Document Type : Original Article
مقدمه:
یکى از جلوهها و مصادیق نوعدوستى، بخشش دائمى منافع قسمتى از اموال خود براى اهداف خیرخواهانه است که در اسلام با عنوان »وقف« شناخته مىشود. نهادى براى کاهش هزینههاى اجتماعى و فاصلههاى طبقاتى که با ترویج آن، مهندسى اقتصادى ویژهاى در ساختار جامعه به وجود مىآید. گسترش وقف از یک سو، سبب تعدیل و توزیع ثروت و از سوى دیگر، موجب جهشى براى از بین بردن نیازهاى موجود در جامعه مىگردد. اسلام با طرح مسأله وقف و تشویق مسلمانان به صدقات جارى )حر عاملى، 1414ق، ج 19، ص 173171) ضمن محترم و نافذ شمردن اختیارات و نظرات مالک نسبت به مال خویش )حتى سالها پس از مرگ( براى گسترش علم و دانش و پرورش افراد، عمران و آبادى شهرها و روستاها و رفاه عمومى، گامى مؤثر برداشته است.
افزایش نقش پول در زندگى اجتماعى و قابلیتهاى بسیار بالاى آن، فرهیختگان مسلمان را - با توجه به نقش نهادى شبیه وقف پول در کشورهاى پیشرفته - براى تأمین مالى برخى از طرحهاى حاکمیتى و مردمنهاد بر آن داشت تا با نگاه ویژه به این نوع از وقف، ضمن بررسى فقهى، زمینه پذیرش و گسترش آن را مطرح سازند و با توجه به مصالح وآثار مفیدى که از وقف پول متصور است، آن را بدون بحث و بررسى متقن، به عنوان اصل موضوع بپذیرند; و بیان کنند که با ظهور بازارهاى مالى جدید و پیدایش عناوین حقوقى متناسب با آن، به رسمیت شناختن وقف پول و سرمایه، اگرچه به عنوان معاملهاى جدید، ضرورى به نظر مىرسد.
بنا بر آنچه بخارى از زُهرى نقل مىکند1 )بخارى، 1401 ق، ج3، ص197) و یا سؤالى که از قاضى حنفى بغداد محمد بن عبدالله الانصارى درباره وقف پول مىشود2 )ابننجیم مصرى، 1418ق، ج 5، ص 339) نخستین بار امکان وقف درهم و دینار در قرن دوم، مطرح شده است.
پذیرش حاکمیتى و گسترش این نوع از وقف بعد از فتح قسطنطنیه )در سال 857ه. ق( رخ داده است. چنانکه با تأیید امپراتورى عثمانى، وقف پول بعد از نیم قرن به وقف غالب آن بلاد تبدیل شد محمد الارناؤوط، ص42. در پانزدهمین نشست مجمع بینالمللى فقه اسلامى که در محرم الحرام 1425ه. ق. در کشور عمان برگزار شد، وقف پول براى قرض دادن و یا مضاربه، مجاز اعلام شد. هماکنون در بسیارى از کشورهاى اسلامى، صندوقها و بانکهاى وقفى مشغول فعالیت هستند ) ناصحى و دیگران، ج2، ص 141).
در ایران دانشگاه مفید همایش وقف در بازار سرمایه را در سال 1384 برگزار نمود که در آن به بررسى وقف پول و سهام از منظر فقهى و اقتصادى پرداخته شد; و در سال 1387 سازمان اوقاف با همکارى بانک توسعه اسلامى همایش »وقف و تمدن اسلامى« را در ابعاد مختلف برگزار نمود که در پارهاى از مقالات این همایش به وقف پول و سهام اشاره شد. در مقالات ارائهشده، صحت شرعى این نوع وقف با استناد به برخى از آرا به عنوان اصل موضوع پذیرفته شده است
با توجه به مفهوم وقف پول، این پرسش مطرح مىشود که آیا مىتوان مبلغى از پول را وقف امور خیریه کرد؟ آیا ممکن است مقدارى از اموال خود را وقف نیازمندان کرد تا نیاز مالى آنها به صورت قرض، بخشش و مانند آنها برطرف شود؟ آیا مىتوان صندوق وقفى تأسیس کرد و با پولهاى واریزشده در آن، بیماران، درماندگان، مسکینان، یتیمان و دیگر نیازمندان را از گرفتارى نجات داد؟ منابع فقهى در این زمینه چه مىگویند؟
ماهیت وقف
وَقَفَ در لغت به معناى استمرار درنگ و ادامه منع است که براى هر امرى به اقتضاى ذات آن مىباشد; از این رو »وقفتُ الدارَ«، به استمرار منع تصرف در خانه معنى مىشود )مصطفوى، 1360 ش، ج13، ص 181).
وقف در اصطلاح فقهى و عرفى با توجه به حدیثى که در منابع اهل سنت با عبارت »قال النبى )صلى الله علیه و سلم( احبس أصلها، و سبل ثمرتها« )قزوینى، ج 2، ص 801) آمده است و انطباق این مفهوم با موارد وقف صادره از معصومان )علیهم السلام( )حر عاملى، 1414 ق، ج 19، ص 186 و ج 19، ص 198 باب 10) به عنوان تعریف وقف مقبول فقها قرار گرفته است3. شیخ الطائفه وقف را »تحبیس الأصل و تسبیل المنفعه« )حبس نمودن اصل مال و رها نمودن منافع آن( معنا کرده است )شیخ طوسى، بىتا، المبسوط فى فقه الامامیه، ج 3، ص 286). تسیبل منافع به معناى رها قرار دادن منافع از قید مالکیت مالک آن به نفع دیگران مىباشد.
شرایط مال موقوف
شریعت مقدس براى قانونمند کردن وقف همچون دیگر اعمال عبادى، شرایطى را لحاظ نموده و آن را بر چهار رکن استوار کرده است: صیغه وقف، واقف، موقوفعلیهم و مال موقوف. آنچه از مجموع کلمات فقها فهمیده مىشود4 وجود حداقل چهار شرط براى مال موقوف مىباشد; اگرچه برخى مانند صاحب عروه هفت شرط را براى موقوف بیان مىکند )طباطبایى یزدى، ج 1، ص 205). محقق حلى در تبیین شروط موقوف مىفرماید: »فى شرائط الموقوف و هى اربعة: أن یکون عینا مملوکة ینتفع بها مع بقائها و یصح إقباضها« )محقق الحلى، 1409 ق، ج2، ص 443). شرط است در موقوف که عین مملوک باشد و حال آنکه قبض آن و قابلیت انتفاع از آن با بقاى عین، امکانپذیر باشد. بنابراین ضابط و قانون کلى این است که هر عینى را که بتوان از آن منفعت حلال برد، در حالىکه با انتفاع از آن باقى بماند، قابلیت وقف شدن را دارد.
عین در مقابل دِین، منفعت و مبهم، در ادبیات فقهى ما به کار برده مىشود. پس وقف درباره هیچ کدام از آنها صحیح نمىباشد. از آن جهت که دِین، در ذمه فرد به عنوان امرى کلى اعتبار مىشود و وجود خارجى معینى ندارد، پس تصور تحبیس اصل و تسبیل منفعت درباره آن بىمعنا است. در منفعت، وقف آن با قانون کلى وقف - انتفاع از موقوف در ظرف بقاى اصل - منافات دارد; چراکه انتفاع از منفعت سبب استهلاک آن مىگردد و دیگر أصلى نمىماند تا تحبیس شود; و حال آنکه مىتوان در عینى که منفعت به آن تعلق دارد تصرفات مالکانه انجام داد، چراکه متعلق وقف نیست که این خود برخلاف غرض وقف مىباشد. امر مبهم نیز به دلیل عدم تعین در خارج، نمىتواند در دایره مال موقوف قرار گیرد. صاحب ریاض در ضمن بیان شروط موقوف، ادعاى نفى خلاف بر عدم صحت وقف منفعت، دِین و مبهم مىنماید5 )طباطبایى، 1412 ق، ج9، ص 298). از سوى دیگر به عینى، عنوان مال اطلاق مىگردد که امکان اختصاص داشتن به اشخاص حقیقى و یا حقوقى را داشته باشد، داراى منفعت عقلایى باشد، قابل نقل و انتقال باشد و واقعى باشد نه حاکى از امرى دیگر )جعفرى لنگرودى، 1373 ش، ص37).
بررسى مفهوم پول و اختلاف پولهاى رایج و پولهاى گذشته
پول، نهادى تاریخى است که نقش اساسى آن در زمانهاى مختلف یکى بوده است; اما با گذشت زمان تحت اشکال گوناگون نمود پیدا کرده است. پول، ابزار مبادله مورد قبول عموم مردم مىباشد و معیارى است براى سنجش و ارزشگذارى کالاها و خدمات و با نقش واسطهاى خود وسیلهاى براى آسان کردن معاملات است. از جهت دیگر وسیلهاى است براى ذخیره و حفظ ارزش تا بتوان با پسانداز کردن مازاد آن براى رفع نیازهاى آینده گامى مؤثر برداشت.
درهم و دینار متداول در گذشته دو نوع ارزش داشتهاند: یکى »ارزش مبادلهاى«، که به عنوان ابزارى براى دادوستد استفاده مىشدند و این ارزش حقیقى بوده است نه قراردادى و اعتبارى; و دیگرى »ارزش استعمالى« چراکه در پارهاى اوقات از آن حیث که درهم و دینار از نقره و طلا - که داراى ارزش ذاتى بودهاند - ساخته مىشدند، به عنوان زیورآلات و یا با ذوب کردن و تبدیل به شمش به عنوان کالا استفاده مىشده است. چنانکه صاحب وسائل تحت عنوان »من جعل المال حلیا و سبائک فراراً من الزکاة« روایاتى را که اشاره به ارزش استعمالى درهم و دینار دارد، بیان مىکند )حر عاملى، 1414 ق، ج9، ص160159).
اما پولهاى رایج و امروزى، قراردادى و اعتبارى هستند و فقط ابزارى براى آسان کردن مبادلات مىباشد و ارزش مصرفى و استعمالى آنها همان ارزش مبادلهاىشان مىباشد. بنابراین به محض اعتبار ارزش مبادلهاى، مالیت مىیابند; چراکه این اعتبار است که مقوم ماهیت و بقاى آنها مىباشد و تا وقتى که اعتبارکننده آن را معتبر بداند، جایگاه خود را دارند و مقدار ارزش و توان خرید آنها هم باقى است. البته پس از اعتبار، مقدار مالیت از آن خود اسکناس است نه پشتوانه آن; بله پشتوانه در اعتبار مالیت دخیل است، نه این که مالیت از آن پشتوانه باشد، بلکه پول مال است و مال بودن آن براى سهولت در امر معاملات، اعتبار شده است و تفاوتى با دیگر اموال ندارد. به همین سبب مورد رغبت مردم واقع مىشود و به عنوان مال، موضوع احکام فقهى قرار مىگیرد و با از بین رفتن اعتبار و مقبولیت عمومى به اوراقى بىخاصیت تبدیل مىشود.
فصل دوم: امکان سنجى وقف پول
مفهوم وقف پول و آثارآن
گاهى فرد، رقبه مال را وقف مىکند تا ضمن بقاى اصل، دیگران از منافع آن، بهرهمند شوند; مثلاً زمینى را که مالک است براى رضاى خدا در امور خیرخواهانه وقف مىکند و موقوفعلیهم حق بهرهمندى از آن زمین را با توجه به نظر واقف زیر نظر متولى دارا مىشوند و بدینوسیله صدقه جارى با ثوابى مستمر براى واقف ایجاد مىشود; و یا درختى را وقف مىکنند تا از ثمره آن استفاده کنند. چراکه اصل و منفعت آن دو چیز جدا از هم هستند: اصل درخت است و مدت معتنابهى باقى مىماند و میوه آن، منفعتى است مقصود و لذتآفرین. یا ظرف یا فرشى وقف حسینیه یا مسجدى مىشود تا با استفاده از آنها دین و فرهنگ اسلامى تقویت شود. اینها گوشهاى از موقوفات است.
با گسترش و پیچیدگى زندگى و پررنگ شدن نقش پول در جوامع، بحث وقف پول با توجه به فواید و منافع آن از قرن چهاردهم میلادى در آلمان و از اوایل قرن پانزدهم در امپراطورى عثمانى مطرح مىگردد و در پایان قرن شانزدهم میلادى، وقف غالب سراسر آناتولى و منطقه بالکان مىشود )ناصحى، 1387، ص 140). در وقف پول بر خلاف وقف دیگر اعیان که اصل مال حفظ مىشود و هیچگونه تبدیل و تصرف ناقلى نسبت به اصل صورت نمىگیرد بلکه از منافع و عواید آن استفاده مىشود، مالیت حفظ مىشود و از ثمرات آن استفاده مىگردد. بنابراین در وقف پول، عین خارجى -اسکناس و سکه - حبس نمىشود، بلکه مالیت آن با ایجاد صندوقهاى گوناگون، تسهیلات مورد نیاز را براى رفع نیازهاى اقشار مختلف مهیا مىسازد.
کارکرد وقف پول را مىتوان با توجه به ماهیت پول یا براى قرض دادن، با ایجاد صندوقهاى خیریه براى رفع نیاز مردم در زمینههاى مختلف مانند درمان، ازدواج، آموزش و... قرار داد. همانگونه که این امر در برخى کشورهاى اسلامى صورت مىپذیرد. مثلاً اگر فردى صندوق خیریهاى را با سرمایه اولیه تأسیس کند و سپس وقف عامه نماید، یک واحد حقوقى با قصد خیرخواهانه ایجاد مىگردد که فنا و عدم بقاى آن جز با ورشکستگى ناشى از عدم بازپرداخت وامهاى دریافتى، محقق نمىگردد و بقاى عرفى مال با وجود انتفاع، صادق است. یا با تمرکز وقف در سرمایهگذارى و تجهیز منابع، در کنار رشد و توسعه، توزیع نفع و سود حاصل از آن در امور خیر و عامالمنفعه به شکلهاى گوناگون امکانپذیر باشد. از سوى دیگر با پذیرش وقف پول، همگان مىتوانند از این فیض مستمر با هر قدرت مالى بهرهمند شوند و بدین ترتیب مىتوان به آسانى و سهولت با سرمایهگذارى مناسب، بیشترین نفع را به جامعه رساند و با ایجاد بانک یا صندوق وقف، زمینهساز حضور جدى این نهاد پر خیر مالى در توسعه و آبادانى جوامع باشیم.
اقوال فقها درباره وقف پول
وقف پول در آثار فقهى با عنوان »وقف الدنانیر و الدراهم« بحث شده است و عبارات فقها در این باب به سه دسته تقسیم مىشود که به برخى از آنها اشاره مىکنیم.
الف: عدم صحت وقف درهم و دینار مطلقاً
شیخ در مبسوط مىگوید: »أما الدنانیر و الدراهم فلایصح وقفها بلا خلاف، و فیهم من قال یصح وقفهما و هو شاذ« )شیخ طوسى، بىتا، ج 3، ص 288).
ابنادریس (1410 ق، ج 3، ص 154)، ابن براج (1406 ق، ج 2، ص 86) و محقق حلى (1409 ق، ج 2، ص 444) نیز به عدم صحت وقف درهم و دینار مطلقاً معتقد هستند.
ب: صحت وقف درهم و دینار با فرض وجود منفعت صحیح عرفى
محقق ثانى در »جامع المقاصد« مىنویسد: »و الحق أنه إن کان لهما منفعة مقصودة عرفاً سوى الانفاق صح وقفهما، و إلا فلا« )محقق کرکى، 1408 ق، ج 9، ص 7).
شهید اول نیز معتقد است: »و یصح وقف الدراهم و الدنانیر إن کان بها منفعة حکمیة مع بقاء عینها کالتحلى بها« )شهید اول، 1412 ق، ج2، ص269).
شهید ثانى )شهید ثانى، 1413 ق، ج 5، ص 321)، محقق سبزوارى )سبزوارى، بىتا، ص 139) و صاحب عروه )طباطبایى یزدى، بىتا، ج 1، ص 206) نیز این نوع وقف را به دلیل امکان انتفاع، صحیح مىشمارند.
ج: تردید و اشکال در مسأله
علامه در »تحریر« مىگوید: »و إن کان دنانیر أو دراهم قیل: لایصح... و لو قیل بالجواز لإمکان الانتفاع بها و لو فى شىء قلیل، کان وجهاً، و لو سوغناه ففى جواز عمله حلیاً للموقوف علیه، نظر« )علامه حلى، 1420 ق، ج 3، ص 294). وى در »قواعد« معتقد است: »فى الدراهم و الدنانیر اشکال« )علامه حلى، 1413 ق، ج 2، ص 393).
این تردید به دلیل نوع منافعى است که ذکر شده است. از این رو فرزند علامه، فخرالمحققین در شرح علت اشکال علامه در »قواعد« به این نکته اشاره مىکند که آیا این ثمرات نزد شارع معتبر است یا خیر؟ تا به سبب این منافع، وقف پول صحیح باشد )فخرالمحققین، 1387 ق، ج 2، ص 389). فیض نیز تردید خود را این گونه بیان مىکند: »و فى الدراهم و الدنانیر قولان: جواز إمکان الانتفاع بهما مع بقاء عینهما، و للمنع منع کون ذلک مقصوداً للعقلاء« )فیض کاشانى، 1401 ق، ج 3، ص 208).
آنچه از مجموع کلمات استنباط مىشود، اختلاف فقها در امکان استفاده از درهم و دینار بدون استهلاک عین مىباشد و عدهاى از آنها وقف را براى تزئین، غنى نشان دادن و یا براى اعطاى ویزا و اجازه اقامت در کشورهاى اروپایى جایز مىدانند; چراکه این منافع را عقلایى و مقصود مىپنداشتند; و عده دیگر مقصود از نقود را فقط در خرج کردن و استهلاک آن مىپندارند و وقف پول را مانند وقف میوه، براى خوردن مىدانند.
بررسى أدله قائلان جواز وقف پول
با توجه به اینکه پول در این دوران فقط جنبه مبادلهاى و اعتبارى دارد، ما نیز فارغ از دیگر جهات با توجه به مصالح و ثمرات گوناگون مترتب بر آن، به متقنترین ادله قائلان صحت وقف آن اشاره مىکنیم.
دلیل اول: توسعه موقوفات
پذیرش وقف پول، سبب إحیاى سنت وقف و توسعه در موقوفات و اهمیت بخشیدن به نقش آن در تحقق تعاون اجتماعى براى برونرفت از مشکلات پیش روى کشورهاى اسلامى مىباشد. با قبول وقف پول، افراد با هر توانایى مالى، مىتوانند میراثى جاوید و دائمى براى خود به یادگار گذارند; نه اینکه فقط تعداد کمى از اقشار جامعه به این امر پرمنفعت بپردازند و دیگران از این سنت پسندیده بازبمانند; چراکه وقف زمین و ساختمان در حال حاضر براى افرادى خاص و محدود امکانپذیر است و عده بسیارى از این صدقه جارى محرومند.
از سوى دیگر، اقتضاى مناسبت حکم و موضوع نیز که از خیرات و مبرات بودن وقف است، بیانگر گستردگى دایره آن مىباشد که این امر با پذیرش وقف پول صورت مىپذیرد تا هر شخص بتواند - اگرچه با درآمدى اندک - از أجر و ثواب ابدى بهرهمند شود.
بررسى دلیل توسعه موقوفات
این دلیل بر پایه تساوى و تشابه اقشار مختلف مردم در احکام استوار است و حال آنکه در آثار دینى هر فرد بر اساس وسعت و توانایىهاى خود تکلیف دارد و لینفق ذو سعة من سعته و من قدر علیه رزقه فلینفق مما آتاه الله لایکلف الله نفسا إلا ما آتاها )طلاق/ 7) و براى تکلیف شرایطى قرار داده شده که گروهى را از دایره تکلیف خارج مىکند. از سوى دیگر، شارع براى برخى از تکالیف شرایط ویژهاى بیان کرده است; چنانکه براى زکات نصاب قرار داده )کلینى، 1367 ش، ج 3، ص 515) و حج را براى افرادى که استطاعت دارند واجب کرده است )آل عمران/97).
آنچه از مجموع آیات و روایات فهمیده مىشود، این است که روش شارع مقدس در تشریع، عمومیت و گستردگى دایره احکام نمىباشد به گونهاى که همه افراد را با هر خصوصیتى تحت یک حکم قرار دهد، بلکه براى هر گروهى وظیفه خاص قرار داده است; چنانکه در بیانى از پیامبر اعظم )صلى الله علیه و آله( بدان اشاره شده است )کلینى، 1367 ش، ج 2، ص 505). از طرف دیگر، بهرهمندى از خیرات و ثواب ابدى منحصر به وقف نمىباشد.
دلیل دوم: کفایت بقاى شأنى
از ادلهاى که بر مشروعیت وقف دلالت مىکند، بیان نبوى »حبس الأصل و سبل الثمرة« )محدث نورى، 1408 ق، ج 14، ص 47) و صورت وقفنامه امیرالمؤمنین )علیه السلام( است که فرمودهاند »و إنه شرط على الذى یجعله إلیه أن یترک المال على اصوله و ینفق الثمرة حیث أمره به من سبیل الله و وجوهه« )حر عاملى، 1414 ق، ج 19، ص 201). فقها بر اساس این بیانات، وقف را حبس و عدم تصرف در اصل و بهرهبردارى از منافع آن تعریف کردهاند و حال آنکه اصل و بقاى هر چیزى به حسب ذات آن مىباشد و قابلیت بقاى شأنى، مراد و مقصود است نه فعلى; یعنى همین که شأن یک مال، امکان انتفاع مکرر و مستمر داشته باشد، کفایت مىکند. این خصوصیات در پولهاى کنونى موجود مىباشد و از آن حیث که اصل در پول، مالیت و ارزش آن مىباشد بنابراین فرقى میان یک اسکناس 1000 ریالى با دو اسکناس 500 ریالى یا چهار سکه 250 ریالى قائل نمىشویم و آنچه اصل است، بقاء دارد; اگرچه در ظاهر تبدیل به عین دیگرى شود.
بررسى دلیل کفایت بقاى شأنى
از أدله استنباط حکم شرعى، اجماعى است که کاشف قول معصوم )علیه السلام( باشد. اگرچه روایات باب وقف اندکند و اطلاق دارند، اما همین أدله به وسیله إجماع و سیره متشرعه قید خوردهاند. شیخ طوسى در »مبسوط«، عدم صحت وقف پول را بلاخلاف مىداند )طوسى، بىتا، ج 3، ص 288). عبارات فقها در ضمن شرایط موقوف، مراد از »اصل« را که در برخى نسخههاى بیان نبوى آمده، مشخص مىکند. از این حیث مرحوم امام )ره( وقف را »تحبیس العین و تسبیل المنفعه« )موسوى خمینى، 1390 ق، ج 2، ص 62) تعریف مىنمایند تا اولین و مهمترین شرط موقوف یعنى عین بودن در تعریف وقف نیز لحاظ گردد; در حالى که مالیت، عین نمىباشد و امرى کلى است که در ضمن افراد گوناگون تعین مىیابد. پس نمىتواند موضوع وقف قرار گیرد.
دلیل سوم: تبعیت از قصد واقف
وقف در میان معاملات امضایى کمترین قیود و شروط را از سوى شارع خورده است که از جمله این قیدها، مکاتبه صفار است که به سند صحیح نقل شده است. امام حسن عسکرى )علیه السلام( در جواب نامه محمد بن حسن الصفار مرقوم داشتند: »الوقوف تکون على حسب ما یوقفها اهلها إن شاء الله« )صدوق، 1404 ق، ج 4، ص 237). این روایت وقف را عمدتاً به نیت، انگیزه و اراده واقفان واگذار کرده است و در مقام تبیین موضوع وقف و توسعه در آن مىباشد. لسان روایت، لسان موضوعسازى است. از این رو شیخ الطائفه در کتاب »خلاف« )طوسى، 1407 ق، ج 3، ص 541) به عموم خبر براى شمول مال موقوف تمسک مىکند و صاحب وسائل در ذیل این مکاتبه مىنویسد: »أن الوقف یتبع شرط الواقف و ما یعلم من قصده و ما یفهم من عرفه فلذلک اختلفت الاحکام و الاحادیث« )حر عاملى، 1414 ق، ج 19، ص 175).
از سوى دیگر مکاتبه صفار، دایره وقف را تابع جهتى مىشمارد که واقف آن را قصد مىکند که در پول نه جهت عین و وجود خارجى که استفاده از آن، با استهلاک و مصرفش ملازم است; جهت مالیت و مبادلهاى پول نیز مراد مىباشد. پس این ادله و عدم تقیید آنها از جانب شارع، صحت وقف پول را تأیید مىکند.
بررسى دلیل تبعیت از قصد واقف
شیخ طوسى در »تهذیب«، مکاتبه صفار را با تفصیل بیشترى ذکر مىنماید )طوسى، 1365 ش، ج 9، ص 133). با توجه به سؤال که درباره موقوفعلیهم است نه مال موقوف، مراد امام )علیه السلام( از پاسخ نیز آشکار مىگردد و نمىتوان از اطلاق آن، شرایط موقوف را توسعه داد و لسان آن را لسان موضوعساز در باب موقوفات بدانیم و در نتیجه وقف هر مالى را بپذیریم. مرحوم شیخ خود وقف درهم و دینار را مطلقاً جایز نمىداند و عموم فقها فقط وقف عینى را که با انتفاع مستهلک نشود مجاز مىشمارند6 نه مالیت را که تبدّل و عدم تعیّن از ویژگىهاى آن مىباشد.
دلیل چهارم: عقلایى بودن وقف پول
وقف از جمله معاملات عقلایى و امضایى شریعت است که به مسلمانان اختصاص ندارد و در میان ملل دیگر نیز رایج بوده است )ریاحى، 1387 ش، ص 95) و از حقایق شرعیه نمىباشد )موسوى خمینى، 1410 ق، ج 3، ص81). از آن جا که تصور وقف پول در قدیم به علت سادگى بازارهاى مالى ممکن نبود و نقود را در همان عین خارجى متمحض مىدانستند و آن را همانند میوه و سبزى مىپنداشتند که با مصرف از بین مىرود، فتوا به عدم صحت وقف پول در میان علما، شهرت یافت. با توجه به مصالح و منافع وقف پول و کاربردهاى آن در عصر حاضر و پذیرش آن در بسیارى از کشورها اعم از اسلامى و غیراسلامى7، حکم به صحت آن، امرى عقلایى و مورد تأیید شارع به نظر مىرسد.
بررسى دلیل عقلایى بودن وقف پول
اگر بپذیریم وقف، امرى عقلایى است و حقیقت شرعیه ندارد، سبب نمىشود که شارع آن را بدون هیچ قید و شرطى پذیرفته باشد. شارع شرایطى را براى ارکان آن بیان کرده است و وقف را در چهارچوبى خاص تعریف کرده است; آنگونه که دیگر معاملات را نیز در چهارچوبى معین امضا نموده است.
از جهتى، سیره عقلا وقتى حجت است که ردع و منعى از طرف شارع به ما نرسیده باشد8 و حال آنکه اجماع که از ادله چهارگانه استنباط است، بیانکننده شرایط عین موقوفه است. از این رو، وقف مالى که آن شرایط را ندارد، مشروع نمىباشد. بلکه این سیره نیز محقق نمىباشد; چراکه فقط جمهور مالکیه و اکثر حنفیه، وقف پول را براى تجارت و صرف سود آن در جهت خیر یا وام قرضالحسنه جایز مىدانند )سعادتفر، 1387، ص 53) نه تمام فرق اسلامى.
از جهت دیگر، مخالفت با شهرت فتوائى در زمانى امکان دارد که بتوان به دلیلى متقن و روشن استناد کرد; چنانکه براى مخالفت با سایر امور عقلایى مشهور نیز نیازمند ادله محکم و واضحى مىباشیم که این أدله این توانایى را ندارند.
دلیل پنجم: وقف مالیت
وقف پول، وقف مالیت است و با وقف اعیان که وقف رقبه مال است، تفاوت دارد. وقف مالیت، حسب اطلاقات و عمومات وقف و عقود، صحیح و نافذ است. از این رو، صاحب عروه با پذیرش وقف مالیت عین با استناد به »أوفوا بالعقود« )مائده/1) و »المسلمون عند شروطهم« )حر عاملى، 1414 ق، ج 18، ص 16) در ملحقات آن مىفرماید: »إذا وقف مالیة عین أبدا یمکن أن یقال: انه و إن لم یکن من الوقف المصطلح إلا ان مقتضى العمومات العامة صحته، و نمنع حصر المعاملات فى المتداولات، بل الاقوى صحة کل معاملة عقلائیة لم یمنع عنها الشارع، فکما تصح الوصیة بابقاء مقدار من ماله أبدا و صرف منافعه فى مصارف معینة مع الرخصة فى تبدیله بما هو أصلح، فکذا لا مانع منه فى المنجز بمثل الوقف على النحو المذکور و إن لم یکن من الوقف المصطلح« )طباطبایى یزدى، بىتا، ج 1، ص 264). وى در ادامه در مسأله دیگر مىگوید »فوقف مالیة المال و إن لم یکن صحیحاً للاجماع على الظاهر، لکن لا مانع من وقف العین بلحاظ مالیتها على النحو الذى ذکرنا«. ایشان معتقد است اگر غرض واقف با توجه به منافع و مالیت موقوف، اصلاح حال و خوب شدن وضع زندگى موقوف علیهم باشد، نه اینکه خود مال موقوف موضوعیتى داشته باشد، در این صورت مىتوان گفت هنگامى که منافع موقوف کاهش یافت، با تبدیل به أصلح و مفیدتر با جلب منافع بیشتر غرض واقف نیز محقق مىگردد و بقاى مالیت مال در صدق عرفى بقاى موقوف کافى است که در وقف مالیت، بقاى مالیت با وجود انتفاع امکانپذیر است.
بررسى دلیل وقف مالیت
یکى از شروط موقوف، عین بودن آن مىباشد چنانکه صاحب عروه در بیان شروط موقوف مىگوید: »شرائط الموقوف و هى امور أحدها: أن یکون عیناً فلایصح وقف المنافع... لان الانتفاع بها انما هو باتلافها فلایتصور فیها تحبیس الاصل إذا الاصل حینئذ هى المنفعة و کذا لایصح وقف الدین... و کذا لایصح أن یکون کلیا فى ذمة الواقف و ذلک للاجماع على الظاهر و انصراف الادلة و عدم معهودیته و العمدة الاجماع إن تم« )طباطبایى یزدى، بىتا، ج 1، ص 205).
عین، مالى است که داراى سه بُعد باشد; بنابراین در مقابل منفعت، دین، و امر کلى قرار مىگیرد و از آن جهت که مالیت، امرى است کلى که در ضمن افراد مختلف تعین مىیابد 2000 ریال در ضمن یک اسکناس 2000 ریالى یا دو اسکناس 1000 ریالى و یا چهار سکه 500 ریالى و یا یک کیلو میوه متعین مىشود - پس شرط اولى موقوف را - که عین بودن است - ندارد; پس وقف آن نمىتواند صحیح باشد.
از طرفى مرحوم سید در »ملحقات عروه« مىفرماید: »الاقوى جواز وقف الدراهم و الدنانیر لامکان الانتفاع بها مع بقاء عینها بمثل التزیین و حفظ الاعتبار« )طباطبایى یزدى، بىتا ج 1، ص 206); وى براى صحت وقف درهم و دینار انتفاع بردن، در کنار باقى ماندن عین را علت مىآورد و براى نمونه به تزیین و حفظ شأن و آبرو اشاره مىکند و هیچ اشارهاى به وقف مالیت نمىکند; حال آنکه طلا و نقره، اصل در مالیت مىباشند، بر خلاف پولهاى رایج که قراردادىاند; و از سوى دیگر، مراد از اصل در تعریف وقف، اصل حقیقى است نه اعتبارى; و حال اینکه مالیت، اعتبارى است و وقف مصطلح در ظرف اعتبار بىمعنا مىباشد. خود مرحوم سید وقف مالیت را وقف مصطلح نمىشمارد، پس باید آن را تحت عناوین دیگر یا عقد جدید قرار داد.
دلیل ششم: هدف وقف
حرمت و عدم جواز بیع عین موقوفه و غرض از وقف که استفاده در مدتى طولانى براى موقوفعلیهم است، نظریه وقف مالیت را تقویت مىکند که با پذیرش آن متولى بتواند با توجه به مصالح و حداکثر شدن منافع، مال موقوف را به أحسن تبدیل نماید. چنانکه آیت الله حائرى در تقریر این دلیل مىنویسد: »یمکن التعدّى من الوقف الذى هو تحبیس لعین خاصة إلى تملیک المالیّة التى یمکن تبدیل تجسّدها من عین إلى عین أخرى فراراً من مشکلة حرمة تبدیل العین الموقوفة، فیجوز للمتولى البیع و التبدیل بما یراه صالحاً فى أیّ وقت أراد، و ذلک تمسّکاً باطلاق روایات الصدقة الجاریة، بدعوى أن )الجریان( لیس مصداقه الوحید عبارة عن انحباس العین و توقیفها عن البیع و هو المصداق الرائج فى زمن صدور النصّ، بل له مصداق آخر أیضاً و هو أن یکون المحبوس على المشروع الخیرى مالیّة الشىء التىیمکن تجسیدها ضمن أعیان مختلفة متعاقبة، لا فرداً معیناً کى یصبح وقفاً لایجوز تبدیله، فقوام الجریان إنما هو بالتحبیس و لیس بکون المحبوس فرداً معیناً من العین« )حسینى حائرى، 1379 ش، ج 1، ص 94 و 95). آنچه مقوم مفهوم وقف است، تحبیس مىباشد و محبوس با توجه به اطلاق روایات باب وقف مانند بیان امام صادق )علیه السلام( که مىفرمایند: »... صدقة أجراها فى حیاته فهى تجرى بعد موته و صدقة مبتولة لاتورث... « )حر عاملى، 1414 ق، ج 19، ص 172). انفاق و صدقه مىتواند عین یا مالیت باشد که در وقف مالیت، واقف مىتواند با تحبیس آن، با قرض دادن و یا مضاربه به نفع موقوفعلیهم زمینه بهرهمندى از منافع این نوع وقف را امکانپذیر سازد.
بررسى دلیل هدف وقف
عمده دلیل این استدلال، عموم روایات باب وقف مىباشد. باید توجه داشت که مراد از صدقه جارى در این دسته از روایات، با لحاظ قیود »مبتوله«، »لاتباع«، »لاتوهب« و »لاتورث«، در مرتکز متشرعه در وقف منحصر مىباشد که این ارتکاز صلاحیت انصراف اطلاق عنوان صدقه جارى به وقف عین را دارد. چنانکه آیت الله حائرى مىنویسد: »إلا أن فهم هذا الاطلاق من روایات الصدقة الجاریة یتوقف على أن لانحتمل کون انحصار مصداق الصدقة الجاریة وقتئذ فى مرتکز المتشرعة فى الوقف صالحا للقرینیة الموجبة لانصراف اطلاق عنوان الصدقة الجاریة الى الوقف أما اذا احتملنا ذلک فقد بطل الاطلاق« )حسینى حائرى، 1379 ش، ج 1، ص 98). از سوى دیگر، مفهوم حبس با تبدیل و تغییر و تصرف مغایر مىباشد; پس موقوف نمىتواند پول باشد که بهرهمندى از آن بر تبدیل و تصرف در آن متوقف است. از این رو صاحب جواهر مىگوید: »أن الوقف مادام وقفاً لایجوز بیعه بل لعل جواز بیعه مع کونه وقفا من المتضاد نعم اذا بطل الوقف إتجه حینئذ جواز بیعه« )نجفى، 1367 ش، ج 22، ص 358).
دلیل هفتم: جواز ابدال عین موقوفه به پول
از أدلهاى که بر صحت وقف مالیت دلالت مىکند، مکاتبه صحیحه على بن مهزیار است که مىگوید: »کتبت إلى أبىجعفر الثانى )علیه السلام(: إن فلاناً ابتاع ضیعة فأوقفها و جعل لک فى الوقف الخمسَ، و یسأل عن رأیک فى بیع حصتک من الأرض أو تقویمها على نفسه بما اشتراها أو یدعها موقفه. فکتب إلى: أعلم فلاناً أنى آمره أن یبیع حقى من الضیعة، و ایصال ثمن ذلک إلى، و إن ذلک رأیى إن شاء الله، أو یقومها على نفسه إن کان ذلک أوفق له« )حر عاملى، 1414 ق، ج 19، ص 188). امام )علیه السلام( در این روایت امر به فروش موقوفه مىنمایند که این نشانه جواز ابدال عین موقوفه به پول و استفاده از آن مىباشد. بنابراین با توجه به پاسخ امام )علیه السلام( انحصار محبوس در عین موضوعیتى ندارد و موقوف مىتواند عین یا مالیت باشد و وصیتنامه امیرالمؤمنین )علیه السلام( که عبدالرحمن بن حجاج نقل مىکند، با توجه به عبارت »... و إن الذى کتبت من اموالى هذه صدقة واجبة بتله حیا أنا أو میتا ینفق فى کل نفقة أبتغى بها وجه الله... . « )همان، ص 200)، ظاهر در وقفنامه است. امام )علیه السلام( در ادامه مىفرمایند: »... فإن أراد أن یبیع نصیبا من المال فیقضى به الدین فلیفعل إن شاء لاحرج علیه فیه، و إن شاء جعله شروى )مثل( الملک. و إن کان دار الحسن غیر دار الصدقة، فبدا له أن یبیعها فلیبعها إن شاء، لاحرج علیه فیه، و إن باع فإنه یقسّمها ثلاثه أثلاث... « )همان(. این عبارت به صراحت شرط کردن واقف در حق بیع و تبدیل آن را براى موقوف علیهم اجازه مىدهد و اجازه فروش موقوفه بدون آنکه احتمال تلف وجود داشته باشد، با توجه به اینکه مال موقوف باید محبوس و به دور از هرگونه تصرف باشد، به این امر اشاره دارند که وقف مالیتِ قابل تعیین در ضمن اعیان مختلف، صحیح است. از این رو حائرى در تقریر این دلیل با توجه به روایت مىنویسد: »فإن استظهرنا من هذا الکلام تبدیل العین الموقوفة بعین أخرى بأن یشترى بثمن الاولى الثانیة، فهذا یکون ما أسمیناه بوقف المالیّة أو تملیکها لما وقف علیه، و إن استظهرنا من هذا الکلام بیع الوقف و صرف ثمنه على الموقوف علیهم... ... الرجوع بصحیحة الصریحة فى جواز شرط الواقف حق البیع و التبدیل فیرجع واقع المطلب الى تصدق بالمالیة أو قل وقف المالیة القابلة للتجسید فى الاعیان المختلفة« )حسینى حائرى، 1379 ش، ج1، ص 9897). بنابراین با توجه به دو صحیحه فوق، با جواز وقف مالیت، وقف پول نیز امکانپذیر مىگردد و با تبدیل به عین دیگر و یا مضاربه دادن و قرض دادن به افراد، هدف وقف تحقق مىیابد.
بررسى دلیل جواز ابدال عین موقوفه به پول
بیع وقف با توجه به عبارات »لاتباع و لاتوهب« )حر عاملى، 1414 ق، ج 19، ص 187186) و »لایجوز شراء الوقف« )همان، ص 185) که در آثار روایى ما براى وقف آمده، جایز نمىباشد. از این رو، شیخ انصارى مىفرماید: »لایجوز بیع الوقف إجماعا محققا فى الجملة و محکیا« )انصارى، 1422 ق، ج 4، ص 33)، مگر در مواردى که ظن به تلف شدن آن داشته باشیم; چنانکه شیخ انصارى در بیان مسوّغات بیع وقف مىگوید: »و الأقوى الجواز مع تأدیة البقاء الى الخراب على وجه لاینتفع به نفعا یعتدّ به عرفا سواء کان لاجل الاختلاف أو غیره« )همان، ص 89).
از سوى دیگر، شیخ کلینى در ذیل این مکاتبه )کلینى، 1367 ش، ج 7، ص 36) عبارتى از سائل را مطرح مىکند که نشاندهنده وقوع اختلاف و امکان ضرر به اموال و أنفس است; نه اینکه امام )علیه السلام( بدون دلیل و ضرورت به تبدیل عین امر کرده باشند. بنابراین امام )علیه السلام( امر به فروش موقوفه مىنمایند تا از جان و مال افراد محافظت نمایند. از جهت دیگر، این احتمال هست که روایت درباره یک قضیه شخصى باشد. از این رو، فقها طبق آن فتوا ندادهاند. چنانکه شیخ انصارى مىگوید: »و على ما ذکرنا فالمکاتبة غیر مفتى بها عند المشهور... فیکون النسبة بین فتوى المشهور و مضمون الروایة عموما من وجه« )انصارى، 1422 ق، ج 4، ص 97).
امیرالمؤمنین )علیه السلام( در ذیل صحیحه عبدالرحمن ابن حجاج ضمن تعریف وقف مىفرمایند: »... و إنه شرط على الذى یجعله إلیه أن یترک المال على اصوله و ینفق الثمرة حیث أمره به من سبیل الله و وجوهه و ذوى الرحم من بنىهاشم و بنىالمطلب، و القریب و البعید لایباع منه و لایوهب و لایورث...« )حر عاملى، 1414 ق، ج 19، ص 201). با التفات به این عبارت، عدم جواز فروش موقوف بدون احتمال قوى بر تلف آن آشکار مىگردد. بنابراین این احتمال مىرود که مراد از مالى که ایشان اجازه فروش آن را مىدهند، مالى غیر از صدقه باشد; چنانکه فرمودهاند: »... و إن کان دار الحسن غیر دار الصدقة، فبدا له أن یبیعها فلیبعها إن شاء لا حرج علیه فیه... « )همان، ص200) و یا اینکه با نظر در عبارت امام )علیه السلام( که فرمودهاند: »...فإن أراد أن یبیع نصیبا من المال فیقضى به الدین فلیفعل إن شاء لاحرج علیه فیه... « )همان(. فروش موقوف را براى وفاى به دین قرار دادهاند و معنایش ابطال وقف است نه پذیرش وقف مالیت و بهرهمندى از آن با قرض و مضاربه. بنابراین این روایت نیز از محل کلام، بیگانه مىباشد.
دلیل هشتم: تنظیر وقف به عاریه
در »تحریرالوسیله« آمده است: »المنفعة المقصودة فى الوقف أعم من المنفعة المقصودة فى العاریة و الاجارة، فتشمل النماءات و الثمرات« )موسوى خمینى، 1390 ق، ج 2، ص 70). گستردگى دایره شمول منافع در وقف سبب مىشود، دایره مال موقوف وسیعتر از مال مستعار گردد. پس با پذیرش عاریه دادن درهم براى رهن، وقف آن نیز براى منافع متناظر بلامانع مىباشد. از این رو، صاحب جواهر براى تصحیح وقف پول با استناد به اجماع و همانندى عاریه و وقف مىگوید: »قلت: و یؤیده الاجماع فى الظهور فضلاً عن النصوص، کما تقدم فى محله - على جواز إعارتها، و هى کالوقف فى اعتبار وجود المنفعة، و احتمال الفرق بینهما لا وجه له هذا کله فى خصوص الدراهم و الدنانیر« )نجفى، 1367 ش، ج 28، ص 18). پس به دلیل ملازمهاى که بین عاریه و وقف مىباشد، با اجماع بر پذیرش عاریه دادن درهم و دینار، وقف آنها و در نتیجه وقف پول نیز صحیح مىباشد.
بررسى دلیل تنظیر وقف به عاریه
عاریه، اجاره و وقف، تا حدودى با هم شباهت دارند. از این رو، براى مال مستعار، مستأجر و موقوف شروطى همانند بیان مىکنند که از جمله آن شروط، انتفاع از عین همراه با بقاى آن مىباشد. با توجه به اقوال فقها متوجه مىشویم عاریه دادن درهم و دینار در صورتى صحیح است که با مصرف از بین نروند. صاحب جواهر دلیل فوق را در مقابل کسانى که وقف درهم و دینار را مطلقاً صحیح نمىدانند، بیان مىنماید و با اشاره به تزئین و دفع ذل، وقف را با فرض این گونه منافع، جایز مىشمارد. ایشان در ادامه شرایط عین مستعار مىنویسد: »لا مثل الاطعمة و الاشربة و نحوهما لارادة الانتفاع بها بالاکل و الشرب و نحوهما، مما یکون منفعته باتلاف عینه... بلاخلاف و إشکال فى شىء من ذلک« )همان، ج 27، ص 169). در نتیجه ایشان نیز عاریه پول از حیث وسیله مبادله بودن را جایز نمىدانند. پس وقف آن نیز به دلیل تنظیر، صحیح نمىباشد.
محقق کرکى نیز در ذیل بحث استعاره مىنویسد: »و الأقرب جواز استعارة الدراهم و الدنانیر إن فرضت لها منفعة حکمیة کالتزیین بها و الضرب على طبعها« )محقق کرکى، 1408 ق، ج 6، ص 57). پس عاریه دادن با توجه به حیثیت کالایى صحیح است.
دلیل نهم: مصالح و ثمرات وقف پول
وقف از امورى است که تعریف و شرایط آن از سیره متشرعه اخذ شده است. هم اکنون با تغییر زمان و شرایط و افزایش نقش پول در اقتصاد کشورها این نگاه و سیره تغییر کرده و دایره آن گسترش یافته است. از این رو، در بسیارى از کشورهاى اسلامى وقف پول را صحیح و نافذ مىدانند و بدان عمل مىکنند. از جهت دیگر، با توجه به اینکه احکام دائرمدار مصالح و مفاسدند و وقف پول، مصالح و منافع زیادى براى عموم مسلمانان در پى دارد، بنابراین حکم به صحت آن در این زمان خالى از قوت نمىباشد.
بررسى دلیل نهم
فقها در تعریف وقف و بیان شرایط آن، به روایاتى از پیامبر أعظم )صلى الله علیه و آله( و معصومان )علیهم السلام( استدلال کردهاند9. اگر بپذیریم که تعریف و شرایط وقف از سیره متشرعه گرفته شده است، از روایات استفاده مىشود که این سیره در زمان معصوم منعقد شده است پس دلیل و حجت است و تخلف از آن جایز نمىباشد و جریان سیره بعد از عصر حضرات معصوم )علیهم السلام( قابل اعتماد و حاکى از حکم شرعى نمىباشد.
از سوى دیگر، با توجه به تعریف وقف - منع تصرف ابدى مالکانه در عین و بهرهبردارى از منافع آن - امکان وقوع آن درباره پول وجود ندارد. از این جهت اکثر فقها و برخى از فقهاى عامه، وقف پول را صحیح نمىدانند. در نتیجه در عصر حاضر نیز این سیره محقق نمىشود.
اگر بپذیریم احکام دائر مدار مصالح و مفاسد بشرىاند، از برخى روایات فهمیده مىشود این گونه مصلحتها سبب تغییر حکم نمىشود; مانند بیان امام باقر )علیه السلام( درباره عدم وجوب زکات در مال التجاره، که به این مطلب اشاره مىنمایند: »... فقال ابوعبدالله )علیه السلام( لابیه: ما ترید إلا أن یخرج مثل هذا فیکف الناس أن یعطوا فقراءهم و مساکینهم؟ فقال أبوه: إلیک عنى لاأجد منها بدا« )حر عاملى، 1414 ق، ج 9، ص 74). امام صادق )علیه السلام( به این نکته اشاره مىنمایند که در صورت عدم وجوب زکات در مال التجاره، کمک به فقرا کم اهمیتتر مىشود و دیگر به اندازه کافى به مساکین صدقه داده نمىشود و این مصلحت فوت مىشود که پدر بزرگوارشان این مقدار را مانع از تغییر در حکم عدم وجوب نمىدانند. از جهتى چون بهرهمندى از مصالح و منافع مورد نظر، منحصر در وقف نمىباشد، بلکه از طرق دیگر نیز امکانپذیر است، بنابراین حکم به جواز با استناد به آنها مشکل مىباشد.
بررسى أدله قائلان عدم صحت وقف پول
با توجه به نقش پول در این دوران که ابزارى است قراردادى براى سهولت در معامله و عدم تصور ارزش ذاتى و کالایى براى آن مخالفان ادلهاى را بیان کردهاند که به برخى از محکمترین آنها اشاره مىکنیم.
دلیل اول: اجتماع متنافیان
حقیقت وقف ابتدائاً باقى ماندن عین موقوفه و دواماً بهرهمندى از منافع آن براى موقوفعلیهم مىباشد. پس مفهوم وقف دربردارنده ایستایى، سکون و عدم تبدیل و تغییر مىباشد که این امر مخالف مفهوم پول است که سیال و در جریان و تبدیل است. بنابراین جمع این دو تحت امر واحد - وقف پول - امکانپذیر نمىباشد.
دلیل دوم: شرط بقاى عین موقوفه
یکى از مهمترین شرایط مال موقوف که با تعریف وقف نیز عجین است، قابلیت داشتن بقا در برابر انتفاع است. به بیان دیگر، عین و منفعت دو امر جدا از هم مىباشند و عین با انتفاع و استفاده کردن از بین نرود و باقى بماند. علامه در »مختلف« مىنویسد: »منع الشیخ، و ابن إدریس و ابن البراج، و أکثر علمائنا من وقف الدراهم و الدنانیر، لأنه لا نفع یفرض لها، إلا مع اتلافها فأشبهت المأکول و المشروب« )علامه حلى، 1412 ق، ج 6، ص 330). بهرهمندى از پول با اتلاف آن و تبدیل شدن، قابل تصور است که مخالف حقیقت وقف مىباشد.
اکنون که پول متمحض در ابزار بودن براى مبادله است و عین آن با مصرف، مستهلک مىشود و بهرهمندى از آن در گرو تبدیل و تصرف در آن مىباشد که این امر با حبس مال در تضاد است; در نتیجه قول به منع، وجیه مىگردد.
دلیل سوم: إجماع
اجماع فقها بر عدم صحت وقف پول به عنوان وسیله مبادله، چنانکه شیخ طوسى )بىتا، ج 3، ص 288)، ابن ادریس (1410 ق، ج 3، ص 154) و ابن زهره (1417 ق، ص 297) ادعاى عدم خلاف در بطلان وقف درهم و دینار نمودهاند. صاحب مفتاح الکرامه درباره ادعاى مذکور مىگوید: »إنه لایصح بلا خلاف و الظاهر من نفى الخلاف فى هذه نفیه بین المسلمین فهو یفید الإجماع و زیاده« )عاملى، 1419 ق، ج 9، ص 74). از این عبارت اجماع و بالاتر از آن براى عدم صحت این نوع وقف فهمیده مىشود. صاحب مناهل نیز معتقد است: »... فلایکون الا اجماعا لانهما لایستندان الى الشهرة و ان کانت عظیمة مضافاً الى ان التصریح بعدم الأعتداد بالمخالف و شذوذه یفید اراده الاجماع بل قد یدعى ظهور کلامهما فى دعوى اجماع المسلمین على المنع من ذلک« )طباطبایى، بىتا، ص 495).
نتیجه
آنچه از مجموع این گفتار با دقت در ادله موافقان و مخالفان وقف پول فهمیده مىشود، با توجه به شرط بقاى عین موقوفه و اینکه پول در حال حاضر براى آن هیچ منفعت عقلایى، شرعى و عرفى جز تسهیل مبادله، متصور نیست پس وقف آن صحیح نمىباشد و اگر فقها وقف درهم و دینار را در برخى موارد اجازه دادهاند به دلیل حیثیت کالایى آنها بوده است نه حیثیت مبادلهاى; چراکه استفاده و بهرهمندى از آن جز با تغییر، تصرف و تبدیل امکانپذیر نمىباشد و این امر مخالف با مفهوم وقف که تسبیل منافع در کنار حبس اصل است، مىباشد.
البته این به معنا کنار گذاشتن و حرمت مطلق این نوع تصرف در مال نمىباشد. بلکه مىتوان عقد جدیدى با شروط و قواعد خاص به خود تعریف کرد. چنانکه در مورد حبس منفعت خانه با توجه به اینکه شرایط موقوفه را ندارد، سکنى، رقبى و عمرى در فقه مطرح شده است; که در این نوع از عقود، منفعت به صورت رایگان در اختیار فرد قرار مىگیرد; در حالىکه شىء مورد نظر در ملک مالک باقى مانده است که این نوع از صدقات، پویایى فقه شیعه را در کنار التزام به چهارچوبها نشان مىدهد.
یادداشتهاى توضیحى:
1. حین سئل: »فیمن جعل ألف دینار فى سبیل الله، و دفعها إلى غلام له تاجر یتجربها، و جعل ربحه صدقة للمساکین و الأقربین، هل للرجل أن یأکل من ربح تلک الألف شیئًا... قال: لیس له أن یأکل منها«.
2.عنه فى من وقف الدراهم أو الدنانیر أو الطعام أو ما یکال أو یوزن أیجوز؟ قال نعم. قیل: و کیف؟ قال: تدفع الدراهم مضاربة ثم یتصدق بها فى الوجه الذى وقف علیه، و ما یکال و ما یوزن یباع و یدفع ثمنه مضاربة أو بضاعة.
3. شرائع الاسلام، ج 2، ص 442، و جامع المقاصد، ج 9، ص 7.
4. جامع المقاصد، ج9، ص 54; المهذب، ج2، ص 86; السرائر، ج3، ص 154; تحریرالاحکام، ج3، ص 293; مسالک الافهام، ج5، ص 318; حدائق الناضره، ج22، ص 176; و جواهرالکلام، ج28، ص 14.
5. )و یشترط( فیه )أن یکون عیناً( معلومة، فلایصح وقف المنفعة و لا الدین و لا المبهم بلاخلاف، بل علیه الإجماع فى الغنیة. و هو الحجة، مضافاً إلى الأصل، و اختصاص الأدلة کتاباً و سنة بما اجتمع فیه الشرائط الثلاثة بحکم الصراحة فى بعض، و التبادر فى آخر، و الشک فى دخول ما لایجتمع فیه فى الوقف. بناء على أن المفهوم منه عرفا و لغة و شرعاً هو تحبیس الأصل و تسبیل الثمرة، فلایشمل الوقف نحو الثمرة و کذا الدین و المبهم، لأن مقتضاه وجود الموقوف فى الخارج حین العقد یحکم علیه بذلک.
6. الجامع للشرایع، ص 369; السرائر، ج 2، ص 479; و المهذب، ج 2، ص 86.
7. نزدیک به60 درصد هزینههاى دانشگاههاى دولتى درآمریکا از محل درآمدهاى صندوقهاى وقفى تأمین مىشود )مقاله مرورى بر الگوهاى عملى وقف در بازار سرمایه، ص102) در گردهمایى »مسائل فقهى وقف« در سال 2005م و نشست پانزدهم مجمع بینالمللى فقه اسلامى، وقف پول جایز دانسته شد )مقاله امکانسنجى فقهى وقف پول )توصیهها و راهکارها(، ص 53).
8. ان بناء العقلاء من المسلمین على شىء تارة یکون بما انهم مسلمون و متدینون بشرایع الاسلام، و اخرى یکون ذلک منهم لا بما هم مسلمون و متدینون بها، بل بما هم من العقلاء، و من اهل العرف، و الذى یضاد وجوده مع الردع الشرعى بحیث یستحیل تحققه مع ثبوته انما هو الاول و اما الثانى فلایکون ردع الشارع عنه مضادا مع اصل وجوده، بل هو انما یکون مانعاً عن حجیته )عراقى، 1405ق، ج 3، ص 35).
9. وسائل الشیعة، ج19، ص 207171.