بودن کشتن قربانیهاى واجب, در مِنى, دلالت مى کند.

3 . حسین بن سعید عن فضالة عن ابان عن عبدالاعلى قال: قال ابوعبداللّه(ع): (لا هدى الا من الابل ولاذبح الاّ بمنى.)29
قربانى باید شتر باشد و محل ذبح هم, مِنى است.

بررسى: سند حدیث, به خاطر راوى آن, عبد الاعلى بن اعین, که نه کسى وى را ستوده و نه نکوهش کرده (به جز شیخ مفید در رساله عددیه که وى را ستوده)30 ضعیف است.

آیت اللّه خویى مى نویسد:

(این روایت به خاطر مشترک بودن عبدالاعلى, بین عبدالاعلى بن اعین العجلى که به گواهى شیخ مفید و على بن ابراهیم ثقه است, و عبدالاعلى بن اعین آل سام, که ثقه بودن وى ثابت نیست, ضعیف است. گویا در این جا, مراد عبدالاعلى ناموثق است, زیرا ابان از وى روایت مى کند.

شمارى, احتمال داده اند که عبدالاعلى بن اعین العجلى, و عبدالاعلى بن اعین آل سام, یک شخص است.)31

به هرحال, توثیق در خورى از وى به چشم نمى خورد.

افزون بر سند حدیث, دلالت آن هم, خوب نیست; زیرا در یک جمله دو چیز را نفى مى کند: یکى قربانى غیر شتر و دیگرى ذبح در مِنى.

بى گمان, غیر شتر را مى شود قربانى کرد و روایات زیادى بر آن دلالت دارند32. پس این فقره, دلالت بر کمال مى کند; یعنى قربانى کامل شتر است. سپس مى فرماید: (لاذبح الاّ بمنى) به قرینه سیاق فهمیده مى شود که این هم, براى بیان فرد کامل است.

از سوى دیگر, این حدیث مى گوید: (ذبح) باید در مِنى انجام گیرد; یعنى مى شود (نحر) را در خارج مِنى انجام داد. در صورتى که مسلمانان, به طور معمول, شتر به قربانگاه مى برده اند و بیش تر مسأله (نحر) مطرح بوده است. به بیان دیگر: از کلمه (ذبح) هم ذبح و هم نحر مى فهمیده اند, حال, چه اشکالى دارد, همان گونه که از (ذبح) معناى گسترده مى فهمیده اند, کسى از مِنى هم, مفهوم گسترده ترى که پیرامون مِنى, بویژه محدوده حرم را در بر بگیرد, بفهمد؟

به دیگر بیان: حضرت مى فرماید: (لا هدى الا من الابل ولاذبح الاّ بمنى) وقتى هدى و قربانى, تنها از جنس شتر باشد, باید در جمله دوم مى فرمود: (ولانحر الا بمِنى) ولى به جاى (لانحر…) فرمود: (لاذبح الاّ بمِنى) بى گمان, مقصود امام این نیست که شترهاى قربانى در غیر مِنى (نحر) شوند و گوسفندان در مِنى ذبح شوند. در طول تاریخ هم, گوسفند و شتر را در یک جا کشتار مى کرده اند. از (ذبح) معنایى اراده مى کرده اند که (نحر) را هم در بر بگیرد; زیرا (ذبح) و (نحر) راهى براى حلال کردن دام هستند.

پس با توجه به این که در (ذبح) و (نحر) لفظ آنها مورد نظر نیست, بلکه مراد خارج کردن خون از حیوان به گونه شرعى است, مى توان گفت: در به کاربردن واژه (مِنى) نیز خود (مِنى) مطرح نیست, بلکه جایى که ویژگیهاى (مِنى) را داشته باشد, مطرح است, داراى ویژگیهاى حرم.

افزون بر این, این گونه جمله ها, بیش تر مستثنى منه را بیان مى کنند, نه مستثنى را. حال اگر بتوان از محدوده واژه واقع در مستثنى منه فراتر رفت, از معناى مستثنى, به گونه سزاوارتر, مى توان فراتر رفت, و معناى گسترده اى را قصد کرد.

4 . موسى بن القاسم, عن الحسن اللؤلؤى قال: حدثنا الحسن بن محبوب عن على بن رئاب, عن مسمع عن ابى عبداللّه(ع) قال: (مِنى کله منحر و افضل المنحر کله المسجد.)33
امام صادق(ع) فرمود: تمام مِنى قربانگاه است و شایسته ترین جاى قربانگاه مسجد.

سند حدیث, ضعیف است.

آیت اللّه خویى مى نویسد:

(سند ضعیف است; زیرا حسن لؤلؤى را گرچه نجاشى مورد اعتماد دانسته, ولى ابن ولید و به پیروى از وى, شیخ صدوق وابوالعباس بن نوح, وى را ضعیف دانسته اند.

ابن ولید گفته است: به روایات محمد بن احمد بن یحیی§مى شود عمل کرد, مگر به شمارى از آنها, از جمله: روایاتى که حسن بن حسین لؤلؤى, به تنهایى نقل کرده باشد و روایت ما, از مواردى است که لؤلؤى به تنهایى روایت مى کند.)34

ناگفته نماند که سخن ابن ولید درباره روایات حسن لؤلؤى است, نه درباره خود وى.

از سخن ابن ولید مى فهمیم که به روایاتى که حسن لؤلؤى به تنهایى نقل مى کند, نمى شود اعتماد کرد, نه این که خود وى, مورد اعتماد نباشد. پس ناسازگارى بین سخن نجاشى و ابن ولید, وجود ندارد.

دلالت: این روایت, دلالتى بر واجب بودن کشتار در مِنى ندارد. از روایت بر مى آید که در تمام مِنى مى توان کشتار کرد و همه آن قربانگاه به شمار مى رود, ولى دلالتى ندارد که غیر از مِنى, بویژه پیرامون آن, قربانگاه نیست.

افزون بر این, بخش پایانى روایت, اجمال دارد; زیرا اگر مراد از مسجد, همان مسجد خیف باشد, که روایت دلالت مى کند, کشتار در آن بهتر است و در این صورت, اگر مسلمانان بخواهند در مسجد کشتار کنند و آن جا را قربانگاه قرار دهند, جایى در مسجد براى عبادت و سجده نمى ماند و از سوى دیگر, روا بودن نجس و آلوده کردن مسجد, که روایت بر آن دلالت دارد, پذیرفته نیست و هیچ کس چنین مطلبى را نه پذیرفته و نه مى پذیرد. اگر مراد این باشد که هر چه قربانگاه به مسجد نزدیک تر باشد, بهتر است, باز در این صورت, واجب بودنِ کشتار در مِنى را نمى رساند; زیرا مسجد خیف, در کنار مِنى واقع شده و بى گمان, بخشهاى بین مکه و مِنى به مسجد خیف نزدیک ترند, تا بخشهایى از مِنى, که در کنار وادى محسّر قرار دارند. در این صورت, باید کشتار در خارج از منِی§ (بین مسجد خیف و مکه) بر کشتار داخل مِنى (نزدیک وادى محسّر) برترى داشته باشد. با این حال, شگفت از آیت اللّه خوئى است که مى نویسد:

(والدلالة واضحة فان المستفاد منها المفروغیة عن کون مِنى مذبحاً وانه لایختص بمکان خاص من مِنى.)35

دلالت این خبر, روشن است و از آن استفاده مى شود که قربانگاه بودن مِنى, تمام شده است و جاى گفت وگو در آن نیست و قربانگاه اختصاص به جاى ویژه اى از مِنى ندارد.

پاسخ: همه بر این باورند که کشتار در مِنى اشکالى ندارد و در هر جایى از مِنى مى شود کشتار کرد. ولى بحث در این بود که آیا واجب است ذبح در مِنى انجام شود, یعنى اگر در خارج از مِنى انجام شد, به شرط ذبح عمل نشده است؟

این پرسش را روایت مسمع پاسخ نمى دهد, بنابراین دلالتى بر وجوب, ندارد.

5 . روّینا عن ابى عبداللّه(ع) انه ذکر الدفع من المزدلفه فقال: (اذا صرت الى مِنى فانحر هدیک واحلق رأسک.)36
امام صادق(ع) فرمود: آن گاه که وارد مِنى شدى, قربانى خود را بکش و سر خود را بتراش.

6 . حضرت امیر(ع) مى فرماید:

(هنگامى که رسول خدا در روز عید قربان, جمره عقبه را رمى کرد, به مِنى آمد و فرمود:

(هذا منحر و کل مِنى منحر و نحر و نحر الناس فى رحالهم.)37
این جا قربانگاه است و همه مِنى قربانگاه است. حضرت همان جا قربانى کرد و مردم در چادرهاى خود قربانى کردند.

7 . امام باقر(ع) مى فرماید:

(رسول خدا(ص) قربانى خود را در مِنى کشت و فرمود: این جا قربانگاه است و تمام مِنى قربانگاه است و به مردم دستور داد تا در چادرهاى خود در مِنى کشتار کنند.)38

افزون بر این که دعائم الاسلام(منبع این سه خبر) از نظر سندى اشکال دارد و در فقه به آن اعتنا نمى شود, این مضمون در بین روایات اهل سنت, بسیار یافت مى شود و پژوهشگر, اطمینان مى یابد که آنان مِنى را به عرفات و مزدلفه قیاس کرده اند و مانند سخنى که پیامبر(ص) در عرفات, یا مزدلفه فرموده است در این جا آورده و به حضرت نسبت داده اند; زیرا ائمه(ع) با این که تمامى ویژگیهاى حج پیامبر(ص) را و بسیارى از ریزکاریها و کارهاى جزئى و گفته هاى آن حضرت را در مسیر و در مواقف سه گانه نقل کرده اند, از این سخن, یاد نکرده اند.

با مراجعه به کافى39, بحارالانوار40 که کارهاى جزئى پیامبر(ص) را در حج, از ارشاد مفید, امالى صدوق و دیگر کتابهاى شیعه نقل کرده اند, درستى سخن ما به دست مى آید.

خلاصه سخن: جمله (هذا المنحر و مِنى کله منحر) با سندصحیح, به دست ما نرسیده است; زیرا این جمله, به طور کامل, برابر (هذا الموقف و عرفة کلها موقف) یا (کل مزدلفة موقف) است41 و از سویى اهل سنت, بویژه حنفیان بر این باورند که با قیاس صحیح مى توان سخنى را به پیامبر(ص) نسبت داد; از این روى, انسان اطمینان مى یابد که جمله (هذا المنحر و مِنى کله منحر) قیاسى بیش نیست و از پیامبر(ص) صادر نشده است; زیرا نقل هماهنگ این جمله ها, آن هم از سوى کسانى که تا حدود یکصد سال, نوشتن و نقل حدیث در بین آنان ممنوع و متروک بود, امرى شگفت مى نماید. خلفاى سه گانه, بویژه خلیفه دوم, مسلمانان را از نوشتن حدیث و نقل آن, باز مى داشتند و این وضع, تا یکصد سال ادامه داشت و پس از آن, اجازه نوشتن حدیث به افراد داده شد که دیگر, روایت گرى نبود که به گونه مستقیم از پیامبر(ص) نقل کند, همه, با یکى دو واسطه از پیامبر روایت مى کردند. از این روى, بسیارى از احادیث فراموش و بسیارى از آنها نقل به معنى شد و اکنون کم تر حدیثى از اهل سنت مى توان یابید که به یک لفظ و هماهنگ نقل شده باشد, حتى در تشهد و سلام نماز, که هر روزه چندین بار آن را مى خوانند, روایات بسیار, با کم وزیادهایى از آنان نقل شده که شرح این مختصر را درمقاله اى (مفید, شماره 7) نگاشته ام.

از این روى, هنگامى که دیده مى شود در بحث (مِنى) همه به یک گونه سخن مى گویند و به یک واژه و این واژه, تنها در کتابهاى آنان یافت مى شود و در کتابهاى شیعه اثرى از آن نیست, با این که کتابهاى شیعه, اصل سفر پیامبر(ص) را با شرحِ بیش ترى بیان کرده اند, انسان آشناى به احادیث, اطمینان مى یابد که این حدیث, ساختگى و با قیاس به (عرفات) و (مشعر), ساخته شده است.

اگر کسى بگوید: این خبر متواتر است; زیرا در بسیارى از کتابها آمده و راویان گوناگونى دارد و نپذیرفتن آن, بسان وازدن و نپذیرفتن پدیده هاى آشکار و مسائل روشن است.

مى گوییم: نخست آن که, براى خبر متواتر, دو تعریف گفته اند:

الف . خبر دادنِ گروهى از یک واقعه, به گونه اى که انسان اطمینان بیابد, آنان از روى عمد, دروغ نمى گویند.

ب . خبردادنِ گروهى از یک رخداد, به گونه اى که انسان اطمینان بیابد که آنان بر دروغ گویى هماهنگ نشده اند.

به هر حال, مهم این است که انسان, از خبرهاى بسیار, اطمینان بیابد, چنین رخدادى, رخ داده است, ولى در بحث ما, چون بیش تر این احادیث, از اهل سنت بود و آنان قیاس, حتى در نسبت دادنِ حدیث را جایز مى دانند, انسان, گمان, یا یقین پیدا مى کند که قیاس, همه آنان را بر گفتن یک واژه, هماهنگ کرده است.

دو دیگر, بیش تر احادیث اهل سنت, از جابر بود و خبرهاى دعائم الاسلام هم, با واژه (روینا) بود که راوى ناشناخته است و احتمال دارد که همان جابرباشد; زیرا خبرى که به على(ع) مى رسید (و در اسانید اهل سنت بود) صاحب دعائم نیز, جدا یاد کرده است.

به هرحال, این خبر, نه راویان بسیار دارد و نه شمار راویان به ما اطمینان مى دهد و به همین جهت علاّمه حلّى نوشته است:

(ما رواه الجمهور عن النبى(ص) مِنى کلها منحر.)
این جمله حکایت از آن دارد که خبر براى وى, نه تنها متواتر نیست, بلکه تنها از طریق اهل سنت نقل شده است و از سویى, حکایت از آن دارد که ایشان, احادیث دعائم الاسلام را, برگرفته از کتابهاى اهل سنت مى داند.

دلالت حدیث: بر فرض درستى سند, این حدیث, واجب بودن کشتار در مِنى را ثابت نمى کند, بلکه از آن بر مى آید که کشتار, در هر جایى از مِنى انجام گیرد, بسنده است, بویژه با توجه به این که پیامبر اکرم(ص) به قربانگاه آمد و آن جا قربانى کرد و اصحاب هم بر آن شدند تا همان جا کشتار کنند که حضرت فرمود: (مِنى کلها منحر.) و فرمود در چادرها و بنه هاى خود قربانى کنید.

به دیگر سخن: سخن پیامبر(ص), قصر قلب است, نه قصر افراد, یعنى مى خواست باور کسانى را که تنها یک جا را ویژه کشتار مى دانستند, رد کند, ولى نظرى به محدوده قربانگاه ندارد, بویژه اگر قربانگاه در مناطق بسیار نزدیک به مِنى باشد و از سویى, به مناسبت حکم و موضوع, انسان اطمینان مى یابد که مهم, اصل قربانى بوده و این که قربانى در جایى انجام گیرد که حج گزاران بتوانند در روزهاى مِنى از آن بهره برند, نه قربانگاه ویژه.

بررسى مجموع احادیث
در مجموع, چهار حدیث از شیعه و یک حدیث از راههاى گوناگون: کتاب دعائم الاسلام و کتابهاى اهل سنت نقل شد.سند تمام احادیث, به جز خبر نخست, ضعیف بود و متأسفانه آنها که دلالت بهترى داشتند, مانند خبر ابراهیم کرخى, سند مورد پذیرشى نداشتند و خبر نخست که سند صحیحى داشت, بر مطلب دلالت نمى کرد و بر امورى دلالت داشت که پاى بندى به آنها دشوار بود و حتى صاحب جواهر هم, به دلالت آن, اشکال کرده بود که پیش از این گذشت42.

پس به طور کلى, دلیل خالى از اشکالى از آیات قرآن و روایات بر واجب بودن کشتار در مِنى, پیدا نشد.

گفتارهاى فقیهان درباره کشتار در مِنى
1 . فقه الرضا:
(فاذا طلعت الشمس على جبل ثبیر افض منها الى مِنى و ایاک ان تفیض منها قبل طلوع الشمس ولا من عرفات قبل غروبها فیلزمک الدم… فاذا بلغت طرف وادى محسر فاسع فیها مقدارمأة خطوة وان کنت راکبا فحرّک راحلتک قلیلاً فاذا اتیت منى فاشتر هدیک واذبحه فاذا اردت ذبحه او نحره فقل وجهت وجهى للذی… ثم امرّ السکین علیها ولاتخنعها حتى تموت… فاذا نحرت اضحیتک اکلت منها وتصدقت بالباقى.)43
آن گاه که خورشید بر کوه (ثبیر) طلوع کرد, از مشعر به مِنى برو و مواظب باش که پیش از طلوع خورشید به مِنى نروى و پیش از غروب, از عرفات بیرون نروى که اگر چنین کردى, باید گوسفندى کفاره بدهی…

هنگامى که به وادى محسّر رسیدى, حدود صد قدم, با شتاب حرکت کن و اگر بر مرکبى سوارى, آن را اندکى به حرکت بیش ترى وادار.

هنگامى که به مِنى آمدى, قربانى را بخر و آن را بکش و در هنگامِ کشتن بگو: (وجهت وجهى للذى فطر السموات…) سپس کارد را بر گلوى حیوان بِکش و بپا پیش از مردن حیوان نخاع آن را قطع نکنی… و هنگامى که قربانى خود را کُشتى, مقدارى از آن بخور و باقى را صدقه بده.

ایشان واجبها و مستحبهاى حج را کنار هم یاد کرده و به گونه اى مطلب را بیان کرده که واجب بودن کشتار در مِنى, با قید بودن مِنى براى کشتار, از کلام ایشان فهمیده نمى شود; زیرا هر گاه امر واجب را نقل مى کند, مى گوید: (وایاک…) مواظب باش به مخالفت برنخیزى, ولى درباره کشتار در مِنى نگفت: (اگر در مِنى کشتار نکردى, کفاره دارد) و یا نگفت: (کشتار نکن, مگر در مِنى), بلکه گفت: (هنگامى که به مِنى آمدى, قربانى خود را بخر و بکش.) حتى از این سخن مى توان برداشت کرد: جاى کشتار, مانند خریدن قربانى, از امور ارشادى است; یعنى چطور خریدن قربانى واجب نیست, بلکه حاجى مى تواند قربانى خود را همراه ببرد و مى تواند در مکه آن را بخرد و همراه ببرد ومى شود کسى به حج گزار هدیه کند.

با این حال, یکى از راههاى به دست آوردن قربانى که به طور معمول هم, همین راه به کار مى آید, با صیغه امرى بیان کرده است, ولى کسى از آن, واجب, یا مستحب بودن نفهمیده بلکه مهم به دست آوردنِ قربانى از راه شرعى و حلال است.

در بحث کفاره هاى صید مى نویسد:

(ولما اتیته من الصید فى عمرة او متعة, فعلیک ان تذبح او تنحر ما لزمک من الجزاء بمکة عند الحزورة قبالة الکعبه موضع المنحر و ان شئت اخّرته الى ایام التشریق فتنحره بمِنى و قد روى ذلک ایضاً. و اذا وجب علیک فى متعته (و ما اشبهها ممایجب علیک فیه من جزاء الحج) فلاتنحره الا یوم النحر بمنى و ان کان علیک دم واجب قلدته او جللته او اشعرته فلاتنحره الا فى یوم النحر بمنى.)44

این عبارت, اجمال دارد. گویا مى خواهد بگوید: کفاره هاى صید عمره مفرده و عمره تمتع را مى توانى در مکه و یا در مِنى بکشى, ولى کفاره هاى احرام حج و قربانیهاى نشانه گذارى شده را تنها باید در مِنى کشتار کرد.

در این عبارت, درباره کشتار قربانیهاى حج تمتع چیزى گفته نشده است, مگر این که گفته شود:

(جزاء الحج) قربانى حج را هم دربر مى گیرد, یا گفته شود: همان گونه که قربانیهاى نشانه گذارى شده, در مِنى کشتار مى شوند, قربانیهاى حج تمتع هم باید در مِنى کشتار شوند.

البته پس از این, شرح خواهیم داد که روایات, کفاره ها و قربانیهاى قلائد را گفته اند و فقیهان هم, بر آن اساس, فتوا داده اند و در سخنان فقیهان پیشین, تا روزگار شیخ طوسى, بحثى از جاى کشتار قربانى حج تمتع به میان نیامده و قیاس حکم قربانى تمتع به کفاره ها, یا قربانیهاى نشانه گذارى شده از مذهب ما به دور است.

ییادآورى: در باب کتاب فقه الرضا, بحثهاى بسیارى است: شمارى گفته اند: فقه الرضا از آن امام رضا(ع) ست و این, ثابت نیست.

این کتاب, پیش از شیخ صدوق نگارش شده و بیش تر مواردى که وى مى نویسد: (قال والدى فى رسالته) در این اثر وجود دارد. پس به احتمال زیاد, فقه الرضا نوشته پدر شیخ صدوق است و چون نام ایشان على بن حسین بن موسى بن بابویه بوده و در نسبتها به طور معمول, فرد را به جدش نسبت مى دهند, گفته اند: کتابِ على بن موسى و کم کم کتاب به نام کتاب على بن موسى شهرت یافته و نسخه برداران پیشین, گمان برده اند این على بن موسى, همان على بن موسى الرضا(ع) است, از این روى کتاب به (فقه الرضا) مشهور شده است.

اگر چه استناد این اثر به امام رضا(ع) ثابت نیست, ولى اثر به طور کامل از درجه اعتبار ساقط نمى شود; زیرا بى گمان, این اثر را پدر شیخ صدوق, یا یکى از فقیهان شیعه که پیش تر از شیخ صدوق بوده و روایات فقهى را نیک مى دانسته, نوشته است و چون فقیهان آن روزگار, تلاش مى ورزیده اند برابر روایات فتوا بدهند, این کتاب, بسان: هدایه, نهایه و… از اصول متلقات از معصومان(ع) است و حتى چون پیش تر از آنها نوشته شده, اعتبار بیش ترى دارد, مگر موارد بسیار اندک که در کتابهاى فقهى کهن, مانندى ندارد.

2 . ابوالصلاح حلبى (م:374هـ.ق.) در الکافى مى نویسد:

(فاذا انتهى الى مِنى فلینزل بها ویأت جمرة العقبه… ثم یرجع الى مِنى فیشترى هدیا لمتعته ان کان متمتعاً اعلاه بدنه وادناه شاة تستقبل بها یذبح او ینحر من هدى متعته او ماساق منه ان کان قارنا القبلة ویقول: وجهت وجهی… ثم یمرّ الشفرة ویذبح ولایخنع ولیأکل من هدیه ویطعم الباقى ولایعطى الجزار منها ولامن جلالها ولاقلائدها شیئاً.)46

وقتى به مِنى رسید در آن جا منزل بگیرد و کنار جمره عقبه بیاید… آن گاه به مِنى برگردد, اگر حج تمتع مى گزارد, قربانى آن را بخرد, بهترین آنها شتر و کم ترین آنها گوسفند است و اگر حج قران انجام مى دهد قربانیى که با خود آورده و رو به قبله کشتار مى کند و مى گوید: (وجهت وجهی…) سپس کارد را مى کشد… .

و باید نخاع را قطع نکند و باید حج گزار از قربانى خود بخورد و باقى را به دیگران بدهد و به کشتارى چیزى ندهد.

بررسى: کشتار از اعمال مِنى است و به طور معمول, در مِنى انجام مى شده و مردم هم براى خوردن گوشت قربانى در آن جا گرد مى آمده اند, ولى آیا واجب است که کشتار در مِنى انجام گیرد؟ روشن نیست; زیرا ایشان مستحبها و واجبها را کنار هم یاد آور مى شود و بر انجام شدن کشتار درمِنى تاکید هم نمى ورزد, تا از آن تأکید, کسى واجب بودن را بفهمد.

حال اگر شخصى از ایشان بپرسد: اگر قربانى خریده شد و پس از رمى جمرات, فرار کرد و صاحب آن, بین مکه و مِنى حیوان را پیدا کرد و همان جا کشت و گوشت آن را به مِنى آورد و یا همان جا رها کرد و نشانى بر آن گذارد, تا دیگران بدانند که قربانى است و از آن استفاده کنند. این قربانى چه حکمى دارد؟

از عبارت ایشان و سخنان فقیهان پیشین, باطل بودن این قربانى و یا واجب بودن قربانى دیگر در مِنى و مانند آن استفاده نمى شود, بلکه استفاده مى شود که این قربانى درست و کافى است.47

از این گونه سخنان بر مى آید که مِنى ظرف و جاى کشتار است, نه این که قید آن باشد و کشتار مشروط به مِنى نیست; امّا چون هر عملى نیاز به جایى دارد و از سویى حج گزاران در آن روزگار در مِنى بیتوته مى کرده اند و قرآن هم مى فرماید: (فکلوا منها واطعموا)48 باید کشتار در جایى انجام گیرد که بشود خورد و خورانید و در آن زمان و آن شرایط, نه غیر از مِنى جایى براى این عمل بوده و نه غیر از خوردن و خورانیدن مى شده کارى کرد; از این روى, فقیهان فتوا داده اند:

(اگر قربانى در راه به مشکلى برخورد و بردن آن به مِنى ممکن نبود, آن را همان جا بکشند و با نشانه اى قربانى بودن آن را بنمایانند, تا دیگران از گوشت آن بهره برند.)49

شیخ صدوق در (المقنع) اعمال مِنى را شرح مى دهد و مستحبها و واجبها را با یک سیاق بیان مى کند:

(واقصد الى الجمرة القصوی… فارمها بسبع… ولتکن الحصاة مثل الأنملة… ثم اشتر هدیک… وعظم شعائر اللّه ولاتعط الجزار جلودها ولاقلائدها… واذا اشتریت هدیک فانحره او اذبحه وقل: وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض… ثم اذبح وانحر ولاتخنع حتى یموت, ثم کل و تصدق واطعم واهد الى من شئت.)50

به سوى جمره دورتر (قصوى) برو… هفت سنگ ریزه بر آن بزن… باید سنگریزه ها, بسان سر انگشت باشند… سپس قربانى خود را بخر… شعائر الهى را بزرگ شمار و پوست و گردن بند قربانى را به کشتارى نده… وقتى که قربانى خود را خریدى آن را بکش وبگو: وجهت وجهی… نخاع حیوان قربانى را قطع نکن, از آن بخور و صدقه بده و بخوران و هدیه بده به هر کس که خواستى.

بررسى: با این که شیخ صدوق مستحبها و واجبهاى مِنى و حتى بعضى امور ارشادى, مانند خریدن قربانى را یاد کرده. سخنى از کشتار در مِنى به میان نیاورده است.

البته از مجموع سخن ایشان فهمیده مى شود که کشتار, به طور معمول, در مِنى انجام مى گیرد, لکن از سخن ایشان در این جا, فهمیده نمى شود که کشتار در مِنى واجب است, مگر از جاى دیگر این مطلب فهمیده شود.

ایشان در بحث کفاره ها مى نویسد:

(وکل من وجب علیه فداء شىء اصابه وهو محرم فان کان حاجاً نحر هدیه الذى یجب علیه بمِنى وان کان معتمراً نحره بمکه قبالة الکعبة.)51

هرکس که محرم بود و بر اوکفاره چیزى [مانند صید و…] واجب شد, اگر براى حج مُحرم بود, قربانى که بر او واجب شده در مِنى کشتار مى کند و اگر براى عمره مُحرم بود, در مکه, در برابر کعبه, بِکُشد.

این تمسک, تمام نیست; زیرا این سخن درباره کفاره هاست, نه قربانى حج و مطلبى که شیخ صدوق بیان کرده, همه, متن صحیحه عبداللّه بن سنان است که در کتابهاى گوناگون نقل شده و همگان از آن جاى کشتن کفاره ها را فهمیده اند:

امام صادق(ع) مى فرماید:

(من وجب علیه فداء صید اصابه محرماً فان کان حاجاً نحر هدیه الذى یجب علیه بمنى وان کان معتمراً نحره بمکه قبالة الکعبه.)52
تنها اختلافى که در متن با یکدیگر دارند, کلمه: (فداء صید اصابه) یا (فداء شىء اصابه) است که گویا حق با شیخ طوسى باشد; زیرا در کافى هم (فداء صید اصابه) نقل شده53 و در معنى دخالتى ندارد, چون مراد از (شىء) در این جا, همان (صید) است, به قرینه کلمه (اصابه). پس متن روایت و کلام شیخ صدوق, درباره کفاره صید است, نه قربانى واجب و واجب بودن کشتن کفاره صید در مِنى, بستگى به واجب بودنِ کشتن قربانى تمتع در مِنى ندارد و بر فرض بستگى, باز دلالتى بر واجب بودن کشتار در مِنى ندارد, بلکه تنها مستحب بودن در مِنى را مى رساند. زیرا شیخ صدوق در کتاب حج, کارهاى واجب و مستحب را در کنار هم یاد کرده, ولى احکام واجب را مورد تأکید قرار داده است, در حالى که درباره مستحبها چنین تأکیدهایى وجود ندارد. از باب نمونه:

(ایاک ان تفیض منها قبل غروب الشمس فیلزمک دم شاة, فاذا غربت الشمس فأفض… فاذا اتیت المزدلفة فصلّ بها المغرب والعشاء… ولاتصلها الاّ بها… وبت بالمزدلفة… وقف بها فان الوقوف بها فریضة… ثم امْضِ الى مِنی… واقصد الى الجمرة القصوی… ثم اشتر هدیک… ولاتعط الجزار جلودها… وقال والدی… یا بنى اعلم انه لایجوز فى الاضاحى من البدن الاّ الثنی… وادفن شعرک بمنی… ولاتلق شعرک الا بمنى.)54
از این عبارت فهمیده مى شود که کشتار در مِنى براى ایشان خیلى مهم نبوده و گرنه آن را با تأکید نقل مى کرد و مى نوشت:

(وایاک ان تنحر خارج مِنى) یا (ولاتنحر الا بمنى).

پس مى توان گفت: در نظر شیخ صدوق, مِنى, تنها جایى است که کشتار در آن انجام مى گیرد و نهشرط کشتار است و نه قید آن, بلکه چون هر عمل خارجى, نیاز به جایى دارد و حج گزاران در روزهاى قربانى در مِنى به سر مى برند, آن جا مناسبت دارد و به طور معمول کشتار آن جا انجام مى گرفته است, امّا واجب بودن, دلیل مى خواهد که در سخن ایشان نبود.

4 . شیخ صدوق در هدایه نیز, سخنانى مانند سخنان خود در (المقنع) دارد; (ثم اشتر منه هدیک…)55.

5 . شیخ مفید (م: 413هـ.ق.) در باب ذبح مى نویسد:

(ثم یشترى هدیه الذى فیه متعته….)56

در این جا, بحثى از کشتار در مِنى به میان نمى آورد.

درست است که کشتار را در مِنى انجام مى دهند, ولى آیا مِنى, قید آن است, یا ظرف آن؟ از سکوت ایشان روشن مى شود که مِنى ظرف است.

ایشان, در بحث کفاره صید مى نویسد:

(ومن وجب علیه فداء الصید وکان محرماً للحج ذبح او نحره بمنى وان کان محرماً للعمرة ذبح او نحره بمکه.)57

همان گونه که گفته شد, شیخ مفید در این فراز از سخن خود, کارى به کشتار هدى و قربانى تمتع ندارد.

6 . شیخ طوسى (م: 460هـ.ق.) در تهذیب الاحکام مى نویسد:

(والهدى الواجب على المتمتع لایجوز ان ینحره الاّ بمنى و ما لیس بواجب, فیجوز نحره بمکه.)58

حج گزار حجتمتع, باید قربانى واجب خود را در مِنى بکشد و غیر واجب را مى تواند در مکه بکشد.

وى, روایت ابراهیم کرخى را به عنوان دلیل بر این مطلب, یاد مى کند و سپس صحیحه معاویة بن عمار را بیان مى کند: (حضرت صادق(ع) هدى خود را در مکه کُشت و اهل مکه بر حضرت خرده گرفتند و حضرت فرمود: (ان مکة کلها منحر)) و یادآور مى شود این خبر, با خبر ابراهیم کرخى ناسازگارى ندارد, زیرا امکان دارد حضرت, قربانى مستحب را در مکه کشته باشد و از سویى, خبر ابراهیم کرخى به شرح آمده ولى این خبر مجمل و فشرده است و به خاطر این خبر دست از آن خبر برداشته نمى شود59.

از این سخن شیخ طوسى, به دست مى آید که واجب بودن کشتار در مِنى اجماعى نیست و گرنه ایشان, به اجماع هم چنگ مى زد و همچنین به دست مى آید که صحیحه منصور بن حازم60, درنظر ایشان به این مطلب دلالت نداشته است وگرنه آن خبر را هم یاد مى کرد; زیرا در مقدمه تهذیب مى نویسد:

(در هر مسأله اى که در مقنعه مطرح شده, دلیلهاى آن را از کتاب و سنت و اجماع بیان مى کنم.)61
ایشان در ذیل عبارت شیخ مفید:

(ومن وجب علیه فداء الصید وکان محرما للحج ذبح ما وجب علیه او نحره بمنى وان کان مُحرماً للعمرة ذبح او نحر بمکه.)62

به صحیحه عبداللّه بن سنان, که متن آن همانند متن مقنعه شیخ مفید است, تمسک مى جوید63, ولى همان گونه که صحیحه منصور بن حازم را در باب واجب بودن کشتار در مِنى یاد نکرده, صحیحه عبداللّه بن سنان را هم یاد نکرده است و این, نشان مى دهد که از نظر وى صحیحه عبداللّه بن سنان نیز, واجب بودن کشتار قربانى در مِنى را نمى فهماند.

7. ایشان در نهایه مى نویسد:

(ولایجوز ان یذبح الهدى الواجب فى الحج الاّ بمنى و ما لیس بواجب جاز ذبحه او نحره بمکه و من ساق هدیا فى الحج فلا یذبحه ایضاً الاّ بمنى و ان ساقه فى العمرة فلینحره بمکة قبالة البیت بالحزورة.)64

توضیح: (حزوره), موضعى است به مکّه, نزدیک باب الحناطین. نام بازارى به مکه که هنگام بزرگ کردن مسجدالحرام به داخل آن افزوده گشته است65.

8 . همو درخلاف مسأله 216 مى نویسد:

(من وجب علیه الهدى فى احرام الحج فلا ینحره الا بمنى وان وجب علیه فى احرام العمرة فلاینحره الاّ بمکة وقال باقى الفقهاء: اى مکان شاء من الحرم یجزیه, الاّ ان الشافعى استحب مثل ما قلناه دلیلنا, اجماع الفرقة وطریقة الاحتیاط.)66

آن که قربانى حج بر او واجب شده, باید آن را در مِنى بکشد و اگر در احرام عمره بر او واجب شود, باید در مکه آن را بکشد و دیگر فقیهان [فقیهان اهل سنت] گفته اند: در هر مکانى بکشد, بسنده است.

شافعى, مانند نظر ما, را مستحب دانسته است. دلیل ما, اجماع فرقه و احتیاط است.

بررسى: نخست این که: سخن شیخ طوسى, درباره کفاره احرام است و نه قربانى حج تمتع; زیرا واژه (وجب) مى رساند که از پیش واجب نبوده, بلکه سپس شده است.

روشن است که عمره, قربانى واجب ندارد. افزون بر این, مسأله یاد شده در بین مسائل کفاره آمده و مسأله قربانى حج تمتع, پیش از این در مسأله 168 گذشته است که متن آن چنین است:

(ینبغى ان یبتدى بمنى برمى جمرة العقبه ثم ینحر ثم یحلق ثم یذهب الى مکه فیطوف.)67
از این عبارت, فهمیده مى شود, کشتار از اعمال مِنى است, یعنى ظرف تحقق آن مِنى است و بیش از این را دلالت ندارد. پس نمى توان فهمید که کشتارِ در مِنى, واجب است.

دو دیگر, بر فرض یکسان بودن قربانى حج تمتع و کفاره, از نظر مکان کشتار, یا بر فرض این که مسأله 216, مربوط به قربانى باشد, لفظ اجماع و طریقه احتیاط, نشان مى دهد که احتمال دارد اجماع, مدرکى و مدرک اجماع کنندگان, احتیاط باشد, نه یک امر تعبدى صرف و با آمدن احتمال, استدلال به اجماع, نا تمام خواهد بود.

سه دیگر: این اجماع در دیدگاه خود شیخ طوسى هم مسلّم و روشن نبوده است و به همین جهت, خود ایشان در تهذیب به آن تمسک نکرد.

9 . همو در مبسوط مى نویسد:

(واذا احرم بالحج… ولایجوز ان یذبح الهدى الواجب فى الحج الا بمِنى فى یوم النحر او بعده. فان ذبح بمکه لم یجزه.)68

جایز نیست قربانى واجب حج, در جایى غیراز مِنى کشته شود, چه روز عید و چه پس از آن. بنابراین, اگر در مکه بکُشد کافى نخواهد بود.

این عبارت, به روشنى دلالت دارد که قربانى حج تمتع, باید در مِنى باشد.

خلاصه, شیخ در تهذیب, نهایه و مبسوط جاى کشتن را نیز مشخص کرده, درحالى که فقیهان پیشین از او, هیچ کدام, چنین کارى نکرده بودند و از سخنان آنان, بیش از ظرف بودن مِنى براى کشتار استفاده نمى شد. حال آیا مى توان گفت: دلیل و روایتى به دست شیخ رسیده که به دست اساتید و هم روزگاران وى, نرسیده, یا این که مستند شیخ, همان روایت ابراهیم کرخى است که در تهذیب, به آن تکیه مى کند؟

به نظر مى رسد شیخ طوسى, دلیلى غیر از روایت ابراهیم کرخى نداشته باشد و فقیهان پیش از وى, چنین فتوایى نداشته اند وگرنه در (خلاف) به آن اشاره اى مى کرد; زیرا خلاف براى نقل مسائل اختلافى بین شیعه و اهل سنت نوشته شده و اهل سنت, در مِنى کشتن قربانى را مستحب مى دانند و اگر فقیهان نامبردارى از شیعه آن را واجب مى دانستند, ایشان اشاره مى کرد. چون کتاب خلاف براى نقل مسائل اختلافى بین شیعه و اهل سنت نوشته شده است و اهل سنت, (در مِنى) کشتن را مستحب مى دانند و اگر شیعه آن را واجب مى دانست ایشان اشاره مى کردشاهد بر این, سخن علامه حلّى (م:762هـ.ق.) در مختلف است. وى در این اثر, که براى نقل مسائل اختلافى بین شیعه نوشته شده اشاره اى به فقیهان پیش از شیخ طوسى نمى کند, بلکه نخست عبارت شیخ را از نهایه مى آورد:

(هر چه بر محرم متمتع و غیرمتمتع از کفاره ها و قربانیها در احرام حج واجب مى شود, تنها باید در مِنى کشته شود.)

آن گاه از شیخ صدوق, ابن براج, ابوالصلاح و سلاّر نقل مى کند:

(کفاره هاى صید در حال احرام حج را, در مِنى مى کُشند.)69

سپس عبارت ابن ادریس را مى آورد که همانند عبارت مبسوط است.

بى گمان, اگر پیش از شیخ, فتوایى بر واجب بودن کشتار در مِنى وجود داشت ایشان اشاره مى کرد.

ییادآورى: فرعهایى که در فقه, مطرح است و روایتى برابر آنها نداریم و دلیل آنها تنها اجماع است, فرعهایى هستند که براى نخستین بار شیخ طوسى در مبسوط مطرح کرده و پس از او دیگران نیز, به آن فرع فتوا داده اند, تا سرانجام در زمان علامه حلّى بر آن ادعاى اجماع شده و کم کم به عنوان مسأله فقهى مسلّم, پسینیان آن را پذیرفته اند.

بحث واجب بودنِ کشتار در مِنى نیز, یکى از همان مسائل است. همان گونه که از نقل دیدگاهها روشن شد, پیش از شیخ طوسى, کسى چنین فتوایى نداشته و شیخ طوسى, در کتابهاى گوناگون خویش, عبارتهاى گوناگون داشت, ولى عبارت مبسوط ایشان, مبناى این فتوا قرارگرفته و دیگران, حتى بدون تغییر عبارت, به آن فتوا داده اند.

از باب نمونه سخن ابن ادریس (م: 598هـ.ق) (همو که فقیهان پس از شیخ را مقلّد مى خواند) را در سرائر با سخن شیخ در مبسوط مى سنجیم, تا روشن شود وى و دیگران, حتى تا عصر حاضر, از شیخ طوسى پیروى کرده اند:

شیخ در مبسوط:
(لایجوز ان یذبح الهدى الواجب فى الحج الا بمنى فى یوم النحر اوبعده فان ذبح بمکة لم یجزه و ما لیس بواجب جاز ذبحه او نحره بمکة و اذا ساق هدیا فى الحج فلایذبحه ایضاً الا بمنى فان ساقه فى العمرة نحره بمکة قبالة الکعبة بالحزورة.)70

ابن ادریس در سرائر:
(ولایجوز ان یذبح الهدى الواجب فى الحج والعمرة المتمتع بها الى الحج الاّ بمنى یوم النحر او بعده فان ذبح بمکة او بغیر مِنى لم یجزه و مالیس بواجب جاز ذبحه او نحره بمکة واذا ساق هدیا فى الحج فلا یذبحه ایضاً الا بمِنى, فان ساقه فى العمرة المبتولة نحره بمکه قبالة الکعبة بالموضع المعروف بالحزوره.)71

هر کسى این دو عبارت را در کنار هم بگذارد. مى بیند که عبارت دوم, همان عبارت نخست است و تنها چند کلمه توضیحى, یا نسخه بدل, افزون بر آن دارد; مثلاً (حزوره) را در مبسوط جزوره آورده اند که در لغت شناخته شده نیست و (حزوره) پیش از این, با استفاده از لغت نامه دهخدا توضیح داده شد.

به هرحال, فتواى واجب بودنِ کشتار در مِنى, از روزگار شیخ طوسى شروع شده و پس از وى, این حکم, یقینى فرض شده, بویژه, با توجه به این که مِنى, سرزمین گسترده اى بوده و گنجایش چند ده برابر حج گزاران آن زمان را داشته وحج گزاران براى خوردن و خشک کردن گوشت به مِنى مى رفته اند و به هیچ روى, مسأله کمبود جا, مشکلات بهداشتى و… که امروز مورد ابتلاست, در ذهن آنان وجود نداشته است, از این روى, بحثهاى بسیارى پیش کشیده اند, ولى از کمبود جا و آلودگى محیط به خاطر کشتار در مِنى و… هیچ سخنى به میان نیاورده اند و لزومى نمى دیده اند که از واجب بودن و نبودن کشتار در مِنى سخن بگویند; زیرا همین که واجب بودن کشتار ثابت مى شد و کشتار هم باید در جایى واقع شود و چون در آن زمان همه در مِنى به سر مى بردند, از این روى براى خوردن خود و دیگران در مِنى کشتار مى کردند.

این واقعیت, سبب شده که فتواى به واجب بودن کشتار در مِنى مورد پذیرش قرار گیرد و کسى به مخالفت با آن برنخیزد و کم کم جا بیفتد که کشتار در مِنى واجب است.

10 . سلار بن عبدالعزیز (م:463هـ.ق.) در مراسم, اعمال مِنى: رمى جمره, خریدن هدى, کشتن آن و ویژگیهاى حیوان قربانى, همه و همه را یادآور مى شود, ولى هیچ اشاره اى به این ندارد که باید کشتار در مِنى باشد.72

ایشان در بحث کفاره هاى حج مى نویسد:

(کل ما یجب فى الفدیة على المحرم بالحج فانه یذبحه او ینحره بمنى و ان کان محرماً بالعمرة ذبح اونحر بمکة.)73

معلوم مى شود براى کفاره ها, جایى مشخص کرده اند. حال اگر کسى از کفاره ها حکم هدى و قربانى را بفهمد و بگوید: آیا ممکن است براى کفاره که امرى عارضى است جایى معین باشد, امّا براى قربانى جایى معین نباشد! به طریق اولى باید شارع جایى براى آن در نظر گرفته باشد. و از آن جا که کفاره هاى حج در مِنى کشته مى شوند, قربانى حج هم, باید در مِنى کشته شود.

اگر کسى چنین اولویتى را پذیرفت, خیلى خوب و گرنه, دلیلى بر واجب بودن کشتار در مِنى در سخنِ این بزرگان یافت نشد و از آن جا که ایشان هم روزگار شیخ طوسى بوده و با وى, نزد شیخ مفید و سید مرتضى, دانش فرا مى گرفته اند, معلوم مى شود که فتواى واجب بودن کشتار در مِنى, حتى در زمان خود شیخ طوسى هم, روشن ومورد فتواى همگان نبوده است.

11 . قاضى ابن براج (م: 481هـ.ق.) مى نویسد:

(واذا ضل الهدى عن صاحبه فوجده غیره فذبحه بغیر مِنى کان على صاحبه العوض لانه انما یجزى عنه اذا ذبحه بمنى.)74

(اگر قربانى شخصى گم شد و دیگرى آن را پیدا کرد و در غیر مِنى کشت, صاحب قربانى باید دوباره قربانى کند; زیرا درصورتى از وى کافى خواهد بود که یابنده در مِنى بکشد.)

سخن ابن براج, همان مفهوم صحیحه منصوربن حازم است و مطلب جدیدى ارائه نمى دهد.

ایشان, متن روایت را نقل کرده و پس از آن, دلیلى آورده که عین مدعاست و استدلال جدیدى ندارد.

12 . ابن حمزه (م: پس از 560هـ.ق.)75 مى نویسد:

(والمناسک بمنى ضربان: احدهما فى یوم النحر والثانى فى ایام التشریق فالمناسک فى یوم النحر, ثلاثة: الرمى, ثم النحر, ثم الحلق… وامّا الذبح والنحر فاربعة اشیاء هدى التمتع والقارن والکفاره والاضحیه. والمتمتع امّا یجد الهدى وثمنه او یجد الثمن دون الهدى او الهدى دون الثمن فالاول یلزمه والثانى ان اقام بمکة طول ذى الحجة و وجد الهدى ابتاعه و ذبح وان لم یقم او اقام ولم یجد خلّف الثمن عند ثقة لیذبح عنه فى القابلة عند محله والثالث یلزمه الصوم.)76
مناسک مِنى دو قسم است: 1 . مناسک روز عید قربان, 2 . مناسک روزهاى تشریق [روز عید قربان و دو روز پس از آن]

مناسک روز عید سه چیز است:

الف . رمى جمره.

ب . قربانى.

ج . سرتراشیدن….

قربانى در چهار مورد است:

1 . قربانى حج تمتع.

2 . قربانى حج قران.

3 . کفاره.

4 . اضحیه.

و حج گزار حج تمتع, از سه حال خارج نیست:

الف . پول دارد و قربانى هم پیدا مى شود.

ب . پول دارد و قربانى پیدا نمى شود.

ج . قربانى پیدا مى شود, پول ندارد.

در صورت نخست, باید قربانى بکشند.

درصورت دوم, اگر در مکه تا آخر ذیحجه ماندگار شد و تا آن زمان قربانى پیدا کرد, مى خرد و مى کشد و اگر نماند و یا قربانى پیدا نشد, پول قربانى را نزد شخص امینى بگذارد, تا در سال آینده در جاى کشتار, براى او قربانى کند.

در صورت سوم, باید روزه بگیرد.

وى, حرفى از مِنى به میان نمى آورد. به نظر مى رسد در آخر ذیحجه, کشتار در مکه را کافى مى داند, زیرا مى نویسد:

(اگر نیافت, پول قربانى را نزد کسى بگذارد, تا سال آینده در جاى کشتار براى وى حیوان قربانى را بکشد.)

از این که این قسم را مقید به (عند محلّه) کرد, معلوم مى شود تا آخر ذیحجه اگر قربانى پیدا کرد و آن را در مکه کشت, کافى است واز سویى چون هدى تمتع را کنار کفاره و هدى قران یادآور مى شود و روایت و اجماع بر کشتن آنها در مِنى وارد شده است, به نظر مى رسد, ایشان هم مانند شیخ طوسى به واجب بودنِ کشتار هدى در مِنى باور دارد. ولى همان گونه که گفته شد, یکسان دانستن هدى تمتع و کفاره, دلیل مى خواهد و بى دلیل نمى توان حکم یکى را بر دیگرى, سریان داد.

بارى, یا ایشان, کشتار در مِنى را واجب مى داند که مى پرسیم دلیل آن چیست و یا واجب نمى داند که مؤیدى است بر سخن ما.

13 . سید بن زهره (م:585هـ.ق.) مى نویسد:

(اما هدى التمتع فاعلاه بدنة وادناه شاة ویذبح او ینحر بمنى و کذا هدى القران و یلزم سیاقه بعد التقلید او الاشعار على ماقدمناه و ان کان ابتدائه تطوعاً بدلیل الاجماع المشار الیه وطریقة الاحتیاط.)77

(قربانى حج تمتع برترش شتر و کم ترش گوسفند است که در مِنى کشته مى شوند و قربانى قِران هم همین گونه است و بردن قربانى قِران بعد از علامت گذارى لازم است, اگر چه در اول کار علامت گذارى مستحب است, به دلیل اجماع اشاره شده و روش احتیاط.)

از سخن ایشان بر مى آید که واجب بودن کشتار در مِنى, بحثى است تمام و جاى گفت وگو ندارد; امّا اجماعى بودن مسأله روشن نیست; زیرا:

نخست آن که, ایشان چند حکم را بیان و سپس ادعاى اجماع مى کند و آنچه یقینى است اجماع به آخرین حکم مربوط باشد و احتیاط هم, با آخرین مناسبت بیش ترى دارد.

دو دیگر, بر فرض که واجب بودن کشتار در مِنى, اجماعى باشد, این اجماع, حجت نیست; زیرا اجماعهاى سه کتاب: خلاف, انتصار و غنیه, در برابر فقیهان اهل سنت ادعا شده اند که روایات اهل بیت را قبول نداشته و در مسائل به اجماع چنگ مى زده اند. اجماع فقیهان ما در برابر اهل سنت, اجماع على القاعده است.78

سه دیگر, جمله: (وطریقة الاحتیاط) نشان مى دهد که احتمال مى رود اجماع مدرکى باشد, یعنى بر فرض که اجماعى باشد, به خاطر تعبد نیست, بلکه علت اجماع احتیاط است.

چهار دیگر, از نقل سخنان فقیهان تا روزگار شیخ طوسى روشن شد که کسى کشتار در مِنى را واجب نمى دانسته, تا چه رسد به این که مسأله اجماعى باشد.

در نتیجه, اصل وجود اجماع, تعبدى, مستقل و حجت بودن آن, همه و همه, پذیرفته نیست.

14 . علاّمه حلّى (م: 762هـ.ق.) فتواى شیخ طوسى: (واجب بودن کشتار در مِنى) را پذیرفته و در تذکرة و منتهى دلیلهاى آن را یادآورد شده است:

(نحر هدى التمتع یجب بمنى ذهب الیه علمائنا وقال اکثر الجمهور انه مستحب و ان الواجب نحره بالحرم… وقال بعض الشافعیة لوذبحه فى الحل وفرّقه فى الحرم اجزأه, لنا مارواه الجمهور عن النبى(ص) انه قال: (منى کلها منحر والتخصیص بالذکر یدل على التخصیص فى الحکم ومن طریق الخاصة مارواه الشیخ عن ابراهیم الکرخى عن ابى عبداللّه(ع) فى رجل قدم بهدیه مکة فى العشر فقال ان کان هدیاً واجباً فلاینحره الا بمنى وان کان لیس بواجب فلینحره بمکة ان شاء وإن کان قد اشعره او قلده فلا ینحره الاّ یوم الاضحى ولانه(ص) نحر بمنى اجماعاً وقال خذوا منّى مناسککم, احتجوا بقوله(ص) کل مِنى منحر وکل فجاج [مکه] منحر وطریق… ولایعارض ما ذکرناه ما روى الشیخ فى الحسن عن معاویة بن عمار قال: قلت لابى عبداللّه(ع) ان اهل مکة انکرو علیک انک ذبحت هدیک فى منزلک بمکة فقال. (ان مکة کلها منحر.) لاحتمال ان یکون هدیه قد کان تطوعا والتطوع یجوز ذبحه بمکة لدلالة الخبر الاول علیه و هو اولى لانه مفصل وهذا الخبر مجمل فیحمل علیه جمعاً بین الادلة.)79

توضیح: ایشان نخست ابراز داشته که کشتن قربانى تمتع در مِنى واجب است و تمامى علماى شیعه چنین نظرى دارند و اهل سنت کشتن در مِنى را مستحب مى دانند و گروهى از شافعیان گفته اند: اگر در بیرون حرم بکشد و گوشت آن را درحرم تقسیم کند کافى است. سپس ایشان دلیلهاى واجب بودن ذبح در مِنى را به این گونه بیان مى کند.

1 . حدیث نبوى (تمامى مِنى کشتنگاه است) و همین که اسم مِنى را برده است معلوم مى شود که حکم کشتنگاه تنها مختص به منى است.

2 . روایت ابراهیم کرخى.

3 . پیامبر اکرم(ص) در مِنى قربانى کرد و در بیانى فرمود: (مناسک خودتان را از من فرا گیرید) بنابراین بر ما هم واجب است که در مِنى قربانى کنیم.

بررسى: گفتیم در مسأله اجماع نداریم و اِجماعِ ادعا شده, پذیرفته نیست; زیرا پیش از شیخ طوسى کسى در مِنى بودن کشتار را واجب ندانسته و تنها مِنى را جاى کشتن دامهاى قربانى مى دانسته اند و این که یادآور نشده اند دلیل نمى شود که واجب مى دانسته اند. تنها شیخ طوسى در تهذیب و نهایة و مبسوط, حکم به واجب بودن را مطرح کرده و به جز خبر ابراهیم کرخى, دلیلى یادآور نشده است. پس از سوى وى هم, اجماعى وجود ندارد.

افزون بر این, شیخ این مسأله را در خلاف و سید در انتصار مطرح نکرده اند و این, نشانگر نبودِ اختلاف بین ما و اهل سنت در این مسأله است در حالى که علامه یادآورد شد که اهل سنت, کشتار در مِنى را مستحب مى دانند. گیریم که اجماعى وجود داشته, شاید دلیل آن, همان روایتهاى شیعه و اهل سنت و… باشد.

پس اجماع, دلیل مستقلى نیست و اجماع نزد شیعه, هنگامى حجت است که کاشف از فرموده معصوم باشد و کاشف بودن, آن گاه تمام است که مسأله مورد نظر برابر اصل, احتیاط, روایت موجود و یا اعتبارهاى عقلى نباشد, تا انسان یقین کند اجماع کنندگان, خبر, یا اصلى از امام معصوم داشته اند که به ما نرسیده است و با وجود این دلیلها, کاشف بودن, تمام نیست و به احتمال قوى, دلیلِ اجماع کنندگان همین دلیلها خواهد بود.

ب . همان گونه که پیش از این گفته شده روایت اهل سنت, اشکالهایى دارد, از جمله:

چرا از ائمه(ع) و در کتابهاى شیعه چنین جمله اى نقل نشده است. با این که در کتابهاى شیعه, رخداد حجة الوداع, با تمام ریزه کاریها و تمامى کارهاى حضرت رسول(ص) بیان شده, ولى از این جمله سخنى به میان نیامده است. بویژه که حنفیان, کشتار در مِنى را مستحب مى دانسته اند و مالکیان بر این باور بوده اند که تنها کشتار قربانى حج قران در مِنى واجب است80, اگر نظر ائمه ما غیر از این بود و کشتار در مِنى را واجب مى دانستند, آن را بیان مى کردند و سخن پیامبر(ص) را دلیل آن قرار مى دادند و این که در چنین شرایطى, یادآور نشده اند, دلیل بر واجب نبودن است.

اما چرا اهل سنت این حدیث را بارها نقل کرده اند؟ زیرا اهل سنت, بویژه حنفیان, قیاس را, حتى در حدیث جایز مى دانند, از این روى, مِنى را به عرفات قیاس کرده و این جمله را: (هذا الموقف و عرفة کلها موقف) ساخته اند و برابر مبانى خود, آن را به پیامبر(ص) نسبت داده اند.

افزون بر این, بر فرض چنین سخنى از پیامبر(ص) صادر شده باشد, باز بر واجب بودن کشتار در مِنى دلالت ندارد; زیرا مى فرماید:

(این جا قربانگاه است و تمامى مِنى قربانگاه است.) اما قربانگاه بودنِ جاهاى دیگر را نفى نمى کند و به اصطلاح فنى: (اگر کلام قصر و انحصار را بفهماند, قصر قلب است, نه قصر افراد.) یعنى چون مسلمانان مى خواستند همان جا که پیامبر(ص) کشتار کرد, کشتار کنند, حضرت فرمود: (تمام این سرزمین قربانگاه است.) آن گاه در چنین شرایطى نمى توان از سخنِ حضرت فهمید که جاهاى دیگر, قربانگاه نیست; زیرا حضرت نمى خواسته بفرماید: دیگر جاها قربانگاه نیست.

به فرض که مقصود حضرت, قصد افراد باشد, با قربانگاه بودنِ (حزوره) در مکه و غیر حزوره که جاى کشتار کفاره ها بوده است, ساز نمى آید.

امّا سخنى که علاّمه افزود: (والتخصیص بالذکر یدل على التخصیص فى الحکم.) تخصیص بالذکر ثابت نشد و بر فرض ثابت شدن, شاید تخصیص بالذکر براى اهمیت, استحباب, بیان مصداق تمام تر و… باشد.

ج . روایت ابراهیم کرخى, که شیخ طوسى در تهذیب و کلینى در کافى آورده اند, سندِ در خور اعتمادى ندارد, زیرا ابراهیم کرخى که نامهاى دیگرى هم دارد: (ابراهیم بن ابى زیاد, ابراهیم بن ابى زیاد کرخى و ابراهیم بن ابى زیاد کلابى) توثیقى ندارد. تنها شیخ طوسى, وى را در شمار اصحاب امام صادق(ع) یاد کرده و برقى هم, به این نکته اشاره کرده و افزوده: (انه من ابناء العجم.)81

اگر کسانى مانند ابن ابى عمیر, حماد بن عیسى و حسن بن محبوب از او حدیث نقل کرده اند, نمى تواند دلیل بر موثق بودن وى باشد; زیرا این بزرگان, به نشانه هاى خارجى نیز, نظر داشته اند و با توجه به نشانه هاى گوناگون, حدیث را محک مى زده اند.

از سوى دیگر, اگر هر سه این بزرگان, یا دو تن از آنان, این حدیث را نقل کرده بود, شاید مى توانستیم بر آن اعتماد کنیم; زیرا در جاى خود شرح داده است: (ثلاثة لایروون ولایرسلون الاّ عن ثقه.) مربوط به جایى است که خودِ آن بزرگان در سند باشند, نه این که اگر ابن ابى عمیر, یک حدیث از شخصى نقل کرد, این یک حدیث, دلیلِ توثیق آن فرد باشد, بلکه مى رساند که آن خبر مورد اعتماد است و نیز شرح داده شده که عبارت کشى: (اجمعت العصابة على تصحیح مایصح عن جماعة) که حسن بن محبوب نیز از آن جماعت است, مقصود توثیق خود کسان, یا سلسله سند آن نیست, بلکه کشى در صدد نام بردن از فقیهان اصحاب امامیه بوده و مى خواسته بگوید:

(اصحاب امامیة اجماع دارند که اینان بدون دلیل صحیح فتوا نمى دهند; یعنى فتواهاى آنان, مستند به یک اصل و دلیل صحیحى است و ربطى به توثیق و تضعیف ندارد.)82

دلالت خبر نیز بر مدعا, کامل نیست. بار دیگر به پرسش و پاسخ نظر بیفکنیم:

(فى رجل قدم بهدیه مکة فى العشر فقال ان کان هدیا واجبا فلاینحره الا بمنى.)83

راجع به شخصى که همراه با قربانیش در دهه ذى الحجه به مکه آمد پرسش شد, فرمود:

اگر قربانى واجب است, تنها در مِنى کشته شود.

معلوم نیست قربانى همراه براى (عمره) است یا براى حج و به همین جهت علاّمه مجلسى مى نویسد:

(حمل على ما اذا کان فى الحج فان الاصحاب اجمعوا على انه یجب نحر الهدى بمنى ان کان قرنه بالحج و بمکة ان کان قرنه بالعمرة.)84
روایت حمل مى شود بر این که قربانى او مربوط به حج باشد زیرا اصحاب اجماع دارند بر این که قربانى مربوط به حج قران را باید در مِنى کشت و قربانى مربوط به عمره قران را باید در مکه کشت.

از عبارت علامه مجلسى بر مى آید که ظاهر روایت مورد عمل نیست, بلکه باید توجیه شود آن این که قربانى براى حج قران باشد, نه عمره قران و اشکال دومى که پیش از این مطرح کردیم: بحث ما درباره قربانى حج تمتع بود و روایت کرخى درباره حج قران است و قیاس یکى بر دیگرى, به دلیل نیاز دارد. افزون بر اینها, این روایت ناسازگارى دارد با صحیحه معاویة بن عمار که از نظر سند بر روایت کرخى برترى دارد و توجیه کردن و حمل آن بر هَدْیِ مستحبى, یا هَدْیِ عمره قران, یا ضرورت, آن گاه درست است که واجب بودن کشتارِ در مِنى مسلّم باشد, ولى وقتى که در اصل مسأله شک است, مى توان این صحیحه را دلیل بر جایز بودن کشتار در خارج از مِنى دانست.

و شاید خرده گرفتن اهل مکة بر حضرت صادق(ع) از این جهت بوده که چون حضرت, هدى را در منزل کشته, مردم مکه, به آسانى نمى توانسته اند به گوشت آن دسترسى پیدا کنند. و در واقع, اشکال آنان, اشکال فقهى نبوده است; زیرا خود آنان کشتار درمِنى را واجب نمى دانند.

د . آخرین دلیل علامه بر واجب بودن کشتن هَدْى در مِنى, عمل پیامبر اکرم(ص) بود. عمل پیامبر(ص) دلالت بر واجب بودن ندارد, بلکه چون مردم در مِنى جمع بوده اند و به آسانى به گوشت قربانى دسترسى داشته اند و مِنى هم گسترده بوده و کشتار در آن سبب آزار و اذیّت دیگران و آلودگى محیط نبوده, حضرت در آن جا قربانى خود را کشته است.

افزون بر این, عمل پیامبر(ص) مربوط به حج قران بوده و بحث ما در حج تمتع است. مگر گفته شود: (خذوا عنى مناسککم) این گونه از تفاوتها را نادیده مى گیرد و قربانى تمتع, مانند قربانى قران است. به هر حال, چهار دلیلى که علامه آورد, هیچ کدام تمام نبود و همه آنها هم نتیجه اى غیر از نتیجه تک تک آنها ندارد. پس, تاکنون حکم واجب بودن کشتار در مِنى بدون دلیل ماند, گرچه در مستحب بودن آن حرفى نیست.

15 . سید محمد عاملى (م:1009هـ.ق.) در مدارک الاحکام, در ذیل قول محقق صاحب شرایع: (یجب ذبحه بمنى) مى نویسد:

(هذا الحکم مقطوع به فى کلام الاصحاب واسنده العلامه فى التذکره والمنتهى الى علمائنا مؤذنا بدعوى الاجماع علیه واحتج بقول النبى(ص)… ویدل علیه ایضاً ما رواه الشیخ فى الصحیح عن منصور بن حازم… واذا لم یجز المذبوح فى غیر مِنى عن صاحبه مع الضرورة فمع الاختیار اولى ولاینافى ذلک ما رواه الشیخ فى الحسن عن معاویة بن عمار… لاحتمال ان یکون الهدى الذى ذبحه بمکة کان تطوعاً.)85

توضیح:
1 . ایشان حکم واجب بودن ذبح مِنى را از دیدگاه اصحاب قطعى مى داند و دلیلهایى براى آن بیان مى کند.

1 . اجماع برگرفته از کلام علاّمه در تذکرة و منتهى.

2 . حدیث نبوى.

3 . خبر صحیح منصور بن حازم با کمک اولویت, یعنى اگر در حال ناچارى باید در مِنى کشتار صورت گیرد در حال اختیار, به طور مسلّم باید چنین باشد.

بررسى: روایات پیش از این در بخشى جداگانه بحث شد و اکنون نوبت به قطعى بودن بین اصحاب و اجماع رسیده که ایشان از یک سوى, کشتار در مِنى را مورد یقین اصحاب مى داند و از سویى دلیل محکمى بر سخنِ خود, جز اجماع غیر صریح علامه پیدا نمى کند که پیش از این گفته شد: اجماع, بر فرضِ وجود, پس از شیخ محقق شده و ادعاى قطعى و مورد اتفاق بودن این حکم, افزون بر بى دلیلى, ادعایى است بى اساس; زیرا از سخنان اصحاب, که پیش از این بیان شد, واجب بودن, فهمیده نمى شود, تا چه رسد به قطعى بودن آن.

16 . آیت اللّه سید احمد خوانسارى در جامع المدارک فى شرح مختصر النافع مى نویسد:

(وامّا وجوب کون الذبح بمنى فقیل انه مقطوع به فى کلام الاصحاب ویدل علیه خبر ابراهیم الکرخی… و فى قباله صحیحة معاویة بن عمار و حسنه…)86

از این سخن بر مى آید که ایشان قطعى و مورد اتفاق بودنِ این حکم را نمى پذیرد, از این روى, از آن تعبیر به (قیل) کرده است.

17 . آیت اللّه خویى در ذیل عبارت: (ویجب ان یکون الذبح بمنى) مى نویسد:

(للقطع به عند الاصحاب وللسیرة القطعیّة المستمرة من زمن النبى(ص) الى زماننا ویدل علیه مضافاً الى ما ذکر الکتاب العزیز…)87

توضیح: ایشان ذبح در مِنى را واجب مى داند و بر آن سه دلیل اقامه مى کند:

1 . اصحاب به این حکم قطع دارند و در واقع, اجماع تمام و کامل داریم.

2 . سیره و روش قطعى و روشن از زمان پیامبر(ص) تا زمان ما, بر این قرارگرفته که درمِنى ذبح کنند.

3 . آیه قرآن (حتى یبلغ الهدى محلّه) نیز, بر این حکم دلالت دارد.

بررسى: این که وى, ادعا مى کند فقیهان به طور قطع بر واجب بودن کشتار در مِنى نظر دارند, براى ما از سخنان آنان به دست نیامد; زیرا سخنان فقیهان نقل شد و چنین قطعى نداشتند و سیره قطعى, گرچه وجود دارد, امّا سیره بر کشتار در مِنى است, نه بر واجب بودن کشتار در مِنى.

به دیگر سخن, همه حج گزاران, در طول تاریخ, در مِنى کشتار کرده اند, ولى آیا واجب است؟ روشن نیست; زیرا سیره عملى, بیش از جایز, یا مستحب بودن را نمى رساند.

آیه قرآن نیز در بحث آیات بررسى شد و مقدار دلالت آن روشن شد.

با بررسى دیدگاه فقیهان, از روزگار غیبت, تا زمان حاضر و بررسى دلیلهاى آنان, روشن شد که دلیل پذیرفته شده اى بر واجب بودن کشتار درمِنى اقامه نشده است و بدین جهت اصلِ براءت از جاى ویژه, جریان دارد.

حال که جایى براى کشتار مشخص نشد, آیا در همان قربانگاههاى واقع شده در وادى محسّر و… کشتار انجام گیرد, یا مى توان قربانى حج تمتع را در مکه, مدینه, یا ایران و… انجام داد؟ ممکن است کسى بگوید: حال که کشتار در مِنى واجب نشد, فرقى بین وادى محسّر, مکه, مدینه و ایران نیست, پس حج گزار مى تواند با هماهنگى در ساعتى مشخص, رمى خود را انجام دهد و خویشان وى, پس از انجام رمى وى, در شهر زادگاهش, یا … قربانى کنند, تا گوشت آن بهتر به مصرف برسد و به (واطعموا البائس الفقیر.)88 جامه عمل بپوشانند.

ییا گفته شود: اصل, واجب بودن کشتار در مِنى بود و اکنون که ممکن نشد, شایسته, نزدیک ترین مکان به مِنى است.

شاید بتوان گفت: دو احتمال یاد شده, دو مبنا دارد: از راهى که ما وارد شدیم و گفتیم: دلیلها, واجب بودن کشتار در مِنى را نمى رساند و اصالة البرائه جارى کردیم, فرقى بین جاهاى دور و نزدیک نیست, ولى از نظر آنان که از باب اضطرار کشتار در خارج از مِنى را جایز مى دانند, شایسته, کشتار در نزدیک ترین مکان به مِنى است.

چه بسا, کسى یکى از دو مبنا را بپذیرد و پیامدهاى آن را نپذیرد; مثلاً بگوید: واجب بودن کشتار در مِنى, ثابت نیست, ولى کشتار باید به گونه اى واقع شود که مستند به اعمال حج و مربوط به حج, باشد و کشتار در مدینه یا ایران, استنادى به حج پیدا نمى کند; از این روى, باید نزدیک ترین جاى به مکه, قربانى انجام شود, تا استناد به حج پیدا کند, به دلیل آیات شریفه اى چون:

* (والهدى معکوفاً ان یبلغ محلّه)89
* (ثم محلها الى البیت العتیق.)90
* (ولیشهدوا منافع لهم.)91
و بگوید از مجموعه دلیلها مى فهمیم که واجب بودن کشتار در مِنى ثابت نیست, ولى جدا کردن آن از اعمال حج نیز, با روح حج سازگارى ندارد. پس جمع بین دلیلها و آیات قرآن و روح اعمال حج, واجب بودن کشتار در حرم است.

ییا بگوید: واجب بودن کشتار در مِنى, ثابت است; امّا حکومت سعودى نمى گذارد که در مِنى کشتار کنیم, پس فرقى بین وادى محسّر, مکه و ایران نیست.

بر این دیدگاه, خدشه وارد است; زیرا این کار, با روح حج سازگار نیست. گسترش این فتوا و پاى بندى و عمل همگانى به آن, سبب وهن شیعه مى شود و بازتاب بسیار ناشایستى خواهد داشت و شیعه متهم مى شود که به ضروریات حج, اعتقاد ندارد.

به هر حال, این بحث: اگر کشتار در مِنى واجب نباشد, کجا مى توان کشتار کرد, بحث دراز دامنى است که چهار احتمال بالا باید به گونه دقیق بررسى شوند, تا نتیجه روشنى به دست آید. اکنون به گونه فشرده مى توان گفت:

با این که واجب بودن کشتار در مِنى ثابت نشده, از آن جا که کشتار از اعمال حج و باید در روزهاى مِنى انجام شود, باید به گونه اى سامان پذیرد که به حج و روزهاى مِنى مستند باشد.

اگر حج گزار, چه خود و چه نایب وى (چه پیش از رمى جمره نایب بگیرد و چه پس از آن) در یکى از قربانگاهها قربانى خود را بکشد, آن گاه که قربانى وى مستند به حج و روزهاى مِنى باشد و در حرم واقع شود, دور و نزدیک بودن قربانگاه از سرزمین مِنى, مشکلى به وجود نمى آورد و مهم مصرف درست آن است. پس اگر قربانگاهى درکنار مِنى, یا در خود مِنى بود, ولى کشتار در آن جا سبب مى شد که گوشت به مصرف فقیر نرسد و قربانگاهى در چند کیلومترى مِنى, در محدوده حرم, به گونه اى که کشتار به حج و روزهاى مِنى مستند بود, واقع شده بود و دستگاههاى مدرن و یخچالها سبب مى شد که گوشت به طور کامل به مصرف برسد, بسیار شایسته خواهد بود که دامهاى قربانى در چنین جایى کشتار شوند; زیرا روح حاکم بر آیات حج و وجه نام گذارى روزهاى تشریق و حرام بودن روزه گرفتن در آن روزها و واجب بودن نشانه گذارى روى حیوان که به قربانگاه نمى رسد, همه و همه, مى رساند که پافشارى شارع بر مصرف صحیح گوشت قربانى بوده است. بنابراین, هرگونه کشتارى که به این مصلحت کلى ضربه بزند, نادرست خواهد بود و نصب هرگونه دستگاهى که به این هدف کمک کند, بایسته و گاهى واجب است.

امّا برابر مبناى کسانى که به هر دلیلى, واجب بودن کشتار در مِنى را فتوا مى دهند, باید توجه داشت که در شرایط کنونى, تنها ناچارى و درماندگى, بازداشتن سعودیان از کشتار در مِنى نیست, حتى, اگر سعودیان باز نمى داشتند, مسائل بهداشتى, کوچک بودن مِنى و… حج گزار را ناچار مى سازد که قربانى خود را در خارج از مِنى کشتار کند. امّا اگر سرپیچى کرد و قربانى خود را در مِنى کشت, آیا قربانى او درست است و از قربانى حج بسنده مى کند, یا نیاز به قربانى جدیدى دارد و یا جدایى افکنده شود بین هنگامى که حیوان ذبح شده در مِنى به مصرف خوردن و خوراندن برسد که کشتار درست است و آن گاه که به مصرفهاى تعیین شده نرسد که نیاز به قربانى دیگر است.

ییا جدایى افکنده شود بین هنگامى که ناچارى, به خاطر بازداشتن سعودیان, و وهن شیعه باشد, یا به خاطر تنگى جا و نگهداشت بهداشت.

اینها, مباحثى است که مجال دیگرى را مى طلبد. ولى لازمه احتیاط این است که اگر در مِنى کشت و سبب وهن شیعه و آزار حج گزاران را فراهم کرد, قربانى دیگرى در کشتنگاههاى خارج از مِنى انجام دهد.

 
پى نوشتها:
1 . سوره (آل عمران), آیه 97.
2 . یادآورى: تأیید یک عمل از شخص, دلیل تأیید همه کارهاى او یا عدالت او و یا درستى تولیت و سایر کارهاى آن شخص به شمار نمى آید و هر کارى را باید در جاى خود بررسى کرد.
3 . سوره (بقره), آیه 196.
4 . (وسائل الشیعه), شیخ حرّ عاملى, ج306/9, اسلامیه, تهران.
5 . (معتمد العروة), ابوالقاسم خویى, ج207/5, مدرسه دارالعلم.
6 . (احکام القرآن) جصاص, ج340/1, احیاءالتراث العربى.
7 . (احکام القرآن), ابن عربى, ج124/1, دارالفکر, بیروت.
8 . (وسائل الشیعه), ج306/9.
9 . اگر (نَحْرُهُ بمکه) خوانده شود, معناى دوم درست است و اگر (نَحَرَه بمکه) خوانده شود, معناى نخست درست است.
10 . (تهذیب الاحکام), شیخ طوسى, ج423/5, ح116, دارالکتب اسلامیه, تهران.
11 . (المقنع), شیخ صدوق 245/, مدرسه الامام الهادى.
12 . تفسیر (مجمع البیان) امین الاسلام طبرسى, ج290/1, احیاء التراث العربى.
13 . سوره (فتح), آیه 25.
14 . (مجمع البیان), ج122/9.
15 . (همان مدرک) 124/.
16 . تفسیر (جلالین)683/, دارالمعرفة, بیروت.
17 . سوره (حج), آیه 33.
18 . تفسیر (المیزان), محمد حسین طباطبایى, ج374/14, اعلمى, بیروت.
19 . تفسیر (جلالین) 438/.
20 . تفسیر (نورالثقلین), شیخ عبدالعلى بن جمعه العروسى الحویزى, ج497/3, چاپ حکمت, قم.
21 . سوره (مائده), آیه 94.
22 . سوره (حج), آیه 28.
23 . سوره (حج) آیه 36.
24 . (فروع کافى), ثقة الاسلام کلینى, ج495/4, ح8, دارالکتب الاسلامیه.
25 . (جواهر الکلام), محمد حسن نجفى, 120/19, دارالکتب الاسلامیه.
26 . همان مدرک 128/.
27 . (کافى), ج488/4, ح3.
28 . (معجم رجال الحدیث) سید ابوالقاسم خویى, ج224/1, الزهراء, بیروت; (جامع الرواة), ج16/1.
29 . (تهذیب الاحکام), ج214/5, ح222.
30 . (معجم رجال الحدیث), ج254/9; (جامع الرواة), ج/435/1.
31 . (المعتمد), ج209/5.
32 . روایاتى که مراد از (ما استیسر من الهدى) را یک گوسفند دانسته اند. ر.ک: (کافى), ج487/4.
33 . (وسائل الشیعه), ج931/10, ح7.
34 . (المعتمد), ج210/5.
35 . (همان مدرک)209/.
36 . (بحارالانوار), علامه محمد باقرمجلسى, ج301/99, به نقل از دعائم الاسلام, ج194/1.
37 . (همان مدرک), ج277/99; (دعائم الاسلام), ج324/1.
38 . (همان مدرک)208/; دعائم الاسلام), ج324/1.
39 . (فروع کافى), ج245/4 ـ 249.
40 . (بحارالانوار), ج378/21 ـ 407.
41 . حضرت على(ع) از رسول خدا نقل مى کند:
(وقف رسول اللّه بعرفة فقال: هذا الموقف و عرفة کلها موقف… ثم اتى المنحر فقال هذا المنحر ومنى کلها منحر.)
(مسند احمد), ج75/1, دارالفکر, بیروت.
جابربن عبداللّه مى گوید: رسول خدا فرمود:
(… وکل مزدلفه موقف وارتفعوا عن بطن محسر و کل منى منحر الا ماوراء العقبة.)
سنن ابن ماجه, ج1002/2, دارالفکر, بیروت
جابر مى گوید: رسول خدا فرمود:
(وقفت ههنا بعرفة وعرفة کلها موقف و وقفت ههنا بجمع و جمع کلها موقف ونحرت ههنا و منى کلها منحر فانحروا فى رحالکم.)
سنن بیهقى, ج239/5, دارالمعرفة, بیروت.
جابر مى گوید: رسول خدا فرمود:
(منى کلها منحر و کل فجاج مکه طریق و منحر و کل عرفة موقف وکل المزدلفة موقف.)
سنن ابن ماجه, ج1013/2
نافع بن جبیر از پدرش از پیامبر(ص) نقل مى کند که فرمود:
(کل مِنى منحر وکل ایام التشریق ذبح).
42 . (جواهر الکلام), ج/19 120,128 .
43 . (فقه الرضا) 224/, تحقیق مؤسسه آل البیت.
44 . (همان مدرک)222/.
45 . (همان مدرک).
46 . (الکافى) ابى الصلاح حلبى, 215ـ216, مکتبة امیرالمؤمنین.
47 . (النهایه و نکتها) شیخ طوسى و محقق اول, ج529/1, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
48 . سوره (حج) آیه 28 و 36.
49 . (النهایه و نکتها), ج529/1.
50 . (المقنع) 272/ ـ 275.
51 . (همان مدرک) 253/.
52 . (تهذیب الاحکام),ج373/5, ح212.
53 . (کافى), ج384/4.
54 . (المقنع) 270/ ـ 278.
55 . (الجوامع الفقهیه)58/.
56 . (المقنعه), شیخ مفید 418/, انتشارات اسلامى, قم.
57 . (همان مدرک) 438/.
58 . (تهذیب الاحکام), ج201/5.
59 . (همان مدرک) 202/.
60 . (همان مدرک)219/, ح78; (فروع کافى), ج495/4, ح8.
61 . (تهذیب الاحکام), ج3/1.
62 . (همان مدرک), ج373/5.
63 . قال ابو عبداللّه(ع): (من وجب علیه فداء صید اصابه محرما فان کان حاجاً نحر هدیه الذى یجب علیه بمعنى وان کان معتمراً نحره بمکه قبالة الکعبه.)
تهذیب الاحکام, ج373/5.
64 . (النهایه و نکتها), ج521/1.
65 . (لغت نامه دهخدا), ج7829/6, ذیل واژه حزوره, دانشگاه تهران.
66 . (خلاف), شیخ طوسى, ج373/2, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
67 . (همان مدرک( 345/.
68 . (مبسوط), شیخ طوسى, ج371/1, المکتبة المرتضویه.
69 . (مختلف الشیعه), علامه حلّى, ج306/1, چاپ سنگى.
70 . (مبسوط), ج371/1.
71 . (سرائر), ابن ادریس, ج594/1, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
72 . (مراسم), حمزة بن عبدالعزیز (سلاّر) 113/ به بعد. منشورات حرمین.
73 . (همان مدرک)121/.
74 . (مهذب)257/.
75 . سال وفات ایشان روشن نیست, ولى از کتابهاى رجالى و فرهنگ نامه دهخدا بر مى آید که وى, تا سال 560هـ.ق. زنده بوده است.
76 . (الجوامع الفقهیه) 728/.
77 . (همان مدرک); غنیه) 520/.
78 . این مطلب با مراجعه به مقدمه هاى این کتابها روشن مى شود و بحث مفصّل آن را در مقاله حلال بودن ذبایح اهل کتاب و طهارت ذاتى انسان نوشته ام. ر.ک: مجلّه (فقه) شماره هاى: 6, 7 و 8.
79 . (المنتهى) علامه حلّى, ج738, چاپ سنگى.
80 . (الفقه على المذاهب الاربعه), ج627/1, دارالکتب العلمیه, بیروت.
81 . (معجم رجال الحدیث), ج195/1 و 361.
82 . مجلّه (فقه), شماره 6, 195 و 243, مقاله حلال بودن ذبایح اهل کتاب.
83 . (فروع کافى), ج488/4 .
84 . حاشیه همان مدرک, به نقل از (مرآة العقول).
85 . (مدارک الاحکام), سید محمدبن على الموسوى العاملى, 19/8, مؤسسه آل البیت.
86 . (جامع المدارک), ج451/2.
87 . (معتمد العروة), ج207/5.
88 . سوره (حج), آیه 28 و 36.
89 . سوره (فتح), آیه 25.
90 . سوره (حج), آیه 33.
91 . سوره (حج), آیه 28.