نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
و قال امیرالمؤمنین(ع) من مات ومیراثه الدفاتر والمحابر وجبت له الجنة,1
کسى که دفترها و مرکب ها میراث بعد از او باشند, بهشت بر او واجب مى شود.
این حدیث و ده ها و بلکه صدها حدیث مانند آن, که مداد علما را تا اوجى بالاتر از خون شهدا مى برد, کافى بود تا شاگردان ائمه(ع) را به نگارش و ضبط احادیث وادارد و البته اصول چهارصدگانه و مصنفات فراوان گواه روشنى بر این واقعیت است. این اصول و کتب به اندازه اى از کثرت و فراوانى برخوردار بودند که افرادى مانند نجاشى و شیخ(قده) را به نگارش کتاب هاى رجالى و فهرست وادارند.
نگارش اصول و کتب حدیثى در دوره هاى آغازین, اغلب خالى از هر نوع تبویب منظم و فقهى بود. از سوى دیگر, نگارش و تدوین احادیث, به مرور زمان توسعه یافت و همراه و همدوش توسعه علوم اسلامى و افزایش مشتاقان معارف ناب محمدى(ص) که از غیر خانه اهل بیت او(ع) ساطع نبود, نیاز به تدوین مجموعه هاى کامل ترى داشت که تحقیق و بررسى احادیث را سهل تر گرداند و آنها را در دسترس قرار دهد; زیرا پرواضح است که مراجعه به چهارصد اصل براى یافتن تمام احادیث مربوط به یک فرع فقهى, کارى بس دشوار و چه بسا نشدنى است.
نتیجه این خیزش علمى, ظهور کلینى(قده) (وفات 329 ق) بود که کتاب کافى را پدید آورد. شکوه کافى در تبویب منظم, بدیع و خیره کننده آن بر اساس مسائل فقهى از یک سو و اعتبار روایاتش از سوى دیگر است. بعد از ایشان شیخ صدوق(قده) (م 381 ق) اقدام به جمع آورى احادیث فقهى مورد قبول خود کرد و آن را مانند رساله اى عملیه قرار داد تا مردم در هرجا و مکان, بدون مراجعه به فقیه, نظر امام(ع) را از آن جویا شوند. در دوره بعد از صدوق(قده), شیخ طوسى(قده) (م 460 ق) با دو کتاب حدیثى تهذیب الاحکام و استبصار درخشید. تفاوت کار شیخ با دو کتاب قبلى, در تعمّد نویسنده در جمع آورى روایات متعارض, نهفته است. شیخ کوشید تا با یافتن توجیهاتى براى حل این تعارض ها, شیعه را از اتهام آشفتگى روایات نجات بدهد.
پس از آن در قرن یازدهم, در دوره حکومت صفویه و نفوذ علماى اسلام در دربار, مهم ترین جوامع حدیثى به رشته تحریر درآمد. بزرگ ترین دایرة المعارف حدیثى شیعه به نام بحارالانوار علامه مجلسى (م 1110 ق) نوشته شد. این دایرة المعارف حدیثى, به قصد و حفظ احادیث شیعه, به رشته تحریر درآمد و در مسائل فقهى تنها ابواب صلات و طهارت به طور مبسوط و گسترده و بقیه ابواب به طور اجمالى و گذرا ذکر شد, گذشته از اینکه بناى مؤلف بر استفاده کردن از کتب اربعه نبود.2
مجموعه روایى (وافى) نوشته فیض کاشانى(قده) (م 1091 ق), یکى دیگر از سه اثر نوشته شده در این دوره است. فیض نگارش این اثر را با دو انگیزه شاخص شروع کرد: اول, برطرف ساختن ضعف تبویب کتب اربعه که گاه فقیه را دچار اشتباه مى کند. دوم, آسان کردن دسترسى به کتب اربعه با جمع آورى تمام احادیث آنها به همراه توضیح و شرح مختصر روایات.
سومین مجموعه روایى, به همت محدث کبیر شیخ محمدبن حسن معروف به حرّ عاملى(قده) (م 1104 ق) به نام (تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعة) جمع آورى شد. این اثر بهترین کتاب حدیثى فقهى است که قبل از دهه هاى اخیر نوشته شده است. مهم ترین ویژگى هاى آن, تبویب روایات بر اساس فروع فقهى و جامعیت آن نسبت به احادیث کتب اربعه و سایر کتبِ موردِ وثوقِ علماست.
عالم جلیل القدر میرزا حسین بن محمدتقى نورى (م 1320 ق) نیز حدود صد سال پیش, کتاب (مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل) را نوشت و آن دسته از روایات فقهى را که صاحب وسائل به جهت ضعف یا غفلت نیاورده بود, جمع آورى کرد.
در دوره اخیر, (جامع احادیث شیعه) نوشته آیت اللّه العظمى بروجردى(قده) مرجع عالى قدر تشیع و گروه زیر نظر ایشان, کامل ترین, دقیق ترین, بدیع ترین و زیباترین مجموعه روایات فقهى است که تاکنون به رشته تحریر درآمده و در دسترس اهل تحقیق قرار گرفته است. در این نوشته کوشیده ایم تا خوانندگان را با انگیزه و روند تألیف آن آشنا سازیم و ویژگى ها و امتیازات کتاب و روش کار با آن را توضیح دهیم.
جامع احادیث الشیعه کتابى نیست که به آسانى بتوان از عهده توصیف آن برآمد. کسى که با این کتاب انس و خلوتى داشته باشد, با لطایف و زیبایى ها و امتیازات شگرف آن آشنا خواهد شد. یکى از توفیقات نگارنده, آشنایى با این کتاب و انس با آن بوده است. بعد از این آشنایى پرثمر, بى اعتنایى حوزه به آن, به مسئله آزاردهنده اى تبدیل شد و از فراموش شدن اثرى که آیت اللّه بروجردى آن را حاصل عمر خود مى دانست, شگفت زده شدم. از همین رو, تصمیم گرفتم در این مقاله ضمن معرفى و بیان ویژگى ها و امتیازات آن نسبت به سایر کتب حدیثى خصوصاً وسائل الشیعه, روش کار با آن را توضیح دهم; زیرا این کتاب با دقت خاص اصولیان و به سبک تخصصى و اجتهادى نوشته شده است و همین حسن و کمال, کار با آن را قدرى دشوار کرده است; زیرا لطایف و رموزى در آن است که اگر براى خواننده بیان نشود, با سؤالات بى پاسخ بسیارى مواجه خواهد شد. البته در مقدمه این اثر 31 جلدى, این نکته ها به اجمال بیان شده است و این اجمال به گونه اى نیست که بتواند عموم خوانندگان را راضى کند و با روش نگارش چنین مجموعه عظیمى آشنا سازد.
آیت اللّه بروجردى(قده) بعد از وفات مرحوم آخوند خراسانى, صاحب کفایه(قده), نجف را ترک کرد و به بروجرد رفت و خوان علم و دانش را در آن منطقه گسترد. در این دوره بود که او به کاستى هاى وسائل الشیعه پى برد و فکر تهذیب و پیرایش آن در ذهنش جوانه زد:
من از ابتداى شروع به درس در بروجرد, به دو نکته توجه کردم و آن اینکه در کتاب وسائل, که یکى از ابزار اولیه براى هر فقیه است, روایات چه از نظر موضوع بندى و تبویب و چه از نظر تقطیعات و چه از نظر اشاراتى که در پایان هر باب به روایات مذکور در ابواب دیگر شده است و چه از نظر سند, تنقیح نشده و مورد دقت لازم قرار نگرفته است… .
بنابراین توجه به نواقص وسائل سابقه درازى در تفکرات ایشان داشته و به مرور زمان رشد یافت; تا اینکه پس از ورود به قم و استقرار بر کرسى مرجعیت, زمینه هاى لازم براى تحقق و عینیت بخشیدن به این آرزوى دیرین فراهم آمد.
در سال 1370 ق/1329 ش روزى در اثناى درس ضمن قرائت احادیث از روى کتاب شریف وسائل الشیعه, به حدیثى در باب (جواز صلاة الرجل وإن کانت المرأة قدامه أو خلفه أو إلى جانبه وهى لاتصلى ولو کانت جُنباً أو حائضاً وکذا المرأةُ)3 رسیدند که به سبب تقطیع در چند باب ذکر شده بود. ایشان به این مناسبت فرمودند:
مرحوم شیخ حر عاملى بسیار زحمت کشید تا چنین کتابى را به جاى گذاشت و کار را بر مجتهد مستنبط بسى آسان کرد, لکن ما هم به سهم خود باید روش عالمان سلف را پى گیرى و زحمات آنان را تکمیل کنیم.
ایشان در توضیح تفصیلى نواقص و معایب وسائل الشیعه افزودند: نقایصى چند از جهت تقطیع احادیث و غیر آن در کتاب وسائل الشیعه وجود دارد که اگر آنها را رفع کنیم, در امر استنباط و اجتهاد بهتر و سریع تر پیش مى رویم. آن نقایص از این قرارند:
1. صاحب وسائل به سبب تقطیع احادیث, ناچار سند آنها را نیز تکرار کرده و همین مسئله باعث افزایش کاذب حجم کتاب شده است.
2. در موارد زیادى, احادیث سندهاى متعددى دارند. از این رو, او باید با هر تقطیع, همه اسناد را تکرار مى کرد, ولى ایشان با هر قطعه از روایت, تنها یکى از سندها را آورده است. در نتیجه, خواننده متوجه فراوانى اسناد حدیث نمى شود; در حالى که اگر از اسناد آن آگاه مى شد, شاید به جهت مستفیض شدن روایت, نیازى به بررسى سندى یا کارهاى مشابه پیدا نمى کرد.
3. در اثر تقطیع, روایات تکه تکه شده اند و ارتباطى که میان اول و آخر حدیث بود, از هم گسسته است; در حالى که گاه بخش هاى مختلف روایت, مى توانست قرینه اى براى چگونگى برداشت و تفسیر از آنها باشد.
4. یکى از انگیزه هاى ایشان در تقطیع روایات, تبویب دقیق تر احادیث بر اساس مسائل فقهى بود. زیاده روى در این مسئله باعث شد تا احادیث در ابواب گوناگون, پراکنده و روایات مرتبط با یک موضوع در ابواب مختلف ذکر شوند. در نتیجه فقیه گمان مى کرد که تمام روایات مربوط به مسئله, فقط در همان باب آمده است و همین امر باعث اشتباه در فتوا مى شد.
5. یکى از انگیزه هاى صاحب وسائل در تقطیع حدیث, کاستن از اشاره هاست. مقصود از اشاره, ارجاع دادن فقیه به حدیث یا احادیثى در باب دیگر است تا او احادیث مرتبط دیگر را نیز ببیند; در حالى که اشاره را با ذکر نشانى دقیق ابواب مى توان حل کرد, ولى آسیب هاى تقطیع قابل جبران نیست.
6. ایشان در موارد بسیار زیادى, اشاره هایى به جاهاى دیگر دارد, اما محل اشاره مشخص نیست, حتى گاه یقین حاصل مى شود که پیش از این حدیث, حدیث مرتبطى وجود ندارد و مؤلف, به اشتباه اشاره به گذشته کرده است.
7. همه امورى که مى تواند از حجم کتاب بکاهد, باید رعایت شود; مثلاً به جاى نام مؤلف, رمز خود کتاب کافى است; همان طور که فیض کاشانى(قده) در کتاب وافى براى هر کتاب رمزى قرار داده است; مانند رمز (کا) براى کافى, (یب) براى تهذیب, (صا) براى استبصار, و (فقیه) براى من لایحضره الفقیه.
این کلمات به تعداد احادیث تکرار شده که با رعایت اختصار, مقدار زیادى از حجم کتاب کم مى شود.
8. مقدمه اى مشتمل بر حدیث ثقلین بر اساس احادیث شیعه و سنى در آغاز کتاب نوشته و آن گاه ثابت شود که تمام روایات اهل بیت(ع) از رسول خدا(ص) گرفته شده و در نتیجه تمام روایات شیعه براى اهل سنت نیز حجت است.
مرحوم آیت اللّه بروجردى, پس از بیان نقاط ضعف وسائل الشیعه, یکى از ابواب را مشخص کرد و از علاقه مندان خواست که در گردآورى احادیث آن مشارکت کنند. در روز موعود, حدود هفتاد تن از شاگردان, نوشته هاى خود را خدمت ایشان آوردند. آیت اللّه بروجردى پس از مطالعه نتیجه کارها عده اى را از میان آنان برگزید و بدین ترتیب, گروه تدوین تشکیل شد. آن جناب افراد جوان و برگزیده را در دو لجنه قرار داد و تهیه ابواب خاصى را به هرکدام از آنان سپرد.
آٍقایان: 1. شیخ اسماعیل معزى ملایرى, 2. شیخ حسینعلى منتظرى نجف آبادى, 3. شیخ عبدالرحیم ربانى شیرازى, 4. شیخ محسن حرم پناهى قمى, 5. سیدحسین کرمانى, 6. سیدمصطفى کاشفى خوانسارى, 7. شیخ عبدالرحیم بروجردى, 8. شیخ على پناه اشتهاردى, 9. شیخ جلال طاهر شمس گلپایگانى, 10. شیخ حسین نورى همدانى, 11. شیخ ابراهیم امینى نجف آبادى, 12. شیخ على ثابتى همدانى, 13. شیخ محمد واعظ زاده خراسانى, 14. شیخ محمدباقر ابطحى اصفهانى, 15. سید محمدعلى ابطحى اصفهانى, 16. شیخ محمدتقى ستوده اراکى, 17. سید… بهشتى بروجردى, 18. شیخ حسن نائینى, 19. سیدمحمدحسین درچه اى, 20. شیخ جواد خندق آبادى تهرانى.
از مقدمه فرزند آیت اللّه بروجردى(قده), سیدحسن بروجردى, بر جامع احادیث شیعه, فهمیده مى شود که فعال ترین اعضاى گروه, آقایان شیخ على پناه اشتهاردى و شیخ اسماعیل معزّى ملایرى(قده) بودند.
اصل طرح و سبک کار به ابتکار خود آیت اللّه بروجردى بود, اما کار تدریس و رسیدگى امور مربوط به مرجعیت و طلاب, مانع از پرداختن به جزئیات کار تدوین حدیث بود. از این رو, ایشان بخش هاى مختلف کار را در میان افراد گروه تقسیم کرد. هریک از اعضا بعد از پایان کار, خدمت او مى رسید و حضرت آیت اللّه, از نتیجه کار آنان آگاهى مى یافت. گاهى هم در جلسات علمى آنان شرکت مى جست و به منظور پیشبرد کارها از دیدگاه شاگردان خود استفاده مى کرد.
بعد از مدتى تصمیم بر آن شد که علاوه بر افزودن روایات کتاب مستدرک در کنار روایات وسائل, روایات فقهى دیگرى را که در این دو نیامده و گروه در هنگام مراجعه هاى مکرر خود به کتب و مصادر اولیه یافته, افزوده شود. در واقع, مقصود آیت اللّه بروجردى تدوین مجموعه اى کامل بود تا در مقام استنباط, نیاز به کتاب دیگرى نباشد; یعنى جامع احادیث شیعه در موضوع فقه باشد.
در سال دوم فعالیت گروه تدوین, آیت اللّه بروجردى تصمیم گرفت که روایات اهل سنت نیز در ذیل ابواب فقهى افزوده شود. ایشان در بیان دلایل این تصمیم چنین توضیح داد:
روایات اهل سنت در موضوعات فقهى اندک است. من مى خواهم با این کار آنها مجبور شوند که به روایات ما هم مراجعه و از آن استفاده کنند. اهل سنت مى گویند: فقه شیعه از آنجا که به قیاس و استحسان عمل نمى کنند, توسعه ندارد. من مى خواهم آنها به کتاب هاى ما مراجعه کنند و بدانند احکام فروعى را که آنها با قیاس و استحسان به دست آورده اند, ما از روایات به دست مى آوریم. در ضمن آنها خواهند دید که ما چقدر روایت داریم و آنها چقدر روایت دارند.
ایشان براى این کار کتاب (التاج) را انتخاب کرد. این کتاب پنج کتاب از صحاح شش گانه را دربر دارد و مکررات را ادغام و سندها را کوتاه کرده است. این توسعه بر اساس مبنا و روش اجتهادى ایشان, قابل توجیه بود; زیرا معروف است که ایشان فقه شیعه را ناظر بر فقه اهل سنت مى دانست, به این معنا که ائمه(ع) فتاواى رایج زمان خودشان را نقد مى کردند و اصحاب ایشان نیز در فضاى علمى حاکم بر جامعه سنى مى زیستند و سؤالاتى را که از این رهگذر در ذهنشان ایجاد مى شد, مى پرسیدند. بنابراین آگاهى از روایات و فتاواى علماى سنى معاصر ائمه تأثیر به سزایى در فهم معانى روایات دارد.
آقاى ثابتى همدانى, با کمک دیگران این کار را شروع کرد و تا پایان کتاب طهارت اهل سنت پیش رفت. متأسفانه این تلاش مبارک ادامه نیافت و متوقف شد. آیت اللّه بروجردى درباره علت این اقدام به شاگردانش گفت: (مى ترسم برخى از مقدسین بگویند: علماى شیعه زحمت کشیده اند تا احادیث ائمه(ع) را از احادیث اهل سنت جدا کنند و به طور مستقل بیاورند و شما دوباره آنها را مخلوط کردید). ظاهراً ایشان تحت تأثیر نظر فرزندش از تصمیم اولیه منصرف شد; زیرا سیدمحمدحسن از آغاز با این تصمیم مخالف بود و روزى که ایشان از تصمیم اولیه برگشت, فرمود (سیدمحمدحسن این چنین گفته است; راست مى گوید).
بعد از حدود هفت سال, کار تدوین اولیه روایات به پایان رسید و تلاش و کوشش پى گیر او و شاگردانش به ثمر نشست, اما هنوز زمان چیدن میوه آن نرسیده بود; زیرا با آنکه فیش بردارى از احادیث به پایان رسیده بود, اما هنوز به بازبینى هایى نیاز داشت. ایشان براى اینکه جلو بگومگوهاى علمى را بگیرد, از میان جمع شاگردان, تنها سه نفر را براى این کار برگزید که عبارت بودند از: آیات حاج شیخ اسماعیل معزى ملایرى, شیخ على پناه اشتهاردى و واعظ زاده خراسانى, او سیدحسن فرزند خود را هم براى ارتباط و گزارش پیشرفت کارها, انتخاب کرد و به این ترتیب, کار بازبینى و آماده سازى نهایى احادیث شروع شد.
آیت اللّه بروجردى(قده) با دقت خاص اصولى و عنایت و اهتمامى که به حدیث نگارى داشت, معتقد بود که جامع احادیث شیعه بازهم نیازمند بازبینى و بررسى دقیق است. به همین دلیل, زیر بار چاپ کتاب نمى رفت, اما به اصرار اطرافیان و برخى از شاگردان, چاپ آن را پذیرفت و با عرضه جلد اول آن, ثمره تلاش خود را قبل از وفات مشاهده کرد.
بعد از ایشان, کار بازبینى به تعطیلى کشید و آقاى واعظ زاده از قم رفت و تنها کسى که پرچم این رسالت بزرگ را زمین نگذاشت و تنها و یک تنه آن را به دوش کشید و تا انتشار آخرین جلد مقاومت کرد, فقیه عالى قدر آیت اللّه اسماعیل معزى ملایرى(قده) بود. ایشان نه تنها کار بازبینى را ادامه داد و با مساعدت آیت اللّه خویى دوره اول کتاب را به طور کامل به چاپ رساند, بلکه قبل از چاپ دوم, با تلاشى خستگى ناپذیر اقدام به تصحیح دوباره مهم ترین یادگار استاد خویش کرد و تغییرات قابل توجهى در آن پدید آورد که از آن جمله مى توان به تصحیح آدرس ها بر اساس کتب رایج و افزودن حدود هزار روایت که در وسائل و مستدرک نیست, اشاره کرد.4
در بخش قبلى با انگیزه گردآورى و مراحل آن و برخى از ویژگى هاى کتاب شریف (جامع احادیث الشیعه) آشنا شدیم. در این قسمت, با تفصیل افزون ترى به توضیح این ویژگى ها و امتیازات مى پردازیم.
قرآن, کتاب تربیت و هدایت, حُکم و حِکمت و تعلیم و تزکیه, و وحیانى ترین عنصر موجود در میان ما و ثَقَل اکبر و دریاى موّاج معرفت و حکمت است. قرآن ریشه علم رسول خدا و ائمه(ع) است. آنان هر آنچه مى گفتند, از قرآن مى گفتند. اگرچه براى ما قابل درک نیست که برداشت هاى آنان از قرآن چگونه بوده, با این حال در موارد بسیارى بهره گیرى از آیات قرآن را به شاگردان خود سفارش مى کردند و حتى روش آن را نیز مى آموختند.5 اگر فقیهى در جریان استنباط خود, روشى را برگزیند که او را به ظاهر کاملاً از قرآن بى نیاز کند و او در فهم فقهى خود اندک نیازى به مراجعه به آن احساس نکند, این امر نشانه کاستن از ارج و حرمت کلام وحى به شمار مى رود.
ییکى از امتیازات فقیه عالى قدر حضرت آیت اللّه بروجردى(قده), اهتمام به قرآن در استنباط فقهى بود. به همین جهت, ایشان غفلت از آیات الاحکام در ابواب کتاب شریف (وسائل الشیعه) را از معایب و ضعف هاى آن مى دانست. روش ایشان در کتاب جامع احادیث شیعه چنین است که اگر آیه اى مرتبط با موضوع باشد, آن را یادآورى مى کند و برحسب ترتیب سور و آیات, آنها را پشت سر هم مى آورد.
جامعیت روایى, مهم ترین شاخص و ویژگى (جامع احادیث الشیعه) است. تلاش فقیه عالى قدر و لجنه هاى علمى تحت نظر ایشان, بر این بود تا فقیه را از مراجعه به هر کتاب حدیثى دیگرى بى نیاز سازند تا چنانچه فقیهى این کتاب را به دست مى گیرد, دغدغه خاطرى براى مراجعه به کتاب دیگرى نداشته باشد. البته مؤلف, مدعى استقصا و جمع آورى کامل روایات فقهى نیست, لکن مى توان مطمئن بود که هیچ فقیهى به تنهایى نمى تواند به بیش از آنچه این گروه با سال ها تلاش پى گیر و دقت نظر بدان دست یافته, دست یابد.
تمام روایات دو کتاب (وسائل الشیعه) و (مستدرک) در آن انعکاس یافته است. البته بعضى از روایات این کتاب ها, فقهى نبودند که آنها حذف شده اند; چنان که تمام احادیث منقول از کتاب (مصباح الشریعه) نیز حذف شده است; زیرا این کتاب, مجموعه روایات اخلاقى منسوب به امام صادق(ع) است و حدیث فقهى در آن یافت نمى شود.
گروه تألیف علاوه بر روایات این دو کتاب, هر روایت فقهى دیگرى را که در مراجعه به منابع دیگر, بدان دست یافته اند, در اثر خود افزوده اند, این منابع عبارت اند از:
کافى, مجموعه آثار شیخ طوسى(قده) (تهذیب, استبصار, عدة الاصول, مصباح المتهجد, الغیبة, الخلاف, امالى شیخ طوسى, امالى پسر شیخ طوسى), مجموعه آثار شیخ صدوق(قده) (من لایحضره الفقیه, الخصال, علل الشرایع, امالى صدوق, معانى الاخبار, عیون الاخبار, ثواب الاعمال و عقاب الاعمال, المقنع, التوحید, کمال الدین, فضائل الاشهر الثلاثة, فضائل الشیعة, صفات الشیعة), مجموعه آثار شیخ مفید(قده) (امالى, الاختصاص, الارشاد, المقنعه), وسائل الشیعه, مستدرک الوسائل, المحاسن برقى, قرب الاسناد حمیرى, مناقب آل ابى طالب ابن شهر آشوب, عده الداعى ابن فهد حلى, بشارة المصطفى طبرى, السرائر ابن ادریس, مجمع البیان طبرسى, اعلام الورى طبرسى, مکارم الاخلاق حسن بن فضل طبرى, الاحتجاج احمدبن على بن ابى طالب طبرسى, نهج البلاغه, صحیفه سجادیه, فقه الرضا(ع), دعائم الاسلام قاضى, تحف العقول حرانى, تنبیه الخواطر ورام, کنز الفوائد کراجکى, الغیبة نعمانى, ارشاد القلوب دیلمى, بصائر الدرجات صفار, کشف الغمة فى معرفة الائمه اربلى, بحار الانوار, الخرائج والجرائح راوندى, استغاثه ابوالقاسم کوفى, الطرف واقبال وملهوف ابن طاووس, التوحید مفضل, جامع الاخبار لمولفه, مدینة المعاجز بحرانى, منیة المرید فى آداب المفید و المستفید شهید ثانى, عبقات الانوار نیشابورى, مسکن الفواد شهید ثانى, کامل الزیارة ابن قولویه, تفسیر قرآن امام عسکرى(ع), تفسیر قرآن فرات کوفى, تفسیر عیاشى, تفسیر قرآن قمى, رجال نجاشى, عوالى اللئالى ابن ابى جمهور, تذکرة الفقهاء و المختلف والمنتهى حلى, و کتاب هاى فراوان دیگرى که نامشان در متن آمده است.
کتاب هایى که از آنها حدیث نقل شده است, برخى اصل و برخى فرع اند و چون از کتاب هاى اصلى بیش از منابع دیگر یاد شده, آنها را با علائم خاصى نشان داده اند که عبارت اند از: (کا) (کافى), (فقیه) (من لایحضره الفقیه), (یب) (تهذیب الاحکام), (صا) (استبصار), (ئل) (وسائل الشیعه), (ک) (مستدرک).
نام سایر کتب به طور کامل آمده است, مگر اینکه نام کتاب, مرکب باشد که در این صورت مضاف الیه آن حذف شده است; مانند: (دعائم) (دعائم الاسلام), (بصائر) (بصائر الدرجات), (معانى) (معانى الاخبار) و… البته این روش در چاپ اول مراعات شد, اما در چاپ دوم, نام کتاب ها در اغلب موارد به طور کامل ذکر شده است.
ییکى از مشترکات تمام علوم, افزایش دقت ها و ظرافت ها در آنهاست; زیرا به مرور زمان و با پیدایش مردان بزرگ, دقت هاى تازه و بدیعى بر دقت هاى گذشتگان افزوده مى شود. این اتفاق یکى از سنت هاى خدا در پیشبرد علوم است. از این رو, افزایش دقت هاى علمى در نقل و تفسیر و نسخه شناسى و غیر آن در حدیث قابل درک است. چه بسا ادله اى که در زمان خود, بسیار محکم و دقیق شمرده مى شدند, با گذر زمان ضعیف انگاشته شوند یا منابعى که مورد مراجعه و وثوق بودند, به جهت پیدایش نیازهاى جدید و گسترش دقت هاى علمى از نظر نقل و استناد و نسخه شناسى, از رده علمى خارج شوند و قابلیت اعتماد به آنها از بین برود. به همین جهت, از شیخ حرّ عاملى(قده) انتظار نمى رود که با وجود اخبارى بودن و گذشت قریب به سیصد سال از دوره او, کتابش واجد همه شاخص هاى علمى حوزه هاى فقهى امروزى باشد. اما اگر کسى در فضاى امروز کتابى فقهى یا حدیثى بنگارد, باید براى فقها و حدیث شناسان نکته سنجى که به راحتى ذهن جوّالشان آرام نمى گیرد, قانع کننده باشد. از این نظر, کار (جامع احادیث شیعه) با سختى ها و دشوارى هاى خاص خودش مواجه بود و به حوصله اى بى پایان و کوششى خستگى ناپذیر نیاز داشت تا بتواند پاسخ گوى خواست هاى علمى عصر خود باشد.
ذهن خلاق آیت اللّه بروجردى(قده) و لجنه هاى تحت امر ایشان, به خوبى متوجه چنین تفاوتى بوده و به همین جهت, دقت هایى در تدوین (جامع احادیث) داشتند که بحق در تاریخ جامع نویسى شیعه بى سابقه است. این دقت ها عبارت اند از:
3ـ1. نقل از مصادر اولیه: اگرچه مبناى اولیه, نقل روایات دو کتاب وسائل و مستدرک بود, اما درا ین کار به خود کتب مذکور اکتفا نشد و چنانچه اصل کتاب موجود بود, حدیث از منبع اصلى خود نقل و در غیر این صورت به نقل وسائل و مستدرک اکتفا شد. اگر کتاب و منبع در دسترس قرار داشت, اما حدیث منقول از این دو کتاب در آن یافت نمى شد, آن حدیث نیز به نقل از آن دو نقل مى شد. براى مشخص شدن این نکته, تدوینگران ابتدا نام وسائل الشیعه یا مستدرک را با شماره جلد و صفحه مى آوردند و بعد از آن, نام منبعى را که فاقد حدیث بود, و سپس خود حدیث را ذکر مى کردند. به عنوان مثال:
290 (179) مستدرک, 272, ج 1, دعائم الاسلام: روینا عن على(ع) انه سئل عن (اهل الذکر) من هم. فقال: (نحن واللّه اهل الذکر).6
این حدیث در دعائم الاسلام نیست و این بدان معناست که در نسخه صاحب مستدرک وجود داشته, اما در نسخه امروزى وجود ندارد.
3ـ2. تصحیح و مقابله مکرر: پیش از چاپ, احادیث کتاب بارها با نسخه هاى اصلى مقابله و تصحیح شد و بعد از چاپ کتاب و قبل از انتشار نیز دوباره مقابله و تصحیح انجام گرفت و در پایان کتاب, موارد خطا آورده شد. احادیث کتب اربعه را نیز پس از مقابله با کتب خطى نفیس و قدیمى که اثر تصحیح در بسیارى از صفحاتشان با تعبیراتى نظیر (بلغ مقابله) یا (قراته) یا (سماعاً) یا (درسا تحقیقاً و تدقیقاً) وجود داشت و مزین به اجازات و مهرهاى اساتید و بزرگان بود, نقل کردند.
درمورد غیر کتب اربعه هم که علماء به آنها اهتمام کمترى نشان داده اند, اغلب به نسخ خطى و قدیمى و همراه با آثار تصحیح و اجازات و غیره دست نیافتند و به همین دلیل, علاوه بر نسخ موجود با کتاب هاى وسائل و مستدرک نیز مقابله شد; زیرا این دو کتاب از برخى از نسخ موجود, قابل اعتمادترند.
3ـ3. نقل عین الفاظ سند و متن حدیث: یکى از فوق العادگى هاى کتاب حاضر, نقل عین الفاظ سند و متن بدون کوچک ترین تصرف در آنها اعم از تلخیص و تبدیل در سند و متن است; در حالى که جوامع پیشین اغلب اقدام به تلخیص و تبدیل کرده اند که به تفصیل به بیان آنها مى پردازیم. مهم ترین ایراد تلخیص و تبدل, افزودن بر دشوارى کار و سلب اطمینان از متن و سند روایت است:
ومعلوم أن الجامع ما لم تضبط فیه الأحادیث کما هى بعین الألفاظ مع کثرة ما فیها من الاختلاف لایغنى المستنبط عن المراجعه إلى مأخذها وعن النظر إلى تفاصیلها فلذا قد أثبتنا الأحادیث کما هى فى الأصول مع ضبط الخصوصیات من دون الإطالة والتکرار;7
و معلوم است مادامى که عین الفاظ احادیث در (جامع) حفظ نشود, با وجود کثرت اختلافاتى که در روایات است, مستنبط را از مراجعه به مأخذ و اعمال نظر در تفصیل آنها بى نیاز نخواهد ساخت. به همین جهت, ما احادیث را همان گونه که در اصول اولیه بودند, حفظ کردیم, بدون اینکه مبتلا به اطاله و تکرار شویم.
3ـ3ـ1. توجه به اختلاف: در این اثر به تفاوت نسخ موجود در منابع حدیث نیز اشاره شده است. تفاوت نسخه به دو صورت است. گاه کلمه دیگرى به کار رفته که در این صورت, نسخه بدل در پاورقى آمده است. به عنوان مثال, در باب 29 که پیشتر ذکر شد, در برخى از نسخ فقیه (من شرّ عبدى), (من شتم عبدى) نیز نقل شده است. گاهى هم در نسخه دیگر, کلمه اضافه اى وارد شده است که این موارد اغلب در داخل هلالین و با علامت اختصارى (خ) و در ادامه متن مى آید. به عنوان نمونه, آمده است: (فان الفضل فى السحور (فلیفعل ـ یب 314 خ)8). این بدان معناست که در نسخه بدل کتاب تهذیب ص 314 کلمه (فلیفعل) نیز وجود دارد.
3ـ3ـ2. پیشنهاد اصلاحى در متن و سند: یکى از مزایاى اثر حاضر که بر وزانت و دقت علمى آن افزوده, اصلاح ایرادهاى موجود در اسناد و متون است. به عنوان مثال, اگر نام راوى در کتب منقول عنه به درستى ثبت نشده, مؤلف نظر خود را درباره آن داده و آن را اصلاح کرده است. یا اگر تعبیرى در متن روایت به کار رفته که از نظر لفظى یا معنایى, ایراد داشته و با بقیه حدیث هم خوانى نداشته, اصلاح شده است. البته این اصلاح در متن اصلى اعمال نشده است; زیرا در این صورت متن اصلى از دست مى رفت و معلوم نبود که اصلاح صورت گرفته, درست است یا نه. از این رو, موارد اصلاحى در پاورقى و با علایمِ (خ ل) به معناى (نسخه اصلاحى) مشخص شده است.
اقدام دیگر, جداکردن توضیحات راوى یا مؤلف از متن اصلى حدیث, در صورت مشتبه شدن آن با متن اصلى بود; مانند بسیارى از توضیحات صدوق(قده) که گاه چنان با متن اصلى آمیخته مى شود که تشخیص آن را بسى دشوار مى کند. همچنین براى فهم آسان تر, مرجع ضمیرهاى دشوار و معانى لغات غریب بیان و برخى از احادیث مجمل توضیح داده شد.
3ـ3ـ3. نقل عین اسامى در اسناد: در کتاب هاى (بحار) و (وافى) اسامى روات در سند روایت, تلخیص شده است; مثلاً اگر راوى به اسم, لقب و یا کنیه شناخته شده باشد, همان در سند قرار گرفته است, خصوصاً (وافى) در این زمینه زیاده روى کرده و سندهاى خود را با رمز نوشته است; به گونه اى که جز افراد خبره کسى نمى تواند از آنها بهره بگیرد و برخى همین شیوه را دلیل عدم استقبال از آن دانسته اند;9 مثلاً (السراد) اشاره به حسن بن محبوب, (التیملى) اشاره به على بن حسن بن على بن فضال است. این القاب و اوصاف در کتب رجالى براى این اشخاص وارد شده است, ولى این روش شناسایى افراد را سخت تر مى کند. گاهى صاحب (وافى) برخى از افراد تکرار شده در چندین سند را حذف و به جاى آنها از (الخمسة), (الاربعة), (الثلاثة) و (الاثنین) استفاده کرده است. به عنوان نمونه, او از (على بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن حماد عن الحلبى) به (الخمسه) یاد کرده است تا مجبور به تکرار نام این افراد نشود. بعید نیست که این شیوه تحت تأثیر تفکر اخبارى و استغناى از علم رجال مؤلفان (بحار) و (وافى) بوده باشد که هر دو اخبارى بودند و این امر, کم توجهى ها و تلخیص ها را قابل توجیه مى کند.
در این میان صاحب وسائل(قده), راه میانه را رفته و در مقایسه با کتب مذکور, پاى بندى بیشترى در ذکر سند نشان داده و اغلب نام و کنیه و لقب را مطابق با منابع اولیه آورده است. البته او در برخى موارد, مانند کتب قبلى به ذکر عنوان معروف تر بسنده کرده است. به عنوان مثال, ایشان در بسیارى از موارد به جاى (عبداللّه بن جعفر حمیرى), تنها (حمیرى) مى آورد; زیرا راوى به همین نام در میان محدثان و فقها معروف است.
این کار اگرچه نوعى تلخیص در اسامى افراد است و باعث سرعت گرفتن کار و کم حجم شدن کتاب مى شود, اما از دقت کار و اطمینان به کتاب مى کاهد; زیرا مؤلف در سندها دست برده و تغییراتى در آنها داده است و روشن است که همین مقدار از تصرف نیز گاه به اطمینان افراد آسیب مى زند. از این رو, در کتاب شریف جامع احادیث الشیعه عین اسامى روات به همان صورتى که در کتاب اصلى و مصدر آمده, ذکر شده است.
3ـ3ـ4. افزودن توضیحات شیخ طوسى(قده): شیخ طوسى(قده) در دو مورد توضیحاتى را به روایات تهذیب و استبصار افزوده است: اول در حل تعارض اخبار و دوم در حل مبهمات برخى از اخبار نادر. این توضیحات در اثر حاضر به نقل از ایشان افزوده شده است.
در بسیارى از موارد, یک روایت متضمن بیان بیش از یک حکم, یا در ابواب مختلفى از جهات مختلفى قابل استناد و استفاده است. در چنین مواردى که کم هم نیست, صاحب وسائل اقدام به تقطیع کرده و هر بخش از آن را در باب مربوط آورده است. این کار با وجود محاسنى چون در دسترس قرار دادن بخش هاى موردنیاز و حذف بخش هاى غیرضرورى در ابواب غیر مناسب, معایبى نیز دارد. آنچه صاحب وسائل را بر آن داشت تا روایات را تقطیع کند, اصرار ایشان بر ایجاد بابى مستقل براى تمام مسائل موجود در روایات است. به همین جهت, او ناچار بود که روایات متضمن چندین مسئله فقهى را در چند باب بیاورد. لازمه این کار, یا تکرار کامل روایت در همه چند باب یا تقطیع روایت بود که وى گزینه دوم را براى اختصار و جلوگیرى از تکرار انتخاب کرد.
این روش البته معایب مهمى نیز داشت; زیرا با گسسته شدن ترکیب چنین روایاتى, ممکن است که بسیارى از قرائن لفظى یا محتوایى از بین برود. شاید ذکر حکمى در کنار حکم دیگرى که به ظاهر نامربوط است, داراى پیامى یا جهتى باشد که توجه به آن, باعث فهم بهتر روایت گردد. اگر تقطیع جایز باشد, پس چرا امام(ع) این مسائل را در کنار هم بیان فرمود؟ آیا قصد خاصى از این کار داشت؟ چرا موارد دیگرى را نگفت و تنها به ذکر این موارد بسنده کرد؟ شاید مى خواست با نوع چینش آنها, پیام خاصى را به مخاطبان منتقل کند؟ و سؤالاتى از این قبیل. البته شاید هم هیچ حکمتى در کار نباشد, اما چون احتمال عاقلانه اى است, نباید از نظر دور داشت. از این رو, حتى المقدور نباید روایت تقطیع بشود و براى پرهیز از پیامدهاى منفى تقطیع بود که در اثر حاضر جز در موارد خاص, این کار صورت نگرفت.
عیب دیگر تقطیع غیرواقعى شدن اعداد و ارقام روایات وسائل الشیعه است. طبق بررسى آیت اللّه بروجردى(قده) و برخى از اعضاى گروه تألیف, از 35868 روایت وسائل, حدود ده هزار مورد آن تکرارى است.10
در کتاب (جامع احادیث شیعه) به جاى تقطیع روایتى که دربر دارنده چند حکم است, آن را در بابى که مناسبت بیشترى دارد, آورده اند و در سایر ابواب, فقط به آن ارجاع داده شده است, مگر در موارد خاصى که به ذکر آنها مى پردازیم.
الف) ظهور روایت به وسیله تقطیع تغییر نیابد; مانند: حدیث اربعمائه, حدیث علل احکام, وصایاى رسول خدا(ص) و مناهى ایشان و روایاتى از این قبیل که فقرات از هم گسسته اى دارند.
ب) روایاتى که در اول یا آخرشان, مطالب غیرفقهى آمده باشد که قسمت غیر فقهى آن حذف شده است, البته به شرط آسیب نرسیدن به ظهور حدیث و عدم اخفاى قرائن.
ج) در ابواب مقدمات که اغلب در برگیرنده احادیث اصولى هستند نیز تقطیع صورت گرفته است; مثلاً برخى از روایات فقهى دلالت هاى مطابقى, ضمنى و یا التزامى یا هر نوع ملازمه دیگرى با حجیت خبر واحد دارد که از مجموع آنها تواتر معنوى حاصل مى شود. در این موارد, به صرف ارجاع قناعت نشده و بخشى از روایت که دلالت بر حجت خبر واحد مى کرد, در باب حجت خبر واحد آمده و مطالعه کامل حدیث به باب ویژه آن ارجاع شده است.
در مواردى که روایتى تقطیع شده است, مانند حدیث اربعمائه سند آن در تمام ابواب و به همراه تمام بخش هاى آن تکرار نشده است, بلکه تنها در یکى از ابواب به طور کامل آمده و در سایر ابواب به آن اشاره شده است, به جز روایات کتاب جعفریات از (على بن جعفر); زیرا تمام روایات آن فقط یک سند دارد. از این رو, سند همه روایات على بن جعفر, در اولین بابى که حدیثى از او نقل شده, آمده و در بقیه حتى از اشاره به اولین بابى که سند حدیث مذکور است, پرهیز شده تا شرط اختصار رعایت شود. البته این قاعده در ابواب مربوط به اصول فقه مراعات نشده و سند روایات حتى در فقرات تقطیع شده نیز آمده است.
در کتاب کافى, سند حدیث به طور کامل آمده و چنانچه شروع سند حدیث بعدى مانند حدیث قبلى باشد, از ذکر آن خوددارى شده که در اصطلاح به آن تعلیق مى گویند; زیرا فهم سند حدیث دوم, به سند حدیث اول معلق شده است.
از باب مثال, در کتاب کافى, (ج 8, ص 269) دسته اى از احادیث با این سند شروع مى شوند:
395. محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد وعدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد جمیعا عن ابن محبوبٍ عن مالک بن عطیة قال قلت لأبی عبداللّه(ع)… .
در چهار حدیث بعد, از آنجا که شروع سند تا ابن محبوب با سند روایت قبلى مشترک است, از تکرار آن خوددارى شده و سند آنها از ابن محبوب شروع شده است:
396. حدثنا ابن محبوبٍ عن أبی یحیى کوکب الدم عن أبی عبداللّه(ع) قال… .
397. ابن محبوبٍ عن جمیل بن صالح عن أبی عبیدة قال سالت ابا جعفرٍ(ع)… .
398. ابن محبوبٍ عن عمرو بن ابی المقدام عن أبیه قال قلت لأبی جعفرٍ(ع)… .
399. عنه عن هشام بن سالمٍ عن عبدالحمید بن أبی العلاء قال… .
این کار فى حد نفسه در کتاب کافى ایراد شمرده نمى شود, بلکه نوعى اختصار معقول است, اما در مثل اگر چهار روایت یاد شده به همین صورت در مجموعه روایى دیگرى نقل شود, یا باعث اشتباه مى شود یا مستنبط را به زحمت مى افکند; زیرا باید به کتاب کافى مراجعه کند و ببیند که روایت اصلى از چه سندى برخوردار بوده است تا بتواند بخش حذف شده سند حدیث را بشناسد. این نکته در مجموعه روایى مانند وافى مراعات نشده و مرحوم فیض(قده) روایات کافى را به صورت معلق آورده است و طبعاً فقیه را از مراجعه بى نیاز نساخته است. اما کتاب وسائل به این نکته توجه داشته و در چنین مواردى, سند را به طور کامل ذکر کرده است. این شیوه در جامع احادیث شیعه نیز به کار رفته و براى اینکه مشخص شود این قسمت از سند در خود کافى به طور معلق آمده است. تدوینگران آن را داخل دو هلال آورده و در پایان تصریح به معلق بودن کرده اند. به عنوان مثال,
203(92) (محمد بن یحیى عن احمد بن محمدٍ وعدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد جمیعا معلق) ابن محبوبٍ عن جمیل بن صالح عن أبى عبیده قال سألت ابا جعفرٍ(ع) عن قول اللّه عزوجل: (الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِى ادنَى الاَرضِ) قال: فقال: یا ابا عبیدة ان لهذا تاویلاً لا یعلمه الا اللّه والراسخون فى العلم من آل محمد صلوات اللّه علیهم (الحدیث).11
سند این حدیث در کتاب کافى به نحو تعلیق آمده است, ولى چون در اینجا روایات قبلى آن نیامده, بخش محذوف سند آن نیز اضافه شده تا خواننده نیازمند مراجعه به کتاب کافى نباشد.
روایتى که حداقل, متن آن در بیش از یک مورد تکرار شده باشد, در یک کتاب تکرار شود یا در بیش از آن, گونه هاى مختلف آن از حیث سندى و متنى بدین شرح است:
5 ـ1ـ1. وحدت سند و متن: اگر هر دو روایت از جهت سند و متن به طور کامل مثل هم باشند, نام هر دو کتاب با شماره صفحه و جلد مى آید و سپس سند و متن بدان اضافه مى شود, به این صورت: (1520(3) یب 31 ج 3ـ صا 102 ج 2 ـ أخبرنى الشیخ عن أحمد بن محمد عن أبیه… ). این بدان معناست که روایت مذکور در جلد سوم تهذیب صفحه 31 و در جلد دوم استبصار صفحه 102 تکرار شده است.
5 ـ1ـ2. اختلاف در سند: اگر متن روایات یکى باشد و تنها سندشان با هم اختلاف داشته باشد, یعنى اختلاف سندها باعث تعدد روایت شده است, این اختلاف سندى سه حالت دارد:
1. سندها از آغاز تا انتها مختلف اند.
2. سند از جهت آغاز آن مشترک و از طرف انتهاى آن مختلف است.
در این دو صورت, سند و متن یکى از احادیث به طور کامل آورده و سپس سند دوم حدیث به طور کامل ذکر و به جاى تکرار متن از کلمه (مثله) استفاده شده, و اگر در الفاظ اختلافات جزئى داشته اما معنا یکى بوده, تعبیر (نحوه) به کار رفته است.
3. آغاز سند از طرف مؤلف کتاب مرجع, مختلف است, اما از انتها یعنى از طرف راویان متصل به امام(ع) مشترک است. این صورت از دو حال خارج نیست: یا یکى از سندها, نسبت به سند دیگر عام مطلق است; مانند خط بلند که شامل خط کوتاه تر نیز مى شود, یعنى یکى از سندها طولانى تر است و بعد از یک یا چند راوى به آغاز سند بعدى مى رسد و در کل سند دوم, مشترک هستند. یا اینکه این گونه نیست.
در حالت اول, ابتدا نام و مشخصات کتابى که سند طولانى از آن نقل شده, آن گاه بخشى از سند که مختص به آن است, و سپس نام کتاب دوم با مشخصات بعد از کلمه (عن) مى آید و سند دوم بدان اضافه مى شود; مانند: جامع أحادیث الشیعة, ج 2, ص 302:
2233 (4) یب 61 ج 1 ـ أخبرنى الشیخ (أیده اللّه) عن أبى القاسم جعفر بن محمد عن صا 62 ج 1 ـ محمد بن یعقوب عن کا 30 ج 3 ـ علی بن إبراهیم عن أبیه و محمدبن إسماعیل عن الفضل بن شاذان جمیعاً عن حماد بن عیسى عن حریز عن زرارة قال قلت لأبى جعفر(ع): الا تخبرنى من أین علمت وقلت إن المسح ببعض الرأس وبعض الرجلین فضحک… .
در این متن, سه حدیث با هم تلفیق شده است. سند حدیث تهذیب طولانى تر از بقیه است. به همین جهت, تهذیب قبل از بقیه شروع شده است. سند تهذیب در امتداد خود, شامل سند حدیث استبصار هم مى شود و از این رو, سند استبصار از همان نقطه اشتراک اضافه شده است. سپس سند این دو, سند کافى را دربر مى گیرد; به همین سبب سند کافى بعد از آن دو شروع مى شود. بنابراین سند کافى, در هر سه و سند استبصار فقط در دو کتاب مشترک است و سند تهذیب اختصاص به خودش دارد.
در حالت دوم, یعنى حالتى که آغاز سندها با هم اختلاف دارد, نامِ کتابِ اول با مشخصات ذکر شده, سپس سند تا شخص مشترک ادامه مى یابد. آن گاه نامِ کتابِ دوم با مشخصات ذکر مى شود و سند تا آخر مى آید و سپس متن مشترک اضافه مى شود. مثال: جامع أحادیث الشیعة, ج 2, ص 185:
1649 (29) یب 259 ج 1 ـ أخبرنى الشیخ عن أحمد بن محمد عن أبیه عن الحسین بن الحسن بن أبان عن الحسین بن سعید عن ابن سنان کا 59 ج 3 ـ محمدبن یحیى عن أحمد بن محمد عن ابن سنان عن ابن مسکان عن الحلبى قال سألت أباعبداللّه(ع) عن دم البراغیث یکون فى الثوب هل یمنعه12 ذلک من الصلاة (فیه ـ کا) قال: لا وان کثر فلا بأس أیضا بشبهه من الرعاف ینضحه ولا یغسله.
متن مذکور مثال براى روایتى است که دو سند دارد و هر دو تنها تا قبل از ابن سنان با یکدیگر اختلاف دارند و از ابن سنان تا امام(ع) با همدیگر مشترک اند. در این موارد, ابتدا نام تهذیب با مشخصات ذکر شده و تا ابن سنان که اولین راوى مشترک است, ادامه یافته است و بعد از آن سند قطع و کافى با مشخصاتش اضافه شده و سند تا امام(ع) ادامه پیدا کرده است.
5 ـ1ـ3. تلفیق سندى: اگر در دو روایت متن متفاوت دارند, تمام سند یا بخشى از آغاز سند روایت دوم تکرار سند روایت اول باشد, به جاى تکرار بخش مشترک, تعبیر (بهذا الاسناد) به کار مى رود; مثلاً اگر سند روایتى که از تهذیب نقل شده, چنین باشد:
ییب 6 ج 1 ـ أخبرنی الشیخ(ایده اللّه) عن احمد بن محمد بن الحسن بن الولید عن أبیه عن محمد بن یحیى العطار وأحمد بن ادریس عن محمد بن احمد بن یحیى عن عمران بن موسى عن الحسن بن على بن النعمان عن أبیه عن عبدالحمید بن عواضٍ عن ابی عبداللّه(ع) قال سمعته یقول: من نام وهو راکع او ساجد او ماشٍ على أى الحالات فعلیه الوضوء.
چنانچه تمام سند روایت بعدى موافق با سند این روایت باشد, به جاى تکرار سند, این گونه مى گوید: (بهذا الاسناد عن ابى عبداللّه(ع)… ). یا اگر سند روایت تا عمران بن موسى مشترک باشد, این گونه مى آید: (بهذا الاسناد عن عمران بن موسى عن الحسن بن على بن النعمان عن أبیه عن عبدالحمید بن عواضٍ عن أبى عبداللّه(ع) قال… ).
5 ـ2ـ1. (مثله) و (نحوه) در وسائل الشیعه: اگر چند روایت مشابه از حیث لفظ و محتوا, در یک حکم وجود داشته و این مشابهت به اندازه اى زیاد باشد که با تسامح همه آنها را بتوان یکى دانست, صاحب وسائل ابتدا یکى از روایات را با سند و متن کامل آورده و آن گاه از کتاب هاى دیگرى را که مشابه یا عین این حدیث در آنها تکرار شده, نام برده و در صورتى که سندشان با سند مذکور اختلاف کلى یا جزئى داشته, به ذکر آن پرداخته و از ذکر متن و بخش مشترک سند احتراز جسته و گاه از تعبیر (نحوه) و گاه از تعبیر (مثله) بهره برده و گاه تنها به (رواه) اکتفا کرده است. در مواردى که ایشان از تعبیر (مثله) استفاده کرده, یا عین الفاظ روایت تکرار شده یا این اختلاف به اندازه اى کم بوده که قابل اغماض است. اما زمانى که از تعبیر (رواه) یا (نحوه) استفاده شده, چنین تقیدى وجود ندارد و تنها مشابهت محتوایى مقصود بوده است, به عنوان مثال: وسائل الشیعة, ج 4, ص 372:
5425 ـ محمد بن الحسن بإسناده عن سعدٍ عن محمد بن عیسى عن سماعة بن مهران قال سألت اباعبداللّه(ع) عن لباس الحریر والدیباج فقال. اما فى الحرب فلا باس به وإن کان فیه تماثیل.
ورواه الکلینى عن عدةٍ من اصحابنا عن احمد بن ابى عبداللّه عن عثمان بن عیسى عن سماعة مثله ورواه الصدوق بإسناده عن سماعة بن مهران نحوه.
روایت کلینى, عین روایت قبلى است.
عدة من أصحابنا عن أحمد بن أبی عبداللّه عن عثمان بن عیسى عن سماعة بن مهران قال: سألت أباعبداللّه(ع) عن لباس الحریر والدیباج فقال: أما فى الحرب فلاباس به و إن کان فیه تماثیل.13
در حالى که روایت فقیه, نه تنها عین آن نیست, بلکه سخن خود صدوق است که در ذیل روایتى بدان افزوده شده است.
… ولم یطلق للرجال لبس الحریر والدیباج الا فى الحرب ولا باس به وإن کان فیه تماثیل روى ذلک سماعة بن مهران عن أبى عبداللّه(ع).14
صاحب کتاب وافى نیز روش مشابهى را در پیش گرفته است. ایراد این روش این است که هنگام مراجعه به آن, با موارد بسیارى مواجه مى شویم که عدم تکرار روایت و بسنده کردن به (نحوه) و (مثله) باعث اشتباه شده است; زیرا هرچند از نظر مؤلف, روایت کتاب هاى دیگر نیازمند به تکرار نبوده و از نظر محتوا تفاوتى با روایت مذکور نداشته, اما معلوم نیست که دیدگاه دیگران نیز چنین باشد و شاید آنها نکاتى را استفاده کنند که براى مؤلف قابل استفاده نبوده است, به ویژه آنکه صاحب وسائل اخبارى بوده و دیدگاه او تفاوت هاى ساختارى با تفکر اصولى داشته است; زیرا اخبارى ها در تفسیر متون دینى, دقت علماى اصول را ندارند و از این رو, اصولیان نکاتى را از روایات برداشت مى کنند که مورد توجه اخباریان نبوده است. بنابراین عالم اصولى از مراجعه به اصل روایاتى که متونشان نقل نشده, بى نیاز نیست. اما کتاب شریف (جامع احادیث الشیعه) که نوشته یکى از مراجع و بزرگان علماى اصولى است و شاگردان او نیز اهل دقت و نظر بودند, براى ایجاد اطمینان به خواننده فقیه اصولى با دقت بیشترى درباره روایات قضاوت کرده اند و براى کسى که با این اثر ارزشمند انسى داشته باشد, پرواضح است. به همین خاطر است گاه دقت هایى به چشم مى خورد که انسان را به تعجب وامى دارد و در ادامه به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
5 ـ2ـ2. (مثله) و (نحوه) در جامع احادیث شیعه: (مثله) در این اثر بدان معناست که عین این روایت با تمام الفاظ و تعبیراتش تکرار شده است و هیچ اختلافى میان متون آنها نیست, ولى (نحوه) یعنى تفاوت لفظ با وجود اختلافات بسیار جزئى, تأثیرى در محتوا نداشته است.
تفاوت (نحوه) در این اثر با (نحوه) در وسائل این است که صاحب وسائل روایاتى را که اختلافات فاحش لفظى دارند, صرفاً به جهت اینکه از نظر ایشان داراى یک محتوا هستند, تکرار نکرده و به تعبیر (نحوه) اکتفا کرده است; در حالى که در کتاب جامع احادیث, تنها در مواردى (نحوه) استعمال شده است که روایات بسیار نزدیک به هم بوده اند; به گونه اى که حتى اهل دقت نیز اغلب میان آنها تفاوتى نمى فهمند. به همین جهت, هرگاه روایات تفاوت محسوس ولو لفظى, با همدیگر پیدا کنند, جدا از هم و به طور مستقل ذکر شده اند. مى توان گفت تعبیر (نحوه) در جامع احادیث شیعه, نزدیک به (مثله) در وسائل الشیعه است. به عنوان مثال:
جامع أحادیث الشیعة, ج 11, ص 455
(29) باب ان الصائم إذا شتم أو جهل علیه یستحب له أن یتحمل ویقول سلاما
15175 (1) کا 187 ـ علی بن إبراهیم عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبی عبداللّه عن آبائه(ع) قال فقیه 134 قال رسول اللّه(ص): ما من عبد صائم(1) یشتم فیقول انی صائم سلام علیک لا أشتمک کما تشتمنی الاّ قال الرب تبارک وتعالى استجار عبدی بالصوم من شر(2) عبدی قد اجرته من النار.
15176 (2) الجعفریات 60 ـ بإسناده عن على(ع) قال: قال رسول اللّه(ص): ما من عبد یصبح صائما فیشتم فیقول سلام علیکم انى صائم الا قال اللّه تعالى استجار عبدى من عبدى بالصیام فادخلوه جنتى ک 566 ـ ورواه السید الراوندى فى نوادره بإسناده عن موسى بن جعفر عن آبائه عنه(ع) مثله. ثواب الاعمال 30 ـ أبى(ره) قال حدثنى عبداللّه بن جعفر عن بنان بن محمد عن أبیه أمالى الصدوق 349 ـ حدثنا أحمد بن هارون الفامى قال حدثنا محمدبن عبداللّه بن جعفر بن جامع الحمیرى عن أبیه عن بنان بن محمد بن عیسى عن أبیه عن عبداللّه بن المغیرة عن إسماعیل بن مسلم السکونی عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) وذکر نحوه وزاد فیه أجیروه من نارى المحاسن 72 ـ أحمد بن أبى عبداللّه البرقى عن النوفلى عن السکونى عن أبی عبداللّه(ع) قال: ما من عبد وذکر نحو ما فى الثواب والأمالى.
........................
در این باب, دو روایت به طور کامل نقل شده و بعد از روایت دوم, روایت دیگرى به طور خلاصه با تعبیر (مثله) و (نحوه) آمده است و با تأمل درمى یابیم که روایت دوم از نظر محتوا هیچ تفاوتى با روایت اول ندارد. اما از نظر جمله بندى تفاوت محسوسى با روایت دوم دارد. به همین جهت, روایت دوم نیز آمده است, اما چون میان روایت دوم و روایات بعدى, شباهت بسیار زیادى از نظر جمله بندى وجود داشته, به تعبیر نحوه اکتفا شده است. براى پى بردن به این شباهت روایات را از کتب مرجع آنها, عیناً ذکر مى کنیم.
ثوال الأعمال, ص 51:
أبی(ره) قال حدثنی عبداللّه بن جعفر عن بیان بن محمد عن أبیه عن أبی المغیرة عن السکونى عن جعفر بن محمد عن أبیه(ع) قال قال رسول اللّه(ص): ما من عبد یصبح صائما فیشتم فیقول إنى صائم سلام علیک إلاّ قال الرب تبارک و تعالى: استجار عبدی بالصوم من عبدى أجیروه من نارى وأدخلوه جنتی.
الأمالى للصدوق, ص 586, ح 6:
حدثنا أحمد بن هارون الفامى قال حدثنا محمدبن عبداللّه بن جعفر بن جامع الحمیری عن أبیه عن بنان بن محمد بن عیسى عن أبیه عن عبداللّه بن المغیرة عن إسماعیل بن مسلم السکونى عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه(ع) قال قال رسول اللّه(ص): ما من عبد یصبح صائماً فیشتم فیقول إنی صائم سلام علیک إلاّ قال الرب تبارک و تعالى استجار عبدی بالصوم من عبدی أجیروه من ناری وأدخلوه جنتی.
تفاوت این روایت ثواب الاعمال و امالى با روایت اصلى, در نحوه اداى جمله زیر است: (سلام علیکم انى صائم الاّ قال اللّه تعالى), (إنی صائم سلام علیک إلاّ قال الرب تبارک و تعالى). در این دو عبارت این تفاوت ها دیده مى شود: (علیک) به جاى (علیکم) تقدیم و تأخیر آن از (صائم) و (الرب) به جاى (اللّه), (بالصیام) و (بالصوم).
این تفاوت به اندازه اى ناچیز و قابل اغماض است که در اغلب اوقات خواننده متوجه آن نمى شود.
1. در صورتى که در سند یا متن حدیث منقول از یکى از کتب, کلمه اضافه اى داشته باشد, آن کلمه به همراه نام آن کتاب در میان دو هلال نوشته شده است.
2. اگر تعبیر یکى از کتب با تعبیر کتاب دیگر متفاوت باشد آن را در پاورقى ذکر کرده اند و در این صورت در پاورقى کلمه جایگزین به همراه نام کتاب, ذکر شده است.
3. در صورتى که پایان حدیث مختص به یکى از کتب باشد, مقدار اضافه, بعد از ذکر نام کتاب در ادامه حدیث مى آید: مثلاً:
جامع احادیث الشیعه, ج 3:
کا 135 ج 3 ـ (عدة من أصحابنا ـ معلق) عن سهل بن زیاد عن غیر واحد من أصحابنا قال فقیه 135 ج 1 ـ (الصادق(ع) ـ فقیه) إذا رأیت المیت15 قد شخص ببصره وسألت عینه الیسرى ورشخ جبینه وتقلصت شفتاه وانتشر (ت ـ کا) منخراه فأى ّ شىء رأیت من ذلک فحسبک بها16 کا و فى روایة أخرى وإذا ضحک أیضا فهو من الدلائل.
در این روایت ابتدا تعلیق کافى مشخص و روایت فقیه با کافى تلفیق گردیده و کلمات اختصاصى هریک از کتاب ها در میان دو هلال آورده شده و اختلاف نسخ در کلمات, در پاورقى کتاب آمده است. در نهایت, بخش پایانى روایت که مخصوص کافى بوده, بعد از نام اختصارى آن اضافه شده است.
در نگاه اول, به نظر مى رسد که مؤلفان محترم به جهت اختصار اقدام به تلفیق کرده اند; در حالى که کمترین فایده آن, کاستن از تعداد جلدها و قیمت تمام شده آن است, بلکه مهم ترین ثمره آن, مقایسه هم زمان چندین روایت نزدیک به هم است. فایده این شیوه آن است که اگر روایتى به جهت نقل به معنا یا اشتباه نسخه برداران یا عوامل طبیعى همچون پاک شدن مرکب و امور دیگر, دچار تعدّد لفظ شده باشد و همه این اختلافات در کنار هم قرار گیرد و نسخه بدل هایشان مشخص شود, این کار در فهم درست حدیث به مستنبط کمک شایانى مى کند; زیرا هریک از این اختلاف ها در حکم قرینه اى براى فهم روایت دیگر است. به همین جهت, این ابتکار بسیار ارزشمند در فقه الحدیث, ستودنى است. آیت اللّه بروجردى(قده) معتقد بود که در بسیارى از موارد, روایاتى که متون مشابهى دارند, یک روایت بیشتر نیستند, اما به حسب تعداد راویانى که شنونده حدیث بوده اند, به اشکال مختلفى نقل شده اند. اگر چنین روایاتى به طور پراکنده ذکر شوند, مقایسه شان دشوار خواهد شد. اما اگر با هم تلفیق گردند و تفاوت هایشان به خوبى نشان داده شود, فهم مجموعه این احادیث بسى آسان خواهد گردید. البته این روش در کتاب شریف وافى نیز اعمال شده است.
ییکى دیگر از آثار و برکات این روش, توثیق یافتن بسیارى از روایات ضعیف است; زیرا اگر در میان سندهاى مختلفى که براى یک حدیث ذکر شده است, تنها یکى معتبر باشد, ضعف سندى بقیه هم جبران مى شود. گذشته از این, تعدد یک روایت و نقل آن به اشکال مختلف نیز موجب تظافر و جبران ضعف سندى مى گردد. اما صاحب وسائل(قده), چنین التزامى نداشته و گاه یک روایت را که سندهاى مختلف دارد, به مناسبت در ابواب مختلف و کتاب هاى گوناگون ذکر کرده و علاوه بر تطویل کتاب بر پیچیدگى آن افزوده و امکان کاربردهاى فقه الحدیثى را از آن سلب کرده است.
بهترین روش در تنظیم بخش هاى مختلف یک نوشته, در نظر داشتن ملاکى متناسب با موضوع آن است; مثلاً اگر نوشته, فلسفى باشد, باید سیر منطقى خاص خود را طى کند; مثلاً نباید قبل از توضیح مقدمات لازم, حرکت جوهرى مطرح شود; زیرا درک این مسئله نیازمند مقدماتى است که بدون آنها فهم مسئله دشوار و گاه ناممکن مى گردد. شاید بهترین معیار در چینش ابواب کتاب حدیثى فقهى, در نظر گرفتن حکم یا عمل شرعى است; یعنى اگر حکمى متوقف بر حکم دیگر یا عملى بعد از عمل دیگر باشد, ابواب مربوط به آن نیز به تبع احکام و اعمال و با همان تقدیم و تأخیر ذکر مى شوند. از باب مثال, ابواب مربوط به وضو مقدم بر ابواب صلات هستند و در ابواب وضو باب غسل الوجه مقدم بر غسل الیدین است, یا حکم خبر واحد مقدم بر احکام تعارض است; زیرا اولاً باید حجیت خبر واحد فرض شود تا تصور تعارض میان آنها نیز درست باشد. نتیجه به کارگیرى این شیوه, آن است که محل هر موضوع قابل پیش بینى و دسترسى به آن سهل و آسان است. شیخ حرّ عاملى(قده) در تبویب کتاب خود به این شیوه توجه کامل داشت, اما در عمل, کتاب وى از برخى بى نظمى ها رنج مى برد; مثلاً ایشان باب (ثبوت الکفر والإرتداد بجحود بعض الضروریات وغیرها مما تقوم الحجة فیه بنقل الثقات)17 را در ابواب مقدمه عبادات آورده است; در حالى که على القاعده باید در ابواب کفر و ایمان گنجانیده مى شد. همچنین وى باب (کراهة الطهارة بالمأِ الذى یسخن بالنار فى غسل الاموات وجوازه فى غسل الاحیأ)18 را در میان ابواب آب مضاف و مستعمل آورده است که تناسب معقولى در آن دیده نمى شود و بهتر بود که این باب را در خلال ابواب غسل یا ابواب غسل میت بیاورد.
آیت اللّه واعظ زاده خراسانى یکى از اعضاى فعال گروه نویسندگان جامع احادیث شیعه, در این باره مى نویسد:
(وسائل) هر کتاب را به چند (جماعة الابواب) و هر (جماعة الابواب) را به چندین باب, تقسیم نموده است. این رویه نیز از قدیم معمول بوده و در کتاب کافى کلینى(قده) تا حدودى سابقه دارد و در کافى نیز رعایت گردیده, ما نیز آن را با دقت, مرعى داشته ایم. (جماعة الابواب) یعنى طایفه اى از ابواب که مربوط به یک موضوع است; مثلاً صلاة الجمعة در کتاب صلاة, ابواب الوضوء در کتاب طهارت, ابواب عقد النکاح در کتاب نکاح و… .
مزیتى که کتاب مورد بحث (جامع احادیث شیعه) از این لحاظ دارد, این است که در ترتیب چند جماعة الابواب در یک کتاب و در ابواب هر یک, مناسبت و نظم طبیعى, درست مانند فصول منظم یک کتاب, رعایت شده است. این معنى در (وافى) نیز مورد توجه بوده است; گو اینکه در این کتاب, به طور کلى ترتیب کتاب آن احیاناً با ترتیب کتب و ابواب فقهى وفق نمى دهد و خود یک ترتیب ابتکارى است.
از باب نمونه, یادآور مى شویم احکام اموات را. همه محدثان و فقها به مناسبت غسل میت, در خاتمه کتاب طهارت آورده اند, اما در (وافى) از فرط اهتمام به ترتیب طبیعى میان ابواب, این احکام را در اواخر کتاب, در ردیف کتاب ارث و وصیت آورده است; زیرا ترتیب وقوع و ابتلا بدین مسائل در خارج, پى در پى است: شخص نزدیک مرگ مریض مى شود, آن گاه وصیت مى کند, سپس مى میرد, آن گاه وظایف و احکام راجع به جسد وى مورد عمل قرار مى گیرد, آن گاه نوبت به ارث مى رسد… .
و مى توان گفت: عملى که ما در کتاب مورد بحث راجع به ترتیب کتب و ابواب انجام داده ایم, مانند موضوع پیش از این, جامع میان روش (وسائل) و (وافى) است, به این معنا که در اصل ترتیب کتب و تشکیل (ابواب الجماعة) بیشتر اسلوب (وسائل) و به طور کلى روش معمول فقها و محدثان را در نظر گرفته ایم, اما در ترتیب میان ابواب و فصول, سعى وافر مبذول داشته ایم که ترتیب شایسته و طبیعى را مانند (وافى) به کار بندیم.19
ییکى از خدمات بزرگ این کتاب به اهل تحقیق, تنظیم روایات مربوط به مسائل اصولى و چینش آنها بر اساس مباحث اصولى در جلد اول است که در نوع خود بى نظیر است; زیرا استقصاى کاملى از تمام احادیث مرتبط با مباحث اصولى را در اختیار مستنبط قرار مى دهد و او را از جستجوى در میان ابواب و کتب بى نیاز مى کند; مثلاً در باب حجیت خبر واحد, اولاً, تمام آیات مرتبط با آن را مى آورد. ثانیاً, 126 روایت شماره گذارى شده را بدان مى افزاید; در حالى که اگر روایات تلفیق شده را در نظر بگیریم, شماره روایات به بیش از دویست روایت خواهد رسید. ثالثاً, به همین مقدار اکتفا نشده و علاوه بر انبوه روایات ذکر شده, نشانى ابواب و احادیثى که در ابواب دیگر آمده و به نحوى مى تواند دلالت بر حجیت خبر واحد کند, بدان افزوده شده است.
این خدمت بزرگ, در هیچ یک از جوامع حدیثى به طور خاص مدّنظر نبوده و به دلیل پراکنده بودن احادیث آنها در ابواب دیگر, خود فقیه باید به دنبال تک تک روایات بگردد و آنها را جمع آورى کند. این امر, نشانه نظم و دقت فکرى اصولى حاکم بر جریان کار حدیثى و منعکس کننده تفاوت تفکر اخبارى و اصولى در تبویب روایات و نوع نگاه به آن است. به ترتیب این ابواب نگاه کنید: باب فرض طلب علم و حجت, باب حجیت ظواهر کتاب, باب حجیت سنت رسول خدا(ص), باب حجیت کلام ائمه(ع), باب حجیت اخبار ثقات, باب ما یعالج به تعارض الروایات, باب عدم حجیت قیاس و رأى و اجتهاد, باب برائت و احتیاط, باب استصحاب, باب احادیث من بلغ, باب اشتراط عقل در بلوغ.
احادیث آداب و سنن دوگونه اند: یا مربوط به عمل واجب اند; مانند نماز که در کنار اعمال واجب, طیف وسیعى از مستحبات را نیز دربر مى گیرد. این نوع از آداب و سنن در کنار ابواب اصلى و واجبات ذکر شده اند; مانند آداب مربوط به نماز از قبیل بلند کردن دست ها در حالات مختلف نماز, طول دادن سجده, تکرار اذکار و غیر آن. یا اینکه آداب, مستقل هستند و عنوان مستقلى دارند; مانند آداب مربوط به نوره, حجامت, آراستگى و رنگ مناسب کفش و لباس… . این نوع از آداب و سنن, برخلاف سایر کتب حدیثى, جداگانه و در کتاب مخصوصى گنجانده شده است تا دسترسى به مجموعه آنها براى فقیه آسان تر گردد.
اما کتاب وسائل الشیعه مملوّ از آداب و سننى است که به خاطر کمترین مناسبتى در میان ابواب, پراکنده شده است; مثلاً در کتاب طهارت به مناسبت تطهیر ظروف, ابوابى چند درباره اقسام ظروف و استحباب یا کراهت اکل و شرب در آن اضافه شده و در کتاب صلات به مناسبت لباس نمازگزار, ابواب بسیار در زمینه لباس و جنس و رنگ آن و به طور کلى احکام آرایش و تجمل آمده و یا در مقدمه کتاب حج, آداب معاشرت و سفر و بسیارى از آداب اجتماعى را طرح شده است; همان طور که در کتاب امر به معروف و نهى از منکر تحت عنوان (ابواب فعل المعروف) قسمت عمده مسائل اخلاقى و واجبات و محرمات نیز مذکور است. آیت اللّه العظمى بروجردى(قده) مى فرمود:
این نوع مطالب در عین اهمیت, پاره اى از آنها, به کار فقه نمى آیند و مورد احتیاج فقیه نیست, و ایراد آنها در خلال موضوعات اصلى فقهى در کتاب حدیث, باعث تشویش خاطر طلاب و مراجعین به کتاب خواهد بود.20
ایشان در این زمینه سبک کتاب کافى را مى پسندید. کتاب کافى نیز آداب و مستحبات را به طور مستقل تحت عناوینى نظیر (کتاب الزى والتجمل والمروءة)21 یا (کتاب العشرة)22 و امثال آن آورده و از پراکندگى و اختلاط ناموجه آنها پرهیز کرده است.
بهترین نوع تبویب در مجموعه روایات فقهى, ترتیب ابواب و عناوین نیز فقهى خواهد بود; زیرا این هماهنگى باعث سهولت در دسترسى به روایات هر مسئله مى شود و از همین رو, تمام کسانى که مجموعه هاى حدیثى فقهى نوشته اند, از این اصل تبعیت کرده اند.
صاحب وسائل(قده) به این اصل پاى بند بود و چنان که در مقدمه تصریح مى کند,23 به دنبال آن بود که براساس ترتیب مسائل و احکام فقهى, احادیث مربوط به این مسائل را تبویب کند تا فقیه در یافتن احادیث مرتبط با آن مسئله, با مشکل مواجه نشود. ایراد آیت اللّه بروجردى(قده) به زیاده روى صاحب وسائل در این روش پسندیده بود; زیرا روایات مرزهایى به روشنى و شفافیت مسائل فقهى ندارند. چه بسا یک روایت با یک مضمون غیر قابل تقطیع, به چند باب مرتبط باشد. اگر این گونه روایات تحت یک عنوان بیاید و در ابواب دیگر تکرار نشود, گمان مى کند که تمام احادیث مربوط به مسئله در ذیل عنوان آن ذکر شده, غافل از اینکه روایات فراوانى به جهت تنوع ابواب, در میان ابواب پراکنده شده است.
براى چنین روایاتى باید یکى از دو محظور را بپذیریم: یا از تکثیر باب ها بپرهیزیم و گاه چند مسأله را تحت یک عنوان بیاوریم و تقسیم روایات را به حسب مسائل به عهده فقیه بگذاریم. حسن این کار, در صیانت بر جامعیت باب نسبت به تمام احادیث مرتبط به عنوان باب است. راه دوم این است که به حسب هر مسئله فقهى, بابى را تنظیم کنیم که پیامد آن, تقسیم شدن روایات مشترک در برخى از ابواب و غفلت فقیه از تمام احادیث مرتبط به تک تک مسائل فقهى است. این همان اتفاقى است که در وسائل رخ داده است.
نویسنده محترم جامع احادیث شیعه, گزینه اول را انتخاب کرده و جامعیت و صیانت را بر مسئله مسئله کردن ابواب آن ترجیح داده است; کارى که بحق با غایات و اهداف فقیه سازگارتر است; چرا که هر فقیهى, اطمینان از دیدن همه احادیث مرتبط را بر تنظیمات دقیق روایات ترجیح مى دهد.
یکى از زیبایى هاى کتاب جامع احادیث الشیعه, نوع تبویب احادیث در ذیل هر باب است که این نکات در آنها مورد توجه قرار گرفته است:
الف) تقدیم روایات موافق با نظر مشهور بر روایات معارض;
ب) تقدیم احادیث عام بر خاص;
ج) تقدیم روایات مطلق بر مقید;
د) ترتیب احادیث براساس اتحاد مضمون یا مشابهت لفظى یا اشتراک از نظر راوى آخرى که از امام(ع) نقل حدیث کرده است; مثلاً تمام روایات مندرج در آن باب که از یک راوى نقل شده باشد, در کنار هم قرار گرفته است. این کار نوعى همراهى با فقیه در برگرداندن چندین حدیث به یک حدیث است.
آیت اللّه بروجردى(قده) خود بر این مبنا بود که در اغلب موارد, چند روایت به ظاهر مختلف که از یک راوى نقل شده, در واقع یک روایت بیشتر نیست و گذشت زمان و تکرار روایت در کتب حدیثى مختلف و اشتباه در نقل و استنساخ و غیر آن, باعث تکثر ظاهرى آنها شده است.
و) چون روایات کتب اربعه بیشتر از کتب حدیثى دیگر اعتبار دارد, در این مجموعه توجه خاصى به آنها شده است و به همین جهت, احادیث آنها بر سایر روایات تقدم یافته است, مگر اینکه با چهار مورد قبلى منافات داشته باشد. در مثل اگر حدیث کافى خاص و حدیث دعائم عام باشد, حدیث دعائم مقدم مى شود, اما اگر حدیث هر دو عام باشد, حدیث کافى بر حدیث دعائم مقدم داشته مى شود.
گذشته از جامعیت کتاب جامع احادیث شیعه که در استقصاى روایات فقهى داشته, هریک از ابواب آن نیز جامعیت شگفت آورى در مسئله فقهى موردنظر دارد; زیرا علاوه بر جمع آورى تمام احادیث مرتبط با موضوع, آدرس سایر احادیثى که در ابواب پیشین یا پسین آمده و به نحوى مرتبط با عنوان باب و مؤثر در فهم باشد, در پایان باب, ذکر شده است. حوصله نویسندگان در جستجو و بررسى تمام احادیث مجموعه و آدرس دادن به هر باب و حدیثى با اندک ارتباط, هر خواننده اى را شگفت زده مى کند.
نحوه آدرس دادن به ابواب و احادیث, به این ترتیب است: نام راوى, نام باب, نام مجموعه ابواب, شماره حدیث, و چون ممکن است در چاپ هاى مختلف و با اندک تغییراتى, شماره جلدها و صفحات تغییر یابد, شماره آنها در آدرس نیامده است.
البته اگر نیاز به ذکر نام مجموعه ابواب یا باب نبوده, نام آن آورده نشده است; مانند اینکه پیش از آن نامش آمده باشد و خواننده بداند که مقصود کدام باب است.
همچنین اگر همه یا اغلب روایات باب خاصى مرتبط با موضوع بوده, نام راوى و شماره حدیث حذف و فقط به نام آن باب با تعبیرهایى چون (وفى کثیر من أحادیثه أو أکثرها أو جمیعها ما یدل على ذلک) اشاره رفته است.
نام باب ارجاعى اگر کوتاه بوده, همان تکرار گردیده و اگر طولانى بوده, تنها مضمون آن نوشته شده است.
در ارجاعات, ابواب گذشته بر حسب تقدم الاقدم فالاقدم و ابواب پیش رو بر حسب قرب الاقرب فالاقرب, تنظیم یافته است.
این در حالى است که شیخ حرّ عاملى(قده) در کتاب وسائل, گاه یک موضوع را به مناسبت اینکه با مباحث گوناگون ارتباط پیدا مى کند, مجدداً مطرح ساخته و در هر بار تکرار, تنها بخشى از روایات مربوط به آن را ذکر کرده است; در نتیجه, فقیه در گردآورى روایات آن باب به تحیّر مى رسد و گاه به دلیل عدم آگاهى از روایات یک موضوع, براساس همان روایات ناقص و محدود, فتوا مى دهد; مثلاً مسئله (حد بلوغ) بارها تکرار شده, و نویسنده در هر بار تنها تعداد از روایات آن را ذکر کرده است. مواردى که احادیث حد بلوغ تکرار شده, عبارت اند از: مقدمه العبادات, کتاب صلاة, حجر, مقدمات نکاح و… .
از سوى دیگر, چنانچه حدیث یا احادیثى به احادیث موضوعى مرتبط باشد, ایشان فقط با بیان (تقدم ما یدل على ذلک) یا (یأتى ما یدل ّ على ذلک) اکتفا کرده و آدرس ما تقدم و ما یاتى را مشخص نکرده است که لازمه آن جستجوى تمام کتاب وسائل براى یافتن محل ارجاع است, حتى گاه بعد از بررسى فراوان خواننده گمان مى کند که از اساس چنین چیزى وجود خارجى ندارد و اشتباهى از مؤلف محترم رخ داده است.
هر حدیث, دو شماره در آغاز خود دارد. شماره اول, شماره پیاپى احادیث کتاب و شماره دوم که در میان دو هلال قرار مى گیرد, شماره احادیث همان باب است.
در شروع هر حدیث بعد از ذکر نام کتاب, شماره صفحه و در صورتى که بیش از یک جلد باشد, شماره جلد آورده شده است; مانندِ: کافى 70 ج 1, فقه الرضا 378, تهذیب 186 ج 4.
ترتیب رایج این است که شماره جلد قبل از شماره صفحه آورده شود, ولى این ترتیب در این اثر رعایت نشده و شماره صفحات پیش از شماره جلدها قرار گرفته است; زیرا تمام کتاب ها شماره صفحه دارند, اما همه آنها شماره جلد ندارند و برخى تک جلد هستند. به همین جهت, وجه اشتراک همه کتاب ها که صفحه است, قبل از شماره جلد که اختصاص به برخى دارد, آورده شده است. البته بهتر بود که روش رایج متابعت مى شد.
یکى از ویژگى هاى حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى(قده), پرهیز از هرنوع حرکت اختلاف برانگیز میان شیعه و سنى بود. ایشان معتقد بود که امروز مشکل مسلمانان, اثبات ظلم خلفا و ناحق بودن آنها نیست; زیرا این کار هیچ ثمرى جز شعله ور ساختن آتش فتنه ندارد. روش ایشان در تقریب علمى مذاهب و پیشبرد تشیع, اثبات این نکته بود که ائمه(ع) به عنوان اصحاب و تابعین رسول خدا(ص) مورد قبول اهل تسنن نیز هستند. بنابراین اگر ما ثابت کنیم که معارف و احکام مکتوبى که املاى رسول خدا(ص) و نوشته حضرت امیر(ع) است, در اختیار ائمه بود و طبق آن فتوا مى دادند, اهل سنت نیز ملزم به استفاده از احادیث آنان خواهند شد. به همین جهت, او مقدمه مفصلى را در اثبات این مطلب نگاشت. البته عمر شریفش کفاف پایان دادن به این مقدمه را نداد و پسر ایشان, کار او را تکمیل کرد. این مقدمه در جلد اول کتاب جامع احادیث شیعه به چاپ رسیده است.
استحکام کتاب جامع احادیث الشیعه, به اندازه اى است که در میان دیگر مجامع حدیثى همچون کوهى استوار به چشم مى آید و مانند خورشیدى پرفروغ است که با طلوع آن ستارگان دیگر ناپدید مى شوند. با این حال, به دور از خیرخواهى است که انسان نقاط ضعف و ایرادهایى را در آن مشاهده کند و متذکر آن نشود که این نوعى ظلم و بدخواهى به کتاب, مؤلفان و خوانندگان است. از این رو, ضعف هایى چند را که پس از تأمل ثابت شده, در این بخش ارائه مى دهم تا شاید مقدمه اى براى تکمیل, رشد و بالندگى آن گردد.
برخلاف عنایت تام ّ و دقیقى که در جستجو, گزینش و جمع آورى روایات به کار رفته, این شیوه درباره آیات, با بى مهرى مواجه شده است. گذشت که یکى از ویژگى هاى این اثر, جامعیت آن در مورد روایات مسائل فقهى است; یعنى هر روایتى ولو با کمترین دلالتى بر عنوان باب, در آن گنجانیده شده است, حتى چنانچه آن روایت, در باب دیگرى باشد به آن ارجاع داده شده است; در حالى که این رویه در آیات به کار نرفته و تنها بخشى از آیات مرتبط با عنوان باب, در ابتداى آن آورده شده است. این کاستى و غفلت با اهداف نگارش کتاب ناسازگار است; زیرا هدف این بود که فقیه با وجود این کتاب از جستجوى آیات الاحکام در قرآن بى نیاز گردد و براى متتبع روشن است که این خواسته در کتاب (جامع احادیث شیعه) محقق نشده است. به عنوان مثال, در جلد 22, ذیل (باب تحریم صحبة السلاطین و اعانة الظالمین و مدحهم و محبة بقائهم طمعاً لما فى أیدیهم) تنها به ذکر آیات زیر اکتفا شده است:
ـ وَلا تَعاوَنُوا عَلَى الإِثْمِ وَالعُدْوانِ.42
ـ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِى القَوْمَ الظّالِمِـینَ.52
ـ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ القَوْمِ الظّالِمِـینَ.62
ـ وَفِـیکُمْ سَـمّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِـیمٌ بِالظّالِمِـینَ.72
ـ وَلا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّـکُمُ النّارُ وَما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.82
ـ یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِـیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمُ بِالْـمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الحَقِّ.29
در حالى که علاوه بر برخى از آیات مذکور, در بحارالأنوار (ج 72, ص 368, باب 82 (الرکون إلى الظالمین وحبهم وطاعتهم) این آیات نیز اضافه شده اند:
ـ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبّارٍ عَنِیدٍ.03
ـ فَاتَّـبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ.13
ـ وَما کُنْتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّینَ عَضُداً.23
ـ فَاتَّـقُوا اللّهَ وَأَطِـیعُونِ وَلاتُـطِـیعُوا أَمْـرَ المُـسْرِفِـینَ الَّذِینَ یُـفْسِدُونَ فِـى الأَرْضِ وَلایُـصْلِحُونَ.33
ـ قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِـیراً لِلْمُجْرِمِـینَ.43
ـ اُحْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْواجَهُمْ وَما کانُوا یَعْبُـدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الجَحِـیمِ.53
ـ وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَأَنابُوا إِلَى اللّهِ لَهُمُ البُـشْرى فَبَشِّرْ عِـبادِ.63
ـ وَ إِنَّ الظّالِمِـینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِـیاءُ بَعْضٍ.73
ـ قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّـهُمْ عَصَوْنِى وَاتَّـبَعُوا مَنْ لَمْیَزِدْهُ مالُهُ وَوَلَدُهُ إِلاّ خَساراً.83
ـ فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّک َ وَلا تُطِـعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً.39
البته علامه مجلسى(قده) نیز برخى از آیات مذکور در جامع احادیث شیعه را نیاورده است. آنچه مقصود ماست, توجه دادن به آیات متعددى است که دلالت مطابقى و یا التزامى و تضمنى بر عنوان باب دارند, ولى ذکر نشده اند. این آیات به آنچه در بحار ذکر شده است نیز محدود نمى شود و برخى از آیات دیگرى را که مى تواند با مسئله مورد بحث مرتبط باشد, مى آوریم. در این آیات واژگانى به کار رفته که از مشتقات طاغوت, کفر, ولایت و اطاعت است:
ـ لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقى لا انْفِصامَ لَها وَاللّهُ سَمِـیعٌ عَلِـیمٌ.04
ـ الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِى سَبِـیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِى سَبِـیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِـیفاً.14
ـ وَلَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّـةٍ رَسُولاً أَن اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِـیرُوا فِى الأَرضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ المُکَذِّبِـینَ.24
ـ وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَأَنابُوا إِلَى اللّهِ لَهُمُ البُـشْرى فَبَشِّرْ عِـبادِ.34
ـ وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُـهُمْ أَوْلِـیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَـکُنْ فِتْنَةٌ فِى الأَرضِ وَفَسادٌ کَبِـیرٌ.44
ـ یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِـیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ.54
در این مجموعه برخلاف روایات, در آیات قرآن تقطیع اعمال شده است و به همین جهت, مستنبط را از مراجعه به قرآن و مشاهده اصل آیه بى نیاز نمى کند. با تقطیع آیه, پس و پیش آیه حذف و تنها جمله اى که ارتباط مستقیمى دارد, ذکر مى شود و در نتیجه فضاى آیه, مبهم باقى مى ماند, حتى گاه مشخص نمى شود که این خطاب متوجه چه کسانى بوده است; مثلاً در این آیات,64 تنها بخش هاى مشخص شده از آیات آورده شده و از بقیّه آنها صرف نظر شده است. در آیه اول, مجلس و افرادى که جلوس با آنان نهى شده است, مشخص نیست و در آیه دوم, کسانى که از محبت آنان نهى شده است, نامعلوم است:
ـ وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِى آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِـیَنَّکَ الشَّیْطانُ (فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ القَوْمِ الظّالِمِـینَ.47
ـ یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَالنَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِى القَوْمَ الظّالِمِـینَ.48
ییکى از اهداف مهم کتاب جامع احادیث الشیعه, بى نیاز کردن فقیه از مراجعه به سایر کتب حدیثى است:
مراعیا لتسهیل طرق الاطلاع والعثور بحیث لایحتاج معه الفقیه إلى غیره ویستغنى به عما سواه.49
از همین رو, دقت و کوشش فراوانى صورت گرفته است تا خاطر خواننده محترم را در مطالب منقول آسوده گرداند و نگرانى او را از مراجعه و نیاز به منبع دیگر, برطرف سازد. مؤلف محترم در توضیح نکته پنجم از روش کتاب گفته است که تعلیقات کافى را در کتاب خود آشکار کرده و توضیح داده که کلینى(قده) مقید به ذکر تمام سند خود بوده و فقط در صورتى که سند روایت بعدى در تمام یا بخشى از آغاز سند, با سند روایت قبلى تطابق داشته, بخش مشترک را تکرار نکرده است و چون کتاب حاضر روایت قبلى را همراه با روایتى که سندش تعلیق شده است, نیاورده, بنابراین لازم است تا آن را آشکار سازد و این کار را نیز انجام داده است. ایشان در ادامه از کتاب تهذیب و من لایحضر اسم مى برد و اینکه مؤلفان این دو در اغلب موارد احادیث را مرسل آورده و در پایان کتاب, سلسله سند خود را تا راوى, ذکر کرده اند.
اما این سؤال مطرح است که اولاً محذوفات اسناد کافى منحصر در تعلیقات نیست, بلکه مرحوم کلینى(قده) در بسیارى از موارد به جاى اینکه بخشى از سند را ذکر کند, فقط به ذکر (عدة من اصحابنا) اکتفا کرده و در پایان کتاب, مقصود خود را از آنها بیان داشته است. این مسئله زمانى مشکل ساز خواهد شد که بدانیم (عدة من اصحابنا) به حسب افرادى که به آنها ختم مى شوند, متفاوت هستند و مشکل سازتر اینکه در اثر حاضر, این افراد نه تنها آشکار نشده اند, بلکه در پایان کتاب هم اسمى از آنها به میان نیامده است; در حالى که طبق غرض کتاب, همانند تعلیقات, باید (عدة من أصحابنا) نیز آشکار مى شدند; زیرا در غیر این صورت, مستنبط به کتاب کافى رجوع کند.
اشکال یاد شده, در روایات مرسل تهذیب و فقیه نیز مطرح مى شود; زیرا شیخ طوسى(قده) در تهذیب, تنها نام صاحب اصل یا کتابى را که حدیث از آن نقل شده, آورده و طرق خود را به صاحب اصل یا کتاب در پایان کتاب یا فهرستش بیان داشته است. شیخ صدوق(ره) نیز در کتاب من لایحضر اغلب به ذکر نام آخرین راوى که حدیث را از امام(ع) شنیده, اکتفا کرده و در پایان کتاب خود, سلسله اسناد را به طور کامل آورده است. اما غفلت مؤلفان (جامع احادیث شیعه) باعث شده تا این روایات با سند ناقص ذکر شوند; در نتیجه اغلب روایات تهذیب و فقیه در این اثر, مرسل هستند و دست کم این اسناد حتى در پایان کتاب نیز نیامده اند. انتظار مى رفت که در این موارد, افتادگى سند را اضافه کنند و براى امانت دارى, آن را داخل دو هلال قرار دهند و حتى به آخر کتاب نیز حواله ندهند تا بدین وسیله خواننده از مراجعه به کتب تهذیب و فقیه بى نیاز گردد.
استفاده از علایم براى کتب حجیم و دقیقى مانند جامع احادیث امرى کاملاً طبیعى است, به شرط اینکه این علایم در مقدمه به خوبى توضیح داده شوند. به عنوان مثال, در این کتاب به جاى کلمه (نسخه بدل) علامه رمزى (خ) به کار رفته و به جاى کلمه (نسخه اصلاحى), در مواردى که مؤلف نظر اصلاحى خود را درباره سند یا متن مى دهد, از علامت (خ ل) استفاده شده و در مقدمه هیچ توضیحى در مورد این علایم نداده اند.
در مباحث گذشته توضیح دادیم که اگر حدیثى در (وسائل) یا (مستدرک) به نام کتابى ذکر شود که در نسخه هاى موجود از مصادر اصلى, یافته نشود, حدیث به خود آن دو کتاب استناد داده و از آنها نقل مى شود; مانند نوشته اند:
298 (187) مستدرک 248 ج 17 ـ عوالى اللئالى عن النبى(ص) قال: العلم مخزون عند أهله وقد امرتم بطلبه منهم.50
این نوع اسناد بدان معناست که این حدیث در نسخه اى از عوالى اللئالى که امروزه در دسترس ماست, وجود ندارد, ولى حاجى نورى آن را در مستدرک از همین کتاب نقل کرده است; زیرا این حدیث در نسخه اى که در اختیار حاجى نورى بوده, وجود داشته است.
این در حالى است که اگر به نسخه موجود عوالى مراجعه کنید, این حدیث را بدون کوچک ترین تفاوتى در عوالى اللئالى خواهید یافت که آمده: 8ـ وقال النبى(ص) العلم مخزون عند أهله وقد أمرتم بطلبه منهم (عوالى اللآلى, ج 4, ص 61).
مشابه این اتفاق در ج 11, ص 456, باب 29, ح 15176 (21) از مستدرک به نقل از سید راوندى نقل شده; در حالى که این روایت با قدرى تفاوت, در خود نوادر ذکر شده است. تا جایى که اینجانب بررسى کردم, این گونه غفلت اندک نبوده و نیازمند تصحیح است.
در نهایت پیشنهاد ما این است مى شود که براى برطرف ساختن ضعف هاى مذکور, گروهى از فضلا و علما اقدام به تصحیح مجدد این اثر کنند و این کتاب بسیار ارزشمند را که یادگار آیت اللّه بروجردى و ثمره عمر او و آیت اللّه ملایرى(قده) است, از هر نوع ضعفى بپیرایند. در ضمن گاه زمزمه هایى از سوى برخى از فضلا در مورد نگارش جوامع روایى جدید! به گوش مى رسد. توصیه ما این است که این عزیزان به جاى این کار, ضعف هاى این کتاب را برطرف سازند و همین مجموعه را ترویج و تثبیت کنند; زیرا اگر اثرى که با تدبیر و اشراف فقیه عالى قدرى همچون آیت اللّه بروجردى(قده) نوشته شده, این گونه به آن بى توجهى شود, قطعاً کار دیگران نیز بى مهرى قرار خواهد گرفت.
باوجود همه امتیازاتى که این اثر دارد, حوزه از آن استقبال گرمى نکرد و با سردى تمام با آن مواجه شد! آنچه تعجب انسان را برمى انگیزد, این است که مؤلف این اثر, آیت اللّه العظمى بروجردى(قده), کسى نیست که حوزویان در فضل او شکى به دل راه دهند و در مهارت هاى حدیثى و دقت هاى اصولى و ذکاوت سرشار و توانمندى هاى فراوان او تردید کنند, به ویژه اگر توجه کنیم که ایشان این کتاب را به کمک بیست نفر از شاگردان زبده خود در مدتى بیش از ده سال نوشت و بعد از وفات ایشان چندین بار تصحیح و بازبینى شد. این کتاب باوجود ضعف هایش, قابل مقایسه با هیچ مجموعه حدیثى نیست. از این رو, این سؤال در ذهن هر آگاهى جوانه مى زند و کنجکاوى وى را برانگیزد که علت این کم توجهى چیست؟ آنچه بعد از تأمل فراوان و پرس وجو براى ما روشن شد, دلایل چندى است که به آنها اشاره مى کنیم.
اگر پیامبران خدا در خانه خود مى ماندند و به تبلیغ رسالت نمى پرداختند, کمتر کسى به ایشان ایمان مى آورد. به همین خاطر, آنان تبلیغ درّ گران بهاى توحید و معارف و احکام الهى را در سرلوحه برنامه هاى خود قرار دادند. بهترین کتاب حدیثى نیز اگر به گونه شایسته اى معرفى نشود, مهجور خواهد ماند.
از سویى, عمر آیت اللّه بروجردى(قده) همزمان با اتمام نگارش اولیه کتاب, به پایان رسید و از سوى دیگر, متأسفانه پس از ایشان گروه بازبینى و تصحیح پراکنده و ادامه کار در عمل بدون هیچ نوع پى گیرى از سوى مراجع وقت رها شد. در این میان علاقه سرشار و ذوق سلیم و احساس تکلیف یکى از شاگردان, یعنى آیت اللّه معزى ملایرى(قده), از هدر رفتن تلاش هاى استاد جلوگیرى کرد و امیدهاى نوى براى ادامه کار پدید آورد. او یکه و تنها کار را ادامه داد که طبعاً روند آماده سازى مطالب به کندى پیش مى رفت و همین امر نیز باعث شد تا چاپ و عرضه اثر با کندى همراه باشد. از هم پاشیدگى گروه تألیف نیز باعث شد که تبلیغ مناسبى از این اثر انجام نگیرد و در نهایت شد, آنچه نباید مى شد.
ارج نهادن بر آثار گذشتگان علم, امرى معقول و ضرورى است; زیرا هر علمى در پیشرفت هاى کنونى خود وامدار آثار گذشتگان خود است. اما اگر این ارج گذارى به شیفتگى و اعتقاد مفرط مبدل شود, از آثار نو با سردى استقبال خواهد شد, حتى اگر این آثار بسیار شایسته تر از آثار گذشتگان باشد. ما شاهد این فاجعه علمى در حوزه علمیه هستیم. اعتقاد به لمعه و رسائل و مکاسب که گاه تا حد تقدیس آنها بیش مى رود, از این سنخ است. به اعتقاد ما, پایدارى این کتاب ها پیش از اینکه نشان دهنده عظمت نویسندگان آن باشد, نشان دهنده ضعف و فتور در علماى بعد از ایشان است که با وجود تکاملى که در تمام علوم از جمله فقه و اصول حاصل شده, نتوانسته اند اثر شایسته ترى را به حوزه ارائه دهند.
این رفتار باعث دلسردى استعدادها و نوابغ حوزه مى گردد و به همین جهت است که پیشرفت و تکامل در علوم حوزوى با کندى تمام انجام مى گیرد. برخى علماى اصولى به این مسئله توجه ندارند که اگر کتابى ولو حدیثى با تفکر اخبارى نوشته شود, نمى تواند متن مناسبى براى تفکر اصولى باشد; زیرا دقت و حدّتى که در تفکر اصولى وجود دارد, در تفکر اخبارى کمتر یافته مى شود. از این روست که تسامحات وسائل الشیعه را در جامع احادیث شیعه نخواهید یافت.
براى ما ثابت شده است که مهم ترین مانع از جا افتادن این اثر گران سنگ, فرهنگ عتیقه گرایى در حوزه و استقبال سرد از کارهاى تازه است.
با گذشت زمان و توسعه حوزه هاى علمیه و تقویت ارتباط آنها با یکدیگر, انجام برخى از تغییرات با دشوارى بیشترى همراه مى شود; مثلاً سیصد سال پیش, ارتباط تنگاتنگى میان دروس و حوزه ها نبود. به همین خاطر, اگر در حوزه اى به جاى لمعه کتاب دیگرى خوانده مى شد یا برخى از کتب ادبى خوانده نمى شد, حساسیتى برنمى انگیخت. اما یکپارچگى نسبى اى که به مرور زمان ایجاد شد و فى حد نفسه طبیعى و میمون است, موجب گشت تا تغییرات نیز با کندى و همراه با هماهنگى با کل مجموعه یک پارچه انجام گیرد. در مثل در فضایى که متن حدیثى تمام دروس خارج فقه, (وسائل الشیعه) است, به دست گرفتن (جامع احادیث شیعه) و متن حدیثى قرار دادن آن, دشوار خواهد بود; زیرا اولاً, ممکن است که عده اى این کار را ضعف درس آن استاد تلقى کنند. ثانیاً, آدرس دادن مطالب مشکل مى شود; زیرا ارجاع به کتابى که هنوز شایع نشده است, ضعف شمرده مى شود. ثالثاً, تهیه چنین کتابى براى طلاب دشوارتر از تهیه کتابى است که در هر کوى و برزنى پیدا مى شود.
البته چنین اقدامى, قبل از هر چیز, نیازمند شجاعت و شهامت و از خودگذشتگى علمى است. به هرحال, اگر مراجع و بزرگان بعد از آیت اللّه بروجردى(قده) به جاى وسائل الشیعه, متن درس خارج خود را جامع احادیث شیعه قرار مى دادند, شاگردان ناچار مى شدند به جاى خرید وسائل, جامع احادیث بخرند و همین امر باعث مى شد تا این اثر بارها انتشار یابد و در نتیجه اهتمام بیشترى به تصحیح و بازبینى و رفع نواقص آن صورت پذیرد.
در اواخر دوران حیات آیت اللّه بروجردى(قده), جلد اول از این مجموعه عظیم به چاپ رسید و بازبینى و چاپ بقیه آن به دوره بعد از حیات ایشان احاله شد. ایشان تدوین این مجموعه را بالاتر از تمام خدمات خود مى دانست و مى فرمود: (این کتاب حاصل عمر من است!)
او چند روز قبل از وفاتش, از نزدیک شدن زمان ملاقات با رب ّ الارباب خبر داد و مدام از کاستى و ناچیزى ره توشه اظهار تأسف مى کرد. وقتى که نزدیکان و همراهان, خدمات بسیار زیاد ایشان را در رونق دادن به حوزه هاى علمیه, ایجاد وحدت میان شیعه و سنى و اعتلاى کلمه حق متذکر مى شدند, مى فرمود: (همه کارهایى که کرده ام, در برابر عظمت پروردگار بزرگ و نعمت هاى فراوان او بر من, بسیار کم و ناچیز است).
حضرت آیت اللّه العظمى گلپایگانى(قده) مى گوید:
شما به برکت توفیق بزرگ خداوند متعال, موفق به تدوین این اثر عظیم یعنى جامع احادیث شیعه شدید; کتابى که ثمره اخروى آن در روز قیامت بسیار زیاد و سنگین است. چرا چنین نباشد, با اینکه مداد علما از خون شهدا بالاتر است و شما با این کار خود, کمک بزرگى به علماى اسلام نمودید.
ایشان در پاسخ فرمود:
بله, من تنها به این کتاب امید بسته ام تا شاید به برکت آن, مشمول مغفرت و رضاى او شوم و از خدا مى خواهم تا آن را تا روز قیامت, مرجع علماى عامل و فقهاى عادل و متبحر و طلاب علوم ائمه(ع) قرار دهد.
بعد از وفات آیت اللّه بروجردى(قده) و با تلاش پى گیر حضرت آیت اللّه ملایرى, جلدهاى بعدى این اثر به تدریج آماده چاپ شد. حضرت آیت اللّه خویى(قده) با روى گشاده از این حرکت مبارک استقبال و هزینه چاپ آن را پرداخت کرد. ایشان در این خصوص تعلیقه اى دارد که زینت بخش مجلدات این اثر ماندگار است. ترجمه متن دست نوشته ایشان از این قرار است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه رب العالمین والصلاة والسلام على خیرته من خلقه محمد وآله الطیبین الطاهرین واللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعین.
اما بعد; از آنجا که کتاب (جامع احادیث شیعه), که به امر حضرت آیت اللّه العظمى, بزرگ طائفه شیعه حاج سیدحسین طباطبایى بروجردى(قده) تألیف شد. یگانه در نوع خود و زیباى در روش تدوین است. او مشقت این کار ماندگار دینى را با سعه صدر و همت بلند, به جان خرید. خداوند او را غریق رحمت خویش گرداند و بر درجاتش بیفزاید و بهترین جزاى نیکوکاران را به او عنایت کند; همان طور که از خداوند طلب توفیق و اجر فراوان و ستایش ستوده براى علماى عاملى مى کنم که در تألیف این کتاب دینى ارزشمند, تحت اشراف او, سهیم شدند و تلاش خود را در آن بذل کردند تا اینکه آن را به وجود آوردند. از جمله کسانى که تمام تلاش خود را در به ثمر رساندن این کتاب به کار بست, علامه محقق حجت الاسلام حاج شیخ اسماعیل معزى ملایرى (دامت برکاته) است. بدون تردید او خودش را در تدوین این کتاب و ترتیب آن خسته کرد تا توانست آن را با بهترین و کامل ترین سبک و نظام آماده کند. پس باید از او به خاطر تلاش پى گیرش در این خدمت دینى بزرگ تشکر کرد و از خداى متعال مى خواهم تا بهترین پاداش را عنایت کند و او را در آماده کردن بقیه مجلدات آن توفیق دهد. کتاب طهارت و بخشى از کتاب صلات آن چاپ شده است و از آنجا که این کتاب مورد تقدیر و اهتمام من بود, مخارج چاپ و نشر بقیه اجزاى آن را پذیرفتم تا خدمتى براى دین و برپایى مذهب باشد. الحمدللّه به خاطر تحقق بخشیدن به آرزوها در چاپ برخى از اجزاى باقى مانده خداوند را حمد مى کنم و از خدا توفیق چاپ بقیه جلدها و اتمام و تحقق این کار دینى را مى خواهم که او صاحب توفیق و رستگارى است. الحمداللّه براى شروع و براى اتمام.
خوئى
تاریخ 12 جمادى الثانى سال 1397 هـ. ق51
حضرت امام خمینى(قده) که تدریس درس خارج فقه را براساس این کتاب انجام مى داد, در نجف به آقاى ملایرى توصیه مى کند که تمام وقت خود را صرف تدوین و تکمیل این کتاب کنند.52
ایشان مى گوید:
با این کوشش ها, درس فقه ایشان بسیار عالى مى شد و باعث تحول در رشته فقاهت گردید. شاگرد درس ایشان احساس مى کرد که در دانش فقه, نیاز دارد به تسلط بر لغت, رجال, اسانید, روایات و کتاب هاى مربوط. کتاب (جامع احادیث الشیعه) هم, در پى این کوشش ها و دقت ها به وجود آمد.53
مرحوم آیت اللّه میلانى(قده) معتقد بود که جامعیت این کتاب باعث شده تا هر روز پنج ساعت از وقت تحقیق و مطالعه درسى اش صرفه جویى شود.54
ایشان گفته است:
معظم له مکرر در ضمن اعتراف به پاره اى از محاسن کتاب معروف وسائل الشیعه, تألیف شیخ عاملى, نواقص کتاب را تذکر مى داد و آرزو مى کرد که کتابى در حدیث نوشته شود که محاسن وسائل الشیعه را داشته باشد, اما نواقص آن کتاب را نداشته باشد. بالأخره این آرزو جامعه عمل پوشید و تحت نظر و مراقبت خود معظم له, عده اى از فضلا طلاب به این کار مشغول شدند و در حدود ده سال طول کشید تا بالأخره در دو ـ سه سال قبل به اتمام رسید و از سال گذشته, طبع آن کتاب آغاز شد.
این کتاب موسوم است به تهذیب الوسائل. خیلى موجب تأسف خواهد بود اگر خداى نخواسته طبع این کتاب متوقف شود!
من شخصاً هنوز موفق به زیارت آن کتاب نشده ام, ولى از قرارى که از اهل اطلاع شنیده ام, همان طورى است که معظم له آرزو مى کرد.55
ایشان مى نویسد:
(جامع احادیث شیعه) تألیف گروهى متشکل از فضلاى حوزه علمیه, تحت نظارت مرجع بزرگ دینى و محقق آگاه سیدحسین طباطبایى بروجردى (1292 ـ 1380 هـ. ق) است. این جامع از کارهاى خوب روزگار شمرده مى شود. و ضخیم ترین جامع فقهى شیعه در دوره اخیر است که به خاطر تبویب و ترتیب و تنظیم و هماهنگى نیکو, بر سایر جوامع برترى یافته و تمام احادیث موجود در کتب اربعه و وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل و غیر آنها از سایر کتب حدیثى را دربر گرفته است; به گونه اى که فقیه را از مراجعه به سایر جوامع فقهى بى نیاز مى گرداند.
خداوند از کوشش استاد بزرگمان سیدحسین بروجردى و سایر شاگردانش, به خاطر این کار پسندیده ارزشمند قدردانى کند و همین طور از عالم محقق پى گیر حاج شیخ اسماعیل ملایرى, به خاطر تلاش هاى فراوان در چاپ این جامع به شکلى زیبا در 26 جلد که تعداد احادیث آن به پنجاه هزار روایت مى رسد.56
ایشان در بحث از اینکه ائمه(ع) تمام علوم خود را از رسول خدا(ص) گرفته اند, به روایات جامع احادیث شیعه استناد مى کند و از آن به (الکتاب القیم; کتاب وزین) تعبیر مى کند: (رویت فى الکتاب القیّم جامع أحادیث الشیعة باسنادها).57
آیت اللّه بروجردى در دوران جوانى, به ضعف هاى وسائل الشیعه توجه داشت و بعد از آمدن از قم و استقرار مرجعیت و فراهم شدن زمینه هاى لازم براى محقق کردن آرزوى دیرین خود در نگارش اثرى نو که ضعف هاى این کتاب در آن برطرف شده باشد, اقدام کرد.
نگارش کتاب چندین مرحله را پشت سر گذاشت که از این قرار است: مرحله تهذیب وسائل الشیعه, مرحله تدوین جامع احادیث شیعه, مرحله تدوین جامع احادیث شیعه و سنى که ناتمام رها شد, مرحله تصحیح و بازبینى, مرحله تکمیل که بعد از وفات آیت اللّه بروجردى انجام گرفت.
این کتاب در تحقق آرمانهاى خود و برطرف کردن ضعف هاى وسائل الشیعه بسیار موفق بوده است و تا حدود زیادى فقیه را از مراجعه به هر کتاب حدیثى بى نیاز مى کند.
مهم ترین ویژگى ها و امتیازات جامع احادیث شیعه عبارت است از: جامعیت و شمول بیشتر روایات فقهى پراکنده در کتب حدیثى, عدم تقطیع, دقت فراوان در نقل ها, تلفیق روایات مشابه از حیث سند و متن, ابتکار در افزودن ابوابى تحت عنوان مسائل اصولى و جمع آورى تمام روایات مربوط به آنها, جدا کردن روایات آداب و اخلاق در جلدى مجزا و نجات آن از آشفتگى, جامعیت احادیث باب نسبت به عنوان آن و ممانعت از تقطیع افراطى احادیث در ابواب متشتت, تبویب براساس ترتیب عقلایى و شرعى موضوعات, چینش احادیث در داخل ابواب براساس اصول عقلایى, ارجاع به احادیث ابواب دیگر که به نحوى با موضوع مرتبط باشد.
مهم ترین دلایل استقبال سرد حوزه از این کتاب, معرفى نشدن آن به جامعه علمى, شیفتگى مفرط به آثار گذشتگان و فقدان روحیه ایثار و شهامت علمى است.
کتاب حاضر با وجود اینکه هر خواننده منصفى را به شگفتى وامى دارد, خالى از ضعف ها و انحراف از غرض اولیه نیست که ضعف هاى آن عبارت است از: مشخص نشدن (عدة من اصحابنا) در اسناد کافى, مشخص نکردن افتادگى هاى احادیث (من لایحضره الفقیه) و تهذیب الاحکام, غفلت در اسناد برخى از احادیث به مصادر اولیه و اسناد آنها به وسائل و مستدرک, با اینکه اسناد کامل آن در مصادر اولیه وجود دارند.
در پایان, بهترین سلام ها و تحیّات خود را به روح پرفتوح عالم ربانى و مرجع پرتلاش و خدوم حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى(قده) و نیز عالى ترین سلام ها و درودها را براى حضرت آیت اللّه ملایرى(قده) تقدیم مى کنم; کسى که با وقف خود در به ثمر رساندن این اثر, بیشترین نقش را ایفا کرد.