چالش هاى اجتماعى و علمى شبیه سازى انسانى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


درآمد
شبیه سازى انسانى (human cloning) یا تولیدمثل انسانى جدید از طریقى غیرجنسى که به وسیله تکنیک انتقال هسته سلول پیکرى (Somatic Nuclear Transfer Technique) انجام مى شود, به مثابه جدى ترین چالش قرن, از جنبه هاى گوناگونى مورد نقض و ابرام قرار گرفته و هر اندیشمندى از زاویه اى به آن پرداخته است. برخى از دینداران, اعم از مسلمان و مسیحى, صرفاً به دلایل کلامى و الهیاتى به مخالفت با آن برخاسته اند.2 گروهى نیز دلایل کلامى را موجه ندانسته و تنها به دلایل فقهى شبیه سازى انسانى را نادرست دانسته و حکم به حرمت آن داده اند.3 از این میان پاره اى از مخالفان شبیه سازى جداى از دلایل کلامى و یا فقهى, یا در کنار آنها, پاى دلایل اجتماعى و علمى را به میان کشیده و به استناد آنها انجام تکنیک شبیه سازى را در مورد انسان نادرست و غیر اخلاقى قلمداد کرده اند. از این منظر نقطه ثقل دلایل, نه مستندات فقهى یا کلامى, بلکه پیامدهاى اجتماعى و علمى ناشى از اعمال این تکنیک است که بستر محکومیت آن را فراهم مى سازد. توجه به این دلایل و کارآیى آن براى فقیهى که در صدد افتا در این باره است, کمک مى کند تا تصویر روشن تر و نگرشى جامع تر به آن داشته باشد و نتایج مستقیم یک عمل را از پیامدهاى غیر مستقیم و احتمالى آن جدا سازد. در این نوشته کوشش مى شود تا این سنخ دلایل در دو بخش گزارش و بررسى شود:
الف) دلائل اجتماعى; ب) دلائل علمى.

الف) دلایل اجتماعى
برخى از صاحب نظران دینى از دلایلى بر ضد شبیه سازى انسانى سود جسته اند که نشان مى دهد این کار عواقب اجتماعى, روانى, محیط زیستى, اقتصادى و جمعیتى ناخوشایندى در پى خواهد داشت. از این رو, باید در برابر آن ایستاد و آن را منع و تحریم کرد. این دلایل دامنه گسترده اى دارند و در یک مقوله نمى گنجند و هرکس طبق استعداد و قدرت خلاقیت خود, اشکالى و نقدى از این منظر متوجه شبیه سازى انسانى ساخته است. این دلایل از قوت یکسانى نیز برخوردار نیستند; برخى درخور تأمل هستند, اما پاره اى گمانه زنى هایى سخت متأثر از ادبیات تخیلى مانند (دنیاى قشنگ نو) و فیلم هایى از قبیل (مرد عنکبوتى) و (سوپرمن) است. از این دلایل گاه به عنوان (مفاسد) و زمانى (مخاطر) نام برده شده است, اما وجه مشترک همه آنها غیر فقهى و غیر کلامى بودن است. البته برخى از آنها را با تقریر دقیق ترى مى توان به حوزه اخلاق ارجاع داد. از این رو, گاه یک اشکال و نقد از طرف کسى به عنوان مفسده اخلاقى بیان مى شود و گاه همان اشکال از سوى دیگرى به عنوان دشوارى اجتماعى یا روانشناختى قلمداد مى گردد. مهم ترین دلایلى که از این منظر بر ضد شبیه سازى انسانى اقامه مى شود, عبارت اند از:
ییک. پایان یافتن نقش مردان در جامعه;
دو. به هم خوردن توازن جنسیتى;
سه. افزایش بى حساب جمعیت;
چهار. رواج بردگى انسانى;
پنج. بى هویتى اشخاص شبیه سازى شده;
شش. نابودى فردیت و تمایز;
هفت. ایجاد سوپرمن ها و از بین بردن افراد ضعیف;
هشت. ایجاد افرادى هیتلر مانند;
نه. افزایش عمر و در نتیجه بیکارى و شورش;
ده. دشوارى هاى خاص شخص شبیه سازى شده.

یک. پایان یافتن نقش مردان در جامعه
طبق این دلیل بر اثر رواج شبیه سازى انسانى, زنان مى توانند بدون احتیاج به بارورى جنسى به تولیدمثل بپردازند; در نتیجه دیگر به مردان نیازمند نخواهند بود و به تدریج به نقش آنان پایان خواهند داد. برخى از کسانى که این دلیل را پیش مى کشند, عبارت اند از: عدنان سبیعى,4 عبدالمعز خطاب5 و محمود الحاج قاسم محمد.6 گاه نیز این مسئله یکى از نشانه هاى آخرالزمان شمرده و حدیثى از رسول اکرم نقل مى شود که مردان کم مى شوند; تا آن جا که پنجاه زن, تنها یک سرپرست خواهند داشت.7
اما آیا این دلیل پذیرفتنى است؟ به نظر مى رسد که این دلیل از جهات متعددى قابل تأمل, نقد و بحث باشد که در این جا تنها به سه نکته گفتنى اشاره مى شود:
یکم. بنیاد این دلیل بر یک فرض خطا استوار است. در این جا چنان فرض شده است که گویى مردان تنها به درد تخم کشى مى خورند و بس, و اگر این نقش از آنان گرفته شود, فلسفه وجودى آنان از میان مى رود. تأکیدهاى مکررى که بر این مسئله مى شود, گویاى این نگرش و نگرانى هاى ناشى از آن است. کافى است که این فرض را محک بزنیم و دریابیم که رابطه زن و مرد و نیاز آن دو به یکدیگر, فراتر از مسئله تولید مثل است و تولید مثل یکى از نتایج نیاز اساسى ترى است که قرآن کریم از آن به عنوان (سکن) و گاه (لباس) یاد کرده است. از این رو, اگر نگاه عمیق تر و دقیق ترى به این مسئله بیفکنیم, همه این نگرانى ها از میان خواهد رفت و این دلیل قوت خود را از دست خواهد داد. بى گمان ادبیات تخیلى در این فهم خطا نقش فراوانى دارد. براى مثال در رمان (موسم مجد) جامعه اى ترسیم مى شود که در آن زن سالارى حاکم است و از مردان تنها در فصل جفتگیرى استفاده مى شود تا ذخیره ژنتیکى سالم ماند. اما همه زنان شبیه سازى شده مانند هم هستند.8 وجود رمان هایى که بر عنصر زنانه تأکید مى کند و بى نیازى از مردان را نشان مى دهد و گاه اظهاراتى مبتنى بر نیازى از مرد, موجب شده است تا به جاى بحث علمى و روشن, این قبیل گمانه زنى ها رواج یابد.9 همچنین نباید تأثیر فیلم هایى را که با این ایده مرکزى ساخته شده اند, نادیده گرفت, اما هیچ یک از این عوامل نباید موجب انحراف بحث منطقى از مجراى اصلى آن شود.
توفیق محمد علوان این سؤال را پیش مى کشد: (آیا بر اثر شبیه سازى , زنان از مردان بى نیاز مى شوند؟) و به دلایل زیر پاسخ منفى مى دهد: 1. هیچ سلول جسمى نیست, مگر آن که خودش از دو سلول جنسى تشکیل شده باشد. 2. رغبت نیرومند دو جنس به یکدیگر, حتى اگر مسئله طفل در میان نباشد, آنان را به سوى یکدیگر سوق مى دهد. زن نیز به دلیل فعالیت هورمونى به سمت مرد سوق داده مى شود. 3. کسى که شبیه سازى شده نیز گرایش و تمایل جنسى طبیعى خواهد داشت. 4. هرگونه روابط میان زن و مرد, اعم از شرعى و غیر شرعى, هنگامى که شرایط علمى فراهم باشد, موجب تولید مثل مى شود. 5. ناکامى در شبیه سازى به نسبت بارورى طبیعى بسیار بالاتر است, و همین موجب مى شود تا به طور طبیعى این راه طى شود.10
دوم. برخى از فمینیست ها درست به دلیل فوق اما با ساختار دیگرى, با شبیه سازى انسانى مخالفت کرده اند. طبق استدلال آنان, شبیه سازى انسانى و همچنین لقاح برون رحمى مایه تسلط مردان بر ضد زنان مى شود و آنان را به ابزار ناخواسته تولید مثل بدل مى سازد.11 در نتیجه آنان درست برخلاف نگرش مردانه, آن را خطرى بر ضد زنان مى دانند.
سوم. گاه به سود دلیل فوق این گونه استدلال شود که این تکنیک به زنان قدرت بیشترى نسبت به مردان مى دهد. در نتیجه زنان مى توانند فرزندانى با ترکیب وراثتى خود به وجود آورند, اما مردان نمى توانند و به این ترتیب به حاشیه رانده مى شوند. با این همه, این استدلال نیز کارآیى ندارد. فراموش نکنیم که هم اینک نیز زنان مى توانند با خوددارى از بارورى یا سقط جنینِ پسر و حفظ جنین دختر از این قدرت استفاده کنند. سونوگرافى این امکان را به هر زنى مى دهد تا جنین دلخواه خود را حفظ و جنین ناخواسته را سقط کند. بنابراین این دلیل, بیشتر یک گمانه زنى منفى است, و هر جنس آن را به زیان خود مى پندارد, نه یک دلیل جدى و قابل بحث.

دو. به هم خوردن توازن جنسیتى
طبق این دلیل, شبیه سازى انسانى, به ما اجازه مى دهد تا خودمان را از چنگ منطق احتمالات در مورد تعیین جنسیت جنین مورد نظرمان برهانیم و پیشاپیش با دقتى در حد یقین, جنسیت جنین را تعیین کنیم. در نتیجه هرکس که خواستار نوزاد پسر باشد, از سلول جسمى پدر و اگر خواستار نوزاد دختر باشد, از سلول جسمى مادر استفاده خواهد کرد. حال اگر این امکان در اختیار همگان قرار گیرد, تناسب دو جنس عالم طبیعت به هم مى خورد. نظام طبیعت به گونه اى است که على رغم خواست این و آن کار خود را مى کند و برایند آن توازن نسبت میان زن و مرد در کره زمین است. اما شبیه سازى انسانى موجب آن مى شود تا این نظم طبیعى را به هم بزنیم که عواقب نامطلوبى دارد. غالب مردان, خواستار نوزاد پسر هستند و اگر آنان بتوانند به خواسته خود جامه عمل بپوشانند, در آینده دچار (قحط النساء) خواهیم شد.12
این دلیل, یعنى به هم خوردن تناسب جنسیتى, خود به دو صورت متضاد بیان مى شود; برخى با همین مقدمات نتیجه مى گیرند که بر اثر کاربست شبیه سازى انسانى تعداد زنان از مردان کمتر مى شود; زیرا نگرش مردسالارانه موجب مى شود تا همه خواستار نوزاد پسر باشند. لیکن برخى درست برعکس استدلال مى کنند و آینده اى مملو از (قحط الرجال) رقم مى زنند. گاه گفته مى شود که این کار موجب استغناى زنان از مردان و در نتیجه افزایش تعداد زنان و حاکمیت آنان و به حاشیه رانده شدن مردان مى شود.
براى مثال یوسف القرضاوى, این مسئله را موجب سلطه زنان بر مردان مى داند و براى تأیید نظر خود سخن زنى آمریکایى را گواه مى آورد که مدعى شده است به زودى زمین تنها از آنِ زنان خواهد بود.13 عبدالهادى مصباح نیز بر این باور است که بر اثر شبیه سازى , تعداد زنان بیشتر خواهد شد و مردان در پى از دست دادن آخرین دژ خود, یعنى قدرت تولیدمثل , زیر دست زنان قرار خواهند گرفت.14
اما کسان دیگرى از همین مقدمات, عکس نظر قرضاوى و مصباح را نتیجه مى گیرند و ادعا مى کنند که به دلیل تمایل مردان به جنس مذکر, در آینده تعداد ذکور افزایش مى یابد و تعادل میان جنسین به هم مى خورد. نصر فرید واصل, مفتى مصر, مسئله را این گونه مى بیند.15 غنیم السید کارم نیز با استدلال به این که هر چیزى در این عالم براساس قاعده زوجیت است, نتیجه مى گیرد که اگر شبیه سازى در سطح گسترده اى پا بگیرد, به افزایش ذکور بر اناث یا برعکس مى انجامد.16
در نقد این دلیل دو نکته گفتنى است:
ییک. جاى این پرسش است که به هم خوردن توازن جنسى, به سود مردان است یا زنان؟ و به تعبیر دیگر تعداد کدام یک بر دیگرى فزونى خواهد یافت؟ در این جا دو نظر وجود دارد: برخى کسان که شبیه سازى انسانى را ابزار به حاشیه راندن مردان مى دانند و از پایان یافتن نقش آنان سخن مى گویند, بر این باورند که در آینده تعداد زنان افزایش خواهد یافت و مردان زیر دست و برده آنان خواهند شد. البته گاه نیز به استناد حدیثى منسوب به پیامبر اکرم, نتیجه شبیه سازى انسانى را آن مى دانند که در آینده کار به جایى مى رسد که پنجاه زن, تنها یک (قیّم) خواهند داشت.17 این که قیمومت مردان با زیردست بودن آنان چگونه قابل جمع است, خود جاى بحث و تأمل دارد که بماند. اما دیگرانى که همچنان نگرش مردسالارانه فعلى را در آینده نیز حاکم مى دانند, معتقدند که غالب افراد به دنبال تولید نسل مذکر خواهند بود و تعداد زنان کم خواهد شد.18
در نتیجه معلوم نیست که این توازن به سود کدام کفه خواهد چربید. آیا خود این دوگانگى در نگرش, گویاى آن نیست که به احتمال قوى همین وضع فعلى توازن جنسیتى ادامه خواهد یافت؟ زیرا اگر کسانى خواستار تکثیر جنس مذکر باشند, دیگرانى و حتى زنانى هستند که خواستار تکثیر زنان باشند. از این رو, همچنان حق انتخاب براى زنان یا مردان در این مورد باقى خواهد ماند. خلاصه آن که افزون بر این که این استدلال صرفاً یک احتمال است که در مورد آن سلباً یا ایجاباً نمى توان سخن گفت, همین که در مسئله آینده جمعیت جنسى دو نظر متضاد از سوى کسانى که گاه در یک سمینار شرکت کرده اند عرضه شده است, نشان مى دهد که به سادگى نمى توان توازن و تعادل مورد نظر را به هم زد; چرا که افراد سلیقه هاى گوناگونى دارند و در نهایت باز تناسب و توازن قوا میان زن و مرد محفوظ خواهد ماند.
دو. هم اینک تکنیک هایى وجود دارد که به کمک آنها مى توان جنس جنین را تعیین یا شناسایى کرد. براى مثال از طریق سونوگرافى مى توان جنسیت جنین را شناخت و در صورت نیاز آن را حفظ یا سقط کرد. در نتیجه اگر صرف امکان گزینش جنین موجب حرمت آن تکنیک مى شود, باید سونوگرافى نیز تحریم گردد.

سه. افزایش بى حساب جمعیت
از طریق شبیه سازى انسانى و با کمترین هزینه و به سرعت مى توان ده ها و صدها نسخه مشابهى از یک تن را تولید کرد. حال اگر این تکنولوژى به کار گرفته شود و هرکس بتواند از آن بهره ببرد, این امکان براى همگان فراهم خواهد شد تا به هر مقدار که بخواهند, به تولید نسخه هاى شبیه سازى شده افراد مورد نظر خود بپردازند. یکى از پیامدهاى اجتناب ناپذیر این مسئله, افزایش بى شمار جمعیت در مدتى کوتاه خواهد بود. با این نگرش است که عبدالمعز خطاب نتیجه مى گیرد که شبیه سازى , موجب مى شود که بتوانیم میلیون ها انسان را شبیه سازى کنیم و به این ترتیب, مشکل جمعیتى, کمبود غذا و توازن جمعیت خواهیم داشت.19
با کمى تأمل, ناکارآمدى دلیل افزایش بى حساب جمعیت20 نیز آشکار مى گردد. درباره این دلیل چهار نکته گفتنى است:
1 . این دلیل دقیقاً گویاى فهم نادرستى است که از شبیه سازى انسانى وجود دارد. این دلیل بر دو فرض اصلى, که گاه به آنها نیز تصریح مى شود, استوار است: نخست آن که به سادگى مى توان با یک تصمیم و چند تخمک و چند ساعت وقت ده ها یا صدها تن را شبیه سازى کرد. دیگر آن که این تکنولوژى به سادگى در اختیار همگان قرار خواهد گرفت و با هزینه اى اندک امکان شبیه سازى صدها تن فراهم خواهد شد; حال آن که این دو فرض خطا هستند. شبیه سازى انسانى همان قدر وقت مى برد که باردارى طبیعى. در این جا نیز باید تخمک بارور و فعال شده در رحم کاشته شود و نه ماه را در آن جا بگذراند. از این رو, همان قدر زمان در شبیه سازى انسانى مورد نیاز است, که در باردارى طبیعى. تا کنون چیزى به نام رحم مصنوعى که بتواند در مدتى کوتاه انسان هایى چون جوجه ماشینى تولید کند, ساخته نشده است, مگر آن که به سبک رمان تخیلى (دنیاى قشنگ نو) نوشته آلدوس هاکسلى, بر این باور باشیم که با شیوه (بوخانوفسکى): (مردها و زن هاى استاندارد, در دسته هاى متحدالشکل, محصول یک تخم بوخانوفسکیزه, تعداد کارکنان یک کارخانه کوچک را تأمین مى کنند. 96 همزادِ همشکل, چرخِ 96 ماشین یک جور را مى گردانند).21
فرض دوم نیز خطا است و مى توان با یک حساب سرانگشتى نشان داد که هزینه این کار چنان بالا است که از توان افراد عادى بیرون است. کافى است کسى به جاى اقدام به این کار و هزینه اى برابر دویست هزار دلار فقط براى ایجاد تخمک مورد نظر, به گونه اى معمولى و طبیعى از همان شیوه مرسوم استفاده کند. در این جا مسئله چنان فرض شده است که گویى این کار هیچ هزینه اى ندارد و یا با هزینه اى اندک ممکن است.
2 . اگر استدلال کنندگان فوق نگران افزایش جمعیت هستند, درست برخلاف نتیجه اى که گرفته اند, باید منطقاً تولید مثل معمولى را منع کنند و شیوه شبیه سازى انسانى را رواج دهند; زیرا همان طور که مى دانیم, افزایش جمعیت عمدتاً در خانواده هاى کم بضاعت و فقیر رواج دارد و کشورها و جوامع فقیرند که عملاً دچار مشکل جمعیتى هستند. افزایش جمعیت در میان آنان نیز به دلیل آن است که تولیدمثل طبیعى براى آنان مئونه چندانى ندارد. از این رو, اگر در پى کنترل جمعیت هستیم, راه مناسب تر آن است که دیگران را تشویق به شبیه سازى انسانى کنیم; زیرا این روش بسیار پر هزینه و کم توفیق است; در حالى که تولیدمثل طبیعى از همه روش هاى بارورى ارزان تر و کارآمدتر است. در نتیجه کسان بسیارى به دلیل ناتوانى در تأمین هزینه این کار, عملاً از گردونه خارج خواهند شد و تنها افراد متمکن که از قضا چندان خواستار افزایش جمعیت نیستند, از این تکنولوژى استفاده خواهند کرد. بدین ترتیب, بخشى از مشکل جمعیتى حل خواهد شد.
3 . در دلیل فوق چنین فرض شده است که این تکنولوژى در اختیار همگان, چه فقیر و چه غنى, قرار مى گیرد. از این رو, موجب افزایش جمعیت خواهد شد. اما در جاى دیگرى ادعا مى شود که این تکنولوژى تنها در اختیار دولتمندان قرار خواهد گرفت و این یکى از مواردى است که دلایل مخالفان شبیه سازى یکدیگر را نقض مى کند.
4 . به فرض قبول این اشکال, در آن صورت مى توان این دلیل را به گونه اى موقت و در مواردى پذیرفت و در جاهایى حکم به جواز شبیه سازى انسانى داد. از این رو, اگر حکم تحریم دائرمدار مسئله جمعیت باشد, در آن صورت این کار براى کشورهاى پر جمعیت حرام خواهد بود و درست برعکس, باید کشورهاى کم جمعیت مسلمان را تشویق نمود تا از طریق شبیه سازى انسانى مشکل کمبود جمعیت را حل کنند و از این معضل دیگر رنج نبرند; زیرا یکى از دلایل جواز شبیه سازى حیوانى و گیاهى, از دید مخالفان شبیه سازى انسانى, آن است که نیازهاى غذایى ما را برآورده مى کنند.22
حال با همین استدلال مى توان گفت کشورهایى که نیازمند نیروى کار هستند, مى توانند دست به شبیه سازى انسانى بزنند و معضل جمعیتى خود را برطرف کنند. از قضا یکى از دلایل مدافعان شبیه سازى انسانى آن است که به کمک آن مى توان معضل کمبود جمعیت را برطرف ساخت.23 بدین ترتیب, اگر هم این دلیل را بپذیریم, باید قائل به تفصیل شد و اجراى آن را در کشورهاى پرجمعیت نادرست دانست و در کشورهاى کم جمعیت مجاز شمرد.

چهار. رواج بردگى انسانى
گسترش تکنولوژى شبیه سازى انسانى به پیدایش و رواج نوعى بردگى جدید مى انجامد. براى اجراى این تکنولوژى عمدتاً نیازمند تخمک و رحم و هسته سلول هستیم. در نتیجه کسانى که خواستار شبیه سازى انسانى هستند, در پى خرید عناصر فوق برخواهند آمد و کسانى آماده فروش تخمک یا اجاره رحم خویش خواهند شد و به این ترتیب بازارى جهانى جهت خرید و فروش تخمک هاى خوب و رحم هاى مهیا پدیدار مى شود و تن و جان افراد فقیر مورد استثمار قرار گرفته, نوع تازه اى از بردگى شکل خواهد گرفت.
به نوشته گرگورى اى. پنس, استاد گروه فلسفه و مدرسه پزشکى دانشگاه آلاباما در بیرمنگام,24 یکى از برنامه هاى تلویزیونى آمریکا به نام (شصت دقیقه) در سال 1996 گزارشى را نشان داد که طى آن برخى از زنان جوان براى فروش تخمک خود مبلغى تا هشت هزار دلار درخواست مى کردند.25 در یکى از مجلات هفتگى ایتالیا نیز آگهى شده بود که خریدار تخمک زنان جوان بین 18ـ 35 سال هستند و پول خوبى نیز پرداخت مى کنند که این آگهى بازتاب منفى داشت.26 به یک نفر نیز پیشنهاد پرداخت دوازده هزار دلار در برابر تخمک مناسب شد.27
البته ماجراى خرید و فروش تخمک زنان, پیش از طرح مسئله شبیه سازى انسانى شکل گرفته بود و از زمان تحقق لقاح برون رحمى, این ایده پیش کشیده شد که مى توان از تخمک زنان دیگر براى زنانى که امکان بارورى ندارند, سود جست. از سال 1996 برخى از زوج هاى نومید شروع به خرید تخمک از زنان جوان کردند تا در رحم زنان بزرگسال کاشته شود.28 زن 68 ساله اى نیز تخمک زن جوانى را در رحم خود کاشت و بارور شد و در سال 1997 نوزاد خود را به دنیا آورد.29
براى پیشگیرى از سوءاستفاده هاى احتمالى از این مسئله, قانون ایتالیا اجاره رحم را ممنوع کرده, اما انجام داوطلبانه آن را مجاز شمرده است.با این حال شرکت هاى متعددى امروزه این کار را انجام مى دهند: تخمک خرید و فروش مى کنند و با صاحبان رحم قرارداد مى بندند.30
بدین ترتیب, مى توان انتظار داشت که رواج شبیه سازى انسانى به بردگى جدید برخى از انسان هاى فقیر بیانجامد و این کار حرام است. شیخ محمد مختار السلامى, مفتى تونس, از این منظر به قضیه مى نگرد و مى گوید که چون بر اثر تکنولوژى انتقال اعضاى بدن, بازار سیاه پر رونقى شکل گرفته است و در آن افراد فقیر کشورهاى آسیایى و آفریقایى به بهایى اندک آماده فروش کلیه خود به دیگران هستند, بر اثر تحقق شبیه سازى انسانى, این کار نیز به رواج اجاره رحم مى انجامد و در نتیجه کسانى که فقیر هستند, براى رفع نیازهاى مالى خود تن به این کار مى دهند و جنین دیگران را در رحم خود مى پرورند.31
ریاض احمد نیز به مسئله شکل گیرى شرکت هاى سودجویى که در این زمینه فعالیت دارند, اشاره مى کند و بر آن است که به احتمال فراوان, شرکت هایى که در عرصه تکنولوژى حیاتى فعالیت مى کنند, از این تکنیک براى منافع مادى بهره بردارى کنند.32
سخن کوتاه این که, شبیه سازى انسانى بازار کارى براى کسانى فراهم مى کند تا تخمک خود را بفروشند, یا رحم خود را اجاره دهند.33 بدین ترتیب, نوعى بازار بردگى جدید شکل مى گیرد که در آن به ظاهر خرید و فروش انسان وجود ندارد, اما عملاً اعضا و اندام او خرید و فروش مى شود.
این دلیل نیز حداقل به دو جهت ناپذیرفتنى است:
1 . لازمه این استدلال آن است که دیگر تکنولوژى ها و دستاوردهاى علمى به ویژه در عرصه پزشکى تحریم شود. براى مثال امکان انتقال و پیوند کلیه, قلب و دیگر اعضاى بدن, موجب رواج تجارت کلیه و مانند آن و فروش آنها از سوى نیازمندان شده و در نتیجه بانک هاى اعضاى بدن در جهان شکل گرفته است. به گفته شیخ طبیب سلامه در کنفرانس مجمع الفقه الاسلامى, امروزه در آمریکاى جنوبى ماهانه بین سیصد تا پانصد کودک خرید و فروش مى شوند. این کودکان به سه دلیل خرید و فروش مى شوند: نخست براى کارهاى سخت و دوم سوءاستفاده جنسى و سوم براى فروختن کلیه هاى آنان به ثروتمندان. نرخ کلیه نیز در این بازار میان نه هزار تا بیست هزار دلار در نوسان است.34 حال آیا مى توان به صرف چنین پیامدى و چنین استفاده اى از این تکنولوژى, اصل آن دستاورد را نادرست دانست؟ سوءاستفاده از شبیه سازى انسانى چیزى در حد سوءاستفاده از دیگر تکنیک هاى بارورى یا انتقال و پیوند عضو خواهد بود. از این رو, اگر قرار است که به این دلیل تحریم شود, از باب (حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد), باید همه چنین تکنولوژى هایى تحریم شود.
2 . در این دلیل و بسیارى از دلایل دیگر, میان نتیجه مستقیم و منطقى یک عمل و نتایج ناخواسته و عوارض غیرمستقیم آن تفاوت گذاشته نمى شود. از این رو, اغلب استدلالاتى از این دست, در نهایت و به فرض صحت, تنها به عوارض احتمالى و غیرمستقیم شبیه سازى انسانى اشاره مى کند. در نتیجه به جاى تحریم اصل این تکنولوژى باید کوشید تا مانع سوءاستفاده هاى احتمالى شد. عین دلیل فوق زمانى بر ضد داروهاى پیشگیرى و زمانى بر ضد IVF صورت مى گرفت. در ردّ داروهاى پیشگیرى گفته مى شد که رواج و استفاده از این داروها به گسترش فحشا مى انجامد و برخى کسان مى توانند فارغ از نگرانى از باردارى, به تن فروشى بپردازند. در مورد لقاح برون رحمى نیز ادعا مى شد که این کار به تضعیف نهاد خانواده و بى ارزش شدن نقش مادر و رواج تجارت اجاره رحم و مانند آنها منتهى مى شود; اما امروزه معلوم شده است که رابطه مستقیمى میان آنها نیست.

پنج. بى هویتى اشخاص شبیه سازى شده
غالب مخالفان شبیه سازى انسانى, فرض را بر آن گذاشته اند که افراد شبیه سازى شده, هویت و فردیت خاصى ندارند و به مثابه قطعات ماشینى, البته نوع خاصى از ماشین, هستند. به تعبیر دیگر نگاه آنان به اشخاص شبیه سازى شده, همچون نگاه دکارت به حیوانات بود که ادعا مى کرد آنان روح ندارند و درد را درک نمى کنند و واکنش آنها به درد, صرفاً حرکتى ماشینى و مکانیکى است. طبق این نگرش, مى توان از این تکنولوژى براى ایجاد صدها و هزاران افراد بى کله (nohead) به معناى فنى کلمه سود جست; یعنى ماشین هاى زنده, قدرتمند, پویا و در عین حال بى اراده اى پدید آورد که در جنگ بر ضد مخالفان بتوان از آنان استفاده نمود. چنین لشکر جرّارى در هر جنگى مى تواند سرنوشت معرکه را به سود جنگ سالاران رقم بزند و در هر تهاجمى به نفع مهاجمان عمل کند. عدنان سبیعى, این باور را چنین توضیح مى دهد که شبیه سازى انسانى نسخه ها را به ابزار بى اراده سازندگان آن تبدیل مى کند.35
عبدالمعز خطاب نیز بر این نظر است که انسان شبیه سازى شده, برده علما و دارایى آنان به شمار خواهد رفت.36 همو تأثیر فیلم هاى سینمایى را در نگرش خود این گونه نشان مى دهد: شبیه سازى شخصیت مستمر انسانى را نابود مى کند و او را به عروسکى که به دست علما مى چرخد, تبدیل مى کند و چه بسا شبیه سازى به ظهور موجودات عجیب و غریب غیر بشرى آن گونه که در فیلم هاى سینمایى دیده ایم, که ویران مى کنند و خون مى مکند, بینجامد.37
قرضاوى نیز با طرح چند پرسش دیدگاه خود را در این مورد این گونه منعکس مى کند: (چه کسى به ما تضمین مى دهد که برخى از ابرقدرت ها یا مقلدان آنها براى لگدمال کردن دیگران, لشکرى از افراد نیرومند شبیه سازى نکنند؟ و چه تضمینى وجود دارد که برخى از این ابرقدرت ها در حالى که مانند سلاح هاى هسته اى از آن استفاده مى کنند, از قدرت خود استفاده و انجام شبیه سازى را براى دیگران منع نکنند؟)38
این دلیل به گونه هاى مختلفى تقریر شده است. خلاصه همه آنها این است که شخص شبیه سازى به دلیل آن که کپى دیگرى است, هویت مستقل شخصى نخواهد داشت و تنها یک کپى برابر اصل خواهد بود. این دلیل از نظر علمى بر سوءفهمى عمیق قرار دارد که نگارنده در جاى دیگر به تفصیل آن را بحث کرده است, لیکن به اجمال درباره این دلیل مى توان ملاحظات ذیل را بیان کرد:
1 . عمده ترین دلیل بى هویتى شخص شبیه سازى شده آن است که وى به دلیل تطابق ژنتیکى 97درصد با شخص دهنده هسته, عملاً گویى همان شخص است. حال اگر مقصود از نداشتن هویت, تطابق ژنتیکى باشد, باید این دشوارى درباره دوقلوى یک تخمکى به گونه اى جدى تر وجود داشته باشد. هم شکمان یکسان (Identical twins) عبارت اند از دوقلویى که بر اثر تقسیم یک زایگوت به وجود مى آیند. دوقلوها دوگونه اند. معمولاً در هر بارورى تنها یک تخمک بارور شده و یک جنین شکل مى گیرد. لیکن گاه همزمان دو تخمک از تخمدان رها مى شود و با دو گامت (gamete) نر یا اسپرم بارور مى شود. در این حال دو جنین مستقل شکل مى گیرند که شباهت آنان, در حد شباهت میان برادران و خواهران غیر دوقلو خواهد بود. به این نوع دوقلوها, دوقلوهاى دو تخمکى (dizygotic twins (DZ) ) گفته مى شود. اما گاه یک تخمک رها مى شود و پس از بارور شدن, دو زایگوت مستقل و تبدیل شده به دو جنین مستقل را به وجود مى آورد. به این دوقلوها, دوقلوهاى یک تخمکى ( monozygotic twins (MZ)) یا هم شکمان یکسان گفته مى شود. در این حالت هر دو جنین داراى ساختار وراثتى یکسان و کاملاً همانند هستند. از میان هر 250 بارورى, یک مورد, یک تخمکى یا مونوزایگوتیک است.39 شباهت این دو حتى بیشتر از شباهت میان موجودات شبیه سازى شده است; زیرا جنین شبیه سازى شده, بخشى از ساختار ژنتیکى خود را از طریق ژن هاى موجود در سیتوپلاسم درون تخمک به ارث مى برد, اما این مسئله در مورد دوقلوهاى یک تخمکى وجود ندارد و مشابهت فیزیکى و ژنتیکى آنان تقریباً صد در صد است; به دلیل آن که علاوه بر گامت هاى مشترک از سیتوپلاسم یکسانى نیز استفاده مى کنند. بنابراین باید یکى از این دو را بى هویت ساخت.
2 . این نگرش و ارجاع همه چیز به ساختار ژنتیکى و آن را معیار شخصیت دانستن, گونه اى نگرش مبتنى بر جبر وراثتى و حتمیت زیستى (Biologism) یا اصالت زیست شناسى است که نتیجه اش آن مى شود که انسان را مجموعه اى از ژن هایش بدانیم و بس. لیکن این دیدگاه پذیرفتنى نیست. بنیاد این نگرش آن است که انسان چیزى نیست جز مجموعه ژن هایش و همه رفتار و تصمیم گیرى هاى او در زندگى, محصول نحوه یا شکل چینش ژن هاى او به شمار مى رود. با این نگرش کسانى بر آن بوده اند تا ژن بیکارى, جنایت, تنبلى, اعتیاد, خشونت و محبت و بى عاطفگى را شناسایى و معرفى کنند.40 آنچه تا دیروز, مسئله اى تربیتى قلمداد مى شد, چیزى جز جابه جایى تصادفى نیکلوتیدها نیست و این ژن ها هستند که سرنوشت انسان را رقم مى زنند. یافته هاى جدید ژنتیک, به این باور دامن زده و امروزه در آمریکا بیولوژیسم یا حتمیت زیستى خود به یک ایدئولوژى نیرومند بدل شده است; تا جایى که از سوى مروجان آن همه چیز, از دموکراسى و استبداد و نحوه اداره کشور و تبعیض طبقاتى گرفته تا مسائل اخلاقى به آن ارجاع داده مى شود. ادوارد ویلسون در سال 1975, کتابى منتشر ساخت به نام (جامعه زیست شناسى)41 و در آن کوشید نشان دهد که سیستم هاى اجتماعى غرب, ذاتى و سرشتى آن هستند.42 همچنین در سال 1994 ریچارد هرنشتاین و چارلز موراى کتابى منتشر ساختند به نام (منحنى زنگ: هوش و ساختار اجتماعى در زندگى آمریکایى),43 و در آن سعى کردند نشان دهند که تفاوت هاى طبقاتى در آمریکا مسئله اى کاملاً زیستى است و در این میان کسى تقصیر ندارد.
این نگرش آگاهانه یا ناخودآگاه, در میان مخالفان شبیه سازى انسانى نیز رواج یافته و آنان براساس این نگرش به نقد شبیه سازى انسانى مى پردازند. براى مثال عبدالباسط الجمل, این نگرش را در کتاب خود به نیکى منعکس مى کند. به گفته او تحقیقات نشان داده است ناتوانى کسى در کشتن یک گنجشک و قدرت شخصى دیگر براى قتل نفس ناشى از ژن هاى صلح آمیز آن یک و ژن هاى ستیزه گرانه این یکى است.44 وى همچنین نوع چینش عشق را علت عشق معرفى مى کند45 و ریشه محبت, نفرت و یا خشم را در ژن ها مى جوید و بر این باور است که ژن ها همه چیز را تعیین مى کنند.46 دیگرى هنگام بحث از شبیه سازى انسانى مى گوید که به هیچ روى نباید اجازه شبیه سازى انسانى افراد شرور و جنایتکار را داد; زیرا شرارت و جنایتکارى ریشه ژنتیکى دارد.47
این دلیل در سرشت خود ضد اخلاقى است; زیرا فرض را بر این مى گذارد که انسان هیچ اراده اى ندارد و به سادگى مى توان او را بازیچه اهداف شیطانى این و آن ساخت. اشکال اساسى این دلیل آن است که خودشکن است و صحت آن در گرو سقم آن است و در هر صورت خود را نقض مى کند; زیرا اگر به واقع چنین باشد که هویت انسان تنها با مجموعه ژن هاى او تعین مى یابد و اراده او در هویت یابى او نقشى ندارد, در این صورت اخلاق و مسئولیت فردى بى معنا خواهد بود; چرا که گوهر رفتار اخلاقى اختیار و آزادى اراده است. آنچه رفتار اخلاقى را تعیین مى کند و شخص را در برابر رفتارش مسئول یا غیر مسئول مى سازد, همین اراده است. از این رو, اگر بر این باور باشیم که مى توان به حدى رفتار دیگران را شکل داد که آنان نتوانند خلاف آن عمل کنند, این دقیقاً نفى اراده انسانى و نهایتاً نفى اخلاق است. پس نمى توان از برهانى اخلاقى بر ضد شبیه سازى انسانى سود جست. اگر هم بر این باور باشیم که انسان در نهایت خود مسئول رفتار خویش است و داراى اراده اخلاقى است و فراتر از نحوه چینش ژن هاى خود عمل مى کند و نه بر اثر ژن هاى خود بلکه در نتیجه اعمال و انتخاب هاى خویش هویت مى یابد, در آن صورت نیز دلیل فوق ناپذیرفتنى خواهد بود; زیرا اگر هم کسى بخواهد انسانى را به قصد استفاده ابزارى شبیه سازى کند, همین که این انسان به حد بلوغ رسید, دست به انتخاب خواهد زد و چه بسا مسیرى خلاف خواسته شبیه سازى کنندگان خود در پیش بگیرد. بنابراین مسئله هویت, امرى فراتر از ژن هاى انسانى است.
3 . هویت شخصى هر کسى, مختص به او است و بیش از آن که وابسته به ژن هایش باشد, بر اثر تجربه هاى روانى و روحى او شکل مى گیرد. مقصود ندیده گرفتن ساختار ژنتیکى افراد نیست; بلکه مهم عطف توجه به این عامل است. اگر هویت هرکس را محصول دو عامل بدانیم, یکى ساختار وراثتى او و دیگرى تجربه هایش, در این حال عامل دوم نقش تعیین کننده ترى خواهد داشت; زیرا هویت متمایز و متفاوت دوقلوى یک تخمکى, تنها از طریق این عامل قابل فهم و تفسیر است, نه همانندى زیستى آنان.
4 . در نتیجه مى توان گفت که امکان ندارد کپى کاملاً شبیه به فرد دیگرى پدید آورد و هیچ کس نمى تواند خود را تکثیر یا شبیه سازى کند; زیرا هویت و تشخّص هرکس به تجارب روانى او است که قابل انتقال نیست. از این رو, اگر کسى نیز خود را تکثیر کند, موجودى که زاده مى شود ممکن است از نظر صورى شبیه او باشد, اما هیچ یک از تجارب شخص اصلى و در نتیجه هویت او را نخواهد داشت.48
غالب کسانى که سناریوى بى هویتى را طرح مى کنند, از تأثیر محیط رحمى و مسائل دیگر غفلت مى کنند. براى مثال اگر کسى بخواهد خود را نیز شبیه سازى کند, تخمکى را که خود با آن بارور شده یا رحمى را که خود در آن پرورش یافته است, چگونه به دست خواهد آورد؟ حتى اگر فرض کنیم که براى این کار از تخمک و رحم مادرش استفاده کند, این رحم و تخمک, دیگر مختصات شیمیایى سى سال قبل را نخواهد داشت و با آن متفاوت خواهد بود. در نتیجه تخمک هاى نگهدارنده و محیط رحمى و محیط تربیتى شخص اصلى با شخص شبیه سازى شده متفاوت خواهد گشت. گرگورى اى. پنس با تأکید بر تفاوت هاى تعیین کننده در این میان, بر این باور است هنگامى که سلول ها گرد مى آیند تا موجود زنده اى را بیافرینند, تفاوت ها حیرت انگیز مى شوند; تا آن جا که از آستانه مى گذرد و فرد متفردى زاده مى شود و در نتیجه احتمال مطابقت کامل میان دو موجود شبیه سازى شده در همه تفاصیل و جزییات در حد صفر است و با افزایش پیچیدگى ها, احتمال تطابق کمتر مى شود.49 سخن کوتاه این که, امکان انتقال تجارب منحصر به فرد که تعیین کننده ترین عنصر هویت شخصى است, از طریق شبیه سازى انسانى ممکن نیست.
5 . تحقیق هایى که درباره دوقلوهاى یک تخمکى صورت گرفته است, تفاوت هاى قابل توجه آنان را نشان داده است. ستیون گلد (Steven Gold) تأکید مى کند که هم شکمان یکسان با آن که نزدیک ترین شباهت را با یکدیگر دارند, هر یک شخصیت متمایز و خاص خود را دارد.50 مشاهدات نشان مى دهد که دوقلوهاى یک تخمکى که از یک زایگوت پدید آمده اند, هنگام بلوغ شخصیت هاى متمایزى خواهند داشت.51 درست است که وراثت موجب شباهت فراوان مى شود, اما در این گونه موارد نیز تفاوت هایى میان متشابهان وجود دارد که مى توان میان آنها تمایز گذاشت. در معروف ترین تحقیق براى نشان دادن نقش وراثت در رفتار, هفت هزار دوقلوى فنلاندى در تحقیقى به کار گرفته شدند.52 این تحقیقات نشان داد که دوقلوهاى یک تخمکى نسبت به دوقلوهاى دوتخمکى, در بسیارى از رفتارها مشابه هستند و عادات مشابهى دارند. با این همه, محققان شاهد تفاوت هاى قابل توجهى شدند و دریافتند که شباهت ها در حدى نیست که تفاوت رفتارى آنان را تحت الشعاع قرار دهد.
حال هنگامى که در میان دوقلوهاى یک تخمکى این مقدار تفاوت قابل توجه وجود داشته باشد, در مورد افراد شبیه سازى شده قطعاً تفاوت بیشتر خواهد بود. گرگورى اى. پِنس, در مقاله اى با عنوان (ده افسانه برتر درباره شبیه سازى انسانى), مى کوشد تا به یکى از این تصورات غلط که در قالب این پرسش مطرح شده است: (آیا شبیه سازى, یک نسخه زیرا کسى از فرد به وجود مى آورد؟) پاسخ دهد. وى به اجمال با اشاره به مسائل تأثیرگذار در شکل گیرى شخصیت فرد, میان دو نوع صفات, یعنى ژنوتایپ (genotype) و فنوتایپ (Phenotype), تفاوت مى گذارد. شبیه سازى انسانى تنها ویژگى هاى ژنوتایپ, یعنى ویژگى هاى معرف نوع و جنس موجود زنده, را بازآفرینى مى کند, آن هم نه صد درصد. لیکن امکان بازآفرینى فنوتایپ یا ویژگى هایى که محصول فرایند همکنشى میان موجود زنده و محیط است, مانند حافظه وجود ندارد. در نتیجه شخص شبیه سازى شده, هویت خاص خود را خواهد داشت.53 سازمان بهداشت جهانى (WHO) در پاسخ به پرسشى درباره مطابقت کامل میان شخص شبیه سازى شده و شخص اصلى نیز بر این تفاوت انگشت مى گذارد.54
6 . تجربه خلاف ادعاى فوق را نشان مى دهد. در مؤسسه روزلین ایان ویلموت و همکارانش افزون بر شبیه سازى دالى, چهار قوچ را که هسته یکسانى داشتند, در چهار تخمک بى هسته شبیه سازى کردند. نتیجه کار مشابهت و تطابق تقریباً کامل آنها از نظر ژنتیکى بود, ولى با این حال خلق و خوى آنان و شخصیتشان متمایز از یکدیگر بود.55 اگر در میان حیواناتى در حد گوسفند, این تمایز هویتى محفوظ باشد, در انسان که داراى ساختار پیچیده ترى است, این تمایز به گونه اى روشن ترى خود را نشان خواهد داد.
در نتیجه اگر مقصود از هویت در دلیل فوق, هویت به معناى تشخص زیستى باشد, که نادرست است و شخص شبیه سازى شده قطعاً هویت خاص خود را خواهد داشت.
سخن کوتاه این که ساختار ژنتیکى (Genetic makeup) فرد, همانند دوقلوهاى یک تخمکى, حتى به گفته مخالفان شبیه سازى انسانى تنها بخشى از هویت فردى را تشکیل مى دهد, نه همه آن را.56 از این رو, دلیل بى هویتى فردى پذیرفتنى نخواهد بود. در نتیجه این دلیل قوت تحلیل و نقد را ندارد و نمى توان از آن بر ضد شبیه سازى انسانى سود جست.
7. سرانجام آن که حداقل دینداران, به خصوص مسلمانان, نمى توانند منطقاً از این دلیل استفاده کنند; زیرا آنان به روح اعتقاد دارند و انسان را مرکب از جسم و روح مى شمارند. از این رو, وجود ارواح مستقل در افراد شبیه سازى شده, به آنان هویت خاص خود را مى دهد و نمى توان از این منظر آنان را فاقد هویت دانست.

شش. نابودى فردیت و تمایز
اگر شبیه سازى انسانى رواج پیدا کند, پس از چند نسل همه افراد شبیه یکدیگر خواهند شد و دیگر هیچ تمایزى میان این فرد با آن یک وجود نخواهد داشت; زیرا همه مى خواهند از این تکنولوژى استفاده کنند و همه مى خواهند که بهترین ها را شبیه سازى کنند, در نتیجه همه از الگوى واحدى تبعیت کرده, در درازمدت همگان شبیه یک دیگر خواهند گشت. فیلم سینمایى آى روبات (I robot) شاید به خوبى این تشابه را, اما در عرصه روبات ها, نشان دهد. از این منظر این برابرى و مساوات در همه چیز حتى ضریب هوشى و اندازه فیزیکى, مفاسدى دارد. نخستین مفسده آن است که اساساً رشد جامعه در گرو وجود افراد باهوش و نوابغ است. آنان هستند که با ابداعات و اختراعات و کشفیات خود موجب تحرک جامعه و حرکت به جلو مى شوند. حال اگر همه بخواهند آنان را شبیه سازى کنند و به تعبیر دیگر مانند آنان شوند, معنایش از بین رفتن نوابغ است. طبق استدلال عدنان سبیعى, شبیه سازى انسانى همه انسان ها را برابر قرار مى دهد و در نتیجه نخبگان که پیشرفت جامعه مرهون آنان بوده است, از میان مى روند, بشریت آینده خود را از دست داده, در وضع فعلى منجمد خواهند شد.57
دومین مفسده این کار آن است که اساساً برابرى همگان, مخالف سنت خداوند در هستى است. خداوند فقیر و غنى را خود آفریده است; حال آن که شبیه سازى انسانى با ایجاد افراد همسان, این سنت را نقض مى کند. از نظر عبدالهادى مصباح, خداوند انسان ها را به صفت تفرُّد متمایز ساخته است, تا دولتمند و فقیر و قوى و ضعیف وجود داشته باشند. در نتیجه, شبیه سازى با هدف تکرار صفات و اشکال معین, به سود بشریت نیست.58
خلاصه این دلیل آن است که شبیه سازى انسانى مفهوم غیریت و تمایز میان افراد را که از مهم ترین ویژگى هایى است که خداوند در موجودات سرشته است, مُلغا مى کند و ـ به گفته صبرى الدمرداش ـ در نتیجه این تکنولوژى همه مردان مانند آدم و همه زنان مانند حوا مى شوند; یعنى گویى در کل کره زمین تنها یک مرد و یک زن وجود دارند و باقى همه کپى هاى آنان به شمار مى روند.59
این دلیل, بر مفروضات نادرستى استوار است که به تحلیل آنها مى پردازیم.
1 . نخستین فرض این دلیل آن است که انسان یعنى همان ژن هایش. از این منظر تشابه میان این ژن ها یعنى تشابه میان شخصیِ دارندگانِ آنها, لیکن همان طور که گذشت انسان فراتر از خزانه ژنتیکى خود عمل مى کند و شخصیت او تنها به وسیله ژن هایش رقم نمى خورد. از این رو, این فرض که خود مبتنى بر نوعى حتمیت ژنتیکى است, ناپذیرفتنى است. همچنین در این فرض میان صفات فنوتایپ (phenotype) و ژنوتایپ (genotype) تفاوت گذاشته نشده است; حال آن که تفاوت میان این دو مهم است. در حقیقت آنچه که شبیه سازى مى شود و قابل انتقال است, ژنوتایپ یا صفات زیستى نوع و جنس است, مانند رنگ و ساختار فیزیکى, اما فنوتایپ که در زاده تعامل خزانه ژنتیکى فرد ومحیط است و در تعامل میان او و محیط بیرونى شکل مى گیرد, همواره منحصر به فرد و انتقال ناپذیر است. از این رو, به فرض که امکان ایجاد افراد کاملاً مشابه وجود داشته باشد, این تنها یک تشابه زیستى و شکلى است, نه روحى و روانى و اخلاقى. در نتیجه چه بسا دو نفر از لحاظ فنوتایپ کاملاً مشابه باشند; اما از نظر اخلاقى و روحى و آرمان هاى زندگى کاملاً متفاوت باشند.60
2 . دومین فرض این ادعا آن است که گویى همه کسانى که خواستار شبیه سازى هستند, از الگوى واحدى تبعیت مى کنند و همگى خواستار شبیه سازى فرد یا افراد خاصى هستند. از این منظر اگر شبیه سازى رواج یابد, همگان مى کوشند تا در پى شبیه سازى شخص (الف) یا (ب) برآیند و طى چند دهه یا قرن, کل بشریت عبارت خواهد بود از میلیاردها نسخه مکرر (الف) یا (ب); لیکن بنیاد این فرض خطاست. کافى است تا در همین حد به متونى مراجعه کنیم که مسئله امکان شبیه سازى افراد معروف را پیش کشیده اند. در آنها به جاى آن که شاهد تنها دو یا چهار کاندیداى شبیه سازى باشیم, شاهد تنوع حیرت انگیزى خواهیم بود. به این معنا که هر نویسنده اى طبق مذاق, علائق, ملیت, دین و گرایش هایى از این دست, در پى شبیه سازى کسان معینى است. براى مثال مى توان این افراد را جزء کاندیدهاى مطرح در منابع مختلف ناظر به شبیه سازى انسانى یافت: مرلین مونرو (هنرپیشه زن آمریکایى معروف که خودکشى کرد), ولادیمیر لنین (بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروى), کلودیا شیفر (مانکن زن معروف), ام کلثوم (خواننده نامور مصرى), مصطفى امین (ادیب مصرى), نجیب محفوظ (رمان نویس مصرى و برنده نوبل ادبیات), آدولف هیتلر, آیشمن (از فرماندهان معروف نازى که بعدها در تل آویو محاکمه و اعدام شد), عبدالحلیم حافظ (خواننده معروف عرب), استالین, فرعون, کلئوپاترا (ملکه طناز مصرى که آنتونى, سردار معروف روم را شیفته خود ساخت و سرانجام با زهرمار خودکشى نمود), سزار (بناکننده امپراتورى روم و برچیننده جمهورى), متنبّى (شاعر نامدار عرب), شکسپیر (نمایشنامه نویس معروف انگلیسى), آینشتاین و بیل کلینتون. حتى برخى از مسلمانان در این گمانه زنى ها تا جایى پیش مى روند که ایده شبیه سازى حضرت رسول اکرم را مطرح مى کنند. برخى با ادعاى این که چند تار موى حضرت در شیشه اى در ترکیه نگهدارى مى شود و یا موهایى از ایشان در مسجد حنبلى در شهر نابلس موجود است و نمازگزاران در شب بیست وهفتم ماه رمضان آن را مشاهده مى کنند, مسئله شبیه سازى حضرت را به کمک دى. ان. اى. موجود در این موها را پیش کشیده اند.61
بنابراین حتى هنگامى که در سطح تخیلى هرکسى مى خواهد شخصیت مطلوب خود را شبیه سازى کند, باز شاهد تنوع هستیم. معمولاً شخصیت هاى دینى, تاریخى, سیاسى, هنرى, ورزشى, ادبى و علمى جزء نامزدهاى شبیه سازى هستند. مدعیان فراموش مى کنند که اگر قرار باشد که این تکنولوژى فراگیر شود, چنین نیست که در همه دنیا همگان بخواهند فرد معینى را شبیه سازى کنند. همان طور که امروزه علایق گوناگون در انتخابات موجب گزینش افراد متعدد و متنوعى مى شود و منتخبان حزبى را به شکست مى کشاند و نامزدهاى حزب دیگرى را برمى کشد, هنگامى که شبیه سازى رواج یافت, همین علایق وجود خواهند داشت; چرا باید فکر کنیم که همه مردم خواستار شبیه سازى هیتلر باشند؟ اگر قرار باشد که براى مثال نئونازى ها در پى شبیه سازى هیتلر, آیشمن, گوبلز و دار و دسته آنان باشند, مى توان احتمال قوى داد که گروه هاى هدف آنان نیز براى شبیه سازى هرتزل, دیوید بن گوریون, گلدا مایر, مناحیم بگین, موشه دایان و کسانى از این دست بکوشند. اگر روس ها خواستار شبیه سازى پتر کبیر, لنین و استالین باشند, به احتمال فراوان آمریکاییان نیز در پى شبیه سازى جرج واشنگتن, مونروئه, فرانکلین و روزولت خواهند بود و عرب ها جمال عبدالناصر را شبیه سازى خواهند کرد. اگر هنر دوستان آمریکایى بخواهند مایکل جکسون را شبیه سازى کنند, عرب ها نیز ام کلثوم را شبیه سازى خواهند کرد. اگر جنگ سالاران در پى شبیه سازى کسانى مانند چرچیل برآیند, صلح دوستان نیز در جهت شبیه سازى افرادى چون گاندى خواهند کوشید. چرا باید فکر کنیم که همه علایق متفاوت و متضاد در این یک مورد خاص فراموش مى شود و همگان خواستار الگوى واحدى براى شبیه سازى خواهند بود؟
3 . در دلیل فوق این مطلب مفروض گرفته شده است که گویى در روى کره زمین تنها یک قدرت قاهره وجود دارد و این قدرت است که سرنوشت آینده شبیه سازى و این که چه کسى شبیه سازى شود را رقم مى زند. از این رو, مى توان پیش بینى کرد که در آینده تنها افراد معدودى شبیه سازى خواهند شد. اما این فرض خطاست. این تکنولوژى مانند دیگر تکنولوژى ها در اختیار دولت ها و گروه هایى با علایق و دلبستگى هاى متفاوتى قرار خواهد گرفت و در نتیجه تنوع موجود همچنان حفظ خواهد شد.
4 . هم اکنون تکنیکى نزدیک به شبیه سازى انسانى در بازار وجود دارد و مى توان از آن تا اندازه اى براى ایجاد افراد مشابه سود جست, لیکن کسى در این زمینه اقدامى نمى کند. مى توان از لقاح برون رحمى براى تولید انبوه افراد خاص و تا حد قابل توجهى مشابه استفاده کرد, اما عملاً از این تکنیک براى مقاصدى از این دست استفاده نمى شود. حال چرا باید تصور کنیم که مشخصاً از شبیه سازى انسانى براى تولید انبوه انسان هاى فاقد تمایز استفاده خواهد شد؟
5 . در این جا گویى فراموش مى شود که شبیه سازى انسانى به فرض تحقق, تکنولوژى گرانى خواهد بود و تنها افراد خاصى از آن استفاده خواهند کرد و همین مسئله یکى از دلایل مخالفان شبیه سازى انسانى بر ضد آن است. از این رو, احتمال بسیار کمى مى توان داد که شبیه سازى انسانى چنان فراگیر و عام شود که چنین نتیجه اى به بار آورد. با آن که امروزه انجام تکنیک لقاح برون رحمى در بسیارى از کشورهاى جهان سوم نیز رایج است و هرکس مى تواند با پرداخت هزینه این کار از آن برخوردار شود و با این که از زمان نخستین نوزادى که به این شکل بارورى زاده شد, یعنى لوییز براون در سال 1978 تاکنون, بیست وهفت سال مى گذرد, هنوز این تکنیک جایگزین روش هاى معمولى نشده است و قرار هم نیست که چنین شود. به گفته اى. پنس از سال 1978 تاکنون حداکثر پانصد هزار نوزاد از طریق لقاح برون رحمى ایجاد شده اند; یعنى یک دوازده هزارمِ نوزادانى که در این مدت زاده شده اند,62 و این رقم بسیار اندکى است. بنابراین هنگامى که تنها از هر دوازده هزار نوزاد, تنها یکى از این طریق زاده شود, همین احتمال حتى با درصد بالاتر را درباره شبیه سازى انسانى مى توان داد; زیرا در آن جا بحث درباره این که هسته سلول از که باشد و مسائلى از این دست, امکان حصول توافق را دشوارتر مى سازد.
کلیساى کاتولیک که مخالف سرسخت به کارگیرى تکنیک لقاح برون رحمى است, طى بیانیه اى رسمى از ناکامى این روش در تحقق خواسته نابارور خبر داده است. آکادمى پاپى زندگى (Pontifical Academy for Life) در این بیانیه مى گوید که به وسیله این تکنیک تاکنون در سراسر جهان حداکثر یک میلیون نوزاد به دنیا آمده اند و این رقم نسبت به هزینه و سرمایه گذارى بسیار براى پیشبرد این تکنیک و زمانى بیش از نیم قرن, سخت اندک و پایین بوده است; تا آن جا که بى هیچ تردیدى مى توان آن را یک تکنیک شکست خورده نامید.63
6 . در شبیه سازى انسانى اساساً تشابه مطلق, حتى از نظر زیستى امکان ناپذیر است و تا سه درصد تفاوت میان شخص شبیه سازى شده و شخصى که هسته سلول از او گرفته شده است, وجود خواهد داشت; یعنى مشابهت آنان کمتر از دوقلوهاى یک تخمکى خواهد بود. اگر این رقم را تا یک درصد نیز کاهش دهیم, باز براى وجود تنوع کافى است. مگر هم اینک میان دوقلوهاى یک تخمکى که حدود یک دویست و پنجاهم تولدها را دربر مى گیرد, مشابهت فراوان مشکل جدى پدید آورده است؟ و مگر این مسئله پربسامد, موجب شده است که قاعده تنوع زیستى نقض شود تا ادعا کنیم شبیه سازى یک قاعده اساسى مستقر در میان بشر از هزاران سال قبل که خدا آدم را آفریده است, یعنى قاعده تفرد و عدم تشابه را نابود مى کند؟64
مخالفان شبیه سازى انسانى خود در موارد مختلف به این تفاوت توجه دارند و به آن اشاره نیز مى کنند. براى مثال در کتاب الاستنساخ بین العلم والدین, از دکتر محمد صبور, استاد بیمارى هاى داخلى دانشگاه عین شمس, نقل مى شود که: روانشناسان امروزه مى گویند که65درصد وجود انسان موروثى و 35درصد آن اکتسابى است.65 در توصیه هاى نهایى سمینار مغرب بر این مسئله تأکید شده است که: (جز وجود تعدادى اندک از ژن هاى موجود در سیتوپلاسم تخمک میزبان, چیزى مانع تشابه کامل نمى شود).66 در بیانیه نهایى مجمع الفقه الاسلامى نیز با تأکید قابل توجهى این مسئله این گونه تقریر مى شود: (افزون بر آن این مخلوق تازه نسخه مطابق اصل نیست; زیرا تخمک مادر که هسته آن بیرون کشیده شده است, همچنان دربردارنده بقایاى هسته در اطراف هسته بیرون کشیده شده است و این بقایا اثر قابل ملاحظه اى در تغییر صفاتى که از هسته سلول جسمى گرفته شده است, دارند).67
توجه به این واقعیت ژنتیکى, از سوى مخالفان شبیه سازى انسانى باید مانع از پیش کشیدن دلایلى از سنخ بى هویتى یا تشابه و مانند آن شود, با این حال شاهد آن هستیم که على رغم در نظر گرفتن این مسئله و حتى طرح آن, باز بر (تشابه تامّ) یا در حد تامّ و مفاسد مترتب بر آنها از قبیل گریز مجرمان از چنگال قانون, مسئله امکان رابطه نامشروع پسر با مادر خود,68 و بى هویتى و نقض سنت تنوع و مانند آن با ادبیات خاصى پافشارى مى شود. از آن حیرت انگیزتر, موضع دوگانه کسانى مانند نورالدین مختار الخادمى است. وى در آغاز کتاب خود مفاسد فراوان و قطعى شبیه سازى انسانى را برمى شمارد و از اجماع عام بر حرمت آن نام مى برد و مخالفان این اجماع را اندک منحرفانى معرفى مى کند که به رأى مخالف و انحراف آنان نباید توجه کرد.69از نظر او یکى از مفاسد شبیه سازى انسانى ایجاد نسخه هاى مشابه و متطابق است و این مسئله موجب گریز مجرمان واقعى از چنگال عدالت مى شود.70 همچنین این کار موجب از بین رفتن خاصیت تنوع زیستى و تفاوت میان مردم مى گردد.71 با این همه وى در میانه کتاب خود بر طرفداران شبیه سازى انسانى که ادعا مى کنند شبیه سازى انسان هایى همانند پدید مى آورد, مى تازد و ادعاى آنان را موهوم مى شمارد و مدعى مى شود که تطابق کامل و تامّ میان نسخه شبیه سازى شده و نسخه اصلى از نظر علمى و زیستى و روانى و اجتماعى و محیطى, محال است و این ادعا اساسى ندارد.72 وى در دفاع از این ادعا مى گوید: (شخصیت شخص شبیه سازى شده, تنها متأثر از ژن هاى او نخواهد بود; بلکه همچنین متأثر از کنش پذیرى ها, ارزش ها و سنت هایى خواهد بود که تنها جامعه و خانواده آنها را پدید مى آورند).73 وى همین سیر استدلالى را ادامه مى دهد و باز بر این نکته پاى مى فشارد که ادعاى تطابق تام, ادعایى موهوم و پندارى است.74 بدین ترتیب, وى در این جا همه ادعاى مدعیان مبنى بر تشابه کامل میان شخص شبیه سازى شده و شخص اصلى و در نتیجه بى هویتى, همرنگى جامعه و مانند آن را پنبه مى کند و بى اساس مى شمارد. اما نکته جالب آن است که وى این بحث را متوجه مدافعان شبیه سازى انسانى مى کند و مى گوید برخلاف ادعاى آنان که مى گویند شبیه سازى انسانى موجب ایجاد نسخه هاى مشابه مى شود, این کار ممکن نیست; حال آن که در هیچ یک بحث هاى علمى, بى هویتى و تشابه و یگانگى اصل و فرع طرح نمى شود. مسئله مشابهت کامل ازسوى دو گروه طرح مى شود: کسانى که این مسئله را به عرصه ادبیات تخیلى کشانده اند و تصورى که از شبیه سازى انسانى دارند, ایجاد شخصیت هاى مانند رمان (دنیاى قشنگ نو) است و گروه دیگر مخالفان شبیه سازى انسانى هستند که این مسئله را پیش مى کشند; از جمله خود نورالدین مختار الخادمى. در حقیقت وى در این قسمت, رشته هاى آغازین کتاب خود را پنبه مى سازد و ادعاى خود را به این ترتیب پس مى گیرد, لیکن بحث خود را به گونه اى پیش مى برد که گویى دانشمندان این عرصه چنین ادعاى تشابه کامل کرده اند و او مى خواهد نادرستى آنان و ناروایى این ادعا را روشن سازد, غافل از آن که مخالفان شبیه سازى از این ادعا بهره مى جویند.
7 . این دلیل بر یک مغالطه اساسى استوار است. در این جا چنین فرض شده است که اگر شبیه سازى انسانى رواج یابد, دیگر آمیزش جنسى متوقف یا ممنوع خواهد شد. از این منظر, یا شبیه سازى انسانى کاملاً ممنوع و مطرود است, یا کاملاً شایع و مطّرد و نه تنها شایع است که حتى به گفته مدیر مرکز جوجه کشى لندن در رمان (دنیاى قشنگ نو) اساساً تولید مثل جنسى متعلق به گذشتگان خواهد شد. در نتیجه چنین تصور مى شود که اگر شبیه سازى انسانى مجاز شمرده شود, در کنارش تولید مثل جنسى منع یا متوقف خواهد شد. آن گاه طى چند دهه همه انسان ها همانند خواهند شد. در این فرض صورت مسئله, به شکل مغالطه (همه یا هیچ) یا (تفکر سفید و سیاه)75 طرح شده است; یعنى مسئله دو شقّ یا حالت بیش ندارد و این دو مانعةالجمع هستند: یا تنها تولیدمثل جنسى در جامعه وجود دارد یا تنها تولید مثل غیر جنسى و شبیه سازى انسانى. خطا بودن این فرض به این دلیل است که به جاى آن که این دو را مانعة الجمع بدانیم, مى توانیم فرض کنیم که همزمان مى توان انتظار داشت که هم تولید مثل جنسى رواج داشته باشد, و هم شبیه سازى انسانى. در این صورت به فرض که شبیه سازى انسانى موجب ایجاد نسخه هاى کاملاً مشابه اصل شود, باز به دلیل وجود شیوه دیگرى, یعنى تولیدمثل جنسى, همچنان اصل تنوع حاکم خواهد بود. از این رو, به فرض مى توان گفت که در آینده اگر هم پنج درصد و حتى پنجاه درصد مردم از طریق شبیه سازى انسانى تولید شوند, باز نیمى دیگر از طریق تولیدمثل جنسى زاده خواهند شد. این مسئله هنگامى جدى تر مى شود که در نظر داشته باشیم تکنولوژى شبیه سازى انسانى, گران خواهد بود و از عهده همگان خارج است. به این ترتیب, تنوع زیستى حفظ خواهد شد و مسئله تشابه همگان پیش نخواهد آمد. براى مثال هم اینک حرکتى در جهت نفى تنوع زیستى و ایجاد تشابه بیشتر میان افراد در برخى جوامع وجود دارد; یعنى درون همسرى (endogamy) که در برخى از فرهنگ ها رایج است. براساس این نگرش برخى افراد بر اثر تمایل شخصى یا به دلایل قومى و دینى اقدام به ازدواج در میان گروه قومى یا دینى خود مى کنند; مانند قوم یهود. اگر قرار باشد که همگان از شیوه درون همسرى پیروى کنند, نه تنها به کاهش تنوع زیستى و افزایش مشابهت میان افراد منجر مى شود, بلکه افزون بر آن به افزایش بیمارى هاى ارثى مانند هموفیلى, و گونه هاى خاصى از سرطان مى انجامد. 
امروزه این قبیل بیمارى ها در میان اقوامى که در آنها ازدواج فامیلى رواج دارد, بیشتر دیده مى شود, لیکن این سنت همگانى نیست و در کنار ازدواج هاى فامیلى شاهد رواج برون همسرى (exogamy) هستیم; تا جایى که برخى از فرهنگ ها اساساً ازدواج با خویشان نزدیک را مجاز نمى شمارند یا آن را مرجوح مى دانند. در حالى که در آمریکا تمایل به ازدواج با خویشان نزدیک از یک هزارم تجاوز نمى کند, در کشورهاى عربى همچون لیبى این رقم به 25درصد مى رسد.76 همین تنوع نگرش به این مسئله موجب حفظ تنوع زیستى شده است. از این رو, منطقاً اشکالى ندارد فرض کنیم شبیه سازى انسانى موجب ایجاد نسخه هایى صددرصد مشابه مى شود, با این حال به دلیل وجود شیوه دیگر تولید مثل , یعنى استفاده از گامت هاى زن و مرد, عملاً این مسئله به مشکلى نخواهد انجامید و بعدها کسانى که از طریق شبیه سازى تولید شده اند با کسانى که از راه سنتى زاده شده اند, ازدواج خواهند کرد و نتیجه این کار زاده شدن افراد متنوع و از نظر ژنتیکى متفاوت از والدین خود خواهد بود. از این رو, به احتمال بسیار قوى مى توان گفت که شبیه سازى انسانى هرگز به عنوان یک انتخاب عام درنخواهد آمد و همچنان شیوه رایج تولید مثل ادامه خواهد یافت و اگر هم صدها هزار انسان در روى کره زمین دست به شبیه سازى بزنند, تأثیرى بر ژنوم بشرى نخواهد داشت و عملاً هنگامى که این تکنیک عملى شود, جمعیت بشر, از شش میلیارد فعلى, به هشت میلیارد رسیده است و این استدلال بر نفى تنوع زیستى و مشابه سازى همگان قوت خود را از دست مى دهد.77
8 . طبق یکى از قوانین وراثت, اساساً امکان ایجاد نسخه هاى کاملاً مشابه در سطح کلان و در گستره زمین وجود ندارد و اگر کسانى هم عامدانه بکوشند تا همه افراد جامعه را یکدست و همانند سازند, در این کار شکست خواهند خورد. به گفته گرگورى اى. پنس, قانون میل به سوى میانگین (the Law of Regression to the Mean), مانعى است استوار بر سر هرگونه حرکت گسترده مشابه سازى در افراد. مضمون این قانون آن است که اگر هم کسى آگاهانه در پى تولید افراد برتر باشد, در نهایت در کارش شکست خواهد خورد;78 زیرا افرادى که از طریق شبیه سازى انسانى تولید شده اند, خود ممکن است با افرادى که از طریق شبیه سازى تولید نشده اند, ازدواج کنند و به این طریق باز قانون میل به سوى میانگین جمعیت و سازگارى با دیگران کار خود را کرده و فرزندانى که از این طریق به دنیا خواهند آمد, نسخه مشابه پدران خود نخواهند بود, بلکه تنها وارث نیمى از ژن هاى آنان خواهند بود. حال اگر این فرزندان نیز با افرادى که از طریق شبیه سازى انسانى تولید شده اند ازدواج کنند, باز قادر به تولید مشابه نسل قبل نخواهند بود. اگر هم با افراد معمولى ازدواج کنند, به طریق اولى, مسئله مشابهت محقق نخواهد شد. در نتیجه محصول تلاش فراوان و برنامه ریزى آگاهانه نهایتاً طى یک یا دو نسل از بین خواهد رفت. طبق این قانون نه تنها امکان ایجاد نسل برتر براى همیشه وجود ندارد, بلکه حتى نسل پست تر را نیز نمى توان براى همیشه به تولید نسل پست تر و افراد ضعیف تر واداشت; زیرا کافى است که یکى از افراد نسل ضعیف بعدها با یکى از افراد نسل قوى ازدواج کند, تا محصول آن به وجود آمدن فردى میانه باشد و این معناى قانون میل به سوى میانگین است. اگر فرض کنیم که حتى دولت آمریکا بخواهد طى برنامه گسترده اى دست به شبیه سازى انسانى طبق استانداردهاى خاصى بزند, باز این کارش به نفى تنوع و مشابه سازى کامل نخواهد انجامید; به دلیل آن که در مکزیک این سیاست عمل نمى شود و باز در نهایت شاهد وجود افراد غیر مشابه هستیم. کافى است تا در قرن ها بعد یک آمریکایى شبیه سازى و اصلاح نژاد شده با یک مکزیکى ازدواج کند تا همه این سیاست مغلوب قانون طبیعت شود. از این رو, اگر جامعه اى نیز عامدانه در پى تحقق این یگانگى باشد, این کار را دشوار خواهد یافت; زیرا باقى آن شش میلیارد نفر روش خود را در انتقال ژن هاى مختلف ادامه خواهند
داد و در نتیجه همان حالت عادى و نرمال محقق خواهد شد. به گفته اى. پنس, حتى اگر دولت ها بخواهند مانع تنوع شوند, این کار ممکن نیست. کافى است که شبى دو تن با یکدیگر آمیزش کنند و بارورى حاصل شود. لذا اگر هم حکومت ها بخواهند این کار را بکنند, مردم شیوه مرسوم خود را حفظ مى کنند و با افرادى که از طریق شبیه سازى پدید آمده اند, مى آمیزند و به این ترتیب حالت میل به میانگین حاصل مى شود. سخن کوتاه این که شبیه سازى مانع تنوع ژنوم بشرى نخواهد شد.79 
وى پس از بحث مفصلى در این باره ما را از برخى توهمات درباره نقش خودمان در تغییر سنت طبیعت بازداشته, مى گوید که نباید تحول را هرمى پنداشت که انسان بر رأس آن ایستاده است; دقیق تر آن است که تحول را درختى بدانیم که انسان بر یکى از شاخه هاى نیمه بالاى آن ایستاده است, لیکن شاخه هاى متعدد دیگرى نیز در نیمه بالایى وجود دارند که مى توانند در تصمیمات ما دخالت و یا آنها را خنثى کنند. از این رو, شبیه سازى انسانى عامل تشابه همه انسان ها نخواهد بود و مانعى در راه غایات تحول به شمار نخواهد رفت.80
خلاصه آن که دلیل فوق درباره نابودى فردیت و تمایز انسان ها بر اثر شبیه سازى انسانى و تبدیل آنان به جوجه هاى ماشینى یا جعبه هاى شکلات, دلیل استوارى نیست و مبتنى بر سوءفهم هاى متعددى است. از این رو, به استناد این دلیل, شبیه سازى انسانى را نمى توان محکوم کرد و آن را عملى مغایر نظام مبتنى بر تنوع دانست.

هفت. ایجاد سوپرمن ها و از بین بردن افراد ضعیف
این دلیل درست عکس دلیل قبلى است; یعنى در این جا بر ضد شبیه سازى انسانى این گونه استدلال مى شود که کسانى مى توانند به کمک این تکنولوژى افراد برجسته و قهرمان به وجود آورند و از طریق کاربست سیاست (بِه نژادى) (eugenics) افراد فوق العاده اى خلق کنند. زمانى آلوین تافلر, در (شوک آینده), گفته بود: (ما داریم به سرعت به زمانى نزدیک مى شویم که قادر خواهیم شد هم نژادهاى برتر و هم نژادهاى فروتر را پرورش بدهیم… به هر حال در آینده مى توانیم هم نژادهاى کودن درست کنیم و هم نژادهایى از علماى ریاضیدان… مى توانیم پهلوانان جنسى, دخترانى با پستان هاى بسیار برجسته (و شاید بیشتر یا کمتر از دو پستان) و انواع بى شمارى از افراد بشر را که تاکنون یک شکل خاص داشته اند, درست کنیم).81
استدلال فوق همسوى با این پیش بینى است و فرض را بر این مى گذارد که مى توان از این طریق سیاست بِه نژادى را که در آلمان در دهه هاى بیست وسى قرن بیستم میلادى ترویج مى شد, تحقق بخشید. از نظر ریاض احمد یکى از مفاسد شبیه سازى انسانى, ایجاد نسلى از افراد برتر است که معیار طبیعى تناسل بشرى را نابود مى کند.82 دیگرى این مسئله را در درازمدت موجـب افزایش تفاوت و تبعیض نژادى و افزایش نوع خاصى از انسان ها مى داند و بر آن است که کسانى با کفایت ذهنى خاص و برتر پدید مى آیند و موجب افزایش تبعیض نژادى مى شوند.83
اما مسئله در همین حد باقى نمى ماند و همزمان با ایجاد افراد برجسته و خارق العاده, نوبت به نابودى انسان هاى عادى فرامى رسد و سیاست تصفیه انسانى صورت خواهد گرفت. قرضاوى مسئله را این گونه مى نگرد و بر آن است که: (به کمک شبیه سازى انسانى, بشریت مى تواند از افراد هوشمند, سالم و تنومند, تعداد مورد نظر از دشمنان را شبیه سازى کند و از افراد کانا, ناتوان و تکیده نجات یابد).84
البته کسانى با همین مقدمات معضل دیگرى را مطرح مى کنند و آن هم ضرورت ویران کردن عالم موجود و ساختن عالم دیگرى است تا متناسب با موجودات شبیه سازى شده باشد. تقریر این نقد به این صورت است که بر اثر شبیه سازى انسانى, عالم فعلى پاسخ گوى نیازهاى مردم نخواهد بود و باید آن را از میان برد و ناگزیر از ساختن عالم دیگرى خواهیم بود; زیرا دانشمندان در پى ساختن سوپرمن و انسان هایى خارق العاده و با قد بسیار بلند در حد سه متر هستند. خانه ها, ماشین ها و دیگر امکانات موجود براى انسان هاى معمولى طراحى شده است; در نتیجه با پیدایش چنین موجودات خارق العاده اى ناگزیر خواهیم بود که همه امکانات و وسایل موجود را نابود ساخته, عالم دیگرى پدید آوریم.85
باز کسان دیگرى این مسئله را پیش مى کشند که از این تکنیک ممکن است ثروتمندان به سود خود استفاده کنند و این به زیان فقیران است; به این صورت که تکنولوژى شبیه سازى , گران قیمت است و همگان از عهده هزینه استفاده از آن برنمى آیند. در نتیجه تنها دولتمندان مى توانند از آن براى شبیه سازى فرزندان باهوش, قوى و سالم استفاده کنند. یا ممکن است از این تکنولوژى اقوام خاصى مانند قوم یهود براى تکثیر سریع نفوس خود سود بجویند. نصر فرید واصل با همین نگرش است که مى گوید: (این کار مفسده اى براى بشر است, به ویژه که اغنیا آن را در انحصار خود مى گیرند یا آن که یهودیان از آن براى افزایش قوم خود سود مى جویند).86
این دلیل خود به سه گونه تقریر مى شود و یا آن که بر سه عنصر متفاوت در آن تأکید مى گردد. گاه گفته مى شود که این کار موجب ایجاد نسل برتر و از (مابهتران) است. گاه گفته مى شود که این کار در انحصار دولتمندان قرار مى گیرد. گاه نیز گفته مى شود که با این کار کلک نسل ضعیف کنده مى شود. گفتنى است که این دلیل, برعکس دلیل قبلى است: در آن دلیل گفته مى شد که با این کار همگان مشابه مى شوند و در این جا گفته مى شود که بر اثر شبیه سازى انسانى افراد نخبه و منحصر به فردى به وجود خواهند آمد. درباره این دلیل چند نکته گفتنى است:
1 . این جا یکى دیگر از مواردى است که دلایل مخالف شبیه سازى انسانى یکدیگر را نقض مى کنند. گاه گفته مى شود که شبیه سازى انسانى همگان را به جوجه هاى ماشینى و همسان تبدیل مى کند و گاه گفته مى شود که شبیه سازى انسانى, افراد برتر پدید مى آورد که با دیگران متفاوت هستند; حال آن که به نظر مى رسد این دو دلیل ناقض هم هستند و یکى از آنها مى تواند درست باشد, نه هر دوى آنها. اما گاه شاهد آن هستیم که یک تن در یک متن همزمان از هر دو دلیل بر ضد شبیه سازى انسانى سود مى جوید. براى مثال آقاى قرضاوى در مقاله (الاستنساخ البشرى و تداعیاته) که چهار پنج صفحه بیشتر نیست, درست در یک صفحه به هر دو دلیل متمسک مى شود تا نشان دهد که شبیه سازى انسانى نادرست است.
2 . همان طور که قانون میل به سوى میانگین نشان مى دهد, تلاش براى ایجاد سوپرمن ها در سطح کلان ممکن نیست و طبیعت راه خود را على رغم خواست هایى از این دست دنبال مى کند.
3 . به فرض که از این تکنولوژى براى ایجاد انسان هاى برتر استفاده شود و این کار امکان پذیر نیز باشد, باز جاى این پرسش است که مقصود آقاى قرضاوى از این که مى توان به کمک شبیه سازى انسانى از شرّ انسان هاى ضعیف راحت شد و ریشه آنان را کند, چیست؟ اگر مقصود آن است که به کمک این تکنولوژى در آینده نوعى بِه نژادى انسانى به معناى عام کلمه صورت مى گیرد و در درازمدت اساساً افرادى که به دنیا مى آیند, نیرومند خواهند بود و دیگر با انسان هاى ضعیف و ناتوان روبرو نخواهیم شد, در آن صورت معلوم نیست که این کار اشکالى داشته باشد. از چند دهه قبل ژاپنى ها تصمیم گرفته اند که بر کوتاهى قد قوم خود غلبه کنند. از این رو, نوعى رژیم غذایى را که در آن از خزه ها و جلبک هاى دریایى استفاده مى شود, رواج داده اند و طى این مدت موفق شده اند که حدود ده سانت به قد نسل جدید خود بیفزایند و اگر این روند پیش برود, پیش بینى مى شود که در آینده این افزایش قد همچنان ادامه یابد. اگر مقصود قرضاوى همین مسئله باشد, نه تنها دلیلى بر غیر اخلاقى و نادرستى آن نداریم, بلکه برعکس روایات متعدد دینى چنین اقداماتى را تشویق مى کند. کافى است تا به احادیثى که از حضرت رسول اکرم(ص) درباره انتخاب زنان به قصد ازدواج و توصیه هاى مختلف ایشان صادر شده است, توجه کنیم. همچنین احادیثى که به تغذیه نوزاد و یا انتخاب دایه براى او اشاره دارد, گواهى است بر جواز و حتى استحباب اقداماتى که موجب به سازى نسل آینده مى شود.
اگر هم مقصود قرضاوى و کسانى مانند او این باشد که اعمال این تکنولوژى موجب از بین بردن افراد غیر سوپرمن یا معمولى موجود مى شود, چنین ملازمه اى میان شبیه سازى انسانى و کشتن افراد معمولى وجود ندارد و به سادگى نمى توان آن را نشان داد. ترویج واکسن فلج کودکان, به معناى آن نیست که کودکانى که فلج زاده مى شوند, باید از بین بروند. از بین بردن (بیمارى), به معناى از بین بردن (بیماران) نیست. تلاش در جهت نابودى (فقر), مستلزم نابود ساختن (فقیران) نمى باشد. ترویج بهداشت و فرهنگ سلامتى متضمن کشتن افراد بیمار نیست. از این رو, همان طور که منطقاً نمى توان از وجود فرهنگ بهداشت و سلامتى, کشتن بیماران را نتیجه گرفت, از رواج شبیه سازى انسانى نمى توان نابودسازى ضعفا را استنتاج کرد. اینک چندین دهه است که از طریق واکسن ضد فلج و مانند آن کوشش مى شود تا ریشه این بیمارى در کودکان کنده شود و عملاً در این کار نیز توفیق حاصل شده است. با این همه, شاهد کودکانى هستیم که فلج زاده مى شوند یا دچار فلج مى گردند, لیکن نه تنها آنان به حیات طبیعى خود ادامه مى دهند, افزون بر آن از توجه بیشترى نیز برخوردارند. از این رو, این ادعا که ایجاد سوپرمن ها مرگ ضعیفان را در خود دارد, پذیرفتنى نیست.
4 . از این ادعا که دولتمندان شبیه سازى انسانى را در انحصار خود درمى آورند, نمى توان نتیجه مطلوب را گرفت; زیرا اولاً, در مورد همه تکنولوژى هاى جدید این حکم صادق است و آنان نخستین بهره وران آنها هستند. هنگامى که هواپیما به عنوان وسیله مسافرت عرضه شد, اول ثروتمندان سوار آن شدند, نه گرسنگان آفریقایى. انجام عمل قلب یا پیوند کلیه و مانند آنها نیز همین موقعیت را داشته وگاه هنوز دارد. از این رو, اگر اشکال شبیه سازى انسانى این باشد, دیگر امکانات نیز باید به همین دلیل نفى و طرد شوند. ثانیاً, هر تکنولوژى در آغاز گران بوده است و عملاً تنها در انحصار دولتمندان قرار مى گرفته است. شاید روزى کسى فکر نمى کرد که کامپیوتر از انحصار دولتمندان خارج شود و حتى خانواده هاى معمولى بتوانند از آن برخوردار شوند, اما روند صنعت و تکثیر صنعتى همین است; آنچه امروزه در انحصار ثروتمندان به شمار مى رود, فردا به اسباب بازى کودکانه اى تبدیل مى گردد. از این رو, مسئله انحصار یا حداقل ادامه انحصار شبیه سازى انسانى در میان قشر خاصى منتفى است. ثالثاً, اگر هم چنین باشد, به جاى آن که به دلیل این انحصار حکم به تحریم آن داده شود, باید کارى کرد که این انحصار درهم شکسته شود. از این رو, باید از طریق توسعه دانش مربوطه راهى در پیش گرفت که فقیران نیز بتوانند از آن استفاده کنند, نه آن که همواره از آن محروم باشند.
5 . اگر شبیه سازى انسان تنها در انحصار ثروتمندان قرار خواهد گرفت که دیگر نباید نگران افزایش جمعیت و مسائلى از این دست بود. اگر هم فقیران بتوانند از آن براى افزایش جمعیت استفاده کنند, نباید دم از انحصار زد. این دلیل درست برخلاف دلیلى است که شبیه سازى انسانى را چنان تصویر مى کند که گویى با کمترین هزینه اى و تنها با چند تخمک مى توان (ده ها و صدها) تن را در مدتى کوتاه شبیه سازى کرد.
6 . نمى توان این احتمال را نفى کرد که قوم یهود یا هر قوم دیگرى از این تکنولوژى بهره بردارى کند.87 اما آیا به صرف این احتمال, حتى اگر (متأخِّم به علم) باشد, مى توان حرمت و یا نادرستى آن را استفاده کرد؟ مگر هم اینک قوم یهود از دیگر تکنولوژى هاى جدید استفاده نمى کند؟ مگر آنان صنعت هواپیماسازى و پزشکى ندارند؟ طبق همین استدلال باید صنعت هواپیماسازى را منع کرد. وانگهى اگر قوم یهود از چیزى استفاده کرد و آن چیز مى توانست به افزایش قدرت آنان کمک کند, راه منطقى مقابله با آن این است که به جاى تحریم, از همان وسیله براى مقابله با آنان استفاده نمود. از این رو, به جاى تحریم شبیه سازى انسانى به دلیل استفاده قوم یهود براى افزایش جمعیت خود, باید آقاى نصر فرید واصل به عنوان مفتى دینى مسلمانان به کشورهاى عربى توصیه کند تا متقابلاً از همین تکنولوژى استفاده نمایند و حتى از دولت هاى عربى بخواهد تا امکانات این کار را براى هر خانواده عربى فراهم کنند. راه مقابله با افزایش جمعیت قوم یهود, افزایش قوم عرب است, نه ممانعت از آن. از قضا مى توان به استناد آیه شریفه (فمن اعتدى علیکم, فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم) (سوره بقره, آیه190), در این جا به سود شبیه سازى انسانى استناد کرد و آن را مجاز شمرد.
7 . در این جا باز شاهد همان سوءفهمى هستیم که گویى شبیه سازى انسانى, وسیله اى است معجزه گر و کم هزینه. از این رو, قوم یهود یا دیگران, از آن براى افزایش جمعیت خود سود خواهند جست و فراموش مى شود که در شبیه سازى انسانى همچون تولید مثل جنسى, نیازمند تخمک, رحم, مادر, دوران شیرخوارگى, پرورش و تعلیم و تربیت و همه هزینه هاى مترتب بر آن هستیم. در این جا فرض مى شود که مى توان یک دستگاه شبیه سازى انسانى فراهم آورد که مانند ماشین هاى جوجه کشى هر 24 ساعت چند صد و یا چند هزار انسان تولید کند. غافل از آن که اگر به گونه اى عینى به این مسئله بنگریم و به هزینه هاى بالاى آن توجه کنیم88 باز عاقلانه ترین, ارزان ترین, مطمئن ترین و سریع ترین شیوه افزایش جمعیت, همان شیوه تولید مثل جنسى است که به گونه اى بى ابهام کار خود را با ضریب اطمینانى بالا انجام مى دهد و همین کارآیى فوق العاده این شیوه است که دولت هایى مانند چین یا هند را متوحش ساخته و آنان را به اتخاذ سیاست هاى گاه خصمانه اى بر ضد افزایش جمعیت سوق داده است. تحمیل سیاست تک فرزندى در چین و جرم دانستن تخلف از آن, یکى از نمونه هاى این نگرش است. لذا اگر قوم یهود در پى افزایش جمعیت خود باشند, کافى است تا از طریق سیاستگذارى هایى مانند: وضع مالیات بر افراد مجرد, تشویق افراد عزب به ازدواج و اعطاى وام هاى بلاعوض براى این کار و ترویج آموزه هایى چون لزوم اقتدار قوم یهود, به نتیجه مطلوب برسند, نه آن که از مسیر نامطمئن و گرانى چون شبیه سازى انسانى بهره گیرى کنند. مخالفان شبیه سازى انسانى در این جا ساده ترین مسائل را چنان از یاد مى برند که گویى هرگز به گوششان نخورده است و تحت تأثیر ادبیات تخیلى از قبیل (دنیاى قشنگ نو), به جاى فهم و تحلیل درست این پدیده, به تصورات و تخیلات خود مجال فراوانى داده اند.

هشت. ایجاد افرادى هیتلر مانند
این امکان براى برخى از افراد فراهم مى شود تا طاغوت هاى زنده یا مرده را شبیه سازى کنند و حتى چه بسا یکى از دیکتاتورهاى آمریکاى لاتین پس از سالیان دراز حکمرانى, در آستانه مرگ بخواهد خود را شبیه سازى کند و همچنان بر سر قدرت بماند. گوهر اصلى داستان معروف و جنجالى دیوید رورویک (David M. Rorvik) با عنوان (به صورت او: شبیه سازى انسان) (In His Image: The Cloning of Man) همین مسئله است. وى که نویسنده رمان هاى علمى در حوزه مهندسى ژنتیک بود, در سال 1978 این کتاب پر تنش را نوشت و در آن ادعا کرد که پیرمرد عزب و صاحب صنایعى میلیونر به نام (ماکس) با او تلفنى سخن گفته و ادعا کرده است که به شبیه سازى از سلول جسمى خود اقدام کرده است. وى سپس او را به دیدن آزمایشگاه خود برده و او این فرزند را دیده است.89 این ادعا که به گفته نویسنده گزارش دست اولى درباره شبیه سازى انسانى به شمار مى رفت, مجامع علمى آن روز را تکان داد و آنان خواستار ارائه دلایلى بر این ادعا و نشان دادن آن کودک شبیه سازى شده گشتند. اما رورویک از برآوردن خواسته آنان خوددارى نمود.90 در سال 1982 قاضى دادگاه ایالتى کالیفرنیا حکمى صادر کرد مبنى بر این که مدعاى این کتاب نادرست است و او محکوم به پرداخت غرامت شد.91
با این همه, یکى از دلایل مخالفت با شبیه سازى انسانى همین مسئله است که چه بسا کسى بخواهد افراد خاصى را که براى جامعه مضر هستند, شبیه سازى کند. قرضاوى این نگرانى را این گونه منعکس مى کند: (برخى گروه ها مانند مافیا از شبیه سازى استفاده کرده و در نتیجه به جاى یک هیتلر, ده ها, بلکه صدها و چه بسا هزاران (هتالر)92 خواهیم داشت).93
در بسیارى از متون مربوطه سخن از امکان شبیه سازى کسانى مانند: هیتلر, استالین, لنین, فرعون و صدام است و در آنها همین نگرش و نگرانى ها را شاهدیم. براى مثال کارم السید غنیم مى پرسد: آیا همان طور که پروفسور والیرى پیکوف تصریح کرده است, عالمان روس به شبیه سازى لنین موفق خواهند شد؟94
این مسئله نیز در دل خود چالش دیگرى پدید مى آورد; اگر بتوان شخص مرده اى را مانند فرعون شبیه سازى کرد, آن گاه مسئله مرگ و معاد چه مى شود و با این آموزه هاى دینى چه باید کرد؟ از این منظر است که یکى از دلایل مخالفت با شبیه سازى انسانى مغایرت آن با سنت مرگ است. ریاض احمد آن را جزء مفاسد شبیه سازى انسانى برمى شمارد و معتقد است که این کار با قانون طبیعت که بر زندگى و مرگ و سپس معاد استوار است, به ویژه در مورد شبیه سازى مردگان, تعارض دارد.95
حال به تحلیل این دلیل بپردازیم. در این مورد نیز چند نکته گفتنى است:
1 . متخصصان عرصه مهندسى ژنتیک, شبیه سازى مردگان را در شرایط فعلى و با امکانات موجود محال مى دانند; زیرا براى شبیه سازى یا به تعبیر علمى انتقال هسته سلول جسمى باید هسته اى که منتقل مى شود, سالم و زنده و کروموزوموم هاى آن فعال باشند. این مسئله موجب مى شود تا نتوان مردگان را شبیه سازى کرد. در مقاله (شبیه سازى) (Cloning) که بر سایت رسمى مؤسسه روزلین, مرکز شبیه سازى دالى, موجود است و به گونه اى علمى اما همه فهم نوشته شده, به این نکته چنین تصریح شده است: (در هر حال, انتقال هسته, نیازمند هسته سالم با کرموزوم هاى فعال است. دى. ان.اى. به تنهایى کفایت نمى کند: بسیارى کسان فراموش مى کنند که (ژوراسیک پارک) یک اثر تخیلى بود).96 مقصود از ژوراسیک پارک (Jurrasic Park) یا پارک ژوراسیک فیلمى است که به وسیله استیون اسپیلبرگ, کارگردان آمریکایى, در دهه نود میلادى ساخته شد. در این فیلم دانشمندان موفق مى شوند فسیل یک پشه را پیدا کنند. هنگام آزمایش درمى یابند که این پشه خون دایناسورى را میلیون ها سال قبل مکیده است و اینک دى.ان.اى. موجود در خون دایناسور در فسیل آن پشه به جاى مانده است. در نتیجه آنان موفق مى شوند به کمک آن, دایناسورها را شبیه سازى کنند و موجودات عظیم الجثه ماقبل تاریخ را مجدداً بازسازى نمایند. این فیلم جذاب و تخیلى که در سال 1993 راهى بازار شد, مورد استقبال فراوانى قرار گرفت و شدت استقبال به حدى بود که پارک ژوراسیک 2و3 نیز در ادامه آن ساخته شد. این فیلم و فیلم هایى از این دست, باور نادرستى را در اذهان پدید آورد که گویى مى توان تنها به کمک دى.ان.اى. یک موجود را حتى اگر منقرض شده باشد, آن را شبیه سازى کرد. با این پندار بود که مسئله از شبیه سازى هیتلر شروع شد و به رامسس دوم (فرعون مصر) و کلئوپاترا (ملکه مصر)منتهى گشت. این مقاله با یک جمله ساده و روشن و با اشاره اى گذرا, خوانندگان را از چنان پندارى برحذر مى دارد و مرز بین علم و خیال را مشخص مى سازد.
بنابراین از نظر علمى شبیه سازى مردگان منتفى است. این نکته پیچیده و دشواریابى نیست که تنها معدودى خواص از آن مطلع باشند; در غالب کتاب هایى که به زبان عربى در باره شبیه سازى نوشته شده است, به این مسئله به صراحت اشاره شده است.97 دیگران نیز با اشاره به این نکته, مواردى را استثنا مى کنند; مانند جایى که شخص متوفا تازه فوت کرده و هنوز هسته سلول او سالم و زنده باشد و یا آن که هسته اش در مایع نیتروژن نگهدارى شده و در نتیجه زنده باشد.98
با توجه به این مسئله و آشنایى مخالفان شبیه سازى انسانى با آن, پیش کشیدن این بحث و بى توجهى به مسائل علمى ناپذیرفتنى است. وقتى که نمى توان مرده اى را ـ که حتى جسدش معلوم نیست کجاست و به فرض یافتن جسد, سلول هاى جسمى او زنده نیستند, شبیه سازى کرد ـ چرا باید همواره بر این فرض نیش غولى تأکید شود؟ هنگامى که مسئله به اصطلاح منطق دانان سالبه به انتفاى موضوع است, چرا باید باز آن را تکرار کرد؟ ریاض احمد در این مورد مى گوید با این که علماى زیست شناسى امکان شبیه سازى مردگان را منکر شده اند, اما حرمت این کار نیز واضح است.99 اما سخن در این است که وقتى کارى محال و غیر ممکن باشد, بیان حکم شرعى آن یا امکان سوء استفاده از آن بیش از آن که به فهم مطلب کمک کند, به آشفتگى بیشتر بحث مى انجامد و این کارى است که برخى از مخالفان شبیه سازى انجام مى دهند.
2 . ممکن است در دفاع از دلیل فوق گفته شود که مقصود, مشخصاً شخص هیتلر یا دیگر مردگان نیست; بلکه غرض بیان این مطلب است که چه بسا کسانى بخواهند یک دیکتاتور زنده را شبیه سازى کنند و به این ترتیب به ادامه فساد کمک نمایند. در این صورت اشکال فوق درباره شبیه سازى مردگان وارد نخواهد بود.
با این فرض ممکن است یک مسئله حل شود, اما باز این دلیل مشکلات دیگرى خواهد داشت که نمى توان آنها را ندیده گرفت. نخستین دشوارى این دلیل آن است که در این جا باز فرض بر این است که امکان کپى سازى کامل همه مختصات بیولوژیک و روانى و اخلاقى فرد وجود دارد, نه فنوتایپ که محصول تعامل فرد با محیط است. در نتیجه اگر کسى هم موفق به شبیه سازى سوموزا, یا هایلاسلاسى و یا هیتلر شود, کسانى را تولید کرده است که تنها از نظر صورى و فیزیکى شبیه آنان هستند, نه از نظر فکرى و رفتارى. لذا اگر هم یک دیکتاتور بخواهد خودش را شبیه سازى کند, تنها موفق به ایجاد کپى بیولوژیک خود شده است و فردى که از این راه شکل گرفته است, هویت, شخصیت و فردیت خاص و تجربه هاى خودش را خواهد داشت. اشکال دوم این دلیل آن است که بر فرض دیگرى استوار است و آن جبر زیستى و حتمیت بیولوژیک است. از این دیدگاه, اگر کسى با ویژگى هاى ژنتیکى هیتلر تولید شود, ناگزیر مانند او رفتار خواهد کرد و انسان چیزى نیست جز مجموعه ژن هایش. با همین نگرش است که مخالفان شبیه سازى مى گویند که اگر هم شبیه سازى انسانى مجاز گردد, نباید شبیه سازى افراد شرور و جنایتکار مجاز گردد.100 این نگرش در عمل هرگونه اراده آزاد انسانى را نفى مى کند و به جبر زیستى تن مى دهد. غافل از این که این نگرش با مسلمات قرآن کریم و آموزه هایى که براى آزادى و اختیار انسان تأکید دارد, ناسازگار است و در نهایت مسئولیت فعل را از فاعل آن سلب مى کند. کاستى این نگرش و فرض اساسى آن نیز پیشتر بیان شد. ازاین رو, به همین مقدار بسنده مى شود.
3 . به فرض قبول مفروضات فوق و با توجه به این که مى توان عملاً به کمک هسته سلول هیتلر, هیتلرى جدید پدید آورد که همان روحیه را نیز داشته باشد, این دلیل یک نکته را نادیده مى گیرد: اگر امروز گروهى نیازمند هیتلر باشند و بخواهند از طریق شبیه سازى انسانى اقدام کنند, محصول مورد نظر خود را حد اقل بیست و چند سال بعد دریافت خواهند کرد و این تأخیرى جدى در ارائه کالاى مورد نظر است. اگر کسى خواستار شبیه سازى رئیس یک باند تبهکار باشد, هم اینک به آن نیاز دارد, نه سى سال بعد. افزون بر این, مگر هیتلر در جهان امروز قحط است که کسى بخواهد از طریق شبیه سازى به بازسازى او اقدام کند. هیتلر فردى بود با روحیه پرخاشگرانه و متجاوزانه, اما آنچه نداشت امکانات مورد نظرش بود. همین که این امکانات و اختیارات در دستش قرار گرفت, هیتلر شد. امروزه نیز کسانى هستند که با امکانات کمتر, روى هیتلر را سفید کرده اند. براى نمونه, آیا حاکمان صربستان و پاکسازى نژادى مسلمانان کروات, کمتر از کارهاى هیتلر بوده است؟ درواقع, این نگرش خود مبتنى بر یک فرض ناگفته دیگرى است و آن هم نوعى شخصیت پرستى و باور به نقش تعیین کننده شخص در روند تاریخ است. کافى است در این فرض کمى خدشه کنیم تا دریابیم که هرکس مى تواند خود هیتلرى باشد و این آموزه اى است که در عرفان ما بر آن بسیار تأکید شده است. مولانا جلال الدین بلخى به درستى به این نکته اشاره مى کند که نفس هر انسانى مى تواند فرعون باشد, مشروط به آن که امکانات فرعونى در اختیارش قرار گیرد.101 در نتیجه اگر باندهاى مافیایى در پى هیتلرى باشند, به صرفه نیست که با سرمایه هاى کلان شخصى را شبیه سازى کنند و بعد به انتظار بنشینند تا شاید سال هاى بعد سرکردگى آنان را بپذیرد و آنان را در اعمال تبهکارانه خود موفق سازد. کافى است که به یکى از اعضاى باند خود و یا یک تبهکار مستقل قدرت و فرصت بدهند, تا به نتیجه مطلوب برسند. در طول تاریخ صدها هیتلر و فرعون آمده و رفته اند, اما همچنان هزاران هزار فرعون و هیتلر بالقوه منتظر فرصتى هستند تا راه سلف خود را بپویند. بنابراین براى بازسازى هیتلر نیازى به این تکنولوژى نیست و راه هاى آسان تر, سریع تر و مطمئن ترى هم اینک موجود است. به گفته گرگورى اى. پنس اگر قصدمان از شبیه سازى , تولید افراد بى کله باشد, نیازى به این همه خرج ندارد. کافى است تا عده اى کودکان 
آواره و خیابانى را از یکى از محلات ریو دوژانیرو بدزدیم و آنان را آن گونه که مى خواهیم, بار آوریم. اما همواره مشکل هنگامى رخ مى دهد که آنان به سن بلوغ مى رسند; دیگر آنان عروسک هاى مطیعى نخواهند بود و خود فکر مى کنند و براى خود مى اندیشند.102
4 . این مسئله چنان تصویر شده است که گویى تنها یک قدرت قاهره براى استفاده از شبیه سازى انسانى در عالم وجود دارد و آن قدرت نیز در پى شبیه سازى هیتلر است. حتى اگر بپذیریم که کسانى خواستار شبیه سازى هیتلر باشند, مى توان این احتمال قوى را داد که کسانى به کمک همین تکنولوژى بخواهند ضد هیتلر را شبیه سازى کنند. لذا اگر کسانى در صدد شبیه سازى (هتالر)103 باشند, این تنها یکى از استفاده هاى آن است و باید در نظر داشت که چه بسا کسانى در پى شبیه سازى گاندى ها باشند. بدین ترتیب, این دلیل قوت خود را از دست مى دهد.
5 . سرانجام آن که اگر این دلیل را بخواهیم بپذیریم, با همان قوت باید در موارد مشابه نظر مخالف ابراز کنیم. فرض کنیم هواپیما در آغاز راه خود مى توانست با همین دلیل تحریم شود; زیرا کسى مى گفت چه بسا دشمنان مردم بخواهند از طریق این وسیله خود را سریع تر به مقصد برسانند و یا مردم بى گناه را بمباران کنند. ناوهاى هواپیمابر نیز مى توانند نیروهاى هیتلرمنش را به سرعت به هر نقطه جهان منتقل کنند و ماهواره نیز مى تواند در خدمت اهداف تبلیغاتى هیتلرى ها قرار گیرد. اینترنت نیز… و این خط استدلالى همچنان مى تواند ادامه یابد. به گفته اى. پنس, به نظر مى رسد که تاکنون درباره شبیه سازى مبالغه فراوانى شده است و مردم درباره این تکنیک همان سخنانى را به زبان مى آورند که هنگام دیدن نخستین اتومبیل مى گفتند: (بارالها! باید این چیزها ممنوع شود; مردم آنها را براى زیر گرفتن دیگران به کار خواهند گرفت!)104
در این جا میان نتیجه مستقیم و منطقى یک تکنولوژى و سوءاستفاده از آن تفکیک نشده است. اگر از یک تکنولوژى سوءاستفاده شد, نمى توان به نام سدّ ذرائع اصل آن را تحریم کرد; بلکه باید کوشید تا مانع این سنخ سوءاستفاده ها شد. بدین ترتیب, این دلیل نیز تاب تحلیل و نقد جدى را ندارد و نمى توان براساس آن به مخالفت با شبیه سازى انسانى برخاست.

نه. افزایش عمر, بیکارى و شورش
شبیه سازى انسانى این امکان را براى افراد فراهم مى سازد تا اشخاصى سالم, تنومند و باهوش تولید کنند. این امتیاز در دل خود مخاطراتى براى نسل آینده دارد. چنین افراد شبیه سازى شده اى کمتر بیمار مى شوند و بیشتر عمر مى کنند و چه بسا عمرشان تا چهارصد سال برسد. این مسئله موجب آن مى شود تا دوره بارورى و فعالیت کارى آنان افزایش یابد و افراد بتوانند سالیان درازى همچنان مشاغل خود را داشته باشند. این مسئله فرصت هاى شغلى را از نسل آینده باز مى دارد و آنان را نگران و بعدها خشمگین مى کند. این خشم متراکم شده, آنان را به شورش و کشتن والدین خود و گرفتن مشاغل آنان بر مى انگیزد.105
این دلیل نیز بر فرضیاتى استوار است که نااستوارى برخى از آنها نشان داده شد. تنها در این جا یک نکته افزودنى است. هنگامى که ماشین هاى صنعتى در انگلستان ساخته و وارد بازار کار شدند, همین نگرانى به شکل دیگرى مطرح شد: کارگران شاغل در کارخانه ها بر این باور بودند که وجود این ماشین ها در درازمدت موجب بى کارى آنان مى شود و در نتیجه دست به خرابکارى در ماشین ها و از کار انداختن آنها مى زدند. واژه سابوتاژ (sabotage) یا خرابکارى عمدى در اموال دیگران از این نگرش نشئت گرفت و به عرصه هاى مختلف راه یافت. این قبیل نگرانى هنگام اتوماسیون ادارات و با پیشرفت صنعت همواره از سوى کسانى ابراز مى شده, لیکن غالباً بسیار بدبینانه و غیر واقعى بوده است. با ورود خودروهاى شخصى درست است که درشکه ها از رده خارج شدند, اما درشکه چى هاى قدیم راننده تاکسى هاى جدید شدند. با پیدایش کامپیوتر شخصى, نه تنها شغل تایپ از بین نرفت, بلکه مشاغل تازه اى در کنار آن پیدا شد. از این رو, اگر هم شبیه سازى انسانى رواج یابد و حتى عمر افراد طولانى تر شود, منطقاً مى توان احتمال داد که مشاغل جدید و عرصه هاى تازه کارى ایجاد شود. پس این قبیل گمانه زنى ها نمى تواند به سادگى بر ضد شبیه سازى انسانى به کار رود.

ده. دشوارى هاى خاص شخص شبیه سازى شده
همچنان مى توان از مفاسد اجتماعى شبیه سازى انسانى سخن گفت, اما برخى مشکلات و معضلات دامنگیر فرد شبیه سازى شده مى شود. یکى آن که دیگران نمى دانند با او چه رفتارى داشته باشند و یا آن که رفتار مناسبى ندارند. چنین کسى مشکلات اجتماعى متعددى از لحظه تولد خواهد داشت; مانند تعیین پدر او, سپس تعیین جنسیت او و این که آیا با او به مثابه کودک سرراهى رفتار مى شود, این که در کدام مدرسه درس بخواند و چگونه با او رفتار خواهد شد, مسئله این که چگونه مى توان هنگام ارتکاب جرم او را شناسایى کرد و سرانجام آن که آیا دو نفر که از یک شخص شبیه سازى شده اند, مى توانند با یک دیگر ازدواج کنند؟106 پرسش هاى متعدد و در حقیقت دشوارى هاى فراوانى در این جا رخ مى دهد; از جمله آن که: (آیا دختران حاضرند با چنین کسى ازدواج کنند؟) به گفته غنیم السید کارم, این پرسش اخیر در مجلات کویت در سال 1997 مطرح شد و دخترهاى ترشیده پاسخ مثبت دادند.107
دشوارى ها همچنان ادامه دارد. ریاض احمد بر این باور است که انسان هاى شبیه سازى شده, داراى عواطف انسانى نخواهند بود و از انگیزه هاى والا براى تحمل مسئولیت در زندگى تهى خواهند شد.108 یا ممکن است به شخص شبیه سازى شده به مثابه قطعات یدکى نگاه شود109 و کسى از اعضاى او استفاده کند. یا با او مانند حیوان رفتار شود و یا از آن بدتر براى انحرافات جنسى از او بهره بردارى شود.110 اجراى این تکنیک انسان را به وادى غرور و خودخواهى مى کشاند و بدین ترتیب او و دیگران را نابود مى سازد.111 شبیه سازى حسادت میان شخص اصلى و نسخه او به وجود مى آورد و در حالى که شخص شبیه سازى شده جوان است, شخصى که از او شبیه سازى صورت گرفته است پیر مى شود و این باعث برانگیخته شدن آتش حسد در شخص اصلى مى گردد و مادر به نسخه جوان خود حسد مى ورزد و دختر به شبیه خود و… خلاصه آن که همه ارزش هاى انسانى لگدمال شبیه سازى مى شود.112 سرانجام آن که شبیه سازى فرزندان را از چشم والدین خود مى اندازد و آنان را بى ارزش مى سازد.113
این سنخ دلایل نیز به نظر نمى رسد که تاب نقد جدى را داشته باشند. با آن که هنوز انسانى شبیه سازى نشده است, اما مخالفان شبیه سازى انسانى انبوهى از مشکلات مختلف پیش بینى مى کنند که بر سر راه شخص شبیه سازى قرار خواهد گرفت. گردآورى همه این مشکلات در این جا نه مقدور است و نه مفید. اما همه آنها را در سه مقوله مى توان طبقه بندى کرد: نخست مشکلات ناشى از ابهام یا خلأ قانونى; دوم مشکلات ناشى از روابط دیگران با شخص شبیه سازى شده و سوم مشکلات ناشى از مسائل هویتى فرد شبیه سازى شده. اینک به تحلیل کلى این سه نوع مشکلات بپردازیم:
1 . عده اى با تکیه بر مشکلات قانونى, مسائلى از این دست را مطرح مى کنند که پدر شخص شبیه سازى شده معلوم نیست که کیست؟ آیا شخص شبیه سازى شده از دیگران ارث مى برد یا خیر؟ آیا داراى هویت حقوقى است یا تنها یک کپى بى ارزش به شمار مى رود؟ در تحلیل نهایى اما و اگرهایى از این قبیل ناظر به ابهام یا خلأ مواد قانونى در مورد انسان شبیه سازى شده است.
در پاسخ به اشکالاتى از این دست, مى توان گفت که قانون هنگامى تدوین مى شود که ابهامى در روابط انسان ها پیش مى آید یا معضلى رخ مى دهد. از این رو, معمولاً مؤخر از آن است. قانون چک, در دویست سال قبل نبود, و کسى هم تصورى از آن نداشت. گسترش بانک ها و رواج دسته چک موجب سوءاستفاده هایى شد که در نهایت به تدوین قانون چک انجامید. همین مسئله درباره شبیه سازى انسانى صادق است. اگر شبیه سازى انسانى موفق از آب درآمد به طور طبیعى مى توان انتظار ابهاماتى داشت. در این صورت باید موارد مبهم روشن و خلأهاى قانونى پر شود و برخى از ابهامات حقوقى از بین برود. از این رو, این قبیل مشکلات به سادگى قابل رفع است. براى مثال کافى است قانونى تصویب شود که هر انسانى, بى توجه به نحوه تولیدمثل یا ولادت او, داراى همه حقوق انسانى و شهروندى است. در نتیجه مشکل هویت و شخصیت حقوقى او, نحوه ازدواج, کار, خدمات دولتى و سربازى او روشن مى گردد.
2 . برخى از مشکلات ناشى از ابهام در نحوه تعامل با اوست; یعنى دیگران نمى دانند با او چگونه رفتار کنند یا نمى خواهند با او برخوردى مانند یک انسان داشته باشند. این مسئله نیز تا حدى طبیعى است و اگر از آن حد بگذرد, باید با آن مبارزه نمود. همان طور که مادر لوئیز براون, نخستین دخترى که از طریق لقاح برون رحمى زاده شد, مى گفت این ابهام نیز درباره دخترش وجود داشت, اما به زودى این قبیل ابهامات برطرف شد.حال اگر کسى یا کسانى نخواهند افراد شبیه سازى شده را به عنوان انسانى داراى حقوق کامل به رسمیت بشناسند, باید با این نگرش به مثابه نوعى تبعیض ناشى از نوع تولد مبارزه نمود و این باور اخلاقى را جا انداخت که همه انسان ها بى توجه به نحوه زایش خود, از حقوقى همانند دیگران برخوردارند. در نتیجه پس از مدتى این باور استوار مى گردد و اگر شخص شبیه سازى شده اى به خواستگارى رفت, از او نخواهند پرسید که چگونه تولید شده است, اگر هم از او در این باره بپرسند, نحوه تولد او مانع از زن دادن به او نخواهد گشت و نگرانى کسانى مانند غنیم در این باره که: (آیا دختران حاضرند با چنین کسى ازدواج کنند؟) برطرف خواهد شد.114
گاه نیز این اشکال به گونه دیگرى تقریر و براساس آن ادعا مى شود که والدین طفلى که مثلاً از هسته یک ریاضیدان شبیه سازى شده است, از او توقعاتى دارند که همانند آن ریاضیدان باشد و اگر این توقعات برآورده نشود, هم آنان از طفل زده خواهند شد و هم خود طفل آزار خواهد دید و احساس بى کفایتى خواهد کرد. این اشکال نیز تاب نقد ندارد. همه ما از اطفال طبیعى خود هنگامى که آنان را به مدرسه و آموزشگاه هاى خاصى مى فرستیم و براى آنان فرصت هایى فراهم مى آوریم, توقعاتى داریم که در موارد متعددى برآورده نمى شود, اما به تدریج مى آموزیم که توقعات خود را واقعى تر سازیم و حقیقت را درک کنیم. در مورد فرزندان شبیه سازى شده نیز مسئله از همین قرار است. بنابراین والدین به سرعت با حقیقت کنار خواهند آمد و درخواهند یافت که فرزند آنان اگر هم از هسته سلول جسمى آینشتاین ساخته شده باشد, لزوماً ریاضیدان نخواهد شد.115 اما اصل انتظار و توقع از فرزند براى رشد, خوب است. خطا آن جاست که این انتظارات فراتر از واقعیت باشد و برآورده نشدن آن آدمى را رنج دهد. به گفته اى. پنس, آیا این همان اندیشه کهن نیست که مى پندارد والدین درباره فرزندان خود سوءنیت دارند؟ این که کسى بخواهد فرزند خود را از ژن هاى خاصى شبیه سازى کند, لزوماً به معناى آن نیست که فرزند کامل و مطلقى مى خواهد که هیچ نقصى نداشته باشد و اگر این نیاز برآورده نشد, حاضر نباشد که با واقعیت کنار بیاید. به گزینى در همه جا وجود دارد و به خودى خود خطا نیست. از این رو, انتخاب همسر خاصى با مختصات معین و از خاندانى خاص, حق طبیعى هر کسى است و نمى توان آن را خطا شمرد.
3 . برخى از مشکلات به این مسئله اشاره دارند که ممکن است شخص شبیه سازى شده احساس بى هویتى کند و نداند که نسبت او با دیگران چگونه است. این ابهام نیز به فرض تحقق گذرا خواهد بود و کافى است تا ما تکلیف خودمان را در این باره روشن کنیم, در آن صورت چنین شخصى از نحوه برخورد ما موقعیت خود را درمى یابد. اگر والدینى به فرزند شبیه سازى شده خود بگویند که وى فرزند ایشان است و جامعه نیز همین باور را تقویت کند, آن شخص نیز پذیراى چنین باورى خواهد بود. زان پس دیگر شاهد مشکل بى هویتى و مسائلى از این دست نخواهیم بود.
با نگاهى گذرا به دلایل اجتماعى, روانشناختى و جمعیت شناختى که بر ضد شبیه سازى انسانى اقامه شده است, مى توان ضعف و ناتوانى آنها را در اثبات مقصود به نیکى دریافت. برخى از اشکالات مبتنى بر تصورات نادرستى از شبیه سازى انسانى است و بیش از آن که برخاسته از تأملات نظرى یا مطالعات علمى باشد, متأثر از ادبیات علمى ـ تخیلى است و منطقاً ربطى به بحث ندارد. برخى از انتقادها مبتنى بر فرض هاى غلطى است که به سادگى قابل نقض هستند. برخى از دلایل گویاى آن است که فهم درستى از شبیه سازى انسانى در میان نبوده است. برخى از دلایل نیز در حقیقت متوجه سوءاستفاده از این تکنولوژى است, نه اصل آن. این قبیل دلایل اگر هم درست باشند, در نهایت ما را هوشیار مى سازند تا در حد توان خود مانع چنین استفاده هایى شویم.
گفتنى است که بسیارى از این سوءفهم ها, به دلیل نام غلط اندازى است که هم در غرب و هم در جهان اسلام براى این تکنولوژى انتخاب شده است. مطبوعات غربى از همان آغاز به جاى نام علمى این کار یعنى (انتقال هسته سلول جسمى) (SCNT) یا (Somatic Cell Nuclear Transfer) تعبیر آسان یاب (کلونینگ) یا (شبیه سازى) و یا همانندسازى را رواج دادند. این تعبیر روشن و ساده همراه با لایه هاى معنایى متعدد خود تصوراتى از این تکنیک را در اذهان پدید آورد که بسیار از واقعیت دور است. هم اینک نیز اگر به جاى این تعبیر رایج این گونه پرسش شود که ایجاد انسان از طریق (تکنیک انتقال هسته سلول جسمى چه حکمى دارد؟) حساسیت کمتر و تأمل بیشترى برخواهد انگیخت. از این رو, دانشمندان مهندسى ژنتیک سخت در برابر این تعبیر مقاومت کردند و از به کار بردن تعبیر رایج در متون تخصصى خوددارى نمودند, لیکن رواج حیرت انگیز این تعبیر, سرانجام آنان را نیز تسلیم کرد.
اگر بخواهیم, همچنان مى توانیم دلایلى از این دست را نقل کنیم. واقع آن است که گویى این دلایل خود را تکثیر یا (شبیه سازى) مى کنند و در هر کتابى با دلیلى تازه از این دست مواجه مى شویم و همین که یکى را تقریر کردیم, باید به سراغ دیگرى برویم و این حرکت بى پایان به نظر مى رسد. در نگاه اول, این دلایل تازه به نظر مى رسند, اما در کنه و گوهر خود تقریر دیگرى است از دلایل قبلى. لیکن نکته مهم درباره برخى از این دلایل آن است که اگر آنها را کنار یکدیگر بچینیم همدیگر را نقض خواهند کرد. براى مثال یکى از دلایل بر این ادعا استوار بود که شبیه سازى انسانى موجب پیدایى سوپرمن ها و نخبگان مى شود و دیگرى مدعى بود که اِعمال این تکنیک, همگان را به جوجه هاى ماشینى یکدست و بسته هاى شکلات همانند تبدیل مى کند. گاه این تناقض در دلایل یک تن نیز دیده مى شود که در جاى خود به آنها اشاره شده است. از این رو, به نقل همین مقدار از دلایل اجتماعى, روانشناختى, عاطفى, جمعیتى و بوم شناختى بسنده مى شود.

ب) دلایل علمى
برخى از کسانى که به مخالفت با شبیه سازى انسانى برخاسته اند, براى دفاع از موضع خود به دلایل علمى استناد کرده اند. از این منظر, شبیه سازى انسانى نه تنها از نظر دینى حرام است, از نظر علمى نیز مى تواند خطراتى جدى در پى داشته باشد. آنان در کنار دلایل دیگر, چند دلیل مستند به یافته هاى دانش ژنتیک را مؤید دیدگاه خود مبنى بر حرمت شبیه سازى انسانى شمرده اند. محور عمده و نقطه ثقل این دلایل, بهره گیرى از یافته هاى زیست شناسى و دانش ژنتیک است. از این رو, گاه در این مورد به مقدمات علمى پرداخته و براى اثبات نظر خود از این دانش نوپا استفاده کرده و گاه به سخنان کسانى چون ویلموت استناد کرده اند. مهم ترین دلایل علمى بر ضد شبیه سازى انسانى عبارت اند از:
ییک. پیرى زودرس در شبیه سازى انسانى;
دو. ناایمنى شبیه سازى انسانى;
سه. کاهش تنوع بیولوژیک و افزایش بیمارى ژنتیکى بر اثر شبیه سازى انسانى.

یک. پیرى زودرس در شبیه سازى انسانى
در شبیه سازى انسانى, هسته سلول جسمى یک فرد بالغ اخذ و درون یک تخمک بدون هسته گذاشته مى شود. حال جاى این پرسش است که عمر جنینى که به این ترتیب شکل مى گیرد از کى باید حساب شود؟ از لحظه تشکیل زایگوت یا تخمک بارور شده, یا از لحظه تولد صاحب هسته؟ این پرسش را به صورت دیگرى مى توان طرح کرد: (هنگامى که دالى مرد, چند سال داشت؟) این پرسشى است که براى خیلى ها مطرح شده است. پایگاه نیوساینتیست, به این پرسش چنین پاسخ مى دهد: بستگى دارد که آغاز عمر دالى را از کى حساب کنیم. اگر آن را از لحظه ترکیب هسته و تخمک در نظر بگیریم, شش سال ونیم داشت, اما اگر این سن را به سن مادرى که هسته از او گرفته شد, بیفزاییم در آن صورت وى هنگام مرگ دوازده سال و شش ماه داشت.116 اما تکلیف این پرسش از نظر اسامه رسلان, عضو شوراى نظام پزشکى مصر, روشن است. وى مى گوید که درباره عمر شخص شبیه سازى شده و این که مبناى آن از کى حساب مى شود, چند نظر است و من با تأکید مى گویم که عمر وى, نه از صفر که از عمر شخص اصلى آغاز مى شود و به همین دلیل احتمال پیرى زودرس آن مى رود.117 ریاض احمد نیز با قطع مسئله را این گونه پیش مى کشد: (اگر هسته مرد هفتاد ساله اى گرفته شود و شبیه سازى گردد, نوزادى که به دنیا مى آید, از همان بدو تولد 70سال, یعنى عمر شخص دهنده هسته, خواهد داشت و این مسئله اى است که یان ویلموت, شبیه سازى کننده دالى, در سه سالگى دالى اعلام کرد که وى نه ساله است).118 هنگامى که خبر شبیه سازى دالى اعلام شد, همین پرسش را خبرنگارى از خود ویلموت پرسید. وى از ویلموت سؤال کرد که عمر دالى را باید هفت ماه به شمار آورد, یا شش سال; زیرا که وى نسخه مادرش است؟ لحظه اى چشمان آبى روشن ویلموت کدر شد. سپس گفت: پاسخى ندارم, صرفاً نمى دانیم.119
در هر حال این نگرانى جدى است که اگر واقعاً عمر شخص شبیه سازى شده, عبارت از مجموع عمر او و دهنده هسته باشد, مى توان نتیجه گرفت که وى از همان آغاز تولد پیر بوده است و هرگز رنگ جوانى به خود نخواهد دید. اما چرا این اتفاق تنها در اشخاص شبیه سازى شده رخ مى دهد و در تولید مثل جنسى این مسئله پیش نمى آید؟ پاسخ در ساختار خاص کروموزم هاى سلول جسمى یا غیر جنسى است. کروموزوم از دو قسمت تشکیل شده است: قسمت مرکزى یا سنترومِر (centromeres) که حامل کدهاى ژنتیکى فرد است و قسمت انتهایى یا تلومِر. کار اصلى تلومر ممانعت از چسبیدن کروموزوم ها به یکدیگر است; اتفاقى که اگر رخ دهد, موجب نقص ژنتیکى در افراد مى شود. در انتهاى کروموزوم قسمتى وجود دارد به نام تلومِر (telomeres) که با هر تقسیم کروموزوم از حجم و قطر آن کاسته مى شود, بى آن که قابل بازسازى و ترمیم باشد. تلومر طول عمر سلول را معین مى سازد و هر چه کمتر باشد, سلول عمر کمترى خواهد داشت و پیرتر خواهد بود. در نتیجه با هر تقسیم سلول, بخشى از تلومر از دست مى رود و چون قطر آن از حد معینى کمتر شود, نقص هاى ژنتیکى رخ مى دهد و این جاست که سلول رو به ویرانى مى گذارد. اما این اتفاق در سلول جنسى رخ نمى دهد و هرچند این سلول تقسیم شود, باز حجم تلومر آن ثابت است. به همین دلیل است که تولید مثل جنسى از شبیه سازى برتر است. اگر از سلول جسمى فردى شصت ساله, براى شبیه سازى استفاده شود, شخص شبیه سازى شده داراى خزانه وراثتى ناقصى خواهد بود; به دلیل آن که سلول اصلى بر اثر تقسیم هاى متعددى که داشته است, بخشى از تلومر خود را از دست داده است.120 از این رو, در مورد شخص شبیه سازى شده گفته مى شود که عمر او باید با عمر اصل صاحب سلول در نظر گرفته شود.121
این دلیل مى تواند با قوت بر ضد شبیه سازى انسانى به کار رود, لیکن این کار نیازمند توضیح مبانى آن و توجه به نکات زیر است:
پیرى یک سنت طبیعى است و کسى از آن گریزى ندارد. اما جاى این پرسش است که چرا پیر مى شویم؟ مقصود پرسشى فلسفى در این باره نیست; بلکه مقصود آن است که از منظر علمى چه اتفاقى رخ مى دهد که انسان ها به مرحله اجتناب ناپذیر پیرى مى رسند و فرایند پیرى چیست؟ به این پرسش پاسخ هاى مختلفى داده شده است که یکى از آنها معطوف به بدن انسان است. این نگرش مى کوشد تا علت پیرى را در خود بدن بجوید. از این منظر, دو نظریه درباره پیرى ارائه شده است: یکى نظریه رادیکال هاى آزاد (Free-radial theory) و دیگرى نظریه ساعت سلولى (cellular-clock).122 نقطه مشترک این دو نظریه آن است که علت پیرى را در درون سلول مى جوید. نظریه رادیکال هاى آزاد بر این فرض استوار است که مردم پیر مى شوند; زیرا به تدریج در درون سلول هاى آنان مولکول هاى اکسیژنى گرد مى آیند که آزادانه درون سلول حرکت دارند و با این کار به دى. ان. اى. و دیگر عناصر درون سلول آسیب مى رسانند. این آسیب رسانى تدریجى اما مستمر موجب پیرى سلول ها و در نهایت مرگ آنها مى شود.123
دومین نظریه که به وسیله لئونارد هیفلیک (Leonard Hayflick) در سال 1977 ارائه شد, بر این فرض استوار است که هر سلول در طول عمر خود به تعداد معینى تقسیم مى شود و پس از آن از ادامه تقسیم باز مانده مى میرد. از این منظر هر سلول معمولاً چهل124 و نهایتاً تا صد مرتبه125 تقسیم مى شود و به این ترتیب طول عمر انسان تا صد وبیست سال است. اما چرا سلول ها تنها به تعداد معینى, نه بیش از آن, تقسیم مى شوند. پاسخ به این پرسش در گرو فهم ساختار کروموزوم هاى درون سلول است.
کروموزوم هاى موجود در هر سلول, داراى دو بخش است: بخش اصلى یا هسته مرکزى که سنترومِر (Centromers) نامیده مى شود. این بخش حاوى اطلاعاتى ژنتیکى است. بخش دوم, تلومِر (Telomers) نامیده مى شود. این بخش که حاوى فیبر است, در دو انتهاى سنترومر قرار دارد و پایانه یا کلاهک محافظ آن به شمار مى رود. تلومِر به سنترومِر کمک مى کند تا در مسیر مناسب خود حرکت کند و با دیگر کروموزوم ها برخورد نکند و به این ترتیب, مانع از صدمه دیدن هسته کروموزوم مى گردد.126 با هر تقسیم سلولى, از قطر این تلومِر کم مى شود و به همان نسبت, هسته مرکزى در معرض آسیب قرار مى گیرد. هنگامى که قطر تلومر از حد معینى کمتر شد, سلول از ادامه تقسیم باز مى ماند و ناهنجارى هاى ژنتیکى بروز کرده به مرگ سلول مى انجامد.
این خلاصه نظریه ساعت سلولى است, که با تمام شدن قطر تلومر, مرگ سلول نیز فرا مى رسد و پیرى آغاز مى شود.127 طبق این نظریه اگر فرضاً مى شد همچنان قطر تلومر را حفظ نمود یا آن را ترمیم کرد, تقسیم سلولى تا بى نهایت ادامه مى یافت و پیرى رخ نمى داد. گفتنى است که این تنها یک نظریه, در کنار نظریات بدیل است که مى کوشد پیرى را به قطر تلومر پیوند بزند.
در این جا مخالفان شبیه سازى انسانى به استناد یافته فوق, بر این نکته پاى مى فشارند که در عمل شبیه سازى انسانى یا انتقال هسته سلول جسمى, از سلولى بالغ استفاده مى شود که پیشتر بارها تقسیم شده و به این ترتیب از عمر طبیعى آن کاسته شده است. در نتیجه هنگامى که فردى به این شکل شبیه سازى شود, آغاز عمر او را از بدو تولد خود وى نباید حساب کرد; بلکه عمر وى از زمان تولد شخصى باید در نظر گرفته شود که هسته سلول از او برداشته شده است. طبق این نظریه مى توان گفت دالى, هنگامى که به دنیا آمد, از نظر بیولوژیک شش سال و نیم داشت و پس از آن که شش سال عمر کرد, در دوازده و نیم سالگى مرد و این یعنى پیرى زودرس. در نتیجه اگر از سلول جسمى فرد شصت ساله اى براى شبیه سازى استفاده شود, شخص شبیه سازى شده داراى خزانه وراثتى ناقصى خواهد بود; به دلیل آن که سلول اصلى بر اثر تقسیم هاى متعددى که داشته, بخشى از تلومر خود را از دست داده است.128
حال جاى این پرسش است که آیا این مسئله درباره سلول هاى جنسى صادق نیست؟ و آیا این سلول تلومر ندارد یا تلومر آن دچار فرسایش نمى شود؟ پاسخ آن است که تلومر در سلول هاى جنسى و غیر جنسى به مقدار یکسان وجود دارد و از این جهت تفاوتى میان سلول ها نیست. لیکن ادعاى مخالفان شبیه سازى انسانى آن است که تلومر سلول جنسى دچار فرسایش نمى شود. از این رو, تقسیمات مکرر سلول جنسى بر روند طبیعى و عملکرد سلول جدید تأثیرى ندارد و موجب پیرى نمى گردد و به همین دلیل تولیدمثل جنسى از شبیه سازى برتر است.129 البته این ادعاى دقیقى نیست و فرسایش تلومر در همه سلول ها اعم از جنسى و غیر جنسى وجود دارد, لیکن محققان پس از بررسى گوسفندانى که به طرق طبیعى و کشت شده, تولید شده اند, به این نتیجه دست یافته اند که تحلیل رفتن تلومر در تولیدمثل مصنوعى بسیار سریع تر از تحلیل سلول هایى است که بر اثر تولید درون رحمى است.130 در نتیجه باید گفت تحلیل تلومر همه جا وجود دارد, اما در سلول هاى غیر جنسى بیشتر است. این نتیجه به طور طبیعى تردیدى جدى درباره درستى عمل شبیه سازى انسانى پدید مى آورد. این تردید و پس از آن اعتراض هنگامى جدى تر شد که ویلموت و همکارانش در سال 1999, یعنى هنگامى که دالى سه ساله بود, طى آزمایشى کوشیدند تا عمر زیستى آن را معین کنند. براى این کار قطر تلومر او را اندازه گرفتند و دریافتند که قطر آنها 80درصد قطر تلومرهاى گوسفندان سه ساله دیگرى است که به طریق طبیعى زاده شده اند و این نتیجه فوق العاده تأمل برانگیز بود. معناى این سخن آن بود که دالى پیرتر از عمر تقویمى خویش است. در این آزمایش دو گوسفند دیگر نیز بودند که از طریق شبیه سازى جنینى ایجاد شده بودند. بررسى قطر تلومرهاى آنان نشان داد که قطر آنها نیز کمتر از حد معمول است, اما از قطر تلومرهاى دالى بیشتر است. گزارش این آزمایش که در 27 مه همان سال در مجله نیچر (Nature) به چاپ رسید, تردیدهاى فراوانى درباره کارآیى شبیه سازى انسانى پدید آورد و این سؤال جدى مطرح شد که چرا باید تلومر دالى 20درصد کمتر از حد طبیعى باشد. گروه ویلموت براى این پرسش دو پاسخ داشتند و دو عامل را در این مسئله دخیل مى دانستند: یکى سن مادر دالى, که هسته سلول از آن گرفته شده بود و دیگرى زمان ماندن سلول هاى کشت شده در آزمایشگاه, این مدت موجب شده بود تا سلول ها به سرعت تقسیم شوند و از قطرتلومر بکاهند.131
حال اگر این نظریه را بپذیریم مى توانیم از آن به عنوان دلیلى نیرومند بر ضد شبیه سازى انسانى استفاده کنیم, لیکن حال پرسش دیگرى مطرح مى شود: آیا راهى براى مقابله با کاهش قطر تلومر وجود دارد؟ کسانى کوشیده اند به این پرسش پاسخى مثبت دهند. واینبرگ (Weinberg) در سال 1997 در این زمینه گام بلندى برداشت و در کشف آنزیمى به نام تلومریَز مشارکت نمود.132 طبق این یافته, در کنار تلومر, درون سلول آنزیمى ترشح مى شود به نام تلومِریَز (Telomerase). کار این آنزیم که در گامت وجود دارد, ترمیم بخش تحلیل رفته تلومر است. از این رو, به مقدارى که تلومریز ترشح مى شود, مى توان امیدوار بود که بتوان همچنان تقسیمات سلولى را ادامه داد و سلول را جوان نگه داشت. در نتیجه چه بسا تقسیمات سلولى تا بى نهایت ادامه یابد و مسئله پیرى حل شود.133 از این رو, مى توان با استفاده از تلومریز و افزودن آن به سلول مانع روند پیرى شد یا بر عمر شخص افزود. این ایده اى است که در دستور کار محققان قرار دارد.134 مشاهدات نشان داد که سلول هاى انسانى و حیوانى که در آزمایشگاه کشت شده اند, پیش از آن که پنجاه بار تقسیم شوند, پیر مى شوند و از تقسیم باز مى مانند. در سال 1998, محققان آنزیم تلومریز را درون سلول ها تزریق کردند و مشاهده نمودند که این سلول ها تا نود بار به تقسیم سلولى خود ادامه دادند135 و این یعنى غلبه بر پیرى.
با این همه, بر سر راه محققان یک معضل قرار دارد که این کار را سخت مى سازد و باید پیشتر تکلیف آن را روشن ساخت: تلومریز هم در گامت و هم در سلول هاى سرطانى وجود دارد و بودن این آنزیم است که به رشد سریع و تقسیم مداوم سلول هاى سرطانى کمک مى کند و مانع توقف این تقسیمات مى شود. لذا این خطر وجود دارد که بر اثر افزودن تلومریز, سلول سرطانى شود و عملاً به جاى کند ساختن روند پیرى آن را تسریع بخشیده, به مرگ منجر سازد.136 این نکته هنگامى جدى تر مى شود که در نظر داشته باشیم سلول هاى سرطانى خود این آنزیم را تولید مى کنند. در نتیجه تلومریز مى تواند به مثابه تیغى دولبه باشد: در عین حال که عامل جوانى سلول است, مى تواند سلول هاى سرطانى را فعال تر سازد و یا در ایجاد آنها نقشى مهم ایفا کند, لیکن تحقیق دیگرى نشان داد که سلول هاى فاقد تلومریز فعال نیز در معرض سرطان قرار دارند.137
بدین ترتیب, همچنان مسئله اهمیت و کارکرد تلومریز و تلومر ادامه دارد. از این رو, داورى براساس این یافته ها دشوار است. حال باید دید که قوت این دلیل تا چه حد است. به نظر مى رسد که این دلیلى است جدى که به سادگى نمى توان از کنار آن گذشت, اما از آن جا که تحقیقات همچنان در این زمینه ادامه دارد, نمى توان تنها به استناد یک یا دو یافته, تکلیف مسئله را براى همیشه روشن نمود. از این رو, اگر ما باشیم و این یافته ها, احتیاط حکم مى کند که پیش از روشن شدن چند مسئله, دست از اقدام در جهت شبیه سازى انسانى بشوییم و آن را به گونه اى موقت منع کنیم. پس باید نخست پاسخ این چند پرسش از طریق تحقیقات تازه ترى روشن شود: علت واقعى پیرى زودرس دالى چه بود؟ صرف گرفتن سلول از گوسفند بالغ یا نگهداشتن سلول گرفته شده به مدت زیاد در آزمایشگاه بود؟ آیا توقف تقسیم سلولى, ناشى از طبیعت سلول و محصول ساعت سلولى است یا عوامل بیرونى در آن نقش دارند؟ این پرسش هنگامى جدى مى شود که در نظر بگیریم یک تحقیق تازه ناتوانى در ادامه تقسیم سلولى را به ناتوانى در کنترل استرس و گسترش سلول هاى سرطانى پیوند مى دهد.138 آیا علت واقعى پیرى بیولوژیک همین نظریه ساعت سلولى است؟ یا نظریه بدیل دیگرى وجود دارد که این مسئله را بهتر توضیح مى دهد; مانند نظریه رادیکال هاى آزاد؟ آیا مى توان کاهش قطر تلومر را با تزریق تلومریز جبران نمود, بى آن که این مسئله عوارض ناخوشایندى در پى داشته باشد؟
از این رو, تا روشن شدن این مسائل باید حکم به منع موقت شبیه سازى انسانى داد و پس از به دست آوردن داده هاى دقیق ترى در این زمینه, اگر این یافته ها به گونه اى قانع کننده شبیه سازى انسانى را خطرناک و موجب پیرى زودرس دانستند, حکم به منع دائمى آن داد و اگر یافته ها پیوندى میان این مسائل و عمر فرد نیافتند, مى توان این دلیل را بى اعتبار دانست.
این دلیل با آن که مى تواند به عنوان جدى ترین یا تنها دلیل جدى بر ضد شبیه سازى انسانى به کار رود, کمتر از سوى مخالفان شبیه سازى انسانى طرح شده است. تنها متخصصان زیستى یا پزشکان حاضر در کنفرانس ها به آن اشاره کرده و از آن بر ضد این تکنیک سود جسته اند, لیکن از سوى عالمان دین, کمتر بر آن تأکید شده است.
سخن کوتاه این که, به استناد این دلیل مى توان به طور موقت و تا به دست آمدن یافته هاى تازه, حکم به منع و تحریم شبیه سازى انسانى کرد.

دو. ناایمنى شبیه سازى انسانى
تجربه موفق شبیه سازى دالى, مسبوق به 276 تجربه شکست خورده بود; معناى این رقم آن است که با اعمال این تکنیک در مورد گوسفندان حدود 03%, یا کمتر از نیم درصد, موفق خواهیم بود و این مسئله به خوبى ناکارآمدى و ناایمنى آن را مى رساند.
ویلموت خود در کنفرانسى در سال 1997 درباره شبیه سازى پستانداران بر چند نکته تأکید کرد: نخست آن که این تکنیک فعلاً نواقص فراوانى دارد و او 277 جنین را شبیه سازى کرده که تنها در یک مورد موفق شده است, و دقیقاً معلوم نیست که علت ناکامى در موارد مختلف و موفقیت این یک چه بوده است. دوم آن که در این تکنیک حجم و وزن نوزاد بیش از حد معمولى بوده, در حدى که این مسئله ترس آور بوده است.139 وزن دالى هنگام تولد 6/6 کیلوگرم بود, یعنى 30درصد بیش از وزن طبیعى و این مسئله اى جدى در این زمینه است.140 به نوشته گرگورى اى. پِنس, هنگام انجام شبیه سازى و انتقال هسته سه خطا ممکن است رخ دهد: 1. عمل انتقال و ادغام هسته در تخمک نادرست انجام شود. 2. تغییرات کروموزومى خاصى رخ دهد; مانند اتفاقاتى که براى برخى از آزمایش هاى ویلموت رخ داد. 3. با گذر عمر طول تلومرها کوتاه مى شود و از عمر مورد انتظار جنین مى کاهد.141
حال آیا پذیرفتنى است که این تکنیک را, با ضریب اطمینان بسیار کمى که دارد, درباره انسان اعمال کرد؟ این پرسش هنگامى جدى تر مى شود که برخى مخاطرات یا جهش هاى ژنتیکى را مد نظر داشته باشیم. دکتر فاطمه عنان, مشاور بیمارى هاى ژنتیکى, با تأکید ادعا مى کند که دالى هنگام به دنیا آمدن داراى پنج پا بود و پاى پنجم از سر او آویخته شده بود.142 عبدالهادى مصباح نیز مدعى است هنگامى که سلولى را براى شبیه سازى انتخاب مى کنیم, نمى دانیم که این سلول سالم است یا بر اثر اشعه ماوراءبنفش دچار جهش شده و بیمار است. از این رو, پیش بینى سلامت شخص شبیه سازى شده, دشوار است.143 نورالدین مختار الخادمى نیز با استفاده از یافته هاى علمى, بر ضد شبیه سازى انسانى استدلال مى کند که: برخى از مفاسد قطعى شبیه سازى به شهادت دانشمندان بدین قرارند: 1. حدوث هر خلل وراثتى به حداقل پنج هزار بیمارى مى انجامد…. 2. هرچه عمر هسته اى که از شخص گرفته مى شود بیشتر باشد, احتمال ابتلاى به سرطان جنین بیشتر خواهد بود…. 3. اطمینانى به سلامت هسته گرفته شده, از بیمارى هاى ارثى نداریم…. 4. توارث یک سویه صفات وراثتى تنها از یک تن, در آینده موجب پیدایش جهش هاى زیان بخش مى شود و چه بسا انسان کرامت داده شده را مسخ مى کند.144
ریاض احمد بر آن است که این تکنیک از اتقان و کمال به دور و خطرناک است.145 همو ادعا مى کند که بر اثر شبیه سازى انسانى و در نتیجه تأثیرات شیمیایى در ژن ها, صورت شخص شبیه سازى شده, دگرگون مى شود و در معرض تهدید مرگ قرار مى گیرد.146
از این منظر, حتى مسئله نابارورى میان زوجین که یکى از روش هاى درمان آن شبیه سازى انسانى به شمار مى رود, رد مى شود و ادعا مى شود که این تکنیک نابارورى را نیز منتقل مى کند و نوزاد شبیه سازى شده, عقیم خواهد بود. در گفت وگویى فرضى که صبرى دمرداش در کتاب خود میان فقیه و طبیبى طراحى کرده است, دانشمند حاضر در این نشست حتى به مورد مُجاز بیان شده از سوى فقیه, یعنى شبیه سازى در کادر زوجیت و براى درمان نابارورى, اعتراض مى کند و مى گوید که اگر به شخص عقیم اجازه دهیم از این طریق بارور شود, به جاى آن که یک شخص عقیم داشته باشیم, دو شخص عقیم خواهیم داشت; زیرا شخص استنساخ شده نیز عقیم خواهد بود و مشکل نه تنها حل نمى شود که دو برابر خواهد گشت.147
بدین ترتیب, دومین دلیل علمى بر ضد شبیه سازى انسانى آن است که این تکنیک ایمن نیست و ممکن است بیمارى هاى متعددى براى شخص شبیه سازى شده به ارمغان آوَرَد.
درباره این دلیل چند نکته گفتنى است:
1 . این نگرانى درباره دیگر تکنولوژى هاى جدید در این باره وجود داشته است و کسانى به دلیل خطرناکى و ناکارآمدى یا تازه بودن و زیان بخش بودن با آن مخالفت کرده اند. براى مثال همین تردید گرچه به مقدار کمترى درباره لقاح برون رحمى پیش آمد و کسانى پیش از تولد اولین نوزادى که از این طریق زاده شد, با آن مخالفت کردند. لئون کاس, در سال 1971 گفت که نوزادان آى. وى. اف, ناقص الخلقه و بیمار زاده مى شوند.148 همچنین جِرمى ریفکین از سال 1977 با مبالغه هویت جنین IVF را مورد تردید قرار داده بود.149 پس از تولد لوئیز براون نیز کسانى به سبب ناایمنى این تکنیک با آن مخالفت کردند; از جمله دانیل کالاهان, فیلسوفى داراى گرایش کاتولیکى و بنیادگذار مؤسسه هیستنگر, در سال 1978 محاجه کرد که آى. وى. اف. غیر اخلاقى است; زیرا تضمینى نیست که لوئیز براون شخصى طبیعى باشد. اما بعد از تحقق سلامتى لوئیز گفت که این امر مى تواند اخلاقى باشد. وى افزود که بسیارى از فتوحات طبى غیر اخلاقى است; زیرا ما نمى دانیم که این کار به زیان بیمار است یا خیر. کالاهان بعدها با همین مبنا با شبیه سازى مخالفت کرد.150 از این رو, چه بسا نگاهى تاریخى به این نوع برخوردها ما را از شتابزدگى در مخالفت حفظ کند.
2 . مفروض مخالفان آن است که اگر قرار باشد که شبیه سازى انسانى انجام شود, باید حتماً همه آن تجارب شکست خورده در شبیه سازى دالى تکرار شود; یعنى مجدداً 277 بار این کار انجام شود تا آن که یک مورد موفق به دست آید; حال آن که این تصور ناپذیرفتنى است. تجربه هاى شکست خورده گذشته, اگر خوب تحلیل و علت یابى شوند, ما را از تکرار آنها باز مى دارد و به کوتاه شدن راه مى انجامد. از این رو, اگر همان جمع همکاران ویلموت امروزه دوباره بخواهند دست به شبیه سازى دالى یا گوسفند دیگرى بزنند, نیازمند 277 آزمون و خطا نخواهند بود. به همین دلیل, پس از تولد دالى, حیوانات متعددى مانند گاو, موش, خوک و گربه شبیه سازى شدند و هیچ گزارشى از تعداد فراوان خطا و آزمایش هاى شکست خورده ارائه نشد. براى مثال اندکى پس از شبیه سازى دالى در همان مؤسسه روزلین, شش گاو شبیه سازى شدند.151 همچنین محققان دانشگاه کینکى (Kinki) در ناراى ژاپن در سال 1998 هشت گاو را شبیه سازى کردند. در دسامبر سال 2001 نیز نخستین گربه شبیه سازى شده به نام (CC) مخففِ copycat یا carbon copy زاده شد;152 حال آن که این اقدامات با آن آزمون و خطاها همراه نبود. اتفاقى که براى دالى رخ داد, تنها یک بار بود و با هر تجربه درصد خطا کم مى شود تا به جایى که در حد مقبولى قرار گیرد. از این رو, به صرف تجربه دالى نمى توان بر ناایمنى این تکنیک حکم راند. در بخش دین و اخلاق سایت بى.بى. سى. دلایل موافق و مخالف شبیه سازى انسانى آمده است. یکى از دلایل مخالف این کار همین ناایمن بودن است. در آن جا پس از نقل دلایل متعدد دالّ بر ناایمنى و ناکارآمدى این تکنیک, در پاسخ تنها به یک جمله اکتفا شده است: این دلایل همین که دانشمندان بر اثر تجربه بر حیوانات موفق شوند راه هاى مطمئن, ایمن و قابل اعتمادى براى شبیه سازى انسانى بگسترند, قوت خود را از دست خواهند داد.153 این تصور نادرستى است که براى شبیه سازى انسانى حتماً لازم است همان مسیر شبیه سازى دالى را دنبال کنیم و درست همه آن تجارب را تکرار نماییم .از این رو, اگر این تصور را کنار بگذاریم و فرض را بر این بگذاریم که پس از موفقیت در شبیه سازى حیوانات و یافتن راهى ایمن بخواهیم به شبیه سازى انسانى اقدام کنیم, در آن صورت دلیل فوق قوت خود را از دست خواهد داد.
3 . در هر تولیدمثلى درصد اندکى از مخاطره وجود دارد. کافى است که ما با در نظر گرفتن یا وضع استانداردى حداقلى یا متوسط بتوانیم این مخاطرات را بکاهیم. براى مثال یک تا دو درصد جنین هایى که زاده مى شوند داراى بیمارى هاى ژنتیکى هستند. حال اگر بتوانیم این مخاطرات را در شبیه سازى به این حد یا کمتر از آن کاهش دهیم, باید این کار را در مجموع ایمن دانست;154 همانند انجام برخى از جراحى هاى دشوار که با داشتن ضریب بالاى ایمنى مجاز شمرده مى شود و تا درصد خاصى از خطا مانع مجاز بودن آن نمى گردد.
4 . اگر هم دلیل فوق را بپذیریم, کارآیى آن نهایتاً در این حد است که بگوییم تا یافتن راهى ایمن و مطمئن که مخاطراتى براى انسان در پى نداشته باشد, شبیه سازى انسانى ممنوع و غیر اخلاقى است. در نتیجه این منع, موقتى است, نه منع دائمى. پس این دلیل به فرض قبول, تنها دلیلى موقت بر ضد شبیه سازى انسانى به شمار خواهد رفت; زیرا نتیجه تابع اخسّ مقدمتین است. اما اگر بخواهیم از این دلیل منع دائم شبیه سازى انسانى را استنباط کنیم, عملاً راه دیگر پیشرفت هاى علمى را که موضوع آن انسان است, خواهیم بست. از این منظر تنها عملى مجاز خواهد بود که هیچ گونه مخاطره اى در پى نداشته باشد; حال آن که چنین نگرشى ما را از هرگونه پیشرفتى باز مى دارد. فراموش نکنیم که هر تغییرى در عرصه پزشکى موجب نگرانى بوده است. براى مثال هنگامى که براى نخستین بار عمل پیوند قلب انجام شد یا ژن درمانى صورت گرفت, همین نگرانى ها به نحو دیگرى بروز پیدا کرد. به گفته گرگورى اى. پنس: (غالباً آنچه که در عرصه بیولوژى جدید است, انحراف تلقى مى شود).155

سه. کاهش تنوع بیولوژیک در شبیه سازى انسانى
هستى موجودات و دوام و بقایشان براساس تنوع و گونه گونى زیستى است. این وضع به آنها کمک مى کند تا بر بیمارى ها غلبه و نسل خود را حفظ کنند. طى تولیدمثل جنسى, هر موجودى نیمى از خزانه و ساختار ژنتیکى خود را از پدر و نیم دیگر را از مادر به ارث مى برد. این وضعیت به طبیعت این امکان را مى دهد تا موجودات به تناسب شرایط خود اندکى تغییر کنند و صفاتى را که امکان بقاى بیشترى دارند, از خود بروز دهند. نتیجه این نوع تولیدمثل پیدایش مدام موجودات دو رگه یا پیوندى (Hybrid) است که مى توانند مقاومت بیشترى در شرایط متغیر و تازه محیط زیست از خود نشان دهند. کارم السید غنیم, به تفاوت میان تکثیر گیاهى و جنسى اشاره مى کند و مى گوید تکثیر گیاهى که گونه اى شبیه سازى است, از تنوع وراثتى (genetic variation) مى کاهد; حال آن که تکثیر جنسى به افزایش این تنوع مى انجامد. شبیه سازى مانع ایجاد موجودات دو رگه (hybrid) مى گردد; در صورتى که وجود آن براى به نژادى و اصلاح نژادى موجودات ضرورت دارد.156
مسئله آن است که در تولید مثل از طریق شبیه سازى , همه ساختار ژنتیکى فرد تنها از یک تن گرفته مى شود و به این ترتیب, امکان تنوع و پیدایش موجودات دو رگه وجود ندارد و همه موجودات داراى ساختار یکسان ژنتیکى خواهند بود. در این وضعیت کافى است تا یک بیمارى بر ضد چنین موجوداتى پیدا شود تا همه نسل آنان را منقرض سازد. ریاض احمد از این منظر بر این باور است که شبیه سازى انسانى موجب پدید آمدن افرادى مى شود که از حیث ویژگى هاى زیستى و قدرت دفاعى یکسان هستند و در نتیجه امکان نابودى کل بشر در صورتى که یک ویروس کشنده پدیدار شود, وجود خواهد داشت.157 صبرى دمرداش نیز همین نگرانى را به زبان دیگرى بیان مى کند.158
این دلیل را نباید با دلیل دیگرى مشابه آن که جزء ادله کلامى به شمار مى رود و کسانى مانند قرضاوى به آن استناد مى کنند, یکى گرفت. در آن جا سخن آن بود که تنوع زیستى, سنتى الهى است و نقض آن حرام است;159 اما در این جا به همین مسئله تنها از منظر یافته هاى علمى نگریسته مى شود. بدین ترتیب, اگر بر نقض سنت الهى تأکید شود, با دلیلى کلامى سر و کار خواهیم داشت; اما اگر همین مسئله از منظر علمى و تأثیرات ژنتیکى آن بحث شود, دلیلى علمى به شمار خواهد رفت. تفکیک این دو, هر چند در مواردى همپوشى دارند, به دلیل نحوه استدلال و مستندات آن است که پاسخ گویى متفاوتى نیز مى طلبد.
سخن کوتاه آن که سلامت و بقاى موجودات زنده از طریق پیوند میان ژن هاى مختلف و ایجاد گونه هاى جدید پیوندى (Hybrid) حاصل مى شود. هنگامى که یک ارگانیسم, نیمى از ساختار ژنتیکى خود را از پدر و نیمى را از مادر بگیرد, ترکیب آنها به او کمک مى کند تا ساختار مناسبى از نظر ژنتیکى یافته بتواند در شرایط مختلف به حیات خود ادامه دهد; حال آن که شبیه سازى انسانى عملاً راه را بر این تنوع بسته و موجب تراکم بیمارى هاى ژنتیکى و در نهایت نابودى انسانى مى شود.
درباره این دلیل چند نکته گفتنى است:
1 . مفروض اساسى دلیل فوق آن است که اگر شبیه سازى انسانى رواج یابد, شیوه مسلط در تولیدمثل انسانى خواهد بود و عملاً تولیدمثل جنسى را از عرصه وجود محو خواهد ساخت. از این رو, مى توان گفت در این جا نگرش (همه یا هیچ) مسلّم گرفته شده است; حال آن که پیشتر گفته شد که این شیوه جایگزین شیوه هاى رایج نخواهد شد. از این رو, حتى اگر هم دلیل فوق پذیرفته شود, هنگامى مى توان به آن استناد کرد که شبیه سازى انسانى بخواهد به شیوه مسلط در تولیدمثل بدل گردد. اما اگر قرار باشد, مثلاً در طول سال صد هزار یا حتى یک میلیون زوج اقدام به این کار کنند, این مسئله مانعى بر سر راه تنوع زیستى و ایجاد گونه هاى مناسب نخواهد شد. سخن کوتاه آن است که شبیه سازى مانع تنوع ژنوم بشرى نمى گردد.
2 . حال در اصل دلیل مى توان مناقشه کرد. چرا باید فکر کنیم که جنینى که ژن هاى ترکیبى تصادفى ژن هاى والدین او است, بهتر از ژن هاى انتخاب و بررسى شده, سلامت او را تضمین خواهد کرد؟ در شبیه سازى انسانى ژن هایى در دست داریم که قبلاً حیات و رشد آن را در قالب یک فرد بالغ دیده ایم. از این رو, احتمال قوى مى دهیم که هیچ مشکلى پیش نخواهد آمد; حال آن که این خطر در مورد فردى که از طریق تکاثر جنسى زاده مى شود, بیشتر است; زیرا ژن هاى او ترکیبى تصادفى از ژن هاى دو نفر است و نمى دانیم که کدام بیمارى یا جهش را به ارث خواهد برد. از این رو, این دلیل, اگر پذیرفتنى باشد, بیشتر متوجه زایش جنسى است تا غیر جنسى. کافى است تا دست به مقایسه بزنیم و در نظر بگیریم که در تولیدمثل جنسى احتمال دارد که: الف) جنین با کروموزوم هاى کمتر یا بیشتر از حد طبیعى زاده شود. ب) والدین داراى مرضى باشند که آن را به جنین خود منتقل کنند و ج) جهشى وراثتى و زیان بخش حاصل شود; حال آن که در شبیه سازى همه این احتمالات تقریباً منتفى مى شود;160 چرا که معمولاً در جایى به شبیه سازى انسانى دست مى زنیم که از سلامت هسته سلولى و ژن هاى موجود در آن مطمئن باشیم.
3 . ممکن است در این جا اشکال شود که با این کار عملاً آینده جنین را رقم زده و امکان گزینش یا انتخاب راه هاى مختلف را از او گرفته ایم. این اشکال که گاه در قالب دلیل مستقلى به نام (استدلال آینده باز) (Open-future argument) از آن نام برده مى شود, در حقیقت مبتنى بر حتمیت زیستى است و بر این فرض استوار است که انسان یعنى همان خزانه ژنتیکى او; حال آن که آزادى او با انتخاب هاى پیاپى و تصمیم هاى آگاهانه در زندگى رقم مى خورد, نه با مجموعه ژن هایش. در نتیجه این پندار که بر اثر انتخاب ژن هاى خاصى, آینده طفل گشوده نخواهد بود, فرضى است خطا, و بر نوعى تحویل گرایى (Reductionism) ژنتیکى استوار است.
4 . هم اینک ما انسان ها, کارهایى را مجاز شمرده ایم و دست به اقداماتى مى زنیم که تأثیرات ژنتیکى آن در درازمدت بر ما بیش از شبیه سازى انسانى است. دستکارى محصولات زراعى و حیوانات و وارد ساختن ژن انسانى به درون خوک ها, کاملاً رواج دارد. از این رو, منع تکاثر غیر جنسى, مانع تغییر وراثتى نمى شود; بلکه امکان جابه جایى و حمل و نقل سریع, داروهاى شیمیایى و چیزهایى از این دست, موجب تغییر ژنتیکى خواهد شد و عملاً ما به سوى آینده اى مى رویم که همه داراى رخساره سبزه خواهیم شد.161
حاصل آن که دلیل فوق نمى تواند به گونه اى قانع کننده شبیه سازى انسانى را نفى کند. واقع آن است که این دلایل بیش از آن که جنبه علمى داشته باشند, منعکس کننده نگرانى هاى خاصى است که ریشه در برخى باورها و پندارها دارد. تازگى مسئله, ناشناختگى آن و چالش آن با برخى از تصورات ما درباره تولیدمثل , در کنار یکدیگر سدى شده اند تا به مخالفت با شبیه سازى انسانى بپردازند. این نگرانى به طور طبیعى سدى دفاعى در برابر تازه ها به ویژه در عرصه بیولوژى پدید آورده است و خود را در سخنان این و آن نشان مى دهد. گاه با اشاره به مسائل جارى, پرداختن به کارهایى از قبیل شبیه سازى انسانى, نوعى تفنن و کار زاید تلقى مى شود. براى مثال در پایان سمینارى که در سال 97 در مصر با عنوان (استنساخ الخلایا و تداعیاته) تشکیل شد, نصر فرید واصل, مفتى مصر, خواستار بستن پرونده این بحث شد و گفت که به جاى این کار باید به مشکلات آنى خود بپردازیم که حیاتى تر هستند; مانند کویرزدایى و مسئله آب و کمبود غذا.162 گاه از خطرات ناشناخته و پیش بینى نشده این کار سخن به میان مى آید. گاه سخن از صعوبت این کار و ناممکن بودن آن است و گاه توصیه مى شود که کار خدا را به خود خدا باید واگذار کرد.163 زمانى نیز اصل خبر تکذیب مى شود.164 گاه نیز به این قاعده فقهى استناد مى شود که: (درء المفاسد, اولى من جلب المنافع)165 و ادعا مى گردد که شبیه سازى مخالف قاعده درء المفاسد مقدم على جلب المصالح است.166 از این رو, بهتر است که به همان شیوه مطمئن کهن اکتفا کرد.167
حال اگر بخواهیم قوت دلایل سه گانه فوق را بررسى کنیم, به نظر مى رسد که از این دلایل تنها دلیل نخست, یعنى پیرى زودرس شخص شبیه سازى شده, جدى است و باید درباره ٌ آن تأمل بیشترى کرد. از این رو, اگر ما باشیم و یافته هاى موجود, تا روشن شدن ابعاد این مسئله و به دست آوردن داده هاى علمى جدیدتر, باید شبیه سازى انسانى را موقتاً منع کرد. دلایل دیگر, قوت چندانى ندارند و قابل نقض جدى اند.


پی نوشت ها:
1. استادیار مؤسسه آموزش عالى ادیان و مذاهب.
2. براى دیدن این نوع دلائل و تحلیل آنها, ر.ک: شبیه سازى در آیین کاتولیک, سید حسن اسلامى, فصلنامه هفت آسمان, شماره27, پاییز 1384 و شبیه سازى انسانى از دیدگاه کلامى اهل سنت, سید حسن اسلامى, فصلنامه انجمن معارف اسلامى, شماره2, بهار 1384.
3. براى دیدن این نگرش و دلایل آنها ر.ک: شبیه سازى انسانى از دیدگاه شیعه; بررسى چهار دیدگاه, سید حسن اسلامى, فصلنامه فقه; کاوشى نو در فقه اسلامى, شماره44, تابستان 1384 و شبیه سازى انسانى از دیدگاه فقه اهل سنت, سید حسن اسلامى, فقه; کاوشى نو در فقه اسلامى, شماره45, پاییز 1384.
4. الاستنساخ: جدل العلم والدین والاخلاق, حسین فضل الله [و آخرون], اشراف هانى رزق, اعداد و تحریر عبدالواحد علوانى, دمشق, دار الفکر, 1997م / 195ـ 196.
5. الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشیئة الالهیة, قاهره, الدار الذهبیه, [1997]/ 98.
6. الاستنساخ فى میزان الاسلام, ریاض احمد عوده الله, اردن, عمان, دار اسامه, 2003م / ص99.
7. عن انس قال: (سمعت رسول الله یقول: من اشراط الساعه, ان یقلّ العلم و یظهر الجهل و یکثر الزنا و یقلّ الرجال و تکثر النساء حتى یکون لخمسین امرأة قیّم واحد). (صحیح بخارى, کتاب العلم, ج1 / 43), همان/ 101.
8. من یخاف الاستنساخ البشرى, جریجورى اى. بنس, ترجمه احمد مستجیر و فاطمه نصر, قاهره, 1999م / 110.
9. گاه نیز براى بازار گرمى و ترغیب خوانندگان از عناوین ژورنالیستى خاصى از این دست استفاده مى شود; مانند: (جهان بدون مردان), که گزارشى است از مسئله شبیه سازى دالى و قابل دسترسى در سایت خانم پرستو دوکوهى در تاریخ 1/1/2003 به آدرس: cappuccinomog.com.
10. الاستنساخ البشرى بین القرآن والعلم الحدیث, توفیق محمد علوان, المنصوره, دارالوفاء, 1998م / ص45.
11. من یخاف الاستنساخ البشرى/ 228.
12. براى دیدن نمونه اى از این قبیل استدلال ها, ر.ک: الاستنساخ قنبلة العصر, صبرى الدمرداش, الریاض, مکتبة العبیکان, 1997م / 79 و رؤیة اسلامیة لبعض المشکلات الطبیة المعاصرة: ثبت کامل لاعمال ندوة رؤیة اسلامیه لبعض المشکلات الطبیة المعاصرة المنعقدة فى الدار البیضاء به تاریخ 8 ـ 11 صفر 1418, الجزء الثانى: الاستنساخ, اشراف و تقدیم دکتور عبدالرحمن عبدالله العوضى, کویت, المنظمة الاسلامیة للعلوم الطبیه, 1999م / 478.
13. الاستنساخ البشرى و تداعیاته, یوسف القرضاوى, 6 ژانویه 2003, قابل دسترسى در پایگاه اینترنتى قرضاوى با عنوان: qaradawi.net.
14. الاستنساخ بین العلم والدین, عبدالهادى مصباح, قاهره, الدار المصریة اللبنانیه, 2002 / 39.
15. الاستنساخ البشرى و احکامه الطبیة و العلمیة فى الشریعة الإسلامیه, نصر فرید محمد وصال, در (رؤیة اسلامیة لبعض المشکلات الطبیة المعاصره: ثبت کامل لاعمال ندوة رؤیة اسلامیة لبعض المشکلات الطبیة المعاصرة المنعقدة فى الدار البیضاء) به تاریخ 8 ـ11 صفر 1418, الجزء الثانى: الاستنساخ, اشراف و تقدیم دکتور عبدالرحمن عبدالله العوضى, کویت, المنظمة الاسلامیة للعلوم الطبیه, 1999م / 450.
16. الاستنساخ والانجاب بین تجریب العلماء و تشریع السماء, کارم السید غنیم, قاهره, دار الفکر العربى, 1998م / 140ـ141.
17. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 101.
18. رؤیة إسلامیة لبعض المشکلات الطبیة المعاصرة/ 450.
19. الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشیئة الالهیه / 108.
20. در این جا از طرح پرسش هایى از این دست مى گذرم که: آیا کنترل جمعیت با مبانى این سنخ مخالفان شبیه سازى انسانى سازگار است یا نه؟ آیا مبانى کلامى آنان اجازه مى دهد که از این طریق دخالت در اراده الهى صورت بگیرد؟ آیا عزل یا پیشگیرى, طبق مبانى برخى از آنان قتل نفس نیست؟ و آیا این کار با سنت خدا در تکثیر نفوس انسانى تعارض دارد یا خیر؟ به اصطلاح فنى در این جا بحث مبانى نمى کنم و فقط بحث بنایى خواهد بود; یعنى با قبول این که افزایش جمعیت نادرست است, بحث را ادامه خواهم داد.
21. دنیاى قشنگ نو, آلدوس هاکسلى, ترجمه سعید حمیدیان, تهران, پیام, 1352 / 11.
22. الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشیئة الالهیه / 73.
23. الاستنساخ والانجاب / 124.
24. از وى کتاب سه جلدى زیر ترجمه و منتشر شده است:
موارد کلاسیک در اخلاق پزشکى, گرگورى اى. پنس, ترجمه پژمان حبیبى, تهران, مرکز مطالعات و تحقیقات اخلاق پزشکى, 1373.
25. من یخاف الاستنساخ البشرى / 248.
26. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 112.
27. همان.
28. من یخاف الاستنساخ البشرى / 143.
29. همان / 248.
30. الأم البدیله (او الرحم المستأجر), عارف على عارف, اسلامیه المعرفه, سال پنجم, شماره نوزده, زمستان سال 1420ق / 117.
31. الاستنساخ, محمد مختار السلامى, در رؤیه اسلامیه / 406.
32. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 136.
33. رؤیة اسلامیة لبعض المشکلات الطبیة المعاصرة / 405.
34. مجله مجمع الفقه الإسلامى, الدورة العاشرة, العدد العاشر, الجزء الثالث, المملکة العربیة السعودیه, 1418ق / 384.
35. الاستنساخ: جدل العلم والدین والاخلاق / 198.
36. الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشیئة الإلهیه / 74.
37. همان / 80.
38. استنساخ البشر و رأى القرضاوى فیه, در موقع الاخوان به آدرس: ikwaninfo.net.
39. زمینه روانشناسى هیلگارد, ریتا ال. اتکینسون [و دیگران], ترجمه محمدتقى براهنى [و دیگران], تهران, رشد, 1378, ج1 / 129.
40. حلم الجینوم و اوهام اخرى, ریتشارد لیونتین, ترجمه احمد مستجیر و فاطمه نصر, بیروت, المنظمة العربیة للترجمه, 2003م / 151.
41. Sociobiology: The New Synthesis.
42. The Cambridge Dictionary of Philosophy, Ed. Robert Audi, Cambridge university press, 2001, p.854.
43. The Bell Curve: Intelligence and Class Structure in American Life.
44. الله یتجلى فى عصر الهندسة الوراثیه, عبدالباسط الجمل, الظاهر [قاهره], مکتبة الثقافة الدینیه, 2002 / 83.
45. همان / 86.
46. همان.
47. الاستنساخ: قنبلة العصر / 132.
48. من یخاف الاستنساخ البشرى / 120.
49.همان / 77.
50. همان / 83.
51. همان / 84.
52. Psychlogy, John Santrock, p.108.
53. The Top Ten Myths about Human cloning, Gregory E. Pence, available at: humancloning.org.
54. A dozen questions (and answers) on human cloning, by World Health Organization, available at: who.int.
55. The Second Creation: Dolly and the Age of Biological Control, by Ian Wilmut, Keith Campbell, and Colin Tudge, Reviewed by Tabitha M. powledge, available at:genomenewsnetwork.org.
56. The New Catholic Encyclopedia, Executive Editor Bernard I. Martheler, O. F. M. Conv, The Catholic University of America, 2003, v.7, p.179.
57. الاستنساخ: جدل العلم والدین والاخلاق / 198.
58. الاستنساخ بین العلم والدین / 36ـ37 .
59. الاستنساخ: قنبلة العصر / 112.
60. داستان ها و فیلم هاى متعددى با بن مایه دوقلوى یک تخمکى که یکى از آنها فردى بدجنس و دیگرى نیک نفس بار مى آید. براى مثال داستان مردى در ماسک آهنین, نوشته آلکساندر دوما که براساس آن نیز فیلمى ساخته شده است, این تفاوت را به نیکى نشان مى دهد.
61. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 89 ـ90.
62. The Top Ten Myths about Human Cloning.
63. Tenth General Assembly Final Communiquژ on "The Dignity of Human Procreation and Reproductive Technologies. Anthropological and Ethical Aspects", February 2004.
64. الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشیئه الالهیه / 41.
65. الاستنساخ بین العلم والدین / 52.
66. رؤیة اسلامیة لبعض المشکلات الطبیة المعاصره / 510.
67. مجله مجمع الفقه الاسلامى / 420.
68. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 92 ـ 94.
69. الاستنساخ بدعة العصر,پانوشت / 21.
70. همان / 85.
71. همان / 86.
72. همان / 129.
73. همان.
74. همان / 131.
75. Thinking from A to Z, Nigel Warburton, London, Routledge, 1996, p.27.
76. الاستنساخ والانجاب / 354.
77. من یخاف الاستنساخ البشرى / 212.
78. The Top Ten Myths about Human Cloning.
79. من یخاف الاستنساخ البشرى / 213.
80. همان / 214.
81. شوک آینده, الوین تافلر, ترجمه حشمت الله کامرانى, تهران, سیمرغ, 1374ش / 201ـ202.
82. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 137.
83. همان / 132.
84. الاستنساخ البشرى و تداعیاته.
85. الاستنساخ: قنبلة العصر / 116.
86. الاستنساخ فى میزان الإسلام / 16.
87. گفتنى است که در میان عالمان دین یهود نیز مسئله شبیه سازى انسانى به چالشى جدى تبدیل شده و آنان را به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرده است. هر گروه نیز به استناد آموزه هاى دینى خویش مى کوشد نظرش را به کرسى بنشاند. براى آشنایى با دیدگاه و مستندات موافقان و مخالفان شبیه سازى انسانى در آیین یهود, ر.ک:
Cloning, Rabbi Shraga Simmons, available at: aish.com; Is cloning permmited according to the Halacha, available at: Jewish.com; Israel Faces the Issue of Human Cloning: A Dicussion of the Ethical and Social Implications, Yael Weiler, available at: biol.tsukuba.ac.JP; Cloning Research, Jewish Tradition & Public Policy: A joint Statement by the Unin of Orthdoxy Jewish Congregations of America and the Rabbinal Council of America, available at: ou.org. & Cloning Peaple and Jewish Law: A preliminary Analysis, Rabbi Michael J. Broyde, available at: jiaw.com.
88. شبیه سازى دالى, 750 هزار دلار هزینه در بر داشت. حتى اگر در این هزینه در آزمایش هاى بعدى کمتر شود, همچنان گران خواهد بود.
89. من یخاف الاستنساخ البشرى / 98.
90. Microsoft Encarta Encyclopedia, 2003.
91. من یخاف الاستنساخ البشرى, همان.
92. یعنى هیتلرها.
93. الاستنساخ الجینى: اخلاق علم الاحیاء, اعداد المرکز الاستشارى للدراسات والتوثیق بیروت, آذار 1997 / 53.
94. الاستنساخ والانجاب / 95 و الاستنساخ فى میزان الاسلام / 135.
95. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 134.
96. Cloning, available at: roslin.ac.uk.
97. براى نمونه, ر.ک: الاستنساخ فى میزان الاسلام / 90. به گفته نویسنده این کتاب هارى گریفین تأکید مى کند که براى این کار نیازمند سلول موجود زنده هستیم و شبیه سازى مردگان امکان ندارد.
98. الاستنساخ: قنبلة العصر / 57 ـ 58 .
99. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 204.
100. الاستنساخ: قنبلة العصر / 132.
101. نفست اژدرهاست, او کى مرده است؟/ از غم بى آلتى افسرده است
گر بیابد آلتِ فرعون, او/ که به امر او همى رفت آب جو
آن گه او بنیاد فرعونى کند/ راه صد موسى و صد هارون زند
(مثنوى, تصحیح محمد استعلامى, تهران, زوار, 1372, ج3 / 53 ـ54 .
102. من یخاف الاستنساخ البشرى / 96.
103. الاستنساخ الجینى / 53.
104. من یخاف الاستنساخ البشرى / 218 ـ 219 .
105. الاستنساخ: قنبلة العصر / 115ـ 116 .
106. الاستنساخ والانجاب / 148.
107. همان .
108. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 133.
109. الاستنساخ: قنبلة العصر / 68.
110. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 134.
111. الاستنساخ: قنبلة العصر / 92.
112. الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشیئة الإلهیه / 77.
113. همان / 76.
114. الاستنساخ والانجاب / 148.
115. من یخاف الاستنساخ البشرى / 220.
116. FAQ: Lifespan and disease in cloned animals, available at: newscietist.com.
117. الاستنساخ الجینى / 64.
118. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 133.
119. من یخاف الاستنساخ البشرى / 78.
120. الاستنساخ والانجاب / 94.
121. الاستنساخ بین العلم والدین / 35.
122. Psychology, John W. Santrock, Mc Graw-Hill, 2003, p.158.
123. Ibid.
124. "Cancer" entry in Microsoft Encarta Encyclopedia.
125. Psychology, p.159.
126. "Chromosome" entry, in Microsoft Encarta Encyclopedia, Micro Soft, 2003.
127. Psychology, p.159.
128. الاستنساخ والانجاب / 94.
129. همان / 93.
130. Gene Targeting in Livestock, John Clark, Roslininstitute Edinburgh, available at: roslin.ac.uk.
131. 1999: Cloning Advances Clouded by New Concerns, in Microsoft Encarta Encyclopedia.
132. "1999: Cancer: Laboratory Breakthrough Produces Cancer by Manipulating Genes" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
133. "Genetics" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
134. Gene Targeting in Livestock.
135. "Life Span" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
136. "Genetics" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
137. "1997: Molecular Biology" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
138. Psychology, p.159.
139. من یخاف الاستنساخ البشرى / 75.
140. همان / 35.
141. همان / 214.
142. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 85 و186.
143. الاستنساخ بین العلم والدین / 35.
144. الاستنساخ بدعة العصر: فى ضوء الاصول والقواعد والمقاصد الشرعیه (بحث محکّم من قبل مرکز البحوث والدراسات الاسلامیه), نورالدین مختار الخادمى, بیروت, دار وحى القلم, 1425 / ص82.
145. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 135.
146. همان / 137.
147. الاستنساخ: قنبلة العصر / 117.
148. من یخاف الاستنساخ البشرى / 94.
149. همان / 93.
150. همان.
151. "Scientists Report Cloning Adult Mammal" in Microsoft Encarta.
152. "First Cloned Cat" in Microsoft Encarta.
153. "Human Cloning: against human cloning: it's too riscky" available at: bbc.co.uk.
154. من یخاف الاستنساخ البشرى / 216 ـ 217 .
155. همان / 204.
156. الاستنساخ والانجاب / 138ـ139 .
157. الاستنساخ فى میزان الاسلام / 132.
158. الاستنساخ: قنبلة العصر / 116.
159. براى آشنایى با این دلیل و بررسى آن, ر.ک: شبیه سازى انسانى از دیدگاه کلامى اهل سنت, سید حسن اسلامى, انجمن معارف اسلامى, شماره2, بهار 1384ش / 94.
160. همان / 215.
161. همان / 208.
162. الاستنساخ الجینى / 65.
163. الاستنساخ: حقایق علمیه و فتاوى شرعیه, جمال نادر, عمان, دارالاسراء, 2001م / 40.
164. همان / 34.
165. ماده سى ام, المجلة العدلیه, در شرح المجله, رستم باز اللبنانى, بیروت, دار الکتب العلمیه, بى تاریخ, ج1 / 32.
166. الاستنساخ بدعة العصر / 81.
167. یا به گفته سعدى: به دریا در منافع بى شمار است/ وگر خواهى سلامت بر کنار است.
(گلستان سعدى / 71)