مقدمه
شهید اول اعلم و سرآمد عالمان زمان خود بود. از اینرو، وقتى مکتبى را در فقه پایه گذارد، بسیارى از فقها بدان گرویدند و به آن مکتب تا حدود یک قرن و نیم توجه ویژه نمودند.1 آن فقیهان و دانشمندان تازههایى علمى نیز آوردند، اما در اساس کار بیشتر بر شرح و بیان آرا و افکار او همت مىگماشتند و از چهارچوبى که وى ترسیم کرده بود، پا فراتر ننهادند.2
کتابهاى فقهى شهید اول اگرچه متعدد است، بیشتر آنها جنبه متن و فتوا دارد. تنها کتاب غایةالمراد استدلالى محض است. غایة المراد فى شرح نکث الارشاد از متون مهم فقه و از شرحهاى مهم ارشادالاذهان علامه حلى (726ق( است. ویژگىهاى خاص مکتب فقهى شهید اول را مىتوان در زیر چند عنوان خلاصه کرد:
توجه به آراى گذشتگان
از ویژگىهاى کتاب غایةالمراد این است که شهید اول در این کتاب به آراى بسیارى از فقهاى متقدم و متأخر خصوصاً پس از دوره علامه حلى تا دوره خود پرداخته است. او آراى فقیهان پس از قرن هشتم از سال 770 - 700 ق را دراین کتاب یادآور شده است، یعنى فقیهانى که کتابهاى بسیارى از آنان در دسترس نیست و به همین دلیل، او را »لسانالمتقدمین« دانستهاند; زیرا در کتابهاى تألیف شده تا دوره شهید اول تنها چند کتاب به ذکر آراى فقها روىکردى خاص نشان دادهاند. مهمترین آنها کتاب مختلفالشیعه علامه حلى است. مختلفالشیعه که همچون فقه مقارن درون مذهبى است و درباره اختلافات بین فقیهان و ادله آنها نوشته شده، مهمترین کتاب و مصدر فقهى است. بسیارى از آراى فقیهان متقدم را جز از طریق کتاب مختلفالشیعه نمىتوان شناخت; زیرا بعضى کتابهاى مهم فقهى شیعه همچون بشرىالمخبتین احمد بن طاووس حلى (673 ق( از بین رفته و فتاواى قدما یعنى حسنبنابىعقیل عمانى و محمدبناحمدبنجنید اسکافى که فقهاى پس از آنها تحمل برترى فتاواى آن دو را نداشتهاند، جز در این کتاب یافت نمىشود. البته محقق حلى (675 ق( در المعتبر به فتاواى آنان اهتمام ورزیده، ولى المعتبر فقط بخش عبادات تا اواخر حج را دربرگرفته و نظم و ترتیب آن چون مختلفالشیعه نیست. گفتنى است علامه حلى در کتاب مختلفالشیعه تنها فتاوا و اقوال فقیهان برجسته را آورده و دلیل آنها را متعرض شده، ولى شهید اول که پس از محقق حلى و علامه حلى فقیه برجستهاى بوده، به نقل فتاوا و اقوال متقدمان اهمیت داده و از برخى عالمان درجه دوم جهان تشیع نیز فتوا و نقل قول کرده و بر نقل اقوال و ادله آنها نیز اصرار کرده است. به همین دلیل او را »لسانالقدما« نامیدهاند. برخى از محققان ادعا کردهاند که از وى حدود سى کتاب نقل کرده که اینک در دست ما نیست. گاهى شهید اقوالى را از فقیهان متقدم بر علامه حلى نقل کرده که در مختلفالشیعه و سایر کتابها هم بدان تذکر داده نشده است.3
احاطه بر فقه مقارن
میرزا حسین نورى در مستدرکالوسائل و محدث برجسته شیخ عباس قمى (1369 ه. ق( در سفینةالبحار درباره شهید اول فرمودهاند:
انه اوّل من هذب فقه الشیعه من فقه العامه;4
)شهید اول( اولین فقیهى است که فقه شیعه را از فقه اهل سنت و جماعت پالایید.
از مرحوم آیةاللّه العظمى بروجردى (380 ق( بارها نقل شده که فرمودهاند فقه پنج فقیه شیعه بر فقه دیگران برترى دارد: فقه فاضلین; محقق حلى (675ق( و علامه حلى (726 ق(، فخر الدین حلى (771 ق( و فقه شهیدین; زیرا آنان علاوه بر فقه شیعه به فقه اهل خلاف نیز احاطه داشتهاند.5 جمع بین این دو سخن آن است که این پنج فقیه بر فقه عامه مسلط بودهاند و از محضر علمى دانشمندان عامه بهره بردهاند، به ویژه شیخ طوسى و فاضلین در فقه مقارن کتاب نوشتهاند و آثارى چون الخلاف )شیخ طوسى(، تذکرةالفقها و منتهىالمطلب )علامه حلى( را پدید آوردهاند. همچنین شهید ثانى و محقق اول )حلى( در کتاب مسالکالافهام و المعتبر متعرض فتاوى فقیهان عامه شدهاند. شهید اول کتاب غایةالمراد را در فقه مقارن نوشته و بر آن احاطه داشته است. او همراه با احاطه بر فقه عامه متعرض فقه آنها شده است. پس از آنکه در دوره متأخران یعنى از دوره محقق حلى (675 ق( تا دوره شهید اول، محقق و پیروان او همچون علامه حلى و فاضل مقداد سیورى متعرض فقه عامه شدهاند، شهید فقه شیعه را دیگر بار با نگاه فقه طائفى نوشت. او بر فقه اهل سنت آگاهى داشت و در محضر دانشمندان عامه تحصیل کرده بود، اما فقه شیعه را پالایش کرد. سخن شیخ عباس قمى و استادش میرزا حسین نورى به وجه دوم نظر دارد.6
3. تکثر آرا
تکثر فتاوا از ویژگىهاى فقه شهید اول به شمار مىرود. چند فقیه در میان علماى اسلام و مؤلفان فقه در کثرت فتاوا معروفند; یکى از آنها علامه حلى و دیگرى شهید اول است. این مطلب از تفحص و تتبع در فقه و ادله آن سرچشمه مىگیرد، خصوصاً فقیهانى که بارها از اول فقه تا آخر فقه را مرور کردهاند و در هر دورهاى به مناسبتى ادله فقهى را از نظر گذراندهاند. این مراجعات پى در پى باعث مىشود تا در هر دوره نظرى خاص داشته باشند.
شهید ثانى در کتاب مسالکالافهام
الى تنقیح شرائعالاسلام مىنویسد: علامه حلى در کتابهاى گوناگون فتواهاى مختلف داده است، چنانکه در پنج کتاب فقهى خود پنج فتوا داده است; در یکى وجوب، در دیگرى استحباب، در سومى اباحه، در چهارمى کراهت و در پنجمى حرمت.
شیخ یوسف بحرانى (1186 ق( نیز در لؤلؤةالبحرین به علامهحلى اشکال کرده که کتابها را در یک جهت نوشته و تکرارى است. شهید اول نیز همینگونه بوده است; گاهى شهید ثانى در الروضه یادآور شده که شهید اول به تعداد کتابهاى فقهى خود فتوا دارد. شهید ثانى از تعدد فتواهاى علامه حلى نیز تعجب کرده است.
علت تغییر در فتواى فقیهان چه مىتواند باشد؟
یکم. چون بر اثر مرور زمان به ادله جدید برمى خورند. براى نمونه، متن روایى فقها در دوره علامه حلى کتاب تهذیب الاحکام بوده و بدانگونه که فخرالدین حلى گفته، آن را دوبار در محضر پدرش خوانده است. درس خارج فقه در آن دوره و دورههاى بعد خواندن متون حدیثى بوده و چون ممکن است در آن هنگام که فلان کتاب فقهى را بررسى مىکرده و مىنوشته، به برخى روایات دسترس داشته که بعد با آگاه شدن از روایات دیگر، فقیهى را ضعیف شمرده است، مانند اینکه در تهذیب آن را ضعیف یافته، ولى کافى آن را صحیحالسند خوانده است.
دوم. گاهى مبانى یک فقیه عوض مىشود، همانطور که مبانى رجالى آیةاللّه خوئى در مورد روایات کاملالزیاره عوض شد. این تغییر به تغییر در بسیارى از فتاوا انجامید.
به همین دلیل، رواتى را در دورهاى ضعیف و یا هیچ مىشمردهاند و در دوره بعد آن را به وجه دیگرى لحاظ مىکردهاند.
سوم. عدم دسترسى به منابع، دلیل دیگر بر تغییر فتواى فقیهان است که چون در سفرهاى گوناگون کتابهاى خود را مىنوشتهاند، ممکن است کتابهاى قبلىشان را به همراه نمىبردهاند.
فخرالدین حلى در ایضاحالفوائد فروعى را نقل مىکند که پدرش در بسطام شاهرود بر وى ایراد کرده و در حدود چهل صفحه بعد مىگوید پدرم این فروع را در سرخس در همراهى با سلطان محمد خدابنده ایراد کرده است. شاید علت تغییر فتواهاى علامه حلى و شهید اول این مطلب نیز باشد.
نگاه شهید به آثار قدما به منزله نصوص روایى
از مرحوم آیةاللّه العظمى بروجردى (1380 ق( نقل شده که فرمود کتابهاى فقهى متقدمان دو دسته بوده است: دستهاى کتاب فقه منصوص است که متن آن را از روایات برگرفتهاند و مؤلفان روایات را به تحریر جدید از روایات مىگرفتند. لذا اینگونه متون فقهى را فقه »متلقاط و منصوص« مىگفتند. کتاب المقنع و الهدایة تألیف شیخ صدوق (1381 ق(، النهایة شیخ طوسى (460 ق(، المقنعه شیخ مفید (413 ق(، المهذب عبدالعزیز بن براج (480ق( و الکافى ابوالصلاح حلبى در زمره کتابهاى »متلقاط و نصوص« است و در مقابل کتابهایى بوده که آنها را »فقه مستنبط« مىنامیدهاند. مؤلف فروع فقهى این کتابها را از اصول و قواعد کلى فقه استخراج مىکرده است. شیخ طوسى در مقدمه المبسوط با اشاره به اینکه اهل سنت به شیعیان نسبت دادهاند که کتاب و فروع فقه مستنبط ندارد و فقط روایات را نقل مىکنند، حدیثى از امام صادق)ع( نقل کرده که فرمودهاند: »علینا إلقاء الاصول وعلیکم التفریع«. شهید اول نیز در عبارتى به این مطلب اشاره کرده است. علامه حلى در ارشاد الاذهان فرموده است:
ولو جنت الماشیة على الزرع ضمن مالکها مع التفریط لابدونه وقیل یضمن لیلاً لا نهاراً مذهب اکثر الاصحاب... وهى روایة السکونى: »عن جعفر عن أبیه أنه قال: کان على)ع( لایضمن ما أفسدت البهائم نهاراً ویقول على صاحب الزرع حفظه وکان یضمن ما أفسدت لیلاً ومتأخروا الاصحاب کابنادریس وابنى سعید والامام المنصف جعلوا الضابط التفریط وعدمه وحملوا الروایة على ذلک«.
شهید پس از این مطلب فرموده:
والحق أن العمل فى هذه لیس هذه الروایة بل اجماع الاصحاب ولما کان الغالب حفظ الدابة لیلاً وحفظ الزرع نهاراً خرج الحکم علیه ولیس فى حکم المتأخرین ردّ لقول القدماء تبعوا عبارة الأحادیث والمراد هو التفریط قال ینبغى أن یکون الخلاف هنا الا فى مجرد العبارة واما المعنى فلا خلاف فیه.7
بنابراین عبارت، شهید فتاواى منقول در این کتاب را برگرفته از نصوص روایى مىدانستهاند. شاید تعبیرات آیةاللّه بروجردى که فقه قدما را به منصوص و مستنبط تقسیم مىکرد، برگرفته از همین نظریه شهید اول باشد، بلکه برخى محققان معتقدند عبارات کتاب غایةالمراد نیز برگرفته از نصوص است.8
تکیه شهید بر ارتباط معنوى فقه محقق حلى، علامه حلى; فاضلین، فروع منصوص متلقات را در بخش اول هر فصل و فروع مستنبطه را در پایان آن فصل آوردهاند. لذا کتابهایى مانند مسالکالأفهام و جواهر الکلام که با شرح شرایع و کتابهاى ریاضالمسائل و جامعالمدارک که با المختصر النافع شرح داده شدهاند، در مسائل بخش اول روایات را مدرک ذکر مىکنند، ولى در شرح فروع پایانى یا روایتى وجود ندارد که فقط به قواعد کلى استدلال مىکنند یا اگر روایاتى هست، اعتبار ندارد، بلکه ضعیفالسند است. آیةاللّه بروجردى با اشاره به این نکته فرموده است که فاضلین دو بخش مسائل را جدا ذکر کردهاند، ولى شهید اول آن دو دسته را خلط کرده است.
چگونه شهید ترتیب بین مسائل فقهى را در نگارش برهم زده و مسائل منصوصه و مستنبطه را در کنار هم آورده است؟ به نظر مىآید این کار شهید به انگیزهاى بسیار علمى صورت پذیرفته است; زیرا براى نگارش فقه هرگونه تحلیل مىتوان درافکند: نخست آنکه فقه را براساس مستندات آن گرد آورند که در صدر هر باب فروع منصوصه و در ذیل باب فروع مستنبطه را ذکر کنند، همانگونه که محقق حلى در شرائعالاسلام این روش را در پیش گرفته است و آیةاللّه بروجردى این روش نگارش محقق حلى را در شرائعالاسلام کشف کرده است. اگر کسى به کتابهاى شرح شرائعالاسلام همچون جواهر الکلام و نیز شروح المختصر النافع همچون نهایةالمرام و ریاضالمسائل مراجعه کند، به خوبى مىیابد که مسائل اوایل هر باب از نظر مستندات آن با مسائل متفرقه در آخر باب فرق مىکند. مسائل متفرقه، آخر باب یا نص حدیثى ندارد و اگر دارد ضعیف است، اما شهید این ترتیب را در نگارش فروع برهم زده است. او معتقد بوده که این وجه دلیلى براى جدایى نگارش مسائل صدر باب ذیل باب نمىشود.
دیگر آنکه باید در نگارش فروع ارتباط بین فقه را لحاظ کرد. گرچه مسئله اول منصوص و داراى دلیل روایى و قرآنى باشد و مسئله دوم دلیل نداشته باشد، باید سلسله ارتباط بین مسئله محفوظ بماند. به همین دلیل، شهید بین مسائل خلط نموده تا فقیه در یک نگاه مسائل مرتبط به هم را در یک باب به آسانى بیابد، همانطور که شهید مسائلى را که گاهى علامه در ذیل برخى ابواب آورده، با وجود آنکه به آن باب ارتباطى ندارد، بدان عنوان داده و آن را با عنوانى جدید ذکر کرده است. براى نمونه، علامه حلى در کتاب صلح، فروع غیرمرتبطى را با صلح آورده که شهید آنها را در کتاب »تزاحم الحقوق« ذکر کرده است.9 علاوه بر آن برخى کتابهاى فقهى را هم جابهجا کرده و در تنظیم آن روش محقق را پیروى نکرده است. محقق حلى و پیرو او علامه حلى بیشتر کتاب کفارات و نذر در بخش معاملات را به بعد از کتاب نکاح آوردهاند، ولى شهید اول در لمعه آنها را بعد از کتاب وقف از کتاب متاجر ذکر کرده است; زیرا شهید معتقد است که نذور، وقف و کفارات نوعى عبادت است و با کتابهاى عبادى ارتباط دارد، همچنین در حالى که محقق حلى و دیگران همچون علامه حلى مباحث سیاسى یعنى پنج کتاب فقهى قضاء، حدود، شهادت، قصاص و دیات را در بخش پایانى فقه آوردهاند، شهید کتاب قضاء و شهادت را به دنبال نذر آورده است.10
5. توجه ویژه به قواعد فقه
شهید اول پس از یحیى بن سعید حلى که کتاب کوچکى در باب »أشباه و نظایر« نوشت، با تألیف القواعد والفوائد این بخش از فقه را وارد مرحله جدیدى کرد. او در مقدمه مىنویسد: »لم یعمل للاصحاب مثله«.11 این کتاب قواعد فقهى، اصولى ادبى را آورده و آنگاه فروع گوناگون را در ذیل آن تطبیق کرده است. لذا از این جهت جنبه تفریع الفروع على الاصول12 دارد و نیز موارد استثنا از قاعده را آورده; چون »ما من عام الاّ وقد خُصّ«، همانطور که متعرض فتاواى عامه و خاصه در این بحثها شده و نوعى فقه مقارن مطرح کرده است. به عقیده استاد مدرسى، شهید به کمک همین قواعد، اصول شیعه را بسیار بسط داد و آفاق تازهاى را به روى آن گشود. او در تعریفات تحقیقى و ارزنده فقهى ابتکارات و نوآورىهاى بسیار دارد که فقهش را به طور کامل مشخص و ممتاز مىکند.
6. موافقت با شهرت
باوجود آنکه شهید اول را افضل فقهاى اسلام شمردهاند، وى اصرار داشت در فقه همان سیره و روش مشهور بین فقیهان را عمل کند، خصوصاً به شهرت بین قدما اهمیت فراوان مىداد. شهید در ذیل قولى از علامه حلى )لایستقر بالخلوة على رأى( فرموده:
المهر یملک بنفس العقد بأجمعه فى المشهور... إذا ظهر ذلک فان ملکه متزلزل حتى یحصل أحد امور أربعه ردّة الزوج عن فطرة فى وجه أو موته فى المشهور فى الفتاوى ویستقر جمیعه أیضاً بموت الزوجه فى المشهور.13
برخلاف شهید ثانى که روایت صحیحالسند را معتبر مىشمارد، اگرچه برخلاف شهرت بین قدما باشد و نظیر او آیةاللّه خوئى - البته این دو در عین آنکه در مقابل با شهرت بسیار منتقدانه برخورد مىکنند، هنگام فتوادادن مخالف مشهور فتوا نمىدهد و به گونهاى با احتیاط کنار مىآیند - شهید اول اینطور نیست و با شهرت مخالف ندارد، همانطور که روش صاحب جواهرالکلام و بسیارى از فقهاى شیعه اینگونه بوده است، برخلاف محقق اردبیلى (992 ق( که علاوه بر نپذیرفتن شهرت، برخلاف شهرت بسیار جسورانه فتوا مىدهد و به همین جهت فتواهاى نادر و متفرد او زیاد است. اما شهید اول روایات را با اصول و قواعد کلى مذهب مىسنجد. علامه حلى در إرشاد الاذهان آورده: »والحرّة بمثلها وبالحرّة ولا عزم على رأى«. شهید اول مىگوید:
هذا المشهور فى الروایات الاصحاب کصحیحة الحلبى عن ابى عبداللّه علیه السلام ان قتلت المرئة الرجل قتلت به ولیس لهم الا نفساً وصحیحة عبداللّه بن سنان... .14
وهذه کلها نصوص مع موافقتها لقوله تعالى »ان النفس بالنفس«15 وهذا مذهب اصحابنا لم أعرف فیه مخالفا من اصحاب المصنفات والاقوال لا روایة شاذه رواها الاصحاب فى اصولهم بعدة طرف الى ابن مریم الانصارى عن ابى جعفر)ع( انه قال فى امرأة قتلت رجلا قال: تقتل ویؤدى ولیها بقیة المال قال الشیخ فى الکتابین هذه شاذه لم یروها الا ابو مریم وان تکرت فى الکتب فى مواضع ومع ذلک فهى مخالفه لظاهر الکتاب قال اللّه تعالى »وکتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس«.
آنگاه شهید آورده است:
واعلم ان ابامریم هذه هو عبدالغفار بن قاسم ثقة وطریقها إلیه معتبر کل رجاله ثقات لولا مخالفتها للاصول.16
هرچند وى روایات را صحیح السند مىشمارد، معتقد است که با شهرت سازگارى ندارد.
7. توجه به قراین در رد و قبول روایات
شهید اول براى به دست آوردن اعتبار روایات دو راه در پیش دارد: سند روایات و دیگر قراین که بر صدور روایت دارد و این همان مبناى علمى شیخ طوسى است.17
وى مجموعهاى از قراین را برشمرده که اگر سندى براى روایت وجود ندارد و یا سند آن ضعیف است، آن قراین مىتواند دلیل صدور روایت از معصوم باشد. این مبناى علمى شهید براى به دست آوردن اعتبار روایت برخلاف مبناى شهید ثانى است که قراین را در صدور روایت لحاظ نمىکند. راهى براى احراز صدور روایت در نزد شهید ثانى و پیروان او وجود ندارد، جز سند روایت. آیةاللّه خوئى نیز به همین روش عمل مىکرد، ولى به روش طبقه اول چون شیخ طوسى نیز مىتوان اعتماد کرد. علامه حلى فرمود: »ولو قتل المولى عبده عزّز وکفر قیل ویتصدق بقیمته«.
شهید اول در شرح آن فرموده:
هذا أیضاً قریب من المتفق علیه فإن اکثر الاصحاب نصّوا على الصدقة بقیمته، کالشیخین وسلار و ابىالصلاح وابن ابىالجراح و... وتردد فیه الشیخ نجمالدین استضعافاً لسند الروایة الدالة علیه وکذا الامام المصنف رحمه اللّه فى کتبه وهو ما رواه الشیخ عن مسمع بن عبدالملک عن عبداللّه)ع( أن امیرالمؤمنین)ع( رفع إلیه رجل عذب عبده حتى مات فضربه نکالاً وحبسه وسنة وغرمه قیمه العبد فتصدق بها عنه وفى طریقها سهل بن زیاد وضعفه الشیخ فى مواضع والنجاشى وابن الغضائرى ومحمد بن الحسن بن شمعون و هو غال ضعیف جدا متهافت وعبدللّه بن عبدالرحمن الاصم وهو ضعیف لیس بشىء وباقى الروایات لم نذکر فیها شىء سوى الکفارة وکثیر منها صحیح أو قوى أو حسن... .
ثم ان المذهب قد یعرف بخبر الواحد الضعیف لاشتماله على القرائن کما تعرف مذاهب الطوائف وقد نبه الشیخ المحقق على هذا فى المعتبر18 وبالجمله العمدة فتوى مشاهیر الاصحاب والاولى العمل بفتوى الاصحاب وهو الحجة هنا ولا تعویل على الروایة ولهذا عمل بها من19 طرح أخبار الآحاد بالکلیة.20
اگر مولا بندهاش را بکشد تعزیر مىشود و باید قیمت عبدش را صدقه دهد. متقدمان تا عصر محقق حلى همه به این حکم فتوا مىدادهاند و حتى ابن ادریس که به جز واحد عمل نمىکند، بدان فتوا داده است، ولى محقق حلى و علامه در سند آن خدشه کردهاند; زیرا در سند آن سهل بن زیاد است که شیخ طوسى او را در چند مورد و نجاشى و ابن غضائرى ضعیف شمردهاند و نیز دو راوى دیگر هم ضعیفاند، ولى در دیگر روایات که صحیح و قوى و حسن در آن وجود دارد، فقط همان تعزیر ذکر شده و حکم به صدقه نیامده است.
شهید اول در خاتمه مىگوید که مذهب و حکم شرع مقدس گاهى با یک خبر ضعیف ثابت مىشود; چون خبر اگرچه سندش ضعیف است، قراینى دارد که اعتبار آن را ثابت مىکند، همانطور که مذاهب طائفههاى فقهى از شافعیه، حنبلیه و حنفیه و غیر اینها با نقل خبر واحد همراه با قراین ثابت مىشود. محقق این مطلب را در مقدمه المعتبر یاد آورده است. از این رو، مهم همان فتواى مشاهیر اصحاب و بزرگان است; مشهور قدما بنابراین روایت خبر واحد را مطلقاً طرد مىکنند و از اساس همین خبر واحد را نمىپذیرند، مثل ابن ادریس.
8. بررسى و تحلیل متن روایى با ادله عقلى
شهید اول به متن روایات نقادانه مىنگریسته است. براى مثال، روایتى وجود دارد که دلالت مىکند رسول خدا)ص( در نماز سهو کرد و عدهاى از قدما مثل محمدبن الحسن بن الولید و شاگردش محمدبن على بن بابویه قمى (381 ه. ق( معروف به شیخ قمى شیخ صدوق آن را پذیرفتهاند و بلکه مخالفان را در زمره غالیان و مفوضه نامیدهاند، اما فقهاى متکلم همچون شیخ مفید (413 ه. ق( در نقد آن رساله نوشتهاند. شهید اول در متن ذکرىالشیعه درباره روایات »ذوالیدین«21 و عموماً طیف روایاتى که بر رسول خدا)ص( سهو را جایز مىشمارند، اشاره کرده و به آنها خرده گرفته است. جالب توجه آنکه روایات »ذوالیدین« در جوامع روایى شیعه همچون الکافى، من لایحضره الفقیه، تهذیبین )تهذیب الاحکام و الاستبصار(22 آمده و در کتابهاى صحاح ششگانه اهل سنت و بلکه کتابهاى تراجم و رجال و کتابهاى تاریخى وارد شده است، ولى با همه اینها شهید اول به این روایات عمل نکرده است. آوردهاند بارى پیامبر اکرم)ص( نماز را دو رکعتى تمام کرد، ذوالیدین اشاره کرد و گفت: آیا نماز را کوتاه کردهاى یا فراموش نمودهاى؟ پیامبر فرمود: فراموش کردهام. شهید اول پس از آنکه در ذکرىالشیعه فرمود: »وهو متروک بین الامامیة لقیام الدلیل العقلى على عصمة النبى عن السهو« این روایات را با دلیل عقلى بررسى کرده است. فقهاى امامیه درباره اینروایات سه دستهاند: عدهاى مثل شهید اول و قبل از او علامه حلى آن را نقل کردهاند و عدهاى هم آن را پذیرفتهاند و در مقابل دلیل عقلى قرار دادهاند، همچون صدوق و استادش، عدهاى هم بدان استشهاد کردهاند، ولى آن را نپذیرفتهاند، مثل ملاّاحمد نراقى (1245 ه. ق( در کتاب مستندالشیعه.
به هرحال دانشمندان و فقها از دوره قدما به این روایات استناد کردهاند، بلکه بسیارى از دانشمندان اهل سنت نیز به نقل آن توجه داشتهاند.23
نمونه دیگر بیان شهید در مورد شروط قاضى است:
الشرط الثالث علمه بالکتابة وهو قول الشیخ والفاضل والمحقق لاضطراره إلى معرفة الوقائع والاحکام التى لاتنضبط غالباً إلا بما وقیل بعدم الاشتراط وهو احتمال للمحقق والمصنف للاصل ولان النبى)ص( قاضى الکل مع فقدها فى اول امره لقوله تعالى )وما کنت تتلو من قبله من کتاب ولا تخطه بیمینک(.24 فجاز فى غیره وهو ضعیف قال الشیخ: لاختصاصه بصحابة لاتخونونه ولان عدم الکتابة فى النبى زیادة بخلاف غیره فانه نقص وأقول ولاختصاصه بالعصمة المانعة من السهو والغلط الرافعة للاحتیاج إلیها.
شهید در این بحث به عنوان عصمت در تصحیح مسئلهاى فقهى توجه کرده و بر علم تکیه دارد. علامه سیدمرتضى عسکرى معتقد بود که فقهاى پیشین خصوصاً تا اواخر هزاره بیشتر متکلم بودهاند و پس از آن به مرتبه فقهى ره یافتهاند. براى مثال، مشایخ ثلاثه، شیخ مفید (413 ه. ق( و سپس مرتضى (436 ه. ق( و شیخ طوسى (460 ه. ق( هر سه در علم کلام سرآمد عالمان عصر خود بودهاند. محقق حلى و علامه حلى نیز همینطور بودهاند. علامه عسکرى معتقد بود که اگر علامه حلى صد کتاب داشته باشد، نود کتاب در علم کلام است. احاطه آنها در علم کلام و عقاید باعث شد، تا در فقه نیز منهج کلامى داشته باشند و تأثیر علم کلام در اجتهاد خود را نشان دهد.
9. توجه شهید به فقه حکومتى
شهید اول به فقه از دو زاویه مىنگریست: درونفقهى و دیگر برونفقهى. او در برخى مسائل فقه از بیرون به فقه نگاه مىکرد و گویى فقه را با مقاصد آن مىسنجید. براى مثال، خرید و فروش سلاح از مسائل فقه است که از قدیم مطرح بوده و روایاتى نیز درباره آن وارد شده است. شیخ اعظم انصارى (1281 ق( آن را در المکاسب آورده و سردسته روایت را ذکر کرده است. آیةاللّه العظمى سیدکاظم طباطبائى یزدى (1329 ق( هشت قول در حاشیه المکاسب آورده است،25 اما شیخ از شهید اول در حاشیه مىگوید خرید و فروش سلاح امرى نیست که بتوان آن را قانونمند کرد. شهید فرموده است:
ان بیع السلاح حرام مطلقاً فى حال الحرب والصلح والهدنه لان فیه تقویة الکافر على المسلم فلا یجوز على کل حال.26
شیخ انصارى آن را شبه اجتهاد در مقابل نص خوانده و خود او روایات تفصیلدهنده را جامع بین روایات مانعه و مجوز مشهور دانسته است. آیا واقعاً سخن شهید اول که دلیل هم آورده، ملاک حرمت تقویت کفار است؟ شبه اجتهاد است یا اینکه نگاه او برونفقهى است؟ شیخ چند حدیث را با هم مىسنجد و اصلاً به وراى احادیث کارى ندارد، همانطور که مانعان و مجوزان چنان کردهاند. امام خمینى نیز در المکاسب المحرمه فرمود فروش سلاح به کافران امرى نیست که اینگونه ساده از کنار آن بتوان رد شد و براى آن حکم جواز و حرمت صادر کرد، بلکه به حکم فقیه است; در عصرى ممکن است جایز باشد و در عصر دیگر نه. شاگردان امام نیز از آن بزرگوار پیروى کردهاند.27
نکته دیگر آنکه شهید را اولین کسى دانستهاند که براى جمعآورى خمس تلاش کرد و آن را قانونمند ساخت، آن را میان روحانیان تقسیم کرد و موجبات تقویت علم را فراهم آورد.28 برخى خمس را مطلقاً واجب ندانسته و آن را بر شیعیان حلال شمردهاند; چون حق امام بوده و ائمه آن را بر شیعیان حلال مىشمردهاند. شهید در سرتاسر جنوب لبنان وکیلانى قرار داد تا خمس را جمع آورند و در اختیار او قرار دهند تا آن را در مصالح حوزه علمیه مصرف کنند.
نکته دیگر آنکه شهید فقیه را مجرى احکام مىداند و او را اقامه کننده حدود مىشمارد.29 چقدر بین این نظریه و نظریه برخى فقیهان معاصر مانند آیةاللّه خوانسارى شارح مختصرالنافع و جامعالمدارک فاصله است که اجراى حدود را در عصر غیبت کبرا ممنوع مىشمارند!
10. نوآورى و ذکر فروع جدید
گاهى شهید ثانى تعجب مىکند که شهید اول در کتاب مختصرى چون لمعه فروع زیادى را ذکر کرده است; فروعى را که فقها در کتابهاى مطول فقهى متعرض آن نشدهاند.