Document Type : Original Article
مقدمه
تردیدى نیست که باب اجتهاد در مذهب شیعه باز است و بهترین گواه بر این امر، کتب فقهى و بررسىهاى فقهى و علمى فقهاى عظیمالشأن شیعه در طول تاریخ است.
همچنین تردیدى نیست که فقه شیعه، پویا بوده و در تمامى زمانها پاسخگوى نیازهاى مکّلفان در اعمال شرعى آنها بوده است. اما باید توجه داشت که این اجتهاد و آن پویایى، موجب شده که در طریق استنباط احکام شرعى، به نگرشها و استناداتى مواجه شویم که برخى از این استنادات، به یک اصطلاح فقهى منجر مىشود که لازم است در آن تأمل شود تا راهگشاى سایر محققان و پژوهندگان طریق فقهى باشد. یکى از این اصطلاحات فقهى »مذاق شارع« است که بیشتر در کلمات و عبارات متأخرانى چون مرحوم کاشف الغطاء و مرحوم صاحب جواهر و نیز معاصرانى چون مرحوم آقاى خویى و مرحوم امام خمینى)ره( یافت مىشود که بسیار شایسته است در ترازوى نقد فقهى قرار گیرد تا میزان اعتبار و کیفیت آن، سنجیده شود.
شایان توجه است که آنچه بر غنا و عظمت علمى فقه شیعه مىافزاید، همین استنادات و توجهات فقهى است که در تطور زمان بروز پیدا مىکند; مثلاً فقیه اصولى شیعه مرحوم شیخ انصارى با گشودن باب »حکومت و ورود« در مباحث اصولى و فقهى، مساعدت شایستهاى به فقه اهل بیت)ع( کرده است که البته واژه مذاق شریعت در کلمات و عبارات شیخ انصارى بهویژه در کتاب »المکاسب« هم دیده مىشود. البته باید متذکر شویم که برخى از این اصطلاحات و عبارات فقهى در کلمات و عبارات فقهاى متأخر و معاصر مشاهده مىشود، اما در رمزگشایى مسأله و با تحلیل دقیق آن، مى توان گفت که اساس این مباحث، در عبارات و استدلالهاى قدما نیز موجود است. بنابراین نباید پنداشت که چنین اصطلاحات نوینى موجب باز شدن فقه جدید و کنار گذاشتن منابع واقعى استنباط و یا روى کار آمدن روشهاى غیرفقهى در استدلالهاى فقهى مىشود. باید توجه داشت که همیشه باید در چنین مواردى کندوکاو و بررسى دقیق کرد تا روشهاى استنادى سره از ناسره و صحیح از ناصحیح، مشخص شود تا خداى ناکرده به استدلالها و استنباطهاى نامقبولى همچون قیاس، استحسان و مصالح مرسله و امثال آن منتهى نشود.
تعریف مذاق شرع
نگارنده در باب حجّیت قول لغوى، قائل به تفصیل معتقد است که در توضیح این قول به تفصیل مىگوییم:
از آنجا که کتب لغوى بعد از تطوّر و تثبیت مذاهب فقهى نوشته شده است، از این رو، در بیان معانى لغت، گرایشهاى مذهبى نیز بىتأثیر نبوده است; مثلاً در باب غنا وقتى به منابع اصلى لغوى مراجعه مىکنیم، مىبینیم این منابع، غنا را براساس گرایشهاى مذهبى خود معنا کردهاند. بنابراین حجّیت قول لغوى در دریافت برخى از معانى لغوى دچار تأمل مى شود، مگر آنکه آن لفظ داراى بار فقهى ابتدایى نباشد یا گرایشهاى مذهبى در آن دخیل نباشد. اما باید بگوییم در معناى »مذاق شرع« مطلب به صورت دیگرى است; چون تعریفى که از مذاق و شرع بیان مىشود، ابتدائاً هیچ بار فقهىاى ندارد و از ترکیب این دو واژه، یک اصطلاح فقهى ایجاد مىشود که در مباحث گوناگون فقهى جایگاه دارد و از جهت دیگر این اصطلاح، بیشتر در میان متأخران و معاصران مطرح شده است; بنابراین هیچ شائبه دخل و تصرفى در معناى آن نمىرود.
در لغت
ابن منظور در «لسان العرب» ابتدا ماده ذوق و مذاق را در معناى مصدرى آورده، مىگوید:
به معناى چشیدن و به دست آوردن مزه خوردنىها و آشامیدنىها است. سپس اضافه مىکند که این واژه به امرى نیز اطلاق مىشود که آزموده شده و با تجربه آشکار شده است )ابن منظور، 1414ق: 110/10).
جوهرى در »صحاح اللغه« نیز همین معناى ابتدایى و اطلاق را به سان »لسان العرب« آورده است )جوهرى 1407 ق: 1480/3).
بنابراین ذوق و مذاق هم در معناى ابتدایى و هم در معناى اطلاقى آن، به معناى فهمیدن و تجربه کردن است; در نتیجه فقهاى شیعه که در پى تبیین احکام شریعت هستند، از این واژه در ابداع اصطلاح فقهى خود بهره بردهاند.
در اصطلاح
با آنکه این اصطلاح )مذاق شرع( در کلمات و عبارات برخى از فقها آمده است، کمتر فقیهى به تعریف و تبیین دقیق اصطلاحى آن پرداخته است.
مرحوم کاشف الغطاء در توضیح آن مىفرماید: مذاق شرع، فهم و درک جدیدى است که فقیه با بهرهگیرى از ذوق سلیم و درک منضبط، پس از جستوجو در مجموع ادلّه، به آن دست مىیابد. وى سپس مىافزاید: همان طور که ادراکات حسى، بهرهاى از چشایى، بویایى و نطق دارد، عقل آدمى نیز مانند آن بهرهاى دارد که با حواس ظاهرى، قابل درک نیست. البته مرحوم کاشف الغطاء نتیجه مىگیرد که نمىتوان تردیدى در اعتبار چنین درک و فهمى کرد; زیرا این امر نیز از موارد نصوص است و خارج از آیات و روایات نیست )کاشف الغطا، بىتا: 188187/1).
مرحوم صاحب جواهر نیز در این باره مىفرماید: سزاوار است که فقیه آگاه به لسان شارع، براى تمامى جزئیات، فقط به دنبال آیه و روایت نباشد )نجفى، 1392ق: 52/2).
نمونه هاى مشابه
مذاق شرع در کلمات فقها گاهى »مذاق شارع« خوانده شده است. اما تعابیر دیگرى نیز در مباحث فقهى مشاهده مى شود که از حیث ذوقى به مذاق شرع شباهت دارد، اما در مضافالیه آن کلمهاى هست که به تأمل در باب اعتبار آن نیاز دارد و این که جایگاه آن باید مشخص شود. به دو نمونه اشاره مى کنیم:
الف) ذوق مشهور
شیخ انصارى در مکاسب محرمه در بحث کذب مىفرماید: »هذا کلّه على مذاق المشهور من انحصار جواز الکذب بصورة الاضطرار الیه حتى من جهة العجز عن التوریة« )انصارى، 1415ق: 28/2); مقصود مشهور فقها در قول به جواز کذب در برخى موارد، جایى است که اضطرار در میان باشد; به گونهاى که حتى از توریه نیز عاجز باشد; در چنین جایى مىتوان به جواز کذب، حکم داد.
مراد شیخ از »مذاق مشهور« در اینجا، فهمى است که از اقوال و کلام مشهور فقها در مسأله بهدست مىآید.
ب) ذوق فقه
شاید چنین کلمه مرکبى به صراحت در کلمات متأخران دیده نشود، اما از فحواى کلمات آنها برمىآید که آنها ذوقى را متفاوت از ذوق شریعت مطرح مىکنند که در شیوه فقهى قابل استناد مىباشد. در میان فقها، مرحوم صاحب جواهر در موارد متعدد بدان استناد جسته است; ایشان در بحث نجاست اهل کتاب مىفرماید: کسانى که نجس درآیه شریف »انما المشرکون نجس« را به خبث باطنى تفسیر مىکنند، نصیبى از مذاق فقه ندارند )نجفى 1392ق: 44/6).
وى در باب ارث و فرائض نیز مىفرماید: اینکه گفته شده خمس و حق امام)ع( را باید در دریا ریخت تا به دست امام)ع( برسد و امثال آن، از مواردى است که مذاق فقه آن را پذیرا نیست )همان: 262/39).
البته موارد متعدد دیگرى نیز مىتوان یافت که مرحوم صاحب جواهر بدان استناد جسته است )همان: 387/27 152/26 17/18).
امام خمینى در بحث خیار غبن مىفرماید: خیار غبن در معاملاتى ثابت است که تفاوت قیمت، فاحش و زیاد باشد; به نحوى که غبن از آن آشکار شود; و الّا لازم مىآید اکثر معاملات، خیارى باشد و خبار غبن در آن جارى بشود; و این بر خلاف مذاق شرع و مذاق فقه است )امام خمینى، 1379ش: 289/4).
نمونه هاى استنادى فقها به مذاق شرع
براى تبیین و تحلیل بیشتر مسأله لازم است به مواردى از تمسک و استناد فقها به مذاق شرع اشاره کنیم. در میان فقهاى متأخر و معاصر، برخى مانند صاحب جواهر در موارد فراوانترى به این امر استناد کردهاند، اما این استناد در کلمات بسیارى دیگر از فقها کم و بیش مشاهده مىشود; از این رو، بررسى آن، توجه مضاعفى مىطلبد. در نتیجه این سخن، ناصواب است که بگوییم مرحوم صاحب جواهر مبدع این مسأله و این اصطلاح است )حکمتنیا، 6 :1385).
البته ذکر این نکته لازم است که مرحوم صاحب جواهر بیش از سایر فقها در کتاب ارزشمند خود »جواهرالکلام« به این امر استدلال و استناد کرده است.
مرحوم صاحب جواهر در مستحبات وضو به این مسأله مىپردازد که آیا برداشتن آب وضو با دست راست، استحباب دارد یاخیر؟ وى به روایات عامى تمسک جسته که انجام فعل با دست راست را ترجیح مىدهند; ایشان مىفرماید: اگر ما دلیل خاصى در اینجا نداشته باشیم، از مذاق شرع، چنین رجحانى استفاده مىشود )نجفى، 329/2 :1392). در جاى دیگرى مىفرماید: اگر در اصل وجوب چیزى شک داشته باشیم، تحصیل مقدمه واجب، طبق مذاق شرع واجب نیست. بله اگر اصل وجوب، مسلّم باشد، باید در تحصیل مقدمات آن کوشید نه در جایى که اصل آن مشکوک است (همان، 196/15).
ایشان در باب ودیعه، این بحث را مطرح مىکند که امین، ضامن نیست، در صورتى که افراط و تعدى نکرده باشد. حال آیا مىتوانیم در عقد ودیعه، ضمان را براى امین شرط کنیم؟ آن گاه مىفرماید: این، برخلاف مذاق شارع است. مذاق شارع بر این است که اگر کسى مجاناً محافظ مال است، در آن افراط و تفریط نمىکند. چنین فردى، امین به حساب مىآید و اگر تلف یا نقصى در مال صورت بگیرد، به این امین مستند نخواهد بود; بنابراین نمىتوان با استناد به »المومنون عند شروطهم« شرطیت ضمان را براى این امین مطرح کرد; و این، خلاف مذاق شارع است )همان: 217/27).
موارد فراوان دیگرى در عبارات ایشان وجود دارد که به مذاق شرع استناد داده است )همان: 310/30 222/24 303/1 و 287/40).
امام خمینى در مکاسب محرمه، در بحث نقاشى و مجسمهسازى مىفرماید: از مذاق شارع برمىآید که شارع، به بقاى آثار کفر و شرک براى تعظیم و دوستى آنها راضى نیست; بنابراین نقاشى از شمایل بتها نیز حرام است )امام خمینى، 1410ق: 268/1).
آیت الله خویى در استدلال بر شرط رجولیت براى مرجع تقلید مىفرماید: از مذاق شرع به دست مىآید که وظیفه زنان، محفوظ داشتن خویش از طریق پوشش و خانهدارى و امثال آن است; و اجتناب از امورى که منافى با آن است. بنابراین اشتغال به افتاء و مرجعیت و ریاست، موجب مىشود که مورد مراجعه فراوان مردان قرار بگیرد که شارع بدان رضایت نمىدهد )خویى، 1413ق: 187/1).
آیت الله حکیم در باب زکات، در استدلال بر وجوب انتقال زکات از شهرى به شهر دیگر در صورت عدم وجود مستحق در شهر سکونتى خود مىفرماید: واجب است زکات را به آن شهر انتقال بدهد تا به دست مستحق برسد تا موجب تضییع حق مستحقین زکات نشود که مذاق شارع بر تحریم چنین تضییعى است )حکیم، 1404ق: 322/9).
البته مواردى که فقهاى بزرگوار در مباحث خود به مذاق شرع استناد کردهاند، بسیار بیشتر از این مقدار است; اما به همین اندازه، بسنده مىشود تا مراد از استناد به مذاق در کلمات فقها و مباحث فقهى آشکار شود.
مذاق شرع و مقاصد شرع
یکى از مطالبى که در باب مذاق شرع، از باب تشابه باید به آن توجه داشت، مقاصد شرع است. منظور از »مقاصد شرع« حکمتها و غایاتى است که شارع در احکام خود براى مصالح بندگان خود، در نظر گرفته است )علیدوست، 1384ش: 44).
به تعبیر دیگر، منظور از آن، غایات و اهدافى است که در احکام الهى بیان شده است. این اهداف و غایات، گاهى به صورت مستقیم در نصوص دینى مطرح شده است که مثلاً خداوند مىفرمایند: »ما جَعَلَ عَلَیکُم فى الدین مِن حَرَج« )حج /78)، و گاهى هم به صورت غیرمستقیم ولى با اصطیاد و استقراى مجموعه احکام، به دست مىآید; مثلاً مرحوم میرزاى قمى تأخیر در پرداخت زکات را در صورت عدم عذر، حرام مىداند و دلیل حرمت را مجموع ادله و مقصود شارع از مجموع ادله در باب تشریع و تادّى زکات مىداند )قمى، بىتا: 192/4).
پس مراد از مقاصد شرع، همان اهداف کلى و فراگیر و اصول ثابت شارع است که به صورت صریح یا ضمنى، در نصوص بیان شده است )رفاعى، 1422ق: 100).
بنا بر مطالبى که بیان شد، باید بگوییم مقاصد شرع و مذاق شرع، همان طور که داراى تشابهاتى هستند، تفاوتهایى نیز دارند که به تحلیل و تجزیه دقیق این دو اصطلاح مىانجامد; مثلاً ممکن است مذاق شرع در برخى موارد، ناظر به مقاصد شرع هم باشد; اما در مقاصد شرع، یک نوع استقلال در روش استنباط حکم شرعى مشاهده مىشود، بدین معنا که مقاصد شرع به تنهایى مىتواند منبع استنباطى حکم قرار بگیرد. چنین استقلالى در فهم و استناد به مذاق شرع، به آسانى ممکن نیست. به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت که مذاق شرع یک نوع استدلال و فهم در ادله است که در طول منابع استنباطى قرار مىگیرد، ولى مقاصد شرع را مىتوان در عرض دیگر ادله دانست و با قطع نسبت به آن، حکم صادر کرد. البته مراد از مقاصد شرع در اینجا غیر از مصالح مرسلهاى است که در منابع اجتهادى اهل سنت، مطرح شده است; در تعریف و تبیین مصالح مرسله گفتهاند: مراد، محافظت از مصالحى است که شارع بر احکام خود قرارداده است و کشف این مصالح و محافظت بر آن، به نص خاص نیست، بلکه بر پایه کشف عقل و عرف است )سبحانى، 187/4 :1424).
بنابراین مشاهده مىشود که مراد از مصالح مرسله، یک فهم عرفى و عقلى ساده و قواعد عام است، نه مقاصد قطعى و یقینى شارع با تکیه بر نصوص.
قلمرو مذاق شرع
یکى از مباحثى که باید بدان توجه کرد، گستره این بحث و مقدار قلمرو آن است; به این معنا که شمول این مسأله تا کجاست و آیا مىتوان در تمامى ابواب و موضوعات، به آن استناد کرد یا مواردى هست که در آنها، این استناد، متانت و قوام نخواهد داشت.
از برخى مباحث قبلى مشخص شد که مراد از مذاق شارع نباید به سمت استنادات و اجتهادات ظنى برود که مورد رضایت شریعت نیست; همچون قیاس، استحسان، مصالح مرسله و امثال آن. همان طور که نزد فقیهان اهل سنت، استحسان، دلیلى است که نزد مجتهد و مطابق عقل و فهم او نیکو جلوه کند و مىتواند مبناى حکم قرار بگیرد )راسخ، 21/ :1414). به طور قطع مىتوان گفت چنین مبنایى در فقه شیعه، جایگاهى ندارد; چون هیچگاه نباید منابع اجتهادى را آن قدر تنزل داد که فهم یک مجتهد در درک علت تامه، یک دلیل مستقل و اصل قرار بگیرد و حتى تا حدّ شرع ترقى کند. از این رو، ما در مباحث متعددى از فقه شیعه مىبینیم که وقتى فقها به مذاق شارع )یا مذاق شرع( استناد مى کنند، نوعاً در جاهایى است که نصوصى پشتوانه آن شده و از اصطیاد آن نصوص، ذوق شارع مستند شده است.
از سوى دیگر، نمىتوان قلمرو و مذاق شرع را آن قدر وسیع دانست که به قیاس دچار شود. در تعریف قیاس چنین مىگویند: »حکمى که بر موضوع معلومى ثابت شده، بر موضوع دیگر به واسطه اشتراک آن دو در علت حکم بار شود.« البته مراد، جایى است که علت حکم، منصوص نباشد; زیرا قیاسى که نزد اهل سنت اعتبار دارد، فقط سرایت حکم در موضوعات مشابه است و این سرایت حکم و آن تشابه، با استنباط ظاهرى به دست مىآید. اما باید توجه کنیم که مراد از مذاق شرع، به پشتوانه نصوص و مجموعه ادلهاى است که شارع آنها را حجت دانسته و اعتبار کرده است; بنابراین مذاق شرع به پشتوانه آنها موجب اطمینان نوعى مىشود.
البته باید توجه داشت که رسیدن به مذاق شرع، آسان نیست و براى همگان میسر نخواهد بود. مرحوم صاحب جواهر در ذیل برخى از مباحث خود مىفرماید: »شناخت مذاق شرع، روزى همگان نخواهد بود و این معرفت مذاق شرع را خداوند باید روزىِ افراد قرار دهد« )نجفى، 1392ق: 195/30).
بنابراین باید دانست که چنین معرفتى و رسیدن به مذاق شرع، فقط با ممارست فراوان در ادله احکام و نیز تعمق و احاطه بر مبانى و منابع نصوص شرعى میسر خواهد بود.
برآیند مذاق شرع
وقتى عبارات و کلمات و استناد فقهاى بزرگوار به »مذاق شرع« توجه مىشود، در مىیابیم که شیوه استناد و استنباط آنها یکسان نیست; از این رو، لازم است ما هر کدام از این استنادها را مشخص کرده و سپس به اعتبار آن بپردازیم.
الف) مذاق شرع ناظر به صفات شارع
مرحوم بحرالعلوم در بررسى قائده لاضرر، به احتمالات و معانى متعدد آن اشاره مىکند و سپس یکى از آن معانى را مى پذیرد و مىفرماید: این قول، اقرب به مذاق شرع است که مذاق شارع مبتنى بر مصلحت و لطف بر بندگان است (بحرالعلوم، 1413ق: 228/3).
در چنین مواردى، استناد به مذاق شرع، در ظاهر متفاوت جلوه مىکند، اما باید بگوییم که مذاق شرع نیز مستفاد و مستظهر به چنین مواردى است.
ب) مذاق شرع ناظر به حکم عقل
مرحوم صاحب جواهر درباره عدم جواز تحلیل وطى کنیز نسبت به افراد مختلف در زمان واحد مىفرماید: »از مذاق شرع، مىفهمیم که شارع متعال راضى نیست یک زن و کنیز در زمان واحد، دو شوهر داشته باشد. لذا نمىتوان یک کنیز را براى دو نفر در یک زمان، تحلیل کرد« )نجفى، 1392 ق: 310/30). مرحوم صاحب جواهر این عدم جواز تحلیل در زمان واحد براى دو نفر نسبت به کنیز واحد را بر اساس حکم مذاق شارع مطرح مىکند، اما در حقیقت، این مذاق شرع، از حکم عقل مستفاد است.
حضرت امام خمینى در باب حرمت فروش قرآن به کفار و دست زدن آنان به قرآن مىفرماید: »اهتمام شارع نسبت به تبلیغ دین اسلام، بسیار قوىتر از مفسده دست کشیدن کافر به خطوط قرآن است. لذا اگر مواردى باشد که دست زدن به قرآن و مطالعه آن موجب معرفتاندوزى و هدایت کافر مىشود، در چنین مواردى، مصلحت انتشار قرآن در سرزمین غیرمسلمانان، موافق با مذاق شرع است و احتمال مس آن نمىتواند مانع نشر قرآن بشود« )امام خمینى، 1379ش: 544/2).
حضرت امام(ره) در اینجا بر اساس قاعده تزاحم و یک حکم عقلانى، به مذاق شرع تمسک کرده است.
مرحوم آملى در باب جواز مسح بر روى کفش در جایى که خوف خطر یا ضرر جانى مىرود، به مذاق شرع استناد مىکند و مىفرماید: »در چنین جایى، مسح بر روى کفش جایز است; چون از مذاق شارع استفاده مىشود که راضى به قتل و از بین رفتن مکلف نیست« )آملى، 1380ق: 331/3). استناد به مذاق شرع در بیان مرحوم آملى همان قاعده اولویت است که به حکم عقلى، مستظهر است.
مرحوم خویى در باب مرجعیت، به برخى ادله قضاوت مانند علم و عدالت استناد مىکند و مىفرماید: »از آنجا که مرجعیت نسبت به قضاوت، از اهمیت بیشترى برخوردار است، مذاق شرع اقتضا مىکند که آن شرایط هم در ابتدا و هم در استدامه، در مرجعیت وجود داشته باشد« )خویى، 1413ق: 292/1).
مذاق شرع ناظر به عرف
بدون شک، شارع براى عقل، حجیتى مستقل در باب احکام و شریعت قائل شده و براى عرف از باب منبع حکم، چنین اعتبار مستقلى مطرح نفرموده است. اما بر اساس مباحثى که در علم اصول فقه مطرح شده، مبرهن مىشود که این طور نیست که تفاهم عرفى، خالى از اعتبار باشد; خصوصاً که بسیارى از احکام و نصوص شرعى، با ارتکازات عرفى همراه شده است. به تعبیر دیگر، مىتوان گفت که عرف یک منبع مستقل در رسیدن به احکام الهى و معارف دینى نیست، اما مفاهمات عرفى مىتواند ابزارى در استنادات قرار بگیرد. بر همین اساس، در برخى از کلمات فقها گاهى استناد به مذاق شرع داده شده که مراد از آن، استظهار عرفى یا تفاهم عرفى مستفاد از نصوص شرعى است.
مرحوم حکیم در »مستمسک العروه« مىفرماید: »از نظر نسب شرعى، دختر یا پسرى که از زنا متولد شده باشد، فرزند شرعى پدر و مادر زناکار خود محسوب نمىشود. بنابراین اگر زنى، دخترى را از طریق شرعى و دختر دیگرى را از طریق زنا به دنیا آورده باشد، این دو دختر شرعاً خواهر یکدیگر حساب نمىشوند.« حال بحث در این است که اگر کسى با یکى از این دختران ازدواج کند، آیا مىتواند دختر دیگر را به زوجیت درآورد یا از باب جمع بیتالاختین، حرام است؟ مرحوم حکیم در این باره احتیاط مىکند که چنین جمعى صورت نگیرد; هرچند اینها اختین شرعى نیستند. سپس مىفرماید: »آنچه از مذاق شرع به دست مىآید، حرمت نکاح، تابع نسبتهاى عرفى است« )حکیم، 1404ق; 259/14).
مرحوم آقاى خویى یکى از شرایط مرجعیت را بقاى عقل و علم مىداند و مىفرماید: »از مذاق شرع، به قرینه ارتکاز عرف متشرعه برمىآید که نمىتوان از مرجعى تقلید کرد که بر او نسیان عارض شده است )خویى، 1413ق: 148/1).
اعتبارسنجى مذاق شرع (ارزیابى)
با تتبع در عبارات و اقوالى که فقها در آنها به مذاق شرع استناد جستهاند، مشخص مىشود که میزان اعتبار این مذاق شرع براى فقها بسیار مورد توجه بوده است. بنابراین فقیهى مانند صاحب جواهر در جایى، مذاق شرع را غیرقطعى و خالى از حجّیت و اعتبار دانسته )نجفى، 1392ق: 377/31) و در جاى دیگر، مطلب را بعید از مذاق شرع مىداند )همان: 6/32).
برخى از محققان، در این باب گفتهاند که اگر مذاق شرع، مستفاد از ادله است، پس چرا مستقلاً مورد بررسى و استناد قرار مىگیرد; و اگر غیر از این است، پس چرا باید منابع استنباطى، به چهار مصدر مشخص منحصر باشد؟ )علیدوست، 1384ش: 243). این ایراد وارد نیست، اما لازم است به طور دقیق به آن پاسخ داده شود تا چنین ایرادهایى مطرح نباشد; و از سوى دیگر، دغدغه آنها در این باره برطرف شود. در نتیجه، از دو جهت به این اشکال، پاسخ داده مىشود.
جهت اول: مرحوم صاحب حدائق و مرحوم صاحب جواهر صراحتاً فرمودهاند:
«بسیارى از فقها که به مذاق شرع استناد جستهاند، اعتبار آن را از جهت اطمینان دانستهاند» )نجفى، 1392ق: 310/30; و بحرانى، 1405ق: 279/5).
باید به این نکته توجه داشت که فقها با بررسى ادله و قرائن موجود در مسأله، به دنبال اطمینان نوعى در رسیدن به حقیقت حکم مسأله هستند; بنابراین در مواردى که اطمینان نوعى در کار نباشد، پرداختن و دستیابى به مذاق شرع، مقبول نخواهد بود و یقیناً از توجه دیگر فقها مغفول نخواهد ماند. بر همین اساس، برخى از فقها علم عرفى را در فهم موضوعات احکام، کافى دانستهاند )حسینى عاملى، 1419 ق: 12/2).
جهت دوم: مرحوم کاشفالغطا مىفرماید: »مذاق شرع، مجموع ادلهاى است که فقیه، از مجموع آن به نتیجه خاصى در استنباط مىرسد که در واقع، موّید به همان ادله است« )کاشفالغطاء، بىتا: 188/1).
با دقت در عبارات فقهى، مشخص مىشود که مذاق شرع، یک دلیل مستقل و جدا در کنار منابع اصلى استنباط احکام شرع نیست، بلکه در تمامى موارد با پشتوانههایى است که اعتبار و حجیت کامل دارند. بنابراین مرحوم حکیم در این باره مىفرماید: »اگر فقیه در اثبات یک فتوا، به استنادات اصلى برسد همان را دنبال مىکند و در چنین مواردى، پرداختن به مذاق غیریقینى صحیح نیست که مذاق شرع، از آن جهت مورد تأیید است که با مستندات اصل، سازگار است« )حکیم، 1404ق: 357/4).
بنابراین با بررسى این دو جهت در مذاق شرع، باید گفت که فقیه مجموع ادله و احکامى را در یک مسأله بررسى مىکند و به یک نتیجه و درک خاصى مىرسد; این درک خاص، به صورت صریح در ادله و احکام نیامده است ولى از آن ادله و احکام، جدا نیست تا دچار استحسانات و مصالح مرسله و امثال آن بشود. به تعبیر دیگر، مذاق شرع بنا بر آنچه گفته شد، به سان کلیدى است که در بسیارى مواقع، به کمک فقیه مىآید تا شیوه استنباط او را تسهیل کند. این توجه، از برآیند مجموع ادله و قرائن و احکام شریعت است که موجب قطع یا دست کم، اطمینان نوعى به حکم شرعى مى شود.
نتیجه
از مجموع مباحث قبلى درباره مذاق شرع، روشن مىشود که فقهاى بزرگوار در بررسى مسائل فقهى و احکام شرعى، گاهى از تجمیع ادله و بررسى قرائن موجود در آن، به یک نتیجه و درک خاص از مستفاد ادله و نصوص مىرسند که موجب اطمینان نوعى مىشود که چهبسا راهگشاى دیگر فقیهان در حل مسائل باشد. بنابراین مذاق اگرچه یک دلیل مستقل و منبع اصلى استنباط احکام شرعى نیست، به ادله و نصوص متعددى مؤیّد است که حجّیت و اعتبار آن قطعى است. بنابراین مذاق شرعى، نوعاً در جایى مطرح مىشود که مسأله، داراى پشتوانههاى دیگر است; و از سوى دیگر، خود مذاق شرعى نیز موجب قطع یا اطمینان به اثبات یک حکم مىشود که از حجتهاى شرعى، جدا نیست.