حج و قربانى در منى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   

و اذن فى الناس بالحج‏یاتوک رجالا و على کل ضامر یاتین من کل فج عمیق.» (1)
[اى رسول ما] مردم را براى گزاردن حج، فرا بخوان، تا به سوى تو، پیاده و یا سوار برشتران تکیده، از دور و دره‏هاى عمیق، رهسپار شوند.

لبیک‏گویان به این نداى آسمانى و محمدى (ص)، همواره فزونى مى‏یابند و این سبب شده مسائل و پرسشهاى جدیدى درباره مناسک حج، پدید آید و فقیهان شیعه و سنى را وادار به تلاشهاى نوینى بکند، آنچه بیش از همه، فقیهان را به اندیشه واداشته و به فکر فرو برده و به تلاش برخیزانده، فزونى جمعیت‏حج‏گزار و محدود بودن اماکن و مشاعر است، مانند: مطاف، مسعى، عرفات، معشر و منا.

راهنمایى و مدیریت، انبوه حج گزاران را در جهت درست انجام دادن مناسک، در زمان و مکان محدود، اکنون محور پژوهشهاى فقهى شده است.

از سوى دیگر، دغدغه فقیهان آگاه در این روزگار، گونه نگرش به احکام و مناسک حج است. حج، نمایانگر و جلوه‏گاه شکوه و عظمت اسلام و مسلمانان است، باید از منظر و چشم‏انداز شکوه و عزت و عظمت‏به احکام و مناسک آن نگریسته بشود و همواره در بررسیها، این مهم، در کانون توجه قرار بگیرد. احکام و مناسک حج، از زاویه‏هاى گوناگون، به بوته بررسى نهاده شده و در این باب کتابها نگارش یافته و گفت‏وگوهاى بسیارى انجام گرفته است. از جمله «قربانى‏» واجب بودن آن، محل آن، پیوند قربانى با مصرف آن، پدید آمدن شرایط اضطرارى و... به گونه‏هاى گوناگون در بوته بررسى فقیهان و صاحب‏نظران قرار گرفته و دیدگاههایى عرضه شده و دیدگاههایى به نقد گذاشته شده است. در این نوشتار، افزون بر زوایاى گوناگون «قربانى‏» ، دو مقوله به بوته بررسى نهاده مى‏شود:

1 . مکان قربانى حج تمتع.

2 . ارتباط واجب بودن قربانى، با مصرف آن.

مقوله نخست:
از آن جا که در واجب بودن قربانى، کسى شک و گمانى ندارد و مساله اتفاقى و از ضروریات فقه شیعه است، در این جا به پاره‏اى از دلیلهاى آن، بسنده مى‏کنیم:

«والبدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف.» (2)
شتران قربانى را براى شما از شعائر خدا قراردادیم. شما را در آن خیرى است. و همچنان که بر پاى ایستاده‏اند، نام خدا را بر آنها بخوانید.

«فان احصرتم فمااستیسر من الهدى....» اگر شما را از گزاردن حج، بازداشتند، آن قدر که میسر است، قربانى کنید.

در محور بعدى آیه مى‏فرماید:

«فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدى....» (3)
هر که از عمره تمتع به حج‏باز آید، آن قدر که او را میسر است، قربانى کند.

روایات بسیارى مفاد این آیات را تایید مى‏کنند:

در صحیحه زراره از امام صادق (ع) نقل شده است:

عن زرارة بن اعین، عن ابى‏جعفر (ع) فى التمتع؟
قال: علیه الهدى.
قلت: وما الهدى؟
قال: افضله بدنه واوسطه بقرة وآخره شاة. (4)
زراره از وظایف متمتع پرسیده است.

امام در جواب مى‏فرماید: بر وى، هدى واجب است.

گفتم: هدى چیست؟

فرمود: یکى از سه چیز است: شایسته‏تر از همه شتر جوان و فربه، حد وسط گاو و آخرین آن، گوسفند است.

عن معاویة بن عمار، عن ابى ابى‏عبدالله (ع) قال: یجزى فى المتعة شاة. (5)

امام صادق (ع) فرمود: در حج تمتع، گوسفند بسنده است.

محمدبن على‏بن الحسین باسناده عن على‏بن جعفر انه سال اخاه موسى‏بن جعفر (ع) عن الرجل یشترى الاضحیة عوراء فلایعلم الا بعد شرائها، هل تجزى عنه؟
قال: نعم الا ان یکون هدیا واجبا فانه لایجوز ان یکون ناقصا. (6)
على‏بن جعفر از برادرش موسى‏بن جعفر (ع) مى‏پرسد از مردى که حیوانى را خرید براى قربانى، سپس فهمید یک چشم ندارد، آیا کفایت مى‏کند؟

امام مى‏فرماید: اگر قربانى واجب است، کفایت نمى‏کند.

عن منصوربن حازم، عن ابى عبدالله (ع) فى رجل یضل هدیه فوجده رجل آخر فى فینحره، فقال: ان کان نحره بمنى فقد اجزا عن صاحبه الذى صل عنه وان کان نحره فى غیر منى لم یجز عن صاحبه. (7)
منصوربن حازم از امام صادق (ع) درباره مردى مى‏پرسد که قربانى خود را گم کرده و دیگرى آن را پیدا کرده و کشته است.

امام مى‏فرماید: اگر در منى کشتار کرده بسنده مى‏کند وگرنه، نه.

مقوله دوم:
آیا قربانى حج تمتع جاى ویژه‏اى دارد؟

جاى قربانى، مقوله‏اى است پر گفت‏وگو و در شرایط کونى، شمارى از فقیهان و صاحب نظران را به تحقیق واداشته و اینان، جهت تحقیق را برده‏اند روى اصل شرط بودن قربانى در منى. شمارى در پژوهشها و بررسیهاى خود به این نتیجه رسیده‏اند که قربانى حج تمتع، جاى ویژه‏اى ندارد و این موضوع به فراخور زمان و شرایط ویژه حج‏گزاران واگذار شده است و شواهدى را بر این نکته بیان کرده‏اند که مهم‏ترین آنها، رد دلیلها است که بر این شرط دلالت مى‏کنند، بویژه در تبیین واژه «محل‏» در آیه شریفه «حتى یبلغ الهدى محله‏» بر این باورند که یا به معناى اسم زمان و یا اعم از اسم زمان و مکان است و در نتیجه، از این جهت، مجمل خواهد بود و دلالت‏بر مکان ویژه براى قربانى ندارد.

با بررسى مفهوم صحیح «محل‏» و دیگر دلیلها، سستى و نادرستى این دیدگاه روشن خواهد شد. پیش از بررسى دلیلها، نکته‏اى شایان توجه است:

در کاربرد واژه «منى‏» در بین حج‏گزاران، بلکه عموم متدینان به دین الهى، ذهنیت ویژه‏اى وجود دارد; زیرا این سرزمین در طول تاریخ، به جاى قربانى، معروف بوده است و همین که این واژه به کار مى‏رفته، ذهنها را متوجه این سرزمین مى‏کرده است، آن هم، نه تنها پس از پیدایش و ظهور اسلام، که پیش از اسلام نیز، چنین بوده است. از جمله ویژگیهاى مناسک حج این است که بسیارى از آنها تاسیسى نیستند، بلکه توسط شرایع سابق امضاء شده‏اند. حتى از زمان آدم، سخن از مناسک و مشاعر و مواقف حج است:

«ثم افاض من عرفات... ثم افاض من جمع الى منى فبلغ منى تامره فصلى رکعتین فى مسجد منى ثم امره ان قرب الله قربانا لیتقبل منه.» (8)
آن گاه از عرفات سرازیر شد، سپس به سوى منى حرکت کرد، هنگامى که به منى رسید، بر او ندا شد: دو رکعت نماز در مسجد منا [مسجد خیف] بگزار. پس از آن مامور شد براى نزدیک شدن به خداوند و پذیرفته شدن اعمال، قربانى کند.

در روایت دیگر، از وقوف به مشعر، پس از عرفات و جمع‏آورى ریگ در مشعر براى رمى جمرات در منى و تراشیدن موى سر و قربانى در منى سخن به میان آمده است. (9)

در قرآن مجید، از مناسک ابراهیمى سخن گفته شده است و درخواست‏شده که نمایانده شوند:

«ارنا مناسکنا» (10) و جاى‏جاى مناسک، یادآور یاد و خاطرات ابراهیم (ع) و خاندان اوست: بناى کعبه، مقام ابراهیم، حجر اسماعیل، زمزم، وقوف به عرفات و مشعر و منى، رمى جمرات در منى، قربانى در منى و تراشیدن موى سر. درپاره‏اى از روایات آمده که ابراهیم خلیل، هنگامى که دور هفتم سعى را به پایان رساند، به اسماعیل روى کرد و گفت:

«انى آرى فى المنام انى اذبحک.» آن گاه به سوى منى حرکت کرد:
«فلما فرغا من سعیها انطلق به ابراهیم الى منى وذلک یوم النحر فلما انتهى الى الجمرة الوسطى واضعجة لجنبه الایسر واخذ الشفرة لیذبحه نودى ان یا ابراهیم قد صدقت الرؤیا.» (11)
پس از این که از سعى فارغ شدند، با اسماعیل در روز عید به منى آمدند. وقتى به جمره وسطى رسیدند، ابراهیم، اسماعیل را به پهلوى چپ خواباند و کارد بزرگى بر گرفت، تا وى را ذبح کند که ندا آمد: تو آنچه را در خواب بدان مامور شدى صادقانه انجام دادى.

از امام باقر (ع) پرسیده شده است:

«این اراد ابراهیم (ع) ان یذبح ابنه؟ قال: على الجمرة الوسطى.» (12)
ابراهیم در کجا خواست فرزندش را سر ببرد؟

امام فرمود: در نزدیک جمره وسطى.

منى، به خاطر خواسته‏هاى ابراهیم از خدا، منى نامیده شده است.

امام صادق (ع) مى‏فرماید:

«ان جبرئیل اتى ابراهیم (ع) فقال تمن یا ابراهیم، فکانت تسمى منى فسماها الناس منى.» (13)
جبرئیل به حضور ابراهیم رسید و به او گفت: از خداوند حاجت‏بخواه این، در جایى بود که منى نامیده مى‏شده است. آن‏گاه آن سرزمین را مردم منى نامیدند.

انجام مناسک حج، بویژه از زمان ابراهیم به بعد در بین مردم عرب رواج داشته و سپسها در آن تحریفهایى راه یافته که اسلام به تثبیت و اصلاح آن برخاست. پس مناسک، همان مناسک حج ابراهیمى و قربانگاه حضرت ابراهیم، افضل از دیگر قسمتهاى منى است:

امام صادق (ع) مى‏فرماید:

«منى کله منحر وافضل المنحر کله المسجد.» (14)
از سخن امام به دست مى‏آید که منى قربانگاه است. لیکن آیا همه جاى آن، قربانگاه به شمار مى‏رود؟

امام (ع) مى‏فرماید: بله همه جاى منى قربانگاه به شمار مى‏رود و بهترین و شایسته‏ترین جا، نزدیک مسجد منى است، همان جا که قربانگاه ابراهیم (ع) بود.

پس روشن شد که پیش از اسلام، سرزمین منى، جاى قربانى بوده و به قربانگاه شهرت داشته است. اکنون، به سراغ دلیلها و نصوص مى‏رویم، تا ببینیم از آنها چه مى‏فهمیم و آیا مى‏توان از آنها به دست آورد که مى‏شود در خارج از منى هم قربانى کرد، یا خیر؟

خداوند درقرآن مجید مى‏فرماید:

لاتحلقوا رؤسکم حتى یبلغ الهدى محله.
به حج‏گزار محصور دستور مى‏دهد که نباید سر خود را بتراشد، تا قربانى به جایگاه خود برسد.

1 . مفهوم محل، مقصود از این جایگاه چیست؟ براى روشن شدن آن، باید مفهوم «محل‏» را بشناسیم. «محل‏» ، بسان «محله‏» اسم مکان است. وقتى «محله‏» گفته مى‏شود منظور از آن، بخشى و قسمتى از شهر و یا روستاست. اگر به زمان نسبت داده شود، ظهور در اسم زمان دارد: «محل الدین‏» ، «بلغ الاجل محله‏» در قرض، معیار و ملاک، زمان است، نه مکان و یا در مدت فلان کار، محور زمان است; زیرا در دین، سخن از جاى پرداخت نیست، بلکه سخن از زمان پرداخت دین است.

لیکن درباره اجسام، وقتى گفته مى‏شود فلان جسم، به محلش رسید، منظور مکان است. یا اگر گفته مى‏شود آب به محلش رسید، گوسفند به محلش رسید و... یعنى به جایگاه خود رسیدند.

کتابهاى لغت نیز، «محل‏» را به مکان معنى کرده‏اند:

راغب اصفهانى مى‏نویسد:

«والمحله، مکان النزول.» (15)

خلیل مى‏نویسد:

«المحل، نقیض المرتحل. قال الاعشى: ان محلا وان مرتحلا.» (16)

ابن اثیر مى‏نویسد:

«لاینحر حتى یبلغ محله اى المراضع والوقت الذى یحل فیها نحره.» (17)

ابن اثیر، «محل‏» را اسم مکان معنى مى‏کند، آن گاه زمان قربانى را به آن مى‏افزاید و چون قصد در معناى جداى از یکدیگر در یک کاربرد از یک واژه درست نیست، «محل‏» همان اسم مکان است. ابن اثیر نمى‏خواهد «محل‏» را اعم معنى کند.

پس نخستین شاهد بر این نکته، همان کاربرد عرفى و لغت است که همانا «محل‏» به معناى اسم مکان باشد. تکیه اصلى در این نکته، همان فهم عرفى است و لغت نیز، همان فهم عرفى را کمک مى‏کند و اگر در پاره‏اى از کتابهاى لغت، «محل‏» اسم زمان معنى شده به اعتبار همان زمانیهاست: دین و....

پس این که گروهى مى‏خواهند بگویند «محل‏» معناى فراتر از مکان دارد و مجمل است، برخلاف فهم عرفى معنى مى‏کنند.

2. نکته دیگرى که تایید مى‏کند «محل‏» به معناى اسم مکان است، این که در آیه شریفه سخن از رسیدن قربانى به قربانگاه به میان آمده و نسبت رسیدن، به هدى و قربانى داده شده است. قربانى، باید با دیگر حیوانات فرق کند، تا به قربانگاه برسد. اگر منظور از «محل‏» زمان باشد، ویژگى براى قربانى نخواهد بود، زیرا تمام شترها، گاوها و گوسفندهاى زنده تا روز عید قربان، هر جا که باشند، به آن زمان رسیده‏اند و اختصاص به هدى ندارد. آنچه در هدى ویژگى دارد، حرکت دادن آن است، تا به مکان ویژه برسد، نه به زمان معلوم. یعنى هدى را حرکت مى‏دهند و هدى، با حرکت‏خود و راه رفتن، به مکان مخصوص مى‏رسد، نه به زمان مخصوص. به زمان مخصوص، چه حرکت کند و چه نکند، مى‏رسد. هدى، بویژه در مورد محصور، چه در حج قران و چه در حج تمتع، که پس از حصر، هدى را تهیه مى‏کند و مى‏فرستد، این هدى است که حرکت مى‏کند و به جایگاه خود مى‏رسد.

پس روشن شد که «محله‏» در آیه شریفه، به معناى اسم مکان است، نه اسم زمان; زیرا در رسیدن به زمان مشخص، حرکت هدى، نقشى ندارد.

3 . از همه اینها مهم‏تر، این که در روایات معتبر «محل‏» به مکان معنى نشده است.

«محله،ان یبلغ الهدى محله ومحله منى یوم النحر اذا کان الحج وان کان فى عمرة نحر بمکة.»(18)
این روایت، ناظر به آیه و بیان براى «محله‏» در آیه است که به صورت قطع، محل را اسم مکان معنى مى‏کند، همان معناى عرفى.

بر فرض که از آیه هم مضمون متفاهم عرفى استفاده نمى‏شد، به طور قطع، روایت‏بیان کننده معناى آیه بود، تا چه رسد به این که، از آیه هم متفاهم عرفى استفاده مى‏شود.

روایت‏یاد شده، دو جا براى قربانى بیان مى‏کند: براى قربانى واجب حج، منى و براى قربانى واجب عمره، مکه.

البته اگر این شرح نبود و ما بودیم و همان اطلاق محل قربانى، فهم عرفى، همان منى بود; زیرا در نزد متدینان و حج‏گزاران، این ذهنیت وجود داشته، دارد، لیکن روایت توضیح مى‏دهد که محل قربانى عمره، مکه است.

شاید کسى بپندارد که «محل‏» در روایت، اسم زمان است، مى‏گوییم: درست نیست زیرا: نخست آن که: در قربانى مکه، زمان ویژه‏اى منظور نیست.

دیگر آنکه: روایت، «محل‏» را اسم مکان معنى کرده و از منى به عنوان مکان قربانى حج نام برده و افزون بر این، زمان قربانى را هم بیان کرده که باید «یوم النحر» باشد.

این جمله، بیان «محله‏» نیست. این بیان، نکته‏اى است مستقل براى درست‏بودن قربانى.

و محل دوم در روایت، بیان است‏براى همان «محل‏» نخست.

پس در این که «محل‏» در آیه شریفه به معناى اسم مکان است، جاى هیچ‏گونه تردیدى نیست.

از این بیان، سستى و بى‏پایگى دیدگاه کسانى که مى‏گویند: «محل‏» در آیه شریفه مضمون کلى است و روایت مصداق آن را که «منى‏» باشد، بیان مى‏کند، روشن مى‏سازد. اینان، بر این باورند: از آن جا که محل قربانى اهمیت ویژه‏اى دارد، نباید محدود به مکان خاص باشد، تا در هر زمان و مکان، به لحاظ شرایط ویژه، مصداق سازگار با عنوان کلى «محل‏» به شمار آید.

شگفت این که، اینان، این برداشت را برابر با فطرت زیبا و نیکوپسند و ذوق لغوى پنداشته‏اند که احکام قرآن را جاودانه مى‏نماید. (19)

در حالى که اگر منظور آیه، بیان کلى محل قربانى باشد و نه مکان ویژه‏اى، اضافه به چه معنایى است؟

اگر مکان خاصى در نظر نیست و آیه بیان کلى «محل‏» مى‏کند، این که مى‏فرماید: قربانى به جایگاه خود برسد، به چه معنایى است؟

اگر در واقع، حج‏گزار، بنابر عقیده آقایان، در هر کجایى مى‏تواند قربانى کند، این که آیه شریفه مى‏فرماید: قربانى باید به محل خود برسد، لغو خواهد بود!

اگر قربانى جاى مخصوص ندارد، نیازى نبود به نام بردن از «محل‏» زیرا هر جا قربانى انجام بگیرد، همان جا، جاى قربانى است.

حال، کدام ذوق لغوى و فطرت سلیم، این احتمالها را تایید مى‏کند؟

افزون بر این، اگر «هدى‏» جاى ویژه‏اى ندارد، چگونه خداوند کسانى را که نمى‏گذارند که «هدى‏» به جایگاه خود برسد، نکوهش مى‏کند:

«هم‏الذین کفروا و صدوکم عن المسجد الحرام والهدى معکوفا ان یبلغ محله.» (20)
ایشان، همانانند که کفر ورزیدند و شما را از مسجدالحرام بازداشتند و نگذاشتند که قربانى، به قربانگاه خود برسد.

اگر «هدى‏» جاى ویژه‏اى ندارد و قربانى هر جا که انجام شد، اشکالى ندارد و همان جا، جاى قربانى خواهد بود، بازداشتن از این که «هدى‏» به جایگاه خود برسد، چه معنایى دارد؟ از روایاتى چند نیز استفاده مى‏شود که قربانى جاى ویژه دارد و آن هم منى است:

عن منصوربن حازم، عن ابى عبدالله (ع) فى رجل یضل هدیه فوجده رجل آخر فینحره.
فقال: ان کان نحره بمنى فقد اجزا عن صاحبه الذى ضل عنه و ان کان نحره فى غیر منى لم‏یجز عن صاحبه.» (21)
منصوربن حازم از امام مى‏پرسد شخصى قربانى خود را گم مى‏کند و دیگرى آن را مى‏یابد و قربانى مى‏کند [چه حکمى دارد؟ ] امام مى‏فرماید: اگر در منى قربانى کرده از صاحب آن کفایت مى‏کند و اگر در غیر منى بوده کفایت نمى‏کند.

متفاهم عرفى روایت این است که: شخص از سوى صاحب قربانى، اجازه داشته حیوان گم‏شده را اگر یابید قربانى کند; زیرا در آن زمان، که حاجیان گروهى از شهر و دیار خود به سوى خانه خداد مى‏آمده‏اند، معمول این بوده اگر اتفاقى براى کسى مى‏افتاده، همه اعضاى گروه تلاش مى‏ورزیده‏اند گرفتارى همراه و همسفر خود را به گونه‏اى برطرف کنند. در مساله مورد نظر نیز، چنین بوده است که اگر یکى از همراهان، قربانى خود را گم مى‏کرده، دیگران به جست‏وجو مى‏پرداخته‏اند و در سرزمین گسترده منى و وقت‏بسیار کم، هر یک از اعضاى کاروان از سوى صاحب قربانى اجازه داشته اگر قربانى را در هر کجاى منى بیابد، از سوى صاحب قربانى، کشتار کند. پس، در روایت‏یاد شده، اجازه داشتن شخص یابنده، مفروغ‏عنه بوده; از این روى، امام، از مساله دیگرى سخن مى‏گوید و آن این که: یابنده که اجازه هم دارد، باید در منى کشتار کند و اگر در غیر منى کشتار کند، بسنده نیست.

اگر این نکته را که یادآور شدیم، درست‏باشد، از این جهت اطلاق ندارد و موردى را که یابنده از مالک اجازه نداشته، در برنمى‏گیرد; از این روى، اشکال صاحب جواهر به روایت، از این زاویه وارد نیست که مى‏نویسد:

«بل الظاهر الصحیح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنى الا انه لاقائل به.» (22)

از ظاهر صحیحه بر مى‏آید که کشتار در منى مطلقا از سوى صاحب آن، کفایت کند، در حالى که این اطلاق، قائلى ندارد.

در جاى دیگر مى‏نویسد:

«وایضا فى صحیح منصور... بناء على اولویة عدم الاجزاء مع الاختیار من حال الاضطرار، «لکن فیه انه مبنى على اجزاء التبرع والا کان مطرحا. (23) » روایت منصور دلالت دارد که در حال اختیار، کشتار در غیر منى، به طریق اولى بسنده نیست، لکن این سخن مبنى بر این که قربانى از سوى مالک، گرچه بدون اجازه باشد، قائلى ندارد و کسى آن را نگفته، از این روى روایت طرد مى‏شود.

گروهى از این سخن صاحب جواهر، برداشت کرده‏اند که صاحب جواهر، روایت را طرد کرده; از این روى مضمون صحیحه، به طور کلى از اعتبار مى‏افتد; زیرا کشتار بدون اذن از سوى مالک قربانى را روا مى‏داند.

بر این برداشت چند اشکال وارد است:

1 . هدف صاحب جواهر، طرد کلى مضمون صحیحه نیست. آن بخش از صحیحه که مى‏گوید: کشتار در غیر منى کافى نیست، در نزد صاحب جواهر نیز اعتبار دارد; زیرا صاحب جواهر به محقق که مى‏نویسد:

«ولو ضل الهدى فذبحه غیر صاحبه لم‏یجز عنه.» (24)

اشکال مى‏کند و مى‏نویسد:

«اما عدم الاجتزاء المصنف، فهو کالاجتهاد فى مقابل النص.» (25)

که مقصود از نص در این جا، صحیحه منصور است.

2 . از ظاهر عبارت صاحب جواهر که مى‏نویسد:

«بل ظاهر الصحیح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنى، الا انه لاقائل به.» بر مى‏آید که اطلاق، قائل ندارد. البته محذورى نیست، اطلاق روایت‏به دلیلهایى که اجازه را لازم مى‏دانند، قید مى‏خورد، حال چرا مضمون بخش دیگر روایت از اعتبار بیفتد؟

3 . گیریم که صاحب جواهر، بر این باور باشد که چون به اطلاق دین صحیحه کسى عمل نکرده، پس باید آن را به دور افکند، چه دلیلى بر اعتبار این سخن است؟

سیره فقیهان شیعه بر این بوده که اگر یک بخشى از روایت معتبر، معارض داشت، همان بخش از اعتبار مى‏افتد و بخشى دیگر روایت‏به اعتبار خود باقى مى‏ماند.

بنابراین، دست‏بالا، اطلاق صحیحه در مورد کشتار بدون اجازه از سوى مالک، قید مى‏خورد; اما این که کشتار قربانى حج تمتع در غیر منى کافى نیست، به اعتبار خود باقى خواهد بود. البته این، در صورتى است که نپذیریم که مورد صحیحه جایى است که یابنده از سوى مالک اجازه دارد و رقیق و همراه اوست وگرنه در این بخش از روایت، هرگز قیدى نخواهد خورد.

بارى، با این اشکال، نمى‏توان صحیحه را از اعتبار انداخت و مضمون صحیحه، به گونه آشکار و روشن، براى قربانى حج تمتع، جاى ویژه بیان مى‏کند که منى باشد و قربانى در غیر منى را کافى نمى‏داند.

مضمون روایت هم، با مضمون آیات شریف که بیانگر جاى کشتار «هدى‏» هستند، هماهنگى دارد. روایات دیگرى هم، این مضمون را تایید مى‏کنند، از جمله:

«عن ابى عبدالله (ع) مثنى کله منحر وافضل المنحر کله المسجد.» (26)
امام صادق (ع) فرمود: همه جاى منى قربانگاه است و برترین آن، نزدیک مسجد خیف است.

«عن ابى عبدالله (ع) لاهدى الا من الابل ولاذبح الا بمنى.» (27)
امام صادق (ع) فرمود: تنها قربانى شتر است [حصر نسبى است و فرد برتر منظور است] و تنها کشتار در منى بسنده خواهد بود.

«عن ابى عبدالله (ع) اذا صرت الى منى فانحر هدیک.» (28)
هرگاه به منى رسیدى هدى خود را کشتار کن.

«هذا منحر وکل منى منحر.» (29)
این جا قربانگاه است و همه منى قربانگاه است.

روایات دیگرى به این مضمون، وارد شده‏اند، گرچه از نظر سند، معتبر نیستند، اما مؤیدم ضمون روایات صحیحه و هماهنگ با مضمون آیات هستند.

دیدگاه فقیهان
شمارى از فقیهان، از قربانگاه و جایگاه قربانى حج تمتع، به گونه آشکار و روشن سخن گفته‏اند و شمارى از آنان، چون این مساله را روشن و از بایسته‏ها و امور گریزناپذیر مناسک حج مى‏دانسته‏اند، از آن در گذشته‏اند و سخنى نگفته‏اند، ولى در مساله‏اى که فرع بر این مساله است، آن را طرح کرده‏اند که مساله جاى قربانى کفاره احرام باشد.

شیخ صدوق در این‏باره مى‏نویسد:

«کل من وجب علیه فداء شى‏ء اصابه و هو محرم فان کان حاجا فنحر هدى الذى یجب علیه بمنى وان کان معتمرا نحره بمکه.» (30)

هر حج‏گزارى که بر او فدیه واجب شده باشد، اگر در حال گزاردن حج تمتع باشد، باید در منى هدى خود را بکشد و اگر در حال گزاردن حج عمره باشد، باید در مکه هدى خود را بکشد.

در این‏باره روایت‏خاص وجود ندارد. روایات درباره کفاره صید (31) است که برابر آنها فقیهان، فتوا داده‏اند. فتواى شیخ صدوق، براساس روایات اصل «هدى‏» است که هدى حج واجب را در منى و هدى حج عمره را در مکه واجب مى‏دانند. ایشان درباره کفاره حج واجب و عمره، مانند اصل هدى فتوا داده است. ولى شیخ مفید، براساس روایات کفاره صید فتوا داده و مى‏نویسد:

«ومن وجب علیه فداء الصید وکان محرما للحج ذبح ماوجب علیه او نحره بمنى وان کان محرما للعمرة ذبح او نحر بمکه.» (32)

حج‏گزارى که کفاره بر او واجب شده باشد، اگر احرام حج واجب بسته باشد، باید در منى هدى خود را بکشد و اگر احرام براى حج عمره بسته باشد، باید هدى خود را در مکه بکشد.

شیخ صدوق و شیخ مفید، جایگاه اصل قربانى حج و عمره را، چون روشن بوده، طرح نکرده‏اند، ولى شیخ طوسى، جایگاه اصل قربانى حج و عمره را مطرح مى‏کند:

«ولایجوز ان یذبح هدى الواجب الا بمنى ومالیس بواجب جاز دبحه او نحره بمکة.» (33)

قربانى واجب را، جایز نیست‏حج‏گزار در غیر منى بکشد واما غیرواجب را مى‏تواند در مکه بکشد.

شیخ یوسف بحرانى در حدائق، عبارت ابن‏براج را چنین نقل مى‏کند:

«وکل من کان محرما بالحج، وجب علیه جزاء الصید اصابه واراد ذبحه او نحره فلیذبحه او ینحره بمنى وان کان معتمرا جعل ذلک بمکه.» (34)

آن که احرام حج‏بسته، اگر کفاره صید بر عهده او آمده باشد، باید در منى هدى خود را بکشد و آن که احرام عمره بسته، باید در مکه هدى خود را بکشد.

ابن براج نیز، بسان شیخ مفید از جایگاه هدى واجب سخنى نگفته، چون روشن و مفروغ‏عنه بوده است.

ابوالصلاح حلبى مى‏نویسد:

«و حکم هدى العمرة حکم هدى الحج فى السیاق الا انه ینحر او یذبح هدى العمرة قبالة الکعبه.» (35)

حکم هدى عمره، بسان حکم هدى قربانى حج است. فرق اینها در جاى قربانى است که هدى عمره در مکه در برابر کعبه، کشته مى‏شود.

همانند همین دیدگاه را ابن ادریس دارد که مى‏نویسد:

«لایجوز ان یذبح الهدى الواجب فى الحج العمرة المتمتع بها الى الحج الا بمنى و مالیس بواجب جاز ذبحه او نحره بمکة.» (36)

هدى واجب در حج تمتع، تنها در منى کشته مى‏شود; اما هدى غیر واجب را مى‏توان در مکه نیز کشت.

ابن‏زهره مى‏نویسد:

«اما هدى المتمتع فاعلاه بدنه وادناه شاة ویذبح او ینحر بمنى.» (37)

بهترین هدى حج تمتع، شتر و پایین‏ترین آن، گوسفند است که در منى کشته مى‏شوند.

محقق مى‏نویسد:

«یجب ذبحه بمنى.» (38)

علامه حلى مى‏نویسد:

«نحر هدى التمتع یجب بمنى.» (39)

همو، در جاى دیگر مى‏نویسد:

«مکان اراقة الدماء.... فمکانه منى ان کان حاجا ومکه ان کان معتمرا.» (40)

جاى ریختن خون قربانى منى است در حج و مکه در عمره.

شهید اول مى‏نویسد:

«محل الذبح والحلق منى.» (41)

جاى کشتن هدى و تراشیدن سر، منى است.

شیخ یوسف بحرانى از قول صاحب مدارک مى‏نویسد:

«وما وجب منه فى الحج‏یجب ذبحه بمنى.» (42)

صاحب جواهر، ذیل عبارت محقق مى‏نویسد:

«عنه علمائنا فى محکى المنتهى والتذکرة وعندنا فى کشف اللثام.» (43)

این حکم اجماعى است که بنابر روایت منتهى و تذکره، علامه، تعبیر به نزد علماى ما و فاضل هندى، تعبیر به نزد ما کرده است.

شیخ یوسف بحرانى مى‏نویسد:

«والمستفاد من هذه الاخبار ان الواجب لاینحر او یذبح الا بمنى والهدى المستحب یجوز نحره بمکه رخصة هدى العمرة نحره بمکه واجبا کان او مستحبا وان کلها منحر وان افضلها الجزوره ومنى کلها منحر وان کان افضلها حوالى المسجد.» (44)

آنچه از مجموع اخبار استفاده مى‏شود، قربانى حج واجب، باید در منى کشته شود و قربانى مستحب را رواست که در مکه کشت. اما قربانى عمره را، چه واجب و چه مستحب، باید در مکه کشت. همه جاى مکه، براى این گونه قربانى، قربانگاه است، گرچه برترین جاى آن، جزوره است و همه منى نیز قربانگاه به شمار مى‏رود، گرچه برترین جاى آن، پیرامون مسجد [خیف] است.

هدف از نقل سخنان فقیهان، بیان این نکته بود که فقیهان شیعه هم بر مبناى متفاهم عرفى در جمع بین روایات مشى کرده‏اند و برابر آیات و روایات در این باب، فتوا داده‏اند.

نکته دیگرى که در سخنان فقیهان به چشم مى‏خورد، دیرینه بودن طرح این مساله در فقه و فقاهت است. از مطالبى که گذشت این نتیجه به دست آمد که واجب بودن قربانى در منى در حج تمتع و حج قران از ضروریات فقه شیعه است و از فقیهان شیعه کسى را نداریم که در این حکم تردید داشته باشد، چه کسانى که به گونه روشن در عبادت فقهى خویش آورده‏اند و چه کسانى که به لحاظ روشن بودن حکم، آن را در کتاب فقهى خود طرح نکرده‏اند.

پس این که بعضى اظهار داشته‏اند، منى به عنوان جاى قربانى از زمان شیخ طوسى مطرح شده (45) ، سخن نادرستى است و عبارت شیخ صدوق، پیش از شیخ انصارى، این سخن را مخدوش مى‏کند. افزون بر این و مهم‏تر از این، آیات و روایات و سیره رسول‏خدا (ص) و ائمه اطهار (ع)، بر این نکته دلالت دارند و مؤید این حکم هستند.

اکنون که روشن شد قربانى باید در منى انجام بگیرد، این پرسش وجود دارد که اگر نشد حج‏گزار قربانى خود را در منى انجام دهد، به هر دلیلى، آیا در جاى دیگرى قربانى بر او واجب مى‏شود و اگر واجب باشد، در خارج از منى، هر کجا که باشد فرقى نمى‏کند، چه وادى‏محسر، چه مکه و...؟ آیا مى‏تواند در خارج از منطقه حجاز، در زادگاه خود انجام دهد؟

به دیگر بیان، اگر در منى ممکن نشد، هیچ الزامى نیست که در کجا باشد، چه وقتى باشد. موسم حج و قربانى در حج، هیچ‏گونه ویژگى ندارد.

واجب بودن و یا واجب نبودن قربانى، در صورتى که نشود در منى انجام داد، بستگى بر این دارد که آیا شرط در منى بودن، اطلاق دارد، یا ویژه هنگامى است که امکان داشته باشد؟ اگر از دلیل این شرط استفاده شد که در منى بودن شرط است، چه متمکن باشد و چه نباشد، نتیجه این مى‏شود: اگر کسى از انجام شرط درماند، قربانى بر او واجب نخواهد بود، براساس قاعده برداشته شدن «مشروط‏» با نبود یکى از شرایط آن، مانند این که گفته مى‏شود: براساس مفاد دلیلهاى شرط بودن پاکیزگى و پاک بودن از آلودگیها، به لسان نفى و اثبات: «لاصلوة الا بطهور» (46) کسى که نتوانست‏خود را از آلودگى پاک کند، واجب بودن نماز از عهده او برداشته خواهد شد. اما گر دلیل واجب بودن قربانى اطلاق داشت و دلیل شرط اجمال داشت، شرط بودن برداشته مى‏شود و قربانى در خارج از منى واجب خواهد بود.

بنابراین، باید به تحلیل و بررسى دو گونه دلیل پرداخت:

1 . دلیلهاى واجب بودن قربانى.

2 . دلیلهاى شرط بودن منى.

دلیلهاى واجب بودن قربانى اطلاق دارند: خداوند مى‏فرماید:

فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدى.
کسى که حج تمتع مى‏گزارد، آن گونه که توانایى دارد، قربانى کند.

در صحیحه زراره آمده: «وعلیه الهدى.» (47)

روشن است که دلیلها اطلاق دارند. بر عهده حج‏گزار هدى است، چه بتواند در منى قربانى کند، چه نتواند. در دلیلهاى شرط بودن منى، اگر بیانى مانند: «لاذبح الا فى منى‏» ، با سند قطعى ثابت مى‏شد، آن‏گاه ممکن بود کسى بگوید: «لسان شرط اطلاق دارد و مى‏گوید در غیر منى کشتارى نیست، چه توانایى و امکان از کشتار در منى داشته باشد، چه نداشته باشد.» لیکن، چنین دلیلى ثابت نیست. آنچه درباره شرط بودن «منى‏» آمده، ظاهر آیه شریفه است که مى‏فرماید:

«لاتحلقوا رؤسکم حتى یبلغ الهدى الى محله.»
و صحیحه منصوربن حازم که مى‏فرماید:

«اگر قربانى در منى انجام گرفت، بسنده است و گرنه بسنده نیست.» دلیل شرط بودن «منى‏» اجمال دارد و روشن نیست که شرط بودن منى مطلق است، یا ویژه هنگامى است که ممکن باشد؟ آن جایى که به طور یقین «منى‏» شرط است، هنگامى خواهد بود که حج‏گزار توانا بر انجام قربانى در «منى‏» باشد.

تنها همین مقدار دلیلهاى واجب بودن قربانى در منى قید مى‏خورند، اما در فرض ناگزیرى و ناچارى به ترک قربانى در منى، دلیلهاى واجب بودن قربانى، همچنان اعتبار خواهند داشت، بویژه این که قربانى از مناسک مهم و برجسته حج است و از مصادیق درخشان بزرگداشت‏شعائر الهى و بى‏گمان، خداوند بر ترک آن راضى نیست.

بر فرض واجب بودن قربانى در خارج از «منى‏» هر کجا انجام گرفت فرقى ندارد: وادى‏محسر، مکه و وطن حج‏گزار؟

آیا باید قربانى در موسم حج، در همان مکانها و جایها و مشاعر و مواقف، مانند وادى محسر و... انجام بگیرد، یا فرقى نمى‏کند، هر جا که توانایى بر انجام داشت، انجام آن بى‏اشکال است و بهتر و چه بسا، واجب خواهد بود در جایى انجام دهد که نیازمندان، بهتر و آسان‏تر بتوانند از آن استفاده کنند.

از آن جا که این سخن، با دیدگاه دیگرى همسویى دارد که مى‏گوید: در وضع کنونى که قربانى به مصرف بینوایان و نیازمندان نمى‏رسد، انجام آن در منى جایز نیست، باید در وطن و یا جاى دیگرى که این امکان باشد، انجام گیرد، در این جا، براى پرهیز از تکرار، ضمن بررسى این دیدگاه، پاسخ آن سخن را نیز خواهیم داد.

یکى از صاحبان این دیدگاه مى‏نویسد:

«اذا استعصب الحالتین السابقین بحیث لم‏یبق امامنا الا الاتلاف او الاحراق فیجب ترک الذبح فى منا و عزل قیمة الهدى على الاحوط اللازم و الاتیان سایر المناسک والذبح فى الوطن اول محل آخر بعد الرجوع.» (48)

اگر دو گونه پیشین، دشوار شد [کشتار در منى و صرف قربانى در مصارف تعیین شده با کشتار در منى و بردن براى مصرف به خارج از منى]، به گونه‏اى که هیچ راهى پیش روى ما نماند جز از بین بردن و آتش‏زدن، واجب است قربانى انجام نشود و احتیاط واجب است که بهاى آن را جدا کند و دیگر مناسک حج را انجام دهد و پس از بازگشت، در وطن خود، یا جاى دیگر قربانى را انجام دهد.

وى، دو دلیل براى دیدگاه خود اقامه کرده است.

1 . از روایات استفاده مى‏شود که ذخیره‏سازى گوشت قربانى در عصر رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) ممنوع بوده و قربانى براى مصرف نیازمندان انجام مى‏گرفته است و ما قربانى که به مصرف نیازمندان نرسد، سراغ نداریم. در واقع، شارع مقدس، یک مطلوب بیش‏تر ندارد و آن کشتن هدى و تقسیم کردن گوشت آن بین نیازمندان و بینوایان است، به گونه‏اى که اگر ممکن نبود صرف آن براى نیازمندان، مى‏توان از نظر صناعت فقهى گفت: در چنین هنگامى، در اصل، قربانى واجب نیست; زیرا نمى‏شود به خواست‏شارع، جامه عمل پوشاند. لیکن چون با احتیاط ناسازگارى دارد، بویژه پس از توجه به این نکته که شارع، هیچ‏گاه و در هیچ شرایطى، هدى و قربانى را از عهده بر نداشته; از این روى احتیاط واجب است که بهاى آن را حج‏گزار جداسازد و در بازگشت‏به وطن انجام دهد. (49)

این استدلال مخدوش است. اما نسبت‏به سیره رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و توجه دادن به روایات، که گوشت قربانى نباید ذخیره و باید به مصرف نیازمندان برسد، این، در صورت وجود نیازمند در «منى‏» است. وقتى در «منى‏» نیازمند وجود دارد و آنان هم در گوشت قربانى سهم دارند، معنى ندارد که گوشت قربانى ذخیره شود!

2 . اطلاقى وجود ندارد. قربانى و هزینه کردن براى نیازمندان، خواست‏شارع مقدس است، اگر ممکن نشد که به نیازمندان برسد، از نظر صناعت فقهى، قربانى واجب نیست; زیرا اطلاقى در دلیلها وجود ندارد که بگوید، بدون هزینه کردن براى نیازمندان، همچنان واجب است.

این سخن، ناسازگار با ظاهر آیات و روایات، بلکه صریح پاره‏اى از روایات است; زیرا در دلیلهاى واجب بودن قربانى، هم اطلاق وجود دارد و هم مفاد دلیلها این است که قربانى و رساندن آن به دست‏بینوایان، دو واجب جدا از یکدیگرند و هیچ‏کدام از لحاظ وجوب، ارتباطى به هم ندارند. پیش از این اشاره شد که دلیلهاى واجب بودن قربانى، اطلاق دارند و «فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدى‏» دلالت‏بر واجب بودن هدى دارد، چه بشود به مصرف نیازمندان رساند و چه نشود و نیز چه توانا بر کشتار در منى باشد و چه نباشد.

و نیز صحیحه زراره اطلاق دارد: «علیه الهدى‏» بر عهده حج‏گزار قربانى است، چه بتواند به مصرف نیازمندان برساند و چه نتواند.

آیه شریفه ذیل استناد شده بر یگانگى خواسته: کشتار و خوراندن به دیگران:

«والبدن جعلنا لکم من شعائرالله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع المعتر.» شتران قربانى را براى شما از شعایر قرار دادیم، شما را در آن خیرى است.
و همچنان که بر پاى ایستاده‏اند، نام خدا را بر آنها بخوانید و چون پهلوى آنها بر زمین رسید از آنها بخورید و فقیران قانع و گدایان را اطعام کنید.

از «فاء» «فکلوا» خواسته‏اند یگانگى خواسته را ثابت کنند. کشتار شتر فربه، براى خوردن و خوراندن است. این برداشت نادرست است; زیرا در آیه ترتیب طبیعى خوردن و خوراندن نسبت‏به کشتار بیان شده است و «فاء» نقش بیان این ترتیب طبیعى را به عهده دارد که در خارج، به گونه طبیعى، خوردن گوشت قربانى و خوراندن آن به دیگران، پس از کشتار قربانى صورت مى‏گیرد. اما این که واجب بودن کشتار قربانى هم، مترتب بر خوردن و خوراندن به دیگران است، آیه بر آن دلالت ندارد.

افزون بر این، «فاء» بر امر عقیب توهم حذر داخل شده است; زیرا کسى که قربانى مى‏کند، به این گمان و پندار مى‏افتد که خود، حق بهره‏بردارى و خوردن از آن را ندارد. امر «فکلوا» و در مقام برطرف کردن این پندار و گمان است که پرهیزى در خوردن آن نیست و امرى که در پى گمان و پندار پرهیز از خوردن و بهره بردن آمده، دلالت‏بر جایز بودن مى‏کند، نه واجب بودن، این نکته نیز، به یگانگى خواسته خدشه وارد مى‏سازد; زیرا بیان و سیاق آیه، سه دستور را بیان مى‏کند:

1 . واجب بودن قربانى.

2 . جایز بودن خوردن از آن.

3 . خوراندن آن به دیگران.

بنابراین، چند دستور، دلالت‏بر چند خواسته دارد. در سوره بقره، تنها سخن از واجب بودن قربانى به میان آمده و دو دستور دیگر، مطرح نشده است; اما در سوره حج، هر سه دستور بیان شده: از «فاذکروا اسم الله علیها صواف‏» واجب بودن قربانى به دست مى‏آید، از «فکلوا» خوردن و از «اطعموا» خورانیدن. همان‏گونه که خوردن و خورانیدن، ارتباط و پیوندى با هم ندارند، یعنى اگر کسى نتوانست‏بخورد، لزوم خورانیدن از عهده وى برداشته نمى‏شود. این دو امر، پیوند و وابستگى به کشتار ندارند، یعنى اگر کسى نتوانست‏بخورد و بخوراند، واجب بودن قربانى از عهده وى برداشته نمى‏شود; زیرا این دو حکم، قید واجب بودن قربانى نیستند که اگر انجام آنها ممکن نشد، اصل قربانى از عهده برداشته شود. قربانى آثار و برکتهاى بسیارى دارد که برآوردن نیاز بینوایان و تهى‏دستان، بخشى از حکمت آن است. در این جا، براى روشن‏تر شدن موضوع مناسب است‏به اهمیت قربانى و پاره‏اى از آثار و حکم آن بپردازیم.

قرآن و اهمیت قربانى
قرآن، از قربانى حج، به عنوان شعائر الهى یاد کرده که باید مورد تکریم و احترام قرار گیرد:

«یا ایها الذین آمنوا لاتحلوا شعائر الله ولا اشهر الحرام ولا الهدى ولا القلائد ولاامین بیت الحرام.» (50)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، شعایر خدا و ماه حرام و قربانى را، چه بدون نشانه و چه با نشانه، حرمت مشکنید و آزار آنان را که به طلب روزى و خشنودى پروردگارشان، آهنگ بیت‏الله‏الحرام کرده‏اند، روا مدارید.

«والبدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع والمعتر.» (51)
شتران قربانى را براى شما از شعایر خدا قرار دادیم. شما را در آن خیرى است.

و همچنان که بر پاى ایستاده‏اند، نام خدا را بر آنها بخوانید و چون پهلوى آنها بر زمین رسید، از آنها بخورید و فقیران قانع و گدایان را اطعام کنید.

در این آیه شریفه، سخن از خیر و برکت است: «لکم فیها خیر» که خوردن و خوراندن و بهره‏مند شدن از گوشت آن، یکى از خیرها و برکتهاست، لیکن برکتها و خیرهاى قربانى، در خوردن و خوراندن، خلاصه نمى‏شود و اسرار دیگرى نیز وجود دارد که به پاره‏اى از آنها رسول خدا (ص) و امامان (ع) اشاره فرموده‏اند:

على (ع) مى‏فرماید:

«سمعت رسول الله (ص) نخطب یوم النحر و هو یقول: ... ما تهریقون فیه من الدماء فمن صدقت نیته کان اول قطرة له کفارة لکل ذنبه.» (52)
شنیدم رسول خدا بر مردم خطبه مى‏خواند و مى‏فرمود: کسى که با نیت‏خالص و ناب قربانى کند، نخستین قطره خون قربانى، کفاره گناهان وى است.

یا امام موسى کاظم (ع) مى‏فرماید:

«قال رسول الله (ص) استفرهوا ضحایاکم فانها مطایاکم على الصراط.» (53)
قربانیهاى خود را فربه برگزینید، زیرا آنها مرکبهاى شمایند در پل صراط.

قربانى از شعایر الهى است و باید هر چه با شکوه‏تر در موسم حج، انجام گیرد و در روایات به این نکته، بسیار اهمیت داده شده است.

امام صادق (ع) مى‏فرماید:

«ذبح رسول الله (ص) عن امهات المؤمنین بقرة بقرة ونحر هو ستا و ستین بدنه و نحر على (ع) اربعا و ثلاثین بدنه.» (54)
رسول خدا (ص) براى همسران خود در منى گاو و براى خود شصت و شش شتر قربانى کرد و على (ع) سى و چهار شتر قربانى کرد.

یا روایت کرده‏اند:

«کان النبى (ص) ساق معه ماة بدنه فجعل لعلى (ع) اربعا و ثلاثین و لنفسه ستا و ستین و نحرها کلها بیده.» (55)
این که رسول خدا صد شتر فربه از مدینه به منى مى‏آورد (بیش از پانصد کیلومتر) براى تعظیم شعائر الهى است اگر براى خوردن و خورانیدن به بینوایان و تهى‏دستان بود، در همان مدینه کشتار مى‏کرد، بین راه کشتار مى‏کردند، چرا این همه را به منى بیاورد؟

معلوم مى‏شود تعظیم شعائر الهى در نظر بوده که باید به گونه جمعى انجام شود: همه همزمان در یک مکان گرد آیند، خانه خدا را طواف کنند، سعى صفا و مروه را انجام دهند، با هم به سوى مواقف حرکت کنند، با هم وقوف داشته باشند، و با هم رمى‏جمرات کنند، با هم در یک زمان و در یک مکان، صحنه با شکوه قربانى را بیافرینند.

پس حکمت قربانى، تنها در برآوردن نیاز بینوایان خلاصه نمى‏شود. آنچه از آیات و روایات استفاده مى‏شود برآوردن نیاز بینوایان، بخشى از حکمت جعل این حکم است و حکم، دائرمدار تمام حکمت نیست، تا چه رسد به بخشى از حکمت.

این که در آیات و روایات تاکید بسیار شده بر تعظیم شعائر در قربانى، دلیل بر این است که در انجام قربانى، یک خواسته هدف نبوده، که بر آوردن نیاز بینوایان باشد و خواسته و خواسته‏هاى دیگرى نیز در نظر بوده که مهم‏ترین آنها بزرگداشت‏شعائر الهى است.

حفص یانجترى از امام صادق (ع) مى‏پرسد:

«رجل ساق الهدى فعطب فى موضع لایقدر على من یتصدق به علیه ولایعلم انه هدى.
قال: ینحره ویکتب کتابا انه هدى یضعه علیه لیعلم من مر به انه صدقه.» (56)
اگر کسى بر اثرخستگى هدى، نمى‏تواند آن را به قربانگاه برساند و در بیابان هم، نیازمند یافت نمى‏شود، تا قربانى کند و به مصرف برساند، چه باید بکند؟

امام فرمود: قربانى را باید انجام دهد و چیزى بنویسد و روى آن بگذارد که این قربانى و هدى است، تا رهگذران متوجه شوند که صدقه است.

این روایت، از نظر سند صحیحه است و از نظر دلالت، به گونه آشکار دلالت دارد که واجب بودن قربانى و واجب بودن هزینه کردن آن، در تکلیف جداى از یکدیگرند، به گونه‏اى که اگر توانا بر انجام هزینه آن نبود، قربانى کردن آن از عهده حج‏گزار برداشته نمى‏شود.

این که امام (ع) مى‏فرماید: «نوشته‏اى روى آن بنهد، تا رهگذران از آن استفاده کنند» دلیل بر واجب بودن هزینه کردن آن نیست; زیرا از کجا معلوم، رهگذر و قافله‏اى از آن جا بگذرد و در بین آنان بینوایى باشد و از کجا معلوم، تا رسیدن کاروان، گوشت قربانى طعمه پرندگان و درندگان صحرا نشود و یا نگندد و فاسد نشود؟ و....

رهنمود امام، تنها براساس یک احتمال است که رهگذرى اگر رسید و گوشت هم فاسد نشده بود... از نوشته پى‏برد که گوشت صدقه است و از آن استفاده کند. روایت، در مورد حج واجب است، گرچه حج قران باشد. احتمال فرق بین قربانى حج قران و حج تمتع که در حج قران، به مصرف رساندن شرط نباشد و در حج تمتع شرط باشد، درست نیست و هیچ فرقى بین آنها نیست و در هر دو، خواسته یکى است.

شاید گفته شود مورد روایت‏حفص جایى است که قربانى بر اثر خستگى، در حال از بین رفتن است و چون حج‏گزار فرصت ندارد که بایستد و هدى هم توانایى حرکت ندارد، رها کردن حیوان هم، سبب از بین رفتن آن مى‏شود، امام دستور مى‏دهد که حیوان را بکشد، دست‏کم، احتمال استفاده از آن باشد، نه از این جهت که هدى باشد، از این روى دلالت ندارد بر جایى که از ابتدا مى‏داند اگر حیوان را بکشد گوشت آن از بین مى‏رود.

در پاسخ از این شبهه باید گفت: وقتى قربانى حج قران، اشعار شده دیگر حق تبدیل آن را ندارد. اگر در واقع هدى حج نبود، باید مى‏توانست تبدیل کند و چه بسا فروش آن براى وى ممکن بود. در هر صورت، فرض جایى است که توان هزینه آن را ندارد، با این حال، امام مى‏فرماید: باید قربانى کند. امام نمى‏پرسد که آیا براى وى امکان دارد تبدیل بکند، و یا نه و به طور مطلق مى‏فرماید: باید قربانى کند.

این روایت و روایات دیگر با همین مضمون، دلیل خوبى هستند بر چند تا بودن خواسته و واجب مستقل بودن هر کدام از آنها. خود قائل محترم هم اطلاق ادله را قبول دارد. وقتى که این اشکال را طرح مى‏کند: براساس صناعت فقهى وحدت مطلوب، ایجاب مى‏کند اگر از هزینه کردن قربانى عذر داشت، اصل واجب بودن قربانى از عهده وى برداشته مى‏شود، نه این که در خارج از منى و در وطن واجب باشد.

در پاسخ مى‏گوید: ترک قربانى به طور کلى خلاف احتیاط است، بویژه این که شارع راضى به ترک آن نیست.

«خصوصا بعد ملاحظة عدم اسقاط الشارع المقدس الهدى فى مورد من الموارد.» (57)

اگر اطلاق در دلیل شارع نباشد، از کجا فهمیده مى‏شود که شارع راضى به ترک قربانى در صورت ممکن نبودن مصرف نیست؟

اشکال کرده‏اند: اگر گوشت قربانى هدر برود و به مصرف بینوایان نرسد، اسراف است و حرام; از این روى، در شرایط کنونى که قربانیها به مصرف واقعى نمى‏رسد و در منى از بین مى‏روند، انجام قربانى در منى واجب نیست.

صاحب این دیدگاه بر این باور است که دلیلهاى حرام بودن اسراف، درگاه تعارض، مقدم هستند بر دلیلهاى واجب بودن قربانى، وجه استدلال هم، لابد از باب امتناع اجتماع امر وجوبى، یا نهى تحریمى است که در مورد تعارض این دو، وقتى جمع ممکن نبود، نهى مقدم بر امر خواهد بود.

این استدلال مخدوش است; زیرا بنابر چند تا بودن خواسته: واجب بودن قربانى و واجب بودن تقسیم آنها بین بینوایان، قربانى و مصرف، دو واجب جداى از یکدیگرند و وقتى مکلف نتوانست‏یکى را انجام دهد، دیگرى از عهده‏اش برداشته نمى‏شود. در این صورت، دلیلهاى اسراف متوجه آن نمى‏شود. وقتى شارع این‏گونه تصرف در مال را اجازه مى‏دهد، دلیلهاى حرام بودن اسراف، این مورد را، یعنى قربانى کردن و تقسیم نکردن آن بین نیازمندان و هدر دادن آن را در بر نمى‏گیرند; زیرا دلیل خاص داریم اگر تقسیم گوشت قربانى در بین بینوایان ممکن نبود، باید قربانى انجام بگیرد، گرچه گوشت آن هدر رود. موضوع مصرف قربانى، تنها ترتب طبیعى بر انجام قربانى دارد، نه ترتب فقهى. قربانى واجبى است و صرف آن، واجبى دیگر. اگر حج‏گزار از انجام دومى ناتوان شد، اولى از عهده وى برداشته نمى‏شود.

پس در قربانى کردن، تعظیم شعائر باید جلوه‏اى ویژه داشته باشد این که رسول خدا (ص)، صدشتر فربه را از مدینه به منى مى‏آورد و با دست مبارک خویش نحر مى‏کند، براى جلوه دادن به شعائر الهى است.

افزون بر این، خود برآوردن نیاز درماندگان و بینوایان در صحراى منى ویژگى دارد. حال اگر نشد این مهم انجام شود، نباید از امر مهم‏تر که همانا زرگداشت‏شعائر الهى است، چشم‏پوشید که شارع براى قربانى در آن صحرا ویژگى قائل است. انتقال قربانى از صحراى منى به دیگر جاهاى سرزمینها، خالى کردن حج از مناسک آن و غفلت از شعائر الهى است که به یقین، شارع راضى بدان نیست.

اشکال:
بزرگداشت و تکریم شعائر الهى، هیچ‏گاه اقتضاء نمى‏کند صدها راس دام در منى کشته شوند و روى هم انباشته و فاسد شوند. بى‏گمان از بین بردن این سرمایه عظیم، موجب تعظیم شعائر نمى‏شود. چطور نابود کردن این همه دام، پاسداشت‏شعائر الهى است، اما قربانى کردن آنها در وطن در صدها بینوا و درمانده و تهى دست را آبرومندانه، تغذیه کردن، ضد شعائر الهى؟

پاسخ:
گفتیم: قربانى، دائر مدار حکمت آن نیست و حتى تعظیم شعائر الهى در قربانى، بستگى به برآوردن نیاز تهى‏دستان ندارد، بلکه مسائل و اسرار دیگرى وجود دارد که ما به پاره‏اى از آنها آگاهى داریم. از جمله برگزار کردن با شکوه و عظمت مناسک حج در روزهاى مشخص و در مکانهاى ویژه و سر بریدن و نحر کردن هزاران دام براى رضاى دوست و گذشتن از مال دنیا در راه او و خودسازى و پالایش درون.

افزون بر این، هدر رفتن و نابود شدن قربانیها در «منى‏» در شرایط کنونى، ناشى از حکم الهى نیست، بلکه ضعف مدیریت‏حج است که این نابسامانى را به وجود آورده و این سرمایه عظیم را به باد فنا مى‏دهد. اگر مدیریت‏حج، سامان‏مند و صحیح و بهنجار و براساس اسلوب و روش درستى مى‏بود، افزون بر برگذارى باشکوه این مراسم، از نابودى هزارهزار راس دام قربانى هم جلوگیرى مى‏شد و به مصرف صحیح بینوایان و درماندگان جهان اسلامى مى‏رسد.

اما این سخن که اگر قربانى در «منى‏» ممکن نشد، چه باید کرد؟

به این مطلب، اشاره شد: این نکته بستگى دارد بر اطلاق و اطلاق نداشتن دلیل اشتراط قربانى در منى. در این‏باره گفته شد: دلیل اشتراط، اجمال دارد، ولى دلیل واجب بودن قربانى مطلق است. آیا از این راه مى‏توان گفت: وقتى که حج‏گزار نتوانست درمنى قربانى کند و توانایى بر فراهم آوردن این شرط نداشت، آیا مى‏تواند قربانى که به گونه وجوب بر عهده وى قرار دارد، در هر جا و هر زمان، خواست انجام دهد؟

البته این سخن، با سخن پیشین فرق دارد. زیرا در آن جا، سخن از این بود که با توانایى انجام آن در «منى‏» چون نمى‏تواند به مصرف اهلش برساند، مى‏تواند در وطن قربانى کند، به دلیل یگانگى خواسته و حرام بودن اسراف. اما در این جا، سخن در این است که نمى‏تواند در منى قربانى کند، یعنى توانایى بر انجام شرط را ندارد. در این جا فتوا داده‏اند: چون شرط را نمى‏تواند فراهم آورد، اصل قربانى، هرکجا باشد، از جمله وطن، کافى خواهد بود.

این فتوا هم مشکل است. زیرا وقتى انجام قربانى واجب شد، باید با حج پیوستگى داشته باشد. باید حج‏گزار در موسم حج، در مکانها و موقفهاى ویژه، مناسک را انجام دهد. فتوا به انتقال مناسک حج از موسم حج و موقفها و مکانهاى آن، خالى کردن حج است از مناسک که مشکل به نظر مى‏رسد.

افزون بر این، بر اساس روایات، اگر ممکن نشد انجام مناسک در منى، باید به زمینهاى اطراف منى انتقال یابد، مانند: واى محسر:

سماعه مى‏گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم:

«اذا کثر الناس بمنى وضاقت علیهم کیف یصنعون؟
فقال: یرتفعون الى وادى محسر.
قلت: فاذا کثر والجمع ضاقت علیهم کیف یصنعون.
فقال: یرتفعون الى المازمین. (58)
اگر جمعیت‏حج‏گزار، به قدرى زیاد شد که منى گنجایش آن را نداشت، چه باید بکنند؟ امام (ع) مى‏فرماید: به وادى محسر مى‏روند.

آیا رفتن به وادى محسر تنها براى بیتوته و وقوف است، یا براى انجام دیگر مناسک منى، غیر از رمى جمرات هم مى‏توان به آن وادى رفت؟

به طور طبیعى وقتى سرزمین منى گنجایش جمعیت‏حج‏گزار را براى بیتوته و وقوف نداشته باشد، براى قربانى که مشکلات بیش‏ترى دارد، گنجایش نخواهد داشت. اگر بیتوته به سرزمین محسر انتقال مى‏یابد، دیگر مناسک منى هم به آن جا انتقال مى‏یابد، البته غیر از رمى جمرات که موضوع و تحقق خارجى آن به انجام دادن آن در همان سرزمین «منى‏» است.

قربانى در وادى محسر هم موافق مفاد موثقه و هم موافق تعظیم شعائر الهى و مناسک حج در موسم حج است و هم موافق با احتیاط.

 
پانوشت‏ها:
1 . سوره «حج‏» ، آیه 27.
2 . سوره «حج‏» ، آیه 36.
3 . سوره «بقره‏» ، آیه 196.
4 . «وسائل الشیعه‏» ، شیخ حر عاملى، ج‏10/101، داراحیاء التراث العربى، بیروت.
5 . همان مدرک‏100/.
6 . همان مدرک‏119/.
7 . همان مدرک‏127/.
8 . «الفروع من الکافى‏» ، ثقة الاسلام کلینى، ج‏4/193، دارالتعارف، بیروت.
9 . همان مدرک‏191/.
10 . سوره «بقره‏» ، آیه 128.
11 . تفسیر «صافى‏» ، ج‏2/428.
12 . «الفروع من الکافى‏» ، ج‏4/209.
13 . «علل الشرایع‏» ، ج‏2/142.
14 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏10/93.
15 . «مفردات‏» ، راغب‏128/.
16 . «کتاب العین‏» ، خلیل‏194/.
17 . «نهایه‏» ، ابن‏اثیر، ج‏1/432.
18 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏9/306.
19 . «فقه‏» ، شماره 10/179 و 181.
20 . سوره «فتح‏» ، آیه 25.
21 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏10/127.
22 . «جواهر الکلام‏» ، شیخ محمد حسن نجفى، ج‏19/128، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
23 . همان مدرک‏121/.
24 . همان مدرک، ج‏19/127.
25 . همان مدرک‏129/.
26 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏10/93.
27 . «تهذیب الاحکام‏» ، شیخ طوسى، ج‏5/214، دارالتعارف، بیروت.
28 . «بحارالانوار» ، علامه مجلسى، ج‏96/301، مؤسسه الوفاء، بیروت.
29 . همان مدرک‏277/.
30 . «مقنع‏» ، شیخ صدوق، چاپ شده در «جوامع‏الفقهیه‏» 21/.
31 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏9/245.
32 . «مقنعه‏» ، شیخ مفید69/.
33 . «نهایه‏» ، شیخ طوسى چاپ شده در «جوامع‏الفقهیه‏» 311/.
34 . «حدائق الناضره‏» ، شیخ یوسف بحرانى ج‏17/41، انشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
35 . «الفروع من الکافى‏» ، ج‏4/222.
36 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/42.
37 . «غنیه‏» ، چاپ شده در «جوامع الفقهیه‏» 520/.
38 . «جواهر الکلام‏» ، ج‏19/120.
39 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/44.
40 . «قواعد» 89/.
41 . «لمعه‏» 138/.
42 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/43.
43 . «جواهر الکلام‏» ، ج‏19/120.
44 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/46.
45 . مجله «فقه‏» ، شماره 10/204 و 206.
46 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏1/258.
47 . همان مدرک، ج‏10/101.
48 . «حکم الاضحیه فى عصرنا» ، ناصر مکارم شیرازى‏7/.
49 . همان مدرک‏8/ 18.
50 . سوره «مائده‏» ، آیه 2.
51 . سوره «حج‏» ، آیه 36.
52 . «بحارالانوار» ، ج‏96/301; «علل الشرایع‏» ، 2/141.
53 . «علل الشرایع‏» 145/.
54 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏10/101.
55 . همان مدرک.
56 . همان مدرک‏130/.
57 . «حکم الاضحیة فى عصرنا» 14/.
58 . «وسائل الشیعه‏» ، ج‏10/13