طرحی دیگر در بررسی غنا در قرآن و مراثی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

شرایط زمان و مکان، خواه ناخواه بر تمام عرصه‏های زندگی حتی عبادات، تاثیر می‏گذارند و در کیفیت انجام آن‏ها تغییراتی را پدید می‏آورند. این مقاله در صدد آن است که به جای عنوان غنا که تنها نوع خاصی از موسیقی و سبک شهوانی است، از عنوان لهو که شامل هر نوع سبک و موسیقی انحرافی می‏شود، استفاده کند و حرمت تلاوت قرآن و مراثی را در تمام موارد لهوی حتی اگر عنوان غنا بر آن صدق نکند، مطرح سازد. زیرا امروزه سبک‏های موسیقی و خوانندگی تنوع شگرفی یافته و هر مکتب و مذهب و ایده‏ای خود را در قالب سبکی خاص از موسیقی و خوانندگی عرضه می‏سازد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

ضرورت و فرجام بحث

موسیقی و ترانه‏های دل‏نشین از گذشته‏های دور، بخش مهمی از لذّات زندگی انسان را دربر می‏گرفت. نغمه‏های آهنگین در خدمت شادی‏ها و غم‏های او بود. گاه برای گریز از دردها و گاه برای رسیدن به شادی‏های بیشتر و فرو رفتن در شهوات از آن بهره‏ها می‏گرفت. از این رو، یکی از مسائلی که در تلاوت قرآن و بعدها در مراثی اهل‏بیت(هم) مطرح شد، تغنی در آنها بود; به این معنا که آیا می‏توان قرآن و مراثی را با نغمه‏های آهنگین خواند؟ آیا ترانه و غنا، شامل همه اقسام صداهای اوج و فروددار می‏شود؟ آیا اصل تغنی و ترانه در قرآن و مراثی تحقق‏یافتنی است؟ آیا مضامین غنا در تحقق غنا شرط است یا سبک ادای صدا نیز مشمول ادله حرمت می‏شود؟ و... . اینها مسائلی است که در عصر معصوم و پس از آن مورد توجه قرار گرفته و بحث‏هایی را به دنبال داشته است.

آنچه ضرورت بحث را در این زمان بیش از پیش به رخ می‏کشد، افزایش سبک‏ها، نغمه‏ها و اسلوب‏های ترانه و تغنی است. ترانه و موسیقی نیز مانند سایر بخش‏های زندگی، از تأثیرات تکنولوژی به دور نمانده و تحولات شگرفی به خود دیده است. سازه‏های بسیار پیچیده و قدرتمند که توانایی تولید صداهای متنوع را در نهایت کیفیت و لطافت ممکن می‏سازند; تولید نرم‏افزارهایی که صدای افراد را تغییرپذیر می‏نمایند و از همه مهم‏تر افزایش زمینه‏های شهوت‏رانی و غفلت، از عوامل بسیار مهم در حساس کردن مسئله غنا در عصر حاضر به شمار می‏روند.

امروزه موسیقی تا بدانجا تاخته است که هر مکتب، کشور و ملیت و حتی طرز تفکری، با آهنگ و نغمه‏های خاص به خود شناخته می‏شود. برای نمونه دین بودا یا مکتب لیبرالیسم یا سوسیال‏ها و حتی همجنس‏بازان و یا ورزش‏کاران و نظامیان، هرکدام نغمه‏هایی متناسب با اندیشه‏ها و گرایش‏های خود تولید کرده و در راستای تبلیغ ایده‏های‏شان به کار می‏گیرند. برخی از

 

 

 موسیقی‏دانان بر این باورند که هر شیئی در این جهان، موسیقی خاص خود را دارد که باید کشف شود و براساس این بینش، به دنبال آن‏اند که نغمه‏های هماهنگ با هر اندیشه و یا شی ء و جرم و یا پدیده‏ای را ساخته و با آن همراه سازند.

مسلمان زمان ما، در چنین فضایی زندگی می‏کند و با چنین فرهنگ‏هایی در ارتباط است. بنابراین طبیعی است که ذائقه او به حسب زمان تغییر نماید و خواه ناخواه در تلاوت قرآن یا مراثی و مدایح او نیز تأثیر بگذارد. با این مقدمه، ضرورت پرداختن به مسئله غنا در تلاوت قرآن و یا مراثی، به وضوح خود را نشان می‏دهد و ما را موظف می‏سازد تا ابعاد آن را به گونه‏ای بررسی نماییم تا به شاخص‏های روشن‏تری برای تبیین حدود حلال و حرام آن دست یابیم.

 

روش بحث

با توجه به آنچه گفته شد، بازنگری در روش بحث از تأثیرات موسیقی در قرآن و مراثی ضروری می‏نماید; زیرا امروزه برخلاف گذشته‏های نه‏چندان دور، مهم‏ترین شکل موسیقی غنای در خدمت شهوت نیست. با پیدایش و توسعه روش‏های متنوع و شمول مکاتب، ادیان، ملت‏ها، جریان‏های سیاسی، فرهنگی و... نمی‏توان غنا را محور بحث فرض کرد. از این رو ضرورت دارد که موضوع بحث را از »غنا«ی در قرآن و مراثی، به »تلهّی« در آنها تغییر دهیم; زیرا تلهّی شامل هر نوع صوت لهوی می‏شود، خواه در خدمت شهوت باشد، خواه در خدمت قدرت یا تفکرهای مخرب و یا هر صوتی که به گونه‏ای »صدّ عن سبیل الله« کند. مؤید این نگاه، روایات متضافری است که غنا را یکی از اقسام »لهو الحدیث« معرفی و برای معاقب بودن آن به آیه مربوطه استدلال کرده‏اند. 1

البته این تغییر رویکرد به معنای کم‏توجهی به بحث »غنا« نیست، به ویژه   از آن جهت که فقها در بحث از این عنوان، ادله خود را به کار بسته‏اند، بلکه ورود به بحث و کیفیت طرح ادله از زوایه مطلق »تلهّی« در صوت خواهد بود تا تمام موارد مذکور را دربر گیرد. بنابراین نوشته حاضر در دو فصل ارائه می‏شود. در فصل اول معیار حرمت در سخن از نظر محتوا و اسلوب تبیین می‏شود و در فصل دوم به بررسی غنای در قرآن و مراثی باتوجه به دیدگاه‏ها و آرای فقها پرداخته خواهد شد.

 

توضیح مفردات کلیدی

گرچه در ضمن مباحث و در جای خود به توضیح تفصیلی واژگان اصلی خواهیم پرداخت، اما به جهت تبیین موضوع و آماده‏سازی، تعریف پذیرفته شده‏ای را می‏آوریم و تحلیل آن را به محل خود وامی‏گذاریم.

لهو: هر کاری که انسان را از پرداختن به امور مهم و یا مهم‏تر باز دارد. چنانچه عمل لهوی زمینه‏ساز »صدّ عن سبیل الله« شود و حقایق الهی دینی را در چشم انسان خوار و بی‏ارزش نماید و به طور کلی آسیب مهمی به سیر انسانی او وارد سازد، حرام و در غیر آن صورت، مکروه است.

غنا: صدای دل‏نشین و زیبایی که موجب تأثیر بیشتر سخن گردد. بنابراین غنا الزاماً به معنای صدای همراه با ترجیع یا طرب و یا مناسب مجالس گناه نیست و از منظر مفهومی، شامل هر نوع صدای خوش می‏شود.

طرب: حالت رخوتی است که در اثر شنیدن صدای دل‏نشین در انسان ایجاد می‏شود. این رخوت ملازم با فرح یا شادی نیست، اما انصراف به آن یافته و اغلب در رخوت حاصل از شادی به کار می‏رود. از این رو طرب جزء ماهیت غنای مصطلح فقهی است.

 

نسبت موضوعی و حکمی میان عناوین مذکور

لهو چه به معنای لغوی، چه با قید صوت و چه با قید حرام، با مفهوم غنا   نسبت عام و خاص من وجه دارد; زیرا برخی از لهوها، در هر سه فرض مذکور، غنا نیست، مانند صداهای خاص مکاتب ضاله; و برخی از غناها نیز لهو نیست، مانند غنای به معنای صوت زیبا که شامل صدای دل‏نشین در تلاوت قرآن نیز می‏شود; و از سوی دیگر هر غنای حرامی مصداق لهو است.

از نظر حکمی نیز همین نسبت برقرار است; یعنی برخی از لهوهای حرام، غنای حرام هستند و برخی از غناهای غیرحرام لهو نیستند، مانند صدای دل‏نشین در تلاوت قرآن; و برخی از لهوها نیز غنا نیستند، مانند بازی فوتبال یا آهنگ‏های مکاتب باطل. ولی نسبت غنای حرام به لهو حرام، عام و خاص مطلق است; زیرا بنابر آنچه خواهد آمد، غنا وقتی حرام است که لهو حرام بر آن صدق کند و در غیر این صورت حرمتی نخواهد داشت.

 

 

 

فصل اول: معیار حرمت در سخن از نظر محتوا و اسلوب

چنانچه بپذیریم2 که انسان مخلوق خدایی حکیم و بی‏همتاست که انسان را برای تربیت کردن و رشد دادن در مسیر کمال خاص خویش آفریده است و نیز بپذیریم که تنها راه رشد انسان، عبادت و بندگی خداست و بندگی تنها با اسلوب ارائه شده از سوی انبیا اتفاق می‏افتد، در این صورت، هر انسانی با فطرت پاک و  عقل سلیم خود درمی‏یابد که هر کار یا حالت یا اندیشه‏ای که در مسیر رشد انسان اختلال ایجاد کند، نکوهیده است و اگر این اختلال آسیب مهمی3 بدان وارد سازد، حرمت عقلی و اشمئزاز فطری را به دنبال خواهد داشت.

بنابراین، هر صدا یا نغمه یا رفتاری که با غفلت همراه باشد، حرمت عقلی ندارد گرچه اغلب نکوهیده است، اما اگر سخن یا رفتار یا نغمه‏ای خاصّ مثلاً باعث فوران شهوت شود یا گرایش به مذاهب و ملل باطل پدید آورد، حرمت عقلی پیدا خواهد کرد.

 

در قرآن کریم می‏خوانیم:

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْترَِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِْ عِلْمً وَ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُوْلَئکَ لهَُمْ عَذَابُ مّهِینُ;4

و بعضی از مردم سخنان بیهوده را کسب می‏کنند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزاء گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده است!

از این آیه نکاتی استفاده می‏شود که عبارتند از:

1. سخنان لهو موجب عذاب دردناک می‏شود، بنابراین حرمت شرعی  دارد و گناه کبیره به شمار می‏آید. البته هر لهوی، به معنای عملی که انسان را از انجام کارهای مهم‏تر باز دارد، حرام نیست، بلکه بنابر آیه لهوی که موجب گمراهی از راه خدا و تمسخر آیات او گردد، حرام است.

2. حرمت از ناحیه سخن نیست، بلکه از ناحیه لهوی بودن آن است; زیرا سخن فی حدّ نفسه حرمت ندارد.5

3. سخنان لهوی در ذات خود قابلیت انحراف و اضلال از راه خدا را دارند و به اندازه‏ای فاصله ایجاد می‏کنند که حق در نظر گوینده تحقیر شده و جسارت بر استهزاء آن پیدا می‏کند و همین امر باعث می‏شود تا معاندین به اکتساب آن اقدام نمایند و در جریان حق و حقیقت اختلال ایجاد کنند. تعبیر به »شراء« گواه بر آن است که به دلیل اهمیت »لهو الحدیث«، حاضرند سرمایه‏گذاری‏های فراوانی در آن نمایند.

علامه طباطبایی در توضیح »لهو الحدیث« می‏نویسد:

کلمه »لهو« به معنای هر چیزی است که آدمی را از مهمش باز بدارد، و لهو الحدیث آن سخنی است که آدمی را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد، مانند حکایات خرافی، و داستان‏هایی که آدمی را به فساد و فجور می‏کشاند، و یا از قبیل سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و سایر آلات لهو که همه اینها مصادیق لهو الحدیث هستند.

»لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمً« - مقتضای سیاق این است که مراد از»سبیل اللَّه« قرآن کریم، ومعارف حق و صحیح، از اعتقادات، و دستورالعمل‏ها، و به خصوص داستان‏های انبیاء، و امم گذشته بوده باشد، چون لهو الحدیث و خرافات  ساخته و پرداخته فکر انسان‏هاست که دست به دست گشته، در درجه اول معارض با این داستان‏های حق و صحیح است، و در درجه دوم بنیان سایر معارف حق و صحیح را در انظار مردم سست نموده، و سپس منهدم می‏سازد.

مؤید این معنا جمله بعدی است که می‏فرماید: »وَ یَتّ‏خِذَها هُزُواً«، یعنی حدیث را مسخره می‏کند، چون نام خرافات نیز حدیث است، و همین باعث وهن هر حدیثی می‏شود، و سبب می‏گردد مردم احادیث واقعی را نیز به سخریه بگیرند.6

در ادامه آیات می‏فرماید:

وَ إِذَا تُتْلی عَلَیْهِ ءَایَاتُنَا وَلّی مُسْتَکْبرًِا کَأَن لّ‏مْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فیِ أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابً أَلِیمً;7

و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می‏شود، مستکبرانه روی برمی‏گرداند، گویی آن را نشنیده است گویی اصلاً گوش‏هایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده!

 

یعنی افرادی که به دنبال استخدام لهوالحدیث‏اند، مستکبرانه به آیه‏ها و نشانه‏های حقیقت پشت می‏کنند. به عبارتی، اثر طبعی و نوعی لهو، از دست دادن آمادگی استماع سخن حق است. چنانچه نوعی اشمئزاز و کسالت نسبت به آن در روح و جان شخص پیدا می‏شود.

آیه30 سوره حج نیز دلالت مشابهی دارد:

ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرُ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الأَنْعامُ إِلآ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزّورِ;8

(مناسک حج) این است! و هرکس برنامه‏های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است! و چهارپایان برای شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده می‏شود. از پلیدی‏های بت‏ها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید!

این آیه درباره مناسک حج نازل شده است و موضوع آن مربوط به شعائر حج است. یکی از این شعائر، قربانی است. قبل از اسلام رسم بر آن بود که مشرکین قربانی‏ها را در پای بت‏ها و با ذکر نام آنها قربانی می‏کردند.

و کلمه »زور« به معنای انحراف از حق است، و به همین جهت دروغ را نیز »زور« می‏گویند، و همچنین هر سخن باطل دیگری را... .

 

لیکن نامبردن این دو تا از میان همه محرمات، و حرمات خدا در سیاق آیات حج جز برای این نبوده که در عمل حج این دو تا مورد ابتلای آن روز بوده، و مشرکین در باره تقرب به بت‏ها و قربانی کردن برای آنها و به نام آنها اصرار می‏ورزیدند.9

 

گرچه نهی در آیه مربوط به سخنان باطلی است که به هنگام قربانی کردن چهارپایان در کنار بت‏ها گفته می‏شود، اما به جهت وصف »زور« فهمیده می‏شود که دلیل حرمت این سخنان، زور و باطل بودن آنهاست; زیرا با این‏که خدای متعال می‏توانست به طور خاصّ از تسمیه به اوثان نهی کند، از »قول زور« و سخن باطل نهی می‏کند، که عنوانی بسیار عامّ است، تا مردم را متوجه دلیل نهی نیز بکند، مانند این‏که گفته باشد از غذاهای مضرّ نخورید. بنابراین دلیل حرمت نام بردن از بت‏ها به هنگام قربانی کردن، باطل بودن آنهاست و این بیان شامل تمام مواردی می‏شود که سخن باطلی گفته شود، حتی اسلوب‏های باطل سخن را نیز دربر می‏گیرد; زیرا معیار نهی، باطل بودن است، خواه در مضمون و خواه در اسلوب‏های بیانی.

 

مرحوم شیخ نیز مبنای خود را در حرمت اسلوب‏های غنایی با صرف نظر از محتوای باطل، بر همین نکته استوار ساخته و می‏نویسد:

 

فالإنصاف، أنّها لا تدلّ علی حرمة نفس الکیفیّة إلّا من حیث إشعار »لَهوَ الحدیثِ« بکون اللهو علی إطلاقه مبغوضاً للّه تعالی. و کذا الزور بمعنی الباطل، و إن تحقّقا فی کیفیة الکلام، لا فی نفسه، کما إذا تغنّی فی کلام حق، من قرآن أو دعاء أو مرثیة.

 

و بالجملة، فکل صوت یُعدّ فی نفسه مع قطع النظر عن الکلام المتصوّت به لهواً و باطلًا فهو حرام;10

 

پس انصاف این است که دلالت بر حرمت نفس کیفیت صدا، تنها از جهت اشعار »لهو الحدیث« به مبغوض بودن مطلق لهو برای خداوند متعال است. همین طور »زور« به معنای باطل، اگرچه آن دو در کیفیت و چگونگی ادای کلام بروز کنند، نه در خود کلام، مانند این‏که غنا در سخن حقی مثل قرآن یا دعا یا مرثیه صورت گیرد.

 

و در کل، پس هر صدایی که در خودی خود با قطع نظر از سخنی که با آن صدا گفته می‏شود، لهو و باطل باشد، حرام است.

 

از نظر شیخ، حرمت غنا صرفاً به دلیل سخنان باطل یا لهو نیست، بلکه به این دلیل است که مطلق لهو و باطل از نظر خدای متعال حرام است، خواه سخن باشد یا هر چیز دیگری مانند چگونگی ادای سخن. به بیان دیگر معیار و مناط از نظر ایشان باطل و لهو بودن است و سایر امور مانند بلند بودن صدا و ترجیع و امثال آن خصوصیتی ندارند حتی اگر سخن حقی به شکل باطل و لهوی ادا شود، حرام است.

 

وی برای اثبات این مسئله غیر از دو آیه اجتناب از »لهو الحدیث« و »قول زور«، به روایاتی استناد می‏کند:

 

و عنه(ع) أنه سئل عن الغناء فقال للسائل ویحک إذا فرق الله بین الحق و الباطل أین تری الغناء یکون قال مع الباطل و الله جعلت فداک فقال ففی هذا ما یکفیک;11

 

از امام صادق(ع) درباره غنا سؤال شد. فرمود: زمانی که خدا حق و باطل را از هم جدا کند، به نظر تو غنا در کدام طرف قرار خواهد گرفت؟ گفت: فدایت شوم به خدا که با باطل خواهد بود. فرمود: در این چیزی است که تو را کفایت می‏کند.

 

و الملاهی التی تصد عن ذکر الله تبارک و تعالی مکروهة12 کالغناء و ضرب الأوتار;13

 

و امور لهوی که مانع از یاد خدای تبارک و تعالی می‏شوند، ناپسند هستند، مانند غنا و تار زدن.

 

از این رو ایشان نه تنها حرمت غنا، بلکه حرمت هر صدای لهوی را اگرچه مصداق غنا نیز نباشد، از این آیات استفاده می‏کند; زیرا معیار نهی، دو عنوان »لهو« و »زور« است و این دو در ذات خود، مقید به غنا نیستند.

 

و ظاهر هذه الأخبار بأسرها حرمة الغناء من حیث اللّهو و الباطل، فالغناء و هی من مقولة الکیفیة للأصوات، کما سیجی‏ء، إن کان مساویاً للصوت اللّهوی و الباطل کما هو الأقوی، و سیجی‏ء فهو، و إن کان أعم وجب تقییده بما کان   من هذا العنوان، کما أنّه لو کان أخص وجب التعدی عنه إلی مطلق الصوت الخارج علی وجه اللّهو;14

 

و ظاهر تمامی این اخبار، حرمت غنا از حیث لهو و باطل بودن است. پس غنا که از مقوله کیفیت صداهاست، همان‏طور که خواهد آمد، اگر مساوی با صدای لهوی و باطل باشد، کما این‏که به نظر ما چنین است، و اثبات آن خواهد آمد، پس حرام است. و اگر غنا گسترده‏تر از لهو و باطل است، لازم است که حرمت آن را مقید به موارد لهو و باطل کنیم، کما این‏که اگر غنا تنها بخشی از صداهای لهو و باطل را شامل شود، لازم است که از آن تعدی کنیم و حکم حرمت را به مطلق صوتی که به شکل لهوی ادا می‏شود، سرایت بدهیم.

 

محقق اردبیلی نیز در بحث از حرمت غنا و جواز یا عدم جواز آن در تلاوت و مراثی، متعرض این نکته شده و دلیل حرمت غنا را لهو بودن آن می‏داند. از این رو مادامی که غنا طرب‏انگیز نباشد، آن را حرام نمی‏داند:

 

أنّ التّحریم للطّرب علی الظّاهر، و لهذا قیّد بالمطرب;15

 

از ظاهر روایات استفاده می‏شود که تحریم غنا به خاطر طرب است. به همین دلیل نیز مقید به طرب شده است.

 

محقق سبزواری نیز همین مطلب را از روایات استفاده کرده و می‏نویسد:

 

و فی عدّة من تلک الأخبار إشعار بکونه لهواً باطلًا;16

 

و در تعدادی از آن احادیث، اشعار به این است که غنای محرم، لهو و باطل است.

وی در جایی دیگر تصریح می‏کند که مناط حرمت، چیزی جز لهو نیست

و برای اثبات حرمت در غیر آن، به دلیلی غیر از روایات نیاز داریم:

 

فإذن لا ریب فی تحریم الغناء علی سبیل اللهو و الاقتران بالملاهی و نحوهما. ثمّ إن ثبت إجماع فی غیره کان متّبعاً، و إلّا بقی حکمه علی أصل الإباحة، و طریق الاحتیاط واضح;17

 

در نهایت، در حرمت غنایی که با سبک لهو و همراه با آلات لهوی و مانند آن دو باشد تردیدی نیست. سپس اگر در غیر این مورد، اجماعی ثابت شود، پیروی خواهد شد و الا حکمش بر اصل اباحه باقی می‏ماند و البته راه احتیاط روشن است.

 

حضرت امام خمینی نیز در بیانی مشابه و البته با صراحت بیشتر می‏نویسد:

 

فتحصّل من ذلک أنّ الغناء لیس مساوقا للصوت اللهوی و الباطل، و لا لألحان أهل الفسوق و الکبائر، بل کثیر من الألحان اللهویّة و أهل الفسوق و الأباطیل خارج عن حدّه، و لا یکون فی العرف و العادة غناء، و لکلّ طائفة من أهل اللهو و الفسوق و التغنّی شغل خاصّ فی عصرنا، و محالّ خاصّة معدّة له، و لشغله و صنعته اسم خاصّ یعرفه أهل تلک الفنون;18

 

نتیجه این شد که غنا مساوی با صوت لهوی و باطل و صداهای اهل فسق و کبائر نیست، بلکه بسیاری از صداهای لهوی و اهل فسق و باطل، از تعریف غنا خارج است و از نظر عرف غنا به حساب نمی‏آید و برای هر گروه از اهل لهو و باطل و غنا در دوره ما، شغل و مکان خاصی است که برای آن ساخته شده است و برای شغل و حرفه‏اش، اسم خاصی است که اهل آن فنون با آن نام می‏شناسند.

این برداشت مطابق با روایات متعددی است که لهو را عین غنا ندانسته‏اند، بلکه از آن و مشمول آن دانسته‏اند:

ابْنُ أَبِی عُمَیْرً عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْغِنَأُ مِمَّا قَالَ اللّهُ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ;19

غنا از جمله چیزهایی است که خدای متعال فرمود: برخی از مردم سخنان لهو را کسب می‏کنند تا از راه خدا گمراه کنند.

... قُلْتُ قَوْلُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ قَالَ مِنْهُ الْغِنَاءَ;20

از امام درباره آیه لهو الحدیث سؤال کردم، فرمود: غنا از جمله آن است.

حتی اگر تعبیراتی نظیر، »مما« یا »منه« نبود، از سبک ائمه(هم) در تأویل آیات به خوبی می‏توان به عدم الاختصاص پی برد، چنانچه از تأویل »قول زور« به غنا نیز می‏توان برداشت کرد که قول زور اختصاص به تسمیه به اوثان ندارد:

عِدّة مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادً عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَة عَنْ سَمَاعَة بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرً قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزّورِ قَالَ الْغِنَاءَ;21

... از امام صادق(ع) درباره آیه »قول زور« پرسیدم، فرمود: مقصود غناست.

 

کما این‏که »قول زور« در روایت دیگری به شهادت باطل تطبیق شده است:

 

الشَّیْخُ أَبُو الْفُتُوحِ الرَّازِیّ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَنَّهُ قَالَ فِی خُطْبَة عَلَی الْمِنْبَرِ إِنَّ شَهَادَة الزّورِ تُعَادِلُ الشِّرْکَ بِاللَّهِ تَعَالَی ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَی فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزّورِ;22

 

... رسول خدا(ص) بر فراز منبر فرمود: شهادت باطل معادل شرک به خداست و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: » از پلیدی‏های بت‏ها اجتناب کنید و از سخن باطل بپرهیزید«.

 

بنابراین عنوان زور و باطل، عنوان عامّی است که هر سخن باطلی مانند غنا، شهادت باطل و تسمیه به اوثان در هنگام ذبح را دربر می‏گیرد.

 

آثار و نتایج بحث

1. معیار نهی و حرمت عقلاً و نقلاً، لهو و باطل بودن است.

2. از آن‏جا که تنها شاخص حرمت، صدق عناوین لهو و باطل است، فرقی نیست که محتوای سخن به تنهایی واجد این عنوان باشد یا اسلوب‏های ادای سخن یا هردو با هم یا هردو به همراه امور جانبی از قبیل خواننده یا گوینده، مکان، زمان و... ، مهم آن است که به مجموع و ماحصل آن، لهو و  باطل صدق کند. به همین دلیل گاه سروده‏ای از سوی خواننده‏ای به معنای عرفانی آن تلقی می‏شود و آثار خاص روحی و معنوی را به همراه دارد و همان اشعار از زبان خواننده معلوم‏الحال دیگر، به معانی شهوی و حتی‏همجنس‏بازی و... حمل می‏شود و آثار خاص خود را دارد و از نظر عرف، اولی لهوی نیست اما دومی لهوی است. در ذیل این مطلب مباحثی است که در بخش دوم با توضیح بیشتری بیان خواهیم کرد.

3. برای روشن شدن حدود غنا نیازی به گفت‏وگوهای لغوی نیست; زیرا با علم به مناط حرمت غنا، نمی‏توان به اطلاق آن تمسک نمود، چنان‏چه نمی‏توان به برخی از قیود غیردخیل در لهو بودن مقید شد. بلکه مناط لهو و باطل عیاری برای حرمت غنا یا عدم غناست، مانند این‏که آیا افزون بر طرب، ترجیع نیز از شرایط لازم برای حرمت غناست یا خیر؟ بنابراین در مواردی که عرف عنوان غنا را به کار برد اما لهوی نباشد، مانند نِی زدن برای شتران، خارج از غنای محرم مورد نظر مولاست. به ویژه این‏که غنا در لغت ملازم با لهو نیست، بلکه غنای لهوی یکی از مصادیق بارز آن است. از این رو می‏توان روایاتی که ظاهراً با غنا مخالف‏اند را چنین توجیه کرد:

غنایی که از نوع آواز خوش و عاری از شهوت‏رانی و فساد باشد، مانند آنچه برای راندن شتران یا رونق مجالس عروسی و یا حتی مراثی امام حسین(ع) یا تلاوت قرآن استفاده می‏شود، اشکال ندارد; زیرا از موضوع حکم غنای لهوی و مناسب مجالس گناه خارج است، اگرچه معنای لغوی بر آن صدق می‏کند.

و فی الحدیث عنه(ص) أنه نهی عن الغناء و عن شراء المغنیات و قال إن أجورهن من السحت و لم یجوز الغناء إلا فی النیاحة إذا لم تقل باطلا و فی حداء الزمل و فی الأعراس إذا لم یسمعها الرجال الأجانب و لم تغن بباطل;23

از رسول خدا(ص) نقل است که ایشان از غنا و خرید کنیزان ترانه‏خوان نهی کرد و فرمود: مزد آنان حرام است و غنا را مگر در نوحه‏خوانی به شرط این‏که سخنان باطل نگوید، مجاز ندانست. همچنین در راندن شتران و مراسم عروسی به شرط نشنیدن مردان اجنبی به شرط این‏که تغنی به باطل نکند.

 

عبد الله بن الحسن عن جده علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر(ع) قال سألته عن الغناء هل یصلح فی الفطر و الأضحی و الفرح قال لا بأس به ما لم یعص به;24

 

علی بن جعفر نقل می‏کند که از برادرم امام کاظم(ع) پرسیدم; آیا غنا در اعیادی نظیر فطر و قربان و یا مراسم شادی، جایز است؟ فرمود: تا زمانی که به واسطه آن گناهی رخ ندهد، اشکالی ندارد.

 

در روایت اول، غنایی که به غیرباطل باشد مجاز دانسته شده و این نشانه‏ای بر درستی معنای ارائه شده از غناست; یعنی گوهر غنا با شهوت و باطل ملازمت ندارد و ممکن است بدون آن وجود داشته باشد که در این صورت حرام نیست. همان‏گونه که نشانگر آن است که غنای بدون مفسده در نوحه‏سرایی مجاز است. در روایت دوم نیز مجاز بودن غنا به عدم عصیان و گناه منوط شده است و این بدان معناست که غنا در صورتی حرام است که به گناه آلوده شود.

 

4. هر سبک و اسلوبی، خواه فی حد نفسه عنوان لهوی بر آن صدق کند یا نکند، در صورتی که استعمال آن سبک‏ها در قرآن یا مراثی موجب وهن به آنها گردد و مانع از توجه به حقیقت قرآن و مراثی و پیام‏های آن باشد، مصداق لهو و باطل بوده و حرام است. حتی اگر عناوین اصلی مانند غنا یا سبک مذهب و   مکتب و فرقه خاص بودن، بر قرآن و مراثی صدق نکند; زیرا معیار حرمت، تلهّی است و تلهّی و بطلان محدود به عناوین نمی‏شود. بنابراین برای اثبات حرمت تغنی به قرآن و مراثی لازم نیست تغنی در مورد خود قرآن و مراثی صدق کند; زیرا ممکن است که حقیقت محزون آنها، حالت طرب را در خود مستهلک سازد و از نظر عرف غنا شناخته نشود، اما از آن جهت که موجب وهن و سخره به قرآن یا مراثی است، مصداق لهو و باطل می‏باشد.

 

در ادامه، مسئله »غنای در قرآن و مراثی« را به طور خاصّ بررسی می‏کنیم; زیرا از دیرباز بحث‏های مهم و چالش‏برانگیزی درباره آن مطرح بوده و گاه بدفهمی‏هایی را به دنبال داشته که موجب نسبت‏های نادرست به برخی از اعاظم علما گردیده است.

 

فصل دوم: حقیقت غنا و مقصود از غنای در قرآن و مراثی

بحث لغوی

معنای لغوی غنا فراتر از آنچه مورد نیاز باشد، در مباحث مرتبط تبیین شده است و ما در صدد بررسی جامع آن نبوده و نیازی نیز بدان نمی‏بینیم و غنا را تنها از این زاویه بررسی می‏کنیم که عنصر شاخص در غنا چیست؟ آیا در حقیقت غنا، ملازمت با شهوت‏رانی و طرب وجود دارد؟ یا جوهر معنایی آن، اعم از این مورد است؟ توجه به این نکته در جمع روایات و فهم دقیق مقصود فقهایی که قائل به جواز تغنی در قرآن و مراثی شده‏اند، بسیار کارساز است.

 

غنا: از ماده غنی، به معنای بی‏نیازی است. از این رو به فرد ثروتمند غنی و به زنی که از شدت زیبایی بی‏نیاز از زیور و زینت باشد، غانیه گفته می‏شود.25 به همین مناسبت عرب به صدای بلندی که دوست‏داشتنی باشد، غنا می‏گوید: »کلّ مَنْ رَفَع صوتَه و وَالاهُ فصَوْتُه عند العرب غِنأُ«. 26 همان‏طور  که به صدای طرب‏دار نیز غنا گفته می‏شود.

 

وجه مناسبت غنا با ریشه »غنی«، یا بی‏نیاز کردن صوت غنا از هر شادکننده دیگر است و یا به جهت اوج و کمال آن در زیبایی است که آن را از هر چیز دیگری بی‏نیاز می‏سازد.

 

طرب: در این معانی به کار رفته است: شادی و اندوه، رخوت و سستی که در اثر حزن و یا شادی در انسان ایجاد شود، حرکت، شوق و... البته در میان مردم بیشتر به معنای شادی به کار می‏رود. 27

 

بنابراین غنا ملازمه‏ای با مفسده و شهوت ندارد و در گوهر غنا مفسده داشتن یا مناسبت با مجالس لهو و لعب گنجانده نشده است، ولی چون اغلب انسان‏ها چنین نغمه‏های شاد و بلند و دل‏نشینی را در مجالس رقص و پای‏کوبی به کار می‏گیرند و آن را در خدمت شهوت و دلبری قرار می‏دهند، در همین معنا استعمال می‏شود. از این رو اگر در لسان شرع بدون قرینه به کار رود، به معنای شایع آن حمل می‏شود.

 

 

 

حقیقت غنا

درباره حقیقت غنا چند فرض وجود دارد:

فرض اول آن است که غنا تنها کیفیت تولید صداست; یعنی قالب خاصی است که صدا و سخنانی در آن قالب درست شده و به وجود می‏آیند، مانند وزن فعل مضارع (یفعل) که حقیقتی جز وزن و قالب ندارد و حتی در تحقق خارجی خود وابسته به ماده »ی ف ع ل« است و تفاوتی ندارد که کدام ماده در این قالب جای بگیرد، مهم این است که این قالب برای معنای خاصی وضع شده و هر ماده‏ای در آن قرار گیرد، به معنای »مضارع مفرد مذکر غایب« تبدیل خواهد شد.

فرض دیگر این است که غنا تنها قالب تولید صدا نیست، بلکه حقیقتی   است اعم از وزن و قالب خاصی از کیفیت تولید صدا که با مضامینی متناسب با خود ایجاد می‏شود.

ظاهراً نخستین کسی که این بحث را به طور جدّی مطرح کرد، شیخ انصاری است. همان طور که گذشت، ایشان به استناد آیات »لهو الحدیث« و »قول زور« معیار حرمت را بر لهوی بودن دانسته و می‏افزاید که حتی اگر لهو در کیفیت کلام حاصل شود باز هم حرام است. ایشان برای اثبات مدعای خود به حکایت ورود پیامبر اسلام(ص) به مدینه اشاره می‏کند و می‏نویسد:

و مما یدل علی حرمة الغناء من حیث کونه لهوا و باطلا و لغوا روایة عبد الأعلی... قال: سألت أبا عبد الله(ع) عن الغناء و قلت إنهم یزعمون أن رسول الله(ص) رخص فی أن یقال جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحیکم فقال کذبوا...

فإن الکلام المذکور المرخص فیه بزعمهم لیس بالباطل و اللهو اللذین یکذب الإمام(ع) رخصة النبی(ص) فیه فلیس الإنکار الشدید و جعل ما زعموا الرخصة فیه من اللهو بالباطل إلا من جهة التغنی به;28

 

و از چیزهایی که دلالت بر حرمت غنا به خاطر لهو و باطل بودن آن می‏کند، روایت عبدالاعلی است... نقل کرد که از امام صادق(ع) درباره غنا پرسیدم و گفتم: اهل سنت گمان می‏کنند که رسول خدا(ص) اجازه داد که گفته شود: آمدیم پیشتان، آمدیم پیشتان، به ما خوش آمد بگویید، به ما خوش آمد بگویید، ما هم به شما سلام می‏کنیم. فرمود: آنها دروغ می‏گویند...

 

پس کلام مذکوری که به گمان اهل سنت، اجازه داده شده  بود، باطل و لهوی است که امام(ع) به شدت اجازه دادن پیامبر را درباره آن انکار کرد و لهو و باطل بودن آن تنها از جهت غنا کردن با آن الفاظ بودظ - گرچه آن الفاظ فی حد نفسه باطل نبودند.

 

سپس به این نتیجه می‏رسد که در صدق غنا، نیازی به محتوا نیست و صرف آهنگ و اسلوب برای صدق آن کافی است. حضرت امام خمینی نیز گذشته از تأکید بر این مبنا، آن را لازمه تعریف تمام کسانی می‏داند که اقدام به تعریف غنا کرده‏اند:

 

ثمّ إنّ مقتضی کلمات کلّ من تصدّی لتحدید الغناء أنّه من کیفیّة الصوت أو الصوت نفسه، و لیست مادّة الکلام دخیلة فیه، و لا فرق فی حصوله بین أن یکون الکلام باطلا أو حقّا و حکمة أو قرآنا أو رثاء لمظلوم، و هو واضح لا ینبغی التأمّل فیه;29

پس لازمه سخنان هر کسی که اقدام به تعریف غنا کرده، این است که آن از کیفیت صدا یا خود صداست، و ماده کلام دخالتی در آن ندارد و در تحقق آن تفاوتی ندارد که سخن، سخن باطل یا حق و حکمت و قرآن و مرثیه بر مظلومی باشد، و البته این مطلب به قدری واضح است که تأمل در آن شایسته نیست.

ظاهراً دلیل این برداشت از حقیقت غنا، سخنی است که اهل لغت در تعریف آن نوشته‏اند; زیرا همان‏گونه که گذشت غنا در لغت به معنای »مد الصوت« یا »تحسین الصوت« و امثال آن آمده است. تعریف مشهور نیز متأثر از گفتار اهل لغت است. آنچه که از تعریف مشهور و اهل لغت به دست می‏آید، همان چیزی است که شیخ و به تبع ایشان حضرت امام خمینی ذکر کرده‏اند;

زیرا کش‏دادن صدا، غیر از سخنی است که در قالب این کش و قوس ادا می‏شود. از این نظر ایرادی بر برداشت ایشان وارد نیست.

 

 

 

تأملات

نکته اول: منشأ پاره‏ای از برداشت‏های غلط، قاعده‏سازی افراطی در مسائل عرفی است. برخی به شدت می‏کوشند تا ضوابط عرفی را در قالب‏های خاصی مشخص کنند و در تقسیمات ویژه‏ای بگنجانند. بسیار دیده می‏شود که افراد در مواجهه با مسائل مختلف می‏گویند: »چون ما فلان مبنا را انتخاب کرده‏ایم، پس باید در اینجا هم این‏طور معنا کنیم«. این در حالی است که عرف مانند عقل و ریاضیات، ضابطه‏های دقیق و تخلف‏ناپذیر ندارد. هیچ قاعده‏ای توسط عرف جعل نشده مگر این‏که استثناهای فراوان به خود دیده است. بنابراین حتی بر فرض این‏که یقین حاصل شود که مثلاً از نظر عرف در فلان مسئله ضابطه خاصی وجود دارد، نباید از قضاوت عرف در تک تک موارد غفلت کرد یا حتی پنداشت که این قواعد عمومی هستند. این کار باعث می‏شود تا فقیه از لطایف نانوشته‏ای که در گفتار و حتی رفتار عرفی وجود دارد، غفلت کند و تنها به برخی از قواعد اصلی اتکا نماید.

به بیان دیگر، فهم رفتار و گفتار عرفی، بیش از این‏که دانش باشد، مهارت است و در بیشتر موارد انضباط علمی ندارد و کسانی که از این زاویه بدان می‏نگرند، از قسمت اعظم مفاهیم و حقایق مربوط به رفتارهای انسانی محروم می‏مانند. برخی فراموش کرده‏اند که قاعده در جایی وضع می‏شود و به کار می‏رود که نفس حقیقت نمایان نباشد و تمسک به قواعد و اصول موجبات رفع شبهه گردد. بنابراین بایسته است فقیه قبل از پرداختن به قواعد و نگاه به ظاهر ضابطه‏مند، به خود واقع آن‏گونه که هست بنگرد; چراکه در بسیاری از موارد نیازی به اجرای قواعد نیست.

 

نکته دوم: تأثیرپذیری فراوان از کلمات اهل لغت نیز یکی از آفاتی است که   دامن‏گیر برخی از فقها به ویژه فقهای غیرعرب شده است; زیرا کسانی که نگاه بیرونی به زبان دارند، مجبورند همه چیز را از پنجره تنگ لغتنامه‏ها ببینند و به طور طبیعی گمان برند که معنای متعارف این لغت در میان اهل لسان به خصوص اگر متعلق به هزار سال پیش باشد، همان است که در معاجم ذکر شده است. غافل از این‏که این معنا به این شکل و ضابطه باقی نمانده و با آج استعمال، آن‏قدر سوهان خورده است که تند و تیزی معنای نوشته شده در لغتنامه‏ها را از دست داده است.

 

گذشته از این‏که اهل لغت نیز فهم خود را از معنای گفتاری و عرفی می‏نویسند و بسیار دیده می‏شود که خود نیز معنای لفظی را آن‏قدر به قید و بند می‏کشند و تلاش می‏کنند تا تعریف روشنی از آن ارائه دهند در حالی که این همه ریزه‏کاری‏ها در معنای محاوره عرفی وجود ندارد.

 

به باور ما تصور »صرف کیفیة الصوت« بودن غنا، از همین غفلت‏ها ناشی شده است; یعنی برخی از فقها به جای این‏که در پی درک صحیح معنای عرفی، آن‏هم با لطایف و ظرایف خاص خودش باشند، به دنبال معنای لغوی و درست کردن معنایی منطقی برای آن هستند و این روش کار در موضوعات عرفی ثمری جز پیچ و تاب خوردن مسائل ندارد. برخی معانی عرفی را چنان با دقت ارسطویی جراحی می‏کنند که گویا با یک قاعده دقیق عقلی یا ریاضی سروکار دارند، غافل از این‏که عرف به این تحلیل‏ها بهایی نمی‏دهد و در بسیای از موارد حتی الزامات ساختگی و دستوری را برنمی‏تابد. عرف کاری به این ندارد که ما کلام را به کیفیت و ماده تقسیم کنیم. از نظر او در عالم خارج یک چیز بیشتر وجود ندارد و آن صدایی است که در زمان و مکان خاصی از دهان شخص خاصی خارج می‏شود و به گوش او می‏رسد و همه اینها در تفسیر او از این کلام مؤثر است، خواه ما بپذیریم یا نپذیریم. به همین دلیل است که گاه نتیجه بحث‏های علمی برای عامه مردم شگفت‏آور و نپذیرفتنی است. برخی از معاصرین متوجه این نکته بوده و حدود غنا را چنین بیان می‏کنند:

موسیقی حرام، موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه است و گاهی شخصیت نوازنده یا کلام همراه آهنگ یا مکان و یا سایر شرایط در این که موسیقی تحت عنوان موسیقی مطرب و لهوی حرام و یا عنوان حرام دیگر قرار بگیرد مؤثر است مانند این‏که بر اثر آن امور، منجر به ترتّب فساد شود. 30

شاید دغدغه‏ای که این بزرگان را به این سمت و سو برده و تلاش ایشان را برانگیخته تا این مبنا را تقویت کنند، توجیه حرمت قرآن و مراثی به سبک و روش غناست. ایشان کوشیده‏اند تا با تأسیس آن، ادعا کنند که غنای حرام، صرفاً نوعی از قالب‏های گفتاری است. بنابراین این قالب در هرجا که باشد، حرمت را نیز به دنبال خواهد داشت، خواه کلام حق یا باطل باشد. با این فرض اگر این تعریف غنا کنار گذاشته شود، توجیهی برای حرمت غنا در قرآن و مراثی نخواهد بود; در حالی که چنین نیست و برای اثبات حرمت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت به سبک غنا، به صیرورت و تغییر ماهیت تلاوت و مرثیه نیازی نیست و چنان‏که در فصل اول گذشت، معیار حرمت تلهّی و بطلان است. بنابراین ممکن است که اسلوب غنا در محتوای قرآن مندکّ شود و غنا بر آن صدق نکند، اما چون با معارف و حقایق قرآنی منافات دارد، تلهّی در آن به حساب آید و موجب مهجوریت و استهزاء به آن شود. همین مطلب را درباره مراثی اهل بیت(هم) نیز می‏توان تکرار کرد; زیرا حقیقت حزن و بکاء جزوعانه و توجه به آرمان‏های بلند ایشان و اندیشه در آن، اغلب با چنین نغمه‏هایی سازگار نیست; چیزی که امروزه ما آشکارا شاهد آن هستیم. در نتیجه عنوان له

و، استهزاء و صدّ عن سبیل الله بر آن صدق می‏کند. در ادامه بحث مبسوطی را در این زمینه پی می‏گیریم تا ابعاد آن بیشتر روشن شود.

 

بحث قرآنی

نکته‏ای که تأمل اهل دقت را می‏طلبد، این است که قرآن در بیان رفتارهای نامناسب با خود، به جای عناوین خاصی نظیر غنا، از عناوین کلی بهره می‏گیرد که هر نوع رفتار نامناسبی را دربرگیرد و شاخص‏هایی که معرفی می‏کند، مطابق با لهو یعنی اعراض و استهزاء به آن است.

 

مهجور ساختن و رها کردن قرآن

برخی از اشراف و مخالفان رسالت، با استخدام افراد قصه‏گو که افسانه‏های باستانی را برای مردم نقل می‏کردند، در تلاش بودند چنین جلوه دهند که قرآن نیز از همین سنخ است و محمد(ص) نیز قصه‏گویی بیش نیست. به عبارتی شأن قرآن را در حدّ قصه و پیامبر را در حد قصه‏گو پایین می‏آوردند و مانع از هدایت مردم به عظمت قرآن و معارف ناب آن می‏شدند و موجبات انزوا و استهزاء را فراهم می‏ساختند. 31 از این رو رسول خدا(ص) در روز رستاخیز از چنین افرادی زبان را به گلایه باز خواهد کرد:

وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً;32

و پیامبر عرضه داشت: »پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند.

مهجور شدن قرآن، با غفلت از اهداف قرآن صورت می‏گیرد. قرآن مهم‏ترین هدف خود را انذار معرف می‏کند. 33 به همین دلیل نیز در آیه نفر   هدف تبلیغ علما را انذار می‏داند. البته بشارت دادن نیز جزو رسالت‏های تمام انبیا و کتب آسمانی به شمار می‏رود اما چون انذار آن بیش از تبشیر است و بر آن سایه انداخته است، بیشتر بر جنبه انذاری آن تأکید می‏شود. بنابراین اگر حرکتی خلاف این هدف باشد، باعث مهجور شدن قرآن می‏شود و پر واضح است که تلاوت قرآن با صدای غنا و اهل فسق و کبائر، صبغه مادی بدان داده و مانع از آثار معنوی آن می‏شود.

از دیگر مصادیق رها کردن قرآن، عدم تدبر در آیات قرآن است. تدبر در قرآن با لهو و لعب سازگار نیست و تغنی و امثال آن مانع از تدبر در مسائلی مانند قبر، قیامت، توحید، نظام آفرینش و به طور خلاصه مانع از تدبر در جدی‏ترین شئون زندگی انسان می‏شود.

تدبر در قرآن به اندازه‏ای که انسان دین خود را بشناسد واجب است یا حداقل یکی از راه‏های مهم شناخت دین است. از این رو جریانی که مانع آن شود، جریانی انحرافی است. 34

 

 

وهن و استهزاء

تلاوت قرآن با آهنگ‏های لهو و لعب، از مصادیق استهزاء و مسخره گرفتن قرآن است; زیرا بسیاری از آیات قرآن انذار دهنده‏اند و براساس حزن نازل شده‏اند، 35 تلاوت چنین آیاتی در قالب همان چیزهایی که قرآن از آنها نهی کرده است، به گونه‏ای مسخره کردن قرآن به شمار می‏رود.

وَ اتَّخَذُوا آیاتی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً;36

و آیات ما و مجازات‏هایی را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند!

عبارت »ما أُنْذِرُوا هُزُواً« به روشنی دلالت دارد بر این‏که آن چیزی را که از آن ترسانده شده بودند، به استهزاء می‏گیرند; یعنی دوزخ و قبر و قیامت را به مسخره می‏گیرند، مانند این‏که کسی آیات عذاب را پرتحرک و یا با آهنگی شاد بخواند. 37

 

بحث روایی

در روایات نیز مطلق روش‏هایی که با روح قرآن سازگاری نداشته باشد، محکوم شده است. در ادامه به تحلیل برخی از آنها می‏پردازیم:

عَلِیَّ بْنُ مُحَمَّدً عَنْ إِبْرَاهِیمَ الأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اقْرَءُوا الْقُرْآنَ بِأَلْحَانِ الْعَرَبِ وَ أَصْوَاتِهَا وَ إِی‏اکُمْ وَ لُحُونَ أَهْلِ الْفِسْقِ وَ أَهْلِ الْکَبَائِرِ فَإِنَّهُ سَیَجِی‏ءُ مِنْ بَعْدِی أَقْوَامُ یُرَجِّعُونَ الْقُرْآنَ تَرْجِیعَ الْغِنَاء وَ النَّوْحِ وَ الرَّهْبَانِی‏ة لَا یَجُوزُ تَرَاقِیَهُمْ، قُلُوبُهُمْ مَقْلُوبَة وَ قُلُوبُ مَنْ یُعْجِبُهُ شَأْنُهُمْ;38

رسول خدا(ص) فرمود: قرآن را با نغمه و صدای عربی بخوانید. مبادا به سراغ نغمه و آواز اهل فسق و فجور و کبائر بروید. همانا بعد از من اقوامی خواهند آمد که قرآن را با آهنگ غنا و یا نوحه و یا راهبان - اهل کتاب - خواهند خواند، صدای   قرآن از حلقومشان تجاوز نمی‏کند و در دل‏های‏شان اثر نخوهد گذاشت. دل‏های آنان و هرکسی که از صدای‏شان خوشش بیاید، واژگون شده است.

 

لحن یعنی تلفظ غلط و داشتن نغمه و ترنم و در اینجا به معنای نغمه و آهنگ است. پرسشی که به ذهن می‏رسد این است که با وجود این‏که اهل فسق نیز عرب بودند و با زبان عربی فسق و فجور می‏خواندند، آیا نغمه‏های آنان، نغمه عربی نبود؟ ظاهراً مقصود روایت این است که قرآن را با عربی متعارف در میان خودتان بخوانید، همان‏گونه که منظور از »لحون اهل الفسق و اهل الکبائر« نیز تنها اهل رقص و پای‏کوبی نیست، بلکه به قرینه ادامه حدیث، شامل هر نغمه‏ای می‏شود که در میان اهل معصیت شناخته شده است یا مردم آن گروه را با آن نغمه می‏شناسند، به ویژه آن‏که در زبان موسیقی تنوع زیادی وجود دارد به گونه‏ای که هر گروه و مکتبی، آهنگ‏ها و نغمه‏های خاصی را برای خود تعریف کرده‏اند.

نتیجه این‏که غنا مساوی با صوت لهوی و باطل و صداهای اهل فسق و کبائر نیست، بلکه بسیاری از صداهای لهوی و اهل فسق و باطل، از تعریف آن خارج است و در میان عرف مردم نیز غنا به حساب نمی‏آید، و در زمان ما برای هر طائفه از اهل لهو و فسق و غنا، شغل خاص و مکان مهیایی است و برای شغل و فنّش اسم خاصی است که اهل آن فنون با همان اسم می‏شناسند. 39

تعبیر »یُرَجِّعُونَ الْقُرْآنَ تَرْجِیعَ الْغِنَاءِ وَ النَّوْحِ وَ الرَّهْبَانِی‏ة« بیانگر نوع ترجیع به کار رفته در قرآن است. ترجیع به معنای کش و قوس صداست که با گردش آن در گلو به وجود می‏آید و بیشتر در صداهای بلند ایجاد می‏شود. در بیان نوع ترجیع، ترجیع غنا، نوحه و رهبانیه بیان شده است و این بدان معناست که ترجیع قرآن، از نوع همان ترجیع‏هایی است که در این موارد شکل می‏گیرد. 

بنابراین غنای در قرآن الزاماً به این معنا نیست که قرآن را به گونه‏ای بخوانند که شهوت مخاطبان را برانگیزد یا موجب رقص شود; زیرا پدید آوردن غنای شهوت‏انگیز از کتابی که مالامال از انذار است و براساس حزن نازل شده است، کاری بس دشوار و برخلاف عادت و طبع انسان است و شکی در حرمت چنین فرضی نیست; بلکه ظهور روایت در مواردی است که قاری با اقتباس از آهنگ‏ها و نغمه‏های رایج در غنا و نوحه‏سرایی و رهبانان مسیحی و یهودی، سبک مشابهی را در تلاوت قرآن در پیش گیرد. حرمت این کار از تعابیری مانند »إِی‏اکُمْ وَ لُحُونَ أَهْلِ الْفِسْقِ وَ أَهْلِ الْکَبَائِرِ« و »لَا یَجُوزُ تَرَاقِیَهُمْ قُلُوبُهُمْ مَقْلُوبَة وَ قُلُوبُ مَنْ یُعْجِبُهُ شَأْنُهُمْ« برداشت می‏شود; زیرا:

1. مخاطب قرار دادن جمع، که شاید مقصود از آن امت باشد، بار معنایی سنگینی را ایجاد می‏کند و با مخاطب قرار دادن یک نفر تفاوت دارد;

2. تعبیر »ایاکم« با تأکید همراه است;

3. برحذر داشتن از اهل فسق و کبائر، بر این دلالت می‏کند که خطر محذور در همین مایه‏هاست;

4. بدون تردید ترک مستحب یا ارتکاب مکروه، باعث واژگونی قلب نمی‏شود; واژگونی قلب، به معنای تغییر هویت روح انسانی و تبدیل آن به روح حیوانی است. پرواضح است که انجام غیرحرام، باعث چنین تغییری در   روح انسان نمی‏شود. گذشته از این‏که آهنگ تند و انذارگونه روایت نیز مؤید این برداشت است.

مرحوم شیخ نیز بیانی دارد که ظاهراً ناظر به این روایت و روایات مشابه آن است:

و بالجملة، فالمحرّم هو ما کان من لحون أهل الفسوق و المعاصی التی ورد النهی عن قراءة القرآن بها سواء کان مساویاً للغناء أو أعم أو أخص;40

 

در نهایت، حرام آن چیزی است که از صداهای اهل فسق و معاصی باشد که نهی از قرائت قرآن به آن سبک وارد شده است. فرقی نمی‏کند که صدای ایشان را مساوی با غنا بدانیم یا اعم یا اخص.

و بهذا الإسناد عن علی بن أبی طالب(ع) قال سمعت رسول الله(ص) یقول إنی أخاف علیکم استخفافا بالدین و بیع الحکم و قطیعة الرحم و أن تتخذوا القرآن مزامیر و تقدمون أحدکم و لیس بأفضلکم فی الدین;41

حضرت امیر(ع) نقل می‏کند شنیدم که رسول خدا(ص) می‏فرمود: من بر شما از چند چیز می‏ترسم; سبک شمردن دین، فروش حکم و قطع رحم و نی انگاشتن قرآن و جلو انداختن کسی که در دین بر شما فضیلتی ندارد.

تعبیراتی نظیر »انی اخاف علیکم« که خطابی از سوی رهبر به امت است، دربر گیرنده این معناست که او از چیزی می‏ترسد که کل امت را تهدید می‏کند و شمارش مواردی از این تهدیدات که اصل دین، رهبری دینی و مهمترین اصول اجتماعی دین را نشانه رفته است، نشانگر آن است که آن حضرت در   مقام بیان محرماتی بسیار مهم است. از این رو از مجموع تعبیرات یاد شده و آهنگ بیان آن حضرت و نوع موارد بیان شده، نه تنها حرمت غنا در قرآن فهمیده می‏شود که عظمت آن نیز برداشت می‏شود.

مقصود از تعبیر »ان تتخذوا القرآن مزامیر« این است که آنان قرآن را مانند نی وسیله‏ای برای مشغولیت و دل‏خوشی می‏دانند و از اهداف بلند و مضامین سازنده آن غفلت می‏ورزند. به همین دلیل روز به روز از حقایق آن فاصله گرفته و بر صدای خوش آن می‏افزایند. به بیانی دیگر دغدغه حضرت، فاصله گرفتن امت از روح قرآن و پرداختن به صوت و لحن قرآن است; زیرا بسیار دور از ذهن است که امت رسول خدا(ص) پس از ایشان، قرآن را به گونه‏ای مثلاً رقص‏آور بخوانند که عرف آن را مصداق غنا بداند. تأویل خارجی این فرمایش مؤید برداشت مذکور است;زیرا پس از پیامبر(ص)، مردم قرآن را وسیله تغنی قرار ندادند، ولی با پرداختن بیش از اندازه به ظاهر تلاوت قرآن، از حقیقت آن غافل شدند.

 

البته ممکن است گفته شود که این بیان اساساً ناظر به کیفیت تلاوت، اعم از غنا یا غیر آن، نیست بلکه ناظر به غفلت از حقیقت قرآن و ترک عمل به آن است. بنابراین با روش‏های معمول تلاوت قرآن نیز قابل جمع می‏باشد، مانند آنچه امروزه رایج شده است که مردم به ظواهر شعائر چنان می‏پردازند که از حقایق آنها غافل می‏شوند. بنابراین حرمت از ناحیه ترک عمل به قرآن است نه از ناحیه سبک خواندن آن، و تمثیل به نِی زدن کنایه از اشتغال به آن است.

 

این برداشت گرچه با روایت سازگار است، اما با تنقیح مناط به طریق اولی بر مطلوب ما دلالت می‏کند; زیرا اگر غفلت از حقیقت قرآن و ترک عمل بدان حرام باشد، تلاوت آن به گونه‏ای که باعث وهن و استهزاء و غفلت از حقیقت آن شود، به طریق اولی حرام خواهد بود.

 

عِدَّة مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادً عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ الضَّبِّیِّ عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الأَرْمَنِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ جَابِرً عَنْ أَبِی جَعْفَرً(ع) قَالَ قُلْتُ إِنَّ قَوْماً إِذَا ذَکَرُوا شَیْئاً مِنَ الْقُرْآنِ أَوْ  حُدِّثُوا بِهِ صَعِقَ أَحَدُهُمْ حَتَّی یُرَی أَنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ قُطِعَتْ یَدَاهُ أَوْ رِجْلَاهُ لَمْ یَشْعُرْ بِذَلِکَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللّه ذَاکَ مِنَ الشَّیْطَانِ مَا بِهَذَا نُعِتُوا إِنَّمَا هُوَ اللِّینُ وَ الرِّقَّة وَ الدَّمْعَة وَ الْوَجَلُ;42

 

جابر نقل می‏کند که به حضرت باقر(ع) عرض کردم: مردمی هستند که چون آیه‏ای از قرآن را به یاد آورند و یا برای آنان خوانده شود، فریاد زده و بی‏هوش می‏شوند حتی دیده شده است که اگر دست‏ها یا پاهایشان را ببرند نمی‏فهمند؟ فرمود: سبحان اللّه این کار شیطان است; به چنین چیزی توصیف نشده‏اند، و همانا تأثر از قرآن به نرم شدن دل و رقت قلب و اشک ریختن و ترس است.

 

بنابر این روایت، صرف حالات خاص معنوی، برای الهی بودن یک حرکت کافی نیست. روشن است وقتی ائمه(هم) از انجام اعمال زننده در تلاوت قرآن نهی می‏کنند، این نهی در انجام آن اعمال در مراثی امام حسین(ع) بیشتر خواهد بود; زیرا کسانی که این کارها را انجام می‏دادند، به قصد تقرب و اثرپذیری از قرآن چنین می‏کردند. بنابراین اگر کسی برای اظهار جزع و ناراحتی نیز این کارها را انجام دهد، مشمول این روایت می‏شود; زیرا این اعمال و رفتار از سیره ایشان نیست. شیوه ایشان متکی به نوحه و گریه و زیارت بود. به بیان دیگر تقلید از صداها و آهنگ‏ها و نغمه‏های اهل فسق و کبائر، در راستای اهداف مراثی امام حسین (ع) که احیای ولایت ائمه(هم) و احیای معارف دین است نمی‏باشد، بلکه در جهت مخالف آن است. از سوی دیگر این صداها زیبایی و دل‏نشینی مادی دارند و با مراثی امام حسین(ع) که از یک زیبایی بسیار والای معنوی برخوردار است، سازگار نیست و اثربخشی آن را از بین می‏برد و حتی زمینه انحراف در مسیر حرکت آن را فراهم می‏آورد.

 

بیان شیخ درباره غنای در مراثی

 

شیخ انصاری در تبیین دلیل حرمت و عوامل روانی آن چنین می‏فرماید:

 

و از آنچه گفتیم، روشن شد که در استعمال این نوع از صدا فرقی میان سخن حق یا باطل نیست. پس قرائت قرآن و دعا و مراثی با صوت کش و قوس‏داری که به صورت لهوی ادا شود، نه تنها تردیدی در حرمتش نیست، بلکه در شدت یافتن عذابش نیز تردیدی وجود ندارد; زیرا معصیت در مقام طاعت و خوار و سبک شمردن قرآن و دعا و مرثیه است.

و از روشن‏ترین وسوسه‏های شیطان این است که چه‏بسا هوس شخص ظاهرالصلاح او را وادار می‏کند تا برای تفریح و لذت‏جویی، کاری کند که موجب نشاط و رفع کسالت از او شود، مانند زمزمه لهوی - که برای حفظ ظاهر شرعی - آن را در بیتی از شعر سروده شده از حکمت و مرثیه و مانند آن، قرار داده و با غنا می‏خواند یا نزد کسی می‏رود که چنین می‏کند.

و چه‏بسا مجلسی را برای افراد خوش‏صدا فراهم می‏سازد و آن را »مجلس مرثیه« می‏نامد، و در نهایت با این کار چنان شور و نشاطی در او ایجاد می‏شود که با تار زدن ایجاد نمی‏شود. و چه‏بسا در میان آن به دلیل غم و غصه‏هایی که به خاطر از دست دادن چیزهایی که شهوت‏های بشری به دنبال آن است، در اعماق دلش رخنه کرده و از ذهنش فرآموش شده، گریه می‏کند و گمان می‏کند که او در مرثیه گریه کرده و به مرتبه بلندی رسیده است، در حالی که نزدیک است او در درکات دوزخ سقوط کند. پس جز خدا هیچ پناهی از شر شیطان و نفس فریبکار نیست. 43

 

بررسی ادله قائلین به غنا در تلاوت قرآن و مراثی

برخی از فقها تغنی در تلاوت قرآن و مراثی را جایز می‏دانند، از این رو به بررسی ادله آنان می‏پردازیم. آنچه از بررسی ادله آنان به دست آمد، جواز تغنی غیرلهوی در قرآن و مراثی است. با این حال غفلت از این نکته باعث شده است تا برخی گمان کنند که غنا به معنای رایج آن از نظر ایشان مجاز است. از همین زاویه به بررسی دیدگاه‏های ایشان می‏پردازیم.

 

مقصود مقدس اردبیلی از غنای مجاز در مراثی امام حسین(ع) و نقد آن

از جمله کسانی که درباره دلیل یا دلایل جواز غنا در مراثی امام حسین(ع) سخن گفته، مقدس اردبیلی (درگذشته 993 ه. ق) است. ایشان در بخش پایانی بحث غنا و پس از استثنای غنا در راندن شتران و مجالس عروسی و مقید ساختن جواز آن دو به اجتناب از هر نوع باطل و حرام دیگر، استثنای سومی را مطرح می‏کند و آن جواز تغنی در مراثی امام حسین(ع) است. از آنجا که مبنا و ادله وی در مکاسب شیخ به نقد و چالش جدی کشیده شده، لازم است تا مبنا و ادله ایشان   را بررسی نماییم و آن‏گاه به بررسی نقد شیخ بر مقدس اردبیلی بپردازیم.

مقدس اردبیلی پس از تعریف غنا می‏افزاید:

 

یصحّ تقسیمه إلی المطرب و عدمه، بل و لا یبعد إطلاقه علی غیر المرجّع و المکرّر فی الحلق، فینبغی الاجتناب;44

 

تقسیم غنا به مطرب و غیر آن صحیح است، بلکه بعید نیست که غنا شامل صدای بدون ترجیع و چرخش در گلو نیز بشود، پس شایسته است اجتناب شود.

 

بنابراین اگرچه ایشان غنا را شامل غیرمطرب و مرجّع نیز می‏داند، اما غیرمطرب و مرجّع را حرام نمی‏داند و ترک آن را بهتر می‏داند و از این جهت به تعریفی که ما از غنا بیان کردیم، نزدیک است. ایشان در توضیح دلیل عدم حرمت غنا در مراثی چنین می‏نویسد:

و لعلّ دلیل الکلّ أنّه ما ثبت بالإجماع إلّا فی غیرها، و الأخبار لیست بصحیحة صریحة فی التّحریم مطلقا، و الأصل الجواز، فما ثبت تحریمه یحرم، و الباقی یبقی.

و یؤیّده أنّ البکاء و التّفجّع علیه(ع) مطلوب و مرغوب، و فیه ثواب عظیم، و الغناء معین علی ذلک، و أنّه متعارف دائما فی بلاد المسلمین فی زمن المشایخ إلی زماننا هذا من غیر نکیر، و هو یدلّ علی الجواز غالبا. و یؤیّده جواز النّیاحة بالغناء، و جواز أخذ الأجرة علیها لصحیحة أبی بصیر، قال: »قال أبو عبد اللّه(ع) لا بأس بأجر النّائحة الّتی تنوح علی المیّت«;46ù45

 

و شاید دلیل همه کسانی که قائل به جوازند، این باشد که اجماع جز در غیر آن ثابت نشده است. روایات صحیح و   صریح در تحریم مطلق موارد غنا نیستند. اصل اولیه نیز جواز و برائت است. پس آنچه که حرمتش ثابت شود، حرام و بقیه بر اصل جواز خواهند ماند.

 

و آنچه دلیل فوق را تأیید می‏کند، این است که به گریه و زاری برای امام حسین(ع) تشویق شده و ثواب بزرگی دارد و غنا نیز به گریه و زاری کمک می‏کند. از سوی دیگر این عمل پیوسته از زمان بزرگان تا کنون بدون هیچ منکری، در مناطق مسلمان‏نشین متعارف بوده است و این سیره متشرعه اغلب بر جواز دلالت می‏کند. همچنین جواز غنا در نوحه‏سرایی و مزد گرفتن بر آن، ادله فوق را تأیید می‏کند. ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می‏کند که حضرت فرمود: »اجر زنی که بر مرده نوحه می‏خواند، اشکالی ندارد. «

پس از تأمل در ادله فقهایی که ادله مقدس اردبیلی را به چالش کشیده‏اند، تردیدی نمی‏ماند، که اغلب این مناقشات، ناشی از اشتباه در فهم مقصود وی است. برای نمونه شیخ بر پایه تعریفی که از غنا دارد، به نقد مبنای مقدس اردبیلی در جواز غنا در مراثی می‏پردازد; زیرا از نظر شیخ حرمت غنا از لهوی بودن آن برخواسته است. به بیان دیگر شیخ غنا را عملی لهوی می‏داند، در حالی که مقدس اردبیلی در تعریفی که از غنا کرده است، آن را اعم از لهوی و غیرلهوی دانسته، تا جایی که صدای غیرمطرب و حتی غیرمرجّع را نیز مشمول تعریف غنا می‏داند. بنابراین اگر ایشان غنا را در مراثی مجاز بداند، بعید نیست که مقصودش، غنای غیرمطرب و مرجّع و به عبارتی غیرلهوی باشد که از نظر ما ایشان همین معنا را قصد کرده‏اند. سایرین نیز به همین اشتباه گرفتار شده و با مبنای خودشان و بدون توجه به مبنا و تعریف وی، بر او تاخته‏اند. البته این بدان معنا نیست که ادله ایشان را تمام بدانیم، بلکه اصل مقصود و نظر ایشان از نظر ما صحیح است و اشکالی بر آن وارد نیست. اگرچه بر برخی از استدلال‏های ایشان خدشه‏هایی وارد باشد.

 

توضیح مقصود مقدس اردبیلی

بنابر آنچه گذشت مقدس اردبیلی غنا را اعم از غنای مطرب و غیرمطرب می‏داند و مقصود ایشان از غنایی که در مراثی جایز است، غنای غیرمطرب یا غنای غیرموافق با اهل فسق و فجور است.

 

و یؤیّده أنّ التّحریم للطّرب علی الظّاهر، و لهذا قیّد بالمطرب، و لیس فی المراثی الطّرب، بل لیس إلّا الحزن، و أکثر هذا یجری فی استثناء مطلق المراثی، و کأنّه ترک للظّهور;47

 

از ظاهر روایات استفاده می‏شود که تحریم غنا به خاطر طرب است و به همین دلیل نیز مقید به طرب شده است. در حالی که در مراثی طرب نیست، بلکه چیزی جز حزن وجود ندارد. و این مطلب حکم به جواز را تأیید می‏کند. و اغلب ادله‏ای که برای جواز ذکر شد، در مطلق مراثی جاری است و اختصاص به امام حسین(ع) ندارد، گویا غنای در مراثی ترک ظهور روایات است (یعنی مشمول ظهور روایات مبنی بر حرمت غنا به جهت طرب نمی‏شود).

 

شیخ انصاری در نقد خود به ادله‏ای تمسک می‏کند که نشانگر فاصله ایشان از مقصود مقدس اردبیلی است:

 

أما کون الغناء معینا علی البکاء و التفجع فهو ممنوع بناء علی ما عرفت من کون الغناء هو الصوت اللهوی بل و علی ظاهر تعریف المشهور من الترجیع المطرب لأن الطرب الحاصل منه إن کان سرورا فهو مناف للتفجیع لا معین له و إن کان حزنا فهو    علی ما هو المرکوز فی النفس الحیوانیة من فقد المشتهیات النفسانیة لا علی ما أصاب سادات الزمان;48

 

اما این‏که - مقدس اردبیلی گفته است - غنا برای گریه و زاری قرار داده شده است، درست نیست. بنابر آنچه دانستی که غنا چیزی جز صدای لهوی نیست، بلکه بنابر ظاهر تعریف مشهور از ترجیع مطرب نیز سخن ایشان درست نیست. به دلیل این‏که طرب حاصل از غنا اگر شادی باشد، منافات با زاری کردن دارد نه این‏که برای آن معین شده باشد و اگر حزن باشد، به دلیل ناکامی‏های نفسانی است که در نفس حیوانی رخنه کرده است نه به دلیل مصائبی که به بزرگان زمان رسیده باشد.

این بیان شیخ نشانگر آن است که شیخ غنای در کلام مقدس را نیز به معنای غنای لهوی گرفته و طبق این مبنا ایشان را نقد می‏کند.

مؤید دیگر بر این‏که مقصود مقدس اردبیلی غنای غیرمطرب است، استناد وی به جواز نیاحه و اخذ اجرت بر آن یا نیاحه اهل مدینه از زمان رسول خدا(ص) تا زمان حاضر است. ایشان اضافه می‏کند که چون در بیشتر موارد نیاحه از غنا جدا نیست، عدم ردع رسول خدا(ص) و وائمه(هم) نشانگر تأیید غنای در نیاحه است. در نتیجه استناد وی به نیاحه، نشانگر آن است که مقصود ایشان از غنای در مراثی، صداهای بلند و کش‏داری است که در بیشتر نوحه‏سرایی‏ها رواج دارد و نوحه‏سرایی بدون آن، اغلب تحقق نمی‏یابد.

بل الظّاهر أنّها لا تکون إلّا معه;49

بلکه ظاهر این است که نوحه‏سرایی بدون غنا نیست.

 

در نهایت ایشان بحث از غنای در مراثی امام حسین(ع) را چنین به پایان می‏رساند: و لکن لا بدّ من قصد التّفجّع، و النّدبة علیه(ع) فی الغناء بمرثیّته لا غیر، و هو ظاهر;50

 

و اما حتماً غنای در مرثیه امام حسین(ع) باید به قصد ندبه و زاری باشد، نه چیز دیگری و البته این روشن است.

 

بنابراین مقصود ایشان از غنای در مراثی، غنای غیرمطرب است که شیخ و حضرت امام خمینی و سایرین آن را جایز می‏دانند، اما چون مقصود مقدس اردبیلی بر آنان مشتبه شده است، به نقد آرای ایشان پرداخته‏اند. مؤید این مطلب سخن پایانی شیخ است که می‏نویسند:

 

از این مطلب و مطلبی که گذشت مبنی بر این‏که مرثیه مطرب نیست، مقصود مقدس معلوم می شود. گویا مقصود ایشان مرثیه‏های متدینین زمان خودشان است و قصدشان از مرثیه خوانی چیزی غیر از اظهار ناراحتی و عزاداری نبوده است. گویا در زمان ایشان از مراثی زمان ما خبری نبوده است. مرثیه‏هایی که چنان با طرب و غنایی همراه‏اند که اهل لهو و لعب به جای شرکت در مجالس پای‏کوبی، در آنها شرکت می‏کنند. همان‏طور که چنین مجالسی در زمان ما شایع است! زمانی که حضرت رسول‏الله(ص) از آن خبر داده است; آنجا که می فرمایند: »قرآن را به جای نی زدن می‏خوانند. « همان‏طور که زیارت سالار شهیدان(ع) به مسافرت لهوی برای ثروتمندان تبدیل شده است. همان‏طور که پیامبر اسلام به نظیر آن در مورد حج خبر داده بودند; آنجا که فرموده بودند: »ثروتمندان برای تفریح و لهو و لعب و متوسطین برای تجارت و فقرا برای ریا کردن به حج خواهند رفت. «

 همان‏طور که قرآن در مورد خاصی نازل می‏شود، اما حکم آن در نظایرش نیز جاری است، کلام ایشان نیز اگرچه در مورد حج است، اما در نظایر آن نیز جریان دارد.51

 

 

 

مقصود محقق سبزواری، از غنا و نقد آن

مشابه همان اشتباهی که در برداشت از ظاهر سخن مقدس اردبیلی رخ داده، در برداشت از سخن محقق سبزواری، صاحب کفایة الاحکام (وفات 1090ه. ق) نیز پیش آمده است. برخی از بزرگان بدون در نظر گرفتن مقصود وی از غنا و براساس تلقی خود از آن، نظریه وی را در جواز غنای در قرآن و مراثی امام حسین(ع) به نقد و چالش کشیده‏اند.

و صرّح المحقّق و جماعة ممّن تأخّر عنه بتحریم الغناء و لو کان فی القرآن. لکن غیر واحد من الأخبار یدلّ علی جوازه، بل استحبابه فی القرآن بنأً علی دلالة الروایات علی جواز حسن الصوت و التحزین و الترجیع فی القرآن، بل استحبابه، و الظاهر أنّ شیئاً منها لا یوجد بدون الغناء علی ما استفید من کلام أهل اللغة و غیرهم;52

 

محقق و عده‏ای از علمای بعد از ایشان، غنا را حتی اگر در قرآن باشد، حرام دانسته‏اند. لکن روایات بسیاری گذشته از جواز، دلالت بر استحباب دارند. براساس روایاتی که دلالت بر جواز، بلکه استحباب صدای دل‏نشین و محزون و مرجّع در قرآن می‏کند، و از ظاهر آنچه از کلام اهل لغت استفاده می‏شود، هیچ‏کدام از آنها بدون غنا پیدا نمی‏شود.

 

در آغاز کلام ایشان نکات لطیفی نهفته است که می‏تواند منظور او را از غنای در قرآن روشن کند. استدلال به روایات فراوانی که به »حسن الصوت«، »تحزین« و »ترجیع« تشویق کرده‏اند و این مطلب که طبق تعریف اهل لغت این اوصاف بدون غنا محقق نمی‏شود، نشانگر آن است که غنا از نظر محقق سبزواری همان صداهای متعارف در میان متدینین و قاریان قرآن است، نه چیزی فراتر از آن. از نظر وی همین تحزین و حسن صوت عرفی هرگز بدون غنا ایجاد نمی‏شود. بنابراین غنای مورد نظر وی، غنای غیرلهوی است. همان چیزی که شیخ انصاری نیز تصریح کرده است که صدای خوشی که لهوی نباشد، دلیلی برای حرمت ندارد.

کل ما لا یعد لهوا فلیس بحرام و إن فرض صدق الغناء علیه;53

هر آنچه که لهو به حساب نیاید، حرام نیست، اگرچه بر فرض، غنا بر آن صدق نماید.

در ادامه وی حکایت عبدالرحمان بن سائب را تعریف می‏کند:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَائِبً قَالَ قَدْ مَرَّ عَلَیْنَا سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصً فَأَتَیْتُهُ مُسَلِّماً عَلَیْهِ فَقَالَ لِی مَرْحَباً یَا ابْنَ أَخِی بَلَغَنِی أَنَّکَ حَسَنُ الصَّوْتِ بِالْقُرْآنِ قُلْتُ نَعَمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ   اللَّهِ(ص) یَقُولُ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَإِذَا قَرَأْتُمُوهُ فَابْکُوا فَإِنْ لَمْ تَبْکُوا فَتَبَاکَوْا وَ تَغَنَّوْا بِهِ فَمَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ فَلَیْسَ مِنَّا;54

سعد بن ابی‏وقاص به سوی ما آمد، من نزد او رفتم و سلام دادم. بعد از تشویقم گفت: شنیده‏ام که قرآن را با صدای دل‏نشینی می‏خوانی. گفتم: بله بحمدالله. گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: قرآن با حزن و اندوه نازل شده است، پس هنگام تلاوتش، گریه کنید، اگر نتوانستید، تظاهر به گریه کنید، و آن را با غنا بخوانید، زیرا کسی که آن را با غنا نخواند، از ما نیست.

و در استدلال به این‏که مقصود رسول خدا(ص) از غنا، استغنا و بی‏نیازی نبوده است، به سخن طبرسی استناد می‏کند:

وتأول بعضهم تغنوا به بمعنی استغنوا به، وأکثر العلماء علی أنه تزیین الصوت وتحزینه;55

 

برخی »تغنوا به« را به معنای استغنای به قرآن گرفته‏اند، ولی اکثر علما بر این باورند که مقصود از آن، زیباسازی صدا و محزون کردن آن است.

 

سپس اضافه می‏کند که این مطلب دلالت می‏کند که غنای به قرآن از نظر طبرسی نیز مستحب بوده و خلاف آن نظر معروفی نبوده است. 56 وی در ادامه دو وجه برای جمع میان روایات حرمت غنا در قرآن، و روایات استحباب حسن صوت و ترجیع و تغنی در قرآن ذکر می‏کند که مختصر آن چنین است:

 

1. حمل روایاتی که غنا در قرآن را حرام می‏دانند، به سبک لهوی که اغلب اهل فسق و فجور به آن سبک غنا می‏کنند. سپس روایاتی در تأیید این وجه می‏آورد.  . روایات حرمت، اغلب اطلاق دارند و مطلق غیر از عام است; زیرا عام ظهور در عموم دارد ولی اطلاق بعد از تکمیل مقدمات حکمت، شمول پیدا می‏کند و چون فرد شایع و غالب از غنا در زمان ائمه(هم) غنای لهوی بود، این روایات انصراف به ماوقع خارجی دارند. در نتیجه مقصود آن روایات، غنا به معنای صدای دل‏نشین و محزون و ترجیع در آن نیست. سپس چندین روایت را در تأیید این وجه ذکر می‏کند. 57

آنگاه چنین می‏افزاید:

و فی عدّة من تلک الأخبار إشعار بکونه لهواً باطلًا و صدق ذلک فی القرآن و الدعوات و الأذکار المقروءة بالأصوات الطیّبة المذکّرة للآخرة المهیّجة للأشواق إلی العالم الأعلی محلّ تأمّل;58

و در تعدادی از آن احادیث، اشعار به این است که غنای محرم، لهو و باطل است و صدق آن بر خواندن قرآن و دعاها و اذکار با صداهای دل‏نشینی که یادآور آخرت‏اند و شوق انسان را به سوی عالم اعلا به هیجان درمی‏آورند، جای تأمل و تردید است.

او در این بخش از سخن خود به مبنای شیخ انصای در تعلیل حرمت غنا به لهو و باطل بودن آن، بسیار نزدیک شده است و مدعی نفی لهو و باطل بودن از غنای در قرآن است. البته وی غنای در قرآن را نیز به معنای تلاوت دل‏نشین و محزون و مرجّع دانسته و می‏نویسد:

و الظاهر أنّ شیئاً منها لا یوجد بدون الغناء علی ما استفید من کلام أهل اللغة و غیرهم.

به عبارتی ایشان معتقد است - و البته در این اعتقاد به حق رفته است - که  غنا از نظر اهل لغت، هر صوت دل‏نشینی را شامل می‏شود و هیچ‏کدام از انواع تلاوت‏هایی که در احادیث بدان تشویق شده است، بدون غنا ایجاد نمی‏شود.

خلاصه این‏که پیش از نقد مبنای یک شخص ابتدا باید موضوع بحث را از نظر وی روشن کرد، آن‏گاه به سراغ نقد ادله رفت. در بیشتر موارد برای روشن کردن محل نزاع، رجوع به اهل لغت کافی نیست، بلکه باید به شکل استدلال‏ها، نمونه‏ها و مثال‏ها، روایات و آیاتی که بدان‏ها استناد می‏کنند نیز توجه داشت. اگر کسی در سیر بحث محقق سبزواری تأمل کند و به استشهادها، استدلال‏ها و نمونه‏ها و مثال‏های ایشان توجه کافی نماید، تردیدی نخواهد داشت که ایشان غنای لهوی را مانند شیخ و بسیاری‏دیگر از فقها، حرام می داند. بنابراین ایشان نیز غنای لهوی و مناسب مجالس فسق و فجور را حتی در قرآن و مراثی حرام می‏داند. البته مسئله تطبیق بر مصادیق خارجی، بحث دیگری است و ممکن است میان فقها نیز مانند مردم عادی اختلافاتی رخ بدهد، مثلاً صدای روضه‏خوانی از نظر یکی لهوی و از نظر دیگری غیرلهوی باشد.

فإذن لا ریب فی تحریم الغناء علی سبیل اللهو و الاقتران بالملاهی و نحوهما. ثمّ إن ثبت إجماع فی غیره کان متّبعاً، و إلّا بقی حکمه علی أصل الإباحة، و طریق الاحتیاط واضح;59

در نهایت، در حرمت غنایی که با سبک لهو و همراه با آلات لهوی و مانند آن باشد تردیدی نیست. سپس اگر اجماع در غیر این مورد ثابت شد، پیروی خواهد شد والا حکمش بر اصل اباحه باقی می‏ماند و البته راه احتیاط روشن است.

 

نتیجه‏گیری

اهم نتایجی که از این تحقیق به دست می‏آید، عبارت‏اند از:

1. با توجه به گسترش روزافزون وسائل و اسلوب‏های تولید صدا از یک‏سو، و افزایش نغمه‏های لهوی و باطل غیرغنایی از سوی دیگر، باید مدخل بحث را تغییر دهیم و به جای غنا، عناوین عمومی‏تری نظیر سخن یا اسلوب باطل و لهوی را مطرح سازیم.

2. باطل و لهو در قرآن با دو مشخصه مهم »اضلال عن سبیل الله« و »استهزاء بآیات الله« مشخص شده است. بنابراین هر سخن یا آهنگ و اسلوب صدایی که منجر به چنین نتایجی شود، مشمول حرمت لهو و باطل می‏شود. در نتیجه اصراری نیست که برای اثبات حرمت غنا از ترجیع داشتن یا نداشتن آن بحث شود، بلکه اگر صدایی با ایجاد تمایلات شهوانی موجب سقوط در گناه شود حرام است، گرچه ترجیع نداشته باشد.

3. موارد جواز غنا از قبیل: حذاء الابل، نوحه و اعراس، باید عاری از حالت‏های لهوی باشند، در غیر این صورت غنای در آنها نیز حرام است.

4. برای اثبات حرمت غنا در قرآن و مراثی نیازی به اثبات شمول ادله غنا به آن دو نیست; زیرا اگر تغنی به آن دو از مصادیق لهو باشد، برای اثبات حرمت کافی است، گرچه عرف آن را غنا نداند و آثار غنا را در آن احساس نکند.

5. اختلافی که میان فقهایی نظیر شیخ انصاری و حضرت امام خمینی از یک‏سو و محقق اردبیلی و محقق سبزواری از سوی دیگر مطرح است، ریشه در اختلاف تعاریف آنان از غنا دارد. با تأمل بیشتر در مقصود ایشان از غنا و غنای در قرآن و مراثی، اختلاف‏ها برچیده می‏شود; زیرا ایشان معنای عرفی و لغوی غنا را، اعم از لهوی و غیرلهوی می‏دانند و غنای لهوی را حتی در قرآن حرام می‏شمارند، اما غنای غیرلهوی که به مطلق صوت دل‏نشین و اثرگذار اطلاق می‏شود، نه تنها حرام نیست بلکه پسندیده است.

فهرست منابع
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 15 جلد، دار صادر - بیروت - لبنان، نوبت چاپ سوم، 1414 ه. ق.
 2. احسائی، ابن ابی جمهور، محمد بن علی بن ابراهیم، غوالی (عوالی) اللئالی العزیزیة، 4 جلد، دار سید الشهداء للنشر - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1405 ه. ق.
3. تاج‏الدین شعیری، جامع الاخبار، یک جلد، انتشارات رضی قم، 1363 هجری شمسی.
4. تمیمی مغربی، ابوحنیفه، نعمان بن محمد بن منصور، دعائم الاسلام، 2 جلد، مؤسسه آل‏البیت علیهم السلام - قم - ایران، نوبت چاپ دوم، 1385 ه. ق.
5. حر عاملی، محمدبن حسن بن علی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، 29 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1409 ه. ق.
6. حمیری، عبداللّه بن جعفر، قرب الاسناد، 3 جلد، کتابفروشی نینوا - تهران - ایران.
7. خامنه‏ای، سیدعلی بن جواد حسینی، أجبوة الاستفتاءات، در یک جلد.
8. خمینی، سید روح‏اللّه موسوی، المکاسب المحرمة، 2 جلد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1415 ه. ق.
9. سبزواری، محقق محمدباقر بن محمد مؤمن، کفایة الاحکام، 2 جلد.
10. شیخ انصاری، مرتضی بن محمد امین، کتاب المکاسب المحرمة والبیع
والخیارات (ط - القدیمة)، 3 جلد7 منشورات دار الذخائر - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1411 ه. ق.
11. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات جهان، 1378 هجری قمری.
12. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، 6 جلد، کتابفروشی مرتضوی - تهران - ایران، نوبت چاپ سوم، 1416 ه. ق.
13. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، 10 جلد، دارالکتب الاسلامیة - تهران - ایران، نوبت چاپ چهارم، 1407 ه. ق.
14. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائدة والبرهان فی شرح إرشاد الاذهان، 14 جلد، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم - قم - ایران، نوبت چاپ اول، 1403 ه. ق.
15. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، 18 جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام - بیروت - لبنان، نوبت چاپ اول، 1408ه. ق.
1. »... قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ) قَالَ مِنْهُ الْغِنَاءُ« (وسائل‏الشیعة، ج17، ص308، ح22613).
2. انسان بدون تردید مخلوق خداست و فرض آن به معنای تردید در مخلوق بودن او نیست، بلکه از آن جهت که عقل به حسب فرض‏های مختلف، احکام مختلف و گاه متناقضی را درک می‏کند، یادآوری این فرض لازم است. چنان‏چه برخی می‏گویند، عقل حکم می‏کند که انسان از فرصت محدود دنیا و زندگی گذرا بهترین استفاده‏ها را باید بکند و بیشترین لذت‏ها را ببرد و غنا نیز در این هدف به او کمک خواهد کرد. بنابراین از نظر عقل نه تنها نکوهید نیست، بلکه بسیار ستوده است. این حکم عقل با فرض نفی خدا یا معاد و محدود بودن زندگی انسان به چند صباح زندگی دنیا، امری معقول است. در حالی که با فرض پذیرش خدا و معاد، تمام نتایج عوض شده و نظام ارزشی تغییر می‏یابد و در نتیجه احکام عقل نیز دگرگون می‏شود.
 
3. گرچه هر آسیبی به مراحل رشد انسان نکوهیده است، اما نکوهیدگی عقلی نیز مانند نکوهش‏های شرع، دارای مراتب است; یعنی عقل نکوهیدگی‏ها را به حسب آثار و پی آمدهای منفی آن لحاظ می‏کند و چنانچه آثار منفی فلان عمل، آسیب‏های جدی به انسان برساند، عقلاً نکوهیدگی به حدّی می‏رسد که او را الزام به ترک می‏کند و در صورت ترک نکردن، او را مستوجب سرزنش، عتاب و حتی ضمان و یا عقاب می‏نماید، اما در غیر این صورت، عقل آن را مکروه خواهد دانست. از سوی دیگر اگر عقل هر امر نکوهیده یا مضری را حرام بداند، عسر و حرج و بلکه اختلال در نظام پیش می‏آید، مثلاً اگر عقل از هر عملی که اندک لهوی در آن باشد منع تحریمی کند، تکلیف به ما لایطاق می‏شود که عقلاً قبیح است. بنابراین تنها لهویاتی که آسیب‏های جدّی به او وارد می‏سازند، حرمت عقلی خواهند داشت.
4. سوره لقمان، آیه6.
5. سخن گفتن یکی از گرایش‏های فطری و نیازهای ضروری انسان است. از این رو اصل آن ضروری است و مانند هر فعل اختیاری، دارای احکام خمسه است که تنها در صورت لهو یا باطل بودن حرمت می‏یابد، مانند غیبت، دروغ، ظلم و... .
6. المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص209; ترجمه المیزان، ج16، ص313.
7. سوره لقمان، آیه7.
8. سوره حج، آیه30.
9. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص372; ترجمه المیزان، ج14، ص524.
10. شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص286.
11. دعائم الإسلام، ج2، ص207، ح758.
12. استعمال کراهت در لسان قرآن و سنت به معنای حرمت، شایع و رایج است. در این روایت نیز شکی در آن نیست; زیرا حرمت غنا از مسلمات است و محل شاهد تنها عنوان »ملاهی« و »صد عن ذکر الله« است.
13. الخصال، ج2، ص610.
14. شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص291.
15. مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، ج8، ص63.
16. کفایة الأحکام، ج1، ص433.
17. همان، ص434.
18. امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج1، ص307.
19. الکافی، ج6، ص431، ح5.
20. وسائل الشیعة، ج17، ص308، ح22613.
21. الکافی، ج6، ص431، ح1.
22. مستدرک الوسائل، ج17، ص416، ح2 - 21711 - 8.
23. عوالی اللآلی، ج1، ص261، ح42.
24. قرب الإسناد، ص121.
25. لسان العرب، ج15، ص138.
26. همان، ص136.
27. لسان العرب، ج1، ص558; مجمع البحرین، ج2، ص109.
28. شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص142.
29. امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج1، ص307.
30. سید علی خامنه‏ای، أجوبة الاستفتاءات، ص249.
31. »وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّة أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَة لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلآ أَساطیرُ الأَوَّلینَ« (سوره انعام، آیه25).
32. سوره فرقان، آیه3.
33. »وَ هذا کِتابُ أَنْزَلْناهُ مُبارَکُ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها« (سوره انعام، آیه92).
34. »کِتابُ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکُ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الأَلبابِ« (سوره ص، آیه29).
35. عَلِیّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرً عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْنِ« (الکافی، ج2، ص614، ح2).
36. سوره کهف، آیه56.
37. از دیگر آیاتی که می‏توان در تأیید این مطلب بدان استناد کرد این آیه است: »وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فی حَدیثً غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً« (سوره نساء، آیه140).
38. الکافی، ج2، ص614، ح3.
39. امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج1، ص307.
40. شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص291.
41. عیون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص42، ح140.
42. الکافی، ج2، ص617، ح1. ظاهراً مقصود از این فرقه، صوفیه هستند که در زمان امام صادق(ع) اجتماعاتی داشتند.
43. »و ظهر مما ذکرنا أنّه لا فرق بین استعمال هذه الکیفیة فی کلام حقًّ أو باطل، فقراءة القرآن و الدعاء و المراثی بصوت یُرجَّع فیه علی سبیل اللّهو لا إشکال فی حرمتها و لا فی تضاعف عقابها; لکونها معصیة فی مقام الطاعة، و استخفافاً بالمقروّ و المدعوّ و المرثی«.و من أوضح تسویلات الشیطان: أنّ الرجل المتستّر قد تدعوه نفسه لأجل التفرّج و التنزّه و التلذذ إلی ما یوجب نشاطه و رفع الکسالة عنه من الزمزمة الملهیة، فیجعل ذلک فی بیت من الشعر المنظوم فی الحِکم و المراثی و نحوها، فیتغنی به، أو یحضر عند من یفعل ذلک.
و ربّما یُعِدّ مجلساً لأجل إحضار أصحاب الألحان، و یسمّیه »مجلس المرثیة« فیحصل له بذلک ما لا یحصل له من ضرب الأوتار من النشاط و الانبساط، و ربّما یبکی فی خلال ذلک لأجل الهموم المرکوزة فی قلبه، الغائبة عن خاطره، من فقد ما تستحضره القوی الشهویّة، و یتخیّل أنّه بکی فی المرثیة و فاز بالمرتبة العالیة، و قد أشرف علی النزول إلی درکات الهاویة; فلا ملجأ إلّا إلی اللّه من شرّ الشیطان و النفس الغاویة« (شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص298).
44. مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، ج8، ص57.
45. تهذیب الأحکام، ج6، ص359.
46. همان، ص61.
47. همان، ص63.
48. شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص156.
49. همان، ص63.
50. همان.
51. »ثم إنه یظهر من هذا و ما ذکر أخیرا من أن المراثی لیس فیها طرب أن نظره إلی المراثی المتعارفة لأهل الدیانة التی لا یقصدونها إلا للتفجع و کأنه لم یحدث فی عصره المراثی التی یکتفی بها أهل اللهو و المترفون من الرجال و النساء بها عن حضور مجالس اللهو و ضرب العود و الأوتار و التغنی بالقصب و المزمار کما هو الشائع فی زماننا الذی قد أخبر النبی ص بنظیره فی قوله یتخذون القرآن مزامیر کما أن زیارة سیدنا و مولانا أبی عبد الله(ع) صار سفرها من أسفار اللهو و النزاهة لکثیر من المترفین. و قد أخبر النبی ص بنظیره فی سفر الحج: و أنه یحج أغنیاء أمتی للنزهة و الأوساط للتجارة و الفقراء للسمعة و کان کلامه(ص) کالکتاب العزیز واردا فی مورد و جاریا فی نظیره« (شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص40).
52. کفایة الأحکام، ج1، ص428.
53. شیخ انصاری، المکاسب، ج1، ص147.
54. جامع الأخبار، ص49; کفایة الأحکام، ج1، ص432.
55. مجمع البیان، ج1، ص46.
56. کفایة الأحکام، ج1، ص432.
57. همان.
58. همان، ص433.
59. همان، ص434.